دمشق
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
پنج شنبه 21 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/245856/دمشق
چهارشنبه 3 اردیبهشت 1404
چاپ شده
24
در اواخر سال 565 ق / 1170 م، دمشق در اثر زلزلهای سخت آسیب دید (ابناثیر، همان، 11 / 354). پس از مرگ نورالدین زنگی در دمشق (569 ق / 1174 م) پسر یازدهسالهاش اسماعیل، ملقب به ملک صالح، بر دمشق حکومت یافت. در این هنگام اوضاع شام آشفته بود و صلیبیان با حمله به بانیاس بار دیگر دمشق را باجگزار خود ساختند؛ ازاینرو، صلاحالدین ایوبی یوسف بن ایوب، از سرداران نورالدین زنگی که در 567 ق / 1172 م، دولت فاطمیان را در مصر برانداخته و حکومت مستقل آنجا را به دست گرفته بود، در آخر ربیعالاول 570 / اکتبر 1174 به خواستۀ بزرگان دمشق و برای ساماندادن به اوضاع آنجا و همچنین ادامۀ جهاد با صلیبیان، به آن شهر رفت و خود را مطیع ملک صالح اسماعیل خواند. با روانهشدن اسماعیل به حلب، حکومت کوتاه وی بر دمشق پایان یافت (همان، 11 / 402، 408، 415- 418) و این شهر جزو قلمرو یکپارچۀ صلاحالدین بر مصر و شام گردید. در سال 572 ق / 1176 م، صلاحالدین ایوبی برادرش توران شاه بن ایوب، ملقب به ملکالمعظم، را به حکومت دمشق گمارد و خود به مصر رفت. در این سال گروهی از صلیبیان به توابع دمشق تاختند. توران شاه که در دمشق بود، به مصاف آنان رفت، اما شکست خورد. در اواخر سال 574 ق / 1179 م نیز صلیبیان به اطراف دمشق یورش برده و دست به غارت و کشتار گشودند. صلاحالدین لشکری به فرماندهی برادرزادهاش عزالدین فرخ شاه از مصر به دمشق فرستاد و او بر صلیبیان پیروز شد. پس از مرگ توران شاه (576 ق) فرخ شاه بهعنوان نایب صلاحالدین در دمشق مستقر شد و تا 578 ق که درگذشت، در این مقام باقی بود (همان، 11 / 435-437، 452-453، 468-470، 491؛ ابنواصل، 2 / 49، 52). در سال 582 ق / 1186 م، صلاحالدین حکومت دمشق را به پسر بزرگترش علی، ملقب به ملک افضل اقطاع داد و پسر دیگرش عثمان ملقب به ملک عزیز را حکومت مصر داد و برادر خود ابوبکر محمد ملقب به ملک عادل را نایب او قرار داد. بعد از مرگ صلاحالدین ایوبی (صفر 589 / فوریۀ 1193، دمشق) میان پسرانش اختلاف افتاد و ملک عزیز حاکم مصر در ربیعالآخر 590، برضد برادرش ملک افضل، حاکم دمشق، لشکر کشید تا این شهر را از دست او بیرون آورد. افضل از عمویشان ملک عادل ابوبکر محمد بن ایوب (حاکم ناحیۀ جزیره) استمداد طلبید و او و دیگر امیران ایوبی شهرهای شام و جزیره در دمشق اجتماع کردند تا آنجا را در برابر زیادهخواهی عزیز حفظ کنند. پس از آن، عزیز ناگزیر با افضل صلح کرد. ملک عزیز در 591 ق / 1195 م، بار دیگر دمشق را محاصره کرد، اما بینتیجه به مصر بازگشت (نک : ابناثیر، الکامل، 11 / 523، 12 / 97- 99، 109-110، 118-120). در سال 592 ق / 1196 م، بار دیگر ملک عزیز همراه عمویش ملک عادل به دمشق لشکر کشید و آنجا را به تصرف درآورد. ملک افضل را به قلعۀ صَرْخُد فرستادند و ملک عزیز حکومت دمشق را به عمویش سپرد و به مصر بازگشت (همان، 12 / 121-123، 351؛ ابوشامه، 8- 9؛ ابنواصل، 3 / 61-67). پس از مرگ ملک عزیز (595 ق / 1199 م) ملک افضل به درخواست امرای مصر به آنجا رفت و حکومت را به دست گرفت. حملۀ افضل در این سال برای تصرف دمشق بینتیجه بود و ملک عادل در 596 ق / 1200 م، حکومت مصر را از دست او بیرون کرد و برخی نواحی شام ازجمله دمشق را برای خود نگاه داشت. سال بعد ملک افضل همراه برادرش غازی ملک ظاهر، حاکم حلب، به دمشق لشکر کشید تا این شهر را از سلطۀ ملک عادل بیرون آورد، اما آنان به فتح دمشق موفق نشدند و در اول محرم 598 / اول اکتبر 1201، از محاصرۀ دمشق دست کشیدند (ابناثیر، همان، 12 / 140-145، 155-156، 160-163؛ ابنعدیم، 3 / 144-153).حکومت دمشق پیش از مرگ ملک عادل (615 ق / 1218 م) و پس از آن به دست پسرش، ملک معظم عیسى (د 624 ق / 1227 م) بود و پس از وی پسرش ملک ناصر داود حکومت یافت. در ربیعالآخر 626 / مارس 1229، امیر ایوبی ملک اشرف محمد به همراه برادرش ملک کامل (پسران ملک عادل) برادرزادهشان ملک ناصر را در دمشق محاصره کرد و ناصر در ماه شعبان همان سال شهر را به وی تسلیم کرد (نک : ابناثیر، همان، 12 / 322، 471-472، 482-484؛ ابنعدیم، 3 / 184، 201-202، 206-207).پس از ملک اشرف ایوبی (635 ق / 1238 م) حکومت دمشق به برادرش ملک صالح عمادالدین اسماعیل معروف به ابوالخیش رسید. برادر دیگرش ملک کامل از مصر لشکر کشید و وی را از دمشق راند، اما کامل دو ماه بعد در رجب 635 / مارس 1238، درگذشت و امرای ایوبی ملک جواد یونس بن مودود، نوادۀ ملک عادل را به حکومت برگزیدند. ملک جواد در اول جمادیالاول 636 ق / 10 دسامبر 1238 م، دمشق را به ملک صالح نجمالدین ایوب پسر ملک کامل تسلیم کرد. سپس در صفر 637 / سپتامبر 1239، ملک صالح اسماعیل به دمشق حمله کرد و آنجا را باز پس گرفت. وی در 642 ق / 1244 م، به یاری صلیبیان با سپاهیان حاکم مصر ملک صالح ایوب و متحدان خوارزمی آنها در غزه جنگید، اما شکست خورد. سپاه ایوبی سپس دمشق را محاصره کردند. اسماعیل استحکامات شهر را تقویت و با اقداماتی مانند بریدن پل و جاری کردن آب، به تخریب اطراف شهر پرداخت. سال بعد نیز چون سپاه مصر به فرماندهی معینالدین بن شیخ، وزیر ملک صالح ایوب به همراه خوارزمیان دمشق را محاصره کردند، ملک صالح اسماعیل این شهر را به ملک صالح ایوب حاکم ایوبی مصر (حک 637-647 ق) واگذار کرد و او برای دمشق نایب گمارد (سبط ابنجوزی، 8(2) / 704- 708، 711، 716- 719، 724، جم ). امرای دمشق که از سیطرۀ شجرةالدر، ملکۀ ایوبی مصر، بر دمشق ناراضی بودند، ملک ناصر صلاحالدین (دوم) یوسف ایوبی (پسر ملک عزیز محمد) حاکم حلب (حک 634 بب ) را در 648 ق / 1250 م، به دمشق فراخواندند و بـه فرمان او درآمدند (نک : همو، 8(2) / 778-780).ازآنجاکه مغولان در صفر 658 / فوریۀ 1260، به رهبری هلاگو در حمله به شام، حلب را فتح و در آنجا غارت و تخریب و کشتار کردند، مردم دمشق از ترس هدایایی پیش هلاگو فرستادند و فرمان مغولان را گردن نهادند. هلاگو پس از آن، لشکری به فرماندهی کیتبوقا / کتبغا نویان به سوی دمشق گسیل داشت. ملک ناصر از دمشق گریخت و چندی پس از آن خود را تسلیم کرد و هلاگو حکومت شام و دمشق را به او داد؛ اما دیری نگذشت که بر او بدگمان شد و او را کشت. کیتبوقا در 17 ربیعالاول 658 ق / 2 مارس 1260 م، دمشق را بیمقاومت گرفت و به مردم امان داد. در پی آن، ایل سبان بر دمشق مسلط شد. کیتبوقا دو ماه بعد قلعۀ دمشق را نیز پس از محاصره و ضربات منجنیق گشود. وی پس از آن مساجد شهر را به کلیسا بدل کرد (ابوشامه، 311-320؛ بیبرس، زبدة ... ، 75- 79؛ ابوالفدا، 3 / 199-202؛ ذهبی، تاریخ، 48 / 49-55، 59-60؛ وصاف، 47؛ رشیدالدین، 2 / 1027- 1028، 1033-1034؛ نیز نک : ابنابیاصیبعه، 668- 669؛ اقبال، 192، 198).ملک مظفر سیفالدین قُطُز، سلطان مملوکی مصر، در 25 رمضان 658 ق / 3 سپتامبر 1260 م، مغولان را در جنگ عین جالوت (شمال فلسطین) شکست سختی داد. در پی آن، ایل سبان و مغولان از دمشق گریختند و قطز وارد دمشق شد و علمالدین سنجر حلبی را به حکومت دمشق گمارد که نخستین نایبالسلطنۀ ممالیک مصر در دمشق به شمار میرود. در راه بازگشت از دمشق به مصر، امیر رکنالدین بیبرس در اواخر سال 658 ق / 1260 م، قطز را کشت و خود به سلطنت رسید و در دمشق خطبه به نام وی خواندند و سکه به نامش ضرب کردند. ازآنجاکه سَنجر حلبی در اندیشۀ حکومتی مستقل در شام بود، بیبرس لشکری به دمشق فرستاد و این شهر را به تصرف درآورد. سنجر دستگیر، و به مصر فرستاده شد و نایبالسلطنهای برای دمشق تعیین گردید (وصاف، 47- 49؛ رشیدالدین، 2 / 1028-1034؛ ابوشامه، 321-322؛ بیبرس، همان، 78-80؛ ذهبی، همان، 48 / 60-66).امیر جمالالدین اَقوش نجیبی (حک 660-670 ق) که از طرف بیبرس بر دمشق فرمان میراند، در آنجا دست به کارهای عمرانی گشود و مسجد جامع دمشق را تعمیر کرد و چندین مدرسه و خانقاه ساخت (نک : ابنعبدالظاهر، 140-141؛ بیبرس، همان، 85-86، 138- 139؛ صفدی، 2 / 170-171؛ دهمان، 61-63). سپستر نیز علمالدین سنجر شجاعی منصوری، نایبالسلطنۀ دمشق (690-691 ق؛ بیبرس، همان، 283-284، 290) به دستور ملک اشرف، سلطان مملوکی مصر، بازسازی قلعۀ دمشق و کاخهای سلطنتی و ایوان و گنبد آبی آنجا را، که در حملۀ هلاگو تخریب شده بود، آغاز کرد (ابنکثیر، 13 / 323).سیفالدین قپچاق / قفجاق / قبجق منصوری نایبالسلطنۀ دمشق پس از حادثۀ قتل ملک منصور حسامالدین لاجین / لاشین، سلطان مملوکی مصر، در 698 ق / 1299 م، از ترسْ نزد غازان خان محمود ایلخان مغول (حک 694-703 ق) گریخت. چون غازان خان به عزم فتح دمشق به سوی شام لشکر کشید، قپچاق او را همراهی کرد. ملک ناصر ناصرالدین محمد جانشین لاجین در مصر، برای مقابله با سپاه مغول به دمشق رفت، اما در جنگ وادیالخزندار (شمال شرقی حمص، 699 ق) از غازان خان شکست خورد. بزرگان دمشق به استقبال غازان خان رفتند و فرمان وی را پذیرفتند. غازان به مردم امان داد و در 10 ربیعالآخر 699 ق / 4 ژانویۀ 1300 م، وارد دمشق شد و قپچاق را نایبالسلطنۀ دمشق کرد. پس از بازگشت غازان خان از دمشق، مغولان دست به غارت و کشتار گشودند و عدهای را به اسارت گرفتند و برخی اماکن و محلههای شهر را سوزاندند و ترس و ناامنی و گرانی بر دمشق مستولی شد. در پی آن، سپاه مملوکی مصر به سوی دمشق حرکت کرد و با هزیمتدادن گروهی از سپاهیان مغول که در آنجا بودند، در رجب 699 / آوریل 1300، شهر را تصرف کردند. ملک ناصر، قپچاق را عفو کرد و به جای او جمالالدین اقوش اَفرم منصوری را به عنوان نایب دمشق گماشت (وصاف، 379-381؛ رشیدالدین، 2 / 1293-1297؛ یونینی، 1 / 178-181، 193-195، 199، 250 بب ؛ بیبرس، زبدة، 300-301، 349-351، 354 بب ، التحفة ... ، 148-151، 153- 159؛ صفدی، 2 / 200-215).سیفالدین تَنکز امیـر مملوکی (مق محرم 741) طـولانیترین دورۀ حکومت را در دمشق داشت و از اوایل سال 712 ق / 1312 م تا اواخر سال 740 ق / 1340 م، که به دستور سلطان مملوکی مصر ملک ناصر برکنار و سپس کشته شد، بر این شهر فرمان راند. وی نزد ملک ناصر مقرب بود و با حشمت وتجمل تمام حدود 28 سال بر دمشق فرمان راند. امنیت و عدالت را برقرار و به امور دینی، علمی، اجتماعی و اداری شهر رسیدگی میکرد. در زمان وی در دمشق کارهای عمرانی، مانند مرمت مسجدجامع، نوسازی مدارس، تعمیر قناتها و توسعۀ راهها انجام گرفت (شجاعی، 1 / 71 بب ، نیز 93-95؛ ابنکثیر، 14 / 65، 187؛ صفدی، 2 / 229-244؛ ابنطولون، اعلام ... ، 38-41). در 749 ق / 1348 م، بیماری طاعون به دمشق سرایت کرد و بر اثر آن شمار بسیاری از مردم جان باختند (نک : ابنبطوطه، 100؛ ابنکثیر، 14 / 228-230). پس از آن، در سدۀ 8 ق / 14 م، ممالیک مصر پیوسته نایبانی به حکومت دمشق تعیین میکردند (نک : صفدی، 2 / 244-302؛ ابنطولون، همان، 42 بب ).در اواخر سال 801 ق / 1399 م، سیفالدین تَنبَک نایب دمشق، بر ملک ناصر فرج بن برقوق سلطان مملوکی مصر شورید و مناطقی از شام را تصرف کرد. در رجب 802 / مارس 1400، در رویارویی با سپاه ملک ناصر مغلوب و اسیر، و در 2 رمضان 802 در دمشق کشته شد و نیابت سلطنت دمشق به شرفالدین سودون دوادار ظاهری رسید (همان، 56). سودون در اوایل سال 803 ق / 1400 م، فرستادۀ تیمور گورکانی (ه م)، امیر و بنیانگذار سلسلۀ تیموریان را که روانۀ فتح شام شده بود، کشت و با لشکر خود برای یاری نایبالسلطنۀ حلب به آنجا رفت، اما در جنگ با امیر تیمور (11 ربیعالاول 803 ق / 30 اکتبر 1400 م) اسیر، و سپس کشته شد. ملک ناصر سلطان مملوکی مصر برای دفاع از متصرفات خود در شام، در 6 جمادیالاول / 23 دسامبر همان سال وارد دمشق شد، اما دو هفته بعد به سبب آنکه خبر یافت برخی امیران مملوکی از دمشق به قاهره گریختهاند تا در آنجا بر ضد او بشورند، به قاهره بازگشت و دمشق را طعمۀ مرگ کرد. در پی آن، تیمور به دمشق رسید و سپاهیانش در اطراف شهر پیاده شدند. مردم شام با سپاه تیمور جنگی سخت کردند و کشتۀ بسیار دادند. پس از آن مردم دمشق چند تن ازجمله ابنخلدون، مورخ و نویسندۀ مشهور را که در دمشق به سر میبرد، نزد تیمور فرستادند و از وی برای مردم امان گرفتند و شهر را به وی تسلیم کردند. تیمور در 24 جمادیالآخر 803 ق / 9 فوریۀ 1401 م، دمشق را گرفت و شحنگان را بر دروازههای شهر گمارد و سپس قلعۀ دمشق را محاصره کرد و با منجنیق کوبید و در 21 رجب / 7 مارس همان سال آن را تصرف و غارت، و قلعه و مسجدجامع آن را ویران کرد و دمشق را برخلاف شروط تسلیمْ بر سپاهیانش مباح کرد و آنان به شکنجۀ مردم و غارت اموال و تخریب شهر پرداختند و آن را به آتش کشیدند و در 2 یا 3 شعبان / 18 یا 19 مارس، با اسیران و اموال غارتی آنجا را ترک کردند و تیمور دانشمندان و صنعتگران و هنرمندان و آهنگران و سازندگان سلاح و شیشهگران برگزیده را به پایتخت خود سمرقند فرستاد (ابنخلدون، 7 / 728-731، 738-741؛ نظامالدین، 230-237؛ حافظابرو، 2 / 907 بب ؛ ابنعربشاه، 194 بب ؛ شرفالدین، 2 / 1048-1050، 1056-1057، جم ؛ ابنتغریبردی، 12 / 218-224، 227 بب ؛ ابنصیرفی، 2 / 73- 78، 80 بب ؛ حتی، 2 / 296-297؛ سواژه، 96؛ فیشل، 99-110).پس از آن تغریبردی (د 815 ق / 1412 م)، پدر ابنتغریبردی (د 874 ق / 1469 م) مورخ مشهور مصر، بر دمشق حکومت یافت و چند ماه در این مقام بود، تا آنکه بهسبب غارت و ستم از بیم دستگیری به حلب گریخت. سپستر در زمان نیابت شرفالدین شیخ خاصکی محمودی (805-807 ق) مسجدجامع اموی، بیمارستان و برخی مدرسهها و نهادهای علمی دمشق که در حملۀ تیمور سوخته و تخریب شده بودند، تعمیر شدند و امنیت در راهها برقرار گردید (مقریزی، السلوک، 6 / 46، 54، 82-83، 114-116، 119-122؛ ابنطولون، اعلام، 57- 58؛ طیبا، 454-455).دمشق از سال 808 ق / 1405 م، تا اواخر دورۀ ممالیک نیز صحنۀ نزاع نایبان بر سر قدرت و عصیانشان بر سلطان مملوکی مصر، و انواع ستمگریها بر مردم بود. در سالهای 817- 818 ق / 1414-1415 م، ملک مؤید شیخ محمودی، سلطان مملوکی مصر برای تحت سلطه درآوردن دمشق به آنجا لشکر کشید. بههرروی، بهجز پارهای سالها که دمشق از ثبات نسبی برخوردار بود، این شهر شاهد تغییر پیاپی عاملان از سوی دولت ممالیک مصر بود (نک : مقریزی، همان، 6 / 362-363، 388-391؛ ابنطولون، همان، 58 بب ، 120 بب ، جم ؛ نیز نک : برغوت، 400-406).در 18 جمادیالآخر 922 ق / 19 ژوئیۀ 1516 م، ملک اشرف قانصوۀ غوری (حک 906-922 ق / 1500-1516 م) سلطان مملوکی مصر و شام، در پی اتحاد با شاه اسماعیل اول صفوی، و برای جلوگیری از پیشروی و استیلای سلیم اول، سلطان عثمانی بر نواحی شام، با سپاهی بزرگ به دمشق رسید و سپس به حلب رفت. قانصوه در جنگ مَرج دابِق در شمال حلب (رجب 922 / اوت 1516) از سلیم شکست خورد و کشته شد و باقیماندۀ سپاهش به دمشق بازگشتند. در پی آن، در 5 شعبان / 3 سپتامبر همان سال، جانبِردی غزالی، از امرای پیشین مملوکی، که به اتفاق گروهی از امرا به دمشق بازگشته بود، به عنوان نایب شام در آنجا تعیین شد، اما با نزدیکشدن سپاه عثمانی، به مصر گریخت. پس از آن، مردم دمشق تصمیم گرفتند شهر را به سلطان عثمانی تسلیم کنند و یونس پاشا در 29 شعبان / 27 سپتامبر به عنوان نخستین والی عثمانی در دمشق مستقر شد و سپس سلطان سلیم در 11 یا 13 رمضان / 8 یا 10 اکتبر همان سال وارد دمشق شد و عدهای از امرا را در دمشق کشت و به مردم امان داد. بدینترتیب سلیم عثمانی به حکومت سلاطین ممالیک مصر بر دمشق و دیگر شهرهای شام پایان داد (نک : ابنایاس، 5 / 52-54، 60، 68-73، جم ؛ ابنحمصی، 519-525؛ ابنطولون، همان، 229 بب ؛ ابنزنبل، 99-103، 108، 117).مدتی پس از استیلای عثمانی، جانبردی غزالی در 5 صفر 924 ق / 16 فوریۀ 1518 م، حکومت دمشق را از سلیم گرفت و با خشونتْ مخالفان را سرکوب کرد، اما پس از مرگ سلیم (926 ق)، در 17 ذیقعدۀ 926 ق / 29 اکتبر 1520 م، سر به شورش برداشت و خود را سلطان خواند و تلاش کرد سلطۀ خود را بر حلب نیز بگستراند. سلیمان قانونی، پسر و جانشین سلیم، لشکری همراه فرهاد پاشا وزیر، برای سرکوبی جانبردی به شام فرستاد. در جنگی که در 26 صفر 927 ق / 5 فوریۀ 1521 م، نزدیک دمشق روی داد، جانبردی و بسیاری از یاران او کشته شدند و محلهها و روستاهای اطراف دمشق غارت شد و عثمانیها بار دیگر بر دمشق چیرگی یافتند (ابنایاس، 5 / 368، 376- 378؛ ابنحمصی، 529- 544؛ ابنطولون، همان، 244-253، مفاکهة ... ، 2 / 82-83، تاریخ ... ، 97 بب ). عثمانیها پس از فرونشاندن شورش جانبردی غزالی، توجه بیشتری به ایالت مهم و بزرگ شام کردند و والیانی سختگیر بر آنجا گماردند تا از شورشهای احتمالی جلوگیری کنند. بسیاری وقتها این والیان مقام خود را با پرداخت مال میخریدند. آنان بیشتر به خشنودی دولت عثمانی و مالاندوزی میاندیشیدند و خود و سپاهیانشان (یِنیچِری) بر مردم ستمها روا میداشتند. بااینحال، باب عالی این والیان را از ترس استقلالطلبی و عصیانشان پیوسته تغییر میداد و گاه آنان را بهقسطنطنیه احضار و اعدام، یا اموالشان را مصادره میکرد؛ به گونهای که بسیاری از آنها فقط یک سال یا حتى کمتر از یک ماه در مقام خود بودند. بااینهمه، بعضی والیان دمشق نیکطبع و بیآزار بودند و از مردم حمایت میکردند، یا بناهایی، مانند مسجد و آرامگاه و تکیه و کاخ و کاروانسرا و بازار و سقاخانه و حمام و پل در این شهر میساختند و به حج و امنیت راه آن توجه و رسیدگی میکردند (نک : غزی، محمد، 3 / 150-151، 205-207؛ کردعلی، خطط، 2 / 233-237؛ منجد، مقدمه بر ... ، 4-7؛ حتی، 2 / 313-314؛ تونجی، 58، 77- 78؛ هنداوی، 166؛ طیبا، 516-527؛ برای آگاهی از والیان دمشق در دورۀ عثمانی، نک : مقار، 1 بب ؛ طیبا، 514 بب ؛ مدنی، 184 بب ).در سال 930 ق / 1524 م، خرم پاشا والی دمشق، دَروزیهای لبنان را سرکوب و کشتار کرد و شماری از آنها را به اسارت گرفت (نک : ابنحمصی، 575؛ ابنطولون، اعلام، 256- 258). در سالهای 1009-1043 ق / 1601-1634 م، نیز والیان دمشق به دستور سلطان عثمانی با آلمَعْن (معنیها) و شهابیها، امرای دروزی لبنان، جنگها کردند (نک : خالدی، 11- 19؛ شهابی، حیدر احمد، تاریخ الامیر ... ، 3 / 820-823، 924-927؛ محبی، 3 / 266- 268؛ شدیاق، 1 / 184 بب ، 2 / 54-56؛ تاریخ ... ، 67-70؛ حصنی، 1 / 250-251؛ طیبا، 533-534).در سال 1014 ق / 1605 م، علی پاشا بن احمد بن جانبولاد (جان بُلاط / جنبلاط) کردی قیصری، که پس از قتل عمویش حسین پاشا بن جانبولاد، امیرالامرای حلب، برضد عثمانیها شوریده و حلب را گرفته بود، بر دمشق نیز استیلا یافت. در این حمله، دمشق غارت شد و آسیب دید. ابنجانبولاد پس از دو سال، در جنگ با مراد پاشا، وزیر اعظم عثمانی، شکست خورد؛ اما پس از چندی عفو شد. وی بار دیگر عصیان کرد و سرانجام در حدود سال 1020 ق / 1611 م، به دستور احمد اول، سلطان عثمانی کشته شد (قرمانی، 333-336؛ غزی، محمد، 3 / 14، 215- 218؛ حلبی، 190-195؛ محبی، 3 / 135-140، 301-302).دمشق در دورۀ نسبتاً طولانی حکومت اسعد پاشا عَظْم (1156-1170 ق / 1743-1757 م)، مشهورترین فرد خاندان عظم، دستخوش نابسامانی بود؛ ازیکسو خشونتهای ینیچریها مردم را بهستوه آورده بود و ازسویدیگر گرانی، مردم را در تنگنا قرار داده بود. ازاینرو مردم سر به شورش برداشتند. اسعد پاشا کوشید تا با محدودکردن قدرت ینیچریها و سرکوب آنان، آرامش را به دمشق بازگرداند. وی در دورۀ فرمانروایی خود اموال بسیاری اندوخت و بناهایی مانند کاخ (تأسیس: 1163 ق) و خان یا قیساریه / قیصریه (بازار سرپوشیده) و حمام در دمشق ساخت که تاکنون برجای ماندهاند (نک : طباخ، 3 / 270؛ حلاق، 35-36؛ جندی، 1 / 188- 189؛ کردعلی، همان، 2 / 278؛ زهدی، دمشق ... ، 62؛ رافق، 160 ff.).در زمان حکومت عثمان پاشا گرجی بر دمشق (1174-1185 ق / 1761-1771 م) علیبیک والی مصر، که بر دولت عثمانی عصیان کرده بود، در 1185 ق، لشکری به فرماندهی محمد ابوالذهب به سوی دمشق فرستاد تا آنجا و سرزمین شام را ضمیمۀ قلمرو خود کند. ابوالذهب اگرچه بر شهر دمشق استیلا یافت، نتوانست قلعۀ دمشق را فتح کند و پس از گفتوگوهایی با بزرگان شهر و آگاهی از نفرت و نارضایی مردم دمشق، به مصر بازگشت (محاسنی، 17-26؛ مرادی، 1 / 64- 68، 3 / 171-172؛ قاری، 83-84؛ کردعلی، خطط، 2 / 290-295؛ رافق، 250 ff.).در سالهای 1185 و 1189 ق / 1771 و 1775 م، حاکمان دمشق با شیخ ظاهر / ضاهر العُمَر (د 1196 ق / 1782 م)، امیر عکا که بر طبریه و فلسطین چیرگی داشت، درگیر جنگ شدند (نک : شهابی، حیدر احمد، تاریخ الامیر، 3 / 988- 989، 992-994، 999-1006؛ رافق، 243-246، 268-271).جزار احمد پاشا (ه م)، که حکومت عکا و صیدا را به دست داشت، در سالهای 1196- 1218 ق / 1782-1803 م، 4 بار بهعنوان نایب شام در دمشق مستقر بود و هر بار پس از مدتی، از بیم استقلالطلبیاش و همچنین بهسبب بـدرفتاریهایش بـا مردم که به اعتراضهای عمومی و شورش میانجامید، از نیابت شام برکنار میشد (نک : شهابی، حیدر احمد، تاریخ احمد باشا ... ، 82، 87، 90، 100-101، 111-113، 121، تاریخ الامیر، 3 / 1032، 4 / 1110، 1117- 1118، لبنان ... ، 1 / 141؛ طیبا، 575-576، 578-580، 585- 588).در سال 1225 ق / 1810 م، گروههایی از وهابیها از جزیرةالعرب وارد منطقۀ حَوران در جنوب دمشق شدند. چون گنج یوسف پاشا نایب دمشق نتوانست خطر آنان را دفع کند و ازسویدیگر برخی اقدامات وی موجب نگرانی باب عالی شده بود، سلیمان پاشا، حاکم عکا و صیدا، از طرف باب عالی به جنگ با یوسف مأمور شد و پس از هزیمتدادن وی، حکومت دمشق را به دست گرفت (نک : شهابی، حیدر احمد، تاریخ الامیر، 4 / 1156-1160، لبنان، 3 / 556-557؛ بازیلی، 116-117).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید