حمویه، خاندان
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 4 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/236664/حمویه،-خاندان
جمعه 5 اردیبهشت 1404
چاپ شده
21
حَمّویه، خانْدان، یا خاندان حمویی، خاندانی شافعیمذهب، فرهیخته، اهل حدیث، فقه و تصوف که در سدۀ 4 ق از خراسان برخاستند و در سدههای بعد، اعضایی از آن به شام و مصر رفتند و در آنجا صاحب جایگاهی بلند و نفوذ فراوان شدند. خاندان حمویی در اصل در روستای بحرآباد (بُحیرآباد) جوین، از توابع نیشابور ساکن بودند و به همین سبب، به جوینی نیز شهرت داشتند. دربارۀ واژۀ حمویه (حمویی و گاه حموی) ــ که نام بـرخـی از ایشـان و نسبـت خـانوادگـی آنـان است ــ از دیرباز دیدگاههای متفاوتی ابراز شده است (بـرای نمونه، نک : اسنوی، 1/ 455)، اما محققان معاصر بر این باورند که این واژه تخفیفیافتۀ نام احمد است، چنانکه در متون گذشته نامهایی چون محمویه (مخفف محمد)، زکرویه (مخفف زکریا)، شعبویه (مخفف شعیب) و جز آنها نیز دیده میشود (نک : نفیسی، 8-10). مقریزی اصل این خاندان را به شخصی به نام حمویة بن علی، از نوادگان رزم بن یونان، یکی از فرماندهان انوشیروان میرساند (2/ 203). شواهد تاریخی نشان از آن دارد که ابوجعفر حمویة بن علی، ملقب به «صاحب وجود خراسان»، سپهسالار نصر بـن احمد سامانی (حک 301-331 ق/ 914-943 م) بود که از نبردهای متعدد با دشمنان امیر سامانی پیروز به درآمد و به دولت او اقتدار و ثبات بخشید (نرشخی، 111-112؛ گردیزی، 192، 330-331، 334؛ ابناثیر، 8/ 80، 87، 119-120؛ هروی، 254 بب ؛ نفیسی، 7- 8). فرزندان حمویه نیز در دستگاه سامانی صاحب مناصب و دارای نفوذ بودند؛ چنانکه احمد بن حمویه وزیر اسماعیل بن احمد، امیرزادۀ سامانی و برادر نصر بن احمد بود (گردیزی، 339-341؛ هروی، 346- 348) و علی بن حمویه نیز در درگیریهای نظامی در سیستان در 298 ق نقش اساسی داشت ( تاریخ ... ، 289؛ هروی، 255). پس از اینها، در سدههای 5 و 6 ق/ 11 و 12 م نام دو برادر، یعنی سعدالدین ابوعبدالله محمد بن حمویه (د 530 ق/ 1136 م) مشهور به شیخالاسلام، و ابوسعد عبدالصمد بن حمویۀ جوینی (د 527 ق) در منابع به چشم میآید که از صوفیان نامدار عصر خود به شمار میآمدند. مورخان ابوعبدالله محمد را نیای خاندانی دانستهاند که در سالهای بعد به شام و مصر رفتند و در تصوف آنجا، با عهدهدار شدن منصب شیخالشیوخی و ادارۀ خانقاهها و اوقاف نقش مهمی ایفا کردند افزون بر این، فرزندان این خاندان نیز به تدریج به دولت ایوبیان راه یافتند و مناصب مهمی را عهدهدار شدند (مقریزی، همانجا؛ ذهبی، سیر ... ، 19/ 598، العبر، 2/ 438؛ ابنعماد، 6/ 156)، به این ترتیب، پسر سعدالدین ابوعبدالله محمد، یعنی ابوالحسن علی بن محمد، با یکی از دختران عموی خود ابوسعد عبدالصمد ازدواج کرد و صاحب پسرانی شد که یکی از آنان به نام عمادالدین ابوالفتح عمر (د 577 ق/ 1181 م) از خراسان به دمشق رفت و در آنجا استقرار یافت و به منصب شیخالشیوخی شام رسید. فرزندان و نوادگان وی نیز به نوبۀ خود از چهرههای شاخص شام و عهدهدار مناصب مهمی چون فرماندهی لشکر، مشاور سلطان و جز اینها در دولت ایوبیان بودند (نک : دنبالۀ مقاله). جز اینها، یکی دیگر از پسران ابوالحسن علی بن محمد، بهنام جمالالدین ابوبکر، پدربزرگ صوفی نامدار سدۀ 7 ق/ 13 م، سعدالدین محمد حمویی (د 649 ق/ 1251 م؛ برای شرح زندگی، آثار و اقوال سعدالدین محمد حمویه نک : ه م) بود و بهاینترتیب، شاخۀ دیگری از این خاندان را به وجود آورد که سعدالدین حمویی و پسر او، صدرالدین ابراهیم (د 722 ق/ 1322 م) از آن برخاستند. در اینجا شجرهنامهای از این خاندان، که در ادامۀ مقاله به شرح احوال 8 تن از آنان پرداخته میشود، آماده است:
ابناثیر، الکامل؛ ابن عماد، عبدالحی، شذرات الذهب، به کوشش عبدالقادر ارناؤوط و محمود ارناؤوط، بیروت، 1411 ق؛ اسنوی، عبدالرحیم، طبقات الشافعیة، به کوشش عبدالله جبوری، بغداد، 1390 ق؛ تاریخ سیستان، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1314 ش؛ ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش بشار عواد معروف و محیی هلال سرحان، بیروت، 1405 ق/ 1985 م؛ همو، العبر، به کوشش محمد سعید بن بسیونی زغلول، بیروت، 1405 ق/ 1985 م؛ گردیزی، عبدالحی، زین الاخبار، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1363 ش؛ مقریزی، احمد، الخطط، بولاق، 1270 ق؛ نرشخی، محمد، تاریخ بخارا، ترجمۀ احمد بن محمد قباوی، تلخیص محمد بن زفر، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1317 ش؛ نفیسی، سعید، «خاندان سعدالدین حموی»، کنجکاویهای علمی و ادبی، تهران، 1329 ش؛ هروی، جواد، تاریخ سامانیان، تهران، 1380 ش.
فاطمه لاجوردی
صوفی و فقیه نامدار سدههای 5 و 6 ق/ 11 و 12 م در خراسان، و جد خاندان مشهور حمویه که بعدها در شام و مصر شهرت و نفوذ بسیار یافتند. ابوعبدالله در بحرآباد (بحیرآباد)، یکی از روستاهای جوین، در اطراف نیشابور میزیست و در همانجا نیز درگذشت (سمعانی، 3/ 431-432؛ ذهبی، 19/ 597؛ صفدی، 3/ 28). وی فقه و اصول را نزد امام الحرمین جوینی (د 478 ق/ 1085 م) آموخت و سپس به زهد و عبادت روی آورد و به صوفیان پیوست. پیر او را در تصوف، ابوعلی فضل بن محمد فارمدی (د 477 ق/ 1084 م) دانستهاند (همانجا؛ معصومعلیشاه، 2/ 308؛ ابنملقن، 496؛ ابنعماد، 4/ 95). برخی نیز او را از مریدان شیخ ابوالحسن بُستی، که خود از مریدان ابوعلی فارمدی بوده است، به شمار آوردهاند (جامی، 417؛ معصومعلیشاه، 2/ 331)، و باز برخی دیگر گفتهاند که وی از ابوالقاسم قشیری نیز اجازۀ ارشاد داشته است (ذهبی، 19/ 598). ابنحمویه دوبار حج به جای آورد و ظاهراً همراه با برادر کوچکترش، ابوسعد عبدالصمد بن حمویه، که او هم اهل زهد و سلوک بود، به بغداد نیز رفت (ابننقطه، 2/ 19؛ سمعانی، 3/ 431). با آنکه سلطان سنجر (د 552 ق/ 1157 م) و دیگر صاحب منصبان به دیدار او میرفتند، اما هیچگاه هدیهای از آنان نمیگرفت و از موقوفات چیزی نمیپذیرفت و درآمد او از محصول قطعهزمینی بود که خادمش در آن کشاورزی میکرد. وی از درآمد همین قطعهزمین، در کنار خانهاش در بحرآباد خانقاهی بنا کرد و اوقافی برای آن قرار داد (صفدی، همانجا). ابنحمویه را آراسته به علوم ظاهر و باطن، و صاحب کرامات دانستهاند (عینالقضات، 2/ 51-52؛ سمعانی، همانجا؛ ابناثیر، 11/ 46). وی اجازۀ نقل حدیث داشت و از عایشه بنت عمر بن ابوعمر بسطامی و موسی بن عمران انصاری (صوفی) حدیث شنیده بود. ابومحمد بن خشّاب و ابنعساکر (د 571 ق/ 1175 م) و ابو احمد ابن سُکینه و دیگران از او حدیث نقل کردهاند (سمعانی، 3/ 431-432؛ ابننقطه، ذهبی، همانجاها). ابوعبدالله در 530 ق/ 1136 م درگذشت و در بحرآباد جوین به خاک سپرده شد (ابنعماد، ذهبی، همانجاها). در منابع آثاری را به ابنحمویه نسبت دادهاند که عبارتاند از: لطائف الاذهان فی تفسیر القرآن؛ سلوة الطالبین فی سیر سید المرسلین؛ اربعین حدیثاً، و نیز تألیفی در تصوف که نام آن بر ما معلوم نیست (صفدی، ابنعماد، همانجاها)، اما به نظر میرسد که جامی آن را همان سلوة الطالبین دانسته است (ص 417- 418).
ابناثیر، الکامل؛ ابنعماد، عبدالحی، شذرات الذهب، قاهره، 1350 ق/ 1931 م؛ ابنملقّن، عمر، طبقات الاولیاء، بیروت، 1406 ق؛ ابننقطه، محمد، تکملة الاکمال، به کوشش عبدالقیوم عبد ربالنبی و محمد صالح عبدالعزیز مراد، مکه، 1408 ق؛ جامی، عبدالرحمان، نفحات الانس، به کوشش محمود عابدی، تهران، 1370 ش؛ ذهبی، سیر؛ سمعانی، عبدالکریم، الانساب، حیدرآباد دکن، 1383 ق؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش س. ددرینگ، دمشق، 1953 م؛ عین القضات همدانی، نامهها، به کوشش علینقی منزوی و عفیف عسیران، تهران، 1362 ش؛ معصومعلیشاه، محمدمعصوم، طرائق الحقائق، به کوشش محمد جعفر محجوب، تهران، 1339- 1345 ش.
کیانوش صدیق
محدث و صوفی.
از نسبت او پیدا ست که خاستگاه وی همچون نیاکانش، بحرآباد جوین، در نزدیکی نیشابور بوده است. از زندگانی او آگاهی چندانی در دست نیست، تنها میدانیم که نزد جد خود، ابوعبدالله محمد بن حمویۀ جوینی (نک : شم 1 همین مقاله)، فراوی و دیگر مشایخ آن عصر به استماع حدیث پرداخت و در زمانی نامعلوم به دمشق آمد و تا آخر عمر خود در آنجا ماند (ذهبی، 3/ 74؛ یافعی، 3/ 408؛ ابنعماد، 3/ 259؛ منذری، 3/ 16). نیز میدانیم که در 563 ق/ 1168 م، ابوالقاسم نورالدین محمد بن زنگی بن آقسنقر (د 569 ق) سرپرستی رباطها، زاویهها و اوقاف دمشق، حماه، حمص و بعلبک را به وی سپرد و او را شیخالشیوخ صوفیۀ شام کرد (سبط ابنجوزی، 8(1)/ 272؛ ابنواصل، 3/ 257؛ ابوشامه، 125؛ یافعی، همانجا). وی مورد توجه و احترام خاص نورالدین بود و نزد مردم مرتبۀ بلندی داشت (سبط ابنجوزی، 8(1)/ 308؛ اشرف، 1-2/ 186؛ ابوشامه، ابنعماد، همانجاها). از میان کسانی که نزد او حدیث شنیدهاند، میتوان به فرزند او، ابو محمد عبدالسلام (عبدالله)، و ابوالمواهب اشاره کرد (ابنصابونی، 82-83؛ اشرف، همانجا). وی سرانجام در 64 سالگی، در دمشق درگذشت و سلطان صلاحالدین ایوبی، پسر او صدرالدین ابوالحسن محمد را در منصب شیخ الشیوخی شام جانشین او کرد (مقریزی، 2/ 33).
ابنصابونی، محمد، تکملة اکمال الاکمال، به کوشش مصطفى جواد، بغداد، 1377 ق؛ ابنعماد، عبدالحی، شذرات الذهب، بیروت، 1414 ق؛ ابنواصل، محمد، مفرج الکروب، به کوشش جمالالدین شیال، قاهره، 1953 م؛ ابوشامه، عبدالرحمان، الذیل علی الروضتین ( تراجم رجال القرنین السادس و السابع)، به کوشش محمد زاهد کوثری، قاهره، 1366 ق؛ اشرف رسولی، اسماعیل، العسجد المسبوک، به کوشش شاکر محمود عبدالمنعم، بیروت/ بغداد، 1395 ق/ 1975 م؛ ذهبی، محمد، العبر، به کوشش محمد سعید بن بسیونی زغلول، بیروت، 1405 ق؛ سبط ابنجوزی، یوسف، مرآة الزمان، حیدرآباد دکن، 1370 ق/ 1951 م؛ مقریزی، احمد، الخطط، بولاق، 1270 ق؛ منذری، عبدالعظیم، التکملة لوفیات النقلة، به کوشش بشارعواد معروف، بیروت، 1405 ق/ 1984 م؛ یافعی، عبدالله، مرآة الجنان، بیروت، 1390 ق.
فقیه، محدث و صوفی شافعی.وی همچون نیاکانش از اهالی بحرآباد جوین بود و خاندان او همه از بزرگان فقه و حدیث و تصوف بودند (ابننجار، 1/ 274؛ ابنفرات، 4(2)/ 97؛ ابنصابونی، 81). ابوسعد نخست نزد ابوبکر وجیه بن طاهر شحامی در نیشابور به استماع حدیث پرداخت و سپس در همدان از محضر ابوالفضل احمد بن سعد بن جمان و ابومنصور شهردار بن شیرویة بن شهردار بهره گرفت (ابننجار، 1/ 273؛ ابنصابونی، 80 -81). آنگاه در 553 ق/ 1158 م به بغداد رفت و در آن دیار، نزد ابوالوقت عبدالاول بن عیسى سجزی و ابوالموفق عبدالباقی بن ابوالوفاء همدانی حدیث شنید (ابننجار، 1/ 273-274؛ منذری، 1/ 179). سپس به خراسان بازگشت و در حدود سال 587 ق/ 1191 م برای بار دوم به بغداد رفت و از آنجا به نیت گزاردن حج به مکه سفر کرد (ابننجار، 1/ 274). پس از آن به شام رفت و مدتی کوتاه در دمشق، در خانقاه برادرزادۀ خود، صدرالدین ابوالحسن محمد بن عمر، شیخ الشیوخ شام (نک : شم 4 همین مقاله) به تدریس و تحدیث پرداخت. از میان کسانی که از او روایت کردهاند میتوان اینان را نام برد: ابننجار، یوسف بن خلیل آدمی، محمد بن ابیالوفاء نحوی در بغداد، ابوالحسن علی بن مفضّل مقدسی در مکه، و برادرزادهاش، ابومحمد عبدالسلام بن عمر (ابننجار، همانجا؛ ذهبی، 273؛ منذری، همانجا، نیز، 3/ 638).ابوسعد عبدالواحد پس از چندی به قصد آنکه از شام به نیشابور بازگردد، به شرق سفر کرد، اما در میانۀ راه، در ری درگذشت. بیشتر منابع موجود سال مرگ او را 588 ق ذکر کردهاند (ذهبی، همانجا؛ قس: ابنصابونی، 81 -82).
ابنصابونی، محمد، تکملة اکمال الاکمال، به کوشش مصطفى جواد، بغداد، 1377 ق؛ ابنفرات، محمد، تاریخ، به کوشش حسن محمد شماع، بصره، 1389 ق/ 1969 م؛ ابننجار، محمد، ذیل تاریخ بغداد، به کوشش قیصر فرح، بیروت، 1402 ق؛ ذهبی، محمد، المختصر المحتاج الیه من تاریخ ابن الدبیثی، بیروت، 1405 ق/ 1985 م؛ منذری، عبدالعظیم، التکملة لوفیات النقلة، به کوشش بشار عواد معروف، بیروت، 1405 ق/ 1984
م. کیانوش صدیق
صوفی و فقیه شافعی. وی در جوین به دنیا آمد و نخست نزد ابوطالب محمود بن علی بن ابوطالب اصفهانی و دیگران به آموختن فقه شافعی پرداخت. آنگاه در همدان از پدر خود و دیگر علمای آن دیار، همچون ابوزرعه طاهر بن محمد مقدسی حدیث شنید و پس از آن در دمشق نزد قطبالدین مسعود نیشابوری فقه آموخت و نزد ابوالفرج یحیى ثقفی به استماع حدیث پرداخت. ابوالحسن همچنین از استادان بزرگی چون ابوعلی موسىآبادی، ابوالقاسم عُکبری، ابوالفتوح طایی، ابوالوقت سجزی و دیگران اجازۀ روایت گرفت و خود به تدریس و تحدیث و افتاء پرداخت (منذری، 3/ 16؛ سبکی، 8/ 97؛ ابننقطه، تکملة ... ، 2/ 20؛ التقیید، 1/ 81؛ ذهبی، سیر ... ، 23/ 79). وی پس از مرگ پدر در 577 ق/ 1181 م در شام، مورد عنایت سلطان صلاحالدین ایوبی قرار گرفت و منصب شیخالشیوخی مصر و شام، که پیش از آن پدرش عهدهدار آن بود، از سوی صلاحالدین به او واگذار شد. ظاهراً در همین ایام، وی تدریس در زاویۀ غربی جامع دمشق و مدرسۀ جاروخ را نیز به نیابت از شیخ خود قطبالدین مسعود نیشابوری برعهده داشت (ابوشامه، 125؛ مقریزی، المقفى ... ، 6/ 420). صدرالدین همچنین در شام نخست با دختر شیخ خود ازدواج کرد و از او صاحب پسری به نام شمسالدین محمود شد، اما همسرش چندی بعد درگذشت و صدرالدین پس از آن، دخترِ قاضی شهابالدین بن شرفالدین بن ابوعصرون را به همسری گرفت و از او صاحب 4 پسر به نامهای فخرالدین یوسف، عمادالدین عمر، کمالالدین احمد و معینالدین حسن شد که به «اولاد شیخالشیوخ» شهرت یافتند و بعدها نزد سلاطین ایوبی به جایگاههای رفیعی رسیدند و از امیران و دولتمردان دربار آنان به شمار میآمدند (ابنواصل، 3/ 257؛ ابوشامه، همانجا؛ مقریزی، همان، 6/ 420-421). صدرالدین پس از آن همراه با فرزندان و برخی دیگر از اعضای خاندانش به قاهره رفت و پس از درگذشت نجمالدین خبوشانی در 588 ق/ 1192 م، به درخواست ملک عادل ایوبی در مدرسۀ ناصریۀ مصر در جوار مزار امام شافعی، و در مشهد حسین به تدریس پرداخت و مشیخت خانقاه صلاحیه در سعیدالسعداء و نظارت بر اوقاف صوفیه را عهدهدار گشت (همانجا، نیز الخطط، 2/ 34؛ ابنفرات، 4(2)/ 97؛ سبط ابنجوزی، 8(1)/ 415، 8(2)/ 470؛ ابوشامه، همانجا). وی در ایام حکومت ملک عادل ابوبکر اول ایوبی و فرزندش ملک کامل مرتبۀ بلندی نزد ایشان داشت، تا آنجا که وقتی صلیبیان بر دمیاط مستولی شدند، سلطان کامل او را نزد خلیفۀ عباسی الناصر لدین الله، به بغداد فرستاد تا از او برای مقابله با صلیبیان کمک بخواهد، اما صدرالدین در موصل به سختی بیمار شد و در همانجا درگذشت. پیکر او را در کنار مقبرۀ قضیبالبان، شاعر و فقیه حنفی به خاک سپردند (ابننقطه، تکملة، نیز ابوشامه، همانجاها؛ سبط ابنجوزی، 8(2)/ 593؛ سبکی، همانجا؛ سیوطی، 1/ 409-410). صدرالدین را به فضل و نیکی و زهد و بردباری بسیار ستودهاند (ابناثیر، 12/ 400؛ ذهبی، تاریخ ... ، 341). در برخی منابع اثری نیز با عنوان سلوة الطالبین در تصوف به او نسبت داده شده است (حاجی خلیفه، 2/ 999؛ بغدادی، 2/ 110).
ابناثیر، الکامل؛ ابنفرات، محمد، تاریخ، به کوشش حسن محمد شماع، بصره، 1389 ق/ 1969 م؛ ابننقطه، محمد، تکملة الاکمال، به کوشش عبدالقیوم عبد ربالنبی و محمد صالح عبدالعزیز مراد، مکه، 1408 ق؛ همو، التقیید، به کوشش شرفالدین احمد، حیدرآباد دکن، 1403 ق؛ ابنواصل، محمد، مفرج الکروب، به کوشش حسنین محمد ربیع و سعید عبدالفتاح عاشور، قاهره، 1972 م؛ ابوشامه، عبدالرحمان، الذیل علی الروضتین (تراجم رجال القرنین السادس و السابع)، به کوشش محمد زاهد کوثری، قاهره، 1366 ق؛ بغدادی، هدیه؛ حاجی خلیفه، کشف؛ ذهبی، محمد، تاریخ الاسلام، حوادث 611-620 ق، به کوشش بشار عواد معروف و دیگران، بیروت، 1405 ق؛ همو، سیر اعلام النبلاء، به کوشش بشار عواد معروف و محیی هلال سرحان، بیروت، 1405 ق؛ سبط ابنجوزی، یوسف، مرآة الزمان، حیدرآباد دکن، 1371 ق؛ سبکی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیة الکبرى، به کوشش عبدالفتاح محمد حلو و محمود محمد طناحی، قاهره، 1971 م؛ سیوطی، حسن المحاضرة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1387 ق/ 1967 م؛ مقریزی، احمد، الخطط، بولاق، 1270 ق؛ همو، المقفی الکبیر، به کوشش محمد یعلاوی، بیروت، 1407 ق/ 1987 م؛ منذری، عبدالعظیم، التکملة لوفیات النقلة، به کوشش بشار عواد معروف، بیروت، 1405 ق.
صوفی، محدث و مورخ.تاجالدین در دمشق به دنیا آمد ودر همانجا مقدمات علوم را فراگرفت. وی در آنجا از پدرش عمادالدین ابوالفتح عمر، و عمویش ابوسعد عبدالواحد، و نیز مورخ مشهور ابنعساکر، فقیه برجسته ابوالمعالی مسعود بن محمد نیشابوری، ابن هبةالله دمشقی و جمعی دیگر حدیث شنید، پس از آن به بغداد رفت و از محدثانی چون فخرالنساء شُهدۀ کاتبه نیز احادیثی آموخت (منذری، 3/ 638؛ ابنصابونی، 83 -84).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید