آذربایجان
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 18 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/231591/آذربایجان
شنبه 9 فروردین 1404
چاپ شده
1
ابن خرداذبه در فهرست «ملوك» از «اللان شاه» یا موقان [شاه] نام میبرد (ص 17) و پیداست كه مقصود او هم موقان جبال قفقاز است. از تعبیری كه بلاذری میكند و موقان و جیلان را با هم ذكر میكند (ص 337) میتوان استنباط كرد كه «موق»ها نیز مانند «جیل»ها طایفهای بودهاند و نام خود را به سرزمینی که در آن ساکن بودهاند دادهاند. یاقوت (ذیل موقان) از ابنالكلبی نقل میكند كه موقان و جیلان اهل طبرستان بودهاند. این معنی از نوشتههای مؤلفان یونانی نیز برمیآید (دایرةالمعارف اسلام، چ 1، ذیل موقان). جغرافینویسان اسلامی «موقان» را در ردیف میانج و مرند و ورثان یعنی جزء شهرهای كوچك آذربایجان آوردهاند. مؤلف حدودالعالم میگوید: موقان شهریست و ناحیۀ آن (یعنی دشت مغان) در كنار دریاست و در این ناحیه دو شهرك دیگر است كه «هم به موقان باز خوانند» (ص 159). از این عبارت معلوم نمیشود كه آیا نام این دو شهرك هم موقان بوده است و یا آنكه آن دو را از موقان میخوانند. بعد میگوید كه «از این شهر رودینه و دانگوهای خوردنی و جوال و پلاس بسیار خیزد» (همانجا). ذكر رودینه و جوال و پلاس دلیل این است كه ناحیۀ موقان چراگاه گوسفندان بوده است و این معنی را یاقوت نیز تأیید میكند. در زمان یاقوت (قرن 7ق / 13م) در دشت موقان شهری نبوده و آن ولایتی بوده است كه قریهها و چراگاههای زیادی داشت و تركمانان برای چرای گوسفندانشان در آن مینشستند. این ولایت جزء آذربایجان محسوب میشد (4 / 686). مقدسی میگوید موغان شهری است كه دو نهر [كُرْ و ارس] آن را احاطه كرده است (ص 378).بلاذری میگوید «بَرْزَنْد» قریهای بوده است و افشین به هنگام جنگ با بابك خرمدین آنجا را «معسكر» یا لشكرگاه خود ساخت و مستحكم كرد و مبدأ حملات خود به بابك و قلعۀ او (بَذّ) كرد (ص 337). ابنخرداذبه میگوید از اردبیل تا برزند 14 فرسخ و از آنجا تا بذشهر «بابك» 7 فرسخ بوده است. همو میافزاید كه برزند خراب بود، افشین آن را شهر ساخت و در آن فرود آمد (ص 121). شهر برزند در قرن 4ق / 10م از شهرهای كوچك آذربایجان بوده است (ابنحوقل، 336) و مؤلف حدودالعالم آن را شهری خرم و آبادان با «آب و كشت بسیار» توصیف كرده است (ص 159). مقدسی برزند را «بازار ارمن» نامیده است (ص 378).ابنخرداذبه «جنزه» را «مدینة ابرویز» (شهر پرویز) نامیده و فاصلۀ آن را تا مراغه 6 فرسخ نوشته است (صص 119، 121). ظاهراً نامیدن جنزه به شهر پرویز از آن روی باشد كه در حملۀ هرقل (هراكلیوس) به ایران خسرو در آنجا بوده است. در لشكركشی هرقل به ایران نام جنزه در منابع بیزانسی «كنزكن» است (مینورسكی، 91). هرقل چون شنید كه خسرو در كنزكن (جنزه) است به سوی آن شهر حركت كرد و آنجا را به تصرف خود درآورد و اطراف آنجا را استراحتگاه لشكر خود ساخت. «اطراف آنجا» با نزدیكیهای مراغه یا شهر فراده اسپه یا افراهرود بلاذری تطبیق میكند، زیرا برای چراگاه اسبان مناسب بوده است. تئوفانس (به نقل مینورسكی در مقالۀ مذكور) میگوید كه خسرو از گنزك به «تبار مائیس» (یا به قرائت دیگر «بیث ارمائیس») رفت. در این شهر آتشكدهای بود و گنجهای معروف كرزوس پادشاه لیدی در آنجا بود. خسرو آنها را با خود برداشت و به سوی دستگرد رفت. «تبار مائیس» به صورتهای مختلف در خط یونانی ضبط شده است. پس آتشكده در شهر جنزه نبوده است و نباید جنزه را با شیز كه به اتفاق همه محل آتشكده بوده است اشتباه كرد. مینورسكی استنباط میكند كه تبار مائیس به جهت وجود آتشكده و گنج در آن باید همان شیز باشد، ولی در این صورت این سؤال پیش میآید كه چه تشابهی میان تبار مائیس یا بیث ارمائیس و شیز موجود است. وانگهی آتشكده در كوههای تختسلیمان نزدیك تكاب امروزی قرار داشته و آن البته شهر نبوده است و به جهت موقعیت خود مناسبتی با شهر بودن ندارد. خسرو ممكن است برای حفظ آتشكده و گنجهای موقوفۀ آن به شیز رفته باشد. اما تبار مائیس كجا بوده است؟ احتمال میدهم كه حدس نولدكه درست باشد كه تبار مائیس تحریفی از تبریز است. پس ممكن است گفته شود كه خسرو پس از برداشتن آتشكده و گنجهای آن به سوی تبار مائیس یا تبریز حركت كرده باشد، اما واقعاً به این شهر نرفته باشد. پس میتوان گفت كه جنزه به ناحیهای وسیع اطلاق میشده كه شیز و آتشكدۀ معروف در آن ناحیه قرار داشته است. یاقوت در ذیل «جزنق» (كه باید معرب «گزنك» و صورت دیگری از كنزكا، وكزنكا باشد) میگوید: «شهر كوچك آبادی است در آذربایجان، در نزدیكی مراغه كه آثاری باستانی از خسروان و بناها و آتشكدهای در آن هست». نیز یاقوت در ذیل شیز میگوید كه اهل مراغه و آن نواحی این موضع را كزنا میخوانند. كزنا نیز صورت دیگری از جنزه است.حدودالعالم جابروان را به صورت «جابروقان» و در ردیف شهركهای خرد آورده است (ص 158). اصطخری گوید: جابروان و «اُشنۀ اَذْریّه» و تبریز و دور و بر آن معروف به رُدَیْنی است: «تُعْرَفُ بالرُّدَیْنی» (ص 182)، یعنی در تصرف ردینی بوده است. ابنحوقل نیز میگوید: «داخَرّقان و تبریز تا اشنۀ آذریه و دور و بر آن به بنیردینی شناخته میشود كه از متصرفات و املاك ایشان بوده است و در سایۀ قدرت سلطان از گزند اعتراضات (تعدّیات) دور بود تا آنكه زمانه تباه گردید و سلطان هلاك شد و همسایگان تعدی كردند و به دست زورگویان افتاد. آلردینی از عرب بودند كه روزگار، ایشان را بر باد داد و آثارشان را از میان برد و از اخبار ایشان كمی بر جای گذاشت» (ص 337). كلمۀ تبریز در عبارات اصطخری و ابنحوقل باید مصحّف «نریز» باشد، زیرا تبریز در دست بنیردینی نبوده است و علاوه بر این ابن خرداذبه «جابروان و نریز» را با هم ذكر میكند (ص 119) و میگوید میان جابروان و نریز 4 فرسخ است (همو، 121). اساساً سخنان اصطخری و ابنحوقل دربارۀ آلردینی مشكوك است و قول بلاذری درستتر مینماید كه «نریز قریهای بود با قصری كهن كه مُرّبن عمرو موصلی طائی در آن فرود آمد و بناها كرد و فرزندان خود را در آن ساكن ساخت و ایشان در آنجا كاخهایی ساختند و آن را شهر كردند و بازار جابروان را ساختند و سلطان آن را به ایشان اختصاص داد و ایشان آنجا را اداره میكردند نه والی آذربایجان» (صص 338-339). پس باید این بنیردینی مذكور در اصطخری و ابنحوقل همان فرزندان مُرّ بن عَمْرو موصلی طائی باشند و قول ابنحوقل كه «لمتزل بعزالسلطان سلیمة من الاعتراضات» همان مضمون عبارت بلاذری است كه «وافرده السلطان لهم فصاروا یتولّونه دون عامل اذربیجان» (ص 339)، اما صفت «آذریه» كه اصطخری و ابنحوقل به «اُشنه» دادهاند به چه معنی میتواند باشد؟ احتمال میدهم كه به جهت واقعشدنش در مرز غربی آذربایجان بوده است، زیرا یاقوت در ذیل «اشنه» میگوید كه من خود آن شهر را دیدهام كه در «طرف اذربیجان» واقع است از سوی «اربل»، میان آن و ارومیه دوروزه راه و میان آن و اربل پنجروزه راه است» (1 / 284) و همو اربل را از اعمال موصل میشمارد (1 / 186). پس برای آنكه مسجّل شود كه شهر اشنه، واقع در مرز میان آذربایجان و موصل (ناحیۀ قدیم معروف به آدیابِن یا نودْ اردشیر)، جزء آذربایجان است نه اربل و آدیابن، آن را «اُشنۀ آذریه» خواندهاند و شاید هم این نام قدیمی بوده و در زمان ساسانیان نیز معمول بوده است.بلاذری میگوید: ارومیه شهری است كهن كه به پندار زردشتیان، زردشت از آنجا بوده است (ص 338). نویسندگان دورۀ اسلامی به پیروی از روایات زردشتی ارومیه را زادگاه زردشت دانستهاند، اما عقیدۀ ایرانشناسان و زبانشناسان این ادعا را تأیید نمیكند، زیرا زبان اوستا كه كتاب دینی زردشت است زبان مردم مشرق و یا شمال شرق (خوارزم به معنی وسیعتر) ایران است، در حالی كه از زبان قدیم آذربایجان قبل از اسلام كه زبان «ماد»ها است اثری جز چند كلمه برجای نمانده است. بلاذری میگوید: صدقة بن علی بن صدقة بن دینار از موالی اَزْد با مردم ارومیه جنگید تا بدان راه یافت و آن را بگرفت و خود و برادرانش در آن كاخهایی ساختند (همانجا). صدقه به گفتۀ طبری (حوادث سال 209ق / 824 م) به «زُرَیْق» معروف بوده است و از اینرو بعضی او را زریق بن علی یا زُریق بن صدقه نوشتهاند. مأمون او را در 209ق والی ارمنستان و آذربایجان كرد و مأمور جنگ با بابك ساخت. پس تصرف شهر ارومیه به دست او باید پس از این سال بوده باشد. ابن اثیر در حوادث سال 211ق / 826 م میگوید كه زریق بن علی بن صدقۀ ازدی موصلی بر كوههای میان موصل و آذربایجان مستولی شد. به گفتۀ طبری و ابن اثیر این زُریق یا صدقه به جنگ با بابك مأمور شده بود و او احمد بن جُنید فَرْزَندی اسكافی را مأمور این جنگ كرد. احمد به بغداد رفت و از آنجا به جنگ خرّمیان بازگشت و به دست بابك اسیر شد (طبری، همانجا). مأمون ابراهیم بن لیث بن فضل را مأمور آذربایجان ساخت. معنی این كار این است كه مأمون صدقه یا زُریق بن علی را از حكومت آذربایجان عزل كرده است. در اینجاست كه سخن بلاذری یعنی «صدقه با مردم ارومیه جنگید و آن را بگرفت» (ص 338) مفهوم پیدا میكند. یعنی گرفتن ارومیه از سوی صدقه مربوط به فتوح اذربیجان نیست، بلكه به شورش و عصیان صدقه برضد خلافت بغداد مربوط میشود. صدقه كه از سوی مأمون معزول شده بود و از سوی دیگر فزونی قدرت و شوكت بابك را در آذربایجان شرقی میدید، سر به قیام برداشت و شهر ارومیه را تصرف كرد. پس از قیام زُریق و تسلط او بر كوههای بین آذربایجان و موصل میان او و امیر موصل، سیدبن انَس ازدی كه مطیع خلیفه بود، جنگهای زیادی درگرفت و سرانجام امیر موصل در جنگ با زُریق كشته شد. مأمون پس از شنیدن این خبر محمد بن حُمَیْد طوسی را والی موصل كرد و او را مأمور جنگ با بابك و زریق ساخت (ابن اثیر، حوادث سال 211ق). محمدبن حُمَیْد در 212ق / 827 م زُرَیق را شكست داد و او را امان داد و نزد مأمون فرستاد. پس از آن اموال و آنچه از «قری و رستاق» داشت گرفت و بعد همه را به اولاد زُرَیق بخشید. سپس روی به آذربایجان نهاد و مخالفانی را كه بر آذربایجان مستولی شده بودند (البته بجز بابك) بگرفت و خود روی به بابك خرمی نهاد (ابناثیر، حوادث سال 212ق). ازجملۀ این مخالفان «یَعْلَی بن مُرّة» و «نُظَرای» او بودند (طبری و ابناثیر حوادث 212ق)؛ اما نام «یعلی» ظاهراً اشتباه است و درست آن «علی بن مُرالطائی» است. این نام در طبری به اشتباه آمده بوده و ابن اثیر هم از او نقل كرده است. یعقوبی ازجملۀ كسانی كه در ایام مأمون در آذربایجان فرمانروایی داشتند، «محمد بن رواد ازدی و یزید بن بلال یمنی و محمد بن حُمَید هَمْدانی و عثمان بن اَفكَل و علی بن مُر طائی را نام میبرد (2 / 540). نام این «علی بن مر» در جای دیگر از تاریخ طبری نیز به مناسبت داستانی دربارۀ بابك آمده است (سوم 1232). پدر این «علی» مرّ بن عمرو موصلی طائی «نریز» را تصرف كرده و پسران خود را در آنجا ساكن ساخته بود (بلاذری، 338). ابن حوقل میگوید: ارومیه از مراغه كوچكتر است و شهری است باصفا، دارای تاكستانهای بسیار و آبهای روان در درون شهر و دیهها و رستاقهاست و تجارت آن زیاد و غلات در آن فراوان است (336). یاقوت در 617 ق / 1220م این شهر را دیده است و آن را شهری خوب، آباد، پرمیوه، با باغها و آبهای فراوان و هوایی خوش توصیف كرده است و میگوید سلطان آن یعنی اُزبك پسر پهلوان پسر اِلْدِگِز است و به سبب ضعفی كه دارد چندان به وضع شهر رسیدگی نمیشود (1 / 219).دریاچۀ ارومیه را «كبوذان» میخواندند. مؤلف حدودالعالم میگوید: «دریای كبوذان در ارمینیه (درست: ارومیه) در ازای او 50 فرسنگ است اندر پهنای 30 فرسنگ. اندر میان این دریا دهی است كبوذان گویند و این دریا را بدان ده باز خوانند (ص 14). ابنحوقل نیز این دریاچه را كبوذان میخواند (336). به گفتۀ یاقوت میان ارومیه و دریاچه 2 فرسخ راه است و آن دریاچهای است تلخ و بدبو كه در آن ماهی و جانوری زندگی نمیكند و در میان آن كوهی است كه آن را كبوذان خوانند و جزیرهای دارد كه در آن 4 دیه است و در كوه آن قلعۀ استوار مشهوری است كه مردم آن بر والیان آذربایجان عاصی هستند و چهبسا كه با كشتیها میآیند و راهزنی میكنند و به قلعۀ خود بازمیگردند (1 / 513). شاید به همین جهت است كه اصطخری آن را «بحیرة الشُّراة» (دریاچۀ خوارج) میخواند (ص 181). یاقوت پیرامون این دریاچه را از قول مردم 50 فرسخ گفته است و میگوید در ساحل شرقی آن آبهای معدنی است كه پس از بیرون آمدن در مجاورت هوا تبدیل به سنگ میشود (1 / 513-514). مقدسی میگوید كه در دریاچۀ ارومیه كوههایی است كه مسكون است و در آن پای كودكان را با زنجیرها و ریسمانها میبندند تا به درون دریاچه نغلتند (ص 381). نام دریاچۀ كبوذان در كتاب استرابُن «سپاوْتان» آمده است و سَنْمارتین در كتاب «یادداشتهایی دربارۀ ارمنستان» آن را به «كپاوتان» كه صورتی قدیمی از كبودان است اصلاح كرده است (ماركوارت، 143). نام این دریاچه در كتاب بُنْدَهشْن، چیچَسْت آمده است (صص 92، 125). در داستان تاریخی بهرام چوبین فردوسی «چیچست» را در «آذرابادگان» ذكر كرده است (9 / 102):
سوی راه چیچست بنهاد روی همی راند شادان دل و راه جوی
از گفتار فردوسی برنمیآید كه چیچست نام دریاچهای در آذربایجان بوده است، اما حمدالله مستوفی نام دریاچۀ ارومیه را چندینبار چیچست گفته است، ولی معلوم نیست كه در زمان او یعنی در قرن 8 ق / 14م این دریاچه را به این نام میخواندهاند، زیرا میگوید: «بحیرة چیچست، به ولایت آذربایجان، آن را دریای شور گویند» (ص 241). و در «ذكر انهار» و شرح آبهای جغتو و سراورود و سردرود و آب سردرود، این دریاچه را دریای شور طروج (طسوج) میخواند (ص 323). با در نظر گرفتن این نكته كه همۀ جغرافینویسان اسلامی آن را «كبوذان» خواندهاند و خود مستوفی از قول مردم ولایت آذربایجان آن را «دریای شور» یا «دریای شور طروج» میخواند به نظر میرسد كه در زمان تألیف نزهةالقلوب به این دریاچه چیچست نمیگفتهاند، بلكه مستوفی آن را از قولی قدیمتر نقل كرده است. احتمال میرود كه چیچست نام محلی یا ناحیهای در كنار دریاچه بوده است و شاید هم كلمۀ چیچست با كلمۀ شبستر كه نام ناحیهای معروف در كنار این دریاچه است، بیارتباط نباشد. مینورسكی در مقالۀ «جنگهای روم و بیزانس در آذربایجان» میگوید: هوفمان كلمۀ بئرجاسف مذكور در داستان افراسیاب را كه در طبری (اول / 616) آمده است «بَرْجاست» یا «وَرْچیست»، یعنی استخرِ «چیست»، خوانده است. این استخر یا بركۀ مذكور در این داستان شاید همان چشمۀ ژرف جوشان كوههای تخت سلیمان آذربایجان باشد كه نامش «وَرْچیست» یا «چیچست» بوده است و شاید هم «ورشیز» صورتی دیگر از آن بوده است، زیرا به قول یاقوت «شیز» معرب است و چون «چ» فارسی در تعریب به «ش» بدل میشود، پس بایستی اصل شیز، چیز یا چیس بوده باشد. اما احتمال مینورسكی كه «سابُرخاست» مذكور در ابنخرداذبه و دیگران را مُحرَّف «برجاست» میداند (ص 107)، محتاج نظر و تأمل بیشتری است. ابنخرداذبه دربارۀ شیز میگوید: آتشكدۀ آذَرجُشْنَس (آذَر گُشْنَسْپ) در آنجا بوده است و این آتشكده در نزد مجوسان گرانقدر بود و هرگاه كسی از ایشان به شاهی میرسید، از مداین پیاده به زیارت آن میرفت (صص 119 و 120). مسعودی در ذیل حكومت ملوكالطوایف یا اشكانیان میگوید كه این پادشاهان زمستان در عراق به سر میبردند و تابستان به شیز از بلاد آذربایجان میرفتند و در این شهر تاكنون آثار عجیبی از ساختمانها و تصاویر با رنگهای شگفت از صور افلاك و نجوم و جهان از دریاها و خشكیها و آبادی و ویرانه و گیاه و جانور برجاست و هم در آن آتشكدهای هست كه در میان طبقات دیگر ایرانی (بهجز شاهان) بزرگ داشته میشود و به این آتشكده «آذَرْخُش» (تصحیف آذرجُشْنَس) میگویند. پادشاهان چون به سلطنت میرسیدند برای بزرگداشت آن پیاده به زیارت آن میرفتند و از شهرها مانند ماهات (بلاد ماد) و جبال نذرها به آن فرستاده میشد و تحفهها و اموال گسیل میگردید ( التنبیة و الاشراف، 95).آتشكدۀ آذرگشنسپ در كنار چشمۀ ژرف و جوشانی در كوههایی كه امروز آن را تخت سلیمان میگویند قرار داشت، اما محل این آتشكده برای شهر و اقامتگاه تابستانی شاهان مناسب نیست. از اینرو باید گفت كه در آن حوالی شهری مناسب برای اقامتگاه تابستانی وجود داشته كه نام آن شیز بوده است. به نقل مینورسكی (در مقالۀ مذكور) از مجلۀ مؤسسۀ آمریكایی هنر ایرانی، تپهای كه چشمۀ ژرف جوشان و آثار آتشكدۀ قدیمی در آن قرار دارد، در درهای است كه اطراف آن را قلههایی فرا گرفته است. بالای آن تپه محوطهای به طول 380 و عرض 320 متر با دیوارهایی محكم قرار دارد، و این خود دلیل بر این است كه در این مساحتِ اندك نمیتواند شهری كه مقر تابستانی شاهان باشد به وجود آید. نیز به نقل مینورسكی از مجلۀ مذكور، با اكتشافات آمریكاییها در محل تخت سلیمان، پایۀ دیوارهای دورۀ اشكانی به دست آمده است (ص 99) و این مطلب سخن مسعودی را در التنبیه و الاشراف (ص 95) تأیید میكند.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید