تصوف
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 7 مهر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/224267/تصوف
جمعه 24 اسفند 1403
چاپ شده
15
هنر اسلامی هنری عمیق و معنوی، و یکی از دستاوردهای شگفت فعالیت خلّاق بشری است. این هنر ظهور حقیقت و زیبایی در عرصۀ ساختن و شکل دادن در تمدنی سنتی است که در آن مانند هر تمدن سنتی دیگر، دین نقش اصلی را در تعیّن وجوه گوناگون آن ایفا میکند. قدرت جذب بینظیر اسلام به عنوان آخرین دین بشریت و تقدیر جغرافیایی آن ــ که اسلام را همچون پلی میان شرق و غرب عالم قرار داده ــ میراث عمق در هنر شرقی را با میراث نظم در هنر غربی در ساختار وحدانی هنر اسلامی در هم آمیخته است. هنر اسلامی نه تنها مورد توجه هنرمندان شرق و غرب را در زمانهای مختلف جلب کرده، بلکه همچنین آنان را در مواردی، به ویژه در سرزمین هند و بخشهای جنوبی اروپا، تحت تأثیر خود قرار داده است. هنر اسلامی ریشه در اسلام دارد و با ابزارهای گوناگون هنری حقایق این دین را بیان میکند. توجه به این نکته اهمیت بسیار دارد، زیرا در صورتی که همانند بسیاری از خاورشناسان، در خاستگاه و ماهیت اسلامی این هنر تردید کنیم، پیدا ست که سخن از پیوند تصوف با هنر اسلامی نیز به طریق اولى بیهوده خواهد بود. در نوشتههای بسیاری از مورخان غربی دربارۀ این هنر، به جای ترکیب وصفی «هنر اسلامی»، ترکیب اضافی «هنر مسلمانان» به کار رفته است و به این ترتیب، با نفی ماهیت اسلامی این هنر، اوصاف آن ــ اگرچه به صورت ضمنی و مبهم ــ تنها وابسته به خصوصیات قومی، تاریخی و یا سرزمینی پدیدآورندگان آن به شمار آمده، و یا اصلاً نتیجۀ گردهبرداری و تحت تأثیر عوامل بیرونی معرفی شده است. رویکرد خاورشناسان به هنر اسلامی از این نظر شبیه دیدگاه آنان نسبت به خود تصوف بوده است که برای توضیح چگونگی شکلگیری و خصوصیات آن نیز، به تمایلات قومی یا تلاطمهای تاریخی در بخشهای معینی از جامعۀ بزرگ اسلامی و یا به تأثیرگذاری عرفانهای دیگر ــ یعنی در هر صورت عواملی خارج از اسلام ــ توسل جستهاند. برای رفع این شبهه و روشن شدن مطلب، میتوان هریک از هنرهای اسلامی همچون نقاشی، معماری، یا موسیقی را به طور جداگانه از نظر تغییر و استحالهای که در سدههای نخستین اسلام نسبت به گذشته یافتهاند، بررسی کرد؛ در آن صورت معلوم خواهد شد که این تغییرات نه تصادفی، بلکه کاملاً هدفمند و برای انطباق با چشمانداز و آرمانهای اسلام بوده است. پیدا ست که این بررسی به مجالی بیشتر از حوصلۀ نوشتار حاضر نیاز خواهد داشت، اما برای این منظور میتوان به این واقعیت نیز توجه کرد که سرزمینهای پهناوری که درون دارالاسلام قرار گرفتند، دارای اقلیمهای مختلف و مردمانی از نژادها و اقوام گوناگون، با پیشینههای فرهنگی بسیار متفاوت بودند. با اینهمه، به زودی هنر آنان در عین تنوع و کثرت، از تشابه و وحدتی انکارناپذیر برخوردار گردید (بورکهارت، «آیینه...»، 219؛ رایس، 7؛ «کتاب همراه...»، 585). که علت آن نمیتوانست چیزی جز اسلام، یعنی دین نو و مشترک آنان باشد. در این زمینه، به ویژه تاریخ تطور هنر در هند و اسپانیا روشنگر است. تاریخ هنر در بخشی از سرزمین هند که تحت تأثیر اسلام قرار گرفت، هنری کاملاً متفاوت از گذشتۀ آن بخش را نشـان میدهد؛ هنـری که در عین حال از هنر نواحی مجاور ــ که همچنـان متأثر از ادیان هندی بودهاند ــ متمایز، و از نظر صوری و معنایی با هنر دیگر سرزمینهای اسلامی هماهنگ و متجانس است (نک : بلر، فصلهای 19، 11, 18). در بخشی از اسپانیا، یعنی اندلس ــ که از اواخر سدۀ 1ق تا اواخر سدۀ 9ق/ سدههای 7-15م تحت حکومت مسلمانان اداره میشد ــ نیز یکی از شاخههای بسیار فاخر هنر اسلامی شکل گرفت که هر چند برای همیشه تأثیری جدی بر هنر اسپانیا، پرتغال و بعضی نقاط دیگر در جنوب اروپا گذاشت، اما پس از این دوره، با محدودیتهای سختی که حکومت مسیحی برای مظاهر فرهنگ و هویت اسلامی در اسپانیا به وجود آورد، استمرار نیافت (نک : بورکهارت، «فرهنگ...»، 9-16, 181-213؛ بینوس، 15-25؛ تورز، «هنر...»، 45-65، «میان...»، 67-77؛ ماسیاس، 153-161). اگر اسلام نبود، خطهای کوفی، ریحان و نستعلیق؛ مسجد شیخ لطفالله، بنای تاج محل و قصر الحمرا؛ نقاشی ریزنگار ایرانی، ترکی و هندی؛ شهرهای اصفهان، قاهره و فاس؛ یا موسیقی ایرانی، عربی و ترکی هم نبودند. این هنرها با ماهیتی که دارند، به دلیل اسلام شکل گرفتهاند و حقیقت درونی آن را ظاهر میکنند، چندان که برخی از صاحبنظران هنر اسلامی را «وحی ثانی» خواندهاند؛ و به این ترتیب، منشأ حقیقی و سرچشمۀ الهام این هنر را فرا شخصی و آسمانی دانستهاند (بورکهارت، «هنر...»، 8-9). با این مقدمه، اکنون به ارتباط میان تصوف و هنر اسلامی میپردازیم و این رابطه را از 3 جنبه در نظر می گیریم: الف ـ صوفیه و شهود اساس هنر اسلامی؛ ب ـ صوفیه و شکل دادن عملی به هنر اسلامی؛ ج ـ حمایت اجتماعی صوفیه از هنر اسلامی.
با آنکه بهتدریج در دامن اسلام انواع هنرها با درخشندگی و گستردگی پدید آمد، اما باید به خاطر داشت که بخش مهمی از این هنرها ــ بـه ویـژه در سـدههای نخستین ــ بستری هموار و شرایطـی آسان برای شکلگیری نداشتند. با نگاهی محدود و برداشتی سطحی از آیات قرآن و احادیث پیامبر(ص)، بعضی از مؤمنان ظاهربین در بنیاد هنرهایی چون شعر، نقاشی، مجسمهسازی، و موسیقی به طور جدی تردید میکردند. این عده شعر را سحر و مایۀ اغوا، مجسمهسازی و نقاشی را همچون بتسازی و شرک، و موسیقی را وسیلۀ لهو و لعب و تخدیر میپنداشتند، و اگر در مسند افتاء بودند، حکم به تحریم آنها میدادند. پیشینۀ کاربرد این هنرها در عربستان و سرزمینهای مجاور آن نیز تا حد زیادی چنین برداشتهایی را تأیید میکرد. در نتیجه، در سراسر تاریخ اسلام تا امروز کم نیست گزارشهایی که در ضمن آنها می خوانیم که نقاشی نقشهای خود را به دست آب سپرد، شاعری اشعار خود را سوزاند، یا نوازندهای ساز خود را شکست، و هریک از سر ایمان با خود عهد بست که هرگز سوی این هنرها باز نگردد. در چنین اوضاع پرابهام و بسیار دشوار برای شکلگیری هنر، تصوف راهگشا و حامی حقیقی هنر اسلامی شد. اگر آیات و احادیثی معین مطابق دریافت و فهم برخی از مؤمنان و علمای ظاهر، صرفاً مفهوم محدودیت تا مرزهای تحریم هنر را داشتهاند، همانها و برخی از آیات و عبارتهای دیگر در قرآن و حدیث، در نظر اهل باطن وسیلۀ هدایت برای رسیدن به تصویری از حقیقت و کمال اشیاء و امور در ایجاد هنری موافق با سرشت و آرمانهای اسلام بودهاند. هنر قدسی جلوهگاه زیبایی جامع در اثر هنری یا شیء مصنوع است و کمال زیبایی در حکمت باطنی اسلام تجلیِ متوازن اسماء الاهی است. کسی میتواند به این زیبایی نایل شود، یا آن را در چیزی ظاهر کند که خود به آن متصف گردد، یعنی اهل معنی و کمالات الاهی باشد. چنین کسی همان صوفی حقیقی است که از راه عبادت بسیار، ذکر کثیر و گزاردن نـوافل بـه مرتبۀ قـرب الاهـی مـیرسد. در این مرتبه ــ مطابـق با حـدیث قدسـی ــ خداوند گوش، چشم، دست و زبان او میگردد و او با آن اعضا میشنود، میبیند، کار میکند و سخن میگوید. حس زیبایی شاخهای از حس معنوی است و از دیدگاه تصوف کمال زیبایی و کمال انسانی یکی است، چنانکه در حدیث معروف به احسان، این دو در حقیقت احسان ــ که هم به معنی زیبایی و هم به معنی تصوف است ــ یکی میشوند. هنـر اسلامـی ــ چنانکـه گفتـه شد ــ هنری معنوی است و حقایق باطنی اسلام را بیان میکند و از این رو، تعجبی ندارد که اساس آن را اهل معنی و راز کشف کردهاند. برخی از شخصیتهایی که به قدر کافی هم با تصوف و هم با هنر اسلامی آشنا بودهاند، هنر اسلامی را تبلور تصوف، و شاهکارهای معماری اسلامی را پاسخی به سؤال «تصوف چیست؟» دانستهاند (لینگز، «عرفان...»، 17-18؛ نصر، «هنر...»، 3-13). این هنر که ریشه در قرآن و شخصیت پیامبر(ص) دارد، پس از شکلگیری مورد پسند و پذیرش جامعۀ مسلمانان واقع شد و اگرچه گاه بهگاه، و اینجا و آنجا باز با آن مخالفت میشد، اما چنین مخالفتهایی فقط آن را تعدیل و یا موقتاً محدود میکرد، ولی به هر روی، مانع استمرار هیچ یک از قالبهای اصیل و مهم هنر اسلامی نگردید. راجع به هنر نقاشی در جهان اسلام باید گفت که هم هنرمندان مسلمان به احادیث نبوی در منع تماثیل و تصویر کردن موجودات زنده توجه داشتهاند و هم مورخان هنر در دورۀ جدید به بیان تأثیر و نقش آنها پرداختهاند. هنر اسلامی با الهام گرفتن از عمق تعالیم قرآنی و جهتگیری احادیث نبوی، به تدریج به معیارهای هنری معنوی و در عین حال ممتاز در زمینۀ نقاشی دست یافت. اما ارزیابیِ برخی از مورخان هنر از نقاشی اسلامی متفاوت، و روی هم رفته حاکی از نشناختن ماهیت و جوانب مختلف مربوط به شکلگیری آن بوده است. بعضی از خاورشناسان ضمن ستایش کیفیت هنری و زیبایی نقاشی ریزنگار اسلامی، در اصالت اینگونه احادیث تردید کرده، یا شکلگیری این هنر را نتیجۀ چشم بستن هنرمندان مسلمان بر احادیث مذکور دانستهاند، و یا آن را صرفاً نتیجۀ رقابت هنری مسلمانان با هنرمندان دیگر ادیان به شمار آورده (گرابار، 73-74, 93-94؛ آرنولد، 6, 10)، و در هر صورت، خاستگاه اسلامی و ماهیت معنوی آن را نادیده گرفتهاند. اما دربارۀ این موضوع مهم در تاریخ هنر اسلامی، باید به طور قاطع گفت که احادیث نبوی روح آموزههای عام قرآنی را نشان میدهند و کاربردها و الزامات آن را به طور خاص در مورد هنرهای تصویری به گونهای روشن بیان میکنند. نگارگری اسلامی فضایی را تصویر میکند که در آن مطابق با هستیشناسی اسلامی، حقایق مراتب مختلف وجود، به ویژه حقایق مربوط به عوالم میانی نشان داده میشوند (نصر، همان، 177-184). به هر روی، باید گفت که حتى بدون آن احادیث نیز هنر اسلامی نمیتوانست سرنوشتی دیگر داشته باشد و دیر یا زود به همان ویژگیهایی دست مییافت که عملاً در واقعیت تاریخی خود به آن رسید. به بیان دیگر، نگارگری اسلامی نه به رغم آیات قرآن و احادیث، بلکه در نتیجۀ هدایت و در هماهنگی کامل با محتوا و منظور آنها شکل گرفت. به این ترتیب، هنرهایی در دامن اسلام پدید آمدند که موضوع آنها به طور مستقیم یا غیرمستقیم، حقایق الاهی، و اساس ظهور آنها ــ همچون در خداشناسی و عرفان نظری ــ مبتنی بر جمع میان تشبیه و تنزیه است. بنابراین اصل، از سویی میان صفات خلق و حق تشابه وجود دارد، و از سوی دیگر حق منزّه از محدودیت موجوداتِ ممکن، و متعالی از آنها ست. نسبت تشبیه و تنزیه در هنرهای اسلامی متفاوت است، به طوری که اگر در هنرهای تصویری و تجسمی ــ و به ویژه نقشهای تزیینـی ــ وجـه تنزیه غلبه دارد، در بعضی از نمونههای شعر ــ به ویژه در غزل فارسی و شعر عرفانیِ دیگر زبانهای اسلامی ــ وجه تشبیهگاهی تا مرزهای فنا و استغراق خلق در حق پیش میرود. در این میان، نگارگری ایرانی، و نیز شاخۀ ترکی و برخی از نمونهها در شاخۀ هندی آن، در ضمن روایت داستانی زمینی، با پرهیز کامل از طبیعتگرایی نقاشی غربی ــ که میراثدار هنر یونان و روم باستان بوده است ــ و با رعایت اصل تشبیه در عین تنزیه، به حیات درونی اجزاء هستی توجه میکند و بر وجه الاهی و ارتباط طولی اشیاء تأکید میورزد. در نگارگری ریزنگار اسلامی، هر شیء تا حد امکان از خصوصیات فردی و جزئی منتزع، و به صورت نوعی و کلی آن ظاهر میشود؛ و به این ترتیب، مرتبهای از هستی شیء که به مبدأ وجودی آن نزدیکتر است، در برابر چشم قرار میگیرد. در قلمرو هنرهای تصویری و تجسمی، نهایت کاربرد انتزاع در نقشهای تزیینیِ گره و اسلیمی دیده میشود. این نقشها که بر زمینههای گوناگونی از قالی و کاشیکاریِ بناها تا ظروف سفالی و فلزی و اثاثیۀ چوبی منقش شـدهاند، همراه با شکل 3 بعدی آن در معماری به نام کاربندی ــ که انواع مقرنس، یزدی، رسمی و کاسهسازی را در برمیگیرد ــ از ابداعات درخشان و حاصل نبوغ هنرمندان مسلمان، و مطابق با مابعدالطبیعه و ابعاد باطنی اسلام است. گره و اسلیمی و کاربندی با تمسّک به صور انتزاعی و کاربرد هندسۀ مقدس، نقشۀ دارِ وجود را بنا بر هستیشناسی مندرج در تصوف نظری و حکمت الاهی با دقت هرچه تمامتر ترسیم میکنند، بدانسان که هستی واحد را در پیوند با مبدأ متعالی آن نشان میدهد. در اینجا باید یادآوری کرد که اطلاق صفت انتزاعی به این نقشها، و به طور کلی به هنر اسلامی ــ که در کتابهای ترجمه شده دربارۀ هنرهای اسلامی دیده میشود ــ تنها به همین معنی قابل قبول است و در غیر این صورت، این هنر از نظر موضوع و محتوا کوچکترین وجه مشترکی با هنر موسوم به آبستره در نقاشی معاصر غربی ــ که بر هیچگونه معرفت حقیقی از هستی در جامعیت آن مبتنی نیست ــ ندارد. هنر اسلامی در انواع تجلیات آن اساساً هنری عقلانی و معرفتی است. موضوع معرفتی و اصل اساسی هنر اسلامی توحید است. اشاره به توحید در هنرهای اسلامی در قالب مضمونهایی برگرفته از تصوف نظری همچون صدور کثرت از وحدت، بازگشت کثرت به وحدت، تجلی وحدت در کثرت، غنای واحد و فقر کثیر، تشابه کثرت به وحدت، تنزیه وحدت از کثرت، احتیاج کثیر به واحد، و اشتیاق واحد به کثیر نشان داده شده است. این مضمونها با ابزارهای گوناگون و به شکلهای خاص هر هنر، افزون بر آنچه در شعر و ادبیات صوفیانه همراه با جزئیات و صراحت ویژۀ هنرهای کلامی آمده است، در معماری و نقشهای اسلامی به طور مستقیم و جزئیتر، و در نقاشی، خوشنویسی، و موسیقی، به طور غیرمستقیم و کلیتر اظهار شدهاند (اردلان، 5-7, 10, 25, 89-93؛ لینگز، «آثار...»، 20-29؛ نصر، «هنر»، 17-36, 177-184؛ فاروقی، 175-209). همچنین، این مضمونها در شعر، نقاشی و موسیقی، مفاهیمِ مرتبط با عالم صغیر و انسانشناسی صوفیانه را در قالب ستایش عشق، غم دورافتادگی از اصل، و شوق بازگشت و رسیدن به آن نشـان میدهنـد. غم و شـوق ــ در مرتبۀ کیهانـی با کیفیتهای گرفتگی و گشادگی ــ و در تصوف نظری و حکمت الاهی با اسماء الاهی قابض و باسط متناظرند، که صورت اخیر آن مرتبط با یکی از اصول مهم معماری اسلامی نیز هست (بورکهارت، «آیینه»، 231-235؛ نصر، همان، 185-191). توحید خود موضوع اصلی تصوف نظری است و دربارۀ ابعاد گوناگون آن صوفیه، به ویژه ابن عربی و پیروان او، گاهی با عنوان وحدت وجود، به طور مشروح بحث کرده، و توضیح دادهاند. اشاره به توحید نیز، چنانکه گفته شد، بنیاد همۀ هنرهای اسلامی است، اما با تأکیدی بیشتر از هرجا در هنرهای قدسی اسلام، شامل معماری مسجد، تجوید، خوشنویسی و تذهیب قرآنی، نقشهای گره و اسلیمی ــ که علاوه بر تزیین نسخههای قرآن و بنای مساجد در دیگر انواع هنرهای اسلامی نیز به کار رفتهاند ــ دیده میشود (لینگز، «رمز...»، 113 ff.، «آثار»، 15-24؛ نصر، همان، 54-59؛ بورکهارت، «هنر»، 63, 75-77, 80؛ میشو، 483-484؛ کریچلو، 57-73). شعر عرفانی را نیز باید به این هنرها افزود، که از نظر موضوع و صورت ملهَم از قرآن و سنت پیامبر(ص) بوده، و تأثیر آن یادآوری حقایق الاهی است (نصر، «مقالات...»، 171-189). هنرهای قدسی در اسلام به طور مستقیم به عبادت، ذکر و محتوای وحی قرآنی مربوط میشوند و نـزدیکترین پیـوند هنر اسلامـی را با تصوف ــ که خود به گونهای مشابه، از نظر موضوع و روش عملـی بر حقـایـق الاهـی و یـادآوری آنهـا تأکید دارد ــ نشـان میدهند. و سرانجام، توحید نه فقط موضوع اصلی صور در هنرهای اسلامی است، بلکه اصل ظهور این صور، و ضامن وحدت اجزاء متکثر هنری در تألیف و پرداخت آنها نیز هست. آنچه به ویژه از این نظر شایان توجه است، اساس ریاضی هنرهای اسلامی است، به طوری که نظم و وحدت حاصل از آن در شعر، موسیقی، معماری و نقشهای تزیینی در عالم اسلام قابل مقایسه با همانها در هنر سنتهای دیگر نیست. با پیروی از قواعد عروض و شمار مساوی و ترتیب منظم هجاهای کوتاه و بلند در هر مصرع، شعر در زبانهای مهم اسلامی به گونهای شکل میگیرد که صورت مکتوب آن را نیز منظم میکند، تا آنجا که طول مرئی مصرعها و ابیات هر شعر در غالب موارد برابرند. همچنین، همراهی موسیقی دستگاهی و مقامی جهان اسلام با شعر موزون و عروضی و پیروی از آن از یک سو، و کاربرد قواعد منظم موسیقایی مربوط به ایقاعات از سوی دیگر، تضمینکنندۀ وحدت درونی و نظم در موسیقی ایرانی، ترکی، عربی و هند اسلامی بوده است (فارمر، 372). در معماری اسلامی نیز کاربرد حجمها و اشکال منظم هندسی، رعایت تناسبات ریاضی مشابه میان اجزاء، و همچنین استفاده از مقرنس و دیگر انواع کاربندی، صورتی کاملاً منظم به مهمترین بناها داده است و دربارۀ نقشهای تزیینی گره و اسلیمی، باید گفت که این نقشها قلههای دست نیافتنی تجلی هندسه و شکلهای ناب و ظهور کیفیت وحدت و تعادل در هنرند (نصر، همان، 47-49؛ کریچلو، همانجا). به این ترتیب، با تکیه بر حقایق باطنی قرآن، برکت پیامبر(ص) و درک جامع توحید ــ که حقیقت آن بیش از همه مورد توجه و همت صوفیه و حکمای عارف مشرب بوده است ــ هنرهایی به دست هنرمندان مسلمان شکل گرفت که به دور از لهو و بیهودگی، یا ایجاد غفلت و تحریک شهوت، انسان را متوجه بعد پنهان اشیاء و امور تا مبدأ وجودی آنها در مرتبۀ الاهی میکنند و از این راه وسیلهای برای ذکر خداوند میگردند. هنر معنوی اسلام حقیقت الاهی انسان را مخاطب قرار میدهد، آن را از پشت حجابهای نفسانیت بیرون میآورد و شرافت ذاتی او را یادآوری میکند؛ و در حالیکه هنرمند مسلمان خود جلوهگاه اسماء زیبای الاهی در صورت وحدت شده است، هنر اسلامی آیینۀ فضایل و صفات او میگردد. اشاره به حقیقت لایزال توحید، همراه با وحدتی که خود ریشه در توحید دارد و ظهور و پرداخت اجزاء را با زیبایی و هماهنگی میآراید، کیفیتی بیزمان و جاودانه به هنرهای اسلامی بخشیده است (بورکهارت، «آیینه»، 221-230). در نتیجه، شاهکارهای معماری، موسیقی، شعر، خوشنویسی، نقاشی، و دیگر هنرهای اسلامی، به دور از تعیّنات و محدودیتهای تاریخی مربوط به شکلگیری آنها، میتوانند انسان مستعد امروز را به وجد آورند و بیواسطه او را در حضوری الاهی قرار دهند.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید