جبهه ملی ایران
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 4 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/223801/جبهۀ-ملی-ایران
سه شنبه 2 اردیبهشت 1404
چاپ شده
17
جِبْهِۀ مِلّیِ ایران، ائتلافی بزرگ از حزبها و جریانهای ملیگرا (تأسیس: 1328ش). جبهۀ ملی ایران (جبهه) در دست یافتن دکتر محمد مصدق (نخستوزیری: 1330-1332ش)، رهبر خود به ریاست دولت، و نیز شماری از سران جبهه در رسیدن به قدرت و تشکیل کابینۀ ملی، در جنبش ملی شدن صنعت نفت و همچنین تحقق برخی اصلاحات در حکومت ملی، نقش بارزی داشت. این جبهه پس از کودتای نظامی 28 مرداد 1332 (ه م) تا انقلاب اسلامی ایران در 1357ش، فراز و فرودهای بسیاری را از سر گذراند و با عنوانهایی چون جبهۀ ملی دوم و سوم و چهارم به فعالیتهای محدودی دست زد. در انقلاب فعالانه شرکت داشت، اما در رویارویی با جناحهایی از حکومت، از صحنۀ سیاسی بیرون رانده شد. بازماندگانی از جبهه و وفادارانی به آن، بر این باورند که حیات سیاسی جبهه ادامه دارد و در شرایط مقتضی، در صحنۀ سیاسی ایران ظاهر و فعال خواهد شد.در این مقاله تاریخچۀ تحول این جریان سیاسی مهم در تاریخ معاصر ایران در 10 قسمت، زیر دو بخش دنبال میشود: بخش اول شامل 9 قسمت، و بخش دوم شامل قسمت دهم.
1. یادداشت آغازین؛ 2. زمینۀ پیدایش؛ 3. از آبان 1328 تا اردیبهشت 1330؛ 4. از اردیبهشت 1330 تا 30 تیر 1331؛ 5. از 30 تیر 1331 تا 28 مرداد 1332؛ 6. نهضت مقاومت ملی (1332-1339ش)؛ 7. جبهۀ ملی دوم؛ 8. جبهۀ ملی سوم؛ 9. شاخۀ خارج از کشور.
10. جبهۀ ملّی چهارم در انقلاب و پس از انقلاب.
نخست این توضیح لازم است که همۀ جریانهای ملیگرا در ایران در این جبهه متبلور نیستند و مدعای برخی از رهبران جبهه را ــ که هرگونه فعالیت ملیگرایانهای را به حساب جبهه گذاشتهاند ــ از دیدگاه پژوهشهای بیطرفانه، از واقعیت امر جدا باید کرد. آنچه رسماً در محدودۀ ساختار تشکیلاتی جبهه و در دامنۀ فعالیتهای تشکیلاتی آن قرار میگیرد، از آنچه در سالهای مقارن با آن فعالیتها به صورت گرایشهای گستردۀ ملیگرایانۀ جامعۀ ایران، اعتراضها به استبداد حکومت پهلوی، بروز خشمها و واکنشها در تظاهرات عمومی و نیز گاه اقداماتی مستقل یا تک روانه برضد حکومت پهلوی دیده شـده است، جدا ست. جبهۀ ملـی گاه به حرکتهای سیاسـی ـ اجتماعی نزدیک، و با آنها همراه شده، و گاه از آنها دور شده است. تشخیص این مرزها، نه به نفع و نه به ضرر جبهه، بلکه به عنوان کوششی برای شناختن واقعیت امر، به روشن شدن ماجرای یکی از تأثیرگذارترین جریانهای سیاسی تاریخ ایران کمک خواهد کرد. روایت جبهه از تاریخ خودش، در کنار روایتهای دیگر تشکلهای سیاسی از تاریخ خودشان، قطعاً به پژوهشگران کمک خواهد کرد که حق مهمی را از نظر دور ندارند؛ اما روایت جبهه که بازگوییهای متعدد و متفاوتی از آن در دست است و بر شمار آنها باز هم افزوده میشود، فقط روایت جبهه است. نکتۀ دیگر اینکه تاریخ جبهۀ ملی را تا کودتای 28 مرداد 1332 (نک : ادامۀ مقاله) نمیتوان از رویدادهای ملی و حکومت ملی مصدق جدا کرد، زیرا در هم تنیدگی اینها به حدی است که تفکیک و انتزاع حوادث از هم ممکن نیست، اما از آن تاریخ به بعد، مرزها را میتوان تعیین کرد.
پس از پایان یافتن جنگ جهانی دوم در 1324ش/ 1945م و خروج تدریجی نیروهای متفقین از ایران (نک : ه د، جنگ جهانی) و تحولاتی که در عرصۀ جهانی و هم در صحنۀ داخلی سیاست ایران روی داد، ترکیب سیاسی کشور تغییر کرد. منافع و مصالح کشور در فضا و مناسبات سیاسی جدید، در معرض تحرکات تازهای بود که از چند سو و با اغراض و نگرشهای متفاوت دنبال میشد. گرایش چپگرایانۀ متمایل به مشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، پس از شهریور 1320، به سرعت در ایران رواج و گسترش یافت و موجبات فعالیت تشکلی را که در تاریخ ایران بیسابقه بود، فراهم آورد (نک : دانا، تودۀ ایران، حزب). در برابر این گرایش چپگرایانه، نهاد سلطنت که مدام از اصول مردم سالاری دور میشد و به سلطنت مطلقه و حکومت استبدادی میل میکرد، با همراهی حزبها و تشکلهای سلطنتطلب، راستگرا و افراطی، در تقابل مستقیم با جناح چپ و جریانهای چپگرا و با استفاده از راههای نفوذ در کانونهای قدرت، مصمم بود که مهار اوضاع را در دست بگیرد (برای مصداقهای بارز، نک : دانا، پان ایرانیسم، حزب؛ آریا، حزب؛ اتحاد، و...).اسلامگرایان سیاسی اگرچه پس از خروج رضاشاه از ایران در 1320ش فعال شدند، تشکلهای بسیاری به وجود آوردند (برای صورتی تفصیلی از این تشکلها، نک : جعفریان، 29-126) و در میان لایههایی از مردم فرودست جامعه نفوذ کردند، هنوز به کانونهای مؤثر در قدرت سیاسی راه نیافته بودند و به رغم مخالفتهای بنیادینی که بیشتر آنها با نهاد سلطنت و جریانهای راست افراطی و با چپ مارکسیستی و گرایشهای سیاسی غیرمذهبی داشتند، نتوانسته بودند در معادلۀ توازن میان راست و چپ افراطی، جایگاهی در ترکیب قدرت سیاسی به دست آورند. از اینرو، ایجاد جریانی که به راست میانه میدان عمل بدهد، تحول عمدهای در وضعیت آنها بود و به راه افتادن جریانی ملیگرا به رهبری دکتر مصدق (نک : ادامۀ مقاله)، محملی مناسب برای تشکل بیشتر و تقویت صفوف آنها به شمار میرفت. جریانی ملیگرا که بعداً جبهۀ ملی ایران نام گرفت، در میان دو جریان راست و چپ افراطی به صحنۀ سیاسی آمد و با سرعتی کمنظیر، و در تاریخ ایران بینظیر، طیفهای مختلفی را به سوی خود جذب کرد (نک : دنبالۀ مقاله؛ نیز نک : اشرفی، 35-41).
نطفۀ جبهۀ ملی با کشمکش بر سر انتخابات مجلس شورای ملی بسته شد. در 25 خرداد 1328 فرمان برگذاری نخستین دورۀ انتخابات مجلس سنا ــ که بـه ویژه سلطنتطلبـان خواستـار تشکیـل آن بودنـد ــ از سوی شاه صادر گردید ( گاهنامه...، 1/ 568). حدود یک ماه بعد عبدالحسین هژیر که نیروهای ملی به او اعتماد و نظر مساعد نداشتند، وزیر دربار شد و متن قرارداد الحاقی نفت، معروف به گَس ـ گُلشائیان به مجلس تقدیم گردید (همان، 1/ 571). نگرانی نسبت به تصویب این قرارداد در مجلس شانزدهم که انتخابات آن در شرف برگذاری بود و بیم از مداخلۀ دربار و دولت در آن انتخابات، سبب شد که گروهی از سیاستمداران و روزنامهنگاران به نمایندگی از سوی طبقات مختلف مردم تهران، در اعتراض به روند انتخابات به کاخ شاه مراجعه کنند. دکتر مصدق، سیاستمدارِ با سابقه، درستکار و برخوردار از اعتماد مردم، پیشاپیش آن گروه بود (همان، 1/ 580). از چگونگی حرکت این گروه در 22 مهر 1328 به سوی کاخ شاه، مکالمات میان آنها و مقامات مسئول، و به ویژه سخنان درشت و شجاعانۀ دکتر مصدق در خطاب مستقیم با عبدالحسین هژیر، روایتهایی برجا ست. برپایۀ اعلامیهای که دکتر مصدق صادر کرده بود، جمعیت انبوهی گرد آمدند و حدود 10 صبح همراه دکترمصدق از منزلش ــ که نزدیک کاخ شاه بود ــ به سمت کاخ حرکت کردند؛ البته در باب اینکه مردم در کجا جمع شوند و چگونه اعتراض و تحصن کنند، بحث و گفت و گو شده بود و دکتر مصدق برای پرهیز از خشونت و نیز روشن ساختن موضع شاه و دربار در انتخابات، دربار را برای تحصن برگزید. چون دربار گنجایش پذیرش جمعیت معترض را نداشت، قرار شد نمایندگانی از سوی آنان وارد کاخ شوند (همانجا؛ زیرکزاده، 127؛ سنجابی، 106-107؛ شایگان، 1/ 145). دربارۀ نام و شمار متحصنان در منابع اختلافنظر هست، برپایۀ اعلامیهای که آنان در پایان تحصن امضا کردهاند (نک : «چهل دقیقه...»،1) از این قرار بودهاند: 1. عبدالقدیر آزاد خراسانی، 2. شمسالدین امیر علایی، 3. مظفر بقایی؛ 4. سیدمحمدرضا جلالینائینی، 5. سیدابوالحسن حائریزاده، 6. ارسلان خلعتبری، 7. عباس خلیلی، 8. احمد زیرکزاده، 9. کریم سنجابی، 10. سیدعلی شایگان شیرازی، 11. ابوالحسن عمیدی نوری، 12. آیتالله سیدجعفر غروی، 13. حسین فاطمی، 14. رضا کاویانی، 15. یوسف مشار اعظم، 16. محمد مصدق، 17. حسین مکی، 18. احمد ملکی ، 19. محمود نریمان. در منابع دیگر، از 20 تن متحصن یاد شده است (نک : گاهنامه، همانجا؛ شایگان 1/ 147؛ عاقلی، 1/ 304). تحصن در دربار شاه چند روز طول کشید. در گفت و گوهای نخستین میان مصدق و هژیر، و با توجه به اینکه مجلس دورۀ پانزدهم پایان یافته، و دورۀ فترت میان دو مجلس بود، خواسته شد که شاه دولت را از اعمال نفوذ در انتخابات بازدارد و از کار انجمن نظارت تحمیل شده بر انتخابات جلوگیری شود. گفت و گوها به نتیجه نرسید، متحصنان دست به اعتصاب غذا زدند و سپس اعلامیهای تهیه و امضا کردند و به مطبوعات دادند و به حال اعتراض، تحصن و دربار را ترک گفتند («چهل دقیقه»، همانجا؛ عمیدی نوری، 2/ 266-267؛ برای متن اعلامیۀ پایان تحصن، نک : شایگان، 1/ 152-154).گفت و گوهای متحصنان با هم در ایام تحصن، زمینۀ شکل گرفتن جبهه بود. چند روز پس از پایان تحصن، نشست متحصنان در منزل مصدق برگذار شد و بر سر ائتلاف حزبها، گروهها و جریانهای سیاسی حول چند محور اصلی توافق به عمل آمد؛ اما تا دوشنبه 2 آبان 1328، از جریانی با نام جبهۀ ملی سخنی در میان نبود. در شمارۀ همین روز باختر امروز، به سردبیری حسین فاطمی، نزدیکترین روزنامه به جریان در حال تأسیس، این خبر درج شد که شب گذشته (اول آبان) جلسهای در منزل دکتر مصدق تشکیل گردید و پس از مذاکراتی تصمیم گرفته شد کسانی که در دربار تحصن کرده بودند، «از این پس به نام جبهۀ ملی» نامیده شوند («تشکیل جبهۀ ملی...»، 1)؛ در ضمن از تشکیل دو کمیسیون برای تنظیم اساسنامه و آییننامۀ جبهه و تبلیغات نیز خبر داده بود (همانجا). دربارۀ اینکه نام جبهۀ ملی را چه کسی نخستینبار پیشنهاد داده است، اختلاف نظر هست. در هر حال، نخستین بیانیه با امضای «جبهۀ ملی» که هنوز واژۀ ایران به آن افزوده نشده بود، دربارۀ انتخابات در 8 آبان 1328 انتشار یافت («بیانیه...»، 1، 4).در روز 13 آبان، عبدالحسین هژیر، وزیر دربار، در مسجد سپهسالار گلوله خورد و روز بعد درگذشت («اعلامیه...»، 1). این رویداد در فضای ملتهب سیاسی آن روزها، بر شدت التهابها افزود، به ویژه آنکه از سوی محافل وابسته به دربار کوششهایی میشد که پای جبهۀ ملی تازه تأسیس به این ماجرا کشیده شود (همایون کاتوزیان، 95). هژیر اگرچه در تقلبهای انتخاباتی دست داشت و منفور نیروهای ملی و مذهبی بود، اما در مشی جبهه اصولاً قتل یا اقدامات خشونتآمیز جایی نداشت. با این حال، این دستاویز مخالفان، مخالفت یا عناد محافلی را با جبهه از همان آغاز به خوبی نشان میداد؛ سرانجام، اعتراض نیروهای مختلف و به ویژه جبهۀ ملی به روند انتخابات به نتیجه رسید و در 19 آبان 1328 قرائت آراء مجلس شورای ملی در تهران به علت تقلبها و تخلفها متوقف، و حوزههای انتخابات تعطیل شد («بامداد امروز...»، 1). این رویداد، به ویژه در دورۀ زمانی که حکومت نظامی برقرار شده ، و فضای سیاسی کشور ملتهب بود و تحریکها برضد جبهۀ ملی جریان داشت، موفقیت بزرگی برای جبهۀ ملی به شمار میرفت. جبهه هنوز تشکیلاتی نداشت و برپایۀ اساسنامهای مدون و آییننامهای تفصیلی فعالیت نمیکرد، بلکه چهرههای سرشناسی که اجمالاً بر سر 3 رکن بنیادی: 1. تجدیدنظر در قانون انتخابات، 2. تجدیدنظر در قانون مطبوعات، 3. اصلاح قانون حکومت نظامی، توافق کرده بودند، هدف جبهه و کلیات تشکیلات آن را مختصراً در چند بند و بدین شرح اعلام کردند: 1. جبهۀ ملی از هیئت مؤسسان [یعنی امضاکنندگان اعلامیۀ تحصن] و گروههای مختلف ملی طرفدار عدالت اجتماعی و حفظ قانون اساسی تشکیل میشود؛ 2. مؤسسان، هیئت مدیرۀ جبهۀ ملی را تشکیل میدهند؛ 3. هدف جبهه، ایجاد حکومت ملی از راه تأمین آزادی انتخابات و آزادی افکار است؛ 4. هیچ فردی نمیتواند مستقیماً عضو جبهه شود و عضویت از راه جمعیت است (نقل به اختصار از شیفته، 67).در حقیقت عاملی که هدفهای جبهه را پیش میبرد، نه تشکیلات یا فعالیت آن، بلکه فضای مساعد سیاسی، پشتیبانی بخشی قابل توجه از افکار عمومی، اعتماد گستردۀ مردم به شخص مصدق، همچنین شکست، ناتوانی، نقاط ضعف و دیگر جنبههای منفی گروههای سیاسی حاضر در صحنه بود. در هدفهای جبهه، نکاتی نظیر دفاع از آزادی یا دفاع از عدالت اجتماعی نکات تازهای نبود، هر حزبی معمولاً اینگونه نکات را در صدر مرام نامۀ خود قرار میداد. جبهه برای برگذاری انتخابات سالم در تهران و جلوگیری از اعمال نفوذ در آن فعالیت میکرد. در نخستین تظاهرات گسترده به دعوت جبهه، شمار بسیاری از طبقات مختلف مردم تهران در 18 بهمن 1328 در میدان بهارستان تجمع کردند. مصدق در جمع آنان سخنرانی، و بر استیفای حقوق مردم تأکید کرد. او از مردم خواست نمایندگانی را برای مجلسی برگزینند که با زور، فشار، پول و مداخلۀ خارجی تشکیل نشده باشد (باختر امروز، شم 19، بهمن 1328). چند روز بعد محمد ساعد مراغهای استعفای دولت را تسلیم کرد و مجدداً مأمور تشکیل کابینه شد ( گاهنامه، 1/ 596). کابینۀ جدید او از همان چهرههای سیاسی شناخته شده و محافظهکار تشکیل میشد (دولتهای ایران، 232) و هیچ نشانهای از تغییر در سیاست دولت یا آمادگی برای مقابله با موج سیاسی تازهای که برخاسته بود، در آن دیده نمیشد و از همینرو، عمر کابینـۀ او ــ که نتوانست از مجلس رأی اعتماد بگیـرد ــ بسیار کوتاه بود، و دولت جدید را علی منصور در روزهای نخست سال 1329ش تشکیل داد (همان، 233).در انتخابات تهران، از 12 نماینده 7 تن از جبهۀ ملی انتخاب شدند. این عده همراه با اللٰهیار صالح که از زادگاهش کاشان انتخاب شده بود، فراکسیونی را در مجلس شانزدهم تشکیل دادند. به مرور شمار دیگری از نمایندگان به آن پیوستند و اقلیت مؤثر و با نفوذی را در مجلس به وجود آوردند (شایگان، 1/ 359؛ ملکی، 17). این فراکسیون از هدفهای اصلی جبهه که میتوان آنها را در دو شعار عمده خلاصه کرد، حمایت میکرد: 1. اجرای صحیح مفاد قانون اساسی ایران؛ 2. استیفای حقوق ملت در زمینۀ نفت. به رغم اختلاف نظرهایی که دربارۀ راهبرد جبهه و فراکسیون، میان رهبران جبهه وجود داشت، مصدق اولویت را به ملی شدن نفت میداد؛ زیرا بر این باور بود که اگر این هدف تحقق یابد، دیگر هدفهای جبهه، از جمله آزادی انتخابات و بیان و مطبوعات تحقق خواهد یافت. از اینرو، فشار جبهه بر متحقق ساختن آن شعار متمرکز شد (شایگان، 1/ 349-366؛ شیفته، 73؛ ملکی، همانجا).ظهور جبهه در صحنۀ سیاسی، با استقبال حزب تودۀ ایران که رهبری جریان چپ را برعهده داشت، روبهرو نشد (شیفته، 68). پس از طرح پیشنهاد ملی شدن نفت هم از سوی جبهه، حزب توده نه تنها از آن حمایت نکرد، بلکه با پیش کشیدن شعار ملی شدن نفت جنوب، نه نفت شمال و حمایت آشکار از مطامح اتحاد جماهیر شوروی در ایران، در فضایی که گرایشهای ملیگرایانه رو به رشد بود، عملاً در برابر جبهۀ ملیگرایان صفآرایی کرد (سنجابی، 111)؛ هرچند که بعداً مشی خود را تعدیل نمود (نک : دنبالۀ مقاله). در 20 خرداد 1329 آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی پس از مدتی تبعید به کشور بازگشت (موسوی، 21). دکتر مصدق و چند تن از رهبران جبهه، در میان جمعیت انبوهی که در فرودگاه حاضر شده بودند، از او استقبال کردند. کاشانی به حمایت از جبهۀ ملی برخاست (ملکی، 19-20) و جناحهایی از نیروهای مذهبی با گرایش ملی که رهبری آنها پس از بازگشت کاشانی تقویت و متمرکز شده بود، هم به حمایت از جبهه روی آوردند و آهنگ حرکت جنبش ملی سرعت گرفت (موسوی، 24-25). در همان ایام (خردادماه)، دولت منصور لایحۀ گَس ـ گلشائیان در زمینۀ نفت را برای رسیدگی مجدد به مجلس فرستاد که به بحثی گسترده دربارۀ نفت و حقوق ملی انجامید و فرصت خوبی به جبهه داد که تحقق مهمترین شعار خود را پی بگیرد و در عین حال افکار عمومی و همکاری گروههای سیاسی دیگر را هم جلب کند. مجلس شورای ملی هیئتی متشکل از 18 تن نماینده را به عنوان کمیسیون مخصوص نفت تعیین کرد تا لایحۀ دولت را بررسی کند. مصدق، شایگان، صالح، مکی و حائریزاده از جبهۀ ملی عضو این هیئت بودند. هیئت، مصدق را به عنوان رئیس، و مکی را به مقام مخبر کمیسیون برگزید (روحانی، 132). در این میان، کابینۀ منصور در تیرماه 1329 جای خود را به کابینۀ رزمآرا داد. کشاکش میان کمیسیون نفت و دولت رزمآرا چند ماه طول کشید و به رد قرارداد الحاقی از سوی کمیسیون انجامید، اما مذاکرات مفصل و پیچیدۀ کمیسیون، در عمل زمینه را برای طرح پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت فراهم ساخت (همو، 132-140).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید