حکم بن هشام بن عبدالرحمان الداخل
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 4 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/236585/حکم-بن-هشام-بن-عبدالرحمان-الداخل
جمعه 5 اردیبهشت 1404
چاپ شده
21
حَکَمِ بْنِ هِشامِ بْنِ عَبْدُالرَّحْمانْ اَلدّاخِل، سومین امیر اموی در اندلس (حک 180-206 ق/ 796-822 م).حکم بن هشام مکنى به ابوالعاصی (در برخی منابع: ابوالعاص)، ملقب به مرتضى و معروف به حکم ربضی، در 154 ق/ 771 م در قرطبه به دنیا آمد و در صفر 180/ آوریل 796، و در 26 سالگی، یا به روایتی 22 سالگی در قرطبه به جای پدر نشست (ابنابار، 1/ 43-44؛ مراکشی، 24؛ ابنسعید، 1/ 38؛ EI2, III/ 73-74). وی زمانی زمام امور را به دست گرفت که پایههای حکومت اموی در اندلس توسط پدر و جدش تا اندازهای استوار و تثبیت شده بود. با این حال، کشمکش با برخی افراد خاندان اموی، مخصوصاً شورشهای ابراهیم و سلیمان، فرزندان عبدالرحمان الداخل ــ که خود دعوی حکومت داشتند ــ نیز شورشهای داخلی و بهویژه قیامهای پیدرپی بربرها در نقاط مختلف، و همچنین حملات مسیحیان به سرزمینهای شمالی اندلس، از جمله تهدیداتی بود که حکومت حکم را در آغاز کار با دشواریهای جدی روبهرو ساخت. سرزمینهای شمالی و شمال شرقی اندلس از آن سوی جبال پیرنه تا نواحی فرودست آن، موسوم به ثغر اعلى، در منتهاالیه قلمرو شمالی اندلس که نواحی میان سرقسطه و برشلونه همچون قطلونیه، جرنده، طرطوشه و اشبونه را دربرمیگرفت، از مدتها قبل صحنۀ نبردهای مسلمانان با پادشاهان مسیحی بود. مسیحیان به محض بروز اندکنشانهای از ضعف در حکومت مرکزی قرطبه، این نواحی را عرصۀ تاخت و تاز خود قرار میدادند. از همینرو، بسیاری از شهرها و پایگاههای نظامی در این مناطق از آغاز حکومت امویان بر اندلس تا روزگار حکم، بارها میان مسلمانان و مسیحیان دست به دست شده بود. هشام در آخرین سالهای حکومت خود، نواحی اربونه و جرنده در شمال شرقی اندلس را از چنگ مسیحیان به درآورد و در 179 ق/ 795 م، یک سال پیش از روی کارآمدن حکم، در نبردی سنگین سپاهیان آلفونسوی دوم را درهم شکسته و جلیقیه را با غنایم بسیار تصرف کرده بود (ابناثیر، 5/ 309؛ ابنعذاری، 2/ 64). حکم نیز در آغاز حکومت خود، سیاست پدر را پیش گرفت و عبدالكريم ابن عبدالواحد بن مغيث را در رأس سپاهی به جنگ با شارلمانی پادشاه فرانکها روانه کرد و پیروزیهایی را در قشتاله و ناوار به دست آورد (مقری، 1/ 339-340؛ ابن تغری بردی، 2/ 94؛ عنان، 1/ 231). حکم پس از آن، فرصتی یافت تا به سرکوب شورش عموهایش عبدالله و سلیمان بپردازد. آن دو که از آغاز فرمانروایی هشام، داعیۀ حکومت داشتند، و پس از شکست در چندین شورش به مغرب تبعید شده بودند (ابنابار، 2/ 363)، با مرگ هشام و روی کار آمدن حکم، فعالیتهای خود را از سرگرفتند و برای به زیرکشیدن حکم از امارت قرطبه دست به کار شدند. عبدالله فرصت را غنیمت شمرد و با ابراهیم بن اغلب حاکم افریقیه از در مذاکره درآمد و از او برای جنگ با حکم یاری خواست؛ اما چون از مساعدت ابراهیم نومید شد، از مغرب روی به ثغر اعلى نهاد و مدتی در سرقسطه، که از روزگار عبدالرحمان الداخل به کانون شورشها مبدل شده بود، به فعالیت پرداخت. در آنجا با بهلول بن مرزوق (در برخی منابع: بهلول بن مروان) سرکردۀ شورشیان و از مخالفان سرسخت حکومت اموی که در 181 ق/ 797 م سرقسطه را از چنگ حکم به درآورده بود، دیدار کرد؛ اما چون نتیجهای نگرفت، همراه فرزندانش عبیدالله و عبدالملک به دربار شارلمانی رفت و او را به جنگ با حکم برانگیخت (ابنعذاری، 2/ 69؛ عنان، همانجا؛ سالم، 220). شارلمانی سپاهی به فرماندهی فرزندش لویس به جنگ با مسلمانان روانه کرد و پس از تصرف جیرونه (جیرنده) به ثغر اعلى لشکر کشید و به یاری گروهی از شورشیان و مخالفان حکومت، وشقه را به محاصره در آورد؛ اما به زودی از محاصرۀ شهر و ادامۀ پیشروی دست کشید. در این هنگام، عبدالله با ناکامی نواحی شمالی را پشت سر نهاد و به برادرش سلیمان که به یاری گروهی از قبایل بربر قصد حمله به قرطبه داشت، پیوست. سپاهیان حکم در نزدیکی قرطبه نیروهای سلیمان را در شوال 182/ نوامبر 798 در هم شکستند. سلیمان بار دیگر به یاری قبایل بربر در نواحی استجه سر به شورش نهاد و در دو جنگ پی در پی در 183 ق، از سپاهیان حکم به سختی شکست خورد. سرانجام در نواحی شرقی به گردآوری سپاه پرداخت و دو شهر جیّان و البیره را تصرف کرد. اما طولی نکشید که حکم خود در رأس سپاهی روانه شد و پس از نبردی سنگین و نسبتاً طولانی، دو شهر را بازپس گرفت و سرانجام سلیمان را، که به سوی مارده گریخته بود، دستگیر کرد و به همراه سران شورشی گردن زد و سرهایشان را به قرطبه فرستاد تا در شهر بگردانند (ابنعذاری، 2/ 70؛ ابنسعید، 1/ 39-40؛ ابناثیر، 5/ 328؛ عنان، 1/ 233). در پی این حوادث، عبدالله به بلنسیه گریخت و از آن پس، از مخالفت با برادرزادهاش دست کشید و در 186 ق/ 802 م امان خواست. از آن پس، حکم با عمویش عبدالله از در آشتی درآمد و فرزندان وی را مناصب والا بخشید؛ چنانکه عبیدالله بن عبدالله را به سپهسالاری در جنگ با مسیحیان برگزید و خواهرش را به عقد ازدواج وی درآورد. اما عبدالله تا پایان حکومت حکم در بلنسیه اقامت گزید و از اینرو، به عبدالله بلنسی شهرت یافت (ابنعذاری، همانجا؛ ابنسعید، 1/ 40؛ ابنابار، 2/ 363؛ ابناثیر، 5/ 343؛ عنان، همانجا).میان سالهای 181-185 ق که حکم سرگرم فرونشاندن شورشهای داخلی و کشمکش با عموهایش سلیمان و عبدالله بود، شارلمانی فرصت را غنیمت شمرد تا قلمرو مسلمانان را در جنوب فرانسه مورد تاخت و تاز قرار دهد. وی نخست با آلفونسوی دوم پیمان صلح بست و سپس در 185 ق/ 801 م، سپاهی به فرماندهی فرزندش لویس روانۀ برشلونه کرد. لویس برشلونه را به حصار کشید و با استقرار گروهی از سپاهیانش بر مناطق سوقالجیشی لارده و طرکونه، و مسدود کردن راههای تدارکاتی، سرانجام توانست پس از محاصرهای طولانی بر یکی از بزرگترین و استوارترین پایگاههای مسلمانان در شمال اندلس دست یابد (مقری، 1/ 339؛ ابناثیر، 6/ 169؛ عنان، 1/ 235-236؛ کنده، I/ 248؛ شحنه، 20). هنوز دیر زمانی از روی کار آمدن حکم نگذشته بود که طلیطله دستخوش آشوب شد. اهالی طلیطله در 181 ق/ 797 م، به سرکردگی عبیدة بن حمید و با حمایت شاعری اسپانیایی تبار و صاحب نفوذ به نام غربیب بن عبدالله (نک : ابنقوطیه، 68؛ نعنعی، 31) سر به شورش نهادند. حکم یکی از سرداران خود به نام عمروس بن یوسف را مأمور سرکوب شورشیان کرد. عمروس به جای جنگ کسانی را برگمارد تا عبیدة بن حمید را کشتند و سرش را نزد وی فرستادند و طلیطله به اطاعت بازآمد؛ اما در 191 ق/ 807 م، دوباره آتش فتنه در آنجا شعلهور شد. حکم این بار نیز عمروس بن یوسف را حکومت آنجا داد و مأمور فرونشاندن آشوب کرد. عمروس نخست خود را با شورشیان همداستان نشان داد و در فرصتی مناسب سران شورشی و جمعی از بزرگان شهر را در قلعهای خارج از طلیطله گرد آورد و شبانه همه را گردن زد و پیکرهای آنان را در گودالی که به همین منظور تدارک دیده بود، مدفون ساخت. در این ماجرا که در تاریخ به واقعۀ «حفرة» شهرت یافته است، چند صد، یا به روایتی چند هزار تن از بزرگان طلیطله به قتل رسیدند و تا مدتها شورشی در آنجا بر پا نشد (ابنقوطیه، 68-70؛ ابنعذاری، 2/ 69-70؛ ابناثیر، 5/ 375-376؛ نیز نک : عنان، 1/ 239-240؛ کنده، I/ 251-252؛ دوزی، II/ 63-64). حکم با اینکه برای نخستینبار مذهب فقهی مالک بن انس را در اندلس رواج داد (نک : مقری، 3/ 230)، از آغاز حکومت خود بر گروهی از فقیهان مالکی سخت گرفت و دست آنان را از مداخله در امور حکومت کوتاه کرد. از اینرو، تعداد بسیاری از شخصیتهای برجستۀ مذهبی به جمع مخالفان او پیوستند و گروهی از مردم قرطبه و مخالفان حکومت اموی را با خود همراه ساختند و منتظر فرصتی بودند تا مردم را علیه حکم بشورانند. این فرصت زمانی به دست آمد که حکم سرگرم فرونشاندن شورشهای مارده بود (نک : ابناثیر، 5/ 376-377). اما محمد بن قاسم مروانی (در برخی منابع: ابنشماس) عموزادۀ حکم و نامزد شورشیان برای جانشینی او، از بیم جان خود نزد حکم شتافت و پرده از توطئه برداشت. حکم بیدرنگ آنها را گرفت و 72 تن، و به گفتهای 140 تن از فقیهان را در کنار رودخانۀ قرطبه به دار آویخت (ابنقوطیه، 72-74؛ ابنعذاری، 2/ 71-72؛ قاضی عیاض، 3/ 126-127). در این زمان در مارده ونواحی باجه نیز اوضاع بر وفق مراد حکم نبود؛ چه، پیش از شورش قرطبه، اصبغ بن عبدالله در 190 یا 191 ق، در مارده شوریده، و شهر را تحت سیطرۀ خود درآورده بود. در باجه نیز حزم بن وهب گروهی از شورشیان را با خود همراه ساخته، و قصد تصرف لشبونه را داشت. حکم شورش باجه را به یاری فرزندش هشام به آسانی سرکوب کرد و خود در رأس سپاهی به جنگ با اصبغ بن عبدالله شتافت و او را به حصار کشید. اما با شعلهور شدن آتش فتنه در قرطبه، از محاصرۀ مارده دست کشید و به مرکز حکومت خود بازگشت. حکم پس از سرکوب شورش قرطبه در چندین نوبت سپاهیانی به مارده روانه کرد. به گفتۀ منابع مدت 7 سال نبرد میان شورشیان و سپاهیان حکم در آنجا ادامه یافت و سرانجام اصبغ ابن عبدالله اظهار اطاعت کرد و پس از دریافت اماننامه، رهسپار قرطبه شد و به خدمت حکم درآمد (ابنعذاری، 2/ 72؛ ابناثیر، 5/ 376-377، 408؛ سامرایی، 117). در 192 ق/ 808 م، لویس فرزند شارلمانی (در برخی منابع: رذریق/ رودریک)، بار دیگر در رأس سپاهی ثغر اعلى را مورد هجوم قرار داد و طرطوشه را به حصار کشید. حکم سپاهی به فرماندهی فرزندش عبدالرحمان به مقابل وی فرستاد و مسیحیان را عقب راند؛ اما طولی نکشید که دوباره شهر مورد حمله قرار گرفت و سرانجام پس از چندین نبرد متوالی، مسیحیان شکست خوردند و عقب نشستند و طرطوشه در 193 ق/ 809 م، به دست سپاهیان حکم افتاد (ابنعذاری، همانجا؛ ابناثیر، 5/ 377؛ مقری، 1/ 340؛ کنده، I/ 256). هنوز از حملۀ شارلمانی به طرطوشه مدت زیادی نگذشته بود که آلفونسوی دوم ثغر اعلى را مورد حمله قرار داد و تا اشبونه پیش تاخت و در نواحی میان قُلُمریه و اشبونه به قتل و غارت پرداخت. این بار حکم خود در 194 ق به مقابله شتافت و در چندین نبرد، نیروهای مسیحی را در هم شکست و با اسیران و غنایم بسیار بازگشت (ابنعذاری، 2/ 73؛ ابناثیر، 5/ 409؛ کنده، I/ 258). در سال بعد، حکم، عموی خود عبدالله بلنسی را برای جنگ با مسیحیان به ثغر اعلى روانه کرد. وی در نواحی قُطلونیه و برشلونه خسارتهایی به مسیحیان وارد آورد، اما پیروزی چشمگیری نصیبش نشد. در پی آن، حکم و شارلمانی از در مصالحه درآمدند و پیمان صلحی میان آنان بسته شد که تا 198 ق/ 814 م، هر دو طرف به آن پایبند بودند. برخی منابع قیام ادریس بن ادریس بن عبدالله در مغرب را، که باعث نگرانی حکم شده بود، در انعقاد این پیمان صلح بیتأثیر ندیدهاند (ابنعذاری، همانجا؛ خلف، 1/ 239؛ عنان، 1/ 241-242). یکی از مهمترین وقایع دوران حکومت حکم، دومین شورش مردم قرطبه علیه حکومت اموی است که در تاریخ به واقعۀ ربض یا ربض دوم شهرت یافته است. در رمضان 202/ مارس 818، گروهی از فقیهان قرطبه ازجمله یحیی بن یحیى و طالوت ابن عبدالجبار، حکم را به اتهام عشرتطلبی، و بیتدبیری از حکومت خلع کردند و مردم به تحریک آنان سر به شورش نهادند و به قصر حکم یورش بردند. شورش از حومۀ شهر آغاز شد و به تمام شهر و نواحی اطراف آن کشیده شد. نگهبانان قصر و سپاهیان حکم به شورشیان حمله بردند و طی 3 روز جنگ، تعداد بسیاری را قتل عام کردند و منازلشان را به آتش کشیدند. به دستور حکم، 300 تن از فقیهان و سران شورشیان را در کنار نهر قرطبه به دار آویختند. در پی این واقعه بسیاری از سران باقیماندۀ شورشی به دیگر شهرهای اندلس و مغرب از جمله طلیطله و عُدوه گریختند و تعداد بسیاری نیز به اسکندریه پناهنده شدند (ابنسعید، 1/ 42؛ ابنعذاری، 2/ 75-77؛ ابنابار، 1/ 44-45؛ ابنخلدون، 4/ 270؛ قس: ابناثیر، 5/ 461-462، که این واقعه را ذیل حوادث سال 198 ق آورده است). پس از این واقعه، حکم به ربضی شهرت یافت و به روایتی، خود او خویشتن را حکم ربضی خواند (نک : حمیدی، 10؛ ضبی، 14؛ ابنشاکر، 1/ 393؛ سالم، 220). حکم پس از این وقایع، فرزندش عبدالرحمان را به جانشینی برگزید و برای وی از مردم بیعت گرفت و فرزند دیگرش مغیره را ولیعهد عبدالرحمان کرد و سرانجام در ذیحجۀ 206/ آوریل 822، در 50 یا 52 سالگی درگذشت. حکم نخستین امیر اموی است که در زمان حیاتش برای جانشین خود از مردم بیعت گرفت (ابنعذاری، 2/ 77؛ ابنسعید، 1/ 43؛ ابنخطیب، 1/ 271؛ سیوطی، 1/ 546؛ ابوالفدا، 2/ 27). منابع کهن از وی شخصیتی دوگانه ارائه دادهاند: برخی او را خونریز و سفاک دانستهاند (ضبی، همانجا؛ مراکشی، 24؛ صفدی، 13/ 74)، و گروهی او را به عدالت و انصاف ستودهاند و داستانهایی دربارۀ روحیۀ عدالتخواهی و ظلمستیزی وی نقل کردهاند (نک : ابنعذاری، 2/ 78- 79؛ ابنسعید، 1/ 39). وی نخستین امیر اموی بود که سپاهی منسجم و منظم تشکیل داد و ابزار و ادوات نظامی بسیار فراهم آورد و 5 هزار سوارهنظام، از میان غلامان و بربرها، برگزید و آنها را برای محافظت از خود و سرکوب شورشهای احتمالی همیشه در حال آمادهباش نگه میداشت (ابنعذاری، 2/ 79؛ ابنسعید، همانجا؛ ابنخلدون، 4/ 163؛ سامرایی، 110). به گفتۀ ابنسعید (همانجا) حکم با شجاعت، صلابت، اقتدار و عزم راسخ آتش شورشها را فرونشاند و پایههای حکومت اموی را استحکام بخشید و از اینرو، او را با منصور عباسی قابل قیاس دانسته است (نیز نک : سالم، 221-222). حکم به اهل علم و ادب اهمیت فراوان میداد و آنان را با پاداشهای گرانبها مینواخت. به روایتی، زریاب، موسیقیدان معروف ایرانی به دعوت او از مشرق رهسپار اندلس شد و در دربار قرطبه رحل اقامت افکند (مقری، 3/ 124-125؛ عبداللطیف، 365؛ شحنه، 372). وی طبع شعر نیز داشت و برخی منابع از وی به عنوان ادیب، خطیب و شاعر یاد کردهاند و بلاغت و فصاحتش را ستودهاند (نک : ابنابار، 1/ 43؛ ابنعذاری، همانجا؛ ابنخطیب، 1/ 269). با اینکه برخی قدما اشعارش را ستودهاند، اغلب سرودههایش ــ البته بـه جز بـرخی اشعار عاشقانۀ او ــ از معانی دلنشین و احساسات عمیق و لطیف شاعرانه تهی است. ابیات نسبتاً زیادی از اشعار حکم در منـابع کهن گـرد آمده است (نک : ابنعذاری، 2/ 79-80؛ ابنابار، 1/ 47-50؛ ابنشاکر، 1/ 393-394؛ صفدی، همانجا).
ابنابار، محمد، الحلة السيراء، به کوشش حسین مونس، قاهره، 1985 م؛ ابناثیر، علی، الكامل، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، 1417 ق/ 1997 م؛ ابن تغری بردی، النجوم؛ ابنخطیب، محمد، الاحاطة، بیروت، 1424 ق؛ ابنخلدون، العبر، به کوشش خليل شحاده، بيروت، 1408 ق/ 1988 م؛ ابنسعید مغربی، علی، المغرب فی حلى المغرب، به کوشش شوقی ضيف، قاهره، 1955 م؛ ابنشاکر کتبی، محمد، فوات الوفیات، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1973 م؛ ابنعذاری، احمد، البیان المغرب، به کوشش کولن و لوی پرووانسال، بیروت، 1983 م؛ ابنقوطیه، محمد، تاریخ افتتاح الاندلس، به کوشش عبدالله انیس طباع، بیروت، 1957 م؛ ابوالفدا، المختصر فی اخبار البشر، قاهره، المطبعة الحسینیة المصریه؛ حمیدی، محمد، جذوة المقتبس، قاهره، 1966 م؛ خلف، سالم، نظم حكم الامويين و رسومهم فی الاندلس، مدینه، 1424 ق/ 2003 م؛ سالم، عبدالعزیز، تاریخ المسلمین و آثارهم فی الاندلس، بیروت، 1408 ق/ 1988 م؛ سامرایی، خلیل ابراهیم و دیگران، تاريخ العرب و حضارتهم فی الاندلس، بیروت، 2000 م؛ سیوطی، بغية الوعاة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، لبنان/ صيدا، المكتبة العصريه؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش احمد ارناؤوط و تركی مصطفى، بیروت، 1420 ق/ 2000 م؛ ضبی، احمد، بغية الملتمس، قاهره، 1967 م؛ عبداللطیف، محمد، السيرة النبوية و التاريخ الاسلامی، قاهره، 1428 ق؛ عنان، محمد عبدالله، دولة الاسلام فی الاندلس، قاهره، 1411 ق/ 1990 م؛ قاضی عیاض، ترتيب المدارك، به کوشش محمد بن تاويت طنجی، مغرب، 1965 م؛ مراکشی، عبدالواحد، المعجب، به کوشش محمد سعید عربان و محمد عربی علمی، قاهره، 1368 ق/ 1949 م؛ مقری، احمد، نفح الطیب، به کوشش احسان عباس، بیروت، دارصادر؛ نعنعی، عبدالمجید، الاسلام فی طلیطله، بیروت، دارالنهضة العربیه؛ نیز:
Chejne, A. G., Muslim Spain, its History and Culture, Minneapolis, 1974; Condé, J. A., History of the Dominion of the Arabs in Spain, tr. J. Foster, London, 1954; Dozy, R., Histoire des Musulmans d’Espagne, Leiden, 1861; EI2.عنایتالله فاتحینژاد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید