دائرة المعارف بزرگ اسلامی

نمایش تا از مورد
نتیجه جستجو برای :
  • بلنسیه | بَلَنْسیه‌، یا والنسیا1، ایالتی‌ کهن‌ و شهری‌ در شرق‌ اسپانیا، کنار دریای‌ مدیترانه‌. این‌ ایالت‌ با 255‘ 23 کمـ2 وسعت‌ در ارتفاع‌ 12 تا 64 متری‌ از سطح‌ دریا قرار دارد. در 1378ش‌ / 1999م‌ جمعیت‌ آن‌ 474‘066‘4 نفر بود که‌ حدود 80٪ آن‌ در دشت‌ ساحلی‌ خلیج‌ بلنسیه‌ سکنى داشته‌اند.
  • بله برون | بَله‌بُرون‌، یا بَلّه‌ بُرون‌ (بلی‌ بُران‌ = بلی‌ + بُر: بُن‌ مضارع‌ از مصدر بریدن‌ + ان‌: پسوند نشانۀ جشن‌، آیین‌ و مراسم‌)، بخشی‌ مهم‌ از مراسم‌ مقدماتی‌ جشن‌ عروسی‌ سنتی‌ در ایران‌. مجلس‌ بله‌‌برون‌ از سوی‌ خانوادۀ دختری‌ که‌ نخستین‌بار ازدواج‌ می‌کند، برای‌ گفت‌وگو دربارۀ شرایط مادی ‌ازدواج‌ و تعیین‌ و قط...
  • بلوچ | بَلوچ، جماعت بزرگی از گروههاي قومی‌ گوناگون كه در منطقۀ گسترده‌اي به نام بلوچستان در ايران، پاكستان و بخش مجاور آنها در افغانستان و نيز در نواحی ديگر اين سرزمينها و جاهايی مانند هند، تركمنستان، عمان و امارات متحده عربی زندگی می‌كنند.
  • بلوچستان |
  • بلوچی | بَلوچی، از زبانهاي ايرانی نو شمال غربی (جهانی، 11؛ فراي، 48؛ فره‌وشی، 49). سخن‌گويان زبان بلوچی احتمالاً نخست در حاشيه درياي خزر می‌زيستندI / 1006) ,EI2) و شايد به همين علت است كه فردوسی در شاهنامه «بلوجی» و «گيلی» را در كنار يكديگر آورده است
  • بلوچی، ادبیات | بَلوچی، اَدَبيّات، ميراث ادبی غنی و پرارزش قوم بلوچ. اين ميراث ادبی مجموعه‌اي از اشعار حماسی، عشقی، تاريخی، اجتماعی، اخلاقی و پند و ‌اندرز و جز آنها را در برمی‌گيرد كه از چند سده پيش تاكنون به صورت شفاهی سينه به سينه و نسل ‌اندر نسل انتقال يافته، و به امروز رسيده است.
  • بلوشه | بِلوشه، گابريل ژوزف اِدگار (1249-1316ش / 1870-1937م)، خاورشناس فرانسوي. او در برد. پس از آن به آموختن تاريخ، آثار و زبانهاي مشرق زمين روي آورد. قدرت استدلال منطقی و رياضی بلوشه همواره در بررسيهاي پژوهشی او اثر بسيار داشت.
  • بلوط |
  • بلوغ | بُلوغ، اصطلاحی در فقه و حقوق، به معناي رسيدن انسان به مرحله‌اي از رشد كه ملزم به رعايت قوانين شرعی يا عرفی باشد. بلوغ يكی از شرايط عمومی ‌الزام به تكاليف، و برخورداري از برخی حقوق است كه «اهليت» خوانده می‌شوند.
  • بلوک | بُلوك، يا بولوگ، اصطلاحی در تقسيمات كشوري در ايران در سده‌هاي گذشته، نيز اصطلاحی نظامی‌ در سازمان لشكري دولت عثمانی.
  • بلوکباشی | بُلوكْباشی، عنوانی نظامی و اداري در تشكيلات دولت عثمانی، به معنی فرمانده و رئيس بلوك (ه‍ م). اين عنوان در نظام اداري ايران نيز از سدۀ 10ق / 16م به بعد كاربرد داشته است.
  • بلوی، ابوجعفر | بَلَوی، ابوجعفر احمدبن علی، نویسنده و دانشمند اندلسی قرن 9 و 10ق / 15 و 16م (دربارۀ نام كامل او، نک‍ : بلوی، 174، 179، 194؛ عمرانی، 20).
  • بلوی، ابوعامر | بَلَوی‌، ابو عامر محمد بن‌ احمد (د 559ق‌ / 1164م‌)، ادیب‌، شاعر، مورخ‌ و کاتب‌ اندلسی‌. اجداد وی‌ اهل‌ شهر سالم‌ (در شمال‌ اندلس‌) بودند و خود در طرطوشه‌ زاده‌ شد، به‌همین‌ سبب‌، منابع‌ از او به‌ سالمی‌ طرطوشی‌ (نسبت‌ طرطوسی‌ در بعضی‌ منابع‌ نادرست‌ است‌) یاد کرده‌اند
  • بلوی، ابومحمد | بَلَوی‌، ابومحمد عبدالله بن‌ محمد مدینی‌ (زنده‌ در 330ق‌ / 942م‌)، مورخ‌، محدث‌ و فقیه‌ مصری‌. از سرگذشت‌ او اطلاع‌ چندانی‌ در دست‌ نیست‌. ابن‌‌ندیم‌ نخستین‌ کسی‌ است‌ که‌ از بلوی‌ یاد کرده‌ است‌
  • بلک | بَلَک‌، یا بُلُک‌، نورالدولة بن‌ بهرام‌ بن‌ اَرْتُق‌ (مق‍ 518ق / 1124م‌)، از امرای‌ طبقۀ نخست‌ آل‌ ارتق‌ (ه‍ م‌) و از فرماندهان‌ مسلمان‌ در جنگهای‌ صلیبی‌. نخستین‌بار از بلک‌ در وقایع‌ سال‌ 489ق‌ / 1096م‌ به‌ عنوان‌ فرمانده‌ سپاه‌ شهر سَروج‌ در کرانۀ فرات‌ وسطى یاد شده‌ است‌
  • بلکاتگین | بِلْکاتِگین‌ (د 362ق‌ / 973م‌)، از غلامان‌ ترک‌ دربار آلپ‌ تکین‌ و سومین‌ امیر غزنوی‌ پیش‌ از آل‌ ناصر. بلکا به‌ معنای‌ دانشمند و عاقل‌ (کاشغری‌، 1 / 358)، و تگین‌ به‌ معنای‌ امیر، و از القاب‌ امرای‌ ترک‌ غزنه‌ بوده‌ است
  • بلکین بن زیری |
  • بلکین بن محمد |
  • بلی | بَلیّ، تیره‌ای از قبیلۀ بزرگ قضاعه. بلی نام نیای این قبیله است (كلبی، 2 / 705؛ ابن‌قتیبه، 104؛ همدانی، الاكلیل، 1 / 188-189؛ ابن حزم، 478).
  • بلیانی، امین الدین | بَلْیانی، امین‌الدین محمد بن علی بن مسعود بلیانی (668-11 ذیقعدۀ 745ق / 1270-16 مارس 1345م)، عالم و عارف كازرونی معاصر با آل اینجو. كهن‌ترین و مهم‌ترین منبع در شرح احوال و زندگانی او، كتاب مفتاح الهدایة و مصباح العنایة است كه توسط محمود بن عثمان، یكی از مریدان وی، نگاشته شده است.
  • بلیانی، اوحدالدین | بَلْیانی، اوحدالدین عبدالله بن مسعود بن محمد (د 683 یا 686ق / 1284 یا 1287م)، عارف و دانشمند كازرونی.
  • بلیانی، تقی الدین |
  • بلیغ، اسماعیل | بَلیغ، اسماعیل، شاعروتذكره‌نویس ترك در سدۀ 12ق / 18م. او در 1079ق / 1668م در بروسه (بورسا) زاده شد («دائرةالمعارف اسلام ...1»،)، V / 415 به همین سبب، به بروسوی نیز معروف است
  • بلیغ، محمد امین | بَلیغ، محمدامین (د 1174ق / 1760م)، از شعرای دیوانی دوران عثمانی. وی در ینی‌شهر زاده شد، اما تاریخ تولدش دانسته نیست («دائرةالمعارف زبان ...1»، I / 390) و در برخی از مآخذ تاریخ درگذشت وی 1172ق آمده است
  • بلینوس |
  • بم | بَم، شهرستان و شهری در استان كرمان.
  • بم، ارگ | بَم، اَرْگ، یكی از بزرگ‌ترین مجموعه‌های خشتی جهان با مساحتی حدود 200 هزار م 2. این ارگ در اصل شهر كهن بم بوده است.
  • بماکو | بَماكو، پایتخت كشور مالی و استانی به همین نام.
  • بمبئی | بَمْبَئی، یا مومْبای، مركز ایالت ماهاراشترا و مهم‌ترین مركز بازرگانی، مالی و صنعتی هندوستان واقع در ساحل غربی كشور هند.
  • بمباره | بَمْباره، از اقوام سیاه پوست مسلمان ساكن در شرق كشور مالی و كرانه رودخانه نیجر علیا. بمباره‌ها از نژاد «مانده» هستند و نام بمباره را كه دلالت ضمنی بر كفر آنان دارد، مسلمانان سرزمینهای كرانه رود نیجر، به سبب مقاومت درازمدت این قوم در برابر اسلام بر آنها نهادند
  • بمپور | بَمْپور، بخش، شهر، رودخانه و قلعه‌ای تاریخی در شهرستان ایرانشهر واقع در استان سیستان و بلوچستان.
  • بنا، احمد | بَنّا، احمدبن محمد (د 1117ق / 1705م)، فقيه شافعی، مُقري بزرگ مصر و صوفی سدۀ 12ق. وي در زادگاه خويش دمياط، نشو و نما يافت و حافظ كل قرآن گرديد.
  • بنا، حسن | بَنّا، حسن (1285-1327ش / 1906-1949م)، بنیان‌گذار و رهبر جمعیت اخوان المسلمین. وی در شهرستان محمودیه نزدیك اسكندریه در بحیرۀ مصر به دنیا آمد.
  • بناب | بُناب، شهرستان و شهری در استان آذربایجان شرقی.
  • بنارس | بَنارَس، شهری مقدس درآیین هندو،واقع در ایالت اوتارپرادش (ه‍ م) در شمال هند.این شهر بر كرانۀ چپ رود گنگ، حدود 700 كیلومتری شمال غربی كلكته و 800 كیلومتری جنوب شرقی دهلی در °25 و ´20 عرض شمالی و °83 طول شرقی واقع است.
  • بنارسی | بَنارَسی، امان‌الله بن نورالله بن حسین (د 1133ق / 1721م)، حافظ قرآن، فقیه، اصولی و صوفی حنفی. بسیاری از منابع متأخر وی را به تبحر در معقول و منقول ستوده اند
  • بنان حمال | بُنان حَمّال، ابوالحسن بنان بن محمدبن حَمدان، معروف به حمال (د 3 رمضان 316ق / 20اكتبر 928م)، صوفی مشهور مصری. نام جد وی را در برخی منابع بجز حمدان نیز یاد كرده‌اند
  • بناورت | بِناوِرْت1 (د 479ق / 1086م)، لقب ابن عباد، رهبر مسلمانان سَرَقوسه2 (واقع در جنوب شرقی صِقِلیه3) در رویارویی با حملۀ نُرمانها. تاریخ‌نگاران اروپایی نام او را به صورتهای مختلف ثبت كرده‌اند (نک‍ : EI²، اما در منابع كهن اسلامی به او اشاره نشده است.
  • بناکت | بَناكَت، شهری كهن در ماوراءالنهر. نام این شهر در منابع تاریخی و جغرافیایی به صورتهای بناكِت، بِناكث و فناكت آمده است
  • بناکتی | بَناكَتی، ابوسلیمان فخرالدین داوود بن محمد، ملقب به فخر بناكتی (د 730ق / 1330م)، مورخ و شاعر ایرانی دورۀ مغول. لقب فخر بناكتی را خود در كتابش ذكر كرده است
  • بنایی هروی | بَناییِ هَرَوی، كمال‌الدین شیرعلی بن محمد (د 918ق / 1512م)، شاعر، موسیقی‌شناس و خوش‌نویس سدۀ 9ق. او در هرات به دنیا آمد؛ تحصیلات متداول را در همین شهر آغاز كرد
  • بنبلونه |
  • بنجر مسین | بَنْجَرْمَسین، شهر و بندری در جنوب شرقی استان كالیمانتان جزیره بورنئو (نک‍ : ه‍ د، 10 / 348). این شهر در °3 و ´18 عرض جنوبی و °114 و ´35 طول شرقی در ملتقای رودخانه‌های باریتو و مارتاپورا واقع است
  • بند | بَنْد، نوعی كلام منثور و آهنگین كه از سدۀ 11 ق در ادب عربی پدید آمد. این كلمه در نخستین سده‌های اسلامی در معانی گوناگون و حتى تركیبهای متعدد (دستبند = نوعی بازی و رقص؛ شكاربند و...، نک‍ : ه‍ د، ابونواس) معرب شد، تا اینکـه حدود 300 سال پیش در عراق، بر نوعی شعر منثور اطلاق گردید.
  • بند امیر | بَنْدِ اَمیر (عَضُدی)، سدّی كهن بر جای مانده از روزگار عضدالدولۀ دیلمی ‌بر رودخانه كر، واقع در 37 كیلومتری شمال خاوری شیراز.
  • بند بازی | بَنْدبازی، یا داربازی یا رسن بازی، نوعی بازی نمایشی است كه با حركات ورزشی روی بند یا رسن هنرنمایی می‌كنند.
  • بندار | بُنْدار، اصطلاحی دیوانی كه روزگاری دراز در برخی از سرزمینهای خلافت، به ویژه ایران به كار می‌رفت. این كلمه فارسی، و مركب از دو جزء است: «بنه» به معنای بار و اموال، و «دار» پسوند دارندگی و حفاظت.
  • بندار اصفهانی | بُنْدارِ اِصْفَهانی، ابوعمرو بن عبدالحمید كَرخی (یا كَرَجی) اصفهانی، لغوی، راوی و نحوی سدۀ 3ق / 9م. برخی او را مَنداد خوانده اند (نک‍ : ابن‌ندیم، 91، حاشیه) و كنیه‌اش به صورتهای ابن لِرّه، ابن لُرّه، ابن لَزّه و نیز ابن لُدّه ثبت شده است
  • بندار رازی | بُنْدارِ رازی (د 401ق / 1011م)، از شعرای معاصر آل‌بویه. لقب او را كمال‌الدین ذكر كرده‌اند (براون، 2 / 267؛ هدایت، 439؛ آذر، 218). دولتشاه سمرقندی او را پندار نامیده است
  • بنداری | بُنْداری، قوام‌الدین فتح بن علی بن محمد (د سدۀ 7ق / 13م)، مترجم شاهنامۀ فردوسی به عربی. با آنکـه وی كتاب نسبتاً مشهوری درباره سلجوقیان تدارك دیده، و شاهنامه را به عربی برگردانده است

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: