صفحه اصلی / مقالات / طومار نقّالی /

فهرست مطالب

طومار نقّالی


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : پنج شنبه 28 فروردین 1399 تاریخچه مقاله

افزون‌بر این، نقال نیـز بارهاوبارها تفسیر و تأویلهایی اسلامی و به‌ویژه شیعی از رفتارها و گفتارهای شخصیتها ارائه می‌دهد (برای شرح بیشتر، نک‍ : جعفری، «شاهنامه»، 31-32). از این منظر، هیچ‌یک از طومارهای منتشرشده با طومار مرشد زریری قابل مقایسه نیستند؛ حتى برخی طومارها، تا حدود فراوانی، در مقابل این طومار قرار می‌گیرند که ازجمله می‌توان به طوماری که با عنوان نثر نقالی شاهنامه منتشر شده است، اشاره کرد. 
اکنون این پرسش پیش می‌آید که سبب این میزان اختلاف دربارۀ موضوعی واحد در طومارهای مختلف چیست؟ آیا این اختلافها با تفاوت دیدگاهها و باورهای شخصی نقالان و خلق‌وخوی آنها ارتباط دارد، یا اینکه مربوط به محیط فرهنگی و اجتماعی متفاوتی است که هر نقالی در آن آموزش دیده، بالیده، و نقالی کرده است؟ پیش از پاسخ به این پرسش، باید گفت که در شکل‌گیری و کیفیت روایتهای شفاهی چند عامل به‌طور هم‌زمان تأثیرگذارند؛ مثلاً وابستگیهای سنی، جنسی و اجتماعی راوی و مخاطب، و نیز زمان و مکان روایت (نک‍ : همو، درآمدی، 150-151). 
مرشد زریری زادۀ اصفهان است و در این شهر «داستان می‌زده است». اصفهان مدت زیادی پایتخت صفویان، و نیز محل زندگی اشخاص تأثیرگذاری که شنیدن و نقل داستانهای شاهنامه را حرام، و پیروی از شیطان می‌دانسته‌اند، بوده است (نک‍ : جعفریان، 146- 149)؛ این موضوع زمینه‌ای فراهم آورده است که توده‌ای از مخاطبان و نقالانی مانند مرشد زریری شکل بگیرند تا چنین روایتهایی از داستانهای کهن ایران را خلق کنند، بپذیرند و رواج دهند. همچنان‌که دربارۀ برخی از بیتهای الحاقی شاهنامه نیز این مؤلفه‌ها نقش داشته‌اند؛ برای نمونه، در داستان رستم و سهراب، اشخاصی که فکر می‌کرده‌اند قهرمان حماسۀ ملی آنها بدون اجرای مراسم عقد با تهمینه هم‌بستر شده است، این بیت را ساخته، و به داستان افزوده‌اند: بفرمود تا موبدی پرهنر / بیاید بخواهد ورا از پدر (برای شرح بیشتر در این زمینه، نک‍ : خالقی، گل رنجها، 69-73). در مقابل، در برخـی حوزه‌های فرهنگـی ـ جغرافیایـی که تـا حدودی از چنین فضایی دور بوده‌اند یا تأثیرپذیری آنها کمتر بوده است، این میزان از آمیختگی روایات نیز کمتر دیده می‌شود. 

2. طومارها و خاندان پهلوانان سیستان

طومارها را به اعتباری می‌توان داستان رستم، نیاکان او و نوادگانش به شمار آورد. در همۀ طومارها، کم‌وبیش، داستانها به‌گونه‌ای جانب‌دارانه به سود این خاندان است. در برخی از طومارها نیای این خاندان به پادشاهان پیشدادی می‌رسد. براساس این روایت، تهمورث دو پسر دارد؛ یکی جمشید که پادشاه می‌شود و دیگر بلیان که نیای خاندان پهلوانان سیستان است (سعیدی، 1 / 25؛ زریری، شاهنامه، 1 / 93-97؛ قس: انجوی، مردم و قهرمانان ... ، 17- 19، روایتهای شفاهی غیرنقالی). در هفت‌لشکر (ص 16-17، 41-42) و برخی دیگر از طومارها نسب پهلوانان سیستان به جمشید می‌رسد (نک‍ : رستم‌نامه، شورا، گ 23 پ). این روایتها کم‌وبیش منطبق بر گرشاسپ‌نامۀ اسدی طوسی است (نک‍ : ص 36-51). 
در طومارهای یادشده سخنان و مطالبی هست که بر اهمیت ویژۀ خاندان پهلوانان سیستان در برابر خاندان پادشاهی تأکید دارند. برای نمونه، در یکی از طومارها، کیومرث به خواب کورنگ می‌آید و به او سفارش می‌کند که دخترش را به جمشید بدهد تا نسل آنها حفظ شود؛ او سپس می‌گوید: از این ازدواج فرزندانی به وجود می‌آیند که «سر نامداران جهان باشند، پادشاهان بر تخت نشانند»؛ همۀ آنها پهلوان خواهند بود و هیچ پادشاهی بدون حکم آنها نمی‌تواند پادشاهی کند (رستم‌نامه، همان، گ 20 ر). طوماری نیز از پادشاهی تهمورث شروع می‌شود؛ بر این اساس، تهمورث پیش از مرگ، شاهی و پهلوانی را میان دو فرزندش، بلیان و جمشید تقسیم می‌کند (نک‍ : سعیدی، همانجا؛ قس: انجوی، همان، 17- 18). به‌این‌ترتیب، به‌جای اینکه تاریخ روایی با نخستین پادشاه شروع شود و استمرار یابد و پس از مدتی، با جدایی کارکرد پهلوانی از کارکرد پادشاهی، به گزارش کار پهلوانان بپردازد، مانند آنچه در شاهنامه و بیشتر منابع تاریخی آمده است، از همان آغاز، گزارش کار شاهان و پهلوانان توأماً می‌آید. در طوماری دیگر، فریدون نیای خاندان پهلوانان سیستان است (رستم‌نامه، ملک، گ 2). 
همان‌گونه که گفته شد، نوع روایتگری در طومارها کاملاً جانب‌دارانه، و به سود خاندان رستم است که به نمونه‌هایی از آن اشاره می‌شود: براساس یکی از طومارها، در داستان «رستم و سهراب»، پس از مشاجرۀ رستم و کاووس و قهرکردن رستم و بیرون‌رفتن وی از بارگاه، بی‌درنگ کاووس به اشتباه خود پی می‌برد، از بارگاهش بیرون می‌آید و می‌بیند که گودرز «مشغول آرام‌کردن رستم است»، اما رستم نمی‌پذیرد که برگردد. کاووس پیش می‌رود، رستم را در آغوش می‌گیرد و از او پوزش می‌خواهد و می‌گوید: «خاک بر دهان من که چنین جسارتی را به جهان‌پهلوان کردم. بر من ببخش که ازخودبی‌خود شدم» (سعیدی، 1 / 480). سخن کاووس، اگرچه به‌صورت دیگر در برخی از دست‌نویسهای شاهنامه نیز آمده است: چو آزرده گشتی تو ای پیلتن / پشیمان شدم خاکم اندر دهن (فردوسی، چ دبیرسیاقی، 1 / 498، چ خالقی، 2 / 151، حاشیۀ 26)، اما همان‌گونه که شاهنامه‌پژوهان نشان داده‌اند، این بیت الحاقی است (همانجا). افزون‌بر این در شاهنامه، این رستم است که بر اثر سخنان گودرز نزد شاه می‌رود (همانجا). 
در طوماری دیگر، رستم پس از شنیدن خبر کشته‌شدن سیاوش، نخست به پایتخت می‌رود و به‌رغم آنکه کاووس به استقبال او می‌آید، اما وی کاووس را با دشنامهایی مانند بی‌همت، دزد و ناپاک حرام‌زادۀ دیوانه خطاب می‌کند و می‌گوید: «چنین فرزند را به سخن زن مکار فاسقه به کشتن دادی» و اضافه می‌کند: «اگر شاه نبودی، تو را به همراه تختت با شمشیر دو پاره می‌کردم» (رستم‌نامه، ملک، گ 130). در برخی طومارها، تهمینه پس از آگاه‌شدن از مرگ سهراب به زابل می‌آید و قصد کشتن رستم را می‌کند؛ سیمرغ ضمن آرام‌کردن او «گناهکاران مرگ سهراب را» برایش برمی‌شمارد که فقط یکی از آنها رستم، و از قضا یکی دیگر نیز خود تهمینه است (زریری، شاهنامه، 3 / 2145- 2149؛ صداقت‌نژاد، 402-404). 
در بیشتر طومارها ضمن داستان برزو، هنگامی‌که رستم برای برزو غذا می‌فرستد، گرگین دور از چشم رستم و به قصد کشتن برزو، غذا را زهرآلود می‌کند (هفت‌لشکر، 256؛ طومار نقالی، 644)، درصورتی‌که در برزونامه، گرگین این موضوع را با آگاهی رستم انجام می‌دهد (کوسج، 132-133). در طومار مرشد سعیدی آمده است: «محال است که عقل باور کند رستم می‌دانسته که گرگین قصد مسموم‌کردن غذا را داشته است» (نک‍ : 2 / 767). در داستان «رستم و اسفندیار» نیز نقالان تلاش کرده‌اند خاندان رستم را از هرگونه گناهی مبرا کنند. برای نمونه در طومار نقالی، سبب کشته‌شدن فرزندان اسفندیار، خودشان هستند. آنها خود درگیری را شروع می‌کنند و حتى نخست 3 تن از یاران فرامرز را می‌کشند (ص 848؛ نیز نک‍ : هفت‌لشکر، 474). درصورتی‌که در شاهنامه عامل اصلی درگیری، فرامرز و زواره هستند (فردوسی، چ خالقی، 5 / 381 بب‍‌ ). در یکی از طومارها، رستم برای منصرف‌کردن اسفندیار حتى دست او را می‌بوسد، اما اسفندیار بر جنگ اصرار می‌کند (طومار نقالی، همانجا). 
در داستان «لشکرکشی بهمن به سیستان»، روایت جانب‌دارانۀ طومارها بسیار برجسته‌تر است. در این روایت، راویان / نقالان از بهمن با تعابیری بسیار اهانت‌آمیز یاد می‌کنند؛ مثلاً او را نمک‌ناشناس و حتى حرام‌زاده می‌نامند؛ درصورتی‌که در بهمن‌نامه ــ که منبع اصلی آنها ست ــ روایت تا حدود زیادی به سود بهمن است (برای شرحی کامل در این‌باره، نک‍ : جعفری، «مقایسه ... »، 171-186). در برخی روایتهای نقالی، حتى در کین‌خواهی ابتدایی از سلم و تور نیز خاندان رستم نقش دارند؛ چنان‌که هنگام رویایی منوچهر با سلم و تور، فریدون نامه‌ای به گرشاسپ می‌نویسد و او را برای جنگ فرامی‌خواند (سعیدی، 1 / 110 بب‍‌ ). به گفتۀ یکی از شاهنامه‌شناسان، اساس این داستان روایتهای نقالی و شفاهی بوده و از همین راه هم به یکی از دست‌نویسهای شاهنامه راه یافته است (آیدنلو، «برخی»، 55-57). 
براساس یکی از طومارها در داستان «رستم و سهراب»، پس از آنکه کاووس به گودرز نوش‌دارو نمی‌دهد، خود رستم نزد کاووس می‌رود. او با دیدن رستم، از ترس در جایی پنهان می‌شود. رستم درِ خزانه را که قفل است، با پا می‌شکند، نوش‌دارو را برمی‌دارد و برمی‌گردد؛ البته زمانی نوش‌دارو را می‌رساند که سهراب مرده است (رستم‌نامه، سنا، گ 32). 

3. هویت ملی و ایران‌گرایی

برخلاف جوامع بدوی که واحد سیاسی با قبیله تعین می‌یابد، در جوامعی پیشرفته با سابقۀ تاریخی طولانی، مانند ایران، واحد سیاسی «کشور» است (نک‍ : ه‍ د، ادبیات شفاهی؛ ایران). این موضوع در هنر و ادبیات و ازجمله ادبیات شفاهی این جوامع نیز بازتاب دارد. برای نمونه، یکی از موضوعهای اصلی داستانهای شفاهی در جوامع بدوی جنگ و ستیز در میان قبایل است؛ درصورتی‌که در داستانهای ایرانی، اعم از شفاهی و کتبی، موضوع جنگ و ستیزها میان هویت سیاسیِ معینی به نام ایران با نیروهای غیرایرانی یا انیرانی است. این موضوع در طومارهای نقالی، در قیاس با بسیاری از داستانهای بلند ادب عامه، و حتى در قیاس با شماری از منظومه‌های پهلوانی مثل بهمن‌نامه (ه‍ م)، کورش‌نامه و جهانگیرنامه (ه‍ م) بازتابی بیشتر و نمایان‌تر دارد. این موضوع بیش از هرچیز، متأثر از وجه ایران‌گرایی و ایران‌دوستی در شاهنامه است (برای آگاهی و اهمیت ایران‌دوستی در شاهنامه، نک‍ : ه‍ د، شاهنامه). 
براساس یکی از طومارها، در داستان «رستم و سهراب» و پس از مصاف نخست آنها، رستم کنار چشمه می‌رود و ضمن مناجات، چنین می‌گوید: «خدایا مرا در دست این جوان ترک ضایع مکن که تمام ایران را خراب می‌کنند» (طومار نقالی، 470). در ادامه، هنگامی که رستم در نبرد واپسین سهراب را کشته است، کاووس که نگران این رویارویی است، می‌گوید: اگر رستم کشته شده است، پس ایران خراب خواهد شد (همان، 371). همان‌طورکه روشن است، هم پهلوان و هم پادشاه نگران خود نیستند، بلکه پیش و بیش از هرچیز، نگران ایران‌اند. 
براساس روایتی دیگر از طومار مرشد سعیدی، در یکی از جنگهای ایران و توران، سپاهیان توران به فرماندهی پهلوانی جادو به نام هژبر بلا (یا بلاد)، در غیاب رستم، شکست سختی به ایرانیان وارد می‌کنند و مدتها ایرانیان را در محاصره می‌گیرند. در همین زمان، رستم پس از شنیدن اخبار شکست ایرانیان، به سپاه ایران می‌پیوندد و به جنگ هژبر می‌رود. مؤلفْ این رویارویی را چنین وصف می‌کند: جهان‌پهلوان ... دستۀ گاوسر را به دست گرفت. آتشِ انتقامْ درونش را می‌سوزاند ... مقابل چشمان رستم مجسم شد که خانه‌های ایرانیان در آتش می‌سوزد، زنان را اسیر کرده، می‌برند، جوانان را کور ]می‌کنند[ و به‌جای گاو در مزرعه، از آنها کار می‌کشند، صدای جیغ مادران، نالۀ کودکان، نه، این رستم نیست ... این تمام مردم ایران هستند ... تمام ایران روی زین رخش راست شد و تمام ایران بر سپر هژبر فرود آمد ... (2 / 967). 
در یکی از طومارها، تقدس خاک ایران با خاک کربلا مقایسه شده است و نقال تأکید می‌کند که همانند خاک کربلا، خاک ایران نیز باعث بخشودن گناه می‌شود (نک‍ : پیچ، 123). مؤلف هفت‌لشکر نیز رستم را هنگامی که قصد رفتن به میدان و مقابله با دشمنان ایران را دارد، این‌گونه وصف می‌کند: تهمتنِ زمان، یکه‌تاز عرصۀ میدان، نور دیدۀ ایرانیان، ... شکنندۀ گردن گردنکشان، یعنی به نام رستم دستان (ص 429). در همین طومار و برخی دیگر از طومارها، صدهابار واژه‌های ایران، ایرانی، ایران‌زمین و ایرانیان با وصفهایی عاطفی آمده است (نک‍ : جعفری، «نقد ... »، 15). 
همان‌گونه که آمیختگی عناصر سامی و اسلامی با داستانهای ایران باستان در همۀ طومارها یکسان نیست، بازتاب میزان ایران‌گرایی نیز در آنها متفاوت است. برای نمونه، در طومار مرشد زریری، عواطف ایران‌گرایی در قیاس با طومار نقالی شاهنامه، هفت‌لشکر و طومار شاهنامۀ فردوسی ــ یعنی هم طومارهای پیش، و هم پس از آن ــ ضعیف‌تر است. بر این اساس، می‌توان نتیجه گرفت که ارتباطی معنادار میان میزان درآمیختگی عناصر سامی و اسلامی با میزان عواطف ایران‌گرایی در طومارها وجود دارد. در طومار زریری، هرگاه از ایران سخن می‌رود، از موضوع پادشاهیْ مقدم بر ایران یاد می‌شود. برای نمونه، پیروزی ایرانیان بر سپاه توران چنین وصف شده است: پرچم دولت شاهنشاهی ایران به دست بیژن بر سر کوه نصب گشته، فریاد زد: زنده و پاینده باد شهنشاه کشور ایران، شاه کیخسرو، و پس از آن، فریاد «زنده‌باد شاه و میهن» زمیـن را لرزاند (نک‍ : شاهنامه، 4 / 2625). همان‌گونه که یکی از پژوهشگران گفته است، تأثیرگذاری نهادهای فرمانروایی و مناسبات اجتماعی و سیاسی دورۀ تألیف طومار (دهۀ 1340 ش)، بر آن کاملاً مشخص است. این تأثیر در مواضع دیگر این طومار نیز دیده می‌شود (برای آگاهی بیشتر، نک‍ : دوستخواه، حماسه، 158-160). 

4. بدشگونی کشتن پادشاه

این باور در طومارهای مختلف، به‌ویژه از زبان پهلوانان سیستان بیان می‌شود. در یکی از طومارها از زبان زال نقل شده است که براساس عهدنامه‌ای که زال با منوچهر، سام با فریدون، و رستم با کیقباد بسته، تیغ پهلوانان سیستان بر پادشاهان توران حرام است (صداقت‌نژاد، 82). این باور به اندازه‌ای مهم است که رستم در پاسخ به کیخسرو ــ که از وی خواستـه است افراسیاب اسیرشده را گـردن بزند ــ می‌گوید: «من تیغ بر پادشاهان نکشم، این کار از من برنمی‌آید» (طومار نقالی، 825). همو در جای دیگر به فرامرز تأکید می‌کند که پادشاه را نکشد، زیرا برای قاتل نکبت و بدبختی به دنبال می‌آورد؛ و هنگامی‌که فرامرز دست به چنین کاری می‌زند، او را تنبیه و مجازات می‌کند (همان، 800، 802، برای نمونه‌هایی دیگر از این باور، نک‍ : 318؛ رستم‌نامه، سنا، گ 72؛ هفت‌لشکر، 114). 
سخنان و رفتارهای زال و رستم درحقیقت بخشی از باورهای ایرانیان باستان بوده که به‌صورتهای مختلف در شاهنامه نیز بازتاب یافته است. در داستان یزدگرد، هنگامی که ماهوی سوری قصد کشتن یزدگرد را دارد، اشخاص متفاوتی با گفتن اینکه هرکس خون شاهان بریزد، «تا رستخیز بر او نفرین خواهد بود»، یا ایزدْ کینه‌خواه خون شاه در جهان است، سعی می‌کنند او را از این کار بازدارند (فردوسی، چ خالقی، 8 / 459). در داستان دارا و اسکندر نیز پس از آنکه دو تن از نزدیکان دارا او را می‌کشند، اسکندر چوبۀ داری برپا، و این دو «شاه‌کش» را نگونسار می‌کند. سپس هرکس سنگی برمی‌دارد و به این دو می‌زند که «مبادا کسی کو کُشد شهریار» (همو، چ رمضانی، 3 / 437- 438). 
افزون‌بر آنچه یادآوری شد، نکته‌های متفاوت قابل توجه دیگری نیز دربارۀ طومارها وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می‌شود: 

تناقضهای داستانی

در داستانهـای مختلفِ طومارها تناقضها و ناهمگونیهایی وجود دارد که برخی از آنها عجیب می‌نماید. برای نمونه، در یکی از طومارها گوش بن گوش یک بار به دست رستم، و یک بار به دست سام کشته می‌شود؛ یا لشکر سام از خاقان چین 40 روز مهلت می‌طلبند، اما در ادامه، از 6 ماه سخن می‌رود (نک‍ : آیدنلو، مقدمه بر، 67)؛ در همین طومار، جهانگیر، پسر رستم، پس از آنکه به دست هژبر بلا کشته می‌شود، در صفحه‌های بعدی، با رستم یک‌دست به مقابله می‌پردازد (طومار نقالی، 793، 806)؛ یا فرامرز که همراه تور بن جهانگیر به جنگ سخرۀ دیو در مازندران رفته است، بلافاصله در صحنه‌ای دیگر با شبیخون رستم یک‌دست مقابله می‌کند (همان، 804، قس: 805-806؛ برای نمونه‌های مشابه در طومار مرشد زریری، نک‍ : جعفری، «شاهنامه»، 29-30). 
بخشی از این اشتباهها و تناقضها به‌سبب آن است که طومارها براساس منابع مختلف تألیف شده‌اند و مؤلف / نقال هنگام تألیف، به آنها توجه نکرده است (نک‍ : خالقی، حماسه، 98-100)؛ اما بخش دیگر آن، بی‌تردید نتیجۀ سهوهای خود مؤلف / نقال است (آیدنلو، همانجا). یادآوری این نکته ضروری است که مشابه این بی‌توجهیها و سهوها در داستانهای دیگر ادب عامه و حتى در داستانهای ادبیات رسمی ما، ازجمله شاهنامه، نیز راه یافته است (برای آگاهی در این زمینه، نک‍ : نولدکه، 97- 99؛ صفا، 230-231؛ برای پاسخ به این موارد، نک‍ : حمیدیان، 46-52؛ آیدنلو، دفتر ... ، 191-194). این نوع سهوها را حتى در رمانهای بسیار مشهور اروپایی، با شدت و ضعفهایی، می‌توان نشان داد؛ برای نمونه، رمان دُن آرام که نویسندۀ آن برندۀ جایزۀ نوبل ادبیات نیز شده است (نک‍ : شاملو، 9-12). 

 

صفحه 1 از5

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: