دائرة المعارف بزرگ اسلامی

نمایش تا از مورد
نتیجه جستجو برای :
  • جبایی |
  • جبایی، ابوعلی | جُبّايی، ابوعلی محمد بن عبدالوهاب بن سلام (235- شعبان 303ق/ 849 ـ فوریۀ 916م)، يکی از بزرگ‌ترين نظريه‌پردازان معتزله، که گروهی از معتزليان متأخر با عنوان جبائيه به پيروی از وی شناخته می‌شدند. تبار وی به حمران بن ابان، مولای عثمان بن عفان باز می‌گشت و به همين مناسبت با خاندان عثمان نسبت ولاء داشت (ابن خلکان، 4...
  • جبر |
  • جبر | جَبْر، یا جبر و مقابله یا حسابِ جبر و مقابله، شاخه‌ای از ریاضیاتِ دوران اسلامی که موضوع آن استخراج مجهولات از معلومات از راه حل معادلات و با استفاده از روشهای حسابی و هندسی و نیز روشهای خاص این علم است. همچنین این شاخه از ریاضیات به حساب چندجمله‌ایها نیز می‌پردازد. امروزه، در اثر تحولاتی که به‌‌ویژه از سدۀ 19...
  • جبر و اختیار | جَبْر وَ اِخْتیار، از جملۀ کهن‌ترین و بحث‌انگیزترین مسائل نظری در حوزۀ فلسفه و کلام و عرفان. این مقاله در 4 بخش تألیف و تنظیم شده است: 1. کلیات، 2. معماها و دشواریها، 3. حل معماها و دشواریها؛ 4. دیدگاه تاریخی (نک‍ : فهرست):
  • جبر و تفویض |
  • جبرئیل | جِبْرَئیل، از فرشتگان مقرب درگاه الٰهی که واسطۀ رساندن وحی پروردگار به انبیا، به ویژه پیامبر اسلام(ص) بود. نام جبرئیل 3 بار در قرآن کریم در سوره‌های بقره (2/ 97، 98) و تحریم (66/ 4) آمده است و در آن به مواردی از جایگاه این فرشته به عنوان رسانندۀ وحی الٰهی، یار و یاور پیامبر (ص)، وصف او به امین و نیز مورد توجه...
  • جبرائیل بن عبید الله بن بختیشوع |
  • جبران | جُبْران، جبران خلیل (1883-1931م/ 1262-1310ش)، نویسنده، شاعر و نقاش لبنانی.
  • جبرتی، ابوالعزم | جَبَرْتی، ابوالعزم عبدالرحمان بن حسن (د 1237 یا 1240ق/ 1822 یا 1825م)، تاریخ‌نگار و دانشمند نامی مصر.
  • جبرتی، اسماعیل | جَبَرْتی، اسماعیل بن ابراهیم بن عبدالصمد عقیلی جبرتی (722- نیمۀ رجب 806 ق/ 1322- ژانویۀ 1404م)، از صوفیان نامدار یمنی.
  • جبروت | جَبَروت، اصطلاحی در متون دینی، عرفانی و فلسفی. واژۀ عربی جبروت از ریشۀ جَبَر (= گَبَر) عبری است که خاتمۀ «وت» آرامی بودنِ اصل آن را تأیید می‌کند. این واژه با حرکتها و ضبطهای مختلف، جَبَروت به معنی جبر و نیرو، جَبَرِیَةُ به معنی تکبّر و رفتار سلطه‌آمیز، و جَبْرئوت به معنی مجبور کردن، خوانده می‌شود (گزنیوس، 149...
  • جبریه | جَبْریّه، طرف‌دارانِ گرایشی اعتقادی که افعال انسانی را مخلوق خدا می‌دانستند و اختیار انسان را نفی می‌کردند. مُجبَر در لغت به معنیِ کسی است که افعالی بر خلاف قصد و اختیارِ خود انجام ‌دهد (ابن حزم، 3/ 35؛ ابن سکیت، ذیل اجبر؛ ابن منظور، ذیل جبر). اصطلاحِ جبریه به مفهوم فرقه‌ای مبتدع مدتها پس از گسترش عقیدۀ جبر د...
  • جبل طارق | جَبَلِ طارِق، تنگه‌ای در غرب دریای مدیترانه و شبـه ـ جزیره‌ای به همین نام در منتهى‌الیه جنوب اسپانیا که صخره و شهر بندری جبل طارق در آن جای دارد.
  • جبل عامل | جَبَلِ عامِل، منطقـه‌ای حـاصلخیـز در جنـوب لبـنـان و از کانونهای فرهنگ و تمدن فنیقی در عهد باستان و در دورۀ پیش از اسلام، و از مراکز فرهنگی شیعه در عهد اسلامی.
  • جبل لبنان |
  • جبل نور |
  • جبله | جَبَله، شهری بندری در غرب سوریه در استان لاذقیه. این شهر با 875‘70 تن جمعیت (1386ش/ 2007م)، در دشتی ساحلی در 30 کیلومتری جنوب بندر لاذقیه در کنار دریای مدیترانه واقع است ( المعجم ...، 2/ 630؛ «فرهنگ ... »). در دشت جبله زراعت و باغداری رونق فراوان دارد و گندم، جو، حبوبات، پنبه، تنباکو، مرکبات و زیتون از عمده‌ت...
  • جبله | جَبَله، کوهی منفرد در ناحیۀ نجد عربستان. این کوه در شمال غربی دَوادمی، در جنوب شرقی نفی و در غرب وادی الرشاء واقع است (ابن بلیهد، 2/ 164؛ EI2). کوه جبله سخت‌گذر است و جز از راه شکافی با ورودی تنگ، نمی‌توان بدان دست یافت. این شکاف با شیبی تند تا سمت بالا پیش می‌رود (ابوالفرج، 11/ 142؛ کوسن دو پرسوال، II/ 479)....
  • جبلی | جَبَلی، ابوعبد الله محمد بن عبدون جبلی، از پزشکان و ریاضی‌دانان سدۀ 4ق/ 10م در اندلس. زندگی‌نامه‌نویسان از او با نسبت «عددی» یاد کرده‌اند (ابن ابار، 1/ 295؛ ابن جلجل، 115؛ مقری، 2/ 151؛ کحاله، 10/ 275)، اما ابن ابی اصیبعه او را «العَذری» می‌نامد (2/ 46؛ نیز نک‍ : روزنفلد، 94؛ زوتر، 69؛ قربانی، 455؛ GAS, III/ ...
  • جُبلی |
  • جبلیه، گنبد | جَبَلیّه، گُنْبَد، از معدود بناهای چشمگیر بازمانده از دورۀ پیش از مغول (سده‌های 7 - 8 ق/ 13 - 14م) واقع در شرق شهر کرمان. از این بنا با نامهای گنبد گبر (افضل ‌الدین، 123)، گنبد گنج (وصاف، 294؛ ناصر الدین، 13)، جبل سنگ (شرودر، 1016؛ ویلبر، 64 ؛ هیلنبراند، 294؛ ویلسن، 155) نیز یاد شده است و نخستین‌ بار محرابی ک...
  • جبه | جُبّه، نوعی بالاپوش درسرزمینهای مسلمان، در سده‌های مختلف دوران اسلامی، از اسپانیا و شمال افریقا در باختر تا هندوستان در خاور. واژۀ «جبه» برگرفته از «جب» به معنی بریدن است و جمع آن به دو صورت «جبب» و «جباب» آمده (ابن منظور، ذیل جبب)، و با اندک تفاوتی در تلفظ به زبانهای اروپایی نیز راه یافته است (دوزی،117).
  • جبه خانه | جُبّه خانه، محل ساخت و نگهداری ساز و برگ جنگی، نیز در اصطلاح خود این گونه ساز و برگ. واژۀ جبه که به‌معنای ردا و لباس نیز به کار می‌رود (قلقشندی، 1/ 453، 2/ 151، 3/ 294)، اصلاً واژه‌ای مغولی و به معنای زره است («دائرة‌المعارف...»، VII/ 183) که به صورتهای جبا، جبکی، جبلا (رشید‌الدین، 3/ 2347-2348) و جیبا (عبدال...
  • جبهه |
  • جبهه ملی ایران | جِبْهِۀ مِلّیِ ایران، ائتلافی بزرگ از حزبها و جریانهای ملی‌گرا (تأسیس: 1328ش). جبهۀ ملی ایران (جبهه) در دست یافتن دکتر محمد مصدق (نخست‌وزیری: 1330-1332ش)، رهبر خود به ریاست دولت، و نیز شماری از سران جبهه در رسیدن به قدرت و تشکیل کابینۀ ملی، در جنبش ملی شدن صنعت نفت و همچنین تحقق برخی اصلاحات در حکومت ملی، نقش...
  • جبول، روستا | جَبّول، روستایی تاریخی در شمال سوریه. این روستا که در عهد باستان گَبّوله خوانده می‌شد (کندی، 91)، در 35 کیلومتری حلب، در 10 کیلومتری شهر کویرس شرقی، در مصب ‌رودخانۀ ذهب و در کنار دریاچۀ نمکِ جبول جای دارد ( المعجم ...، 2/ 634؛ زکار، 272). قسمت اعظم آب این دریاچه از رودخانۀ ذهب تأمین می‌شود. در زمان پرآبی دریا...
  • جبول، شهر | جَبّول، شهری کهن در مرکز بابل باستان بر کرانۀ شرقی است. نام جبول برگرفته از نام قبیله‌ای آرامی موسوم به گمبولو ‌است که در اواخر هزارۀ 2ق‌م در فاصلۀ سالهای 1083-1062ق‌م به ناحیه‌ای میان دجلۀ سفلا و مرز ایلامیها و کلدانیها مهاجرت کردند و در آنجا ساکن شدند و نام قبیلۀ خود را بر آن منطقه نهادند. این نام را برخی خ...
  • جبیر بن مطعم | جُبَیْرِ بْنِ مُطْعِم، ابومحمد، یا ابوعَدیّ (د میان سالهای 57- 59ق/ 677-679م)، صحابی پیامبر(ص). وی از تیرۀ بنی‌ نوفل ‌بن عبدمنافِ قبیلۀ قریش بود (ابن‌حزم، 115-116). پدر او، مطعم بن عدی، در ماجرای محاصرۀ شِعب ابو‌طالب، صحیفۀ قریش را که بر ضد بنی‌هاشم نوشته شده بود، نقض کرد و نیز هنگامی که حضرت رسول (ص) پس از و...
  • جبیرات |
  • جبیل | جُبَیْل، شهر و بندری تاریخی در استان جبل لبنان. این شهر با جمعیتی حدود 600‘21 تن (1386ش/ 2007م) در شمال بیروت در کنار دریای مدیترانه جای دارد («فرهنگ...»، npn. ؛ جعفری، 385). رود ابراهیم (در قدیم: آدونیس) زمینهای کشاورزی آن را آبیاری می‌کند. زیتون، موز و انجیر از عمده‌ترین محصولات کشاورزی آنجا ست (شدیاق، 1/ 1...
  • جبیل | جُبَیْل، شهری بندری در استان الشرقیه در عربستان سعودی واقع در کرانه‌های جنوبی خلیج فارس. این شهر صنعتی با جمعیتی حدود 230،270 تن (1386ش/ 2007م) در 80 کیلومتری شمال غربی دمام (مرکز استان الشرقیه) جای دارد («فرهنگ...»، npn.؛ «میناء...»، بش‍ ‌).
  • جبیله | جُبَیْله، شهری کوچک در نجد عربستان. این شهر در دشتی هموار در کرانۀ چپ وادی (رودخانه) حنیفه میان شهرهای عُیَیْنه و درعیه تقریباً در 30 کیلومتری شمال غربی ریاض واقع است. از نزدیکی این شهر دو جادۀ مهم که به ریاض منتهی می‌شود، می‌گذرد («بلدیة...»، بش‍ ؛ اطلس...، 225؛ موسوعة...، 2/ 394). جبیله مصغر جبله به معنای ک...
  • جت، | جَت، یا جات (در متون: به صورت جط و جاط)، یک گروه ناهمگن قومی ـ زبانی نیمه‌کوچنده، و از نژاد آریایی یا هند و ایرانی.
  • جحا | جُحا، شخصیت افسانه‌ای یا نیمه افسانه‌ای، و قهرمان انبوهی حکایت فکاهی مشهور در ادبیات عامیانۀ عربی (جحا/ جُحى)، ترکی (خوجه نصرالدین) و فارسی (ملانصرالدین) که بر ادبیات فولکلوریک بسیاری از دیگر ملتها اثر گذاشته است.
  • جحاف بن حکیم بن عاصم سلمی | جَحّافِ بْنِ حَکیمِ بْنِ عاصِمِ سُلَمی (د90ق/ 709م)، شاعر اموی و از بزرگان قبیلۀ قیس. آنچه سبب ماندگاری نام جحاف در منابع شده، دشمنی وی با اخطل و قومش بنی تغلب و کشتار بی رحمانه‌ای است که وی در میان این قوم به راه انداخت. ابوالفرج اصفهانی نیز کوشیده است همۀ روایتهای مربوط به وی را که بیشتر از ابن حبیب بر جای ...
  • جحدری | جَحْدَری، عَلوان بن عبدالله بن سعید (د 660 ق/ 1262م)، امیر (قَیْل) و شاعر یمنی. آنچه از زندگانی وی می‌دانیم، محدود به اطلاعاتی تاریخی است که در العقوداللؤلؤیة ــ اثر خزرجی ــ آمده است. وی را به جحدر، روستایی در بنی جَسمر از اعمال مَسوَر المُنتاب نسبت داده‌اند (مقحفی، 295). برخی نیز از وی به مَذحَجی کُردی یاد ...
  • جحظه | جَحْظه، ابو الحسن احمد بن جعفر بن خالد بن برمک (224 یا 228-324یا 326 ق/ 839 یا 841-936-938م )، شاعر، ادیب و موسیقی‌دان برجستۀ ایرانی عصر عباسی. ابو الفرج اصفهانی از جمله شاگردان جحظه بود که تا 40 سالگی (نک‍ : خلف الله، 65) نزد وی ادب آموخت و همین امر سبب شد تا کتابی در شرح احوال استادش بنگارد؛ حال آنکه او در ...
  • جحفه | جُحْفه، شهری کهن در عربستان، در نزدیکی کرانه‌های دریای سرخ و از میقاتگاههای حاجیان. ویرانه‌های این شهر متروک در 189 کیلومتری شهر مکه (فضلی، 87) و 15 کیلومتری شهر رابغ واقع است (جاسر، 415). این شهر در ابتدا مَهیَعه نام داشت. این نام در لغت به معنای جایگاه وسیع و پهناور است (ابن منظور، ذیل هیع)، و با موقعیت جغر...
  • جحیم |
  • جدایی | جُدایی، تخلص چند شاعر پارسی‌گوی که در سده‌های مختلف در ایران و هند می‌زیسته‌اند:
  • جدری | جُدَری، نوعی بیماری ویروسی، مسری و ناتوان کننده همراه با ضایعات پوستی. جُدَری یا جَدَری در متون طبی کهن فارسی و عربی به جای واژۀ «آبله» به کار می‌رفت که آن نیز به معنای تاول است. واژه‌های مترادف بسیار دیگری نیز در این معنا به کار رفته است که از آن جمله می‌توان به مَجِل، مَجِله، نَفَط، جَدَر، بَثَره، دُژَک، خَ...
  • جدل | جَدَل، یکی از صناعات خمس در منطق. لفظ جدل در لغت به معنای جنگ، ستیزه، نزاع، خصومت، دشمنی، نزاع لفظی، مشاجره و مناظره است ( لغت‌نامه...، معین، انوری، ذیل واژه)، و اصل آن در زبان عربی از عبارت «اجدلتُ الحبلَ ای احکمتُ فتلهُ»، یعنی محکم تافتن رسن گرفته شده است و جدیلْ رسنِ محکم است (ابن منظور، نیز قاموس، ذیل واژ...
  • جده |
  • جده | جُدّه، یا جِدَّه، مهم‌ترین شهر و بندر عربستان سعودی در کنار دریای سرخ. این شهر به عروس دریای سرخ شهرت دارد و دروازۀ ورود بیشتر حاجیان حرمین شریفین و از مهم‌ترین کانونهای بازرگانی عربستان سعودی به شمار می‌رود و با جمعیتی بالغ بر 3 میلیون تن (1386ش/ 2007م)، پس از ریاض دومین شهر بزرگ کشور است («فرهنگ...»؛ الموسو...
  • جده بزرگ، مدرسه | جَدِّۀ بُزُرْگ، مَدْرِسه، از مدارس دورۀ صفوی در اصفهان که در 1058ق به دستور حوری نام خانم، جدۀ کوچک شاه عباس دوم (سل‍ 1052-1077ق/ 1642-1666م) ساخته شده است. صفت بزرگ در نام مدرسه بیانگر وسعت بیشتر آن نسبت به مدرسه‌ای به همین نام (نک‍ : ه‍ د، جدۀ کوچک، مدرسه)، اما با وسعتی کمتر در بازار اصفهان است (جابری انصار...
  • جده کوچک، مدرسه | جَدِّۀکوچَک، مَدْرِسه، از مدارس دورۀ صفوی در اصفهان که در زمان شاه عباس دوم (سل‍ 1052-1077ق/ 1642-1666م) به دستور جدۀ بزرگ شاه، «دلارام خانم» در بازار قهوۀ کاشیها، از انشعابات بازار بزرگ اصفهان بنا شد. تاریخ برپایی آن در کتیبۀ سر در مدرسه، به خط محمدرضا امامی 1056ق ذکر شده، و کتیبۀ سنگی وقف‌نامۀ مدرسه تاریخ ر...
  • جدول‌سازی |
  • جدی | جَدْی، دهمین صورت از صور دائرة‌البروج. جدی در لغت به معنای بزغاله است و شکل این صورت بر آسمان به صورت حیوانی با سر و شکم بز و دم ماهی تجسم شده است (بیرونی، التفهیم، 90). جدی از صورتهای فلکی‌ای است که در گذشته‌های دور تا به امروز در شکل پذیرفته شدۀ آن تغییر چندانی رخ نداده است (آلکت، 115). ظاهراً این شکل نخستی...
  • جدی | جُدَی، نورانی‌ترین ستارۀ صورت فلکی دُبّ‌اصغر (نک‍ : ه‍ د، دب)، و نزدیکترین ستاره به قطب شمال سماوی. نام آن مصغرِ جَدْی و به معنای «بُزَک» است (بیرونی، التفهیم، 99). برخی این تصغیر را برای تمایز این کوکب از صورت فلکی جَدْی دانسته‌اند (نک‍ : گنا‌بادی، 28). بیرونی می‌گوید: «او را به جای قطب شمال دارند، زیرا که ب...

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: