افریقا
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 29 فروردین 1401
https://cgie.org.ir/fa/article/242256/افریقا
جمعه 24 اسفند 1403
چاپ شده
9
با اینكه در جغرافیای امروز، افریقا به عنوان قارهای واحد شناخته میشود، ولی اوضاع طبیعی قاره آن را به بخشهایی ممتاز تقسیم كرده، و به خصوص صحرای بزرگ، بخش شمالی این قاره را از افریقای مركزی و جنوبی، یا به تعبیر دیگر افریقای ماوراء صحرا جدا ساخته است. در شمال شرقی قاره نیز، حوضۀ رود نیل همواره وضعی متفاوت با سرزمینهای واقع در غرب آن، در درون قاره داشته است. بدین ترتیب، شمال افریقا از یك سو با آسیا و اروپا مرتبط بوده، و شرق قاره نیز از سویی دیگر با آسیا پیوستگی دریایی داشته است. این ویژگی، در چهرۀ قومشناختی و فرهنگی شمال و شرق افریقا تأثیری محسوس برجای نهاده، و به تبع در ویژگیهای زبانی نیز جلوه كرده است؛ به طوری كه در این مناطق، اعضای خانوادههایی از زبانها وجود دارند كه خویشاوندان آنها در قارهای دیگر شناخته شدهاند.افریقا قارهای بزرگ با تنوعی گسترده در ساختار قومی است و از نظر پراكندگی زبانی نیز، افزون بر 000‘1 زبان مستقل در آن شناخته شده است؛ اما این تنوع به طور یكسان در سراسر قاره توزیع نشده است و در این میان، بیشترین گونهگونی در بخش مركزی قاره مشاهده میشود. در بخش شمالی افریقا، زبان غالب عربی است و در ثلث جنوبیِ قاره، گروه زبانهای بانتو غلبه دارد و تنها قلمرو محدودی برای زبانهای غیر بانتو، مثلاً در صحرای كالاهاری و شمال تانزانیا قابل اشاره است.
افریقا قارهای بزرگ با اقوام و فرهنگهای بسیار متنوع است كه بخشهایی از آن تا سدههای اخیر بر ساكنان آسیا و اروپا ناشناخته بوده، و قسمت قابل ملاحظهای از بخشهای شناختۀ آن نیز همواره در هالهای از ابهام و آمیزهای از رمز احاطه شده بوده است. از نخستین مشكلاتی كه در پیش روی هر محققی وجود دارد، كمبود منابع مكتوب تاریخی است كه بتواند پیوند میان تاریخ انسانی و زبانهای بومی افریقا را روشن كند. با وجود تحقیقات گستردهای كه تا كنون دربارۀ زبانهای افریقا صورت گرفته است، با اندك بازگشتی به تاریخ، دربارۀ بخش وسیعی از زبانهای این قاره هنوز سخنی برای گفتن وجود ندارد.یافتههای باستانشناختی، از وجود گونهای انسان راست قامت در حدود یك میلیون سال پیش حكایت دارد كه بومی افریقای ماوراء صحرا بود و نمونۀ استخوانهای آن در افریقای جنوبی و شرق افریقا یافت شده است. برپایۀ نظریههای مردمشناسی، این انسان آن اندازه هوشمند بود كه بتواند سخن بگوید. در حدود 40 هزار سال پیش از میلاد، برپایۀ یافتههایی از انسان نئاندرتال، مردمشناسان برآنند كه نئاندرتال ماوراء صحرا یا انسان رودزیا، گونهای خاص و متمایز از نئاندرتالی بود كه در اروپا و شمال افریقا میزیست. در مورد نوع امروزین انسان، 5 نژاد مشخص در افریقا شناخته شدهاند كه از آن میان 4 نژاد بومی ماوراء صحراست؛ در حدود 8 هزار سال پیش از میلاد، نژاد زنگی در جنگلها و بیشههای افریقای غربی، نیل ـ صحراییها در ثلث میانیِ درۀ نیل و نواحی پیرامون و بتهموییها و كوتولهها در نیمۀ جنوبی قاره ساكن بودهاند و اقوام حامی ـ سامی در شمال و شمال شرقی قاره سكنا داشتند (مك ایودی، 22- 29).این خانوادههای نژادی، ویژگیهای زبانی خود را نیز دارا بودند و با صرف نظر از مهاجرت یا استحالۀ برخی اقوام، تقسیمبندی یاد شده از نژادها، عملاً توجیه كنندۀ طبقهبندیهای زبانی افریقا در زمان كنونی نیز هست. از میان 5 نژاد اصلی، كوتولهها تحت تأثیر مهاجران زنگی، زبان خود را با پذیرش زبان آنان به فراموشی سپردند و میراث زبانی این نژاد را نه در زبانهایی مستقل، بلكه در رسوبهای هزاران ساله در طیفی از زبانهای بانتو باید جستوجو كرد. بدین ترتیب، میتوان تناظری میان 4 گروه نژادی بازمانده با 4 خانوادۀ اصلی زبانها در افریقا بازجست: 1. خانوادۀ افریقا ــ آسیایی پیوسته با نژاد حامی ــ سامی (زبانهای شمال و شرق افریقا)؛ 2. خانوادۀ نیل ـ صحرایی پیوسته با نژاد نیل ـ صحرایی؛ 3. خانوادۀ نیجر ـ كنگو پیوسته با نژاد زنگی؛ 4. خانوادۀ خویسان پیوسته با نژاد بتهموییها (زبانهای افریقای ماوراء صحرا).
الف ـ زبانهای شمال و شرق افریقا
زبانهای شكل گرفته در این منطقه كـه بـه اصطلاح خـانوادۀ زبانهای افریقا ــ آسیایی یا حامی ــ سامی خوانده میشوند، در طبقهبندی درونی چنین تقسیم میگردند: 1. گروه سامی شامل زبانهایی در آسیا و افریقا، 2. گروه مصری در مصر، 3. گروه بربری در شمال افریقا، 4. گروه كوشی در شاخ افریقا، 5. گروه چادی در حوضۀ دریاچۀ چاد. در این میان، زبانهای 3 گروه نخست، تنها نمایندگان زبانهایافریقایی هستند كه میتوان مكتوباتی مربوط به روزگاران باستان از آنها به دست آورد و تحول تاریخی آنها را بررسی كرد و دو گروه اخیر، تنها در حد چند زبان مهم امروزی شناخته شدهاند.1. زبانهای سامی: در بررسی گروه سامی، پیش از هر زبان، زبان عربی به نظر میآید كه در طول بیش از 300‘1 سال از تاریخ قاره، مهمترین زبان فرهنگی و بین قومی بوده، و همگام با گسترش نفوذ اسلام در قاره، نفوذ یافته است. اكنون عربی زبان اصلی مردم شمال افریقا از مصر تا موریتانی است و این زبان در طول تاریخ دراز خود در این منطقۀ وسیع و ناهمگن، گویشهای متنوعی یافته است (برای بررسی این گویشها، نك : عبود، 439 به بعد). با این وصف، زبان عربی (عربی كلاسیك)، زبانی آسیایی و راه یافته به افریقاست و آن دسته از زبانهای سامی كه در قاره بومی به حساب آمدهاند، زبانهایی مربوط به شاخ افریقا هستند كه با زبان عربی جنوبی خویشاوندند (نیز برای یك جزیرۀ زبانی عربی جنوبی در سومالی، نك : چرولی، «یك گروه ... »، 25 به بعد). این خویشاوندی چنین توجیه شده است كه اجداد سامیان حبشه در مهاجرتی به تخمین در 1000قم از جنوب عربستان به شاخ افریقا مهاجرت كردهاند. هودسن در مقالهای به بررسی پیوستگی میان طبقهبندی زبانی و نقش سامیان در حبشۀ ماقبل تاریخ پرداخته است (ص 119 به بعد).مهمترین زبان سامی افریقایی، زبان گعزی یا زبان كلاسیك حبشی است كه قدیمترین نمونههای بازماندۀ آن، كتیبههایی به خط سبایی و سپس به خط گعزی مربوط به عصر اكسومی است (از سدۀ 4 م). زبان گعزی در قرون وسطى به عنوان زبانی ادبی تكامل یافت و كتبی دینی، تاریخی و غیر آن به این زبان نوشته شد. ادبیات گعزی متعلق به محیطی مسیحی است و ارتباط نزدیكی با جهان اسلام نیافته است؛ اما باید در نظر داشت كه زبان عربی عصر پیامبر (ص) تا اندازهای از این زبان متأثر بوده است (برای نمونهها، نك : جفری، 12-14). این تأثر در حدی آشكار بود كه مفسران قرآن در عهد صحابه و تابعان از مطرح كردن آن ابایی نداشتند و كسانی چون ابنعباس و برخی شاگردان او مانند مجاهد، شماری از مفردات غریب و كمآشنای قرآنی را در واژگان حبشی (گعزی) میجستهاند (برای مجموعهای از اینگونه روایات، نك : سیوطی، 39 به بعد).بررسی تطبیقی ادبیات گعزی و منابع متقدم اسلامی، در موضوعاتی مانند قصص دینی نشان از آن دارد كه ارتباطی میان این دو حوزۀ ادبی برقرار بوده كه هنوز پژوهش لازم دربارۀ آن صورت نگرفته است. ابنندیم در سدۀ 4ق / 10م، نسخهای از كتابی به خط و زبان حبشی در خزانۀ مأمون دیده بوده است (ص 21) و این نمونه نشان میدهد كه در جریان نهضت ترجمه و آشنایی با میراث فرهنگی ملل گوناگون در عصر متقدم اسلامی، میراث حبشه از نظر دور نبوده است. در سدۀ 7ق / 13م، ابوحیان غرناطی، در مصر آن اندازه مواد و آگاهی در اختیار داشته است كه بتواند در كتابی با عنوان نور الغبش فی لسان الحبش (نك : صفدی، 3 / 238)، ویژگیهای این زبان را مورد بررسی قرار دهد.در میان زبانهای سامی امروزی در شاخ افریقا، نزدیكترین زبانها به گعزی زبان تیگره رایج در منطقۀ وسیعی از اریتره، جزایر دهلك و استان كسلا در سودان، و زبان تیگرینیا زبان حدود 3 میلیون نفر در استان تیگره (اتیوپی) و بخشهایی از اریتره است. همچنین شماری از زبانهای سامی نیز وجود دارند كه تا اندازهای از زبانهای حامی مجاور (كوشی) تأثیر پذیرفتهاند و از آنها میتوان زبانهای مهمی چون امهری زبان رسمی اتیوپی، و دو زبان كوچك مربوط به مسلمانان، یعنی ارگبا در ناحیۀ انكوبر در شمال آدیس آبابا، و هرری زبان شهر مسلماننشین هرر در شرق اتیوپی را نام برد. بیشتر زبانهای نام برده شده جز ارگبا، در دورۀ متأخر ادبیاتی قابل ملاحظه دارند كه ادبیات امهری با پیشینهای كه به قرن 14م بازمیگردد، پرسابقهترین آنهاست و ادبیات هرری از نظر تعلق به حوزۀ جهان اسلام اهمیتی خاص دارد. زبان برخی آثار اسلامی در زمینههای دینی و ادبی به خط عربی كه از سدۀ 18م برجای مانده است، از سوی محققان هرری كهن خوانده شده است (نك : لیتمان، 21 به بعد؛ ولفنسون، 266-267؛ برای اطلاعاتی جامع، نك : لسلاو، 467 به بعد).2. زبانهای مصری: تنوع زبانهای مصری را برخلاف دیگرگروهها، نه در تنوع همزمان و هم عرض زبانهای خویشاوند، بلكه باید در مراحل تاریخی زبان مردم مصر پیجویی كرد. زبان مصری قدیم كه یكی از مهمترین زبانهای باستانی در تمدن بشری است، خود در چندین دوره طبقهبندی شده است: مصری باستان (ح 3000 تا 2200 قم)، مصری میانه یا مصری كلاسیك (ح 2200 تا 1600 قم)، مصری متأخر (ح 1500 تا 700قم)، مصری دموتیك (ح 700 قم تا 400 م) و سرانجام زبان قبطی كه از سدۀ 2 م در مصر شكل گرفته، و تا امروز ــ البته به صورتی محدود ــ باقی مانده است (نك : كریستال، 115؛ باكر، 1). با راه یافتن مسیحیت به مصر، زبان قبطی به عنوان زبانی متأثر از گرایشهای هلنی روی به رشد نهاد و برخلاف زبان قدیم مصری، خطی برپایۀ خط یونانی برای آن ساخته شد.به دنبال فتح مصر توسط مسلمانان در 24 ق / 645 م و تبدیل پرشتاب مصر به كشوری اسلامی، زبان عربی به عنوان زبان مسلمانان در مصر گسترش یافت و طی چند سده در این سرزمین وضعی پدید آمد كه زبان قبطی در حد زبان دینی اقلیت مسیحی محدود شد. اشارههای موجود در منابع مربوط به سدۀ 2 ق / 8 م،حاكی از آن است كه در این سده، زبان قبطی هنوز در بین مسلمانان بومی مصر رواج داشته است (نك : مسند زید، 327)، اما مطابق گزارش مقدسی، در سدۀ 4 ق / 10 م قبطی تنها زبان اقلیت مسیحی مصری بوده است (ص 203). تدوین متونی به این زبان، تا سدۀ 8 ق / 14م ادامه یافته، و از آن پس، بقای این زبان، در حد زبـان مذهبی كلیسـای قبطی بوده است (برای بررسی جامع، نك : فرگوته، 531 به بعد؛ پولوتسكی، 558 به بعد).در سدههای متمادی پیش از اسلام و در دورۀ اسلامی آثار پرشماری به زبان قبطی نوشته شده است كه امروزه در زمرۀ میراث جهان مشرق به شمار میآید؛ اما به نظر نمیرسد كه با وجود نزدیكی جغرافیایی، میزان پیوستگی عربهای حجاز و مسلمانان صدر اسلام با زبان و ادبیات قبطی در حد حبشی بوده باشد. به عنوان شاهد میتوان به روایات مربوط به معربات قرآن توجه كرد؛ آنچه در منابع در رابطۀ میان مفردات قرآنی و زبان قبطی مطرح شده است، اولاً بسیار معدود، و ثانیاً مربوط به منابعی متأخرتر از عصر صحابه و تابعین است (مثلاً نك : سیوطی، 142-144). شاهدی بر آشناییِ اندك متقدمان مسلمان با زبان قبطی، نسبت دادن برخی واژهها به این زبان است كه هیچ گونه ارتباطی با آن ندارد. گزارشهایی از این دست كه در زبان قبطی به «الاولى» «الآخرة» و به « الآخرة» «الاولى» گفته میشود، یا اینكه «وراء» در قبطی به معنای «اَمام» و «بطائن» به معنای «ظواهر» آمده است (نك : زركشی، 1 / 288-289؛ سیوطی، همانجا)، مشخصاً نمیتوانند جدی تلقی گردند.
3. زبانهای بربری: نشانههای برجای مانده از زبانهای بربری پیش از اسلام بسیار محدود، و در حد چند كتیبه به لیبیایی باستان است. با فتح اسلامی در شمال افریقا در اواخر سدۀ نخست هجری، زبان عربی به عنوان رقیبی توانا برای زبانهای بربری وارد منطقه شد و به زودی در این رویارویی ــ هر چند نه به اندازۀ مصر ــ كسب توفیق كرد. بخش وسیعی از جمعیت منطقه به تدریج در پی پذیرش اسلام، برخی ویژگیهای فرهنگی بربری را از دست دادند و طی چندین قرن زبان عربی را جانشین زبانهای بومی خود ساختند. در سدۀ 4 ق هنوز زبان غالب میان مردم مغرب، به خصوص در خـارج از منـاطق شهری، بربری بود (نك : مقدسی، 243)، عناصر زبانی بربری، حتى در این دوره بر گویشهای عربی منطقه، و فراتر از قاره، در گویشهای عربی اسپانیا، سیسیل و مالت تأثیراتی نهاده بود (مثلاً نك : گارثیا گومث، III / 465-467).برقرار كردن ارتباطی میان زبانهای بربری و زبان عربی قرآن، از نظر تاریخی چندان قابل دفاع نیست، اما برخی از عالمان سدههای نخستین چون ابوعبید قاسم بن سلام و شیذله میكوشیدند تا بدون پایۀ مستحكم لغوی، برخی از واژههای قرآنی را معرب از بربری بدانند (مثلاً نك : ابوعبید، 2 / 235؛ زركشی، 1 / 288؛ سیوطی، 150).اقلیتی كه در تاریخی 300‘1 ساله به عنوان محافظت كنندگان از زبانهای بربری شناخته شدهاند، مسلمانانی بودهاند كه دو انگیزۀ مختلف، اما گاه هماهنگ آنها را به این سمت سوق داده است. انگیزۀ نخست تمایل برخی از گروههای بدوی به ادامه دادن زندگی بدوی سنتی و انزوا گزیدن از منطقۀ عربی شدۀ شهری است و انگیزۀ دوم برخی گرایشهای تند سیاسی ـ مذهبی است كه متمایز ساختن فرهنگ هواداران خود از فرهنگ عربی غالب را در راستای تحقق اهداف خویش مییافتهاند. بدینترتیب، در شمار بربران حافظ زبان بومی، میتوان از سویی گروههای متشكل مذهبی ـ سیاسی با فعالیت گستردۀ فرهنگی مانند اباضیه و تا اندازهای موحدون را شناسایی كرد و از دیگر سو، به قبایلی بدوی برخورد كه با فقر شدید فرهنگی مواجهند. در اشاره به برخورد اباضیان با زبان بربری، شایان ذكر است كه نویسندگان آنان گاه دشمنان خود را عرب، و یاران خویش را بربر خواندهاند (درجینی، 1 / 39) و حتى در روایات اباضیان مغرب چنین باوری وجود داشته است كه خداوند در گفتوگو با موسى (ع) ابتدا او را به زبان بربری خطاب نموده است (نك : ورجلانی، 2 / 67).از فرقههای مذهبی گراینده به زبان بربری، ادبیاتی محدود به گویشهای مختلف بربری میانه به خط عربی بر جای مانده است كه میتوان آنها را در 3 گروه متمایز طبقهبندی كرد: 1. آثار مربوط به فرقۀ اباضیه، عمدتاً در عقاید و فقه؛ 2. آثار مربوط به موحدون، به خصوص نوشتههای اعتقادی و فقهی ابن تومرت؛ 3. آثاری مربوط به مالكیان اهل سنت، متمركز بر ترجمههایی از قرآن كریم (نك : ه د، بربری، ادبیات).امروزه جزیرههای بربری زبان از واحۀ سیوه (مصر) در شرق تا ساحل موریتانی ـ سنگال در غرب، و از ساحل مدیترانه در شمال تا حاشیۀ جنوبی صحرا در جنوب گسترشی پراكنده دارد، اما بیشترین تمركز این جزیرهها در الجزایر و مراكش است. جمعیت سخنگویان به این گروه از زبانها جمعاً حدود 12 میلیون نفر است (كریستال، 42). در گذشته اگرچه حوزۀ نفوذ زبانهای بربری تا این اندازه دور نرفته بوده، اما قلمرو آن در منطقه پیوسته بوده است. در میان این جزیرهها باید به زبان قبیل در الجزایر، ریفی و شِلحه در مراكش، و طوارق و تَمَشِك در صحرا اشاره كرد. در میان این جوامع، بجز قبیلۀ طوارق كه كاربرد گونهای كتابت هجایی بربری، مسمى به «تَفَنغ» را برای مدتی طویل حفظ نموده است، دیگر قبایل بربری زبان تنها در محاورات از این زبان بهره بردهاند (برای بررسی جامع، نك : اپل گیت، 586 به بعد). در دهههای اخیر استفاده از اطلاعات زبانشناختی برای گسترش پژوهشهای مربوط به مردمشناسی تاریخی بربر مورد توجه قرار گرفته است (مثلاً نك : بینون، 64 به بعد).4. زبانهای كوشی: نامگذاری زبانهای كوشی الهام گرفته از نام قومی كوش در عهد عتیق است و سابقۀ آشنایی اقوام دیگر با این زبانها بسیار محدود است. از جمله موارد شایان ذكر، اشارهای مهم از ابن ندیم در سدۀ 4 ق است، مبنی بر اینكه در زمان او، قوم بُجه (مهمترین قوم كوشی) برای كتابت زبان خود از خطی استفاده میكردهاند، اما نمونههای این كتابت به دست او نرسیده است (ص 21). گزارشهای موجود در منابع عربی از پادشاهی بجه در اعصار متقدم اسلامی و ارتباط آنان با سرزمینهای متمدن (مثلاً ابن عبدالحكم، 189)، مؤید این نكته است كه زبان باستانی بجه كه ابن ندیم از آن یاد كرده، از نظر اهمیت، زبانی همطراز یا نزدیك به نوبی بوده است. در تحقیقات زبانشناختی اخیر، تلاشهایی در جهت شناسایی و بازسازی عناصر «زبان مادرِ كوشی»، صورت گرفته است.در زمرۀ زبانهای كنونی گروه كوشی، مهمترین زبان، زبانِ سومالی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید