استرالیا
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 28 اسفند 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/234413/استرالیا
چهارشنبه 10 اردیبهشت 1404
چاپ شده
3
نخستوزیران آغازین استرالیا، اِدمِند بارتِن (حک : 1901-1903م) و اَلفرِد دیکین (حک : 1903-1904م) بودند و جنبش فدراسیون را به ترتیب در نیو ساوث ویلز و ویکتوریا رهبری کردند. آنان لیبرال و طرفدار سیاست حمایت از اقتصاد داخلی بودند. سیاست مهاجرتی «استرالیای سفید» (جلوگیری از مهاجرت آسیاییها)، برقراری تعرفه، ساختار اداری، دیوان عالی و دادگاههای حل اختلاف و حکمیت در این دوره طرحریزی و اجرا شدند.
نزدیک به 330 هزار استرالیایی در جنگ جهانی اول شرکت کردند که 60 هزار تن از آنان کشته، و 165 هزارتن زخمی شدند. در این جنگ کمتر ملتی چنین فداکاری نشان داد. معروفترین درگیری «نیروی زمینی استرالیا و نیوزیلند» در عملیات داردانِل (1915م) روی داد؛ روز پیاده شدن این نیروها در گالیپولی (25 آوریل) به یکی از روزهای ملی تبدیل شده، و بیش از هر حادثۀ دیگری مورد احترام قرار گرفته است. حتى پیش از رویداد گالیپولی، نیروهای استرالیا گینۀ نوِ آلمان را اشغال کرده بودند و ناو استرالیایی سیدنی در 9 نوامبر 1914 رزمناو آلمانی اِمدِن را در نزدیکی جزایر کوکِس غرق کرده بود. پس از عملیات داردانل، استرالیاییها بیشتر در فرانسه جنگیدند. در فلسطین نیز نیروی سوارهنظام و اسبهای تیزپای استرالیایی در شکست دادن عثمانیها شرکت کردند.
پس از پایان جنگ، ناآرامیهای اجتماعی تشدید یافت، اما سرانجام، تلاطمها آرام گرفت. برخی رادیکالها امیدوار بودند که سربازان بازگشته از جنگ سبب تسریع تغییرات اجتماعی شوند؛ اما «اتحادیۀ سربازان بازگشته» ستون نظام محافظهکار شد. حامیان این اتحادیه آمادۀ استفاده از نیروی فـیـزیکـی بـر علیـه مـردم محلـی ــ کـه آنـهـا را «بلشـویک» میدانستند ــ بودند. موقعیت حزب کارگر تزلزل پیدا کرد، اعضای این حزب در 1921م با اتخاذ یک خط مشی رادیکالترِ سوسیالیستی موافقت کردند. با اینکه استرالیا پیش از 1914م عملاً مشتاق به شرکت در جنگ بود، در سالهای پس از 1920م، بیتحرکی مشخصۀ سیاست بینالمللی شد. در کنفرانس صلح پاریس، که بهطور رسمی به جنگ جهانی اول پایان میداد، ویلیام هیوز، نخستوزیر استرالیا، شیوهای ستیزهجویانه در پیش گرفت، بهویژه بر سر دفاع از منافع استرالیا در اقیانوس آرام. بدینسان، او توانست قیمومت بر گینۀ نوِ سابق آلمان و نائورو (جزیرهای حلقهایشکل در اقیانوس آرام) را برای استرالیا بهدست آورد و بهطور مؤثر با پیشنهاد برابری نژادی از سوی ژاپن، که به گمان هیوز میتوانست نشانۀ ضربهای بر قوانین مهاجرتی استرالیا باشد، مخالفت کرد. در جامعۀ ملل، استرالیا از آغاز، عضوی مستقل بود. دولتهای حزب متحد استرالیا برای مقابله با آلمان و ژاپن، بهطور نزدیکی از سیاست توسعهطلبی تمامیتخواهانۀ بریتانیا در دهۀ 1930م پیروی میکردند.
سهم ملت استرالیا در جنگ جهانی دوم سنگین بود: نزدیک به 30 هزار سرباز استرالیایی جان باختند و 65 هزار سرباز نیز زخمی شدند. نیروی هوایی سلطنتی استرالیا از روزهای آغاز جنگ در دفاع از امپراتوری بریتانیا نقش مهمی داشت. نیروی دریایی استرالیا هم که در 1940- 1941م در مدیترانه فعال بود، در پیروزی بریتانیا در نبرد دماغۀ ماتاپان (مارس 1941) همکاری داشت. نیروهای استرالیایی در نبردهای پرنوسان شمال آفریقا نیز جنگیدند. در نیمۀ 1941م نیروهای استرالیایی متحمل تلفات سنگینی شدند، هم در شکستهای متفقین در یونان و کرِت، و هم در پیروزیهای آنان در کرانۀ شرقی مدیترانه (لِوانت). پس از حملۀ ژاپنیها به پایگاه دریایی آمریکا در پِرل هاربِر در ایالت هاوایی (7 دسامبر 1941)، توجه استرالیاییها به کشور خودشان معطوف شد. پیروزیهای ژاپن در ماههای پس از آن به هـراس عمومـی بیش از پیش دامن زد. در 15 فـوریـۀ 1942، 15 هزار استرالیایی در سقوط سنگاپور اسیر شدند و چهار روز بعد، با بمباران داروین، جنگ به خاک این کشور کشیده شد. سپس در ماه اوت، ژاپنیها با چرخش به سوی جنوب، پورت مورزبی در گینۀ نو را تهدید کردند. در این هنگام، آمریکا به متحد بزرگ استرالیا تبدیل شد.
جنگْ صنعتیشدن استرالیا را به سطح نوینی سوق داد. تولید مهمات و سلاح (از جمله هواپیما)، ماشینابزار، و مواد شیمیایی افزایش یافت، هجوم به شهرها سرعت گرفت پرداخت کمکهزینۀ اولاد از سوی دولت فدرال از 1940م و جیرهبندی کالاهای کمیاب به توزیع ثروت کمک کرد. تولید ناخالص ملی که در 1918-1919م، 089‘1 میلیون دلار، و در 1938-1939م، 860‘1 میلیون دلار برآورد شده بود، در1942-1943م، به 936‘2 میلیون دلار افزایش یافت. در این دوره، از قدرت ایالتها به سود دولت فدرال کاسته شد و اصولاً منطقهگرایی کاهش یافت. با وجود این، همهپرسیها نشان میداد که مردم نسبت به گسترش رسمی قدرت دولت فدرال ناخشنودند. در بسیاری سطوح، وفاداری به ایالت و دولت ایالتی هنوز بیشترین اهمیت را داشت.
میزان دگرگونی در استرالیا پس از 1939م بیش از میزانی بود که در 80 سال پیش از آن صورت پذیرفته بود. این کشور که از دیرباز در زمرۀ کشورهای ثروتمند جهان بود، بهطورکلی این موقعیت را بیش از پیش حفظ کرد. طبقۀ متوسط استرالیا بهنحو چشمگیری به کالاهای مصرفی و رفاه بیشتری دسترسی یافت. روند بورژواییسازی در کشوری که دیدگاه طبقۀ کارگر همواره هنجار عمده بود، هنجارهای عمومی را تحت تأثیر قرار داد. تا 1980م، شمار خودروها به اندازۀ نزدیک به نیمی از جمعیت کشور افزایش یافت و بیش از 3/ 2 خانوادهها خانه یا آپارتمان شخصی داشتند. این دو مورد مالکیت بیشترین کشش را برای بیشتر استرالیاییها داشته است. رهبران استرالیا از دیرباز صنعتیشدن را ستوده بودند و تودهها نیز زندگی شهری را ترجیح میدادند. افزایش ثروت در دهۀ 1960م و پس از آن، و کمک دولت فدرال برای مهاجرت اروپاییان از 1946م تا وضع محدودیتها در دسامبر 1974م، دو عامل مهم در شکلگیری استرالیای جدید بود. مهاجرت نهتنها به افزایش نرخ زاد و ولد و رشد جمعیت کمک کرد، بلکه به همگنی سنتی جمعیت بریتانیاییتبار پایان داد که غالباً در باورهای محلی دربارۀ آن اغراق میشد، ولی در واقع نیز تا اندازۀ بسیاری وجود داشت. حومههای شهرهای ملبورن و سیدنی تبدیل به اجتماعهایی چندزبانه شد. در 1978م تغییرات گستردهای در سیاستها و روشهای مهاجرت به استرالیا داده شد که بهطور مؤثر سهمیههای مهاجرتی را افزایش داد و شیوههای گزینش مهاجران را دگرگون ساخت. از سوی دیگر، پیوندهای استرالیا با بریتانیا نیز سست شد. پس از سالهای 1941-1942م نیروی دریایی سلطنتی دیگر محافظ استرالیا در برابر جهان خارج نبود. ایالات متحده و ژاپن برای استرالیا بهصورت شرکای تجاری هموزن با بریتانیا درآمدند. این تغییرها مطلق نبود، زیرا استرالیا عضو فعال ملل مشترکالمنافع بریتانیا ماند. با این حال، تغییر بزرگی در جامعۀ استرالیا پدید آمد.کشف معادن تازه در دهۀ 1960م شتاب گرفت. مهمترین آنها معادن آهن در استرالیای غربی بود و بوکسیت در شمال کوینزلند، و نیکل در استرالیای غربی در ردیف بعدی قرار داشتند. مقیاس کسب و کارها چند برابر شد و استرالیا از نظر فعالیت و سودآوری اقتصادی در میان کشورهای متوسط جهان جایگاه بالایی بهدست آورد. رابطه با ژاپن برای اقتصاد استرالیا امری حیاتی شد و بازنگری در سیاست مهاجرتی باعث افزایش شمار آسیاییها در این کشور گشت. در اواخر دهۀ 1970م استرالیا یکی از کشورهایی بود که از سوی سازمان ملل متحد برای اسکان پناهندگان هندوچین برگزیده شد و تا 1980م حدود 45 هزار پناهنده در استرالیا مستقر شدند. اما ممنوعیتهای مهاجرتی هنوز باقی بود؛ پایۀ این ممنوعیتْ میراث تاریخ غربی و جغرافیای شرقی استرالیا، و پایان تفوق جهانی اروپاییان، بهویژه آنگلوساکسونها بود. سابقۀ سرکوب بومیان استرالیا بهصورت یک شرمساری ملی باقی ماند. پیشرفت در اکتشاف معادن در شمال استرالیا داستان طولانی غصب زمینها را ادامه داد، اما «لایحۀ حقوق بومیان بر زمینهایشان» که در1976م در سرزمین شمالی به تصویب رسید، امید تازهای پدید آورد. بااینهمه، مرزهای ایالتی اختلاف داخلی مهمتری بود. بحرانهای ملی مربوط به نیمۀ نخست سدۀ 20م ملت استرالیا را به اتحاد یا دستکم پذیرش نیروی فدرال واداشته بود. آرامش نسبی در نیمۀ دوم این سده موجب ضدیت رو به رشدی با دستورهای صادرشده از کانبرا شد. ثروت رو به رشد استرالیای غربی نیز بهویژه باعث کاهش سلطۀ اقتصادی جنوب شرقی استرالیا بر کل کشور شد. در زمینۀ سیاست خارجی، دولتهای کارگری دهۀ 1940م، بهویژه در زمان وزارت امور خارجۀ هربرت اِوِت، امیدوار بودند بتوانند استرالیا را بهصورت کشوری مستقل، در ایجاد ثبات بینالمللی سهیم کنند. بر این اساس، استرالیا از حامیان سازمان ملل متحد در آغاز کار این سازمان شد و شخص اوت برای مدتی در1947م رئیس مجمع عمومی آن بود. حمایت از استقلال اندونزی یکی دیگر از سیاستهای آن زمان استرالیا بود. این گرایشها با پیروزی حزب لیبرال در 1949م ادامه یافت؛ برای نمونه، استرالیا در 1950م «طرح کُلُمبو» را امضا کرد که بهموجب آن، این کشور کمکهای چشمگیری، بهویژه در زمینۀ آموزش، برای کشورهای آسیایی فرستاد. در این ضمن، سمت و سوی سیاستهای جهانی، خوشبینی دهۀ 1940م را از میان برد. آشوبها در آسیا، بهویژه پیروزی کمونیستها در چین، به نگرانی همیشگی استرالیا از مورد حمله قرار گرفتن از سوی شمال دامن زد. در واکنش به این نگرانی، کشور با سرعت رو به نزدیکی با ایالات متحده رفت که تنها جانشین ممکن برای بریتانیا بهعنوان حامی استرالیا بود. بنابراین، استرالیا همراه با نیروهای سازمان ملل در کره جنگید. در 1954م استرالیا به سازمان پیمان آسیای جنوب شرقی پیوست که مسئولیت آن دفاع از سراسر منطقه با کمک آمریکا ست. ایالات متحده پایگاههای موشکی در سراسر استرالیا ساخت و استرالیا که بودجۀ دفاعیاش رو به افزایش بود، بخش بزرگی از آن را صرف خرید سلاحهای آمریکایی کرد. استرالیا همچنین از آمریکا در جنگ ویتنام حمایت میکرد و نیروهای نظامی، از جمله سربازان وظیفه را برای جنگ در ویتنام گسیل کرد. این نیروها از اوت 1971 تا فوریۀ 1972 از ویتنام بازگردانده شدند.با بازگشت حزب کارگر به قدرت در دسامبر 1972، به روابط استرالیا با آسیا اهمیت بسیار بیشتری داده شد. در دسامبر 1973، پاپوا گینۀ نو، متشکل از سرزمین برونمرزیِ پاپوای استرالیا و سرزمین تحت قیمومت سازمان مللِ گینۀ نو، که ادارۀ آن از سوی این سازمان به استرالیا واگذار شده بود، حکومتی خودمختار شد و در سپتامبر 1975 استقلال یافت. در نوامبر 1975، دولت کارگری سقوط کرد و مَلکِم فرِیزِر، رهبر حزب لیبرال، به نخستوزیری رسید. ائتلاف دو حزب لیبرال و ملی در انتخابات پارلمانی که ماه بعد برگزار شد، به پیروزی رسید و فریزر تا مارس 1983 نخستوزیر ماند.در 1983م حزب کارگر به قدرت بازگشت و باب هاوک، رهبر این حزب، نخستوزیر استرالیا شد. هاوک تا 1991م این مقام را حفظ کرد و در این سال، جای خود را به رهبر تازۀ حزب، پُل کیتینگ داد. اما در انتخابات 1996م، ائتلاف دو حزب لیبرال و ملی به پیروزی رسید، و جان هاوارد، رهبر حزب لیبرال و از اعضای دولت فریزر، نخستوزیر شد. اقتصاد استرالیا همچنان به پیشرفت ادامه داد و در یک بررسی که سازمان ملل متحد در 2000م انجام داد، استرالیا از نظر کیفیت زندگی، چهارمین کشور جهان دانسته شد.در پایان دهۀ 1990م، بحث و گفت و گو بر سر تغییر قانون اساسی و تبدیل استرالیا به جمهوری، شدت گرفت؛ اما این نظر در همهپرسی 1999م رأی نیاورد و نظام حکومتی استرالیا همچنان پادشاهی پارلمانی باقی ماند. ائتلاف به رهبری جان هاوارد در سه انتخابات بعدی (1998، 2001 و 2004م) نیز به پیروزی رسید. این پیروزیها به سبب شکوفایی اقتصادی استرالیا در دولت هاوارد، و تمایل مردم این کشور به ثبات سیاسی در دوران بحرانی پس از حملات تروریستی 11 سپتامبر 2001 به آمریکا بود. پس از این حملات، استرالیا به عنوان یکی از همپیمانان اصلی ایالات متحدۀ آمریکا، در ائتلاف به رهبری این کشور در جنگهای افغانستان و عراق شرکت کرد.
EB, 1986, 2008; ME, 2005, 2008, 2009.بخش جغرافیا
ادبیات استرالیا مجموعۀ آثار پدید آمده در استرالیا ست که بیشتر به زبان انگلیسی نوشته شدهاند.ادبیات استرالیایی تا دو نسل پس از اسکان انگلیسیها در استرالیا در 1788م، پراکنده و اقتباسی بود. شعر استرالاسیا (1819م)، سرودۀ ویلیام چارلز وِنتوِرث، نخستین واکنش بومزاد مهم مهاجران به محیط استرالیا بود. نخستین داستانهای هِنری سِیوِری با نام کوئینتوس سِروینتُن (1830-1831م)، و اَلیگزاندِر هَریس، با عنوان «خانوادۀ مهاجر» (1849م)، برگرفته از زندگینامۀ خود آنها ست. پس از هجوم جویندگان طلا در دهۀ 1850م، داستاننویسانی مانند هنری کینگزلی در کتاب «خاطرات جِفری هَملین» (1859م)، مارکِس کلارک در کتاب «سراسر زندگی طبیعیاش» (1874م) و رالف بولدِرود در کتاب «سرقت مسلحانه» (1888م) با اطمینان بیشتری زمینههای استرالیایی را برای داستانهایشان برگزیدند. در آثار شاعرانی مانند چارلز هارپِر، اَدِم لیندزی گوردِن و هِنری کِندِل، از سرزمینهای بکر استرالیا برداشتی دوگانه دیده میشود: محیطی که برای بیگانگانِ متجاوز خشن و ناسازگار، و برای استرالیاییها بسیار قابل اعتماد است. ادبیات استرالیا در مجموع، ویژگیهایی از آن خود دارد. عشق به سرزمینی پهناور و بیسکنه، با گیاهان و جانوران یگانۀ آن، ارزشی که انسان معمولی در آن قاره دارد، و آزادی از قید و بند سنتهای اروپایی در آن بهچشم میخورد. زبان انگلیسی در استرالیا دستخوش دگرگونیهای بنیادی نشده است، اما در اسلوب زبانی و با افزودههای واژگانی، تغییراتی کرده است.نشریۀ بولِتین (تأسیس: 1880م) در سیدنی، محرک انتشار شعرها و داستانهای مردمپسند بسیاری شد. این نشریه بهمدت دستکم هفت دهه، قدرتی در ادبیات استرالیا بود. در سالهای 1900 تا 1935م برخی، مانند کریستوفر برِنِن، شاعر نمادگرا، در استرالیا ماندند و شماری دیگر، از جمله داستاننویسانی مانند هِنری هَندِل ریچِردسِن و مارتین بویْد، به اروپا رفتند. هر دو گروه به تنگناهای زندگی میان دو فرهنگ توجه داشتند. شکوفایی ادبیات استرالیا در دهۀ 1930م آغاز شد. دو فصلنامۀ ادبی مهم با نامهای «جنوبی» (تأسیس: 1939م) و مینجین (تأسیس: 1940م) در کنار جنبش جیندیوُرُبِک (که به بازگشت به منابع فرهنگ بومی و الهام گرفتن از آن اعتقاد داشت) و گروه پیشروی «پنگوئنهای خشمگین» قرار گرفتند. دهۀ 1940م شاهد شکوفایی عمدهای در شعر بود. در شعر این دوره، تأثیرهای ملی و بینالمللی، سرانجام درهم آمیختند. از میان داستاننویسان استرالیایی، پَـتریک وایت، برندۀ جایزۀ نوبل 1973م، با کتاب «داستان خاله» (1948م) به شهرت رسید. تامِس کِنلی نیز جایزۀ ادبی بریتانیا به نام جایزۀ بوکِر را در 1982م بهدست آورد. الیزابت جالی با دو داستانی که در 1984 و 1985م انتشار داد، توجه را خارج از استرالیا بهسوی خود جلب کرد. داستان «یک زندگی خیالی» (1978م) به قلم دیوید مَلوف (مألوف)، از سوی شورای ملی کتاب استرالیا بهعنوان یکی از بهترین کتابهای دهگانۀ دهه معرفی شد.در اواخر دهۀ 1960 و در دهۀ 1970م نمایشنامهنویسان استرالیا نیز در جریان جنبشی که به نوزایی سینمای این کشور انجامید، با استقبال مخاطبان روبهرو شدند.
EB, 1986 (under «Australian literature»); ME, 2008.بخش ادبیات جهان
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید