صفحه اصلی / مقالات / دمشق /

فهرست مطالب

دمشق


آخرین بروز رسانی : پنج شنبه 21 آذر 1398 تاریخچه مقاله

در سال 264 ق / 878 م، احمد بن طولون (ه‍ م) والی مصر به دمشق رفت و حکومت آنجا را به سردار ترک احمد بن یدغباش / دوغباش سپرد (کندی، 245-246؛ بلوی، 91-93؛ ابن‌اثیر، الکامل، 7 / 316؛ صفدی، 1 / 310-311). در 269 ق / 883 م لؤلؤ غلام ابن‌طولون، که از طرف وی بر بخشهایی از شام حکومت می‌کرد، بر ابن‌طولون شورید (طبری، 9 / 614). ابن‌طولون به دمشق رفت و بار دیگر آنجا را به زیر سلطۀ خود درآورد (نک‍ : کندی، 250-252؛ بلوی، 289- 298؛ قس: طبری، 9 / 613-614).
پس از مرگ ابن‌طولون (270 ق / 884 م) و جانشینی پسرش ابوالجیش خُمارویه، نایب دمشق عصیان کرد و خمارویه با فرستادن لشکری وی را از آنجا بیرون راند. سال بعد سپاهیان عباسی به سرکردگی ابوالعباس احمد (بعدها خلیفه معتضد) پسر الموفق و همراهی اسحاق بن کنداج، حاکم موصل و جزیره و ابن‌ابی‌الساج دمشق را گرفتند. در پی آن، سردار ترک سعید / سعد اَیْسر از طرف خمارویه با ابوالعباس جنگید و او را شکست داد و از طرف خمارویه بر دمشق حکومت یافت. در 272 ق / 885 م، خمارویه سعد را به‌سبب محبوبیتش در میان مردم دمشق و بدگویی وی از خمارویه (به‌سبب فرار در جنگ با ابوالعباس) کشت و در محرم سال بعد، خود به دمشق رفت و اوضاع آنجا را آرام نمود و عربهایی را که بر بعضی از نواحی دمشق مستولی شده بودند، سرکوب کرد و حاکمی دیگر برای دمشق گمارد و به مصر بازگشت (کندی، 259-260؛ ابن‌اثیر، همان، 7 / 409-410، 414-415؛ صفدی، 1 / 312، 324-327).
خمارویه در سالهای 274 و 275 ق / 887 و 888 م، با ابن‌ابی‌الساج حاکم قِنَّسرین، که پس از چندی اطاعت از خمارویه با او مخالفت نمود، نزدیک دمشق جنگید و او را شکست داد (کندی، 262-263؛ ابن‌اثیر، همان، 7 / 427- 429). خمارویه در 282 ق / 895 م، به دست چند تن از غلامانش در دمشق کشته شد (کندی، 264؛ طبری، 10 / 42) و سال بعد، هارون بن خمارویه ــ که پس از حکومت کوتـاه برادرش جَیش و قتـل وی، امـارت مصر و شـام را به دست گرفته بود ــ حکومت دمشق را بـه طُغج ابن جُفّ امیر متنفذ طولونی، که پیش از این به نیابت از جیش بن خمارویه بر آنجا حکم می‌راند، واگذارد (نک‍ : کندی، 265-266؛ ابن‌اثیر، همان، 7 / 477- 478، 488- 489؛ صفدی، 1 / 330-331).
در سال 289 ق / 902 م، قرمطیان به سرکردگی یحیی بن زکرویه ابن‌مهرویه، معروف به شیخ، به سوی دمشق حرکت کردند و سپاهیان طغج را شکست دادند و کشتار کردند و دمشق را 7 ماه در محاصره گرفتند. لشکری از مصر به فرماندهی بَدرالحمامی (ه‍ م) یا بدر کبیر (غلام معتضد عباسی) به یاری طغج رسید و سال بعد، قرمطیان شکست خوردند و یحیی بن زکرویه کشته شد. پس از آن در اول شعبان 290 ق / 30 ژوئن 903 م، بدر حکومت دمشق را از طرف هارون به دست گرفت. قرمطیان بار دیگر همراه برادر یحیی بن زکرویه، حسین (یا احمد) معروف به صاحب‌الشامه، دمشق را محاصره کردند. مکتفی خلیفۀ عباسی برای سرکوب قرمطیان در شام و برچیدن حکومت ضعیف هارون بن خمارویه در شام و مصر، سپاهی به فرماندهی محمد بن سلیمان به سوی دمشق فرستاد؛ قرمطیان در 292 ق / 905 م، اموال بسیاری از مردم گرفتند و به محاصرۀ دمشق پایان دادند (نک‍ : طبری، 10 / 94 بب‍ ، نیز 118- 119؛ نیشابوری، 275-276؛ ثابت، 196- 198؛ العیون ... ، 4(1) / 107-111؛ صفدی، 1 / 329-337؛ مقریزی، اتعاظ، 1 / 169-173). سال بعد (293 ق) نیز قرمطیان به رهبری برادر حسین بن زکرویه به دمشق یورش بردند و باوجود جنگی سخت در بیرون شهر، نتوانستند بر آنجا دست یابند (نک‍ : طبری، 10 / 121-122؛ مسعودی، التنبیه ... ، 373؛ ثابت، 203).
در فترت برافتادن طولونیان تا برآمدن اخشیدیان در مصر و شام (292-323 ق / 905-935 م) عاملانی که بیشتر از غلامان ترک بودند، از طرف خلفای عباسی بر دمشق حکومت یافتند (نک‍ : صفدی، 1 / 338-343).
در جمادی‌الآخر 319 یا 318 / ژوئیۀ 930 یا 931، مقتدر عباسی، حکومت دمشق را به والی مصر ابوبکر بن طغج بن جف ملقب به اِخشید واگذارد و او بار دیگر در آنجا خطبه و سکه به نام عباسیان کرد و والیانی بر دمشق گمارد (عریب، 136-137، 144؛ ابـن‌خلکـان، 5 / 56-57؛ صفـدی، 1 / 344- 348). در 328 ق / 940 م، امیرالامرای (ه‍ م) بغداد محمد بن رائق در یورش به شام، دمشق را از دست حاکم اخشیدی آن، بدر / بُدَیْر بن عبدالله، بیرون آورد. پس از آن، محمد بن یزداد شهرزوری از طرف ابن‌رائق، و پس از مرگ ابن‌رائق مدتی از طرف اخشید بر دمشق حکومت کرد (کندی، 306-307؛ ابن‌اثیر، الکامل، 8 / 363؛ صفدی، 1 / 355-356، 358-360).
در ربیع‌الاول 333 / نوامبر 944، سیف‌الدولۀ حمدانی که حلب و حمص را با هزیمت‌دادن و شکست لشکریان اخشید محمد بن طغج، حاکم مصر و شام، فتح کرده بود، به سوی دمشق لشکر کشید و باوجود آنکه در رمضان 333 / آوریل 945 وارد شهر شد، در فتح قطعی شهر ناموفق ماند. چون اخشید از رَمله برای دفع وی حرکت کرد، سیف‌الدوله عقب نشست. سپس با یکدیگر سازش کردند و سیف‌الدوله به حلب بازگشت و مقرر شد اخشید در ازای حفظ حاکمیت خود بر دمشق، سالانه مالی به سیف‌الدوله بپردازد (همدانی، محمد، 351؛ ابن‌اثیر، همان، 8 / 445-446؛ ابن‌عدیم، 1 / 111-115).
پس از مرگ اخشید، محمد بن طغج (ذیحجۀ 334 یا محرم 335)، و جانشینی پسر نوجوانش اَنُوجور در حکومت مصر و شام، سیف‌الدوله بار دیگر در صفر 335 / سپتامبر 946 به دمشق حمله کرد و شهر را گرفت. انوجور همراه پیشکار و اتابک خود کافور، که بر امور دولت وی مسلط بود، از مصر حمله کرد و سیف‌الدوله را هزیمت داد. در پی آن، بار دیگر صلحی منعقد شد که به موجب آن دمشق تحت سلطۀ حکومت اخشیدیان باقی ماند، بی‌آنکه در ازای آن مالی به سیف‌الدوله پرداخت کنند (انطاکی، 75-76؛ ابن‌اثیر، همان، 8 / 457- 458؛ ابن‌عدیم، 1 / 115- 119؛ صفدی، 1 / 349-350، 353-354). پس از آن، کارگزارانی از طرف انوجور بر دمشق حکومت کردند (نک‍ : صفدی، 1 / 355-357، 366-367).
پس از مرگ کافور در 357 ق / 968 م، ابوعلی حسن بن احمد جَنّابی ملقب به اَعْصَم، نوادۀ ابوسعید جَنّابی (ه‍ م)، رهبر قَرمطیان اَحساء (ه‍ م) و بحرین بر شام مستولی شد و دمشق را از دست صالح بن عُمَیْر عُقیلی، عامل اخشیدیان، بیرون آورد و وِشاح بن عبدالله سُلَمی را به جای وی گمارد. چون جنابی به احساء بازگشت (358 ق)، صالح بار دیگر بر شهر مسلط شد. در ذیحجۀ 358 / اکتبر 969، جعفر بن فلاح کُتامی سردار معز خلیفۀ فاطمی، حسن بن عبدالله / عُبیدالله بن طغج اخشیدی را در جنگ رَمله شکست داد و اسیر کرد و در اوایل محرم 359 / نوامبر 969، دمشق را به نام معز فاطمی گشود و دیگر شهرهای شام را نیز گرفت. در پی آن، برخی از مخالفان فاطمیان از دمشق گریختند و ابوعلی جنابی (حسن اعصم) را به گرفتن دمشق برانگیختند. ابوعلی جنابی که از سوی خلیفۀ عباسی و آل‌بویه حمایت مالـی می‌شد، بار دیگر با لشکری بزرگ به شام حمله کرد و در ذیقعدۀ 360 / سپتامبر 971، نزدیک دمشق بر لشکر فاطمیان پیروز شد و جعفر بن فلاح را کشت و دمشق را گرفت و حکومت آنجا را به ظالم بن مَرهوب / مَوهوب عقیلی داد و به احساء بازگشت.
ابوعلی در 361 ق / 972 م، آهنگ دمشق نمود و ظالم را برکنار کرد. وی همچنین به مصر حمله کرد، اما از فاطمیان شکست خورد (ثابت، 226- 229؛ ابن‌عساکر، 25 / 211؛ ابن‌اثیر، الکامل، 8 / 591-592، 614-615؛ ذهبی، سیر ... ، 16 / 274-275؛ ابن‌شاکر، 1 / 318- 319؛ صفدی، 1 / 364-366، 372-374، 377- 379؛ قس: انطاکی، 128، 143، 145-147؛ ابن‌ظافر، 24-25؛ مقریزی، اتعاظ، 1 / 121-130، 186- 188).
در 363 ق / 974 م، خلیفه معز فاطمی بار دیگر حملۀ ابوعلی جنابی به مصر را دفع کرد. ظالم بن مرهوب نیز که گریخته بود، به تحریک معز و علیه قرمطیان به شام بازگشت و در رمضان 363 / ژوئن 974، بر دمشق مستولی شد و به نام فاطمیان دعوت کرد. وی ابوالمُنَجّا قرمطی و پسرش را که از طرف ابوعلی جنابی والی دمشق شده بود، دستگیر کرد و کارش بالا گرفت. چندی نگذشت که سپاه فاطمیان به فرماندهی ابومحمود (بن) ابراهیم بن جعفر به دمشق رسید و میان او و ظالم اختلاف افتاد. همچنین در اثر فساد سپاهیان فاطمی در دمشق و اطراف شهر، مردم شوریدند و سرانجام در مصالحه‌ای که در 364 ق (یا 363 ق) صورت گرفت، ظالم عقیلی برکنار شد و جَیش بن محمد بن صَمصامه خواهرزادۀ ابومحمود به حکومت دمشق منصوب شد (نک‍ : ثابت، 229-233؛ ابن‌قلانسی، 5 بب‍ ؛ ابن‌عساکر، همانجا؛ مقریزی، همان، 1 / 210-213).
باوجوداین، ناخشنودی مردم دمشق از استیلای فاطمیان و تسلط عیـاران و مفسدان ادامه یـافت تـا آنکه البتکین / الفتکین / افتکین سردار ترک، که زمانی در عراق در خدمت آل‌بویه بود و سپس به حمص رفته بود، به درخواست مردم دمشق آنجا را محاصره، و در آخر شعبان 364 / مۀ 975 شهر را گشود و به حکومت رَیّان خادم، که از طرف معز فاطمی بر آنجا فرمان می‌راند، پایان داد و امنیت و عدالت را در شهر برقرار کرد و در آنجا به نام خلیفه طائع عباسی خطبه خوانده شد. چون امپراتور روم شرقی یوآنس زیمیسکس (یوحنای اول؛ منابع عربی: یأنس بن شِمِشقیق) به شهرهای مرزی (ثُغور) و شهرهای شام حمله کرد، البتکین تعهد نمود سالانه مبلغ 60 هزار دینار باج به وی پرداخت کند و بدین‌وسیله دمشق را از تعرض او نگاه داشت. در پی آن، جوهر صِقِلّی از سوی عزیز خلیفۀ فاطمی در ذیقعدۀ 365 / ژوئیۀ 976، بـه دمشق رسید و شهر را محـاصره کرد و یکی ـ دو مـاه جنگ میان آنها جریان داشت. البتکین از ابوعلی جنابی قرمطی یاری خواست و جوهر ناگزیر پس از 7 ماه، از محاصرۀ دمشق دست کشید و به رمله رفت. عزیز فاطمی در محرم 367 / اوت ـ سپتامبر 977، همراه سردار خود جوهر صقلی با سپاهی بزرگ نزدیک رمله با البتکین و قرمطیان جنگید و آنان را شکست داد و سپس دمشق را بازپس گرفت و حکومت آنجا را به سردارش ابومحمود سپرد (ثابت، 233-235؛ همدانی، محمد، 444؛ انطاکی، 161-162، 179-182؛ ابن‌قلانسی، 21-26، 29-34؛ ابن‌اثیر، الکامل، 8 / 656-661، 697؛ مقریزی، اتعاظ، 1 / 213-214، 218-222، 238-241).
در این هنگام، مردی یمنی به نام قَسّام‌التُراب حارثی که پیش از آن نزد البتکین جایگاهی والا یافته بود، با همراهی گروهی از مردم دمشق و با وجود عامل دست‌‌نشاندۀ عزیز فاطمی، بر شهر مسلط شد و درعین‌حال، به نام عزیز فاطمی دعوت می‌کرد. دو لشکر که عزیز به سوی دمشق فرستاد، نتوانستند بر قسام چیره شوند. در ذیحجۀ 372 / مۀ 983، لشکر عزیز فاطمی به فرماندهی یلتکین / بلتکین دمشق را محاصره کرد. قسام ناگزیر تسلیم شد و یلتکین در 27 محرم 373 ق / 12 ژوئیۀ 983 م (و به قولی 372 ق) شهر را گرفت (انطاکی، 191، 200؛ ابن‌قلانسی، 38-47؛ مقریزی، همان، 1 / 241، 249- 258؛ قس: ابن‌اثیر، همان، 8 / 697- 698، 9 / 6- 8، 17- 18؛ یاقوت، بلدان، 1 / 868- 869).
در اثنای سلطۀ قسام بر دمشق، بکجور حاکم حمدانیان در حمص، با فرستادن غله به مردم دمشق که در تنگنا بودند، کمک می‌کرد. چون بکجور از حکومت حمص برکنار شد، عزیز فاطمی در رجب 373 / دسامبر 983 (و به قولی 372 ق) وی را به حکومت دمشق منصوب کرد. بکجور راه ستم و بدرفتاری پیش گرفت و ازاین‌رو، عزیزْ وی را در رجب 378 / اکتبر 988، معزول کرد و سردار فاطمی، منیر خادم بر دمشق استیلا یافت (انطاکی، 201؛ ابن‌قلانسی، 48 بب‍ ؛ ابن‌اثیر، همان، 9 / 17- 18، 37، 58؛ مقریزی، همان، 1 / 259-260).
پس از آن نیز خلفای فاطمی والیان دمشق را به اتهام فساد مالی، خودکامگی در برابر خلیفه، ظلم و باج‌خواهی، و در مواردی، سخت‌گیری بر سپاهیان یا اقدامات یک‌جانبۀ والی شهر به نفع مسیحیان و ضرر مسلمانان، که به اعتراض و شورش مردم می‌انجامید، دائماً تغییر می‌دادند و این موجب ناامنی و ناپایداری اوضاع دمشق می‌شد (نک‍ : ابوعلی، 7 / 265-272؛ انطاکی، 221، 238-241؛ ابن‌قلانسی، 68 بب‍ ، نیز 94-97، 101، 107، 112-115؛ ابن‌اثیر، الکامل، 9 / 119، 121-123؛ صفدی، 2 / 8- 28؛ مقریزی، همان، 1 / 269-270، 2 / 10، 15، 19، جم‍‌ ).
به دنبـال توافق 3 تن از سـران قبـایل عرب شـام در 414 ق / 1023 م، بر خلع ید از فاطمیان و تقسیم مناطق شام میان خود، مقرر شد دمشق از آنِ صمصام‌الدوله سنان بن علیان باشد. ظاهر خلیفۀ فاطمی در اواخر سال 419 یا در 420 ق / 1028- 1029 م، لشکری به فرماندهی انوشتکین دِزبَری فرستاد و او سران متحد شام را در جنگ اُقْحُوانه (در اردن، نزدیک طبریه) شکست داد. پس از آن، وی تا 433 ق / 1042 م، که فاطمیان مردم دمشق را بر او شوراندند، از طرف فاطمیان بر این شهر حکومت کرد (انطاکی، 390؛ ابن‌قلانسی، 116 بب‍‌ ؛ ابن‌اثیر، همان، 9 / 230-231؛ صفدی، 2 / 29-30).
ناصرالدوله حسن بن حسین حمدانی در دو نوبت حکومت خود بر دمشق از طرف فاطمیان (433-440 و 450-452 ق)، دو بار از طرف خلیفۀ فاطمی، به جنگ با ثُمال / ثمالة بن صالح بن مِرداس امیر حلب و از اعراب بنوکِلاب رفت، اما هر بار شکست خورد (ابن‌قلانسی، 134، 142؛ ابن‌عدیم، 1 / 263-264؛ صفدی، 2 / 30-33؛ مقریزی، همان، 2 / 201، 255، 259).
زمانی که امیرالجیوش بدر بن عبدالله ارمنی معروف به بدرالجمالی (ه‍ م) از طرف فاطمیان (مستنصر) بر دمشق حکم می‌راند (455-456 و 458-460 ق)، به‌سبب اختلاف با سپاهیان و هم ستم و سخت‌گیریهایش، مردم شوریدند و او را از شهر راندند. پس از وی مُعَلَّی بن حیدرۀ کُتامی در شوال 461 / ژوئیۀ 1069، حکومت دمشق را از طرف فاطمیان (مستنصر) به دست گرفت و با ستمکاری، خشم و شورش مردم را برانگیخت و در ذیحجۀ 467 / ژوئیۀ 1075، مجبور به فرار شد (ابن‌میسر، 2 / 15-16، 18- 19؛ ابن‌قلانسی، 154-157، 161-162، 167، 174؛ ابن‌اثیر، الکامل، 10 / 30، 99، 235؛ صفدی، 2 / 46-54؛ مقریزی، اتعاظ، 2 / 268-270، 277، 296).
سال بعد اَتسز بن اوق خوارزمی به دستور سلطان ملکشاه سلجوقی به دمشق حمله کرد و آنجا را پس از محاصره، در ذیقعدۀ 468 / ژوئن 1076، گشود و در آنجا به‌جای نام خلیفه مستنصر فاطمی، به نام مقتدی خلیفۀ عباسی خطبه خوانده شد و بیش از یک قرن سلطۀ فاطمیان شیعی‌مذهب بر دمشق پایان یافت و این شهر زیر سلطۀ سلجوقیان سنی‌مذهب درآمد. در نتیجۀ امنیت، کشاورزان از نو به کار مشغول شدند و امید مردم به بهبود اوضاع بیشتر شد. سپاه فاطمیان به فرماندهی ناصرالدولۀ جیوشی برای بازپس‌گرفتن دمشق آنجا را محاصره کردند. اتسز از تُتُش (ه‍ م) تاج‌الدولة بن الب‌ارسلان سلجوقی (بعداً پایه‌گذار سلسلۀ سلاجقۀ شام) یاری خواست. تتش به دمشق رفت و پس از عقب‌راندن فاطمیان در 471 ق / 1079 م، وارد شهر شد، اما اتسز را برای خشنودی مردم، که از سخت‌گیری و ظلم وی به ستوه آمده بودند، کشت (ابن‌ازرق، 192-193، 199؛ ابن‌قلانسی، 166-167، 174-183؛ ابن‌ظافر، 68، 76؛ ابن‌اثیر، همان، 10 / 68، 99-100، 111؛ ابن‌خلکان، 1 / 295؛ مقریزی، همان، 2 / 316-320). در دورۀ استیلای فاطمیان، دمشق چندین بار بر اثر زلزله آسیب دید. افزون‌براین، حوادثی مانند قحط و گرانی و گرسنگی و بیماری در برخی سالها اهالی دمشق را به ستوه آورد (نک‍‌ : محاسنه، 46-47).
لشکرکشی شرف‌الدوله مسلم بن قریش عُقَیلی، حاکم حلب و موصل، در اوایل سال 476 ق / 1083 م، برای تصرف دمشق به‌سبب مقاومت مردم و حضور تتش در این شهر، ثمری نداشت و او پس از مدتی محاصرۀ دمشق، به حلب بازگشت (ابن‌قلانسی، 185-186؛ ابن‌عدیم، 2 / 78-82). در 478 ق / 1085 م نیز دمشق تحت حکومت تتش در برابر حملۀ سپاه مصر به فرماندهی امیرالجیوش مقاومت کرد (ابن‌اثیر، همان، 10 / 145).
در 487 ق / 1094 م، تتش پسرش فخرالملوک رضوان را به حکومت دمشق گمارد و خود روانۀ خراسان شد، اما سال بعد، شمس‌الملوک دُقاق، پسر دیگر تتش، به تحریک ساوتکین خادم، متولی قلعۀ دمشق، از حلب به دمشق رفت و شهر را از دست رضوان بیرون کرد. کمی بعد، ظهیرالدین طغتکین اتابکِ دقاق و از یاران تتش، ساوتکین را کشت و خود بر دمشق چیره شد و با مادر دقاق ازدواج کرد (ابن‌‌ازرق، 237، 243-245؛ ابن‌اثیر، همان، 10 / 247- 248).
تلاش رضوان در 489 یا 490 ق / 1096 یا 1097 م، برای بیرون‌آوردن دمشق از دست برادرش دقاق، بی‌نتیجه بود. دقاق نیز در 497 ق / 1104 م، درگذشت یا کشته شد و طغتکین حکومت دمشق را با خودکامگی به دست گرفت و سال بعد اعضای خاندان تتش را کشت و از سوی دیگر با نیکی به مردم دل آنان را به دست آورد (ابن‌قلانسی، 215، 233-236؛ ابن‌عساکر، 17 / 304؛ ابن‌اثیر، همان، 10 / 269، 375-377؛ ابن‌عدیم، 2 / 124-125، 150).
در اواخر سال 506 و اوایل 507 ق / 1113 م، صلیبیان به رهبری بودوئن اول (د 511 ق / 1118 م)، پادشاه صلیبی بیت‌المقدس، بارها به اطراف دمشق یورش بردند و دست به غارت و تخریب گشودند؛ به‌گونه‌ای که مردم ازلحاظ مواد غذایی سخت به تنگنا افتادند. در پی آن، طغتکین به یاری دیگر امرای ترکمن به جنگ با صلیبیان رفت و آنان را شکست داد. در اواخر سال 519 یا اوایل 520 ق / 1126 م، نیز صلیبیان به فرماندهی بودوئن دوم، پادشاه صلیبی بیت‌المقدس، برای گرفتن دمشق به این شهر حمله کردند، اما در جنگ مَرْجُ‌الصُّفَّر در جنوب دمشق از طغتکین و امیران ترکمن متحد وی شکست خوردند (ابن‌قلانسی، 290-295، 339-340؛ ابن‌اثیر، همان، 10 / 495، 639).
پس از مرگ طغتکین (522 ق / 1128 م) پسرش تاج‌الملوک ابوسعید بوری به جای وی به حکومت دمشق رسید و از این زمان دمشق تحت حکومت بوریان (نک‍ : ه‍ د، بوری، بنی) درآمد. بوری، ابوعلی طاهر بن سعد / سعید مَزدَقانی وزیر پدرش را، که به اسماعیلیه متمایل بود و گفته شده است قصد تسلیم‌کردن دمشق به صلیبیان را داشت، و 6 هزار تن از اسماعیلیه را در 15 رمضان 523 ق / 1 سپتامبر 1129 م، در دمشق کشت. در پی آن، صلیبیان قلعۀ مرزی بانیاس (ه‍ م)، از توابع دمشق را، که اسماعیلیه در 520 ق آن را تصرف، و سپس تخلیه کرده بودند، گرفتند و به دمشق حمله، و آنجا را محاصره کردند، اما در اواخر سال 523 یا 524 ق / 1129 یا 1130 م، در جنگ با مسلمانان شکست خوردند و شماری از آنان کشته شدند (ابن‌قلانسی، 347- 348، 350-360؛ ابن‌جوزی، 17 / 254، 257؛ ابن‌اثیر، همان، 10 / 632-633، 652، 656- 658).
بوری در اثر زخمی که در جنگ با اسماعیلیه برداشته بود، درگذشت (526 ق / 1132 م) و پسرش شمس‌الملوک اسماعیل به حکومت رسید. شمس‌الملوک در سال بعد، دژ بانیاس را که صلیبیان گرفته بودند، آزاد کرد، اما وی برخلاف پدر و جدش که با مردم راه نیکی و نرمش پیش گرفتند، بر مردم دمشق ستمها نمود و تهدید کرد دمشق را به عمادالدین زنگی بن آق‌سنقر، حاکم حلب و موصل و جزیره، یا به صلیبیان واگذارد. به دنبال نگرانی و شکایت بزرگان شهر، وی به دستور مادرش (زمرد خاتون) در 529 ق / 1135 م، کشته شد و برادرش شهاب‌الدین محمود را به حکومت دمشق نشاندند (نک‍ : ابن‌قلانسی، 365-372، 386-390؛ ابن‌اثیر، الکامل، 10 / 670، 679-680، 684-685، 11 / 20-21). باوجوداین، عمادالدین زنگی که به سوی دمشق حرکت کرده بود، در اول جمادی‌الاول 529 ق / 17 فوریۀ 1135 م، دمشق را محاصره کرد که با مقاومت سرسختانه‌ای رو‌به‌رو شد و پس از آن به دستور مسترشد خلیفۀ عباسی، از محاصره دست کشید و بازگشت (نک‍ : ابن‌قلانسی، 390-392).
در رمضان سال 532 / مۀ 1138، عمادالدین زنگی زمرد خاتون مادر شهاب‌الدین محمود را به همسری گرفت تا از این راه دمشق را تصاحب کند، اما به مقصود نرسید و حکومت دمشق عملاً به دست معین‌الدین اُنُر، از غلامان طغتکین بود. در شوال 533 / ژوئن 1139، محمود به دست غلامانش کشته شد و برادرش جمال‌الدین محمد بن بوری حکومت دمشق را به دست گرفت. وی همچنان کار دولت را به معین‌الدین انر سپرد (ابن‌قلانسی، 418-422؛ ابن‌اثیر، همان، 11 / 38، 50، 55، 68).
در سال 534 ق / 1140 م، عمادالدین به خواست همسرش زمرد خاتون برای انتقام از قاتلان پسرش (محمود) دمشق را محاصره کرد. دراین‌اثنا محمد بن بوری در اثر بیماری درگذشت (8 شعبان 534) و معین‌الدین در شعبان 534 / آوریل 1140، پسر خردسال وی ابوسعید مجیرالدین آبق را به حکومت دمشق برداشت و با صلیبیان برضد عمادالدین پیمانی بست و عمادالدین ناگزیر در 5 رمضان 534 ق / 24 آوریل 1140 م، از محاصرۀ دمشق دست کشید و به حلب بازگشت (ابن‌قلانسی، 422-427؛ ابن‌اثیر، التاریخ ... ، 58- 59).
در دومین جنگ صلیبی سران و پادشاهان مسیحی با سپاهی بزرگ به سوی بلاد اسلامی حرکت کردند و در 6 ربیع‌الاول 543 ق / 25 ژوئیۀ 1148 م، دمشق را که تحت حکومت اسمی مجیرالدین آبق بود، محاصره کردند. معین‌الدین انر که حاکم واقعی دمشق به شمار می‌رفت، به یاری امیران نواحی شام، خصوصاً نورالدین محمود زنگی (پسر عمادالدین زنگی) با دشمن مقابله کرد و پس از چند روز جنگ، صلیبیان به سبب تفرقه، از محاصرۀ دمشق دست کشیدند و عقب نشستند (ابن‌قلانسی، 462-466؛ ابن‌اثیر، همان، 88- 89؛ سبط ابن‌جوزی، 8(1) / 196-200؛ صوری، 3 / 175-176).
پس از مرگ معین‌الدین انر (ربیع‌الآخر 544)، نورالدین زنگی به قصد جهاد با صلیبیان و دفع تجاوز آنان در سالهای 545 و 546 ق / 1150 و 1151 م، تلاش کرد مجیرالدین آبق، حاکم دمشق، را مطیع و با خود همراه سازد. از آنجا که حکومت دمشق باج‌گزار صلیبیان شده بود و بیم استیلای آنان بر این شهر می‌رفت، نورالدین زنگی در 10 صفر 549 ق / 26 آوریل 1154 م، دمشق را بدون مقاومت گشود و به حکومت ضعیف مجیرالدین آخرین امیر بوری در دمشق پایان داد و آنجا را ضمیمۀ قلمرو خود کرد (ابن‌قلانسی، 475-476، 478-480، 484-491، 502-506؛ ابن‌اثیر، الکامل، 11 / 197- 198؛ صوری، 3 / 359-360).

صفحه 1 از10

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: