تفسیر
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 7 مهر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/224325/تفسیر
جمعه 24 اسفند 1403
چاپ شده
15
مقاتل بن سلیمان افزون بر تفسیر معروف، آثار دیگری نیز در تفسیر فراهم آورده كه اینها ست: متشابه القرآن (ابنندیم، 39)، كه بعدها سبكی در تألیف تفسیری متكلمان بود، الآیات و المتشابهات (همو، 227) با مضمونی همسان، الجوابات فی القرآن (همانجا)، احتمالاً با مضمون كلامی، نوادر التفسیر (ابنحجر، الاصابة، 6/ 310)، تفسیر خمسمائة آیة من القرآن (برای نسخۀ خطی، نک : GAS, I/ 37) و الناسخ و المنسوخ (ابنندیم، همانجا) هر دو با ارزش فقهی، و التقدیم و التأخیر (همانجا) ظاهراً اثری قرآنی با رویكرد ادبی.عالم دیگر خراسان، مقاتل بن حیان بلخی (د ح 150ق) كه از نظر شخصیت مورد تأیید اصحاب حدیث بود، نیز تفسیری تألیف كرد كه مضامین آن برگرفته از تابعین، به خصوص مجاهد، حسن بصری و ضحاك بود، اما اسانید آن همواره به صورت مندرج بودند (نك : طبری، تفسیر، 7/ 117؛ ابوالعباس اصم، 1/ 199) و از این جهت، به شیوۀ استنادی سدی نزدیك شده است. در روایات وی بارها استناد به بلاغات در اقوال و افعال پیامبر(ص) دیده میشد (مثلاً نک : ابنكثیر، تفسیر، 3/ 284، 304؛ قرطبی، 4/ 207؛ سیوطی، الدر، 1/ 616، 696، جم ) كه از ویژگیهای معهود در فقه اصحاب حدیث متقدم است. تفسیر مقاتل بن حیان، نمونهای شاخص از روش اصحاب حدیث متقدم پیش از تقید به تمایز در ضبط اسانید است.درج اسانید و تكیه بر بلاغات از سویی و خوشبینی اصحاب حدیث نسبت به مستندات وی از سوی دیگر موجب شده است تا در كتب و تفاسیر متقدم آنان چون آثار ابنابی حاتم و ابن منذر، اقوال مقاتل بن حیان بدون استناد به كسی به عنوان «اثر» تلقی گردد (مثلاً نك : ابنابیحاتم، تفسیر، شم 76، 103، جم ؛ طبری، همان، 10/ 27، 138؛ سیوطی، همان، 2/ 316، 588، جم ). در تفسیر مقاتلبنحیان، توجه ویژهای به ناسخ و منسوخ و سبب نزول دیده میشود (برای نقل گسترده، نك : ثعلبی، 2/ 11، 27، جم ؛ بغوی، 1/ 40، 69، جم ؛ ابنجوزی، زاد، 1/ 433، 2/ 23، جم ؛ ابنكثیر، همان، 1/ 40، 43، جم ).
سدههای 2 و3ق هم در تاریخ علوم اسلامی و هم مذاهب و فرق، دورۀ تدوین و شكلگیری مكاتب بوده است. در این دو سده، از سویی اصلیترین مكاتب ماندگار یا دیرپای كلامی و فقهی پدید آمده و سامان گرفتهاند و از سوی دیگر طرح مباحث نظری و تأمل و ساماندهی در حوزههای گوناگون معرفتی، به شکلگیری رشتههای پایدار علمی منجر شده است. این تحولات بهطبع ریشه در انگیزشها و کوششهایی دارد که درون جهان اسلام صورت پذیرفته، و اختلاف سلیقهها در گسترش و پویایی آن مؤثر بوده است، اما نباید نادیده انگاشت که ارتباط نزدیكتر مسلمانان با عالمان دیگر ادیان، و نیز نهضت ترجمه نیز در اینروند بیتأثیر نبوده است. با توجه به آنچه گفته شد، در این بخش جایگاه تفسیر هم در جریان شکلگیری رشتههای علمیو هم فرق و مذاهب بررسی میشود.
در شمار علوم اسلامیكه از اواسط سدۀ 2ق روی به تدوین نهاده، علم كلام جایگاه ویژهای را به خود اختصاص داده است و از آنجا كه همواره مباحثات كلامی بر دو جنبۀ عقل و نص استوار بوده، برداشتهای مختلف از قرآن در این دانش نقش اساسی ایفا كرده است.نخستین رجال درگیر در تدوین كلام از جمله دو بنیانگذار مكتب كلامی معتزله، واصلبنعطا و عمروبنعبید (د 144ق) به حوزۀ تفسیر نیز علاقه نشان دادهاند. عمرو بن فائد اسواری (دپس از 200ق)، شاگرد عمروبنعبید نیز تفسیر دیگری نوشت كه با وجود استقلال نسبی مضامین آن، كتابی به همان سبك تفاسیر برجای مانده از اتباع تابعین بود و تا مدتها حتى نزد غیر معتزلیان مورد توجه بود (مثلاً برای نقل اهل سنت، نك : طبری، تفسیر، 10/ 106، 148، جم ؛ قرطبی، 1/ 146، 8/ 106؛ از امامیه: طوسی، التبیان، 2/ 416؛ از اباضیه: ابنجعفر، 1/ 91). از رجال مرتبط با معتزله نیز ضرار بن عمرو (د 180ق) و ابوبكر اصم (د200ق) آثاری با عنوان تفسیر پدید آوردند (ابنندیم، 36، 214، 215). تفسیر اصم از منابع ثعلبی در الكشف و البیان بوده است (نک : ثعلبی، 3/ 169، 248، جم ).
با انتقال به سدۀ 3ق، معتزله شیوۀ متأثر از حسن بصری را وا نهادند و با محور نهادن مفهوم قرآنی «متشابهات»، تفسیر خود را بر تأویل آیات متشابه متمركز ساختند. از نخستین نوشتهها در این باره، باید به كتاب الرد علی الملحدین فی متشابه القرآن، اثر محمد بن مستنیر قطرب (د 206ق)، نحوی معتزلی مذهب بصره اشاره كرد (ابن ندیم، 58، نیز 41؛ قس: ابنطاووس، سعد ...، 270). در محافل اصلی معتزله كسانی چون بشربنمعتمر (د 220ق)، ابوالهذیل علاف (د 230ق)، جعفر بن حرب همدانی (د236ق) و در اواخر سده ابوعلی جبایی (د 303ق) آثاری با عنوان متشابه القرآن تألیف كردند (ابنندیم، 39، 41، 205، 213). كتاب المسائل فی القرآن از عمرو بن بحر جاحظ (د 255ق، همو، 41، 210) و كتاب التأویلات حسین نجار (د ح 220ق) ــ فـرد اخیر از رجـال مرتبـط با معتـزله ــ (همو، 229) را باید از همین دست نوشتهها محسوب كرد. در سدۀ 4ق، به این گونۀ تفسیری میتوان تألیفاتی چون متشابه القرآن از قاضی عبدالله بن احمد ابنزید (نیمۀ اول سده، همو، 219)، اثر همنام از ابوعمر احمد بن محمد بن حفص خلال (اواسط سده، همو، 222) و دو اثر متشابه القرآن (چ قاهره، 1966م) و تنزیه القرآن عن المطاعن (نک : مآخذ پایانی) از قاضی عبدالجبار همدانی (د 415ق) را افزود. قاضی عبدالجبار بر ضرورت آگاهی به تأویل متشابهات تأكید داشته، و رجوع بدون آگاهی به قرآن را زمینۀ بدفهمی متشابهات و افتادن به گمراهی میدانسته است ( تنزیه ...، 7).چنین مینماید كه كتب متشابه القرآن متمركز بر روی آموزههای كلامی معتزله و مواضع اختلاف آنان با مذاهب دیگر اعتقادی بود و از همینرو ست كه این آثار مورد رجوع مفسران مذاهب دیگر نبوده است. میدانیم كه هم جعفربنحرب و هم جبایی، در متشابه القرآن خود توجه ویژهای به رد افكار جبریه داشتهاند و از همینرو ست كه ابوعمر ابنحفص خلال (د پس از 377ق) در الرد علی الجبریة، مطالب آنها را نقل كرده است (GAS, I/ 619, 622). در اواخر سدۀ 4ق، صاحببنعباد (د 385ق)، وزیر آل بویه كوشش فراوانی در احیای كلام اهل عدل و شاخص آن كلام معتزلی داشت و خود نیز در این باره نوشتههایی دارد. از جمله وی در دفاع از مواضع اهل عدل و نشان دادن سرچشمههای قرآنی آن، رسالهای با عنوان الابانة عن مذهب اهل العدل بحجج من القرآن و العقل نگاشت كه نسخۀ آن باقی است (نك : آقابزرگ، 1/ 56-57) و میتواند در همین گونۀ تألیفی جای داده شود.
در عرض متشابه القرآنها، طی سدۀ 3ق، برخی از متكلمان كمتر شناختۀ معتزلی، چون قاسم بن خلیل دمشقی (د ح 240ق) و یوسفبنعبدالله شحام (د 280ق) تفسیرنویسی به سبك پیشین را ادامه دادند (ابنندیم، 206؛ قاضیعبدالجبار، «فضل الاعتزال»، 280) و اوج این روند در پایان سده كتاب تفسیر القرآن از ابوعلی جبایی و التفسیر الكبیر یا جامع علم القرآن از ابوالقاسم بلخی (د 319ق)، دو پیشوای بزرگ مكتب بصره و بغداد بود (ابنندیم، 37، 219). روش جبایی و بلخی در تفسیرهای خود متعادل بود و همین امر موجب میشد تا عالمان مذاهب دیگر نیز به وفور از نوشتههای آنان بهره گیرند. در شمار عالمان امامی، شریف رضی در حقائق التأویل (ص 67، 202، جم )، شیخ طوسی در التبیان (1/ 9، 20، 102، جم )، ابنشهرآشوب در متشابه القرآن (1/ 4، 6، 19، جم ) و ابنطاووس در سعدالسعود (ص142-183، 192-209)، و در شمار عالمان اشعری، ابنفورك (نک : GAS, I/ 622) و فخرالدین رازی ( التفسیر، 1/ 271، 294، جم ) از آنها به طور گسترده نقل كردهاند. دو اثر جبایی و بلخی به عنوان دو منبع اصلی تفسیر از پیشوایان دو مكتب بصری و بغدادی معتزله شناخته میشد و در بسیاری از نقلها، این دو به طور مقایسهای مورد توجه قرار گرفتهاند. ابوالحسن اشعری نیز در نوشتۀ تفسیری خود، نقد این دو كتاب را در مد نظر داشته است (GAS، همانجا). شیخ طوسی در مقایسه، یادآور شده كه جبایی در تفسیر خود بیشتر بر مباحث كلامی متمركز بوده، اما بلخی به زمینههای گوناگون دانش روی آورده، و خصوصاً به تفصیل به مباحث فقهی و اختلاف فقها در ارتباط با آیات قرآنی پرداخته است ( التبیان، 1/ 1).در سالهای انتقال به سدۀ 4ق، ابوزید احمد بن سهل بلخی (د322ق)، متكلم فیلسوف خراسانی كه به محافل معتزلی نزدیك بود، گام مهمی در نظریۀ تفسیر برداشت. وی دربارۀ تفسیر قرآن بر این باور بود كه باید ظاهر قرآن معتبر شمرده شود و از تأویلات دور از ظاهر به سبك باطنیان پرهیز شود (یاقوت، 3/ 77). وی در تبیین این نظریۀ خود كتاب بزرگ البحث عن التأویلات را نوشت كه كتابی در نظریۀ تفسیر بود (ابن ندیم، 153) و تألیف آن موقعیت اجتماعی وی را متزلزل ساخت (همانجا). برخی آثار قرآنی وی چون نظم القرآن و قوارع القرآن احتمالاً ارزش تفسیری داشتند (همانجا)، اما آنچه قرابت سبك ابوزید به اهل ادب آن گونه كه ابنندیم گفته (همانجا)، انتساب كتاب معانی القرآن بوجوهها و اعرابها و معانیها و اختلاف الناس فیها به او ست (نک : مقدسی، 3/ 96).اوج تفسیر معتزلی را میتوان در سدۀ بعد در دو كتاب جامع التأویل از محمد بن بحر ابومسلم اصفهانی (د 322ق، ابنندیم، 37، 151؛ علامۀ حلی، «الاجازة ...»، 131؛ GAS, I/ 43) و الجامع فی تفسیر القرآن از علی بن عیسى رمانی (د 384ق) بازجست (ابنانباری، 218؛ علامۀ حلی، همان، 134). هر دو اثر افزون بر معتزله مورد رجوع گستردۀ امامیه نیز بوده است (مثلاً شریف رضی، حقائق، 92، 95، جم ؛ سیدمرتضى، الشافی، 2/ 244، 319، جم ؛ طوسی، التبیان، 1/ 37، 48، جم ؛ ابنطاووس، سعد، 229-231، 250-252). از دیگر تفاسیر معتزلی میتوان به آثاری از محمد بن عبدالرحمان بن صبر ابوبكر حنفی (د 380ق، ابنحجر، لسان ...، 5/ 255؛ سیوطی، طبقات ...، 102)، عبیدالله بن محمد بن جرو عروضی (د 387ق، یاقوت، 12/ 66؛ ابنحجر، همان، 4/ 115؛ دربارۀ قفال چاچی، نك : دنبالۀ مقاله) اشاره کرد.در همین سده، افزونی توجه مفسران معتزلی به احادیث و تفاسیر روایی مشهود است و از جمله شاخصهای آن، فراهمآوری مختصری از تفسیر طبری توسط ابوبكر احمد بن علی ابناخشید (د 326ق) عالم معتزلی بغداد است (نك : ابنندیم، 37، 221، 292). پدیدۀ مختصرنویسی متوجه تفاسیر پیشین معتزله نیز بود و در همین راستا، محمدبن احمد سدوسی (د 367ق) دو تفسیر ابوعلی جبایی و ابوالقاسم بلخی (ابنفرحون، 1/ 314) را به اختصار كشید.
در فضای كلامی امامیه، در محافل سدۀ 2ق هر دو مكتب رقیب به تفسیر توجه داشتند. در مكتب هشامبنسالم جوالیقی (د ح 200ق)، وی خود مؤلف اثری در تفسیر است (نجاشی، 434) و در مكتب هشامبنحكم، شاگرد برجستۀ او یونس بن عبدالرحمان (د ح 203ق) تفسیر نگاشته است (همو، 447). اما همچون معتزله نزد امامیه نیز این جریان در سدۀ 3ق روی به افول نهاده است و توجه متكلمان اواخر سدۀ 3ق، چون حسن بن موسى نوبختی را تأویل آیات متشابه قرآن برانگیخته است (نك : همو، 64؛ قس: ابنشهرآشوب، معالم...، 69).در خلال سدۀ 4ق كلام امامی رونق محدودی داشت و بهطبع آثار تفسیری محدودی نیز پدید آمد. محمد بن بحر رهنی (د ح 330ق)، متكلم كرمانی، آثار گوناگونی در این باره پدید آورده كه هیچ یك برجای نمانده است. كتاب مقدمات علم القرآن او شاید شامل برخی از مضامین در حوزۀ اصول تفسیر بوده باشد (نك : ابنطاووس، سعد، 227، جم )، اما دو اثر او با عنوان البرهان السدید و التلخیص و التلخص آثاری تفسیری بودهاند (ابنشهرآشوب، همان، 96؛ قس: نجاشی، 384). از دیگر متكلمان ابوالقاسم علی بن احمد كوفی (د 352ق، همو، 266)، ابومحمد ابنعبدك گرگانی (د پس از 360ق، طوسی، الفهرست، 194؛ نجاشی، 382) و ابومنصور صرام نیشابوری (نیمۀ دوم سده، طوسی، همان، 190) نیز كتبی در تفسیر داشتهاند.در سالهای پایانی سده، شیخ مفید مكتب كلامی دیگری را بنیاد نهاد كه چندان تمركز بر مسئلۀ تفسیر نداشت. وی تنها رسالهای در رد بر برخی از دیدگاههای ابوعلی جبایی در كتاب تفسیرش پرداخته بود (نجاشی، 401). از رجالی که از سویی به این مکتب پیوسته بودند و از دگر سو پیوستگی استواری با محافل ادبی داشتند، باید به شریف رضی (د 406ق) اشاره کرد که با تألیف حقائق التأویل، نمونهای از کتب متشابه القرآن با حجم گسترده را در امامیه پدید آورد. از این اثر تنها جلد 5 آن اکنون باقی است (نک : مآخذ پایانی).
در سدۀ 3ق با شکل گرفتن جریان متکلمان اهل سنت و جماعت، انتظار میرفت که طیف دیگری از تفاسیر متکلمانه نوشته شود. با این حال نه ابنکلاب و نه حسین کرابیسی در این باب اهتمامی نداشتند و تنها اثر قابل ذکر، کتاب فهم القرآن و معانیه از حارث بن اسد محاسبی (د 243ق) است که با رویکردی تفسیری به رابطۀ آیات با یکدیگر پرداخته، مسائلی چون تنزیه باری و اعتبار عقل را به صورت موضوعی در قرآن پیجویی کرده (ص 263، 266، جم ) و در موضعگیری کلامیخود، به خصوص به نقض دیدگاههای معتزله توجه داشته است ( نک : سراسر اثر). در نیمۀ نخست سدۀ 4ق، بنیانگذاران هر دو شاخۀ كلام اهل سنت و جماعت ــ یعنی ماتریدی و اشعری ــ به تفسیر توجه نشان دادند. ابومنصور ماتریدی (د 333ق) برخاسته از مكتب حنفیان اهل سنت و جماعت در سمرقند، به نوشتن كتابی با عنوان تأویلات القرآن پرداخت كه از حیث سبك همسان با كتب متشابه القرآن معتزلی است و به تأویل آیات خاص مطابق مشرب نویسنده اختصاص دارد. وی عقل را مبنای تفسیر میداند و اتکا بر آن را موجب مصون ماندن از خطر تفسیر به رأی میداند، اما در عین حال نسبت به اقوال صحابه و تابعین نیز اهتمام دارد و در تفسیر خود از ذکر آنها غافل نمانده است (نک : سراسر اثر). همین گرایش به جمع میان عقل و اثر، ویژگی مهمی است که این متکلم اهل سنت و جماعت را از متکلمان متقدم معتزله متمایز ساخته است.ابوالحسن اشعری (د 334ق)، متکلم برآمده از محیط معتزلی بصره و بنیانگذار مكتب اشعری نیز به نوشتن كتابی در تفسیر قرآن پرداخت كه در آن به رد آراء معتزله و بهخصوص نقض دیدگاههای ابوعلی جبایی و ابوالقاسم بلخی در كتب تفسیرشان توجه داشت (ابنعساكر، تبیین ...، 136-137). گفته میشود که این كتاب تفسیری مفصل مشتمل بر 100 جزء بود كه از سورۀ كهف فراتر نمیرفت (قاضی عیاض، 5/ 27). مؤلفان پسین اشعری چون ابنفورك و ابنعساكر از این اثر نقل كردهاند (نك : ابنعساكر، همان، 136 بب ؛ كوثری، 136).از عالمان نامشهور اشعری، محمد بن عبدالله بن سلیمان سعدی (د 370ق) 3 كتاب مفصل، مختصر و متوسط در تفسیر نوشته است (سیوطی، طبقات، 103). از دیگر آثار تفسیر اشعری در میان نظریهپردازان این مكتب، نوشتۀ تفسیری ابوبكر ابنفورك اصفهانی (د 406ق) است كه به سبك مشكل الحدیث برجای ماندۀ او، دربارۀ مشكل القرآن نوشته شده بوده است (قس: ابنخیر، 69). قطعهای از یك اثر تفسیری او كه در كتابخانۀ فیض الله استانبول باقی است (GAS, I/ 611)، و قطعهای كه به نام الآیات المتشابهات از وی در كتابخانۀ عاطف افندی موجود است (زركلی، 6/ 83)، و نیز مأخذ تفسیری كه قرطبی بارها از آن نقل كرده است (1/ 231، 297، جم )، به نظر میرسد که اجزائی از همین اثرند.غریب است كه جز همین چند قطعه هیچ یك از آثار متكلمان متقدم اشعری اكنون برجای نمانده است و به نظر میرسد این امر ناشی از تحول مكتب اشعری از اندیشههای متقدم به متأخر و بدگمانی متأخران اشعری نسبت به تفسیر متقدمان و كثرت تأویل در آن بوده باشد.
از جملۀ نخستین گونهها در تدوین تفسیری، تألیف آثاری با عنوان عمومی احكام القرآن است كه با رویكرد فقهی نسبت به فهم قرآن نوشته شده است. باید گفت که پرداخت فقیهان به تفسیر قرآن در سدههای متقدم در بسیاری از موارد محدود به آیات فقهی بوده، و این نگاه زمینهساز تدوین آثار متعددی با عنوان احكام القرآن بوده است. این گونۀ تفسیری كه باید آن را در ردیف تفسیر موضوعی قرار داد، از سدۀ 3ق آغاز شده و تا عصر حاضر ادامه یافته است.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید