دائرة المعارف بزرگ اسلامی

نمایش تا از مورد
نتیجه جستجو برای :
  • حمص | حِمْص، یا حُمْص، شهری مهم و مشهور در غرب میانی سوریه. این شهر در دو سوی شرقی و غربی نهر العاصی (اورونتس)، در ارتفاع 508 متری از سطح دریا و بر سر راه دمشق به حلب جای دارد. فاصلۀ این شهر تا دمشق در جنوب آن، 162کمـ ، و تا حلب در شمال آن، 192 کمـ است (بهنسی، 55؛ خوند، 285). شهر حمص در 2010 م/ 1389 ش، 600‘889 تن ج...
  • حمصی | حِمِّصی، سديدالدین محمود بن‌ علی بن حسن‌ رازی (د پس از 600 ق/ 1204 م)، عالم‌ برجستۀ امامی‌ در اواخر سدۀ 6 ق که‌ نام‌ او در صدر منتقدان‌ عصر خويش‌ جای گرفته‌ است‌. زندگی‌ حمصی‌ در پرده‌ای از ابهام‌ قرار دارد و از آثار او نيز جز کتابی‌ در کلام‌ بر جای نمانده‌ است. با اين‌ همه، يادداشتهای پراکنده گواه‌ بر نقش‌ ح...
  • حمل | حَمْل، اِسناد چیزی به چیزی، که در اصطلاح منطقی ـ فلسفی، به اتحاد خارجی دو امری که در ذهن بیگانه و متغایرند، تعریف شده است (عضدالدین، 1/ 168؛ جرجانی، 2/ 36؛ میرداماد، 26). چون از دو معنای موجود در ذهن، یکی به دیگری وصف شود، به اولی موضوع، و به دومی محمول می‌گویند. البته این نسبت نه بدین معنا ست که حقیقت این هر...
  • حمل | حَمَل (بره)، نخستین برج از برجهای دائرة‌البروج (ه‍ م) که در سال‌شماری خورشیدی ایرانی آن را برابر با ماه فروردین و آغاز بهار دانسته‌‌اند.
  • حمله حیدری | حَمْلۀ حِیْدَری، عنوان چند منظومۀ حماسی که توسط برخی از پارسی‌سرایان در ایران، و شبه قارۀ هند، در فاصلۀ سده‌های 12-14 ق/ 18-20 م سروده شده است. این منظومه‌ها بیشتر در بحر متقارب (وزن شاهنامه) و دربارۀ زندگی پیامبر (ص) و امام علی (ع) است و تا پایان خلافت و شهادت امام علی (ع) ادامه می‌یابد.
  • حمود، بنی | حَمّود، بَنی، خاندانی مغربی‌تبار، از نوادگان امام حسن بن علی بن ابی‌طالب (ع) که حدود نیم‌قرن بر نواحی جنوبی اندلس حکومت کردند.
  • حمویه | حَمّویه، ابوجعفر حمویة بن علی، معروف به حمویۀ کوسه، از سرداران نامدار سامانیان و سپهسالار خراسان در روزگار امیر نصر دوم سامانی (301-331 ق/ 913-942 م). وی نقش مهمی در تثبیت قدرت این امیر داشت. آگاهی بسیار اندک ما از جزئیات زندگی وی حاکی از آن است که او از روستای فریمان اسفراین بود (نک‍ : حاکم، 216؛ ثعالبی، 4/ ...
  • حمویه، خاندان | حَمّویه، خانْدان، یا خاندان حمویی، خاندانی شافعی‌مذهب، فرهیخته، اهل حدیث، فقه و تصوف که در سدۀ 4 ق از خراسان برخاستند و در سده‌های بعد، اعضایی از آن به شام و مصر رفتند و در آنجا صاحب جایگاهی بلند و نفوذ فراوان شدند.
  • حمید بن زنجویه | حُمَیْدِ بْنِ زَنْجویه، ابواحمد ازدی نسایی (د 251 ق/ 865 م)، فقیهِ زهدگرای اصحاب حدیث از خراسان و صاحب کتاب پراهمیت الاموال.
  • حمید بن قحطبة بن شبیب طایی | حُمَیْدِ بْنِ قُحْطَبَةِ بْنِ شَبیبِ طایی، از امیران بزرگ اوایل دورۀ عباسی در سدۀ 2 ق (؟- 159 ق/ 776 م). حُمَید به عنوان یکی از داعیان و سرداران عباسی در کنار پدرش قحطبه و برادرش حسن (گردیزی، 277- 278؛ صفدی، 13/ 121)، که جملگی در دورۀ نهضت پنهانی ضد اموی، عضو هستۀ نخستین هواداران دعوت عباسی در خراسان بودند، م...
  • حمید کشمیری | حَمیدِ کَشْمیری، ملاحمیداللٰه، ادیب، نویسنده و حماسه‌سرای کشمیری، معروف به «فردوسی کشمیر». از احوال وی اطلاع چندانی در دست نیست و تذکره‌نویسان به زمان دقیق تولد او اشاره‌ای ندارند (نک‍ : آفاقی، 4-5؛ حبیب، 55؛ احمد، 4/ 272).
  • حمید، بنی | حَمید، بَنی (حَمید اوغوللَری)، از خاندانهای حکومتگر در آسیای صغیر، که در سدۀ 8 ق/ 14 م بر بخشی از آناتولی فرمان راندند. این سلسله به دو شاخۀ اکریدیر و تکه اغوللری (انطالیه) تقسیم می‌شود.
  • حمیدالدین صوفی ناگوری | حَمیدُالدّینْ صوفیِ ناگوری، ابواحمد حمید بن احمد صوفی سعیدی سؤالی ناگوری (د 673 ق/ 1274 م)، از مشایخ طریقۀ چشتیه در شبه قاره، ملقب به سلطان التارکین.
  • حمیدالدین ناگوری | حَمیدُالدّینِ ناگوری، محمد بن عطاء اللٰه محمود (643 یا 644 ق/ 1246 یا 1247 م)، معروف به قاضی حمیدالدین، از صوفیان نامدار طریقۀ سهروردیه در شبه قارۀ هند در سده‌های 6 و 7 ق/ 12 و 13 م.
  • حمیدی | حُمَیْدی، ابوعبدالله محمد بن فتوح بن عبدالله بن حُمَید ازدی (پیش از 420- 488 ق/ 1029-1095 م)، ادیب مورخ، محدث و فقیه اندلسی.
  • حمیدی | حَمیدی، قاضی حمیدالدین ابوبکر محمد بن عمر بن علی محمودی بلخی، از بزرگان ادب پارسی در سدۀ 6 ق/ 12 م، و مؤلف مقامات. اقبال آشتیانی به نقل از منتجب‌الدین علی بن احمد کاتب جوینی، لقب ظهیرالدین را نیز برای او ذکر می‌کند و هیچ یک از القاب وی را از نوع تعارفی نمی‌داند، چون هر دو لقب در فرمان سلطان سنجر صریحاً ذکر شد...
  • حمیر* |
  • حمیری |
  • حمیری، ابوالحسن | حِمْیَری، ابوالحسن علی بن محمد بن هارون (231-323 ق/ 846-935 م)، فقیه، محدث و قاضی کوفی.
  • حمیری، ابوالعباس | حِمْیَری، ابوالعباس عبدالله بن جعفر (د پس از 298 ق/ 911 م)، از محدثان برجستۀ امامیه در سده 3 ق/ 9 م و یکی از چهره‌های مؤثر در قوام مذهب اثناعشری در دورۀ غیبت صغرى. نجاشی نسب پدرش را جعفر بن حسین بن مالک بن جامع آورده (ص 219؛ یا جامع بن مالک، همو، 354)، اما ابن‌بابویه در ذکر نسبت او، مکرر تنها با نسب کوتاه شده...
  • حنا | حَنـا، گَرد نرم سبز رنگی به دست آمده از برگهای گیاهی به همین نام که کاربرد طبی، صنعتی و آرایشی دارد و خیس‌کردۀ آن را برای رنگ‌کردن مو، انگشتان، کفِ دست، ناخن و دیگر جاهای بدن به کار می‌برند. این گیاه درختچه‌ای است از خانوادۀ Lythraceae و با نام علمی Lawsonia inermis. درختچۀ حنا دارای گلهایی به رنگ سفید یا صور...
  • حنبلی | حَنْبَلی، مذهبی از مذاهب چهارگانۀ فقه اهل سنت که پیروان آن حنبلیه و حنابله خوانده‌شده‌اند. بنیاد این مکتب در سدۀ 3 ق/ 9 م توسط احمد بن حنبل (ه‍ م) (164-241 ق/ 781-855 م)، عالم اصحاب حدیث بغدادی با تباری خراسانی نهاده شد، اما تا اواخر آن سده هویت مستقلی از مذهب عام اصحاب حدیث نداشت تا آنکه به کوشش کسانی چون اب...
  • حنظله بادغیسی | حَنْظَلۀ بادْغِیْسی، شاعر پارسی‌گوی سده‌های 2 و 3 ق/ 8 و 9 م. در منابع تاریخی و ادبی شرح مفصلی از زندگی او دیده نمی‌شود. سال تولدش معلوم نیست و زادگاهش بادغیس، از نواحی اطراف هرات بوده (عوفی، 2/ 2)، اما زندگی خود را در نیشابور گذرانده است (رضازاده، 115).
  • حنفی | حَنَفی، مذهبی از مذاهب چهارگانۀ فقه اهل سنت که پیروان آن، گاه حنفیه، و گاه احناف خوانده شده‌اند. بنیاد این مکتب در سدۀ 2 ق/ 8 م توسط ابوحنیفه نعمان بن ثابت (ه‍ م) (80-150 ق/ 699-767 م)، فقیه ایرانی‌تبار کوفه نهاده شد و تدوین آن توسط شاگردان وی به‌خصوص قاضی ابویوسف (د 182 ق) و محمد بن حسین شیبانی (د 189 ق) صور...
  • حنین | حُنَیْن، دره‌ای میان مکه و طائف، و نام یکی از غزوات مشهور پیامبر اسلام (ص).
  • حنین بن اسحاق |
  • حوا | حَوّا، نام نخستین زن، همسر آدم و نیای مادری نوع بشر.
  • حوا و حیه | حَوّا وَ حَیّه، دو صورت فلکی مجاور در شمال دائرةالبروج که، به سبب پیوستگیِ آنها، در فهرستهای ستارگان آنها را یک صورت تصور کرده‌اند و به دنبال یکدیگر آورده‌اند. برخی از اقوام پیشین مانند سغدیان و خوارزمیان نیز این دو را یک صورت در نظر می‌گرفته‌اند (آلن، 297). در این صورت حوا (مار افسای) به صورت مردی ایستاده تص...
  • حواریون | حَواریّون، 12 پیرو و شاگرد برجستۀ عیسى‌(ع) که نقش مهمی در شکل‌گیریِ جامعۀ مسیحی و کلیسای اولیه و نیز انتشار مسیحیت داشتند.
  • حواله | حَواله، واژه‌ای عربی از ریشۀ «ح و ل» بر وزن «فعاله» که در زبان فارسی به شکل «حوالت» نیز به کار می‌رود. در لغت عرب در اصل به معنای «منتقل کردن آب از نهری به نهر دیگر» است (ابن‌منظور، نیز قاموس، ذیل ماده) و در زبان فارسی به معنای «انتقال دادن» «سپردن»، «پول یا جنسی که به موجب نوشته‌ای به شخصی واگذار شود تا از د...
  • حوامیم |
  • حوت | حوت (سمکه)، دوازدهین برج از برجهای دائرةالبروج که در سال‌شماری خورشیدی ایرانیان برابر با ماه اسفند و پایان سال خورشیدی ایرانی است. هر چند به سبب حرکت تقدیمی (نک‍ : ه‍ د، تقدیم اعتدالین) نقطۀ اعتدال بهاری امروزه در این برج قرار گرفته است، همچنان این برج را به صورت قراردادی آخرین برج از برجهای دائرةالبروج می‌دا...
  • حورالعین | حورُالْعِيْن، تعبيری قرآنی در سخن از دوشيزگان بهشتی که به عنوان يکی از نعم الٰهی، در پاداش اعمال نيک کسان در نظر گرفته شده است. حورالعين که به گونۀ خاصی به جاذبه‌های زيبايی‌شناسانۀ بهشت تصريح دارد، در بسط روايی، مسير بهره‌وری از لذات جسمانی را طی نموده است.
  • حوران | حُوران، منطقه‌ای در جنوب سوریه.
  • حوزه علمیه | حوزۀ عِلْمیّه، عنوانی که در کاربردی متأخر برای نهاد آموزش دینی نزد شیعۀ امامیه متداول شده، گرچه ماهیت این نهاد آموزشی در طی قرنها وجود داشته است.
  • حوض سلطان | حوضِ سُلْطان، دریاچه‌ای شور و فصلی در شمال استان قم. این دریاچه در واقع فرورفتگی نامتقارن وسیعی است که از دو چالۀ جدا از هم که یکی حوض سلطان و دیگری حوض مره خوانده می‌شود، تشکیل شده، و بیشتر به حوض سلطان مشهور است و از حوض مره کمتر یاد می‌شود (درویش‌زاده، 793؛ بدیعی، 1/ 170).
  • حویزی | حُوِیْزی، عبدعلی بن جمعۀ عروسی (د 1112 ق/ 1700 م)، فقیه، محدث و مفسر شهیر خوزستانی و مؤلف تفسیر نور الثقلین. وی در حویزه، از شهرهای خوزستان، متولد شد و سپس به همراه خانواده به شیراز منتقل، و در آن دیار ساکن گشت (امین، 8/ 29)؛ سید نعمت‌اللٰه جزایری از خانۀ وی در نزدیکی جامع اعظم شیراز یاد کرده است (جزایری، لوا...
  • حکاکی، هنر* |
  • حکایة ابی القاسم بغدادی* |
  • حکم | حُکْم، اصطلاحی در فقه و اصول ناظر به اعتباری از سوی شارع دربارۀ افعال مکلفان. حکم در لغت به معنای داوری دانسته شده که اصل آن از معنای منع آمده است (فیومی، 2/ 145)، و در قرآن کریم نیز در همین معنا به کار رفته است (مثلاً یوسف/ 12/ 67؛ انبیاء/ 21/ 79). گاه برخی معانی مانند علم و عدل نیز دربارۀ این واژه گفته شده ...
  • حکم بن ابی العاص | حَکَمِ بْنِ اَبی الْعاص، ابومروان (د ح 31 ق/ 652 م)، از رجال مشهور بنی‌امیه. پدرش ابوالعاص، یکی از فرزندان امیة بن عبد شمس (نیای بزرگ بنی‌امیه) و مادرش رقیه، دختر حارث بن عبید از بنی‌مخزوم بود (کلبی، 38؛ بلاذری، 5/ 78- 89).
  • حکم بن عبدالرحمان بن محمد | حَکَمِ بْنِ عَبْدُالرَّحْمانِ بْنِ مُحَمَّد، ملقب به المستنصرباللٰه، نهمین حاکم (حک‍ 350-366 ق/ 961-977 م)، و دومین خلیفۀ اموی در اندلس.
  • حکم بن عبدل اسدی غاضری | حَکَمِ بْنِ عَبْدَلِ اَسَدیِ غاضِری، شاعر هجا گوی اوایل عصر اموی. نسب او به قبیلۀ بنی‌اسد می‌رسد و از همین رو اسدی خوانده شده است.
  • حکم بن هشام بن عبدالرحمان الداخل | حَکَمِ بْنِ هِشامِ بْنِ عَبْدُالرَّحْمانْ اَلدّاخِل، سومین امیر اموی در اندلس (حک‍ 180-206 ق/ 796-822 م).
  • حکم* |
  • حکمت | حِکْمَت، در لغت به معنای دانش، دانایی، معرفت و عرفان (بـرای مـوارد استعمـال در زبـان فـارسی و شـواهد شعری، نک‍ : لغت‌نامه ... ). تهانوی حکمت را در اصل به معنای «اتقان الفعل و القول و احکامهما» دانسته که در اصطلاح فیلسوفان به دو معنای خاص، شامل دو بخش عملی و نظری، و معنای اخص استعمال شده که مراد از آن قوه‌ای ع...
  • حکمت اشراق* |
  • حکمة الاشراق | حِکْمَةُ الْاِشْراق، نام و عنوان اثر پرآوازۀ شیخ شهاب‌الدین یحیی بن امیرک سهروردی (مق‍ 587 ق/ 1191 م) مشتمل بر اصول دستگاه فلسفۀ اشراقی که مصنفِ فیلسوف، خود را زنده‌کنندۀ آن خوانده است («کلمة … »، 117؛ نک‍ : صدرالدین، 6/ 199).
  • حکمة الخالدة* |
  • حکمت عملی* |

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: