صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه ایران / استرالیا /

فهرست مطالب

استرالیا


آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 28 اسفند 1398 تاریخچه مقاله

بریتانیاییها

در 1688م یک دزد دریایی انگلیسی به نام ویلیام دَمپیِر در کرانۀ شمال شرقی هلند جدید پیاده شد. او پس از بازگشت به انگلستان، کتاب «سفرها»ی خود را منتشر ساخت و ادارۀ دریاسالاری بریتانیا را به حمایت از سفری دیگر ترغیب کرد. امید به برپا‌ کردن یک امپراتوری تجاری در دریاهای شرق، بریتانیا را وسوسه می‌کرد که برای کشف «سرزمین ناشناختۀ جنوبی» از سفرهای دریایی بیشتری حمایت کند. سه سفری که ناخدا جِیمز کوک از جانب ادارۀ دریاسالاری بریتانیا به عمل آورد، در همین رابطه بود. سفر نخست در 1768م آغاز شد و کوک در 20 آوریل 1770 به استرالیا رسید. او چندین‌بار، به‌ویژه در خلیج باتِنی در نزدیکی سیدنی و جزیرۀ پُزِشِن در شمال استرالیا، به خشکی آمد و در 23 اوت نام این سرزمین را نیو ساوث‌ وِیلز (وِیلزِ جنوبیِ نو) گذاشت. سفر بعدی کوک (1772-1775 و 1776-1779م) تنها سبب کشف بخش کوچکی از استرالیا شد، اما هر دو سفر نشانۀ علاقۀ بریتانیا به دریاهای شرقی بود و موجب تقویت این علاقه شد. 
سفرهای کوک سبب سکونت اروپاییان در استرالیا شد، اما به کشف همۀ سواحل استرالیا نینجامید. دو انگلیسی به نامهای جرج بَس (باس)، پزشک نیروی دریایی، و مَثیو فلیندِرز، افسر نیروی دریایی، مشهورترین کاشفان پیش از استقرار اروپاییان بودند. آنان در 1795 و 1796م با یکدیگر وارد برخی بندرگاههای نزدیک خلیج باتنی شدند. در اواخر 1798م فلیندرز و بس با کشتی نُرفِک به دور تاسمانی گشتند و دریافتند که آن سرزمین جزیره است. سفر آنان اکتشافهای دیگری نیز در پی داشت. در این ضمن، فلیندرز به بریتانیا بازگشت و در 1801م به سمت فرماندهی یک هیئت اکتشافی منصوب شد که وظیفه‌اش تکمیل نقشه‌برداری از استرالیا بود. مهم‌ترین کار این هیئت آن بود که جای هیچ شکی باقی نگذاشت که قارۀ استرالیا یک تودۀ خشکی مستقل است. سپس فلیندرز بسیار کوشید که نام استرالیا جایگزین هلند جدید شود و از این پیشنهاد در 1817م به‌طور رسمی پشتیبانی شد. 
در همان زمان، فرانسه نیز اقدام به گسیل هیئتی با مقاصدی شبیه به فلیندرز کرد. این هیئت به سرپرستی نیکُلا بودَن، به بسیاری از مکانها نامهای فرانسوی داد. 

اسکان اروپاییان

در 1786م بریتانیا تصمیم به برپایی مهاجرنشین در نیو ساوث‌ ویلز گرفت و این کار در 1788م آغاز شد. انگیزه‌های این اقدام به‌نحوی متضاد مطرح می‌شود. دیدگاه سنتی بر آن است که بریتانیا در این زمان به دنبال از دست دادن مستعمره‌هایش در آمریکای شمالی، با مشکل زندانیان و فرستادن آنان به نقطه‌ای دیگر روبه‌رو بود. در اظهارات رسمی دولت بریتانیا نیز نخستین هدف از برپایی مهاجرنشین در استرالیا، همین امر دانسته می‌شد؛ اما برخی از مورخان می‌گویند که این سرپوش و بهانه‌ای بیش نبوده است و هدف اصلی، ایجاد دژی برای دفاع و حمایت از حوزۀ تجاری بریتانیا در دریاهای شرقی بود. مدافعان دیدگاه تجـاری ـ راهبردی تـأکید دارند که کوک این امید را گسترش داده بود که اقیانوس آرام جنوبی مواد اولیۀ مهم، به‌ویژه الوار و کتان، برای مقاصد نیروی دریایی بریتانیا فراهم می‌سازد (سندی در این‌باره وجود ندارد، اما ادعا منطقی به نظر می‌رسد). 
انگیزه‌های اصلی هرچه بود، اقدامات در این زمینه ادامه می‌یافت و لُرد سیدنی (تامِس تاونزِند)، وزیر کشور بریتانیا، رهبری این اقدامات را برعهده داشت. آرثِر فیلیپ، به‌عنوان فرمانده هیئتهای اکتشافی، مأمور شد همۀ این سرزمین را به تملک بریتانیا درآورد. قدرت فیلیپ در این ارتباط قدرتی مطلق بود. دولت بریتانیا هم در صدد بود از زندانیان به‌عنوان نیروی کار در مزارع دولتی در قارۀ جدید بهره‌گیرد، حال آنکه محکومان پیشین می‌توانستند با در اختیار داشتن قطعه زمینی، زندگی خود را بگذرانند. 
نخستین ناوگان با 11 کشتی در 13 مۀ 1787، با 730 زندانی (570 مـرد و 160 زن)، به‌سوی استرالیا حرکت کرد. بیش از 250 تن افراد آزاد، عمدتاً ملوانان و افسران نیروی دریایی، نیز همراه زندانیان بودند. این ناوگان در ژانویۀ 1788 به خلیج باتِنی رسید. چشم‌انداز بحران نزدیک بود. خلیج باتنی از نظر خاک، آب و حتى لنگرگاهِ مناسب، فقیر بود. بنابراین، فیلیپ در 21 ژانویه ناوگانش را به‌سوی شمال برد و وارد لنگرگاه بسیار خوبی به نام بندر جَکسِن شد که کوک آن را نشانه‌گذاری کرده، اما نکاویده بود. در 26 ژانویه پرچم بریتانیا در آنجا برافراشته شد و تشریفات دولتی در 7 فوریه آغاز گردید. مرکز استقرار جمعیتْ کرانه‌های خلیج کوچک سیدنی بود که در دل بندر جکسن پیش رفته است. در ساحل جنوبی در اطراف این محل، شهر بزرگ سیدنی رشد کرد. 
فیلیپ تا دسامبر 1792 فرماندار استرالیا بود. آن روزها به‌سبب بیماری، کمبود نیروی کار ماهر و درگیری با بومیان، برای نیو ساوث ویلز روزهای بدی بود. در 1790م دومین ناوگان صدها زندانی بیمار را به استرالیا آورد. 

جامعۀ مقتدر

با اینکه طی این دوره تغییراتی پدید آمد، اما با این حال، عناصر استبدادی و طبقاتی در استرالیا به قوت خود باقی ماند. پذیرش محکومان ادامه یافت و به‌صورت واقعیتی بارز در حیات اقتصادی و اجتماعی جامعه درآمد. کسب و کار دشوار بود، صنعت وجود نداشت و کشاورزان و دامداران کمربندی به عرض 240 تا 320 کم‍ را گرداگرد سیدنی اشغال کرده بودند. 
در نیمۀ دهۀ 1820م بریتانیا مالکیت خود را بر سراسر قاره گسترش داد. در 1825م مرز غربی قلمرو فرماندار تا °129 طول شرقی جلو برده شد تا جزایر بَثِرست و مِلویل را در دوردستِ شمال دربر گیرد. قرارگاه کوچکی در 1824 تا 1829م در این ناحیه به وجود آمد. در «بندر غربی» واقع در شرق بندر فیلیپ، قرارگاه دیگری در 1826 تا 1827م ساخته شد، در‌حالی‌که در ژانویۀ 1827، اِدمِند لاکیِر قرارگاهی دائمی در آلبِنی، واقع در استرالیای غربی، تأسیس کرد. دستورهای او بیانگر آن بود که بریتانیا دیگر ادعای مالکیت همۀ استرالیا را داشت. 

تغییر بزرگ 1830-1860م

در تاریخ استرالیا سه دهۀ میان 1830 تا 1860م با شدیدترین دگرگونیها همراه بود. هرچند این دگرگونیها عمدتاً سیاسی بود، اما اقتصاد و فرهنگ نیز از آنها برکنار نماند. الگوهایی که در این دوره پدید آمدند، استمرار یافتند. 
4 ایالت از6 ایالت استرالیا بین سالهای 1829 و 1859م پدید آمدند. یک ناخدای نیروی دریایی بریتانیا به نام جِیمز اِستِرلینگ در 1827م رودخانۀ سوان را بررسی کرد و سرمایه‌داران ماجراجوی انگلیسی را به ایجاد مهاجرنشین در این ناحیه علاقه‌مند ساخت. نخستین مهاجرنشینان در ژوئیۀ 1837 به آنجا رسیدند و شهر اَدِلِید اندکی پس از آن تأسیس شد. 
بخشهای شمالی و جنوبی نیو ساوث ‌ویلز مهاجرنشینهایی مجزا داشتند. استقرار در ناحیۀ بندر فیلیپ از نیمۀ دهۀ 1830م به‌سرعت رشد کرد و مهاجرنشینان از شمال رود ماری و از تاسمانی می‌آمدند؛ استقرار در ملبورن از 1835م آغاز شد و این منطقه به‌سرعت رشد کرد. در سراسر دهۀ 1840م زمزمۀ استقلال در این منطقه وجود داشت که در 1851م اعطا شد و ناحیۀ بندر فیلیپ، ویکتوریا نام گرفت، ولی تأسیس ایالت کوینزلند تا 1859م انجام نیافت. قرارگاههای موقت در این‌ دوره شامل بندر اسینگتِن (1838-1849م) و گلَدِستون (1847م) ‌بود. 
به‌جز استرالیای غربی، همۀ مهاجرنشینها خودمختاری یافتند. پیشگام آنها نیو ساوث‌ ویلز بود که در 1842م، بنا به یک قانون امپراتوری، در آنجا مجلس قانون‌گذاری‌ای برپا شد که 3/ 2  نمایندگان آن انتخابی بودند. قانون حکومت مهاجرنشینهای استرالیا (1850م) این موقعیت را به ویکتوریا، استرالیای جنوبی و تاسمانی نیز داد. در 1855-1856م در قوانین تجدیدنظر به عمل آمد که این امر بر اوضاع این 4 ایالت تأثیر گذارد و پس از آن، تاسمانی نام قبلی «سرزمین وان دیمِن» را کنار نهاد. کوینزلند از نیو ساوث ‌ویلز جدا شد و همۀ ایالتها دارای پارلمان دو مجلسی شدند که در آن، وزیران در برابر مجلس سُفلا مسئولیت داشتند. در 1860م، به‌جز در تاسمانی، انتخابات به‌صورتی نسبتاً دمکراتیک، با حق رأی برای مردان، انجام می‌گرفت. 
در اوایل دهۀ 1850م سخت‌ترین مشکل سیاسی به‌سبب «تب‌طلا» پدیدار شد. حفاران از پرداخت مالیاتهای تحمیلی و نداشتن نمایندگان واقعی در پارلمان ناراضی بودند. نارضایتی در بَلِرِت در ویکتوریا به اوج خود رسید، و در دسامبر 1854 نیروهای نظامی و جویندگان طلا در یوریکا استاکِید با یکدیگر درگیر شدند و شماری جان باختند. این پیشامد در میان اندک رویدادهای خشونت‌باری که در تاریخ استرالیا، میان اروپاییان رخ داده، مشهورترین است. در این دوره بود که نیرو، سرمایه، بازارها و در دسترس بودن زمین دست به دست هم دادند تا ثابت شود که استرالیا برای تولید پشمِ مرغوب مناسب است. با احداث بندر فیلیپ و آوردن گوسفندان و پرورش آنها در منطقه‌ای از آن سوی ادلید در جنوب، تا بریزبِن در شرق، رمه‌گردانی مشخصۀ تاریخ استرالیا شد. اما توسعۀ چراگاهها یک نتیجۀ بد داشت: مصیبت برای بومیان.
نخستین کشف مهم در زمینۀ مواد معدنی در استرالیا، کشف مس در استرالیای جنوبی بود (1842 و 1845م). این کشف مانع به رکود افتادن اقتصادی منطقه‌ای از استرالیا می‌شد. اما کشف مهم‌تری که بر اقتصاد کل این سرزمین اثر گذاشت، کشف طلا از 1851م به بعد بود. در نتیجه، استرالیا از صورت سرزمین تبعیدیان به شکل سرزمین جاذب طلاجویان درآمد. اقتصاد ایالت ویکتوریا از سرازیر شدن سیل جمعیت و پول، رونقی گرفت، هرچند مهاجرنشینهای کوچک‌تر، از این موضوع آسیب دیدند.
هم دولت و هم شهروندان استرالیا به پیشرفت فرهنگی توجه ویژه‌ای داشتند. دانشگاههای بزرگی در سیدنی و ملبورن (به‌ترتیب در 1850 و 1853م) برپا شد. آموزشگاههای فنی، موزه‌ها و باغهای گیاه‌شناسی نیز دایر گردید. معماران بناهای زیبایی ساختند، نویسندگان و هنرمندان فعال بودند و نمایش و موسیقی در همۀ شهرها رونق یافت. دانشمندان در انواع علوم پژوهش می‌کردند، اما کاوش در سرزمینهای ناشناخته هنوز سرشارترین زمینۀ اکتشاف بود. سِر تامِس لیوینگستِن میچِل اکتشافات چارلز استِرت را دربارۀ سیستمهای رودخانه‌ای استرالیا پی گرفت. نواحی ساحلی استرالیای غربی را جرج گرِی در 1837 تا 1840م، و ادوارد جان اِر در 1840م نقشه‌برداری کردند. مشهورترین مکتشف لوتویش لایشهارت (لودویگ لایکهارت) بود که دو هیئت اکتشافی را با موفقیت در سالهای 1844 و 1846 تا 1847م هدایت کرد و این موفقیت پیش از ناپدید‌شدن او در کوشش برای گذر از دارلینگ‌داونز به پِرث بود. سفر اکتشافی رابرت اُ‘هارا بِرک و ویلیام جان وِیلز پایانی غم‌انگیزتر داشت؛ آنان در 1860-1861م از ملبورن راهی خلیج کارپِنتِریا شدند، ولی در بازگشت، از گرسنگی مردند. اکتشافات بعدی جان فارِست و اِرنِست جایلز در دهۀ 1870م در استرالیای غربی، نام آنان را به نامهای کاشفان قهرمان این سرزمین افزود.

دمکراسیهای کوچک 1860-1900م

در طول این دوره، رابطۀ رسمی مهاجرنشینها با هم چندان زیاد نبود و در عوض، آنان بیشتر به امور داخلی خود توجه داشتند. نیوزیلند بیش از استرالیای غربی با ایالتهای خاوری استرالیا ارتباط داشت. فدراسیون بسیار دیر، و در 1901م برپا شد؛ با وجود این، مهاجرنشینهای گوناگون در عین استقلال، راهی یکسان در پیش گرفته بودند. دمکراسی تقریباً در سراسر استرالیا برقرار شده بود، جز اینکه مجالس علیا مقامی ممتاز و غیرانتخابی داشتند. دولتهای مستعجل می‌آمدند و می‌رفتند، اما ساختار حکومت پابرجا می‌ماند. محدود کردن مهاجرت غیرسفیدپوستان، به‌ویژه چینیها به استرالیا، ضمن اینکه رنگ و بوی نژادپرستانه داشت، خالی از حسابهای اقتصادی نبود. اروپاییان نگران آن بودند که کارگران چینی دستمزدها را پایین بیاورند و در نتیجه، سطح معیشت کارگران سفیدپوست نیز تنزل یابد. 
اقتصاد این دوره کلاً پررونق بود. پشم و فلزات بزرگ‌ترین ارقام صادراتی، و منبع درآمد بودند. دامداری به‌ویژه تا نیمۀ دهۀ 1870م رونق داشت. به‌رغم قوانین موجود دربارۀ زمین، طبقۀ «اشرافی» دامداران در این سالها به اوج شکوه و رونق خود رسید. در بسیاری از نقاط راه‌آهن کشیده شد و دولتها بیشتر سرمایۀ مورد نیاز آن را از خارج از کشور تأمین کردند. این سرمایه‌ها نقش بسیار مهمی در فعالیت بخش عمومی و رشد اقتصادی استرالیا داشت. 
ذخایر طلای ایالت ویکتوریا و مس ایالت استرالیای جنوبی به‌سبب پیدایش فنون تازۀ بهره‌برداری، اهمیت خود را حفظ کردند. در اواخر دهۀ 1860م در بخش جنوبی کوینزلند و سپس در سرزمین شمالی و پس از آن در بخش حاره‌ای کوینزلند طلا کشف شد. ذخایر طلای رودخانۀ پالمِر جویندگان طلا را در نیمۀ دهۀ 1870م تا دوردست شمال کشاند. پیش از آن، کوبار، واقع در مرکز نیو ساوث‌ ویلز، به‌عنوان محل مهم‌ترین معادن جدید مس شناخته شد. 
غنی‌ترین معادن نقره در غرب نیو ساوث‌ ویلز شناسایی شد و در 1883م چارلز راسپ، مهاجر آلمانی، برای نخستین‌بار متوجه ذخایر سرشار نقره در بروکِن‌هیل شد و این امر سبب شد که این شهر آوازه‌ای افسانه‌ای یابد و شرکت املاک بروکن‌هیل ساخته شود که در آن زمان، بزرگ‌ترین شرکت خصوصی استرالیا بود. همچنین در 1883م کشف بزرگ دیگری رخ داد: طلا در ماونت‌مُرگِن در کوینزلند. در اوایل دهۀ1890م ذخایر طلا نعمتی برای استرالیای غربی شد و معادن کَلگورلی و کولگاردی توجه جهانیان را به این ایالت جلب کرد. کشف ذخایر مس کوه لایِل در تاسمانی، رویداد مهم دیگری در آن دهه بود. 
در این دوره گسترش شهرها و رشد صنایع سبک، هرچند نقش چندانی در درآمد صادراتی استرالیا نداشت، رویدادی چشمگیر بود. بر پایۀ شاخصهای سرمایه‌گذاری، اشتغال و شتاب نسبی، رشد صنایع سبک چندین برابر صنایع سنگین بود. صنایع سبک در طول این دوره تا 10 برابر رشد کرد، تا آنجا که صنایع کارخانه‌ای و ساختمان‌سازی 25٪ از تولید ملی استرالیا در دهۀ 1880م را به خود اختصاص دادند. نسبت جمعیت شهری به روستایی به‌شدت افزایش یافت و سبب تمرکز جمعیت در مراکز ایالتها شد. این روند سرانجام ملبورن و سیدنی را از بزرگ‌ترین شهرهای جهان ساخت. خدمات و ساختمان‌سازی شهری سرمایۀ بسیاری را به خود جلب کرد و بیشتر کارخانه‌ها به سوی تولید مواد غذایی، لوازم خانگی و پوشاک برای جمعیت رو به افزایش شهری رفتند. 
جنبشهای رادیکال و طبقۀ کارگر استرالیا به دهۀ 1830م برمی‌گردد، اما اتحادیه‌های کارگری واقعی پس از نیمۀ سدۀ 19م پدید آمدند. مراکز اتحادیه‌ها در شهرها بر پا شد و شماری از تندروها در 1895م استرالیا را به امید برپا کردن «استرالیای رویایی» به سوی پاراگوئه ترک کردند، ولی ناکام ماندند. ظاهراً در دهۀ 1890م موج جمهوری‌خواهی، که عناصر مسلح شبه‌مارکسیست را در خود داشت، بیش از هر زمان دیگر در اوج ‌بود. 
از زمان جنگ کریمه (1853-1856م)، استرالیاییها نگران تهاجم اروپاییان یا آسیاییها، یا هر دو، از شمال بودند. دفاع بهتر انگیزه‌ای برای اتحاد بود، و همچنین راهی امیدبخش برای محدود کردن مؤثرتر مهاجرت آسیاییها؛ منظور دیگر، دستیابی به تجارت آزاد بین‌المللی بود. یک شورای فدرال از 1885م در استرالیا برپا شد که قدرت اجرایی نداشت، و نیو ساوث ‌ویلز هرگز به شورا نپیوست. کنوانسیونهای 1891 و 1897- 1898م پیش‌نویس قانون اساسی فدراسیون را تهیه کردند و قانون اساسی در همه‌پرسی تأیید شد. در یکم ژانویۀ 1901، دولت فدرال استرالیا پا به عرصۀ وجود نهاد. 
قانون اساسی به‌صورت فدرال بود و ایالتها اختیارات محدود و مشخصی را به دولت فدرال دادند. این موارد عبارت بودند از دفاع، مهاجرت، گمرک، ازدواج و امورخارجی. درحالی‌که انتخابات مجلس سُفلا از طریق حوزه‌هایی انتخاباتی صورت می‌گرفت که هریک دارای یک نماینده، و وسعتشان کم و بیش برابر بود، اما شمار نمایندگان ایالتها در مجلس علیا با یکدیگر یکسان بود. وزیران می‌بایست عضو پارلمان می‌بودند. دیوان عالی وظیفۀ تفسیر قانون اساسی را بر عهده داشت. 

استرالیا از 1900م به بعد

مسئلۀ ملیت و جنگ (1901-1945م) 

با وجود بُعد مسافت میان استرالیا و کانونهای تحولات جهانی، علایق و کشمکشهای موجود در جهان در آغاز سدۀ 20م سبب شکل‌گیری تاریخ ملت نوپای استرالیا شد. از برخی جهات، این مرحله نسبت به 5 مرحلۀ اصلی تاریخ این کشور، کمتر سازنده بود. ملی‌گرایی قوت گرفت، اما به‌جای آنکه الهام‌بخش باشد، کشنده و خنثى‌کننده بود؛ برابری خواهی به میانه‌روی انجامید؛ وابستگی به قدرتها و الگوهای خارجی بر دیگر گرایشها غلبه کرد؛ اما خلاقیت و پیشرفت نیز ادامه یافت. 
 

صفحه 1 از8

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: