صفحه اصلی / مقالات / افریقا /

فهرست مطالب

افریقا


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 29 فروردین 1401 تاریخچه مقاله

 ویژگی محدثانی چون ابوالمفضل شیبانی و هارون بن موسی تلعكبری را در سدۀ 4 ق به مصر و حتى برخی شهرهای مصر علیا تا اسوان كشانیده است (نك‍ : طوسی، رجال، 445، 460، جم‍ ، امالی، 2 / 68، 104، 231، جم‍ ؛ نجاشی، 232، 379).
پرسشهای امامیان مصر از علمای امامی عراق چون ابن جنید اسكافی، ابن بابویه و سیدمرتضى نشان‌دهندۀ ادامۀ این مذهب در طول این سده‌ها، و كوششی برای ارتباط یافتن با هم مذهبان شرقی است (نك‍ : مفید، 224؛ طوسی، الفهرست، 126؛ نجاشی، 400، 271، 392). در همین راستا، فقیهانی مصری در مكتب شیخ طوسی در بغداد تربیت یافتند و برای فعالیت در حوزه‌های مصر به دیار خود بازگشتند؛ از آن میان سلیمان بن حسن صهرشتی، فقیهی تواناست كه آثار فقهی او در مشرق نیز مورد توجه امامیان بوده است (نك‍ : منتجب‌الدین، 85). در همین نسل و نیز در نسلهای پسین، می‌توان برخی از فقیهان مصر چون حسن بن عبدالعزیز جبهانی و ریحان حبشی را نام برد كه از مكتب امامی شام نیز تأثیری بسزا گرفته بوده‌اند (نك‍ : همو، 44؛ ابن‌حجر، همان، 2 / 469؛ نیز برای یك كتیبۀ شیعی در اسوان از 494ق، نك‍ : «گزارش ...»، VIII / 47).
زیدیه: در منابع زیدی در سدۀ 3ق از عالمی مصری، به نام محمد بن حبیب سخن آمده كه ظاهراً جارودی مذهب بوده است (نك‍ : مرشد بالله، 1 / 124). همچنین دربارۀ محمد بن احمد صابونی، عالم مصری در سدۀ 3 ق، خبر رسیده كه پیش از گروش به مذهب امامیه، بر مذهب زیدیه بوده است (نجاشی، 374-375؛ برای نمونه‌ای دیگر، نك‍ : منصور بالله، 2 / 19). از زیدیان مغرب نیز اخبار پراكنده‌ای به دست رسیده كه حضور آنان در منطقه را محدود، اما پردوام می‌نماید؛ در سدۀ 6 ق / 12 م، قزوینی رازی از حضور جماعتی زیدی در مغرب سخن آورده (ص 493)، و عبدالله بن حمزه از ائمۀ زیدی یمن، در حدود 608 ق / 1211 م سفری به
مغرب كرده، و در جهت برقرار ساختن ارتباط زیدیان مغرب با مركزیت یمن كوشیده است (نك‍ : ابن‌حمزه، 1 / 14 به بعد؛ نیز برای زیدیانی مغربی در دوره‌های متأخر، مثلاً نك‍ : واسعی، 5، جم‍‌ ).
در شرق افریقا، نشانه‌هایی كهن از حضور زیدیه وجود دارد كه این فرقه را در نخستین تبلیغهای دین اسلام در این منطقه سهیم می‌نماید؛ برپایۀ برخی روایات، حسن بن علی بن حسن، رهبر زیدی در حدود سال 123 ق / 741 م راه شرق افریقا را در پیش گرفته بوده، و گویی در این سفر گروهی از هم مذهبان خود را نیز همراه داشته است (نك‍ : بدوی، 116). همچنین مطابق ثبت یك تاریخ عربی كه پرتغالیها در 911 ق / 1505 م بر آن دست یافتند، نخستین گروهی كه در محل كلوا سكنا گزیدند، پیروان «زید بن علی» بودند و با انتساب به او شهرت یافتند و بعدها با گسترش تسنن در منطقه، این گروه به مناطق جنوبی‌تر رانده شدند (نك‍ : آرنولد، 343-344).
دربارۀ ویژگیهای مذهب غالب بر قلمرو حكومتهای علوی در مغرب اقصى در سده‌های نخست هجری، مانند حكومت بنی محمد بن جعفر، حكومت بنی سلیمان (نك‍ : یعقوبی، البلدان، 352- 359) و مهم‌تر از هر دو، حكومت پردوام آل ادریس (172-375 ق / 789-985 م)، هنوز پژوهش لازم صورت نگرفته، و بایسته است كه پیوستگیهای تشیع آنان با مذهب امامی و زیدی مورد تحلیل قرار گیرد (اشعری، 64: اشاره‌ای به تشیع ادریسی). خبری در منابع امامی، حكایت از ارتباط ابوهاشم جعفری (د 261 ق / 875 م) از اصحاب چند تن از ائمۀ امامیه با شیعیان ادریسی، و سفر وی به مغرب دارد (نك‍ : ابونصر بخاری، 13؛ نیز نك‍ : ابن فقیه، 81: پیوند آل ادریس و امامیه). اینكه مقدسی مذهب ادریسیان را پیشینه‌ای برای مذهب اسمـاعیلیه تلقی كرده (نك‍ : ص 196-197)، ناشی از ناآشنایی او با ظرافتهای اختلاف مذاهب شیعه، و نیز خاستگاههای اندیشۀ اسماعیلی است.
اسماعیلیه: تاریخ دعوت اسماعیلی در افریقا از 280 ق / 893 م آغاز می‌شود كه ابوعبدالله شیعی به عنوان داعی از سوی ابن حوشب رهبر اسماعیلیان یمن به مغرب درآمد و این مذهب را در میان بربرهای قبیلۀ كتامه گسترش داد. وی از كتامیان نیروی نظامی قابل توجهی ساخت و به زودی حكومتهای مغرب را یكی پس از دیگری برانداخت و با تصرف قیروان در رجب 296 / آوریل 909، قدرت نخست سیاسی در مغرب را در اختیار گرفت. وی بلافاصله راهی سجلماسه شد و عبیدالله مهدی، امام اسماعیلی را كه در 289 ق شام را به قصد مغرب ترك كرده، و در سجلماسه زندانیِ صفریان شده بود، آزاد كرد و در رأس حكومت جای داد؛ و این آغاز حكومت فاطمی بود (قاضی نعمان، 54 به بعد؛ ابن حماد، 6 به بعد).
در 358 ق / 969م فاطمیان، مصر را فتح كردند و دیری نپایید كه پایتخت آنان به آنجا انتقال یافت. در طول حیات خلافت فاطمی (296-487 ق / 909-1094 م)، اسماعیلیان با برخورداری از اقتدار سیاسی، موفق شدند تا از سویی تعالیم فرقه‌ای را تدوین كنند و فرهنگی شكوفا پدید آورند و از دیگر سو، با پایگاه نهادن مصر، دستگاهی را برای دعوت ایجاد كنند كه این مذهب را تا اقصى نقاط جهان اسلام منتشر ساخته، پیروان آن را رهبری نماید. سلسلۀ فاطمیان در 567 ق / 1172 م به دست صلاح‌الدین ایوبی برافتاد و صلاح‌الدین بی‌درنگ شعایر اهل سنت را بر مصر حاكم گردانید.
با اینكه در عصر فاطمیان، مذهب آنان به عنوان مذهب رسمی، به ظاهر پیروان بسیاری در میان مردم افریقیه و مصر یافته بود (نك‍ : مقدسی، 172، 196)، برگهای تاریخ گواهی بر آن دارد كه با برداشته شدن اقتدار سیاسی فاطمیان، نخست در افریقیه و سپس در مصر، شمار پیروان مذهب اسماعیلی به دامنه‌ای كوچك، در حد پیروان واقعی مذهب محدود گردید. در افریقیه و مغرب، مذهب اسماعیلی پس از فاطمیان دوامی نیاورد و اما در مصر بازماندگان اسماعیلیه به امید توفیقی دوباره تا مدتی شورشهایی بر ضد ایوبیان ترتیب می‌دادند؛ از آن جمله باید به حركتهای سالهای 569 ق و 572 ق اشاره كرد كه خود دستاویزی برای ریشه‌كنی این مذهب در مصر بود (نك‍ : مقریزی، اتعاظ ... ، 3 / 347- 348).
در سدۀ 7 ق / 13 م، مصر علیا به عنوان پایگاهی موقت برای جماعت اسماعیلیه درآمده، و كمتر از یك سده پس از آن، مذهب اسماعیلیه از پهنۀ مصر برچیده شده بود (نك‍ : ه‍ د، 8 / 696). برپایۀ حكایات بومی، گروهی از مردم كردفان و به طور اعم سودان شرقی، خود را اعقاب عربهایی (ظاهراً اسماعیلیانی) می‌دانند كه پس از سقوط دولت فاطمی به نواحی نیل علیا كوچیده بوده‌اند (نك‍ : آرنولد، 323).
در پایان سخن از تشیع در افریقا، باید به ابن‌تومرت (د 524ق / 1130م) بنیان‌گذار سلسلۀ موحدون در مغرب اقصى اشاره كرد كه خود مدعی مهدویت بود و مذهبی را عرضه می‌داشت كه در كلام و فقه زمینه‌ای غیرشیعی داشت، اما در برخی پایه‌ها و شعایر تشیع ــ مانند قول به امامت منصوص و معصومیت امام ــ چهره‌ای شیعی و به خصوص امامی یافته بود (نك‍ : ابن تومرت، سراسر كتاب). با آنكه حكومت سلسلۀ موحدون تا چندین نسل ادامه داشت، مذهب شیعیِ خاص ابن تومرت از سوی جانشینان او پی‌گیری نشد و دوامی نیافت.
مذاهب محكّمه: مصر، به سبب ویژگیهای فرهنگی و اجتماعی، هرگز محیط مناسبی برای پایگیری مذهب محكمه نبوده است. آنچه در تاریخ از گرایشهای مصریان نسبت به مذاهب محكمه یافت می‌شود، تنها در حد كوششهایی پراكنده است. در این باره، نخست باید به شورش گروهی از شرات (محكمه) در سال 91 ق / 710 م در شهر اسكندریه به ریاست مهاجر بن ابی مثنى تجیبی اشاره كرد كه توفیقی به دست نیاورد (كندی، 64). در فاصلۀ سالهای 128-130 ق / 746- 748 م طالب الحق امام اباضیِ حضرموت داعیی برای تبلیغ مذهب اباضی و گرفتن بیعت به مصر فرستاد و توانست از گروهی، به خصوص از قبیلۀ تجیب بیعت بگیرد (همو، 92، نیز 362: اشاره به دعوتی اباضی با مركزیت طرابلس). در نیمۀ دوم سدۀ 2ق تنها از حضور جمعیت اباضی كوچكی در مصر اطلاع داریم كه در میان آن كسانی چون شعیب بن معروف، عیسی بن علقمه و محمد بن عباد عالمانی مؤثر در تاریخ اباضیه بوده‌اند (درجینی، 1 / 49، 66؛ شماخی، 1 / 112).
در افریقیۀ مغرب، با آغاز سدۀ 2 ق برپایۀ روایات از سوی دو فرقۀ صفری و اباضی حركتی تبلیغی با مركزیت قیروان آغاز شد كه داعیان آن عكرمه مولای ابن عباس و سلامة بن سعید بصری بودند (درجینی، 1 / 11). اسناد تاریخی نیز به روشنی ثابت می‌كنند كه تاریخ یاد شده برای آغاز دعوت صفری و اباضی در مغرب از حقیقت دور نیست.
در حدود سال 117 ق / 735 م از حضور جمعیتی صفری در افریقیه، طنجه و مناطقی در میانۀ آنها اطلاع داریم كه موفق شده بودند خلافتی با مركزیت طنجه، و بعد تلمسان تأسیس كنند. این خلافت كه بخش وسیعی از مغرب را زیر فرمان خود داشت، از 117 تا بعد از 154 ق / 771 م ادامه یافت. اگرچه تعیین مرز دقیق حوزۀ نفوذ خلافت صفری و ولایت اموی افریقیه قدری دشوار است، ولی می‌توان حدود آن را در الجزایر غربی دانست. این خلافت در آغاز متكی بر حمایت بربرهای زناته بود، ولی در پی فعالیتهای تبلیغی، مذهب صفری در میان قبایل قوم بزرگ صنهاجه نیز گسترش یافت. در جانب جنوب شرقی، مذهب صفریه كه به میان بربرهای مكناسه راه یافته بود، در 140 ق / 757 م پایۀ تأسیس خلافتی دیگر با مركزیت سجلماسه بر دروازۀ صحرا شد كه به زودی به تنها حكومت مقتدر صفری در مغرب بدل گشت و تا 347 ق / 958 م، یعنی مدتی پس از شكست موقت آن از فاطمیان پا بر جا بود (برای آگاهیهایی پراكنده، نك‍ : ابن‌اثیر، 5 / 190-194، 311، جم‍‌ ).
در نیمۀ نخست سدۀ 2 ق، در میان حركتهای پراكندۀ سیاسی از سوی بربرهای اباضی، مانند قیام حارث و عبدالجبار در فاصلۀ سالهای 126-131 ق / 744- 749 م در منطقۀ طرابلس و قیام اسماعیل بن زیاد نفوسی در قابس در 131ق (ابن‌خلدون، 6(2) / 223؛ نیز ابن‌اثیر، 5 / 313)، حركتی آرام در جهت تشكل فرهنگی اباضیه در مغرب نیز آغاز شده بود. پیش از 140 ق / 757 م، تنی چند از بربرهای افریقیه یا مهاجران به آن دیار، به بصره سفر كردند و نزد ابوعبیده امام اباضیان به فراگیری تعالیم اباضی پرداختند. از میان این اشخاص كه برای بسط مذهب اباضی به افریقیه بازگشتند، می‌توان از ابوالخطاب معافری و عبدالرحمان بن رستم نام برد كه توانستند در طرابلس و افریقیه امامتی را پایه گذارند (درجینی، 1 / 19-21).
در پی عزم خلیفه منصور بر اعمال حاكمیت بر افریقیه، امامت اباضی به رهبری ابن رستم به تاهرت منتقل شد و این امامت رستمی تا 296 ق / 909 م كه به دست ابوعبدالله شیعی منقرض شد، دوام آورد (همو، 1 / 26-34). تمركز یافتن حكومت اباضی در مغرب میانه، به معنای پایان نفوذ اباضیه در نواحی طرابلس و افریقیه نبود و در طی قرون تا امروز، این دو منطقه حوزۀ نفوذ محدود مذهب اباضی بوده است. در مغرب میانه، اباضیان كه به دنبال جنگهای داخلی و خارجی متعدد، سازمان سیاسیشان از هم پاشیده بود، در پی اضمحلال امامت رستمی، آغاز به مهاجرتی تدریجی به عمق افریقا كردند؛ از سدۀ 6 ق12 م به بعد، اباضیان افریقای شمالی در چند ناحیۀ دور از دسترس انزوا گزیدند و تا امروز در آن مناطق باقی مانده‌اند. اباضیانی كه مغرب میانه را ترك گفتند، نخست به گروههای اباضی واحه‌های ورقله و ریغ پیوستند و پس از آن مهاجرنشینهای جدیدی در مزاب تأسیس كردند كه بعدها اباضیان ورقله و ریغ را نیز جذب خود كرد (نك‍ : EI2, III / 656).
تحقیقات كسانی چون شاخت و لویتسكی نشان می‌دهد كه اباضیان در نخستین تبلیغات اسلامی در سودان مركزی، در قلمرو كشورهای كنونیِ موریتانی، سنگال، مالی، غنا، نیجریه و چاد نقشی اساسی ایفا كرده‌اند (نك‍ : همان، III / 656-657؛ لویتسكی، 1-27) و این نكته‌ای است كه در منابع كهن اباضی نیز شواهدی بر آن یافت می‌شود (مثلاً نك‍ : درجینی، 2 / 517).
گذشته از بخش یاد شده، در كرانه‌های شرقی افریقا یا «بلاد زنج» نیز شماری از نخستین مبلغان اسلام، اباضیانی از عمان بوده‌اند؛ این جریان تبلیغی كه آغاز آن از سدۀ 3 ق / 9 م دانسته شده (مثلاً نك‍ : III / 653, EI2؛ بدوی، 115)، در سدۀ 6 ق / 12 م به ایجاد یك محیط فرهنگی اباضی انجامیده بوده است. در این سده، فقیهی اباضی از مردم شهر كِلوه (افریقای شرقی) به نام ولید بن بـارك كلوی بـرای منابع عمانی شناخته بوده است (نك‍ : سلیل بن رزیق، 92, 205). سلطۀ عمان بر قسمت عمدۀ ساحل شرقی افریقا در قرنهای 11 و 12ق / 17 و 18م ظاهراً اثر مهمی در افزایش نفوذ مذهب اباضی در آن دیار داشته است. اگرچه در آن روزگار مذهب اباضی سواحل و جزایر شرقی تانزانیا و جنوب شرقی كنیای كنونی را در بر می‌گرفت، لیكن امروز بیشتر اباضیان افریقای شرقی در زنگبار تجمع دارند (نك‍ : بارونی، 32، 61؛ EI2؛ همانجا).
مكاتب كلامی: دربارۀ میزان تأثیرپذیری محیط كلامی در عهد نخستین از آموزشهای دیگر ادیان، وجود اشاراتی در روایات بر جای مانده، این تصور را مطرح می‌سازد كه ممكن است طرح بخشی از مباحث كلامی عمومی در زمینه‌های توحید و عدل در عصر صحابه، حاصل مناظرات اهل كتاب با عالمان مسلمان بوده باشد و از آنجا كه مصر و افریقیه، هر دو از حوزه‌های فرهنگی مسیحیت بوده، و اقلیتی یهودی را نیز در خود داشته‌اند، انتظار می‌رود كه این دو منطقه، جایگاه مناسبی برای رشد مباحث كلامی و پای‌گیری مكاتب متكلمان بوده باشد؛ اما در عمل، حضور مصر در صحنۀ مجادلات كلامی محدود بود و دانسته‌ها دربارۀ نقش معتزله در آن دیار در حد یادداشتهایی پراكنده، از جمله دربارۀ وجود یك جمعیت محدود معتزلی در مصر در اواخر سدۀ 4 ق / 10 م است (نك‍ : مقدسی، 172). در مقابل، افریقیه از سدۀ 2 ق، صحنۀ برخورد مذاهب گوناگون كلامی گشت، چنانكه ابن فروخ عالم افریقیه در نامه‌ای به مالك ــ به طبع پیش از 179ق ــ سرزمین خود را «كثیر البدع» وصف كرده است (نك‍ : سراج اندلسی، 1(2) / 729).
برخی اسناد تاریخی حكایت از آن دارند كه واصل بن عطا در نیمۀ نخست سدۀ 2 ق، داعیانی را برای آشنا ساختن مردم با مذهب معتزله و در عین حال دنبال نمودن اهداف سیاسی این فرقه، به افریقیه و مغرب گسیل كرده بود (نك‍ : ابوالقاسم بلخی، 66-67؛ قاضی عبدالجبار، 237، 251). این دعوت، در اواخر همان سده گسترشی شایان یافت (نك‍ : ابوالعرب، 107، 129، جم‍ ؛ خشنی، 222) و از نتایج آن پای‌گیری حكومتهایی معتزلی در مغرب به عنوان حكومت واصلیه بود كه تا سدۀ 3 ق، دوام داشت (نك‍ : ابن فقیه، 80، 84). اگر گفتۀ شهرستانی به واقع مربوط به عصر وی دانسته شود، باید تصور كرد كه گروه واصلیه در مغرب تشكل خود را تا نیمۀ نخست سدۀ 6ق / 12م هنوز حفظ كرده بوده است (نك‍ : شهرستانی، 1 / 50). واصلیه در این منطقه تا آن حد نفوذ داشتند كه كلام اباضیه را به شدت تحت‌تأثیر نظام كلامی خود قرار داده بودند و این تأثیر موجب شده بود كه گاه این فرقه، با عنوان «واصلیۀ اباضیه» خوانده شود (نك‍ : ابوعبید، 72).
برخی از فرق كلامی كه در باب صفات باری، یا در باب منزلت فاسق با معتزله مخالف بودند و در منابع با نامهای مشبهه و مرجئه خوانده شده‌اند، نیز در محافل افریقیه حضوری محدود داشته‌اند. در منابعِ شرح حال، شماری از شخصیتهای شناختۀ مرجی در افریقیه نام برده شده‌اند (نك‍ : ابوالعرب، 73، 200، 201). همچنین باید از كسانی چون ابوابراهیم بن ابی مسلم قیروانی یاد كرد كه به سان برخی از متكلمان متقدم مشرق، از نظریۀ «جسم لا كالاجسام» دفاع می‌كرده‌اند (نك‍ : خشنی، 219)، و گاه با عنوان «مشبهه» شناخته می‌شده‌اند (نك‍ : ابوالعرب، 200).
نفوذ مذهب اشعری در مصر با مانع مستحكمی چون دستگاه فاطمی مواجه بود و بی‌درنگ پس از برافتادن این خلافت، مصر به مركزی برای رشد این مذهب مبدل گردید و در 575ق / 1179م، با حمایت صلاح‌الدین ایوبی، مدرسه‌ای برای نشر آموزشهای اشعری در مصر تأسیس شد (نك‍ : «گزارش»، IX / 95). البته برپایۀ تحلیل كوثری، صلاح‌الدین در رقابت میان كرامیه و حنابله با اشاعره، درصدد تقویت اشاعره برنیامده، بلكه كوششهای عالمان اشعری بوده كه به احیای این مذهب در مصر انجامیده است (ص 16).
در افریقیه، می‌توان نخستین آشنایی گسترده با كلام اشعری را در مجالسی جست‌وجو كرد كه یكی از شاگردان نامشهور ابوالحسن اشعری به نام ابن عبدالمؤمن در قیروان ترتیب داد و كسانی چون ابن ابی زید قیروانی (د 386 ق / 996م) در همین مجالس به سوی این مذهب جذب شدند (نك‍ : داك، 2 / 319)؛ دفاعیه‌های ابن ابی زید و نیز ابوالحسن ابن قابسی، دیگر عالم افریقی (د 403 ق / 1012 م) در معارضه با حملات معتزلیان، نشان می‌دهد كه اینان تا چه حد به مذهب اشعری پایبند بوده‌اند (نك‍ : ابن‌عساكر، 122-123). آثار ابن ابی زید كه تنها اندك زمانی پس از درگذشت ابوالحسن اشعری نوشته شده‌اند، قدیم‌ترین نوشته‌ها در كلام اشعری پس از بنیان‌گذار آن مذهب شناخته شده‌اند، هرچند گاه میان آنها با آثار اشعری تفـاوتهایی ظریف در بـرداشتها دیده می‌شـود (نك‍ : داك، همانجا).
در موجی دیگر از تبلیغ مذهب اشعری در مغرب، یكی از شاگردان قاضی ابوبكر باقلانی به نام ابوعبدالله ازدی، تا پایان عمر به تعلیم مذهب اشعری در قیروان پرداخت و ابوعبدالله بغدادی از دیگر شاگردان باقلانی در این تبلیغ به او یاری رسانید (نك‍ : ابن عساكر، 330). با وجود فشار مذهبی فاطمیان در افریقیه، و سیاست سنت‌گرایی سلسله‌های مابعد فاطمی در منطقه، علم كلام و مجادلات كلامی تا سدۀ 5 ق / 11 م و دست‌كم پاسی از سدۀ 6 ق / 12 م در مغرب هنوز اهمیت خود را از دست نداده بود و تأیید این مدعا ــ افزون بر گزارشهایی در منابع اهل سنت (مثلاً نك‍ : ونشریسی، 11 / 230) ــ در منابع اباضی این سده‌ها یافت می‌شود. نهایت ضعف علم كلام، در عهد سلسلۀ مقتدر مرابطون (448-542 ق / 1056-1147 م) بود كه دانش كلام را از بنیاد بدعت می‌شمردند و در جهت ستیز خود با مباحث و آثار كلامی، پرهیزی

صفحه 1 از11

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: