دمشق
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
پنج شنبه 21 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/245856/دمشق
چهارشنبه 3 اردیبهشت 1404
چاپ شده
24
ابوالحسن اشعری (د 324 ق / 936 م) با جداشدن از معتزله و کوشش برای جایدادن باورهای اصحاب حدیث در چارچوب علم کلام، نظامی کلامی را در اوایل سدۀ 4 ق / 10 م، در بصره ارائه کرد که بهخصوص برای محافل سنتگرا جذابیت فراوان داشت. دمشق شهری بود که این نگاه سنتگرا در آن سیطره داشت و همانگونه که انتظار میرفت، استقبال شایستهای از این مذهب نوظهور کرد. نخستین مروج مذهب، عبدالعزیز بن محمد ابوالحسن طبری (د ح 360 ق / 971 م) از شاگردان مستقیم اشعری بود که در دمشق سکنا گزید و به تبلیغ افکار اشعری پرداخت (ابنعساکر، همان، 36 / 339). چند سالی پس از او، عثمان بن ابیبکر ابنحمود (د ح 380 ق / 990 م) از علمای تونس که مذهب اشعری داشت، به دمشق وارد شد و بسیاری از شیوخ شهر به محفل او درآمدند (همو، تبیین ... ، 40). در پایان سدۀ 4 ق / 10 م، مذهب اشعری آن اندازه در دمشق نفوذ داشت که علی بن داوود قطان دارانی (د 402 ق / 1011 م) از پیروان مذهب، مقری و امام جامع دمشق بود (همو، تاریخ، 41 / 472). در اوایل سدۀ 5 ق / 11 م، عالمانی متنفذ چون شریف ابوطالب ابنمهتدی هاشمی (د 415 ق / 1024 م) و ابوطاهر ابنخُراشۀ مقری (د 428 ق / 1037 م) امام جامع دمشق پیرو مذهب اشعری بودند (همو، تبیین، 240، 252)، اما همزمان نگرانی از نفوذ مذهب کرامی که بهشدت در شام در حال گسترش بود، اشعریان را نگران میکرد. محمد بن کرام بنیانگذار مذهب کرامی که در بیتالمقدس اسکان یافته بود، در مسیر خود، در دمشق درنگی داشت (همو، تاریخ، 55 / 130)، ازاینرو انتظار میرود دامنۀ تبلیغ او به دمشق نیز کشیده شده باشد. به درخواست عالمان دمشق، قاضی ابوبکر باقلانی (د 403 ق / 1013 م) نظریهپرداز وقت در عراق، حسین بن حاتم ازدی، از شاگردان خود را برای ترویج مذهب به دمشق فرستاد؛ وی مدتی در آنجا فعالیت کرد و سپس به مغرب رفت (همو، تبیین، 216). عالمان دیگر اشعری تا پایان سده اینان بودند: ابوبکر محمد زاهد ابنجرمی (د 436 ق / 1044 م)؛ ابوالحسن رشا بن نظیف مقری (د 444 ق / 1052 م)؛ عبدالملک بن عبدالوهاب بن مهتدی هاشمی (د 462 ق / 1070 م)؛ ابوعلی ابنابیحریصه (د 466 ق / 1074 م)، عالم مهاجر از همدان به دمشق؛ فقیه نصر بن ابراهیم مقدسی (د 490 ق / 1097 م)، عالم اهل بیتالمقدس و مؤلف آثار عقایدی که 9 سال پایانی را در دمشق به تدریس و افتاء اشتغال داشت؛ ابوالحکم محمد بن احمد انصاری، عالم اندلسی که در 499 ق به دمشق آمد؛ و سرانجام امام محمد غزالی (د 505 ق / 1111 م) که ضمن سفرهایش چندی در دمشق اقامت کرد (همان، 256، 260، 276، 286، تاریخ، 37 / 37، 51 / 181). حضور مذهب اشعری در دمشق، در طی سدۀ 6 ق / 12 م، دوام داشت و کسانی چون ابوالحسن علی بن مسلم سلمی (د 533 ق / 1139 م) که اشعری را مجدد دین در رأس سدۀ سوم، و باقلانی را مجدد رأس سدۀ چهارم میانگاشت (نک : همو، تبیین، 326)، و شاگردش ابوالقاسم ابنعساکر (د 571 ق / 1175 م) مورخ نامدار دمشق که تبیین کذب المفتری را در دفاع از مذهب شافعی نوشت (نک : مآخذ)، از رجال آن بودند. با حاکمیتیافتن صلاحالدین ایوبی، حامی بزرگ مذهب اشعری در 578 ق / 1182 م، بر دمشق، کاملاً طبیعی بود که این مذهب به دوامی مستمر در دمشق دست یابد، بهگونهای که عملاً در سدههای بعد، عموم محافل اصولی و کلامی دمشق، تعلق به اشاعره داشت و برخی از خاندانها چون خاندان سبکی و ابنجماعه دراینباره نامبردار بودند.
در طول حکومت بنیامیه (41-132 ق / 661-750 م)، دمشق بهعنوان پایتخت امویان، به نظر میرسید نامساعدترین مرکز برای رشد تشیع باشد. در طول دورۀ عباسی نیز باوجود پایان تبلیغات اموی، شواهد حکایت از آن دارند که فاصلهگرفتن از شیعه تا مدتها در فضای دمشق غالب بوده، اما بیشک انتقال حکومت به عباسیان از شدت آن کاسته است. دربارۀ دورۀ اموی، روایتی حکایت از آن دارد زمانی که چندی پیش از 114 ق / 732 م، امام محمد باقر (ع) و فرزندش جعفر برای پاسخ به برخی ابهامات به دمشق احضار شدند (دلائل ... ، 233؛ ابنحاتم، 604)، مردم شهر به طعنه میگفتند: «این پسر ابوتراب است» (ابنشهرآشوب، 3 / 334). همچنین برای بازتابی از فضای فرهنگی دمشق، باید به حدیثی منقول از امام صادق (ع) اشاره کرد با این مضمون که 3 گروه بر امام حسین (ع) گریه نکردند: مردم بصره، دمشق و آل عثمان (کلینی، 4 / 576؛ ابنقولویه، 166-167، 363). نیز جا دارد به سخن ابنعدی جرجانی اشاره شود که در سخن از ابراهیم بن یعقوب جوزجانی (د 259 ق / 873 م) عالم رجالی که به نصب شناخته میشد (ابنحجر، تقریب، 95)، میگوید: «او به مذهب اهل دمشق در حمله به امام علی (ع) گرایش شدید داشت» (ابنعدی، 1 / 310) و بدین ترتیب، اطلاعی کلی دربارۀ گرایش مذهبی اهل دمشق ارائه کرده است. ابویوسف قزوینی متکلم معتزلی (د 488 ق / 1095 م) نیز دمشق را «سرزمین نصب» خوانده بود (نک : ابنعساکر، تاریخ، 36 / 219). اما این گرایش را حتى در سدههای متقدم هرگز نباید نشانی از غلبۀ قطعی تلقی کرد. ذهبی یادآور میشود در دورهای از زمان، نصب گرایش غالب در دمشق بود، سپس در دورۀ غلبۀ فاطمیان تشیع (رفض) به مذهب غالب تبدیل شد و نصب ریشهکن گردید؛ وی اضافه میکند که پس از فاطمیان تا عصر وی، جریان شیعۀ امامیه (به گفتۀ او رفض) همواره بقای محدود خود را حفظ کرده است (نک : میزان، 1 / 75). در منابع انساب، شعبههای مختلفی از شریفان علوی معرفی میشوند که در طی سدههای متقدم هجری در دمشق سکنا گرفته، آنجا را در طی نسلهای متمادی وطن خود شناخته، و شماری از آنان به مناصبی از فضا و نقابت دست یافته بودند (مثلاً نک : ابنصوفی، 34، 67، جم ؛ ابنعنبه، 73، 93، جم ). حضور این خاندانها در دمشق، بهطور غیرمستقیم میتوانست به رشد تشیع مربوط باشد. همچنین در میان روایاتی که دربارۀ 313 تن یاران امام رضا (ع) سخن میگویند، گفته میشود دو تا 4 تن از یاران خاص حضرت، از مردم دمشقاند (خطبة ... ، 29؛ دلائل، 557، 571؛ ابنطاووس، 292)؛ این روایات فارغ از بار آخرالزمانی خود، نشان از آن دارد که در سدههای متقدم هجری، جمعیتی از شیعۀ امامیه در دمشق زندگی میکردهاند که انتظار چنین روایاتی را پدید آورد. اینکه داستان عبدالله بن سبأ تا چه اندازه تاریخی باشد یا اسطورهای، این نکته در تاریخ تشیع در دمشق مهم است که گفته میشود وی برای تبلیغ مذهب در زمان عثمان (23-35 ق / 644-655 م) چندی در دمشق زیسته است (ابنعساکر، همان، 29 / 3). اطلاعات روشنتر از حضور شیعۀ امامیه در دمشق، از اواسط سدۀ 2 ق / 8 م، پس از انقراض بنیامیه و در اوایل عصر عباسی آغاز میشود. در اسانید کمشناختۀ شیعه از کتاب الانوار، نام کسی به نام سلیمان بن علی دمشقی زیسته در همان دوره دیده میشود که حدیثی غریب در فضایل امام علی (ع) نقل کرده است (حسن ابنعبدالوهاب، 36؛ نوادر ... ، 52). در منابع رجالی امامیه در شمار اصحاب امام صادق (ع) نام چند دمشقی دیده میشود: محمد بن عبدالله ابنعُلاثه (طوسی، الرجال، 287)؛ سُوید بن عبدالعزیز (برقی، 47؛ ابنبابویه، 604)؛ داوود بن عیسى نخعی (طوسی، همان، 201)، که از کوفه مهاجرت کرده و در دمشق ساکن شده بود (ابنحبان، 6 / 287؛ ابنعساکر، همان، 17 / 180)؛ مروان بن معاویۀ فَزاری (طوسی، همان، 210)، که او نیز از کوفه به دمشق کوچیده بود (خطیب، 13 / 151-152؛ ابنعساکر، همان، 57 / 347؛ قس: ابنسعد، 7 / 329)؛ و سرانجام سعید بن مسلمه، نوادۀ هشام بن عبدالملک (طوسی، همان، 212). دربارۀ فرد اخیر، ابنعساکر روایتی آورده که نشان از ارتباط او با امامیه (رافضه) دارد و مدعی است آنان احادیثی از کتاب وی را که موافق دیدگاه خود نبوده، حذف کردهاند (نک : تاریخ، 21 / 297). اخوالِ یوسف بن اسباط زاهد دمشقی که به گفتۀ خود او مذهب امامی (رافضی) داشتهاند (همان، 8 / 96)، در همین دوره میزیستهاند. در اواخر سدۀ 2 ق / 8 م، هشام بن خالد دمشقی را نیز میشناسیم که حدیثی موافق رأی امامیه در باب ائمۀ دوازدهگانه نقل کرده است (خزاز، 141). در اواسط سدۀ 3 ق / 9 م، فردی به نام حسن بن قادم دمشقی در اسانید امامیه دیده میشود که ظاهراً خود و پدرش از امامیه بودهاند. پدر او برخی آثار امامی را از طریق علی بن جعفر بصری از امام صادق (ع) روایت میکرده است (طوسی، الفهرست، 230). همچنین محمد بن عمرو بن یونس ثعلبی معروف به سوسی (د 259 ق / 873 م) محدثی از اهل کوفه بود که مذهب امامی داشت و چندی در دمشق اقامت کرده، حدیث میگفت (ابنعساکر، همان، 5 / 34-35). در همین دورۀ زمانی فردی به نام محمد بن کثیر دمشقی قابل شناسایی است که با یک واسطه از امام رضا (ع) روایت دارد و نام او در اسانید پسران بسطام دیده میشود (ابنبسطام، 37، 40). در ربع سوم سدۀ 2 ق، بهخصوص باید از ابومحمد عبدالله بن محمد شامی، محدث امامی اهل دمشق یاد کرد که از احمد بن محمد بن عیسى اشعری روایت داشت (کشی، 249، 417)، و در شمار اصحاب امام حسن عسکری (ع) نیز شمرده میشد (طوسی، الرجال، 401). مهمترین رواجدهندۀ روایات او در قم، محمد بن احمد بن یحیى در نوادر الحکمة بود (همان، 433) و این محدث دمشقی در شمار آن دسته از رجال نوادر بود که ابنولید قمی آنها را معتبر نمیشمرد (همو، الفهرست، 222؛ نجاشی، 348). در اوایل سدۀ بعد، محمد بن یعقوب کلینی (د 329 ق / 941 م) نامدارترین محدث امامیه و صاحب کتاب کافی، سفری به دمشق داشت و آنجا حدیث گفت (ابنعساکر، همان، 56 / 297) و چند سال بعد در 334 ق / 946 م، ابوطالب محمد بن صبیح بن رجاء ثقفی، محدث امامی اقامتی در دمشق داشت و آنجا به روایت کتاب سلیم بن قیس هلالی پرداخت (نک : مقدمۀ کتاب، 65، 87، 91). با استیلای خلافت فاطمی بر دمشق در 359 ق / 970 م، شرایط برای فعالیت امامیه نیز مساعدتر شد. ابنابیزینب نعمانی (د ح 360 ق) صاحب کتاب الغیبة، که بخش پایانی از زیست خود را در شام گذرانید (نک : ه د، 2 / 660)، چندی نیز در دمشق به حدیث اشتغال داشت (نک : نعمانی، 104). از دیگر عالمان امامی در نیمۀ اخیر سدۀ 4 ق / 10 م، میتوان به محمد بن مظفر بزاز بغدادی (د 379 ق / 989 م) که چندی در دمشق زیست و به قول ابنعساکر «تشیعی آشکار داشت» (نک : همان، 56 / 8) و ابوالفتح غازی بن محمد طرائفی اشاره کرد که در 399 ق / 1009 م در دمشق بود و حدیثی در دلایل امامت امام هادی (ع) را در آنجا روایت کرد (مجلسی، 87 / 142). نیز شریف حسین بن حسن قصبی، عالم جرجانی قابل ذکر است که در 402 ق در دمشق بود و برخی از آثار امامیه، ازجمله تصنیفات ابوالقاسم علی بن حسین علوی را در آنجا روایت میکرد (ابنعساکر، همان، 14 / 52). در اوایل سدۀ 5 ق / 11 م، فردی به نام حسین بن احمد صائغ تمیمی را میشناسیم که تا 421 ق / 1030 م زنده بوده، مدتها در دمشق زندگی کرده، و ابنعساکر او را از «شیوخ شیعه» معرفی نموده است (همان، 14 / 14). همچنین علی بن موسی بن سمسار (د 433 ق / 1042 م) که در عصر خود بزرگترین مسنِد دمشق محسوب میشد و از راویان صحیح بخاری بود، به گفتۀ ابوالولید باجی، گرایش به تشیع داشت، آن هم به اندازهای که «در حد رفض بود» (همان، 43 / 256؛ ذهبی، میزان، 3 / 158). در همین حدود زمانی، ابوالفتح محمد بن علی کراجکی (د 449 ق / 1057 م) از شاگردان شیخ مفید در بغداد که برای ترویج امامیه به سرزمینهای شام آمده بود، چندی را در دمشق گذراند و الرسالة الناصریة در اعمال جمعه را برای امیر وقت دمشق، ناصرالدوله نگاشت (نوری، 3 / 127). شیعیان دمشق با عالمان امامیۀ وقت در عراق نیز ارتباط داشتند و شیخ طوسی (د 460 ق / 1068 م)، «المسائل الدمشقیة» را در پاسخ 12 مسئلۀ رسیده از دمشق نگاشته بود (طوسی، الفهرست، 241). در نیمۀ دوم سدۀ 5 ق، برخی امامیان دمشق مواضع تند مذهبی خود را آشکارا بیان میکردند؛ ازجمله احمد بن علی بن فرات دمشقی (د پس از 480 ق / 1087 م) را رجالیان اهل حدیث بهعنوان «رافضی ستیزهجو» معرفی کردهاند (ذهبی، همان، 1 / 122)، و ابوعلی حسین بن علی مُقری دمشقی (د 491 ق / 1098 م) که گفته میشود در اخراج ابوبکر خطیب بغدادی از دمشق بهسبب باورهای ضد اهل بیت (ع) نقش مؤثری داشت (ابنعساکر، تاریخ، 14 / 285). مذهب امامی در دمشق در سدۀ 6 ق / 12 م نیز همچنان نمایندگانی چون احمد بن منیر رفّاء طرابلسی (د 548 ق / 1153 م) شاعر نامی و متنفذ داشت که مذهب خود را آشکار میساخت و دراینباره چالشهایی داشت (نک : همان، 6 / 33؛ ابنعدیم، 3 / 1154-1155). فراتر باید از خضر بن علی سمسار دمشقی (د 565 ق / 1170 م) یاد کرد که بهعنوان امامی (رافضی) شناخته شده است (ذهبی، تاریخ ... ، 39 / 323). ضمناً این وصیت منتسب به شریف علی بن ابراهیم (د 508 ق / 1114 م) از اولاد اسماعیل بن جعفر صادق (ع) که کسی از شیعه متولی کفنودفن او نباشد (ابنعساکر، همان، 41 / 247)، در صورت صحت، همچنان حکایت از نفوذ گستردۀ شیعۀ امامیه در دمشق دارد. چنین مینماید که با استیلای صلاحالدین ایوبی بر دمشق در 578 ق / 1182 م، ستیزی دامنهدار با تشیع آغاز شد و ازآنپس، حضور امامیه و دیگر فرق شیعه در آن شهر روی به محدودیت نهاد، اما ریشهکن نشد. در سالهای 583-584 ق، شاذان بن جبرئیل قمی عالم امامی ایران و محییالدین ابنزهرۀ حلبی هر دو در شام بودند و ابنزهره برخی کتب پیشینیان را نزد او قرائت کرد (مجلسی، 104 / 165، 106 / 24، 29). در سدۀ 7 ق / 13 م، برخی عالمان امامی در دمشق را میشناسیم که نه بومی، بلکه مهاجر بودند، کسانی همچون عزالدین حسن بن محمد ابننجا فیلسوف و متکلم اهل اربل که خانۀ او در دمشق به میعادگاه جویندگان فلسفه و کلام از مسلمان و غیرمسلمان مبدل گشته بود و باوجود تشیع امامی، در شهر از حرمت فراوانی برخوردار بود (ذهبی، همان، 48 / 410) و جمالالدین یوسف ابنحاتم شامـی، عالمـی از جبل عامل کـه در دمشق اسکان گرفتـه بـود و افزونبر روایت کتب پیشینیان چون کتاب سلیم (نک : مقدمۀ کتاب، 54)، آثاری چون الدر النظیم، در فضایل اهل بیت (ع) نوشته بود (نک : مآخذ). همچنین بجا ست به یوسف بن قزاوغلی سبط ابنجوزی (د 654 ق / 1256 م) از حنفیه اشاره شود که در دمشق اقامتی طولانی داشت و مؤلف تذکرة الخواص در باب ائمۀ اثناعشر (ع) بود (چ نجف، 1383 ق). گرایش تشیع در اثر اخیر به اندازهای است که برخی او را منتقل از حنفیه به امامیه شمردهاند (ذهبی، میزان، 4 / 471). در سدۀ 8 ق / 14 م، از بزرگان امامیه در دمشق، میتوان به اینان اشاره کرد: حسن بن محمد بن ابیبکر سکاکینی که پدرش نیز از امامیه بود؛ وی در 744 ق / 1343 م، بهسبب عقایدش به قتل رسید و در فهرست شهدای شام قرار گرفت (نک : ابنحجر، الدرر ... ، 2 / 34؛ افندی، ریاض ... ، 1 / 304). عزالدین حسن بن محمد ابنحسام از شاگردان فخرالمحققین حلی که در 753 ق / 1352 م از وی اجازۀ روایت دریافت کرد؛ وی اصالتاً اهل جبل عامل بود و در دمشق زندگی میکرد (حر عاملی، 1 / 66). قطبالدین محمد بویهی رازی، فیلسوف نامدار اهل ری که در 766 ق / 1365 م در دمشق با شهید اول دیدار، و مدتی با او مصاحبت علمی داشته است؛ به گفتۀ شهید، وی در همان ایام درگذشت و در صالحیۀ دمشق دفن شد و بیشتر رجال معتبر دمشق در نماز او حضور یافتند (شوشتری، 2 / 293؛ افندی، تعلیقة ... ، 301). شهید اول از فقیهان و مؤلفان نامدار امامیه در طی این سالها در دمشق میزیست و تازمانیکه به دنبال یک توطئه زمینۀ قتل او فراهم شد، همانجا بود و به نشر معارف امامیه اشتغال داشت. ازجمله وی در 784 ق / 1382 م در دمشق به زینالدین علی بن خازن اجازۀ روایت داده است (مجلسی، 104 / 192). او اللمعة الدمشقیة، یکی از مهمترین مختصرات فقهی امامیه را در زندان دمشق نوشت و پس از یک سال حبس، در 786 ق به ضرب شمشیر کشته شد؛ سپس پیکرش را به صلیب کشیدند، آنگاه سنگسار کردند و بعد آتش زدند (حر عاملی، 1 / 182-183؛ مجلسی، 104 / 188 بب ). دشوار است این رفتار را دربارۀ همۀ امامیان دمشق توسعه داد؛ عبارات آشفتۀ ابنحجر نشان از آن دارد که نه صرفاً بهسبب «رفض»، بلکه با متهمساختن وی به عقاید نصیریه و قول به «اتحاد» و اباحه به قتل رساندهاند (نک : انباء ... ، 1 / 311، 2 / 183؛ نیز نک : ه د، 3 / 331). هرچه هست، در سدۀ 9 ق / 15 م، فعالیت امامیه در دمشق، در شرایط رکود بوده، و باز از سدۀ 10 ق / 16 م، این فعالیت بیشتر شده است. در 903 ق / 1498 م، علی بن عبدالعالی کرکی از علمای نامدار امامیه، در دمشق بوده، و به حسین بن محمد حر عاملی اجازۀ روایت داده است (مجلسی، 105 / 57). در حدود سال 934 ق / 1528 م، شهید ثانی عالم مشهور جبل عامل، به دمشق آمد، مدتی در آنجا به تحصیل پرداخت و از کسانی چون شمسالدین محمد ابنمکی حکیم در فلسفه، و از احمد بن جابر مقری، در قرائات درس گرفت (شهید ثانی، 864-865؛ حر عاملی، 1 / 89). از شاگردان شهید ثانی نیز نورالدین بن فخرالدین هاشمی کرکی (د پس از 949 ق / 1542 م) در دمشق اقامت داشت (صدر، 418). در اواخر همین سده، حسین بن عبدالصمد عاملی پدر شیخ بهایی همراه فرزندش در مسیر مهاجرت از لبنان به ایران، چندی را در دمشق اقامت گزید و در آن ایام با حافظ حسین کربلایی تبریزی، از علمای امامی آذربایجان که در دمشق مقیم بود، مصاحبت داشت (نوری، 2 / 225). همچنین در همین سده، شمسالدین محمد ابنطولون (د 953 ق / 1546 م) عالم حنفی دمشق کتاب الائمة الاثنا عشر (ع) را نوشت که از سنخ نوشتههای اهل سنت در ستایش از ائمۀ امامیه است (چ بیروت، 1377 ق). پسر شهید ثانی، حسن بن زینالدین در 1006 ق / 1597 م، تألیف کتاب خود مُنتقی الجُمان را در دمشق به پایان برد (صاحب معالم، 3 / 483). در اواسط سده، محمد بن علی حریری حُرفوشی (د 1059 ق / 1649 م) ادیب و شاعر جبل عامل نیز در دمشق زندگی میکرد و محفلی پررونق و نفوذی تمام داشت؛ اما دچار توطئۀ دشمنان شد و پیش از آنکه به قتل رسد، به حلب گریخت (محبی، 4 / 49). احمد بن حسن حر عاملی (د پس از 1120 ق / 1708 م)، براساس اطلاعاتی که در کتابش الدر المسلوک به دست داده، بین سالهای 1070-1076 ق در دمشق میزیسته است (حسینی، 1 / 65). در اواخر سده، شریف جمالالدین بن علی موسوی مشهور به ابنابیالحسن (د 1098 ق / 1687 م) از علمای جبل عامل که مدتها در مکه مجاور بود، به دمشق آمد و چندی را در آنجا اقامت داشت و بهخصوص در مجالس محمد بن حمزه نقیبالاشراف شرکت میجست (امین، 4 / 217؛ صدر، 129). در 3 سدۀ اخیر بهندرت رجال شاخصی از امامیه در دمشق دیده میشوند. علی بن مصطفی بن علی حسینی (د 1196 ق / 1782 م) یک تاجر امامی بود که پس از مدتی اقامت در مکه، برای نشر تشیع امامی به یمن کوچید (نک : زباره، نبلاء ... ، 2 / 270-271)؛ زباره او را دمشقیالاصل (همانجا)، و البته با لقب عجمی خوانده («ملحق ... »، 181)، و زرکلی او را تاجری ایرانیتبار ساکن دمشق دانسته است (5 / 22). ابراهیم بن یحیى عاملی (د 1220 ق / 1805 م) عالمی با اصالت جبل عاملی است که بهدلیل مظالم جَزّار در وطن خود به دمشق گریخت و چندی در آنجا زندگی کرد، اما پس از غلبۀ جزار بر دمشق، به عراق مهاجرت کرد (صدر، 85). سید محسن امین (د 1371 ق / 1952 م) صاحب اعیان الشیعة و آثار دیگر نیز با وجود اصالت جبل عاملی، پس از تحصیل در نجف، در دمشق ساکن شد و چنانکه خود در الرحیق المختوم یادآور شده، کوشش داشت در دمشق به احیا و نشر معارف دین و اصلاح سنتهای رایجی بپردازد که از دیدگاه او در تقابل با عقل و شرع بود؛ این رویکرد اصلاحطلبانه گاه موجب میشد از سنتهای مشهور شیعی در مواردی فاصله گیرد و از این باب مورد نقد سنتگرایان واقع شود (نک : امین، 10 / 333-334؛ نیز نک : ه د، 10 / 279). باوجود حضور نسبی امامیان در دمشق، این شهر هرگز محلی برای فعالیت اسماعیلیه نبوده است. درحالیکه شهر سلمیه در شمال شام یکی از نخستین مراکز تبلیغ مذهب اسماعیلی بود و این موقعیت خود را تا 289 ق / 902 م حفظ کرد (نک : ه د، 8 / 684)، هیچ نشانی از ارتباط این دعوت با دمشق دیده نمیشود. حتى در 289 ق اسماعیلیه بهطور کوتاهمدت دمشق را تصرف کردند (قساطلی، 38)، ولی نباید این تصرف را بهمعنای نفوذ ماندگار مذهب در نظر گرفت. در سال 359 ق / 970 م، خلافت فاطمی بر دمشق استیلا یافت (همو، 40)؛ ذهبی از غالبشدن «رفض» بر فضای دمشق پس از آن خبر داده که تا انقراض فاطمیان دوام داشته است (نک : میزان، 1 / 75)؛ اما چنین مینماید که درعمل، این استیلا زمینۀ گسترش امامیه و نه اسماعیلیه را در دمشق ایجاد کرده است. در سدۀ 4 ق، از فردی به نام اخومُحَسِّن (د ح 375 ق / 985 م) ساکن دمشق خبر داریم که خود را از اعقاب محمد بن اسماعیل میشمرد، ولی یکی از مهمترین کتب در رد عقاید اسماعیلیه را نوشته بود (همانجا). تملصولت یا طزملت فرمانده سپاه فاطمیان در دمشق که از سوی خلیفه الحاکم بامرالله در فاصلۀ سالهای 392-394 ق والی دمشق نیز بود، در منابع اهل سنت بهعنوان «رافضی» معرفی شده است، تعبیری که بیشتر میتواند حکایت از امامیبودن وی داشته باشد تا تعلق او به مذهب اسماعیلی (نک : ابنعساکر، تاریخ، 11 / 49). همچنین شریف حسن بن عباس حسینی که او نیز نسبش را به اسماعیل بن جعفر (ع) میرساند و از سوی خلیفۀ فاطمی الحاکم قاضی دمشق بود (نک : همان، 13 / 119)، اصلش از قم بود (ابنعدیم، 5 / 2415؛ صفدی، 12 / 40) و بیشتر انتظار میرود امامی بوده باشد (برای اوضاع فرهنگی دمشق در دورۀ فاطمیان، نک : محاسنه، سراسر اثر). زیدیه نیز در دمشق هرگز حضور جدی نداشتند. فردی مانند ابوالمحاسن مُفَضَّل بن محمد تنوخی (د 442 ق / 1050 م) محدث و نایب قضای دمشق از آن حیث احتمال دارد زیدی باشد که گفته است در فقه حنفی بود، و در عقاید میان اعتزال و تشیع جمع کرده بود (ابنعساکر، همان، 60 / 91)، اما ریشهای برای این مذهب در آنجا مشهود نیست.
ابنبابویه، محمد، الامالی، قم، 1417 ق؛ ابنبسطام، عبدالله و حسین ابنبسطام، طب الائمة (ع)، نجف، 1385 ق / 1965 م؛ ابنحاتم شامی، یوسف، الدر النظیم، قم، مؤسسة النشر الاسلامی؛ ابنحبان، محمد، الثقات، به کوشش سید شرفالدین احمد، دارالفکر، 1395 ق / 1975 م؛ ابنحجر عسقلانی، احمد، انباء الغمر، به کوشش محمد عبدالمعید خان، حیدرآباد دکن، 1389 ق / 1969 م؛ همو، تقریب التهذیب، به کوشش محمد عوامه، حلب، 1408 ق / 1988 م؛ همو، الدرر الکامنة، به کوشش عبدالمعید خان، حیدرآباد دکن، 1396 ق / 1976 م؛ ابنسعد، محمد، الطبقات الکبرى، بیروت، دارصادر؛ ابنشهرآشوب، محمد، مناقب آل ابیطالب، نجف، 1376 ق؛ ابنصوفی، علی، المجدی، به کوشش احمد مهدوی دامغانی، قم، 1409 ق؛ ابنطاووس، علی، الملاحم و الفتن، نجف، 1398 ق / 1978 م؛ ابنعدی، عبدالله، الکامل، به کوشش یحیى مختار غزاوی، بیروت، 1405 ق / 1985 م؛ ابنعدیم، عمر، بغیة الطلب، به کوشش سهیل زکار، بیروت، 1988 م؛ ابنعساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، به کوشش علی شیری، بیروت / دمشق، 1415 ق / 1995 م؛ همو، تبیین کذب المفتری، دمشق، 1347 ق؛ ابنعنبه، احمد، عمدة الطالب، به کوشش محمدحسن آل طالقانی، نجف، 1380 ق / 1961 م؛ ابنقولویه، جعفر، کامل الزیارات، به کوشش جواد قیومی، قم، 1417 ق؛ ابنمرتضى، احمد، طبقات المعتزلة، به کوشش دیوالد ویلتسر، بیروت، 1380 ق / 1961 م؛ ابنندیم، الفهرست؛ ابوزرعۀ دمشقی، عبدالرحمان، التاریخ، به کوشش خلیل منصور، بیروت، 1417 ق / 1996 م؛ ابونعیم اصفهانی، احمد، حلیة الاولیاء، قاهره، 1351 ق / 1933 م؛ احمد بن حنبل، العلل و معرفة الرجال، به کوشش وصیالله عباس، بیروت / ریاض، 1408 ق / 1988 م؛ افندی، عبدالله، تعلیقة امل الآمل، به کوشش احمد حسینی، قم، 1410 ق؛ همو، ریاض العلماء، به کوشش احمد حسینی، قم، 1401 ق؛ امین، محسن، اعیان الشیعة، بیروت، 1403 ق / 1983 م؛ برقی، احمد، «الرجال»، همراه الرجال ابنداوود حلی، به کوشش جلالالدین محدث ارموی، تهران، 1342 ش؛ بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، به کوشش ابراهیم رمضان، بیروت، 1415 ق / 1994 م؛ حر عاملی، محمد، امل الآمل، به کوشش احمد حسینی، بغداد، 1385 ق / 1965 م؛ حسین بن عبدالوهاب، عیون المعجزات، نجف، 1369 ق؛ حسینی اشکوری، احمد، تراجم الرجال، قم، 1414 ق؛ خزاز قمی، علی، کفایة الاثر، قم، 1401 ق؛ خطبة البیان، نجف، 1385 ق / 1965 م؛ خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، قاهره، 1349 ق؛ دلائل الامامة، منسوب به ابنرستم طبری، قم، 1413 ق؛ ذهبی، محمد، الامصار ذوات الآثار، به کوشش قاسم علی سعد، بیروت، 1406 ق / 1986 م؛ همو، تاریخ الاسلام، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، 1413 ق / 1993 م؛ همو، سیر؛ همو، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد بجاوی، بیروت، 1382 ق / 1963 م؛ زباره، محمد، «ملحق البدر الطالع»، همراه ج 2 البدر الطالع شوکانی، قاهره، 1348 ق؛ همو، نبلاء الیمن، صنعا، 1985 م؛ زرکلی، اعلام؛ شوشتـری، نـورالله، مجالس المـؤمنین، تهـران، 1375 ق / 1956 م؛ شهرستانی، محمد، الملل و النحل، به کوشش محمد بدران، قاهره، 1375 ق / 1956 م؛ شهید ثانی، زینالدین، «شرح حال خودنوشت»، ضمن ج 2 رسائل، به کوشش رضا مختاری، قم، 1421 ق؛ صاحب معالم، حسن، منتقی الجمان، به کوشش علیاکبر غفاری، قم، 1362 ش؛ صدر، حسن، تکملة امل الآمل، به کوشش احمد حسینی، قم، 1406 ق؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش احمد ارناؤوط و ترکی مصطفى، بیروت، 1420 ق / 2000 م؛ طوسی، محمد، رجال، به کوشش جواد قیومی، قم، 1415 ق؛ همو، الفهرست، به کوشش جواد قیومی، قم، 1417 ق؛ قساطلی، نعمان، الروضة الغناء فی دمشق الفیحاء، بیروت، 1402 ق / 1982 م؛ کتاب سلیم بن قیس هلالی کوفی، به کوشش محمدباقر انصاری، قم، 1415 ق؛ کشی، محمد، معرفة الرجال، اختیار طوسی، به کوشش حسن مصطفوی، مشهد، 1348 ش؛ کلینی، محمد، الکافی، به کوشش علیاکبر غفاری، تهران، 1391 ق؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، 1403 ق / 1983 م؛ محاسنه، محمدحسین، تاریخ مدینة دمشق خلال الحکم الفاطمی، دمشق، 2001 م؛ محبی دمشقی، محمدامین، خلاصة الاثر، قاهره، 1284 ق؛ مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، به کوشش محمد مخزوم، بیروت، 1408 ق / 1987 م؛ نجاشی، احمد، رجال، به کوشش موسى شبیری زنجانی، قم، 1407 ق؛ نعمانی، محمد، الغیبة، به کوشش فارس حسون کریم، قم، 1422 ق؛ نوادر المعجزات، منسوب به ابنرستم طبری، قم، 1410 ق؛ نوری، حسین، خاتمة مستدرک الوسائل، به کوشش مؤسسۀ آل البیت (ع)، قم، 1415 ق؛ یحیی بن معین، التاریخ، روایت دوری، به کوشش احمد محمد نور سیف، مکه، 1399 ق / 1979 م.
احمد پاکتچی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید