جحاف بن حکیم بن عاصم سلمی
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 20 آبان 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/223811/جحاف-بن-حکیم-بن-عاصم-سلمی
دوشنبه 1 اردیبهشت 1404
چاپ شده
17
جَحّافِ بْنِ حَکیمِ بْنِ عاصِمِ سُلَمی (د90ق/ 709م)، شاعر اموی و از بزرگان قبیلۀ قیس. آنچه سبب ماندگاری نام جحاف در منابع شده، دشمنی وی با اخطل و قومش بنی تغلب و کشتار بی رحمانهای است که وی در میان این قوم به راه انداخت. ابوالفرج اصفهانی نیز کوشیده است همۀ روایتهای مربوط به وی را که بیشتر از ابن حبیب بر جای مانده، گرد آوَرد؛ اما باز دانستههای ما از جحاف بسیار محدود است.ابوالفرج به نقل از عُمر بن شبّه تصریح میکند که او در بصره (تأسیس: 14-17ق) به دنیا آمده است (12/ 204)، اما در عوض ابن سلام جمحی به نقل از ابان اعرجی، نخست او را از زادگان دورۀ جاهلی میپندارد و شعری هم در تأیید این سخن میآورد ، اما در صحت آن روایت و آن شعر تردید دارد و معتقد است که راوی، یعنی ابان اعرجی شعر او را درست نفهمیده است (2/ 482). افزون براین، برخی در اصل صحت انتساب این شعر به جحاف تردید کردهاند (مثلاً نک : ابن اثیر، اسدالغابة، 1/ 326) و حتى بحث به اینجا میکشد که وی شاید از جاریۀ مردِ گرانمایهای به نام قیس بن هیثم که به حکیم بن امیه بخشیده بود، زاده شده باشد. پس از آن روایتهای ضد و نقیض و کشاکشهای متعددی رخ داده است که ما از ذکر آنها خودداری میکنیم (ابن عساکر، 72/ 54؛ نیز نک : ابن حجر، 1/ 279؛ ابن سلام، همانجا، قس: حاشیۀ 4، که روایت عبدالقاهربن سری را نادرست میداند). با این وجود، ابن اثیر (همان، 1/ 325-326 ) و ابن حجر (همانجا) نام وی را در شمار صحابه آوردهاند. جحاف که خود را هوادار عثمان میدانست، گویا پس از آنکه حضرت علی (ع) امور بصره را به دست گرفت، با زُفَر بن حارث (نک : ابن عساکر، 19/ 34) راهی شام شد و در آنجا سیادتی یافت (ابن سلام، 2/ 479)؛ پس از آن ما او را همراه اخطل (ه م) نزد عبدالملک بن مروان مییابیم. اگرچه در 73ق/ 662 م عبدالله بن زبیر کشته شد و مردم بر عبدالملک بن مروان گرد آمدند، اما گویا جنگهایی که در آن زمان میان هواداران زبیر و مروان درگرفته بود، به کشته شدن بسیاری از مردم بنی سلیم (قبیلۀ جحاف) انجامید. افزون بر این، دشمنی دیرینهای که میان قوم قیس و تغلب پایدار بود (مثلاً نک : ابوالفرج، 12/ 205- 208؛ ضیف، 150 -152)، سبب شد تا این بار مشاجرۀ ایشان بر سر «صدقات» شام و الجزیره چندان بالا گیرد که خلیفه عبدالملک نیز نتوانست میانشان آشتی برقرار کند؛ به همین سبب آن هنگام که اخطل نزد عبدالملک با سرودن شعری جحاف را هجو گفت و او را به سخره گرفت، خشم جحاف چندان شعلهور شد که با خود پیمان بست تا از اخطل انتقام گیرد (بلاذری، 6/ 181- 182؛ ابوالفرج، 12/ 200-201؛ ابوهلال، 2/ 111-112؛ یاقوت، 1/ 632). اگرچه روایاتی که در این باب نقل شده، بسیار پریشان است، اما گویا جحاف در 73ق توانست به حیله بیش از هزار سوار گرد آورد و به سوی بِشر (دربارۀ بشر، نک : یاقوت، 1/ 631-633؛ EI2 ، ذیل بشر)، یکی از منازل تغلب شتابد و خون بسیاری از مردان، زنان و حتى کودکان بنی تغلب را بریزد. در این جنگ دو پسر اخطل جان باختند و اخطل نیز خود اسیر شد ، اما از آنجا که وی چون بردگان لباس بر تن داشت، توانست از مهلکه جان سالم بهدر برد (بلاذری، همانجا؛ ابوالفرج، 12/ 201-202؛ ابوهلال، 2/ 112؛ یاقوت، 1/ 632). این روز یکی از ایام العرب به شمار آمد، و به نامهای «یوم البشر»، «یوم عاجنة الرحوب» یا «یوم مخاشن» شهرت یافت (ابوالفرج، 12/ 201؛ EI2، همانجا). اخطل به ناچار نزد عبدالملک شتافت و با سرودن شعری او را از آنچه اتفاق افتاده بود، آگاه کرد (ابوتمام، 61-67؛ ابوالفرج، 12/ 202-203؛ مرزبانی، 124-125) و عبدالملک خون وی را مباح ساخت (زمخشری، 1/ 193). جحاف ناگزیر، به روم (بیزانس) و ارمنستان گریخت و 7 سال بماند. وی ظاهراً کینۀ همکیشان خود را به دل داشت، به خصوص که پادشاه بیزانس او را به نصرانیت فرا خوانده بود . در همین زمان ملاحظه میشود که وی هرگاه دستهای از سپاهیان اسلام به روم میرسیدند، برضد آنان به جنگ بر میخاست (ابوالفرج، 12/ 202؛ ابن اثیر، الکامل، 4/ 322). برخی روایت کردهاند که جحاف آنجا بماند تا عبدالملک از دنیا برفت و فرزندش ولید او را امان داد (زمخشری، 1/ 193؛ زرکلی، 2/ 113)، اگرچه بنا به روایاتی که پس از این ابوالفرج اصفهانی (همانجا) نقل کرده، این روایت چندان صحیح به نظر نمیآید، در دیگر روایات آمده است که عبدالملک وی را امان داد.چنانکه از منابع برمیآید، سرانجام خلیفه جحاف را امان داد و از او خواست تا به سرزمین خود بازگردد، اما اگر از خون او گذشته باشد، باری گناه او را نبخشیده، و از او خواست تا خونبهای کسانی را که کشته است، بپردازد (همو، 12/ 203؛ ابن اثیر، همان، 4/ 321-322 ؛ بلاذری، 6/ 183- 184). در این روایات خلیفه گاه عبدالملک، گاه ولید بن عبدالملک یا ولید در حضور عبدالملک است که جحاف را به دادن دیه مجبور میکند.ظاهراً جحاف که توان پرداختن خونبهای این همه مسلمان کشته شده را نداشت، به سوی عراق رفت تا دست به دامن حجـاج بن یوسف ــ کـه در تبـار با او اشتـراک داشت ــ شود. حجاج نخست از پرداختن هرگونه مال به او خودداری میکرد، اما سرانجام به پرداختن 100 هزار درهم راضی شد. جحاف خود در شعری به این امر اشاره دارد (همانجاها).گویا جحاف پس از ماجراهای یوم البشر و بازگشت به عراق از کردۀ خود پشیمان شد و توبه کرد و به همراهی برخی از یارانش پشمینه پوشید و همچون بردگان در بینی حلقه انداخت و به مکه شتافت تا از خداوند طلب مغفرت کند و تا آخر عمر زهد پیشه کرد (بلاذری، 6/ 184-185؛ ابوالفرج، 12/ 203-204؛ ابن حزم، 264). راست است که این روایت پشیمانی او، در این زمان قرار میگیرد و او باید به کلی از زندگی درباری کناره گرفته باشد، اما ما او را باز در مجالس عبدالملک میبینیم (ابوالفرج، 12/ 204-205).خونریزی و عصبیت جحاف چندان بود که سبب شد، نام وی در کتب امثال راه یابد. «افتک من الجحاف» و «عصبیة من الجحاف» دو مثلی است که از خونریزیهای وی به یادگار باقی مانده است (ابوهلال، 2/ 111؛ زمخشری، 1/ 192).اگرچه آمدی گزارش میدهد که در کتاب بنی سلیم اشعار زیبندهای از وی نقل شده است (ص 102)، اما امروزه آن کتاب از میان رفته، و از این شاعر تنها ابیات انگشت شماری بر جای مانده که همگی مربوط به دشمنی وی با اخطل یا واقعۀ «یوم البشر» یا بالیدن به قوم خویش است.
آمدی، حسن، المؤتلف و المختلف، به کوشش عبد الستار احمد فراج، قاهره، 1381ق/ 1961م؛ ابن اثیر، علی، ه، به کوشش محمد ابراهیم بنا و دیگران، قاهره، 1390ق/ 1970م؛ همو، الکامل؛ ابن حجر عسقلانی، احمد، الاصابة، قاهره، 1328ق/ 1910م؛ ابن حزم، علی، جمهرة انساب العرب، بیروت، 1403ق/ 1983م؛ ابن سلام جمحی، محمد، طبقات ( فحول) الشعراء، بیروت، دارالنهضة العربیه؛ ابن عساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، به کوشش علی شیری و دیگران، بیروت، 1421ق/ 2000م؛ ابوتمام، حبیب، نقائض جریر و الاخطل، به کوشش انطون صالحانی، بیروت، 1922م؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، 1963م؛ ابوهلال عسکری، حسن، جمهرة الامثال، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم و عبدالمجید قطامش، بیروت، 1988م؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف، به کوشش محمود فردوس عظم، دمشق، 1999م؛ زرکلی، اعلام؛ زمخشری، محمود، المستقصى فی امثال العرب، بیروت، دارالکتب العلمیه؛ ضیف، شوقی، العصر الاسلامی، قاهره، دارالمعارف؛ مرزبانی، محمد، الموشح، به کوشش محب الدین خطیب، قاهره، 1385ق؛ یاقوت، بلدان؛ نیز: .
EI2رضوان مساح
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید