صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / ادیان و عرفان / تصوف /

فهرست مطالب

ب ـ در شبه‌جزیرۀ بالکان

نقش تاریخی طریقه‌های صوفیه در تبلیغ و حفاظت از اسلام در بالکان همچون دیگر سرزمینهای اسلامی بسیار قابل توجه است؛ چندان‌که می‌توان گفت: پا گرفتن اسلام در بالکان بدون وجود شیوخ صوفیه و طریقه‌های آنها ممکن نبود (زلیازکوو، 283). در واقع، مدتها پیش از آنکه حكومت اسلامی در بالکان تأسیس شود، تصوف در این منطقه حضور داشت و بنا بر برخی روایات، یک صوفی بکتاشی به نام صاری صالتق در حدود سدۀ 7ق/ 13م به نقاط مختلف شبه جزیرۀ بالکان سفر کرده بود و امروزه اقامتگاههای وی که تبدیل به زیارتگاه شده است، در مناطق مختلف آن دیده می شود (کایل، 265-266؛ هسلاک، II/ 354-361). 
اما انتشار اسلام در شبه‌جزیرۀ بالکان از سده‌های 14 و 15م با گسترش امپراتوری عثمانی در اروپای جنوب شرقی سرعت بیشتری گرفت و در مدت 6 سده، پیشروی حكومت عثمانی در اروپای جنوب شرقی بستر مناسبی برای گسترش اسلام فراهم آورد. در واقع، در میان كشورهایی كه امروزه شبه جزیرۀ بالكان را تشكیل می‌دهند (آلبانی، بوسنی و هرزگوین، صربستان، كرواسی، بلغارستان، مقدونیه، مونته‌نگرو و یونان)، جمعیت مسلمانان، به خوبی نمایان است. در این میان بیشترین تمرکز مسلمانان را در آلبانی و بوسنی و هرزگوین می‌توان یافت و در سایر کشورهای بالکان نیز اقلیتهایی از مسلمان وجود دارند (لاپیدوس، 309).
با حاکمیت اسلام در بالکان، صوفیان بیش از پیش به این منطقه روی آوردند و زاویه‌هایی در آن مناطق تأسیس کردند. این زاویه‌ها نه تنها در تثبیت اقتدار عثمانیان در مناطق تازه فتح‌شده تأثیر داشتند، بلکه پایگاهی برای انتشار اسلام در میان مردم بومی نیز بودند. نخستین گروههای مسلمان بالکان از مهاجران ترک تشکیل شده بودند. آنان دهکده‌های بسیاری را اغلب در اطراف تکیه‌های دراویش بنا کردند (همانجا؛ نوریس، «اسلام»، 101).
صوفیان بالکان، هم اسلام رسمی اهل سنت را در منطقه منتشر کردند و هم مردم عادی و بی‌سواد را با اسلام آشنا نمودند. در این میان، دولت عثمانی به‌ویژه از طریقه‌های سنی‌مذهب حمایت می‌نمود و با ایجاد تکیه‌ها و خانقاههایی برای طریقه‌های مولویه، رفاعیه، خلوتیه، نقشبندیه و قادریه، به گسترش آنها کمک می‌کرد. با گذشت زمان و در طی سدۀ 11ق/ 17م، 4 طریقۀ مولویه، خلوتیه، قادریه و نقشبندیه در مناطق مختلف بالکان پیروان بسیاری یافتند و علاوه بر گسترش اسلام، مانع از انتشار اندیشه‌های غیرسنی در این مناطق شدند. از این میان، تنها طریقۀ مولویه به تدریج در بالکان رو به ضعف نهاد و پیروان خود را از دست داد و در دورۀ جدید در این منطقه فعالیت چندانی نداشته است (همان، 103-105، نیز، «جنبه‌هایی...»، 297-299؛ حاجی محمد اویچ، 33). 
از میان طریقه‌های غیرسنی نیز طریقۀ بکتاشیه نخست به‌تدریج و به‌طور پراکنده در بالکان حضور یافت، چنان‌که وجود آرامگاههای دراویش بکتاشی را در مقدونیه (سرسِم علی بابا، در تِتووا)، بلغارستان (دمیر بابا، در نزدیکی رازگراد) و آلبانی (در کروجه و اطراف آن)، که ظاهراً برای فعالیتهای تبلیغی به این مناطق سفر کرده بودند، نشانه‌هایی از این حضور می‌توان شمرد. اما با فتوحات عثمانیها، گسترش آنان سرعت بیشتری گرفت، تا آنجا که در سدۀ 18م شبکۀ وسیعی از تکیه‌های بکتاشی در آلبانی، مقدونیه و دیگر نقاط فعالیت داشت. این گسترش بیش از همه مرهون کوششهای تبلیغی فردی به نام دوربالی سلطان بود که پایگاهی بکتاشی را در تسالی ایجاد کرد. جالب توجه آنکه این طریقه هرگز نتوانست در بوسنی پایگاه محکمی بیابد. در هر حال، بکتاشیان همواره مورد سوء ظن دولت عثمانی بودند و تکیه‌های آنها گاه و بیگاه تخریب می‌شد و کتابهایشان در آتش می‌سوخت و این امر، به‌ویژه در زمان حکومت سلطان محمود شدت بیشتری گرفت. بر اثر این سخت‌گیریها بر ضد بکتاشیان در آلبانی، آنان به حمایت از آلبانیاییها در مقابل دولت عثمانی دست زدند و سرانجام همکاری بکتاشیان با آلبانیاییها، موجب گشت که پس از بسته شدن تکیه‌ها در ترکیه (1925م)، کشور آلبانی به پایگاهی برای بکتاشیه تبدیل شود (نوریس، همان، 126-127، 123-125؛ حاجی محمد اویچ، 29، 53-56؛ اَبیوا، سراسر مقاله). 
یکی دیگر از طریقه‌هایی که فعالیتهای سیاسی و گرایشهای خاص آن سوء ظن دولت عثمانی را برمی‌انگیخت، طریقۀ حمزویه بود. حمزویه که مشترکات زیادی با ملامتیۀ بیرامیه داشت، چیزی فراتر از یک طریقۀ صوفیه به حساب می‌آمد. تعالیم این طریقه ــ که در سدۀ 16م به دست حمزه بالی بوسنوی شکل گرفت ــ با عقاید شیعی علویان و حروفیه در آناتولی نزدیک بود. تأکید بر وحدت وجود، بی‌اعتنایی به آداب صوفیه و حتى احکام شریعت، تشکیل جلسات خصوصی برای اعضای طریقه، اقتباس برخی‌آداب مسیحیان منطقه، و اعتراض به وضع سیاسی ـ اجتماعی حاکم بر منطقه در حکومت عثمانی، از ویژگیهای حمزویه به شمار می‌آمد. این عوامل باعث شد تا علمای دینی به ارتداد این فرقه و رهبر آن فتوا دادند و در پی آن حمزه بالی و چند تن از مریدان او، پس از محاکمه اعدام شدند و حمزویه غیرقانونی اعلام گردید. با این حال حمزویه تا دو سده بعد همچنان در این منطقه فعالیت داشت (گولپینارلی، «ملامت»، 72-77؛ حاجی محمد اویچ، 43-50). 
پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی و شکل‌گیری جغرافیای نوین در منطقۀ بالکان، این سرزمین دوره‌های میان دو جنگ جهانی، حاکمیت کمونیسم و فروپاشی آن را از سر گذراند و قتل‌عامها، گرایش به مسیحیت، مهاجرت مسلمانان در دورۀ جنگ جهانی و بعد از آن، موجب کاهش شدید جمعیت مسلمانان بالکان شد. با این همه، مراکز بزرگ مسلمان‌نشین در آلبانی و بوسنی و هرزگوین همچنان باقی ماندند. در این شرایط، تصوف نیز به سبب مهاجرت شیوخ و دراویش به ترکیه، رو به ضعف نهاد و در بلغارستان، یونان و رومانی تقریباً از میان رفت. با این حال صوفیان در بوسنی تا هنگام ممنوعیت فعالیت طریقه‌ها در 1331ش/ 1952م، همچنان به حیات خود ادامه دادند و پس از آن نیز در مساجد به فعالیت پرداختند و نقش مهمی در مقابله با کمونیسم و اندیشه‌های الحادی ایفا کردند. پس از آنکه حکومت یوگسلاوی سابق سیاست خود را دربارۀ اسلام تعدیل کرد، تصوف نیز در بوسنی و هرزگوین و کوزوو و مقدونیه جان تازه‌ای یافت. در آلبانی به جز تیجانیه و بکتاشیه که همچنان فعال هستند، تمامی طریقه‌های دیگر تا 1346ش/ 1967م، یعنی تاریخ تحریم قطعی طریقه‌ها، فعال بودند (کلایر، 138-141؛ پوپویج، 64-80؛ حاجی محمد اویچ، 41).

مآخذ

ابن اثیر، الکامل، به کوشش ابوالفدا عبدالله قاضی، بیروت، 1415ق/ 1995م؛ ابن بطوطه، رحلة، به کوشش عبدالهادی تازی، رباط، 1417ق/ 1997م؛ ابن بی‌بی، حسین، اخبار سلاجقۀ روم، به کوشش محمدجواد مشکور، تهران، 1350ش؛ ابوالقاسمی، محمدجواد و حسین اردوش، ترکیه در یک نگاه، تهران، 1378ش؛ افلاكی، احمد، مناقب العارفین، به کوشش تحسین یازیجی، تهران، 1362ش؛ انتخابی، نادر، «دین و دولت در ترکیه: از تنظیمات تا امروز»، نگاه نو، 1374ش، شم‍ 25؛ اوزون چارشیلی، اسماعیل حقی، «جریانهای فکری در امیرنشینهای آناتولی و دولتهای قراقوینلو و آق قوینلو»، ترجمۀ وهاب ولی، تحقیقات تاریخی، 1369ش، شم‍ 4 و 5؛ حاجی محمد اویچ، فؤاد، تصوف در بوسنی و هرتسه گوین، پایان‌نامۀ درجۀ کارشناسی ارشد در ادیان و عرفان تطبیقی، دانشگاه تهران، تیرماه 1383ش؛ حیدرزادۀ نائینی، محمدرضا، تعامل دین و دولت در ترکیه، تهران، 1380ش؛ شاملی، عباسعلی و هادی حسین خانی، «ریشه‌های چالش و درگیریها میان صفویان و عثمانیان»، پژوهش در آینۀ تاریخ، قم، 1382ش، س 1، پیش شمارۀ 4؛ شیبی، مصطفى کامل، الصلة بین التصوف و التشیع، بیروت، 1982م؛ طاش کوپری‌زاده، احمد، الشقائق النعمانیة، بیروت، 1395ق؛ گولپینارلی، عبدالباقی، مولانا جلال‌الدین، زندگی، فلسفه، آثار و گزیده‌ای از آنها، ترجمۀ توفیق هاشم‌پور سبحانی، تهران، 1363ش؛ نیز:

Abiva, H., «A Glimpse at Sufism in the Balkans», www. alevibektasi.org/ xabiva.htm; Algar, H., «The Ħurūfi Influence on Bektashism», Revue des Etudes Islamiques, 1992, vol. LX; Birge, J. K., The Bektashi Order of Dervishes, London, 1937; Clayer, N., «Tasavvuf, Music and Social Change in the Balkans...», Sufism, Music and Society, Istanbul, 2001;Gölpınarlı, A.,Melâmîlik ve Melâmiler, Istanbul, 1931; id, Mevlânâ’dan sonra Mevlevîlik, Istanbul, 1953; Hammer-Purgstall, J., Geschichte des osmanischen Reiches, Austria, 1963; Hasluck, F. W., Christianity and Islam under the Sultans, ed. M. M. Hasluck, Istanbul, 2000; Karamustafa, A. T., «Early Sufism in Eastern Anatolia», The Heritage of Sufism, ed. L. Lewisohn, Oxford, 1999; Kiel, M., «A Note on the Date of the Establishment of the Bektashi Order in Albania», Revue des Etudes Islamiques, Paris, 1992, vol. LX; Knysh, A., Islamic Mysticism, Leiden, 2000; Köprülü, F., Türk edebiyati'nda ilk mutasavviflar, Ankara, 1976; Lapidus, I. M., A History of Islamic Societies, Cambridge, 1988; Lewis, B., The Emergence of Modern Turkey, London, 1968; id, Istanbul and the Civilization of the Ottoman Empire, 1963; Martin, B. G., «A Short History of the Khalwati Order of Dervishes», Scholars, Saints, and Sufis, ed. N. R. Keddie, London, 1972; Norris, H. T., «Aspects of the Sufism of the Rifā‘iyya in Bulgaria...», Islam and Christian-Muslim Relations, 1996, vol. VII, no. 3; id, Islam in the Balkans, Religion and Society Between Europe and the Arab World, London, 1993; Popovic, A., «Les Ordres mystique musulmans du Sud-Est européen dans la période post-ottoman», Les Ordres mystiques dans l’Islam, eds. A. Popovic and G. Veinstein, Paris, 1986; Schimmel, A., «Sufism and Spiritual Life in Turkey», Islamic Spirituality, ed. S. H. Nasr, New York, 1997; Shaw, S. J. and E. K., Shaw, History of the Ottoman Empire and Modern Turkey, Cambridge, 1985; Trimingham, J. S., The Sufi Orders in Islam, London, 1973; Uzunçarԫılı, İ. H., Osmanlı tarihi, Ankara, 1972; Vryonis, S., The Decline of Medieval Hellenism in Asia Minor and the Process of Islamization from the Eleventh Through the Fifteenth Century, Berkeley etc., 1971; Yaԫar Ocak, A., «Babailer İsyanından Kizilbaԫliğa», Belleten, 2000, no 64; id, «Oppositions au soufisme dans l’empire ottoman aux quinzième et seizième siècles», Islamic Mysticism Contested, eds. F. De Jong and B. Radtke, Leiden, 1999; Zhelyazkova, A., «Bulgaria in Transition», Islam and Christian-Muslim Relations, 2001, vol. XII, no 3. 
مسعود تاره

روسیه و قفقاز

چندین سده پیش از آنکه دولت روسیه گسترش خود را در سدۀ 10ق/ 16م در شرق، جنوب و غرب، آغاز کند، اقوام متعدد و گوناگونی که در آسیای مرکزی، اطراف رود ولگا، شرق و غرب دریای خزر، قفقاز، داغستان و... می‌زیستند، و بیشتر از شاخه‌های مختلف نژاد ترک بودند، اسلام آوردند، و تمدن و فرهنگ اسلامی‌ ـ ترکی خاص خـود را داشتند. در این حـوزۀ گستردۀ جغرافیایی ــ که از آن سوی ماوراءالنهر تا دریای سیاه را دربر می‌گرفت و در آن امواج جمعیتی متناوب، اقـوام ترک‌ زبان گـوناگون را از شـرق به سوی غـرب می‌راند ــ تصوف از جمله عوامل پر قدرت اجتماعی بود که سابقۀ تاریخی‌آن به ظهور نخستین صوفی برجستۀ ترک، یعنی احمد یسوی(د562ق/ 1167م) و پیروانش باز می‌گشت که پس از درگذشت او، طریقۀ یسویه را نه‌تنها در این مناطق، بلکه در آسیای صغیر نیز منتشر نمودند. در سده‌های پس از آن نیز طریقۀ نقشبندیه در آسیای مرکزی به ظهور رسید که به نوبۀ خود با کوشش صوفیان نقشبندی در سرزمینهای مختلف گسترش یافت. افزون بر این دو طریقه، طریقۀ قادریه نیز در دورۀ متأخر به این منطقه راه پیدا کرد که گرچه پیروان کمتر و حضور محدودتری داشت، اما در جنبشهای اجتماعی نقش مهمی را ایفا نمود.
در بررسی تاریخ تصوف در مناطق تحت تصرف روسیه، به طورکلی چنین به نظر می‌رسد که این پدیده همواره دارای دو جنبۀ آشکار و پنهان بوده است. وجه آشکار تصوف ــ که بیشتر مورد توجـه محققان روسـی قرار گرفته است ــ نقش پویای آن در حرکتهای اجتماعی و سازماندهی قیامهای مختلف است و وجه پنهان آن، روابط خاص مرید و مرادی، شیوۀ سلوک معنوی، آداب و آیینهای فرقه‌ای خاص و ویژگیهای محلی در هر ناحیه را دربر می‌گیرد که بسیار کم به آن توجه شده است. آنچه دربارۀ این وجه پنهان می‌توان گفت آن است که همچون دیگر سرزمینهای اسلامی، مرید طی آیین تشرفی که ظاهراً چندان پیچیده نبوده است، به عضویت طریقه در می‌آمد و چگونگی ذکر و شیوۀ ادای آن، و نیز نحوۀ مراقبه و دیگر تعالیم مربوط به سلوک را از پیر خود می‌آموخت و در جلسات ذکر جمعی شرکت می‌کرد (بنیگسن، 76-83؛ لومرسیه ـ کِلکوژای، 44-45). این رابطۀ معنوی از بُعد بیرونی، در رابطۀ شیخ با پیروانش تجلی می‌یافت که از طریق شبکه‌ای از نوابان خود با مریدان متعددش در نقاط مختلف در ارتباط بود و این چنین، اعضای این جامعۀ به ظاهر پراکنده را به هم می‌پیوست و از این‌رو، خطر سیاسی بالقوه‌ای می‌یافت. وی همچنین نقش طبیب، معلم دین و مشاور این جامعه را نیز ایفا می‌کرد و با طبقات پیشه‌ور و اصناف و قشرهای مختلف اجتماع در ارتباط بود. این چنین بود کـه صوفیان ــ که از همان ابتدا با سلطۀ روسها مخالف بودند ــ در طـی سده‌های 17-19م آغازگـر جنبشها و نهضتهای سیاسی‌ ـ اجتماعی در نقاط مختلف روسیه و قفقاز گشتند (طوغان، 530؛ بنیگسن، 110؛ آکینر، 13، 165).
طریقۀ نقشبندیه در سده‌های 9-10ق/ 15-16م از ناحیۀ بخارا به منطقۀ ولگای میانه راه یافت و به تدریج پیروان طریقه‌های یسوی و قادری را در خود جذب کرد. این طریقه در سدۀ 12ق/ 18م از طریق کردستان و شیروان به داغستان رسید و در آنجا حضوری آشکار از خود نشان داد و از اواسط سدۀ 13ق/ 19م نیز در ناحیۀ چچنها و غرب و میانۀ قفقاز پیروان پرشمار پیدا کرد (بنیگسن، 7-8). نخستین رهبر دینی که در قفقاز برضد روسها اعلان جهاد کرد و پیروانش را به بازگشت به دین و وحدت دعوت نمود، امام منصور اُشورما (د 1208ق/ 1793م)، از ائمۀ چچن بود. نهضت او که در چچن، شمال داغستان و کوبان گسترش یافت، سرانجام در قبارطه (کاباردین) با شکست روبه‌رو شد. اشورما در 1791م در اناپا دستگیر گردید و پس از چندی در زندان درگذشت. هرچند که روایتهای محلی و برخی محققان او را از جملۀ ائمۀ نقشبندیه در چچن به شمار می‌آورند و بر نقش این طریقه در به راه انداختن این قیام تأکید می‌کنند، اما برخی دیگر بر آن باورند که این نهضت بیشتر جنبۀ قبیله‌ای داشت و نقشبندیه، به سبب آنکه هنوز دارای شبکۀ گسترده و فعالی در این منطقه نبود، در این قیام نقشی ایفا نکرد (بنیگسن، 114؛ زلکینا، 247-248, 255؛ کنیش، 289؛ گَمِر، 206-207؛ تریمینگام، 127).
در هر حال، در جنبشی که دومین رهبر دینی این منطقه آغاز نمود، این طریقۀ صوفیه به یقین نقش اساسی داشت. شیخ محمدافندی یراغی (یایراغلری) از پیران نقشبندیه بود که در جنوب داغستان برضد روسها اعلان جهاد کرد و دعوت مردم به پایبندی جدی به شریعت اسلام و مبارزه با سلطۀ غیرمسلمانان را هدف جنبش خود قرار داد. وی مرشد غازی محمد و شیخ شامل، اولین و سومین رهبران نقشبندیۀ داغستان بود که نهضت آنان در تاریخ روسیه به «مریدیسم» (مریدیه) شهرت یافته است، نهضتی که تاریخ نگاران روسی آن را جنبشی متفاوت از دیگر قیامها و جدای از تصوف و حتى مخالف با آن به شمار آورده‌اند (گمر، 208؛ بنیگسن، 115؛ سریّه، 76-77). این مرحله از جهاد در 1830م به رهبری غازی محمد آغاز شد و پس از رکودی کوتاه، توسط شیخ شامل، سومین امام نقشبندی شمال قفقاز، ادامه یافت. شیخ شامل در مناطق تحت حکومت خود شریعت را برقرار کرد و قوانین جدیدی وضع نمود و از این‌رو سالهای حکومت او در داغستان با عنوان «عصر شریعت» شناخته می‌شود. وی قلمرو خود را به 32 منطقه تقسیم کرد و ادارۀ هر یک را به یکی از نایبان خود سپرد. با این همه، اختلافات داخلی و جدایی‌‌طلبیهای قبیله‌ای از قدرت حکومت مرکزی او کاست و سرانجام، جنبش او در 1859م توسط روسها در هم شکست. شیخ شامل پس از شکست دستگیر و زندانی شد، اما چند سال بعد اجازه یافت تا به مکه سفر کند. وی پس از ادای حج به مدینه رفت و در 1287ق/ 1871م در همانجا درگذشت (بارتولد، 367-368؛ مک‌لین، 117-120؛ زلکینا، 255-264؛ گمر، 212-217).
پس از شکست شیخ شامل و یاران نقشبندی او، و اشغال داغستان توسط نیروهای روسیه، رهبران طریقۀ نقشبندیه مورد تعقیب قرارگرفتند و برخی از آنها به سیبری تبعید شدند. از این‌رو، این طریقه فعالیت مخفی و زندگی نهانی خود را آغاز نمود. با این همه، میراث نقشبندی در دوره‌های بعد در چچن و داغستان نقش مهمی در شکل‌دهی به هویت دینی و پایداری قومی مردم این منطقه ایفا کرد (زلکینا، 264؛ بنیگسن، همانجا).
در سالهای پس از سرکوبی جنبش شیخ شامل، صوفی دیگری به نام کونتا حاجی کِشیِف شروع به تبلیغ برای طریقۀ قادریه در شمال قفقاز نمود و در فاصلۀ سالهای 1861-1863م در میان ساکنان مناطق کوهستانی چچن پیروان زیادی پیدا کرد و بسیاری از اینگوشها را نیز به اسلام درآورد. بر خلاف فعالیتها و تبلیغات نقشبندیه در دوره‌های پیش از او، کونتا حاجی با پیام صلح و جهاد درونی، ترک پلیدیهای دنیوی و روی آوردن به ذکر و سلوک باطنی، مردم را به طریقۀ قادریه دعوت می‌کرد. اما وحشت روسها از قیامی دیگر سرانجام منجر به دستگیری او در 1864م، و مرگ وی در اسارت، و نیز کشته شدن صدها نفر از پیروانش گردید. این امر به نوبۀ خود، طریقۀ قادریه را که در ابتدای حضور خود در این منطقه به دنبال اهداف معنوی بود، به سوی مقاومت و مقابله با نیروهای روسی راند. از آن پس، در قیامهای مختلفی که یکی پس از دیگری تا میانۀ سدۀ 20م رخ مـی‌داد، گاه قادریه به تنهایـی، و گاه قادریه همراه با نقشبندیه ــ کـه بیشتر در میـان ساکنـان دشتها رواج داشت ــ در مقـابل نیروهای روسی ایستادگی می‌کردند (کنیش، 297-298؛ سریه، 81-82). از جملۀ این قیامها می‌توان به شورشهای گستردۀ 1877-1878م در چچن و داغستان، قیام شیخ نجم‌الدین گوتسویی و شیخ اوزون حاجی در 1918م و پس از آن، و نیز مبارزات مردم قفقاز با بولشویکها در سالهای پس از 1920م اشاره کرد. سرانجام، در 1941م استالین که به سبب درگیری با آلمانها، نگران قیامهای احتمالی در چچن و داغستان بود، جمعیت بزرگی از چچنها و اینگوشها را به سیبری تبعید کرد که نیمی از آنان هرگز به مقصد نرسیدند (بیات، 14-16؛ مک‌لین، 132؛ لومرسیه ـ کلکوژای، 41). 
 

صفحه 1 از48

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: