شاهنامه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
شنبه 20 بهمن 1403
https://cgie.org.ir/fa/article/257866/شاهنامه
چهارشنبه 22 اسفند 1403
چاپ شده
5
سوگند و سوگندخوردن به مفهوم عام آن، بارها در شاهنامه به کار رفته است. مفهوم عام سوگند، هم آیینهای راستیآزمایی، و هم اقرارهای زبانی در تأکید بر نفی یا اثبات عمل یا موضوعی خاص را در بر میگیرد (نک : ه د، سوگند). براساس شاهنامۀ چاپ مسکو، سوگند و مترادفهای آن، مانند پیمان، 395 بار در شاهنامه به کار رفته است (نک : حسامپور، 42)؛ این تعداد را میتوان با اندکی تفاوت برای چاپهای دیگر نیز منظور کرد. برخی از پژوهشگران نقش سوگند را در ساختار داستانهای شاهنامه بررسی کردهاند (نک : سرامی، 286-287). برخی تلاش کردهاند ارتباط بعضی سوگندهای شاهنامه را ازلحاظ اساطیری، با آب و آتش و نیز ایزدان مرتبط نشان دهند (حیدری، سراسر مقاله). برخی نیز به بررسی تحلیلی پیمان و سوگند در شاهنامه دست زدهاند (حسامپور، سراسر مقاله). پژوهشگری نیز مصادیق مختلف سوگند را در شاهنامه شرح داده است (کیانی، 39 بب ). مهمترین و درعینحال مشروحترین آیین راستیآزمایی در شاهنامه، که باید آن را از مصادیق عام سوگند به شمار آورد، آیین گذشتن سیاوش از آتش است. به عبارت دیگر، سیاوش با این کار، سوگند بر بیگناهی خویش میخورد؛ زیرا به استناد شاهنامه: بدانگاه سوگند پرمایهشاه / چنین بود آیین و این بود راه (فردوسی، همان چ، 2 / 234). این کار با آداب و آیینی خاص صورت میگیرد که نتیجۀ آن اثبات بیگناهی سیاوش است (نک : همان چ، 2 / 232 بب ؛ ه د، سوگند؛ سیاوش). در برخی مواضع شاهنامه، سوگندخوردن، به مفهوم امروزی آن نیز با آدابی خاص همراه است. شاپور ذوالاکتاف که پس از فرار از زندان قیصر، به خانۀ باغبانی میرود، برای آنکه باغبان پاسخی راست به پرسش وی دهد، از او میخواهد که بَرسَم و اوستا حاضر کند، سپس با آدابی خاص و در حضور اوستا میپرسد که خانۀ موبدانموبد کجا ست؟ (فردوسی، همان چ، 6 / 313). حاکم جهرم برای اثبات تنفر خود از اردوان و وفاداری به اردشیر، «استا و زند» میآورد و سوگند میخورد (همان چ، 6 / 159-160، برای نمونهای مشابه، نک : 8 / 69). جدا از این موارد، بخش اصلی سوگندهای شاهنامه، سوگندهایی زبانی است که آداب و آیینی خاص ندارند و صرفاً بر زبان آورده میشوند. بیشترین موارد اینگونه سوگندخوردنها در حالت خشم و دربارۀ انتقامجویی و جنگ است؛ پسازآن، به ترتیب موضوع عبارت است از: وفاداری به پیمان، حمایت، اثبات بیگناهی، و رازداری (حسامپور، 49). برخی از سوگندهای زبانی شاهنامه امروزه نیز میان مردم رایج است، مانند سوگندهای مربوط به سیارگان و ستارگان و نیز سوگند به روز و شب (نک : داودی، 204-205؛ کرزبر، 218- 219). در برخی از نسخههای شاهنامه، سوگندهایی راه یافته است که کاملاً برگرفته از سوگندهای دورۀ اسلامی است. برای نمونه، براساس یکی از این نسخهها، هنگامیکه خسرو پرویز در نبرد رویارو با بهرام چوبینه به غاری فرار میکند، ضمن نیایشهای عاجزانه، خداوند را به «خاصان درگاه» او و «به حق شفیعان یکتاه» او سوگند میدهد که وی را بر بهرام پیروز گرداند (فردوسی، چ خالقی، 8 / 145، حاشیۀ 1).
دشنام یا ناسزاگویی که در زبان گفتاری بیشتر بهصورت فحشدادن یا فحشکاری به کار میرود، در شاهنامه بسامدی بسیار کم دارد که آن هم به این دو گروه تقسیم میشود: گروه اول، که بخش اصلی دشنامهای شاهنامه را تشکیل میدهند، با زبانی فاخر و مطنطن بیان میشوند، زبانی که کاملاً متناسب با زبان حماسه است. پس از آنکه سلم و تور برادر خود ایرج را میکشند، فریدون آنها را «بیشرم و ناباک و بیداد و بدمهر و ناپاک» میخواند (همان چ، 1 / 131). در داستان بیژن و منیژه، پس از آنکه گرگین بدون بیژن به ایران برمیگردد، گیو که نگران جان فرزند است، به گرگین میگوید: که ای بدکنش ریمن بدگزند (همان چ، 3 / 340). رستم وقتی در چاه افتاده است، به شغاد میگوید: ای مرد بدبخت شوم (همان چ، 5 / 452) و به شاه کابل میگوید: که ای مرد بدگوهرِ چارهجوی (همان، 5 / 453). گودرز اینگونه به پیران دشنام میدهد: دلت با زبان هیچ همسایه نیست / روان ترا از خرد مایه نیست؛ و در ادامه او را پرفریب مینامد (همان چ، 4 / 77، 79). گروه دوم، دشنامهایی است که به زبان گفتاری و محاورهای نزدیک است. بهرام گور از اسکندر و پدرش یزدگرد با صفت ناجوانمرد یاد میکند (همان چ، 6 / 509، 515) و بهرام چوبینه برای خسرو پرویز صفت روسپیزاده به کار میبرد (همان چ، 8 / 13). اینگونه دشنامها معمولاً در وضعیت خاصی که بسیار پرآشوب است، به کار میروند. انوشیروان هنگامیکه در شکارگاه از خواب بیدار میشود، به دلایلی به بوذرجمهر بدگمان میشود و او را سگ خطاب میکند (همان چ، 7 / 375؛ برای شرح بیشتر، نک : ه د، فحش).
نفرین (ناآفرین) در حقیقت دعای بد است (نک : ه د، نفرین). همانگونه که در ادبیات کتبی و شفاهی نفرین نسبت به آفرین (دعای خیر) بسامد کمتری دارد (جعفری، درآمدی، 364)، در شاهنامه نیز شمار آن کمتر از دعای خیر است. مضمون بیشتر نفرینهای شاهنامه درخواست از خداوند برای نابودی شخصی یا گرفتارشدن وی به بدی یا زیانکارشدن او ست. فریدون درحق سلم و تور خطاب به خداوند میگوید: دل هر دو بیداد از آنسان بسوز / که هرگز نبینند جز تیرهروز (فردوسی، همان چ، 1 / 124). اردشیر درحق اردوان میگوید: که درد تنش باد و رنج روان (همان چ، 6 / 146)؛ شنگل هندی به دخترش میگوید: که چون تو ز تخم بزرگان مباد (همان چ، 6 / 592، حاشیۀ 20)؛ که هرگز مبیناد نیکی تنش (همان چ، 6 / 156)؛ پس از ستمکاریهای بهمن در سیستان، رودابه درحق او و خانوادهاش اینگونه نفرین میکند: زمین باد بی تخم اسفندیار (همان چ، 5 / 482). یکی از نفرینهای جالب توجه در شاهنامه، از زبان بندو، دایی خسرو پرویز، نقل میشود؛ وی به هنگام سوگندخوردن میگوید: اگر فلان کار را نکنم، بهجز درد و رنج نصیبی از روزگار نبرم (همان چ، 8 / 69). در یکی از نسخههای خطی شاهنامه، نفرینی متناسب با زبان دورۀ اسلامی دربارۀ قاتل خسرو پرویز آمده است که طی آن، بر قاتل خسرو هزار لعنت میفرستد و آرزو میکند که این شخص همیشه گرفتار آتش باشد (همان چ، 8 / 360، حاشیۀ 16).
در شاهنامه بارها از اخترشمار، ستارهشمَر یا شمار و ستارهشناس یاد شده است. در مواردی، این اشخاص با عنوان فالگو معرفی شدهاند (همان چ، 5 / 295). این اشخاص با مطالعه در احوال و حرکات ستارگان، به پیشگویی در آیندۀ حوادث جهان و زندگی جهانیان میپرداختند؛ آنها متخصص علمی بودند که احکام نجومی نامیده میشد (نک : مصفا، سراسر مقاله). از دیرباز، یکی از باورهای مردم این بوده است که هر شخصی ستارهای در آسمان دارد. مردم همچنین باورهایی دربارۀ چگونگی استقرار برخی ستارگان دارند، ازجمله اینکه هرگاه ستارۀ کوچکی درون هلال ماه، یا بهطور کامل کنار بدر ماه قرار بگیرد، در آن سال، جنگ صورت میگیرد (نک : ذوالفقاری، 696). همچنین، این باور وجود دارد که هرکسی ستارهای نحس دارد. این ستاره در روزهایی خاص در آسمان ظاهر میشود و در این روزها، سفر صورت خوشی ندارد (شریعتزاده، 513). اخترشناسانی که در شاهنامه به احکام نجومی میپردازند، در حقیقت کارشان طالعبینی است. این نوع اخترشناسی بهسبب ارتباط نزدیکش با فرهنگ مردم، از دیرباز مورد نقد دانشمندانی چون ابوریحان بیرونی بوده است و حتى کار آنها را حماقت میدانستهاند (نک : بیرونی، 538). این تفکر منحصر به ابوریحان نبوده است؛ چنانکه در برخی از بیتهای الحاقی شاهنامه نیز اخترشناسان بهتندی مذمت شدهاند. در برخی از چاپهای غیر معتبر شاهنامه آمده است: زبان ستارهشمر چاک باد / دهانش پر از خار و خاشاک باد (نک : نجومیان، 172). دربارۀ این بیت باید گفت که بهرغم آنکه در هیچیک از چاپهای معتبر شاهنامه نیامده است، خود مؤید استمرار اندیشۀ اشخاصی چون ابوریحان در سدههای پس از وی است. اخترشماران که جزو ضروری درباریان بودند، سعد و نحس روزها و ساعتها را برای کارهای مهم، مانند تاجگذاری، سفر، جنگ، ازدواج و جز اینها معین میکردند. از جملۀ کارهای دیگر آنها پیشبینی آیندۀ کودکان، پس از تولد آنها بود. در شاهنامه کمتر داستانی را میتوان سراغ گرفت که با پیشبینیهای اخترشناسان همراه نباشد و «نمونهای از این فراآگاهی در آن طرح نشده باشد» (طبسی، 165). هنگامیکه زال عاشق رودابه میشود، سام و منوچهر هریک جداگانه از ستارهشناسان میخواهند که دربارۀ پیوند این دو نظر بدهند. ستارهشناسان نیز پس از «شمار چرخ گردون» به هر دو میگویند که از این ازدواج پهلوانی متولد میشود که «به ایران پناه سواران» خواهد بود (فردوسی، چ خالقی، 1 / 209، 249). نمونۀ دیگر که وجوه فولکلوریک برجستهتری دارد، مربوط به چگونگی مرگ یزدگرد بزهگر، پدر بهرام گور است. یزدگرد از ستارهشماران چگونگی مرگ خود را میپرسد. آنها میگویند که در کنار چشمۀ سو میمیرد. یزدگرد سوگند میخورد که به آن چشمه نرود. پس از مدتی، یزدگرد خوندماغ میشود و با دارو و درمان بهبود نمییابد. موبدان به او میگویند باید به کنار چشمۀ سو برود و از خداوند پوزش بخواهد. شاه همین کار را میکند. وقتی به آنجا میرسد و از آب چشمه میخورد و نیایش میکند، خوندماغش بند میآید و آسوده میشود. اندکی بعد، اسبی از چشمه بیرون میآید. به فرمان شاه اسب را رام میکنند و نزد شاه میآورند. همینکه شاه بر آن سوار میشود، اسبْ او را بر زمین میزند که سبب مرگش میشود. پس از آن، اسب در چشمه ناپدید میشود (همان چ، 6 / 385- 388). این بنمایهها بهصورتهای مختلف در افسانههای شفاهی ما آمده است (نک : الولساتن، 94-97؛ وکیلیان، 306- 308؛ مارتسلف، 181؛ نیز برای نمونههای بیشتر از پیشگوییهای اخترشماران در شاهنامه، نک : فردوسی، همان چ، 1 / 106، 276، 5 / 295، 442، 6 / 150، 8 / 95-96؛ نیز نک : مصفا، سراسر مقاله). ذکر این نکته نیز ضروری است که حضور و کارکرد اخترشماران در بخش تاریخی شاهنامه نسبت به بخشهای پیشین کمتر است. افزونبر اخترشماران، شماری از شاهان، شاهزادگان و پهلوانان نیز به رموز اخترشماری آگاه بودهاند که ازجمله میتوان به فریدون، سیاوش و رستم فرخزاد اشاره کرد. ضمن اینکه اشخاصی نیز مانند پیران ویسه، که نقشی فراوان در برخی از داستانهای شاهنامه دارد، به اخترشماری باور ندارد. هنگامیکه افراسیاب به پیران میگوید که براساس گفتۀ ستارهشناسان، فرزند سیاوش سبب نابودی توران میشود، پیران او را دلداری میدهد و میگوید: به گفت ستارهشمر مگرو ایچ / خرد گیر و کار سیاوش بسیچ (فردوسی، همان چ، 2 / 300-301).
خواب و خوابگزاری (ه مم) در شاهنامه جایگاهی ویژه دارد. خواب گودرز (نک : دنبالۀ مقاله) مقدمۀ برتختنشستن پادشاه آرمانی شاهنامه، کیخسرو است که خود حوادث بسیاری را در پی دارد. از نظر فردوسی، که درعینحال منطبق با دیدگاه عارفان و دانشمندان دورۀ اسلامی است، خوابْ بهرهای از پیامبری است، بهویژه خوابی که روشنروانان ببینند (چ خالقی، 7 / 167؛ قس: نجمالدین، 288-291، که خواب را یکی از 46 جزء پیامبری میداند؛ مجلسی، 58 / 167، که آن را یکی از 70 جزء نبوت میداند). همین موضوع، تأییدی دیگر بر اهمیت خواب در شاهنامه است. در برخی از چاپهای شاهنامه تعداد 34 خواب گزارش شده است که اگر خوابهای دهگانۀ کید هندی را یک خواب حساب کنیم، شمار خوابهای گزارششده به 25 میرسد؛ از این تعداد، دو خواب مربوط به شخص فردوسی است. خوابهای دیگر متعلق به دورههای مختلف شاهنامه است. کیفیت و نیز نمادهای خوابهای شاهنامه، جدا از اینکه مربوط به چه دوره یا چه شخصیتی باشند، باهم تفاوت دارند. خوابهای شاهنامه را بهصورتهای مختلف طبقهبندی کردهاند. برخی از پژوهشگران بر مبنای وابستگی اجتماعی شخصیتها، خوابهای شاهنامه را به دو گروه کلی، شامل خوابهای پادشاهان و پهلوانان، تقسیم کردهاند (نک : گلی، سراسر مقاله). بر این اساس، خواب پیچیده و سراسر رمزوراز کید هندی با خواب روشن و صریح کیقبـاد یـا کیخسرو در یک گـروه قـرار دارند؛ اما خواب طوس و خواب کیخسرو بهرغم شباهتهای اساسی در دو گروه آمدهاند. برخی دیگر از پژوهشگران خوابهای شاهنامه را براساس دورهبندیهای سهگانۀ شاهنامه ــ اساطیری، پهلوانی و تاریخی ــ تقسیمبندی کردهاند (اسعد، سراسر مقاله). در این تقسیمبندی نیز همان اشکالات وجود دارد. برای نمونه، خواب انوشیروان که از زبان یزدگرد سوم نقل میشود، با خواب کیقباد یا سیاوش، بهرغم شباهتهای اساسی، در دو گروه قرار گرفتهاند. خجسته کیا با بررسی تطبیقی خوابهای ایرانی، یونانی و بینالنهرینی نتیجه میگیرد همۀ خوابهایی که در شاهنامه آمده است، ریشه در فرهنگ ایرانی ندارند؛ برخی از آنها که پیچیدگی دارند، متأثر از فرهنگهای همسایگاناند. وی خوابهایی را که در دورههای اساطیری و پهلوانی شاهنامه گزارش شده است، خوابهایی با اصالت ایرانی میداند که ریشه در فرهنگ مردم دارند. او این خوابها را خوابهای سیاوشی مینامد و برای آنها ویژگیهایی معین قائل است؛ ازجمله اینکه خوابها کاملاً روشناند و نیاز به خوابگزار ندارند (ص 164 بب ؛ نیز نک : ه د، خواب). جدا از کیفیت و اصالت خوابهای شاهنامه، برخی از آنها به صورتهای دیگر در فرهنگ و ادب شفاهی ایران بازتاب یافته است، مانند این خوابها: کیقباد برای رستم تعریف میکند و میگوید: دوش به خواب دیده است که دو باز از سوی ایران آمدند و تاج شاهی بر سرش گذاشتند. بنمایۀ تعیین پادشاه با پروازدادن باز، از بنمایههای رایج در افسانههای ایرانی است (نک : خزاعی، بازنویسی ... ، 71-86؛ انجوی، قصهها ... ، 2 / 175-177). کتایون در خواب عاشق جوانی زیبارو میشود و در بیداری و طی مراسم خاص انتخاب همسر، با دیدن گشتاسپ، همان جوان را به یاد میآورد و گشتاسپ را انتخاب میکند (فردوسی، همان چ، 5 / 20-21). عاشقشدن در خواب نیز از بنمایههای تکرارشونده در افسانههای ایرانی است (نک : ه د، افسانه؛ جعفری، روایتها ... ، 69-73). خواب انوشیروان که بوذرجمهر آن را تعبیر میکند، در روایتهای متفاوت حمزهنامه و نیز برخی افسانهها به صورتی دیگر آمده است (نک : قصه ... ، 55 بب ؛ میهندوست، 134-146). در روایتهای اخیر، چگونگی رفتن بوذرجمهر، مقدمه و دنبالهای دراز پیدا میکند و در آنها بوذرجمهر تعبیر خواب را منوط به خواستن کین از قاتل پدر خویش میکند (نک : محجوب، 85-86).
در شاهنامه از مجازاتهای مختلف برای گناهکاران یاد شده است. شماری از آنها که در فرهنگ و ادب عامه بازتاب داشته، بدین قرار است: به اسب بستن و اسب را دوانیدن: به فرمان بوراندخت، قاتل اردشیر، شیروی را به کرّهاسبی زینندیده میبندند و آن را رها میکنند. کرهاسب آنقدر قاتل را بر زمین میکشد تا او جان میدهد (نک : فردوسی، چ خالقی، 8 / 395). این نوع مجازات تا دورههای اخیر نیز رایج بوده است؛ چنانکه در جنوب ایران، سالمندان نقل میکنند که احمد خان انگالی یکی از روستاییان را اینگونه مجازات کرده بود (باباخانی، گفتوگو ... ). این نوع مجازات در افسانهها نیز بازتاب دارد (نک : خزاعی، افسانهها ... ، 7 / 26، بازنویسی، 393). دوختن چرم گاو بر کتف: به پیشنهاد هوم، این کار را که درحقیقت نوعی شکنجه بوده است، با گرسیوز میکنند (فردوسی، همان چ، 4 / 319-320). مجازاتی دیگر از همین دست، گذاشتن آدمی در پوست خر بوده است، بلایی که قیصر بر سر شاپور ذوالاکتاف میآورد (همان چ، 6 / 303، 305-306). کندن پوست بدن و آن را پر از کاه کردن: به دستور شاپور ذوالاکتاف، این کار را با مانی میکنند و سپس پوست پر از کاه را به دروازۀ شهر میآویزند (همان چ، 6 / 336-337). در کنار این مجازاتها، باید به تحقیرها نیز اشاره کرد. برخی از تحقیرها با هدف مجازات صورت میگرفته است و برخی دیگر صرفاً برای بیاحترامی و کوچکشمردن بوده است. به برخی از مصادیق هر دو نوع اشاره میشود: اسفندیار برای تحقیرکردن و بیاحترامی به رستم، او را سمت چپ خود مینشاند که البته رستم با درشتی پاسخ میدهد و سمت راست مینشیند (همان چ، 5 / 343). اسفندیار بیحرمتی دیگری نیز به رستم میکند و آن «نفرستادن خرامی» هنگام مهمانکردن او ست. رسم بوده است هنگامی که کسی را به غذا دعوت میکردهاند، پیش از زمان غذا، میزبان کسی را برای آوردن مهمان میفرستاد که به این کار «خرامیفرستادن» میگفتند (همان چ، 5 / 338-343). اعمال دیگری هم بوده، که هم مجازات و هم تحقیر محسوب میشدهاند؛ مانند پشتورو سوارکردن بر اسب یا چارپایان دیگر؛ بهرام گور فرمان میدهد چنانچه کسی بدهکاری خود را نپردازد، او را پشتورو بر اسب بنشانند، پاهایش را به زیر شکم اسب ببندند و به آتشکدۀ آذرگشسپ بفرستند (همان چ، 6 / 516). نوعی دیگر از تحقیر، سوراخکردن بینی و گذراندن مهار از آن بود که شاپور ذوالاکتاف بر سر قیصر روم آورد (همان چ، 6 / 324). تحقیر دیگر، گذاشتن کلاه کاغذی بر سر اشخاص گناهکار، بهویژه سپاهیانی بوده است که از جنگ فرار میکردهاند (همان چ، 3 / 234). شاپور ساسانی، فرزند انوشیروان، با هدف تحقیرکردن بهرام چوبینه، بهجای خلعت، دوکدانی سیاه، دوک، پنبه، پیراهنی لاژورد، شلواری سرخ و یک روسری زرد به دست شخصی بیاعتبار برای او میفرستد (همان چ، 7 / 580-581).
مانند همۀ حماسههای بزرگ جهان، جادو (ه م) و رفتارهای جادویی یکی از اجزاء شاهنامه را تشکیل میدهند. جادو و جادویی از سوی دشمنان ایران بهسبب آنکه آنها قدرت مقابله با پهلوانان ایران را ندارند، به کار میرود. بزرگترین جادوان در شاهنامه دیواناند. دیوان خود از یاران اهریمناند که همۀ جادوان تحت فرمان اویند. جادوان در همۀ بخشهای شاهنامه، کموبیش، حضوری فعال دارند. در بخشهای ابتدایی شاهنامه، دیوان و دیگر جادوان با همان هیئت خود به جنگ با انسان میپردازند؛ برای نمونه، میتوان به جنگ دیوان با سیامک و تهمورث اشاره کرد (نک : فردوسی، چ خالقی، 1 / 23، 36-37). اما از دورۀ جمشید به بعد، جادوان برای ناشناسماندن دست به پیکرگردانی (ه م) میزنند. نخستینبار ابلیس یا همان اهریمن بهصورت شخصی نیکخواه بر ضحاک ظاهر میشود و او را به کشتن پدر ترغیب میکند. پس از آن و در مراحل بعدی، بازهم با پیکرگردانی بهصورت آشپز و پزشک بر ضحاک ظاهر میشود و مطابق اهداف خود، او را راهنمایی میکند. اهریمن در دورۀ کاووس نیز با دیوان انجمن میکند و از آنها میخواهد کاووس را از راه یزدان دور کنند. یکی از دیوان در هیئت غلامی خیرخواه در شکارگاه بر کاووس ظاهر میشود و او را وسوسه میکند که به آسمان پرواز کند (فردوسی، همان چ، 2 / 95-96). بنمایۀ انجمنکردن ابلیس با یاران خود برای وسوسۀ اشخاص مستعد، بهصورتی دیگر در یکی از روایتهای داستان سلیم جواهری نیز تکرار شده است (دو روایت ... ، 125 بب ). یاران اهریمن شامل دیوان و دیگر جادوان نیز، در صورت ضرورت، پیکرگردانی میکنند. اکوان دیو بهصورت گور درمیآید (فردوسی، همان چ، 3 / 289 بب ) و شاه مازندران در مقابله با رستم نخست به شکل کوه و سپس بهصورت ابر (همان چ، 2 / 59-60)، و زنان جادو در هفتخانهای رستم و اسفندیار، بهصورت رامشگرانی زیبا بر سر راه پهلوانان ظاهر میشوند. در هفتخان اسفندیار، هنگامیکه وی به ماهیت زن جادو پی میبرد، او خود را به شکل شیری درنده درمیآورد (همان چ، 2 / 30، 5 / 237- 238). جادوان برای مقابله با ایرانیان کارهایی مختلف میکنند؛ ازجمله، بازور جادو به درخواست پیران در جنگ کوه، با ایجاد سرما، باد دمان و بارش برف بر سپاه ایران، آنها را ناتوان میکند (همان چ، 3 / 127- 129). پادشاه یمن نیز برای ازمیانبردن پسران فریدون، با جادو سرمایی سخت ایجاد میکند که البته تأثیری بر فرزندان فریدون ندارد (همان چ، 1 / 101). در بخش تاریخی شاهنامه نیز جادوان حضور دارند و رفتارهایی مشابه آنچه گفته شد، از آنها سر میزند. ساوه شاه چون در مقابله با بهرام چوبینه درمیماند، از جادوان یاری میخواهد. آنها باد و ابر سیاه ایجاد میکنند، بر سپاه ایران از آسمان آتش میاندازند، و برخی از آنها به صورت فیل و بعضی در هیئت شیر با مارهایی بزرگ در دست، به سپاه ایران حمله میکنند (همان چ، 7 / 534، نیز حاشیۀ 26). در همین داستان، یکی از جادوان به خواب بهرام میآید و خوابی بد بر او مینمایاند تا او را از راه به در ببرد (همان چ، 7 / 542-543). در شاهنامه از دژهای جادویی نیز یاده شده است که نمونۀ آن دژ بهمن است. سپاه فریبرز و طوس بهسبب گرمی و آتش دژ نمیتوانند به آن نزدیک شوند؛ اما کیخسرو، بهسبب داشتن فر ایزدی، آن دژ را فتح میکند (همان چ، 2 / 463-466). یکی دیگر از نکات مهم مرتبط با جادو در شاهنامه، ایجاد انقلاب جوّی پس از کشتهشدن جادوان است (همان چ، 2 / 466، 5 / 239؛ نیز نک : ه د، جادو). نکتۀ دیگر اینکه جادوان تا نام یزدان را میشنوند یا با نشانههای ایـزدی روبهرو میشوند، تـاب مقاومت را از دست میدهند و به شکل اصلی خود برمیگردند (فردوسی، چ خالقی، 2 / 30-31، 5 / 238- 239).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید