جت،
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 4 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/223807/جت،
چهارشنبه 13 فروردین 1404
چاپ شده
17
جَت، یا جات (در متون: به صورت جط و جاط)، یک گروه ناهمگن قومی ـ زبانی نیمهکوچنده، و از نژاد آریایی یا هند و ایرانی.
بیشتر مورخان بر این باورند که جتها 2 یا 3 هزار سال پیش، همزمان با مهاجرتهای بزرگ قومی، از آسیای مرکزی به شبه قارۀ هندوستان مهاجرت کردهاند (تیت، 228؛ «اقوام...»، 355-356)، و وجود منطقهای موسوم به جتا یا جتایا در آن سوی رودخانۀ جیحون تا سدۀ 8 ق/ 14م و نیز نقشههای اولیۀ ترکستان میتواند تأییدی بر این نظر باشد. در گذشتههای دور گروههایی از آنان از این قوم جدا شدند و با مهاجرت به مناطق گستردهای در سراسر جهان به قومهای دیگر پیوستند (ایوانف، 440).
جت کهنترین نامی است که در ایران کولیها را بدان میخوانند، به طوری که در بسیاری از موارد جت به جای کولی به کار رفته است. واژۀ جت در گونههایی از ادبیات عامـۀ ایران، مانند دوبیتیهای کرمانی (نک : هفتصد...، 25) و برخی ترانههای ساربانان که شمار بسیاری از ایشان را جتها تشکیل میدادهاند، راه یافته است (افشار، کولیها، 32؛ محیط، 163). ظاهراً هنوز هم در بلوچستان ساربان را جت مینامند (یزدانپناه، 1/ 20). کولیها عموماً به صورت قومی اسکان نایافته در سراسر جهان، از جمله در گسترۀ ایران پراکندهاند و با مردمی که در میان ایشان به سر میبرند، درآمیخته، و با حفظ برخی ویژگیهای قومی خود فرهنگ و زبان آنان را کسب کردهاند. جتها به نامهای مختلفی مانند، زُط، گودار، گوجَر، غَجر، لودی، نوری، لولی، غُربتی، قِرِشمال، چنگانه و جز آن شناخته میشوند (زرینکوب، 479؛ نک : ه د، کولی، نیز برای آگاهی بیشتر دربارۀ چنگانه، نک : EI2, II/ 40-41)، و به باور محققان، همگی از قوم اصلی و بزرگ جت در هندوستان و منطقۀ سند برخاستهاند. تیت گوجرهای هندوستان را به سبب شباهت ظاهری نمایان و آشکار آنها با جتها از یک نژاد میداند (ص 217، 226). گروهی از جامعهشناسان نیز آنها را از لحاظ نژادی با دراویدیهای هند هماصل و هم ریشه میدانند. در بسیاری از فرهنگهای لغت فارسی زُط و جت به یک معنا دانسته شدهاند (نک : صفیپوری، نیز آنندراج، شرتونی، نفیسی، نیز لغت نامه...، ذیل زُطّ). واژۀ زط کـه در اکثر منابع عربـی ـ اسلامـی بـر جتها اطلاق میشود، اصطلاحی است که توسّعاً برای قبایل هندی مرزهای جنوب شرقی همچون قیقانها و مییدها نیز به کار میرفت (براونر، 776). گاه از واژۀ زطی در مفهوم پست و دنی استفاده میشود (شرتونی، همانجا). برخی نیز واژۀ زط را از اصلی هندی و به معنای «گروه» دانستهاند که براساس سنت طبقهبندی آریاییان هند در چهارمین گروه اجتماعی پس از روحانیان، جنگ پیشگان و بازرگانان قرار میگرفتند و میتوانستند به کشاورزی و یا سپاهیگری اشتـغال ورزند (نک : جعفری، 338).بنا بر روایت مجمل التواریخ جتها از فرزندان حام بن نوح بودهاند (ص 107). برخی از محققان جتها را همان قبایل یوتیا یا یوتیه در دورۀهخامنشی میپندارند(نک : هرتسفلد،II/ 734؛ وثوقی و دیگران، 126، 127). برخی دیگر قوم یوتیه را کهنترین اقوام آریایی ساکن در لارستان کنونی میدانند، و مینویسند نام آنها در دورۀ پیش از اسلام از یوتیه به جات یا جت تغییر شکل داده است (همانجا، 1/ 129).
بـه نظر میرسد بـه روزگار ساسانیان ــ که دسترسی مستقیم به هندوستان از طریق جادههای سیستان و مکران امکانپذیر بود و شاپور دوم، بهرام پنجم، و خسرو اول و دوم نیز از طریق همین راهها سفرهای جنگی خود را انجام میدادند ــ کوچاندن گستردۀ جتها یا زطها به این منطقه و گماردن ایشان به نگهبانی و حفاظت از امنیت راهها از روشهای مرسوم ساسانیان برای تسلط بر آنجا بوده است. حضور جتها در ایران به روزگار ساسانیان با تاریخ موسیقی ایران درآمیخته است. بنا بر افسانهای مشهور، پس از اینکه بهرام گور، پادشاه ساسانی در جنگ شانکار (شنکل)، پادشاه هند را شکست داد، از او خواست تا در زمرۀ غرامتها شماری از نوازندگان و خوانندگان هندی را به ایران فرستد، تا به هنگام کاشت و برداشت در دشتها و کشتزارها برای کشاورزان چنگ بنوازند و آنان را شادکام سازند. پادشاه هند نیز 10 هزار زن و مرد لوری (در منابع شمارایشان متفاوت آمده است، نک : ذکاء، 21) را برای رامشگری و خنیاگـری به دربـار بهـرام فرستـاد (نک : فردوسی، 6/ 611 - 613؛ ثعالبی، 566-567؛ حمدالله،113) و با آمدن آنها تودۀ مردم ایران نیز از لذت موسیقی بهرهمند شدند (جوادی، 1/ 38-41؛ کریستنسن، 301؛ نیزنک : اوبن، 358). بهرام جایگاه اجتماعی لوریها را بالا برد و به هر یک از ایشان گاوی و هزار خروار گندم بخشید تا زراعت کنند ( حمیدی، 320؛ بویل، 45). حمزۀ اصفهانی پس از نقل داستان، گروه زط را از اعقاب آنها میخواند (ص 43). با استناد به سخن حمزه دیگر منابع نیز غالباً کولی، لولی، زط و جت را یکی دانستهاند و در تمامی موارد اصل هندی بودن آنها هویدا ست. بنا بر استنباط برخی، لولیانی که اکنون در نقاط مختلف ایران، از جمله بلوچستان پراکندهاند و به اسامی مختلف خوانده میشوند، از نسل قوم جت هستند (افشار، «بلوچستان...»، بش ؛ «جغرافیا...»، 56). نیز آوردهاند که بهرام به هنگام بستن بند شوشتر چند هزار تن از ایشان را از کابل فرا خواند تا مردانشان کارگری، و زنانشان رامشگری کنند (هدایت، 663؛ نیز زرینکوب، 475؛ ظاهراً در جهان اسلام نیز زطیان به آواز و موسیقی شهره بودهاند،نک : ثعالبی، 567 ؛ جاحظ، 5/ 407؛ نیزنک : ابنمنظور، ذیل زطّ ). در همین اوان شماری از ایشان نیز در مردابهای اسورستان زندگیمیکردند که در زمرۀ سابَجیان ــ اگر نه هندی ــ احتمالاً مالایاییهایی بودند که در هند برای کار درکشتی استخدام شده بودند (برانر، 755).در عصر فتوحات اسلامی شماری از سواران جت همراه سپاه پارسیان (اسواران) خوزستان که از سپاهیان اصلی دولت ساسانی و از فرماندهان آن بودند، به مسلمانان پیوستند، جتها که از این پس در جهان اسلام با نام تعریب شده زط شناخته شدهاند، همراه باشماری از قومها چون سبابجه یا سیابجه (جمع سبجی یا سیجی، معرب سپـاهی، نک : سیبویه، 2/ 201؛ شاکر، 183) و دستهای از اساورۀ دیلم و گروهی از زطیان ــ که در خوزستان سکنا داشتند ــ نزد ابوموسیٰ اشعری اسلام آوردند و از جانب خلیفۀ دوم برای ایشان حقوق و مستمری تعیین گردید و از آن پس بسیاری از تبعات ناشی از تضادهای طبقاتی که گریبانگیر آنها بود، در جامعۀ اسلامی حذف گردید، و در وضع اجتماعی آنها تغییراتی پدید آمد. آنها نیز در مقابل ملزم به رعایت شروطی شدند که مفاد آن ظاهراً همان بود که معمولاً عمر با مردم سرزمینهای مفتوح منعقد میکرد. یکی از شرایط این بود که به هنگام درگیری دو گروه از مسلمانان با یکدیگر، آنها از جانبگیری یک طرف پرهیز کنند. این گروه از ابتدای تأسیس بصره بدانجا کوچانده شدند و همراه دستههای دیگری از سپاه ساسانی همچون اسواران و چند گروه هندی تبار دیگر چون سیابجه (ظاهراً به گروه کارآزمودۀ نظامی سپاه پارسیان اطلاق می شده که عموماً حفاظت و پاسداری از راهها برعهدۀ آنها بوده است، محمدی، 3/ 211 ببـ )، پساز بخشیـدن خانـه و کاشانه بدانها، در همانجا سکنا گزیدند. در بصره دو گروه زط و سیابجه با یکدیگر درآمیخته بودند، به طوری که به سختی میشد آنها را از هم تفکیک کرد (نک : بلاذری، 520؛ ابنمنظور، نیز تاج العروس، ذیل زطّ). برخی ازمحققان عنصر غالب بر ترکیب جمعیتی بصره را عنصر ایرانی دانستهاند (نک : آذرنوش، بش ). بعدها اینان در زمرۀ موالی بنیتمیم درآمدند و در میان تیرهها به بنی حنظله پیوستند و دوشادوش تازیان در جنگها با ایرانیان شرکت جستند(بلاذری،519- 522، 531-532، 615؛ محمدی، 3/ 211-212؛ نیز نک : ابن منظور، نیز تاجالعروس، همانجاها). ظاهراً به دلیل پیشینۀ جنگاوری زطها از روزگار پیش از اسلام پیوسته حفاظت دستگاههای دولتی را به آنها میسپردهاند؛ برای نمونه در روزگار ابوبکر شماری از ایشان را در مقام نگاهبانانی مییابیم که از جانب دولت ساسانی حفاظت از پادگانهای بحرین را برعهده داشتند (محمدی، 3/ 212). آنان در سرزمینهای فتح شده نیز به حفاظت از دستگاههای دولتی و دیوانی چون دار الاماره، بیتالمال، و زندانها، و نیز راهها یا مسالک و کاروانهای زمینی و دریایی گمارده میشدند (خوارزمی، 143؛ جوالیقی، 183)، و در جنگهای موسوم به رده، در کنار مسلمانان میجنگیدند (طبری، 3/ 304). اما بنا بر پیمانی که با مسلمانان بسته بودند، از شرکت در جنگهای داخلی از جمله جمل و صفین خودداری نمودند. در 35ق/ 655 م و به هنگام جنگ جمل در بصره حفاظت از دارالاماره و بیتالمال برعهدۀ ایشان بود، و در برابر طلحه و زبیر به سختی مقاومت کردند. و بنا بر پارهای روایات، زط و در پارهای دیگر سبابجه، به سرکردگی ابوسالمۀ زطی به عنوان نگهبانان بیتالمال بصره آنگونه در برابر اصحاب جمل به مقاومت پرداختند که عایشه از آنها خشمگینانه نام میبرد. آنها از تحویل بیتالمال به عثمان بن حنیف، عامل حضرت علی (ع) نیز خودداری کردند، و آن را منوط به حضور حضرت نمودند. سرانجام هم تمامی آنها به دست عبدالله بن زبیر و سپاهیانش به طرز فجیعی به قتل رسیدند (بلاذری، 523-524؛ طبری، 4/ 468، 473؛ مسعودی، 2/ 357-358؛ مفید، 171؛ مجلسی، 32/ 172؛ نیز نک : محمدی، 3/ 212-213). به نظر میرسد همین حادثه و سعی در تخریب چهرۀ ایشان، موجب برآمدن پارهای روایات شد (نک : احمدیلو، بش ) که در آنها سخن از گروهی زط به میان میآید که پس از جنگ جمل راه غلو پیش گرفتند و به الوهیت علی (ع) قائل شدند و حضرت آنها را مجازاتکرد (کشی،109؛ کلینی، 7/ 259- 260؛ مجلسی، 40/ 301؛ مشکور، 161؛ قس: بغدادی، 143).در تاریخ اسلام، معاویه اولین کسی است بود که در 49 یا 50 ق/ 669 یا670 م گروهی از جتهای بصره را به همراه سپاه سواران به سواحل سوریه و ترکیه کوچاند (بلاذری، 221، 524) تا هم از شورش احتمالی آنان جلوگیری کند و هم منطقهای مناسب برای پرورش گاومیش در اختیار ایشان بگذارد. از این پس، گهگاه زطیان را در کنار و همراه شورشهای موالی و شعوبیان مییابیم. نخست در میان سپاهیان مختار در جنگ با ابن زبیر که از سوی مختار برای یاری رساندن به محمد بن حنفیه گسیل شدند (نک : شبانه، 21). در 81 ق/ 700م، در پیکار حجاج با محمد بن اشعث، والی خراسان که در سیستان بر او شوریده بود و رنگ شعوبی داشت؛ از اینرو، حجاج بسیاری از زطها و سیابجهها را که با ابن اشعث بیعت کرده بودند، قتل عام و خانههای بازماندگان آنها را ویران، و امتیازاتی را که اسلام به آنها بخشیده بود، لغو کرد و همچون غیر مسلمانان بر آنها خراج و جزیه بست و بسیاری از آنها را کوچاند. گروهی از آنها نیز توانستند به بطائح بگریزند. شدت عمل حجاج نسبت به زطیان در مقایسه با دیگر موالی گویای نقش بسیار مهم ایشان در لشکر ابن اشعث است. در 89 ق/ 708م، لشکریان حجاج پس از فتح شهرهای سند، بسیاری از زطیان را اسیر کردند و ایشان را همراه خانوادهها و گاومیشهایشان به نزد حجاج فرستادند. حجاج شماری از آنها را در کَسْکَر منزل داد و گروهی دیگر را به دستور عبدالملک بن مروان به شام فرستاد (بلاذری، 522-523). پس از آن، در ادامۀ سیاست معاویه و عبدالملک بن مروان و بهموجب فرمان ولید بن یزید (96ق)، شمار بسیاری از ایشان را با گلههای گاومیششان از حوالی رود انـدوس سفلیٰ ــ در پنجاب پاکستان ــ به سواحل دجله که مردابهای آن محل مناسبی برای پرورش گاومیش بود، کوچاندند (همو،221-222). به روزگار حجاج فشارهای او بر نومسلمانان غیر عرب و موالی موجب شد تا بردگان و فراریان زط که بطائح در بصره را پناهگاه امنی یافته بودند، به نزد زطیان ساکن در آنجا پناه ببرند. شرایط مناسب جغرافیایی و بافت اجتماعی منطقۀ بینالنهرین، به مرور زطیان را از گروهی صحرانورد به کشاورزان گاوبان تبدیل کرد. پس از پیوستن شمار بسیاری از موالی و بردگان فراری بدیشان، آنها به عناصر سرکشی مبدل شدند (محیط ، 164)، و تحت فرماندهی محمد بن عثمان توانستند بر راههای مواصلاتی بصره مسلط شوند، و به اغتشاش، ناامن کردن راهها، راهزنی و غارت کاروانها بپردازند (ابنخلدون، 3/ 321). همچنین توانستند ارتباط آبی میان بصره و بغداد را قطع کنند و از کشتیها باج بگیرند، زیرا با بسته شدن راههای مواصلاتی قیمت ارزاق عمومی در بغداد به شدت بالا رفت و مردم در فشار و سختی قرار گرفتند. خلفا یکی پس از دیگری مجبور شدند آنها را سرکوب کنند. مثلاً مأمون پس از استقرار در بغداد، به دنبال شماری انتصابات و به منظور کنترل اغتشاشات در دارالخلافه در 205 ق/ 820 م، عیسی بن یزید جلودی را مأمور سرکوبی زطها کرد. در سال بعد، در پی ناکامی و عدم موفقیت عیسی بن یزید، او را عزل کرد و داوود بن ماسجور را به امارت بصره و بحرین گمارد و او را مأمور پایان دادن به غائلۀ زطها کرد (طبری، 8/ 580، 581؛ ابن اثیر، 6/ 379؛ ابن کثیر، 9/ 213، 216؛ ابن خلدون، 3/ 317).در این درگیریها شماری از جتها ناگزیر از راه شمال به سوی بخشهای علیای فرات ــ که درگذشته نیزبسیاری از ایشان بدانجا کوچانده شده بودند ــ عزیمت کردند، و گروهی هم به آناتولی رفتند، که در آنجا به «چنگانه» (در ترکی کنونی: زنگانه) معروف شدند، گروهی نیز به سوریه رفتند و در آنجا به «نوری»، (صورت لوری) و نیز «غَجَر» شهرت یافتند (محیط، همانجا؛ وجود ناحیۀ زُط در فلسطین و نیز غَجرها در سوریۀ امروزی قابل ذکر است). ظاهراً این فرمانده مأمون نیز نتوانست آنها را به شکل کامل سرکوب نماید. سرانجام، به روزگار معتصم عباسی، عجیف بن عنبسه در 210 ق/ 825 م با قطع خطوط ارتباطی و بستن آب بر روی آنان، پس از 9 ماه بر آنها غالب آمد و گروهی از ایشان را به قتل رساند. آنگاه شمار بسیاری (بنا بر برخی مآخذ حدود 27 هزار نفر ) از ایشان را برای درخواست امان نامه از خلیفه به بغداد آورد و برای آرامش و خشنودی مردم شماری از آنها را در کشتی نشاند و در شهر به نمایش درآورد. خلیفه با اسکان دادن آنها در عین زربه، در سرحدات روم ( خانقین در مرزهای ترکیه و سوریه)، توانست هم مانع شورشهای پیدرپی آنها در سرزمینهای اسلامی شود، و هم مرزهای میان مسلمانان و رومیان را با استقرار جنگجویان زط استوار گرداند. یاقوت از کارآمدی ایشان برای مرزنشینان یاد میکند (2/ 761). سرانجام پس از تسخیر عین زربه به دست رومیان در 241ق/ 855 م، تمامی آنها به اسارت درآمدند و میان کشته شدن و یا انتخاب دین مسیحیت مخیر شدند (بلاذری، 235؛ طبری، 9/ 10، 11، 201؛ ابن کثیر، 9/ 237، 272؛ ابن خلدون، 3/ 321). از این پس، معمولاً دیگر نامی از ایشان در منابع به چشم نمیخورد و حتیٰ در حوادث سال 255ق/ 869 م و در فتنۀ صاحب الزنج ذکری از ایشان به میان نمیآید و تنها گردیزی به حضور آنها در میان لشکریان صاحب زنج اشاره میکند (ص 463). ظاهراً این گروه در میان انبوه جمعیت سیاهپوست که شمار آنها در جامعۀ اسلامی به سرعت رو به فزونی بود، مستحیل شدند (نک : غروی، 498). بغداد در اواخر سدۀ 4ق/ 10م، محلهای با نام زُط داشت که جماعتی از عیاران، ولگردان و غُربا (غُربتیها) و مانند آنها در آنجا میزیستند. ابـن حجاج، شاعـر هرزهسرای بغـداد ــ که به روایت ابن فضل الله در آن محله سکنـا داشت (15/ 262) ــ آن چنان شیفتۀ این جماعت بود که در شبهای تابستان که آنان بیرون از سراهای خود تجمع میکردند و میخفتند، به سخنانشان گوش فرا میداد (صفدی، 12/ 333-334). شورشهای مکرر زُط، عمادالدین و نورالدین، از اتابکان زنگی را نیز واداشت تا جتهای موسوم به غجر و نور در سوریه را ( نک : لسترنج، 369)، به سرزمینهای رومیان تبعید کنند. در سدۀ 4ق/ 10م گروههایی از جتها با مهاجرت به منطقۀ ایراهستان یا اراهستان ـ منطقهای به وسعت حد فاصل بندرسیراف تا بندرعباس، منطبق با لارستان قدیم (نک : وثوقی و دیگران، 1/ 129) ــ حکومت نیمه مستقلی تشکیل داده بودند که ظاهراً تا هنگام حملۀ عرب به آنها هنوز بر آیین زردشت بودهاند. امرای آنان که به امرای جاتی مشهور بودند، از حکومت مرکزی تبعیت نمیکردند. با قدرت گرفتن آل بویه در فارس، عضدالدولۀ دیلمی با لشکرکشی به این منطقه توانست برای مدت کوتاهی آنها را بـه انقیاد خود درآورد (وثـوقی،24-25، 33-35؛ نیز نک : ابنبلخی، 141، 219).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید