دمشق
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
پنج شنبه 21 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/245856/دمشق
چهارشنبه 3 اردیبهشت 1404
چاپ شده
24
در سدههای نخست هجری، به هنگام شکلگیری نخستین جریانهای کلامی، حضور اقلیتهای دینی مسیحی و یهودی در محیط شام و بهخصوص دمشق، این ظرفیت را برای آن ایجاد میکرد که محلی برای برخورد عقاید و تضارب آراء دینی باشد و قابل انتظار بود که برخی از مناقشات کلامی بازماندۀ پیش از اسلام، مانند مسئلۀ «قدر» در محافل دمشق مطرح باشد. این در حالی است که تا 132 ق / 750 م، که امویان بر سر کار بودند، دمشق تختگاه آنان بود و درمجموع، آنان علاقهای به حضور افکار متنوع در پایتخت نشان نمیدادند. فضای شام نیز به هر دلیل، بیشتر گرایش به تبعیت از سنتها داشت و همین ویژگی در مقایسه با عراق، زمینهای نامساعد برای رشد فرق و باورهای کلامی را فراهم میساخت. باوجود این عدم مساعدت، دمشق چه در دورۀ امویان و چه پس از انتقال مرکزیت به بغداد، یک مرکز مهم فرهنگی و محل آمدوشد عالمان سرزمینهای مختلف بود و همواره محافلی علاقهمند به بحثهای کلامی و فرقهای در آن دیده میشد. گزارشی کوتاه که از شمسالدین ذهبی از فراز و فرود محافل محدثان در دمشق به دست آمده، به مفهوم مخالف میتواند حکایتی از فراهمبودن زمینۀ فعالیتهای کلامی و نامساعدشدن آن نیز باشد. به گفتۀ ذهبی، دمشق از عصر صحابه، مرکزی برای فعالیت محدثان بود و تا سدۀ 3 ق / 9 م، مأمن علم قرآن، حدیث و فقه بود؛ در سدههای 4 و 5 ق / 10 و 11 م از این رونق کاسته شد که معنایش فضای مناسبتر برای اهل کلام است و از سدۀ 6 ق / 12 م، بهخصوص در دولت نورالدین زنگی، رونق سنتگرایی بازگشت و در سدههای بعد تا به عصر ابنتیمیه (د 728 ق / 1328 م) و جمالالدین مزی (د 742 ق / 1341 م) روی به افزایش داشت (نک : الامصار ... ، 161-166). در مطالعۀ فرق و مذاهب کلامی میتوان همواره مسیری کمرنگ از قدریه و شیعۀ امامیه، و در برههای مرجئه در دمشق بازیافت، ولی هرگز نباید دربارۀ گسترۀ نفوذ آنان دچار مبالغه شد. مطالعۀ تاریخ این فرق نشان میدهد که بهوفق گزارش ذهبی، در سدههای 4 و 5 ق، زمینه برای فعالیتهای کلامی در دمشق مساعدتر بوده و این دوره، در تقویت محافل کلامی و فرقهای در دمشق، مؤثر بوده است.
نسبت قدریه با معتزله همواره نسبتی پیچیده است؛ در تاریخ فرق به جریانهایی که موضعی نزدیک به معتزله در باب اختیار انسان داشتند، «قدری» اطلاق میشد، ولی کسانی که قائل به قدر بودند، اعم از معتزله بودند، و بهخصوص در سدههای متقدم هجری، آنگاه که هنوز دستگاههای کلامی شکل نگرفته بودند و مذاهب در چارچوب شماری دستگاههای شناختهشده محدود نشده بودند، مفهوم قدری میتواند از استقلال هویتی خاصی نسبت به معتزله برخوردار باشد. در دمشق در طی 3 سدۀ نخست هجری، جریانی مستمر از قدریه دیده میشود و حضور معتزله تنها در سدۀ 4 ق / 10 م است که بهطور مشخص دیده میشود. در سخن از پیشینۀ قدریه در سدۀ 1 ق / 7 م، همواره تاریخ و اسطوره در هم تنیده است. از فردی به نام مَعبد جُهَنی (د پس از 80 ق / 699 م) بهعنوان بنیانگذار قدریه در جهان اسلام یاد میشود که اهل بصره بود، ولی عبدالملک بن مروان خلیفۀ اموی (حک 65-86 ق / 685-705 م) او را برای سفارت نزد پادشاه بیزانس به دمشق خواند و پس از انجام سفارت او در آنجا ماندگار شد. عبدالملک تأدیب و آموزش فرزندش سعید را به معبد واگذار کرد، اما چندی بعد نسبت به عقاید او بدگمان شد و او را به قتل رساند (ابنعساکر، تاریخ ... ، 59 / 312، 325). اگر این روایت قابل اعتماد باشد، معنایش حضور معبد جهنی در دمشق، در دورۀ زمانی و شرایطی است که از حمایت شخص خلیفه برخوردار بوده، و میتوانسته است به نشر عقاید خود در آن شهر بپردازد. همزمان از فردی دمشقی به نام حارث بن حَرمَل حضرمی سخن به میان میآید که از صحابیانی چون امام علی (ع) و عبدالله بن عمر حدیث شنیده بود و عقیدۀ قدری داشت (همان، 11 / 412). عمر بن عبدالعزیز (حک 99-101 ق / 718- 719 م) خلیفهای آزاداندیش بود که در زمان او فرق و مذاهب مختلف به دیدۀ احترام نگریسته میشدند و امکان بیشتری برای ابراز وجود داشتند. دربارۀ قدر، به او رسالهای در رد قدریه نسبت داده میشود (متن رساله: ابونعیم، 5 / 346-353)، درحالیکه برخی از معتزله، تفکری نزدیک به خود را به او نسبت میدادند (نک : ابنمرتضى، 120، 136). هرچه هست، براساس روایات تاریخی، مانند دیگر فرق، شماری از بزرگان قدریۀ بصره، چون یزید بن ابان رَقّاشی و موسی بن صباح انصاری (موسى کبیر) بهعنوان هیئت گفتوگو (وفد) نزد عمر بن عبدالعزیز به دمشق آمدند (ابنعساکر، همان، 60 / 416-420، 65 / 72، 75). همچنین صالح بن سوید، از نگهبانان شخصی خلیفه نیز عقیدۀ قدری داشته، و مبلّغ این مذهب بوده است (همان، 23 / 335-336). در اوایل سدۀ 2 ق / 8 م، غیلان دمشقی بهعنوان شخصیتی ضدحکومت که میان قول به قدر و ارجاء جمع کرده بود، مروج افکار قدریه بود، اما فعالیت او با خشونت سرکوب شد (نک : بخش مرجئه)؛ به دنبال قتل غیلان، سالهای حکومت هشام بن عبدالملک (105-125 ق / 723-743 م) دورۀ خفقان برای قدریان دمشق بود. برخی از رجال قدریه، مانند بلال بن سعد سکونی (د پس از 110 ق / 728 م)، امام جامع دمشق، مایل بود قدریبودنش را نهان سازد (ابنعساکر، همان، 10 / 505). در همین اوان، فردی به نام عبدالرحمان بن اسحاق، معروف به عَبّاد قرشی از اهل مدینه، به رُصافه رفت و به یزید بن ولید از خاندان خلافت که آن زمان آنجا میزیست، بسیار نزدیک شد؛ وی یزید را از مظالم بنیامیه آگاه ساخت و او را به عقیدۀ قدر دعوت نمود (همان، 34 / 190، 199). قراینی وجود دارد حاکی از اینکه به موازات قدریۀ سیاسی، شاخهای از قائلین به قدر نیز از اوایل سدۀ 2 ق / 8 م، در دمشق شکل گرفته بودند که به محافل حدیث و قرائت نزدیک بودند و مخالفت با حکومت وقت از آنان دیده نمیشد. شاخصترین فرد از این شاخه، مکحول بن عبدالله دمشقی (د 113 ق / 731 م) مفتی اهل دمشق بود؛ چنین عقیدهای از مکحول هم در منابع اهل حدیث (همان، 60 / 201- 229؛ ذهبی، میزان ... ، 4 / 177)، و هم معتزله تأیید شده است (ابنمرتضى، همانجا). اینکه برخی چون سعید بن عبدالعزیز قدریبودن او را برخلاف انبوه شهادتها انکار کردهاند (ابوزرعه، 139)، ظاهراً ازآنرو ست که بگوید او از سنخ قدریانی که با شاخص غیلان شناخته میشدند، نبوده است. یزید بن ولید، مشهور به یزید ناقص، حدود 6 ماه در 126 ق / 744 م، بر مسند خلافت قرار گرفت و همچنان عقاید قدری خود را که از عباد قرشی داشت، حفظ کرده بود (نک : ابنعساکر، همان، 17 / 157؛ ابنمرتضى، 120). در دورۀ کوتاه خلافت او، بار دیگر قدریۀ سیاسی قدرت گرفت، اما اکنون خلیفه همرأی آنان، و نه مقابل ایشان بود. اسباط بن واصل شیبانی، عالم قدری و شاعر، از نزدیکان او بود و وی را مدح میگفت (ابنعساکر، همان، 8 / 95). از خلیفهزادگان اموی، عبدالعزیز بن حجاج نوادۀ عبدالملک که قائل به قدر بود، نزد یزید بن ولید قرب و منزلت فراوان یافت و بهعنوان ولیعهد او تعیین شد (همان، 36 / 269) که هرگز به سامان نرسید. ولید بن علی طابخی کلبی نیز از قائلین قدر و نزدیکان به یزید ناقص بود (همان، 63 / 251). در سالهای پس از یزید ناقص تا 132 ق / 750 م، حکومت در دست مروان دوم بود که سیاستی موافق قدریۀ سیاسی نداشت؛ اما قدریۀ اصحاب حدیث در دمشق حضوری جدی داشتند. در این سالها و اوایل دورۀ عباسی، چند تن از بزرگترین عالمان و محدثان دمشق از شاگردان مکحول دمشقی، عقیدۀ قدری داشتند؛ مانند وَضین بن عطاء خُزاعی (د 149 ق / 766 م)، عبدالرحمان بن یزید ابنجابر (د 153 ق / 770 م)، نعمان بن منذر غسانی (د 132 ق / 750 م)، ابووهب علاء بن حارث حضرمی (د 136 ق / 753 م)، زید ابنواقد (د 138 ق / 755 م) و ابومُعَید حفص بن غیلان (ابنعساکر، تاریخ، 19 / 528، 47 / 211-212، 62 / 131-134، 63 / 50؛ ابنمرتضى، 127، 136؛ ذهبی، همان، 1 / 568، 3 / 98). دراینمیان، ابوالعلاء بُرد ابن سَنان دمشقی، به بصره ــ که مهد تفکر قدری بود ــ مهاجرت کرده بود (همو، سیر، 6 / 151). باوجود غلبۀ فضای حدیثی از محفل مکحول، چنین مینماید که دستکم طیفی از افراد حلقۀ او با اندیشۀ کلامی نیز آشنا بودهاند. دربارۀ محمد بن راشد مکحولی (د پس از 160 ق / 777 م) باز از شاگردان وی، ابنمرتضى در طبقات المعتزله، به نقل از شعبة ابنحَجّاج او را معتزلی شیعی گفته است (همانجا)، اما نقل رجالیان از شعبه در حد «قدری» دانستن او ست (خطیب، 5 / 273). یکی دیگر از شاگردان مکحول به نام محمد بن سعید شامی نیز مورد اتهام زندقه قرار گرفت و به همین جرم به صلیب کشیده شد (ذهبی، میزان، 3 / 561). در سالهای آغازین دورۀ عباسیان، برخی از این پیشکسوتان چون وضین و ابنجابر هنوز زنده بودند و در کنار آنان کسانی از قدریه چون عثمان بن داوود خولانی (د ح 140 ق / 757 م) (ابنعساکر، همان، 38 / 355)، و یزید بن یزید برادر ابنجابر (ابنمرتضى، همانجا) هنوز فعال بودند. در نسل بعد هم کسانی چون عمرو بن شراحیل دارانی (د ح 150 ق / 767 م) از علما (ابنعساکر، همان، 46 / 72)، و عبدالله بن یزید سُلَمی (د ح 150 ق) از امرای دمشق (همان، 33 / 377) به قدر شناخته میشدند، اما در این سالها شرایط برای قدریۀ دمشق پرالتهاب بود. ثور بن یزید حمصی (د 150 ق / 767 م)، محدث و عالم نامدار حمص که مروج اندیشۀ قدر در آن شهر بود، در این سالها تحت فشار قرار گرفت؛ خانۀ او را آتش زدند و از وطنش اخراج کردند. وی که ناچار شد به دمشق مهاجرت کند، در آنجا همچنان تعلیم اندیشۀ قدری را دنبال کرد (نک : همان، 11 / 192-195؛ ابنمرتضى، همانجا). شاید در آن عصر همچنان واژۀ قدری در دمشق یادآور افکار غیلان بود و ثور بن یزید در مقابله با کسی که او را «یا قدری» خطاب کرده بود، با تعبیری زیرکانه از او خواست که در خواندن او از این واژه استفاده نکند (ابوزرعه، 157). در دمشق نیز شرایط برای قدریه مساعد نبود؛ برای یکی از آخرین بازماندگان شاگردان محکول، عبدالرحمان بن یزید ابنتمیم سلمی (د پس از 150 ق) که معتقد به قدر بودند (ابنمرتضى، همانجا)، شرایط به اندازهای سخت شد که ناچار به فرار شد و به عراق گریخت (ابنعساکر، همان، 36 / 43-44؛ ذهبی، سیر، 7 / 177). برادر او عبدالله نیز از عالمان قائل به قدر بود (ابنمرتضى، همانجا). منابع معتزلی، دربارۀ عبدالرحمان اوزاعی (د 157 ق / 774 م) فقیه نامدار شام در عصر خود به اختلافی در باب قدریبودن وی اشاره کردهاند (نک : همانجا)، نسبتی که در منابع اصحاب حدیث اصلاً تأیید نمیشود، ولی وجود قائلان به قدر در میان شاگردان اوزاعی و برخی ویژگیهای شخصیتی وی، موجب میشود تا بهآسانی نتوان این نسبت را، در حد یک وهم تصور کرد. این موضعگیری از سعید بن عبدالعزیز تنوخی (د 167 ق / 783 م) فقیه اهل دمشق پس از اوزاعی تأملبرانگیز است که میگوید: «من هرگز قدری نبودهام» (ابنعساکر، تاریخ، 21 / 208)، گویی دیگر مشاهیر در دورههایی گرایشی به قدریه داشتهاند. با استقرار دولت عباسی و تغییر نسل در شام، در مقابل جریان قدریستیزی که شاخص آن تنوخی بود، رجال مهم قدری در محافل اصحاب حدیث در دمشق حضور داشتند: صدقة بن عبدالله سمین (د 166 ق / 783 م) از شاگردان اوزاعی که دانش قدریانی چون وضین و ثور بن یزید و نعمان بن منذر را نیز حمل میکرد، افکاری میانهرو در قدر داشت، اما گفته میشود اوزاعی نامهای در تصحیح عقایدش به وی نگاشت (همان، 24 / 22؛ ذهبی، میزان، 2 / 310). در همان زمان کسانی چون عبدالرحمان بن ثابت ابنثوبان (د 165 ق / 782 م) و معاویة بن عبیدالله ابنیسار (د 170 ق / 786 م) نیز فعال بودند. فرد اخیر در کنار قدر، اندیشۀ ضدحکومتی نیز داشت (ابنعساکر، همان، 34 / 256، 59 / 257). روابط میان بصره و دمشق در این سالها رونق داشت؛ برخی از قدریان چون محمد بن راشد مکحولی دمشقی، که نسبت محکولی او نشان انتسابش به آموزههای مکحول بود، به بصره مهاجرت کردند (همان، 53 / 8؛ نیز نک : ابنمرتضى، 136) و برخی از قدریان بصره مانند سعید بن بشیر شامی (د 168 ق / 784 م) در دمشق اسکان گرفتند تا به ترویج افکار خود پردازند (ابنعساکر، همان، 21 / 24؛ ابنمرتضى، همانجا). سعید در دمشق از چنان وجاهتی برخوردار بود که قدرستیزان دمشق چون ابوالجماهر تنوخی، بهجای محکومکردنش، کوشش داشتهاند تا این نسبت را از او دور سازند (ابوزرعه، 180). در طی دهههای پایانی سدۀ 2 ق / 8 م، جریان قدریۀ اصحاب حدیث در دمشق با رجالی از شاگردان اوزاعی چون یحیی بن عبدالعزیز شامی (د ح 180 ق / 796 م) عالم اردنی مهاجر (ابنعساکر، همان، 64 / 317؛ ابنمرتضى، همانجا)، یحیی بن حمزة ابنواقد (د 183 ق / 799 م)، قاضی دمشق که شاگرد متقدمان قدریه چون وضین نیز بود (ابنعساکر، همان، 64 / 130-131؛ ابنمرتضى، همانجا)، محمد بن غزوان (د ح 200 ق / 816 م) با تحصیلاتی مانند او (ابنعساکر، همان، 55 / 75)، ولید بن ولید قلانسی (د ح 200 ق) (همان، 63 / 307) و محمد بن عیسی بن سُمیع اموی (د 204 ق / 819 م) (ابنحجر، تقریب ... ، 501) دوام یافت. حتى مؤلفان معتزله، ولید بن مسلم دمشقی (د 194 ق / 810 م) بزرگترین میراثبر اوزاعی را در شمار قائلان به قدر ثبت کردهاند (نک : ابنمرتضى، همانجا)، امری که منابع اصحاب حدیث آن را تأیید نمیکنند. همانند عراق که در نیمۀ نخست سدۀ 3 ق / 9 م، کسانی چون ابنمدینی (ه م) پرچمدار قدریان اصحاب حدیث بودند، در طول این نیمه، در دمشق نیز جریان اصحاب حدیث دوام داشت. شاخص این جریان کسانی چون حسان بن عطیۀ مُحاربی (د ح 230 ق / 845 م) متولد بصره و نشئتیافته در دمشق (ابنعساکر، تاریخ، 12 / 437؛ ابنمرتضى، همانجا) و محمد بن عائذ دمشقی (د 233 ق / 848 م) از شاگردان ولید بن مسلم (ذهبی، همان، 3 / 589) است. در همین دوره، فردی به نام اسماعیل بن عبدالله عبدری (د پس از 240 ق / 854 م) عالم رقی مقیم دمشق و قاضی این شهر، متهم به «جهمی» بودن شده است (همان، 1 / 236)، نسبتی که در آن زمان به قائلین به خلق قرآن زده میشد و نشانگر نزدیکی افکار وی به قدریه یا تعلقش به این جماعت بود. در این دورۀ زمانی، برخی از رجال شاخص از اصحاب حدیث دمشق، همچون ابوالجماهر محمد بن عثمان تنوخی (د 224 ق / 839 م) به ستیز با قدریه اهتمام داشتند (مثلاً نک : ابوزرعه، همانجا؛ نیز ابنحجر، همان، 496) و این حرکت در نسل از سوی کسانی چون ابوزرعۀ دمشقی (د 281 ق / 894 م) بهجد دنبال شد (نک : ابوزرعه، سراسر اثر) تااینکه عملاً نشانی از قدریان اصحاب حدیث بر جای نماند. در اوایل سدۀ 3 ق / 9 م، نخستین ارتباط روشن میان معتزله و دمشق دیده میشود. ابنندیم در فهرست متکلمان معتزلی، از فردی به نام قاسم بن خلیل دمشقی بهعنوان همطبقۀ جعفر بن مبشر (د 234 ق / 848 م) نام برده که عالمی معتزلی و صاحب آثار در این مذهب بوده است (ص 206). ابنعساکر نیز در تاریخ مدینة دمشق برای او شرح حالی گشوده و او را از اصحاب هشام فوطی و از قائلان به عدم تقدیم مفضول بر افضل شمرده است (نک : 49 / 56). حضور عالمانی دیگر از معتزله تنها یکونیم قرن بعد در دمشق دیده میشود؛ در اواخر سدۀ 4 ق / 10 م، مقدسی به هنگام سخن از مذهب اهل دمشق، تأکید دارد که در آنجا بازار معتزله رونقی ندارد و اگر کسی هست، افکار خود را پنهان میکند (ص 153). دراینباره تنها از اواخر سدۀ 4 ق، نام کسانی چون محمد بن یحیی بن سُمیساطی (د 402 ق / 1011 م) محدث گراینده به اعتزال (ابنعساکر، همان، 56 / 232) و ابراهیم بن عبدالله بن حصن غافقی (د 404 ق / 1013 م) عالم مالکی اندلسیتبار مهاجر به دمشق و محتسب آن شهر (نک : همان، 7 / 12) دیده میشود. در نسل بعد نیز کسی چون محمد بن حسین ابنفراء (د 430 ق / 1039 م) محدث عراقی مهاجر به دمشق قابل ذکر است (همان، 52 / 351). ازآنپس همگام با افول محافل معتزله در سرزمینهای مرکزی جهان اسلام، در دمشق نیز این محافل روی به خاموشی نهاده است.
حسن بن محمد بن حنفیه، نخستین اندیشمندی که فکر مرجئه را عرضه کرد، در یک هیئت گفتوگو برای دیدار با عبدالملک بن مروان (حک 65-86 ق / 685-705 م) به دمشق آمد (همان، 13 / 373) و این نخستین عرضۀ ارجاء در پایتخت اموی بود. در دورۀ عمر بن عبدالعزیز (99-101 ق / 718- 719 م) همگام با مذاهب دیگر، مرجئه نیز هیئتهایی نزد خلیفه به دمشق فرستادند. هیئتی مهم از کوفه شامل عَون بن عبدالله هُذَلی، عمر بن ذَرّ، کلده و موسی بن ابیاکثر ــ که فـرد اخیر قائل به قدر نیز بود ــ برای معرفی ارجاء نزد خلیفه به دمشق آمدند (همان، 45 / 14-20، 47 / 63، 60 / 421). همچنین از کوفه، صلت بن بهرام هلالی محدث مُرجی (همان، 24 / 190-194)، و از حرّان، خصیف بن عبدالرحمان متکلم مرجی (همان، 16 / 382، 391) برای معرفی مذهب خود نزد عمر بن عبدالعزیز آمدند. چند سال بعد نیز، در زمان خلافت هشام بن عبدالملک (105-125 ق / 723-743 م) خالد بن سلمۀ فَأفاء بهعنوان رئیسی از محدثان مرجی کوفه برای معرفی مذهب نزد خلیفه آمد (همان، 16 / 92). سفر محارب بن دثار کوفی (د 116 ق / 734 م) از سران مرجئۀ اولى نیز میتواند در خلال همین آمدوشدها به دمشق باشد (همان، 57 / 54- 59). اما اوج حضور اندیشۀ ارجاء در دمشق، در غیلان دمشقی (مق پس از 105 ق / 723 م) بود که نه ارجاء محدثان، بلکه ارجائی متکلمانه همراه با اندیشۀ قدر و ستیز با حکومت جور بود. اقوال منقول از غیلان نشان از آن دارد که وی اهل دقتهای کلامی بوده است (مثلاً بغدادی، 190-191). در اندیشۀ سیاسی، غیلان بر این باور بود که امامت منحصر در قریش نیست، بلکه شرط آن قیام به کتاب و سنت است (شهرستانی، 1 / 127، 129). گفته میشود غیلان تفکر ارجاء را از حسن بن محمد بن حنفیه فراگرفته بود (ابنمرتضى، 25)، چنانکه گویند اندیشۀ قدر را از معبد جهنی آموخته است (ابنعساکر، تاریخ، 48 / 192). هم حسن و هم معبد چندی را در دمشق گذراندهاند و درصورت صحت این مرویات، افکار غیلان میتواند حاصل یک ترکیب دمشقی بوده باشد. غیلان در زمان عمر بن عبدالعزیز افکار خود را آشکار ساخته بود و بنابر روایتی، با عمر مناظرهای نیز داشته است (همان، 28 / 66). اندیشۀ غیلان در زمان خود نمونهای آغازین از یک دستگاه کلامی بود که بهزودی در دمشق پیروانی هم یافت، اما خلیفه هشام با خشونت این دعوت را سرکوب کرد، غیلان را به صلیب کشید و شام را از تعالیم غیلان پاکسازی نمود (همان، 1 / 351). پس از کشتهشدن غیلان، نشانی روشن از حضور مرجئه در دمشق تا حدود نیم قرن دیده نمیشود. در مسیر تغییر فضای دمشق در نیمۀ دوم سدۀ 2 ق / 8 م است که با مهاجرت برخی مرجئان عراقی به دمشق، بار دیگر جریان ارجاء حضوری کمرنگ مییابد. دراینمیان بهخصوص باید به شعیب بن اسحاق از موالی بنیامیه اشاره کرد که از بصره به دمشق آمد و عقیدۀ مرجئه داشت (ابنحجر، تقریب، 266)؛ در میان شاخههای مرجئه، او را بهوضوح متعلق به محفل ابوحنیفه شمردهاند (احمد بن حنبل، 2 / 417). از محدثان مرجئی دمشق در اواخر سدۀ 2 ق و اوایل سدۀ بعد میتوان به محمد بن شعیب بن شابور (د 200 ق / 816 م) (ابنعساکر، همان، 53 / 251)، مروان بن محمد بن حسان طاطری (د 210 ق / 825 م) (همان، 57 / 316؛ یحیی بن معین، 4 / 459) و یحیی بن صالح وُحاظی (د 222 ق / 837 م) ــ که گفته میشد داعی به مذهب مرجئه بود (ابنعساکر، همان، 64 / 282) ــ اشاره کرد. یحیی بن معین اشاره دارد در این دوره، عالمان مرجئه در دمشق از عمامه استفاده میکردند و دیگر عالمان عمامه نداشتند (یحیی بن معین، همانجا؛ ابنعساکر، همان، 57 / 316؛ ذهبی، میزان، 4 / 93). این سخن حکایت از آن دارد که جمعیت عالمان مرجئه در دمشق در آن دوره قابل ملاحظه بوده است. بااینحال از سدههای بعد جریان مرجئه در دمشق، روی به افول نهاده، و رد روشنی از ادامۀ آن باقی نمانده است.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید