دائرة المعارف بزرگ اسلامی

نمایش تا از مورد
نتیجه جستجو برای :
  • جلدکی | عزالدین اَیدَمِر (یا اَیْدَمُر) بن علی (بن ایدمر)، آخرین کیمیادان برجستۀ مسلمان سدۀ 8 ق / 14م. نام او در منابع به صورتهای دیگری نیز آمده است، اما عنوان مقاله صورت غـالب‌ است (بـرای دیگر صورتهـا، نک‍ : امین، 13 / 98؛ هـومیـارد، «ایدمر ... »، 47).
  • جلفا | بخش (رایون) و شهری در جمهوری خودمختار نخجوان (در ترکیب جمهوری آذربایجان)، در مجاورت جلفای ایران (ه‍ م).
  • جلفا | شهرستان و شهری در استان آذربایجان شرقی در مجاورت جلفای جمهوری خودمختار نخجوان (ه‍ م).
  • جلفا | یکی از مناطق یازده‌گانۀ شهر اصفهان، واقع در جنوب زاینده رود، که با کوچاندن ارمنیان از جلفای ارمنستان و اسکان آنها در این شهر در سالهای آغازین سدۀ 11ق / 17م شکل گرفت و با افت و خیزهایی طی 400 سال، زندگی تا به امروز در آن جریان دارد.
  • جلندهر | شهر و شهرستانی به همین نام در ایالت پنجاب، در شمال غربی کشور هندوستان. این نام در منابع دورۀ اسلامی به صورتهای جالَهنْدَر (حدود ... ، 205)، جالندهر (بیرونی، 164؛ ابوالفضل، 2 / 21)، چالندر (مسعود سعدسلمان، 155، 170) نیز آمده، و به سبب آنکه این منطقه میان دو رودخانۀ ستلج و بئاس قرار دارد، جلندهر دوآب نیز خوانده...
  • جلوتیه | از طریقه‌های عرفانی آسیای صغیر و بالکان، منسوب به عزیز محمود هُدایی (950- 3 صفر 1038ق / 1543- اول اکتبر 1628م)، که گاه هُداییه نیز خوانده می‌شود. نام این طریقه از اصطلاح صوفیانۀ «جلوت»، به معنای ترک موطن و هجرت، و نیز آشکار شدن و ظهور گرفته شده است.
  • جلولاء | شهری کهن در استان دیالی عراق کنونی و محل وقوع جنگی به همین نام میان سپاهیان ساسانی و عربها. این شهر با 486‘44 تن جمعیت (1384ش / 2005م) («فرهنگ ... 1». npn) در°34 و ´16 عرض شمالی و °45 و´10 طول‌شرقی («اطلس ... 2»، I / 79) در فاصلۀ حدود 27 کیلومتری شهر مرزی خانقین، در شرق عراق واقع است («راهنما ... 3»، 597).
  • جلوه | ابوالحسن (ذیقعدۀ 1238-6 ذیقعدۀ 1314 / ژوئیۀ 1823- 8 آوریل 1897)، معروف به میرزا و متخلص به جلوه، حکیم‌شیعی و مدرس حوزۀ فلسفی تهران درسده‌های 13 و 14ق.
  • جلیانی | جِلْیانی، ابوالفضل عبدالمنعم بن عمر، معروف به حکیم‌الزمان، طبیب، صوفی، ادیب و شاعر اندلسی. وی در روز سه‌شنبه 7 محرم 531 ق / 5 اکتبر 1136م، در جلیانه ، روستایی از توابع وادی آشِ غرناطه به دنیا آمد (یاقوت، 2 / 109؛ ابن نجار، 1 / 174، 176؛ ابن شعار،4 / 127).
  • جلیقیه | جِلّیقیّه، در اسپانیایی گالیثیا1، ناحیه‌ای در شمال غربی اندلس. این ناحیه که اکنون 4 ایالت لاکرونیا2، لوگو3، پونتوِذرا4 و اورنسه1 را دربر می‌گیرد (EI2, II / 541)، در دوران اسلامی مملکتی مسیحی‌نشین در مجاورت ولایات اندلس اسلامی را شکل می‌داد (اصطخری، 37، 41؛ ابن حوقل، 109).
  • جلیله بنت مره | جَلیله بِنْتِ مُرّه، شاعرۀ عصر جاهلی. تنها خبری که از جلیله در دست داریم، بخش کوچکی از داستانها و روایتهای مربوط به جنگ بسوس (ه‍ م) است؛ در این کشمکشهای 40 ساله دو قبیلۀ خویشاوندِ بکر و تغلب، بر سر زخمی شدن ماده شتری رو در روی هم قرار می‌گیرند.
  • جلیلوند | جَلیلْوَنْد، یکی از طایفه‌های لر ایل سنجابی و از عناصر شکل دهندۀ حکومت زندیه. این طایفه را در زبان محلی «جلیله‌‌وَن» (پورمکری، 17) و «جیله‌وَن» (سلطانی، 2 / 832؛ سنجابی، 36) می‌نامند.
  • جم سلطان | (صفر 864- 30 جمادی‌الاول 900 / دسامبر 1459-25 فوریۀ 1495م)، شاهزادۀ ادیب و شاعر عثمانی، سومین و کوچک‌ترین پسر سلطان محمد دوم (فاتح). جم سلطان که در منابع اروپایی به زیزیم2 شهرت دارد (هامر ـ پورگشتال، 3 / 244-245)، در شهر ادرنه زاده شد (سعدالدین، 1 / 471؛ منجم‌باشی، 2 / 322؛ دانشمند، I / 287).
  • جماد | جَماد، از انواع اجسام زمینی (برای تقسیمات مختلف جسم، نک‍ : ه‍ د، جسم) و نخستین مولد از موالید سه‌گانه. فیلسوفان طبیعی تعریف مشخصی از این واژه به دست نداده‌اند و تنها اشاره‌های اندکی در برخی از کتابهای طبقه‌بندیِ علوم و مصطلحاتِ علوم در این باره می‌توان یافت.
  • جماز | ابوعبدالله محمد بن (عبدالله بن) عمرو بن حماد بن عطاء، شاعر توانا و ادیب بزرگ بصره در سدۀ 3ق / 9م. در نام نیای او پس از عطا اختلاف است؛ بیشتر مورخان، آن را یاسر دانسته‌اند، اما یسار، ریسان و زیان نیز گفته شده است (مرزبانی، معجم ... ، 431؛ حصری، 143؛ خطیب، 3 / 125؛ ابن ناصرالدین، 1 / 180).
  • جمال |
  • جمال پاشا | دولتمرد برجستۀ ترک و از رهبران سه‌گانۀ جمعیت و حکومت اتحاد و ترقی در پایان عصر عثمانی. جمال پاشا که نام اصلی او احمد جمال بود، در جزیرۀ مدللی (لِسبُس1) از جزایر دریای اژه ــ که امروز به یونان تعلق دارد ــ دیده به جهان گشود؛ اما پدرش محمدنجیب افندی برای او از استانبول شناسنامه گرفت (آرتوچ، 4-5). از این‌رو، او ...
  • جمال حسینی | عطاء الله بن فضل الله دشتکی شیرازی هروی، از علما، محدثان و سیره‌نویسان اواخر عهد تیموری و اوایل عهد صفوی در خراسان. از آغاز زندگی وی چیزی دانسته نیست، اما از دو نسبتِ «دشتکی» و «شیرازیِ» وی برمی‌آید که از خاندان دشتکیِ شیراز بوده است (فسایی، 2 / 1037).
  • جمال عبدالناصر |
  • جمال مصری | جمـال‌الـدین یـونـس بـن بـدران قـرشـی (د 623 ق / 1226م)، عالم و فقیه شافعی و قاضی القضات شام. کنیۀ او را ابوالولید، ابومحمد، ابوالفضائل و ابوالفرج آورده‌اند (نک‍ : ذهبی، تاریخ ... ، 178).
  • جمال و جلال | واژۀ جمال، از مصدر «جَمُلَ»، به معنای خوبی صورت و سیرت است. جلال نیز از ریشۀ «جَلَلَ»، به معنای بزرگی است. کاربرد این الفاظ و مشتقات آنها در اشعار دورۀ جاهلی مرسوم بوده، و در موارد مختلفی از جمله وصف خداوند به کار رفته است (ابن منظور، ذیل جلل؛ صفی‌پوری، 1 / 190، 196).
  • جمال‌الدین | تخلص چند شاعر پارسی‌زبان که بیشتر در سده‌های 6 و 7ق / 12 و 13م، در ایران می‌زیسته‌اند.
  • جمال‌الدین اردستانی | مشهور به پیرجمال (د 879 ق / 1474م)، صوفی، شاعر و مؤلف. تخلص او جمالی است و گاه پیرجمال عراقی، فضل‌الله جمالی و نیز عاشق اصفهانی نیز نامیده شده است و طریقه‌ای با عنوان پیر جمالیه منسوب به او ست. برخی منابع نام وی را احمد، برخی دیگر محمد، و برخی هر دو نام را ذکر کرده‌اند (کاشفی، 232؛ حاجی‌خلیفه، 2 / 1611؛ چیمه،...
  • جمال‌الدین اسدآبادی | رجل سیاسی، روشنفکر، روزنامه ـ ‌نگار و مصلح دینی، که در برخی از کشورهای اسلامی و اروپایی، به فعالیتهای سیاسی، فراهم آوردن زمینۀ اتحاد جهان اسلام از طریق اصلاح دینی و تشکیل جامعۀ اسلامی با اتکا به اصول مشروطیت مشغول بود و در برخی از منابع از او با عنوانهای «فیلسوف شرق» و «حکیم اسلام» یاد شده است (امین، 4 / 207؛...
  • جمال‌الدین اصفهانی | ابوجعفر محمد بن کامل علی بن ابی‌منصور اصفهانی، وزیر کاردان و سیاستمدار چند تن از اتابکان آل زنگی در موصل، که به همین سبب او را موصلی نیز خوانده‌اند (نک‍ : دایرةالمعارف ... ، 1 / 746).
  • جمال‌الدین اصفهانی (واعظ) |
  • جمال‌الدین حسین انجو | مؤلف فرهنگ جهانگیری و از صاحبْ‌منصبان دوران جلال‌الدیـن اکبـر (سل‍ 963-1014ق / 1556-1605م) و جهانگیرشاه گورکانی (سل‍ 1014-1037ق / 1605-1627م). وی پسر فخرالدین حسن مشهور به شاه‌حسن، از سادات انجویۀ شیراز است (صفا، 5 / 376-377؛ نک‍ : ‌فسایی، 2 / 949).
  • جمال‌الدین شروانی | یا شیروانی، از آخرین وزیران و دیوان‌سالاران ایرانی عصر ایلخانیان. وی را جمال‌الدین حاجی هم نامیده‌اند (میرخواند، 5 / 540؛ عبدالرزاق، 130؛ خواندمیر، حبیب ... ، 3 / 225).
  • جمال‌الدین صاعد ترکستانی | صاعد بن محمد سغدی، معروف‌ به جمال ترکستانی (حاجی خلیفه، 1 / 878)، از ریاضی‌دانان سدۀ 8 ق / 14م. تقریباً هیچ اطلاعی از زندگی او نداریم. تنها با توجه به سال نگارش اثر برجامانده‌اش، می‌دانیم که در 712ق / 1312م زنده بوده است (همانجا).
  • جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی | از شاعران نام‌آور زبان فارسی در سدۀ 6 ق / 12م، که ظاهراً در اوایل سدۀ مزبور زاده شده بود. به گواهی شعر خود او (ص 82) و منابع کهن، نام وی محمد، و نام پدرش عبدالرزاق بوده است (راوندی، 33؛ جاجرمی، 1 / 46؛ عوفی، 2 / 402؛ شمس‌ قیس، 401؛ دولتشاه، 136)، اما آذربیگدلی (ص 175) و به تبع او هدایت (ریاض ... ، 283) به‌اشت...
  • جمال‌الدین گیلانی | از صوفیان سده‌های 6 و 7ق و پیرشیخ زاهد گیلانی. آگاهیهای ما دربارۀ زندگی و شرح احوال جمال‌الدین‌ محدود به گزارشهای پراکنده‌ای از ارتباط او با مریدش شیخ زاهد است که در برخی منابع صوفیه آمده است.
  • جمال‌الدین گیلی | از صوفیان سدۀ 7ق و از خلفای شیخ نجم ‌الدین کبرى. از جزئیات زندگی وی اطلاع چندانی در دست نیست. وی ظاهراً پس از کنار گذاشتن منتخباتی که از علوم عقلی و نقلی گرد آورده بود، و با ترک گفتن مباحثات علمی، دست ارادت به نجم ‌الدین کبرى داد.
  • جمال‌الدین محلی |
  • جمال‌الدین موصلی |
  • جمال‌الدین هانسوی | احمد بن محمد حنفی چشتی (580-659 ق / 1184-1261م)، از مشایخ چشتی در شبه‌قارۀ هند و یکی از خلفای فریدالدین گنج شکر (د 664 ق). دربارۀ جزئیات زندگی وی اطلاع چندانی در دست نیست؛ تنها می‌دانیم که نسبت او به ابوحنیفه (د 155ق / 772م)، پایه‌گذار فقه حنفی می‌رسد (لعلی، 284).
  • جمال‌الدین واعظ اصفهانی | معروف به سید جمال‌الدین واعظ (مق‍ : شوال 1326 / نوامبر 1908)، خطیب نامدار صدر مشروطیت، از رهبران نهضت و نخستین کسی که مردم کوچه و بازار را به مطالبۀ حقوق اجتماعی و سیاسی خود برانگیخت و آنها را با مفاهیمی چون «قانون» و «مشروطه» آشنا کرد.
  • جمال‌زاده | محمدعلـی، پـایه‌گذار داستـان نـویسی جـدید فارسی و مؤلف گنج شایگان، نخستین تحقیق اقتصادیِ علمی به روش غربی. او در جمادی الآخر 1309 / ژانویۀ 1892 در اصفهان به دنیا آمد.
  • جمالی دهلوی | حامد بن فضل‌ الله، معروف به درویش جمالی و شیخ جمالی، شاعر و نویسندۀ پارسی‌گوی، و یکی از مشایخ صوفیۀ هند. وی از قبیلۀ کنبوه ــ که در پنجاب و اطراف دهلی ساکن بودند ــ در نیمۀ دوم سدۀ 9ق / 15م (احتمالاً در دهۀ 60 از این سده) در یکی از نواحی دهلی متولد شد (آزاد، 177؛ راشدی، 5).
  • جمالیه |
  • جمبول |
  • جمحی |
  • جمرات |
  • جمشید | پادشاه پیشدادی و از مشهورترین چهره‌های تاریخ اساطیری ایران و ادبیات فارسی. نام فارسی «جم» یا «جمشید»، که در فارسی میانه هم به صورتهای Jam و Jamšēd آمـده (مثلاً نک‍ ‍: کتاب پنجم ... ، 29، 33)، از اوستایی Yima و هندی باستان Yama به معنای «همزاد» و «توأمان» است (برای دیگر صورتهای اوستایی قدیم، نک‍ : هومباخ، 69).
  • جمشیدزایی |
  • جمع | اصطلاحی در موسیقی قدیم جهان اسلام، به معنای مجموعه‌ای متشکل از چندین نغمه که به ترتیبی معین (و ملایم) در کنار هم قرار گرفته باشند. این واژه برگرفته از اصطلاح یونانی سیستما1 ست (قس: آریستوکسنوس، 136؛ نیکوماخوس، 267؛ آریستیدس، 413؛ نیز نک‍ : وست، 223؛ شوقی، 62؛ توما، 140).
  • جمع | در لغت به معنی گرد کردن و گرد آوردن، و در دانش بدیع چنان است که گوینده دو، یا چند چیز را در صفتی ادعایی موسوم به جامع یا وجه شبه گرد آورد؛ چنان‌که شاعر چشم خود و چشم ستارۀ پروین را از بابت «در خواب نشدن» (= جامع = وجه شبه) جمع کرده، یعنی به یکدیگر تشبیه کرده است: همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت / و آنچه در ...
  • جمع و تفرقه | دو اصطلاح عرفانی در برابر یکدیگر، که بیانگر مفاهیم گوناگونی در مراتب مختلف‌اند؛ از آن جمله، جمع به معنای جمعیت خاطر، مقام جمع و اتحاد میان عاشق و معشوق، و تفرقه به معنای پراکندگی خاطر، اشتغال ذهن به امور دنیوی، و جدایی میان سالک و حقیقت تعریف شده است.
  • جمعه | نام هفتمین روز در تقویم هفتگی مسلمانان که تلقی آن یک عید مذهبی تکرارشونده است و دارای فضیلت و آیینهای مذهبی خاص در فرهنگ اسلامی است. این واژه که در زبان فارسی با سکون میم، و در برخی زبانهای اسلامی، از جمله گونه‌های مختلف ترکی، با حذف عین تلفظ می‌شود، در اصلِ عربی و کاربرد قرآن، به ضمّ میم «جُمُعة» تلفظ می‌گرد...
  • جمعه | نام شصت و دومین سورۀ قرآن مجید، مشتمل بر دو رکوع، 11 آیه، 128 کلمه و 720 حرف. سورۀ جمعه را از آغاز نزول تاکنون با عنوان دیگری ننامیده‌اند، و وجه تسمیۀ آن ترکیب اضافی «یوم الجمعۀ» یاد شده در نهمین آیۀ سوره است (نک‍ : ابن عاشور، 28 / 204) .
  • جمعه بازار |

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: