دمشق
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
پنج شنبه 21 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/245856/دمشق
پنج شنبه 4 اردیبهشت 1404
چاپ شده
24
در سال 1247 ق / 1831 م، سپاهیان محمد علی پاشا خدیو مصر، به فرماندهی پسرش ابراهیم پاشا عازم فتح شام شدند و پس از جنگی نه چندان شدید میان سپاه ابراهیم پاشا و علو / علوش / علی پاشا حاکم عثمانی دمشق در روستای داریا نزدیک دمشق، در 15 محرم 1248 ق / 14 ژوئن 1832 م، دمشق را فتح کرد و پس از آن، حکومت دمشق و سراسر شام از قلمرو عثمانی جدا شد و به دست ابراهیم پاشا افتاد. اما پس از چندی در پی فشار و مداخلۀ دولتهای بزرگ اروپایی، ابراهیم پاشا در 1256 ق / 1840 م، همراه سپاهیانش شام را به سوی مصر ترک کرد و دمشق بار دیگر تحت حاکمیت عثمانی قرار گرفت. در سالهای حاکمیت ابراهیم پاشا بر دمشق اصلاحاتی در امور اداری و قضایی و اقداماتی برای بهبود زراعت و آبادانی روستاها، تجارت و آموزش به عمل آمد (مذکرات ... ، 40-43، 48-52، 136؛ شهابی، حیدر احمد، تاریخ الامیر، 4 / 1289، 1294، 1306 بب ؛ غزی، کامل، 3 / 276؛ تاریخ، 201، 203-204؛ بازیلی، 148- 149، 316- 319؛ کردعلی، همان، 3 / 52-53، 57- 58؛ طیبا، 604-605) و عبدالمجید سلطان عثمانی، نجیب پاشا را بر دمشق نیابت داد (مذکرات، 140).در سال 1276 ق / 1860 م، فتنۀ بزرگی که به تحریک دولت عثمانی در لبنان، میان مارونیهای مسیحی و دروزیها روی داد و به جنبشی ضد مسیحی منجر شد، به دمشق نیز سرایت کرد و در نتیجۀ آن، بخشهای زیادی از دمشق ویران شد و عدۀ بسیاری از مسیحیان و همچنین شماری از دروزیها و مسلمانان و برخی مأموران خارجی کشته شدند. عبدالمجید، سلطان عثمانی، برای پیشگیری از مداخلۀ دولتهای اروپایی، فؤاد پاشا وزیر را مأمور فرونشاندن این فتنه کرد. وی پس از ورود به دمشق، احمد عزت پاشا والی دمشق و عدهای را که مسبب این آشوب میدانست، کشت یا تبعید و زندانی کرد (نک : کردعلی، همان، 3 / 79-92؛ حسیبی، 291-300؛ طربین، 115 بب ؛ طیبا، 612- 619؛ رعد، 185-186، 211-212، 218-226).محمد راشد پاشا در دورۀ حکومت خود در دمشق (1282- 1288 ق / 1865-1871 م) به اصلاحات بسیاری دست زد و برای برقراری امنیت کوشید (قساطلی، 153؛ حصنی، 1 / 269-270). در سالهای 1295-1296 ق / 1878- 1879 م، جودت پاشا احمد (ه م)، تاریخنگار و دولتمرد اصلاحطلب، و پس از او صدر اعظم مدحت پاشا از سوی دولت عثمانی به حکومت دمشق تعیین شدند و آنان به احداث اماکن آموزشی، بازار، خیابان و دوایر دولتی دست زدند و برای برقراری نظم در دمشق تلاش کردند (نک : قساطلی، 154؛ حصنی،1 / 271-272؛ هنداوی، 21-25، 216-217). حسین ناظم پاشا نیز که از 1313 تا 1330 ق / 1895-1912 م، طی 3 نوبت، و حدود 12 سال حکومت دمشق را به دست داشت، اصلاحات و آبادانی بسیار کرد و با کارهای عمرانی و ایجاد مؤسسات تمدنی، ازجمله احداث کوی مهاجران، بیمارستان، لولهکشی آب آشامیدنی، خط تلگراف میان دمشق و مدینه، کمک به تأسیس خط آهن شام به حجاز، نوسازی بازارها و مساجد و تأسیس مدارس، در تحول دمشق به شهری با چهرهای جدید کمک کرد (نک : انطونیوس، 142-143، 146-147؛ حصنی، 1 / 276-277؛ هنداوی، 21، 25-30).در سال 1333 ق / 1915 م، همزمان با جنگ جهانی اول و آغاز جنبش ملیگرای عربی، امیر فیصل از طرف پدرش حسین بن علی، شریف مکه و حاکم حجاز، با سران قبایل عرب در دمشق و حوران پنهانی به گفتوگو پرداخت تا آنها را به قیام برضد عثمانیها برانگیزد. چون جمال پاشا جزار، حاکم نظامی عثمانی در دمشق، دو گروه از رهبران ملیگرای سوریه و لبنان را در 1333-1334 ق / 1915-1916 م، به اتهام خیانت اعدام کرد، مردم شوریدند و محمد پنجم معروف به محمد رشاد، سلطان عثمانی، تحسین بیک را به جای وی به حکومت دمشق گمارد. اما تحسین بیک نیز بهسبب قیام گستردۀ اعراب ناگزیر به استانبول بازگشت. چندماه بعد نیز ملیگراهای عرب به یاری دولت بریتانیا، رأفت بیک، جانشین تحسین بیک و آخرین والی عثمانی در دمشق را اسیر کردند (کردعلی، خطط، 3 / 135- 139؛ حصنی، 1 / 286-290؛ طیبا، 645، 649، 652-654، 660-664).جمال پاشا مرسینی، ملقب به کوچک، فرمانده سپاه عثمانی، و سپاهیان همراهش در 20 ذیحجۀ 1336 ق / 27 سپتامبر 1918 م، دمشق را به سمت شمال ترک کردند و نیروهای عربی ـ بریتانیایی 3 روز بعد دمشق را محاصره کردند و روز بعد (24 ذیحجۀ 1336) وارد شهر شدند و مردم از آنها استقبال کردند. پس از خروج عثمانیها از دمشق، ژنرال آلنبی فرمانده بریتانیایی نیروهای متفقین، و سپس امیر فیصل در 26 و 27 ذیحجۀ 1336 وارد دمشق شدند و بر نحوۀ ادارۀ مناطق فتحشده توافق کردند. با پایان جنگ جهانی اول و برپایۀ موافقتنامۀ سایکس ـ پیکو (مۀ 1916) که میـان دولتهای انگلستان و فرانسه منعقد شد، شام به 3 منطقۀ اداری زیرنظر آلنبی تقسیم شد و از آن میان، دمشق و منطقۀ شرق رود اردن تحت حکومت عربی به فرماندهی فیصل قرار گرفت و رضا پاشا رکابی به عنوان فرماندار نظامی این منطقه در دمشق مستقر شد و بدینترتیب، 4 سده سیطرۀ عثمانیها بر دمشق و دیگر شهرهای شام به پایان رسید (کردعلی، همان، 3 / 152-154؛ حکیم، سوریة و العهد الفیصلی، 14-15، 20-23، 28- 29، 32، 34؛ حصنی، 1 / 290-291؛ قاسمیه، 30-37، 46-54؛ عمری، المعارک ... ، 288- 298).در 19 ذیحجۀ 1337 ق / 15 سپتامبر 1919 م، براساس توافق میان انگلستان و فرانسه، سوریه مستعمرۀ فرانسه شد و پس از آن فرانسوا ژرژ پیکو و پس از او ژنرال گورو، به عنوان کمیسر عالی فرانسه در سوریه، از طرف دولت فرانسه بر دمشق حکومت کردند (حکیم، همان، 113-115، 120-121؛ معلم، 85-87؛ طیبا، 681).چون در جمادیالآخر 1338 / مارس 1920، کنگرۀ نمایندگان سوریه فیصل را به عنوان پادشاه کشور مستقل سوریه انتخاب کردند، گورو در 24 و 27 شوال 1338 با نامه و پیغام به فیصل اخطار داد که قیمومت فرانسه بر سوریه را، که متفقین تصمیم به آن گرفته بودند، بپذیرد؛ اما فیصل تعلل نمود و در پی آن، گورو با نیروهای فرانسوی به سوی دمشق حرکت کرد. در 8 ذیقعدۀ 1338 ق / 24 ژوئیۀ 1920 م، گورو در جنگ مَیْسَلون، مجاهدان سوری را شکست داد و دمشق را گرفت. فیصل شهر را ترک کرد و برای مذاکره روانۀ اروپا شد. از این زمان قیمومت فرانسه بر سوریه آغاز گردید (قاسمیه، 164 بب ، 194 بب ؛ حکیم، همان، 138-143، 175 بب ؛ کردعلی، همان، 3 / 168- 169، 175- 178؛ حصری، 84 بب ، 105-117، 147 بب ؛ عمری، میسلون ... ، 159- 169، 193-194). پس از آن، دولت فرانسه در اقدامی فریبکارانه در سالهای 1339-1343 ق / 1921-1925 م، چند تن از شخصیتهای ملیگرای سوری را به عنوان حاکمان دمشق تعیین کرد (نک : حصنی، 1 / 292-294؛ طیبا، 691-693).در جریان قیام مردم سوریه بر ضد قیمومت فرانسه (1304-1306 ش / 1925-1927 م)، مجاهدان سوری در دمشق برضد قیمومت فرانسه با نیروهای فرانسوی درگیر جنگ شدند. فرانسویها محلههای دمشق را با توپ گلولهباران و تخریب، و غرامت جنگی بر اهالی شهر تحمیل کردند. سپس دولت فرانسه برای آرامکردن اوضاع نمایندهای به دمشق فرستاد (نک : حصنی، 1 / 293-295؛ ژرژ، 650-653؛ مدنی، 231؛ معلم، 175 بب ، 193- 198).در تیر 1320 / ژوئن 1941، نیروهای دولت فرانسۀ آزاد همراه بریتانیاییها وارد دمشق شدند و نیروهای دولت ویشی را، که دستنشاندۀ آلمانیها بود، بیرون راندند و چند روز بعد ژنرال دوگل (رهبر نیروهای فرانسۀ آزاد، بعداً رئیسجمهور فرانسه) وارد دمشق شد و بر تلاش برای رسیدن سوریه به استقلال تأکید و مقرر کرد که اقدامات لازم برای این کار آغاز شود؛ اما این وعده به انجام نرسید و دمشق صحنۀ تظاهرات بر ضد فرانسویها بود. بعد از پایان جنگ جهانی دوم فرانسویها در 8- 9 خرداد 1324 ش / 29-30 مۀ 1945 م، دمشق را بهشدت بمباران کردند که در پی اخطار شدید چرچیل به دوگل، بمباران متوقف شد و نیروهای فرانسوی در 11 خرداد / اول ژوئن همان سال شروع به عقبنشینی از دمشق کردند و بریتانیاییها وارد شهر شدند. سرانجام در 15 فروردین 1325 ش / 17 آوریل 1946 م، دولتهای فرانسه و بریتانیا نیروهای خود را از سوریه بیرون بردند و سپس در 28 آبان همان سال، سوریه به عضویت سازمان ملل درآمد و بهمنزلۀ کشوری مستقل به رسمیت شناخته شد و دمشق پایتخت آن گردید (معلم، 364-365، 424-437؛ ژرژ، 659-660؛ طیبا، 715-716، 726- 729، 732-733).
پیش از اسلام، دمشق پایتخت سوریه (شام) تا حدی یونانی شده بود و در شمار اسقفنشینهایی بود که در سلسلهمراتب کلیسا پس از بطریق انطاکیه واقع میشدند. این شهر مدرسهای داشت که گرچه به پای مدرسههای اسکندریه و انطاکیه نمیرسید، همزمان با فتح اسلامی مقام برجستهای پیدا کرده، و پس از آن نیز شهرت خود را نگاه داشته بود (الیری، 217- 218). باوجوداین و برخلاف آنچه انتظار میرفت که در دمشق بیش از جاهای دیگر، عربها جذب فرهنگ یونانی شده باشند، فرهنگ یونانی فقط بخش کوچکی از جمعیت این شهر را که بیشتر آرامیزبان بودند، تحت تأثیر قرار داده بود. با فتح دمشق به دست مسلمانان، دمشق از نو به مدار فرهنگ و زبان سامی بازگشت و مردم سامی این شهر که مسیحیانی مونوفیزیت (معتقد به ذات واحد مسیح)، و مخالف کلیسای ارتودُکس یونانیزبان بودند، از فاتحان مسلمان، که نژاد و زبان و دینشان به آنان نزدیکتر بود تا به رومیان، استقبال کردند، به امید آنکه تحت حکومت آنان آزادتر باشند. ازاینرو، جذب و همسانی در این جهت اتفاق افتاد و اسلام در آنجا رواج یافت و طی نیم قرن، زبان عربی بهمنزلۀ زبان دین جدید و زبان رسمی متداول شد. باوجوداین، نظام اداری همچنان از الگوی رومی پیروی میکرد و مجادلات مذهبی نیز در شکلگیری کلام اسلامی سهیم بود (EI2, II / 280).در جریان فتوح اسلامی، برخی از صحابۀ پیامبر (ص) وارد شام شدند (نک : خلیفه، الطبقات، 297- 298) و ازآنمیان کسانی همچون بلال حبشی و ابودَرداء (ه مم) در دمشق اقامت گزیدند. ابودرداء که راوی حدیث و از گردآورندگان قرآن بود، در آنجا به تعلیم قرآن و قرائت آن پرداخت و در سفری به مدینه، مصحف شام را با مصحف مدینه مقابله کرد. ابنعامر (ه م) قاری معروف شام و از قاریان هفتگانه، به دمشق رفت و بهقولی، در آنجا از ابودرداء و همچنین واثِلة بن اَسقَع (د 83 ق / 702 م)، که در نزدیکی دمشق سکونت کرده، و آخرین صحابیای بود که در دمشق درگذشت، قرائت قرآن را آموخت. پس از آن، قرائت ابنعامر تا مدتها در دمشق و سراسر شام رواج و غلبه داشت و افزونبر نقش قاریان شام در جریانهای سیاسی سدۀ 1 ق، نزدیکی وی به معاویه، پایهگذار خلافت امویان، و دیگر خلفای اموی بر اعتبار و جایگاه اجتماعی وی افزود (نک : نصر بن مزاحم، 85-86؛ مقدسی، محمد، 142-143، 180؛ ابناثیر، اسد الغابة، 5 / 185-186؛ نیز نک : بدر، 381-384، 388-392). پس از صحابه، برخی از اهل علم و تابعین در دمشق سکنا گزیدند (نک : خلیفه، همان، 311-314). ازآنمیان، ابومسلم عبدالله ابن ثُوَب خَولانی (د میان سالهای 60-62 ق) از مشاهیر تابعین شام و از یاران نزدیک معاویه بود که جایگاه ویژهای نزد اطرافیان معاویه و عموم مردم شام داشت و آنان را به جنگ با حضرت علی (ع) تحریک میکرد (نک : ابنقتیبه، 439؛ بلاذری، جمل، 3 / 66-70، 76؛ ابناثیر، همان، 3 / 192). در منابع اهل سنت، وی را دیندار و زاهد خوانده، و فضایل و کراماتی برایش نقل کردهاند (برای مثال، نک : ابنسعد، 7 / 448؛ ابونعیم، 2 / 122-123، 5 / 120-121)، که درواقع، گونهای شخصیتپردازی از سوی معاویه برای بزرگ جلوه دادن یاران خویش است (نک : امینی، 11 / 111-113). ابوادریس عائذالله بن عبدالله خولانی (د 80 ق / 699 م) از دیگر تابعین شام بود که با معاویه و دیگر خلفای اموی مناسبات صمیمانهای داشت و از سوی آنان عهدهدار مناصبی همچون قضا، وعظ و قصهگویی شد (ابنسعد، همانجا؛ مسعودی، التنبیه، 306-307، 312، 316؛ ذهبی، تاریخ، 5 / 542-544).دَغفَل بن حَنظَله (د 65 ق / 685 م) نسبشناس مشهور عرب بود که در شعر و ادب و اخبار عرب و نجوم نیز آگاهی داشت. معاویه وی را به مقر خلافتش دمشق فراخواند و تعلیم پسرش یزید را به او واگذارد و او به یزید ادب و انساب عرب آموخت (نک : جاحظ، 1 / 47، 121، 304، 322، 362؛ ابنعساکر، 17 / 286-303؛ یاقوت، معجم ... ، 3 / 1288-1290).درحالیکه تدوین حدیث و نگارش سیرۀ پیامبر (ص) از همان سدۀ 1 ق، بهویژه از سوی اصحاب امامان شیعه مورد توجه بود (نک : ابنندیم، 2(1) / 69-70؛ طوسی، 38، 107؛ نجاشی، 6)، اما معاویه و جانشینان او در دودمان اموی از سر عداوت با اهل بیت (ع) و انصار، در جعل احادیث و تحریف یا کتمان حقایق کوشیدند و برخی از محدثان را، که با دربار اموی دمشق در ارتباط بودند، به این کار تشویق میکردند (نک : زبیر، 331-334؛ ابوالفرج، 22 / 15؛ ابنابیالحدید، 4 / 63-64).مکحول بن ابیمسلم شهراب شامی (د میان سالهای 112- 118 ق / 730-736 م) عالم ایرانیتبار، پس از سفرهای بسیار، در دمشق سکنا گزید و به افتا و تعلیم فقه پرداخت و بهعنوان فقیه شام نامبردار شد. وی فقیهی رأیگرا و درعینحال محدث بود (ابواسحاق، 75؛ ابنماکولا، 5 / 1-2؛ ذهبی، تذکرة ... ، 1 / 107). از شاگردان مبرز مکحول، سلیمان بن موسى اشدق (د 119 ق / 737 م) و عبدالرحمان ابن عمرو اَوزاعی (88-157 ق / 707-774 م) بودند. از دیگر فقیهان برجستۀ روزگار اموی و پس از آن در دمشق و دیگر شهرهای شام، یحیی بن یحیى غسّانی (د 133 ق / 751 م) و سعید بن عبدالعزیز تنوخی (د 167 ق / 783 م) را میتوان یاد کرد (ابواسحاق، 76-77). ازاینمیان، اوزاعی ساکن محلۀ اوزاع دمشق، فقیه و محدث مشهور شام بود که مذهب فقهی وی در زمان او پیروانی یافت و دستکم تا نیمۀ دوم سدۀ 4 ق / 10 م، در دمشق و سراسر شام غلبه داشت. از هنگامیکه ابوعثمان محمد ثقفی (د 302 ق / 914 م) قاضی دمشق مذهب شافعی را در شام ترویج کرد و مبنای حکم قاضیان قرار داد، مذهب اوزاعی در آنجا تضعیف شد و جای خود را بهتدریج به مذاهب دیگر، به خصوص شافعی و حنفی داد (نک : مقدسی، محمد، 179-180؛ ابواسحاق، 77؛ ابنطولون، قضاة ... ، 22؛ نیز نک : ه د، اوزاعی).در اواخر دورۀ امویان، برخی نحلههای کلامی شکل گرفت. جَعد بن دِرهَم (ه م) از مشاهیر موالی در این زمان در دمشق و ناحیۀ جزیره (ه م) در شمال بینالنهرین زندگی میکرد. وی معتقد به قَدَر (اختیار مطلق انسان) بود و قرآن را مخلوق میدانست (نه قدیم و ازلی) و ظاهراً آن صفات خداوند را که میتوانست جنبۀ تشبیه و جسمانیت داشته باشد، نفی میکرد. سرانجام وی به اتهام زندقه در زمـان خلافت هشـام بن عبدالملک اموی (105-125 ق / 723-743 م) در حدود سال 120 ق / 738 م، در عراق به قتل رسید. غَیلان دمشقی (ابومروان غیلان بن مسلم دمشقی) از دیگر معتقدان به قدر بود که در زمان هشام بن عبدالملک میزیست و این مذهب را تبلیغ میکرد. دیدگاه وی در باب قدر به جعد نزدیک بود، اما در مسائل دیگر با وی اختلاف داشت و اعتقاد جعد دربارۀ صفات خدا را تعطیل صفات میدانست. غیلان خلفای اموی را از ظلم برحذر میداشت و از آنان بدگویی میکرد. برخی علما به دستور هشام با غیلان مناظره کردند. اوزاعی به کفر غیلان حکم کرد و سرانجام وی به دستور هشام کشته شد. غیلانیه از فرقههای قدریه به وی منسوباند (ابنقتیبه، 484؛ بلاذری، جمل، 8 / 390-391؛ بغدادی، عبدالقاهر، 14-15، 96، 190، 193-194، 262؛ نیز نک : ه د، جعد بن درهم).در دورۀ امویان یوحنا دمشقی پسر سرگیوس / سَرجون بن منصور (د پیش از 137 ق) که مدتی از وابستگان به دربار و رئیس مستشاران خلیفه بود، به صومعه رفت و به رتبۀ کشیشی رسید و به قدیس یوحنای دمشقی معروف شد. کتاب وی که به چاپ رسیده، کهنترین جدل و مناظره میان مسیحیت و اسلام است و نشان میدهد که در آن زمان در دمشق آزادی بحث و انتقاد دینی فراوان بوده است. تئودُروس ابوقُرّه (د 211 ق / 826 م)، شاگرد یوحنا نیز آثاری در جدل با مسلمانان برجای گذاشته است. اینها نشان میدهد که آمیزش کامل میان پیروان دو دین وجود داشته و سبب اطلاع مسلمانان از الٰهیات و فلسفۀ مسیحی شده است. به گونهای که سپستر اندیشهها و موضوعاتی که ریشه در فلسفۀ یونانی داشت، بهصورت موضوعات مورد بحث درآمد (الیری، 219-220؛ عطیه، 414-426؛ نیز نک : ه د، ابوقره).بخشی دیگر از میراث علمیای که دمشق در زمان امویان از رومیان به ارث برد، در زمینۀ پزشکی بود. در این شهر پزشکانی مشهور و مسیحی میزیستند که به کار درمان و آموزش پزشکی اشتغال داشتند و کتابهایی در این زمینه تألیف کردند و برخی از آنها به خدمت خلفا و والیان اموی پیوستند. از آن جملهاند: ابناُثال (ه م)، ابوالحَکَم و تیاذوق (نک : ابنابیاصیبعه، 171-176، 179-181).
خالد بن یزید بن معاویه (د 90 ق / 709 م)، خلیفهزادۀ اموی که چندی در دمشق میزیست، از نخستین شخصیتهای اسلامی است که کتابهایی در موضوعات مختلف علمی، بهویژه کیمیا به وی منسوب است. هرچند برخی در اینباره تردید کردهاند (نک : ابنندیم، 2(1) / 139، 144، 448- 449؛ ابنعساکر، 16 / 301-315؛ ابناثیر، الکامل، 4 / 125؛ یاقوت، معجم، 3 / 1238-1241).دمشق در دورۀ حکومت دستنشاندگان خلفای عباسی بر این شهر (132- 359 ق / 750-970 م) نیز ازلحاظ علمی نسبتاً شکوفا بود و عالمانی در علوم گوناگون در آنجا ظهور کردند. از آن جملهاند: ابومُسهِر عبدالاعلی بن مسهر غسّانی دمشقی (د 218 ق / 833 م)، محدث و عالم رجالی شام که به مغازی وحوادث تاریخی و انساب قبایل نیز آگاه بود و نزد اهالی دمشق حرمتی بزرگ داشت و از شاگردان برجستۀ سعید بن عبدالعزیز تنوخی به شمار میرفت (ابنابیحاتم، 1 / 286-292؛ خطیب، 12 / 350-355؛ ابنعساکر، 33 / 421-444). ابوزُرعه عبدالرحمان بن عَمرو دمشقی (د 281 ق / 894 م)، محدث و مورخ برجستۀ شام از شاگردان ابومسهر و ساکن محلۀ بابالجابیۀ دمشق بود (نک : ابنابیحاتم، 5 / 267؛ ابنعساکر، 35 / 141-145؛ نیز نک : ه د، ابوزرعه). هارون ابن موسی بن شریک معروف به اَخفَش (د 292 ق / 905 م) دانشمند بزرگ نحوی، لغوی، محدث، مفسر و مقری بزرگ شام نیز از ساکنان محلۀ بابالجابیۀ دمشق بود که قرائت اهل شام، یعنی قرائت ابنعامر از طریق وی انتشار یافت (نک : ه د، اخفش). از دیگر محدثان نامور دمشق در این دوره میتوان از ابنجَوصا (ه م) و ابودَحداح احمد بن محمد بن اسماعیل تمیمی (د 328 ق / 940 م) (نک : ابنعساکر، 5 / 218-221) یاد کرد (نیز نک : محاسنه، 281).در دورۀ امرای عباسی در دمشق، دانشمندانی نیز در علوم عقلی و تجربی درخشیدند. برخی از آنان از این قرارند: حَکَم دمشقی (د 210 ق / 825 م) و پسرش عیسی بن حکم (مؤلف الکُنّاش الکبیر) که از پزشکان معروف و مسیحی دمشق بودند و به درمان و تعلیم طب و تألیف در این موضوع اشتغال داشتند (نک : ابنابیاصیبعه، 176- 178)؛ ابوعثمان دمشقی (ه م، زنده در ربع اول سدۀ 4 ق / 10 م) پزشک و ریاضیدان و مترجم آثاری از یونانی به عربی که از دمشق برخاسته بود، در بغداد نزد خلفای عباسی شهرت و منزلتی والا یافت؛ احمد بن ابراهیم اُقلیدِسی (زنده در 341 ق / 952 م) ریاضیدان ساکن دمشق بود که برخی از تألیفات او بر جای مانده است (نک : ه د، اقلیدسی).در زمان عباسیان، ابوحُلمان دمشقی (ح سدۀ 3 ق / 9 م) که گرایش صوفیانه داشت، در دمشق به ترویج اعتقادات خود پرداخت و بهتدریج فرقۀ حلمانیه (ه م) شکل گرفت که برخی آن را از فرقههای قائل به حلول شمردهاند (نک : بغدادی، عبدالقاهر، 215، 245؛ هجویری، 334؛ ابنعساکر، 66 / 153-154).دورۀ حاکمیت فاطمیان بر شام و دمشق (359- 468 ق / 970-1706 م) با ناآرامیهای داخلی و جنگهایی با قدرتهای رقیب با مهاجمان خارجی توأم بود و با وجود تلاش این دودمان شیعی برای بسط مذهب رسمی تشیع (نک : ابناثیر، الکامل، 10 / 100؛ ذهبی، تاریخ، 26 / 48؛ ابنکثیر، 11 / 267، 270، 12 / 113)، این مذهب نتوانست جایگاه خود را در دمشق تثبیت کند و علما و محدثانی که در این دوره در جامع اموی دمشق تدریس میکردند، بیشتر شافعی یا حنفی بودند (منجد، ولاة ... ، 6) و پس از برافتادن حاکمیت این دودمان و چیرگی دولتهای سنیمذهب بر دمشق، تشیع در انزوا قرار گرفت (نک : ذهبی، میزان ... ، 1 / 76).دمشق در دورۀ فاطمیان همچنان پایگاه تعلیم و تعلم بود (نک : سبکی، 4 / 29) و «دار القرآن الرشائیه» که آن را رشأ بن نظیف ابنماشاءالله دمشقی (د 444 ق / 1052 م) در حدود سـال 400 ق / 1010 م، در این شهر تأسیس کرد، از نخستین مراکز علمی دمشق به شمار میرود (نک : ابنعساکر، 18 / 148- 149؛ نعیمی، 1 / 9-10)، و از رواج تعلیم قرائت قرآن در این شهر حکایت دارد (برای قراء دمشق در دورۀ فاطمیان، نک : محاسنه، 270- 279).برخی از عالمان، ادیبان و مورخان دمشق که در این دوره در دمشق میزیستند، از این قرارند: ابنزَبر (ه م) محمد بن عبدالله رَبَعی، محدث، مورخ و مؤلف آثاری مانند الوفیات به شیوۀ سـالشمار؛ محمد بن احمد غسانی معروف به رأواء (د ح 385 ق / 995 م) شاعر (نک : ابنعساکر، 51 / 175-176) که دیوان شعر او به چاپ رسیده است؛ تمّام بن محمد بن عبدالله رازی (د 414 ق / 1023 م) محدث و مورخ (نک : همو، 11 / 43-45)؛ ابنجَبّان عبدالوهاب ابن عبدالله مِزّی معروف به ابناَذرعی (د 425 ق / 1034 م) محدث و فقیه (نک : همو، 37 / 327-330)؛ وجیهالدوله ذوالقرنین بن ناصرالدوله حسن بن عبدالله تغلبی (د 428 ق / 1037 م) شاعر و امیر حمدانی که چندبار از طرف فاطمیان حاکم دمشق بود (سالهای 401، 412-414، 415- 419 ق) (نک : همو، 17 / 361-364؛ یاقوت، معجم، 3 / 1296-1297) و دیوان شعر او به چاپ رسیده است؛ علی ابن محمد رَبَعی معروف به ابنابیالهول (د 444 ق / 1552 م) محدث مالکیمذهب و مؤلف فضائل الشام و دمشق (چ دمشق، 1950 م) (نک : ابنعساکر، 43 / 177- 179)؛ ابوالفرج محمد بن عبدالواحد دارمی بغدادی (د 448 یا 449 ق) فقیه و مؤلف شافعی و شاعر (ابواسحاق، 128؛ سبکی، 4 / 182-184)؛ ابوالقاسم علی بن محمد بن یحیى سُمَیساطی (د 453 ق / 1061 م) محدث، مورخ، ریاضیدان و منجم (نک : ابنعساکر، 43 / 215-217؛ ابندواداری، 6 / 272)؛ عبدالعزیز بن احمد بن محمد کَتّانی (د 466 ق / 1074 م) محدث و مورخ و مؤلف الوفیات بهصورت سالشمار (نک : ابنعساکر، 36 / 262-265؛ برای شماری دیگر از عالمان و ادیبان و محدثان و مورخان دمشق در دورۀ فاطمیان، نک : محاسنه، 283-291، 293-295، 299-312).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید