اسباب خانه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
پنج شنبه 28 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/233894/اسباب-خانه
چهارشنبه 10 اردیبهشت 1404
چاپ شده
2
کلانتر ضرابی دربارۀ شیوۀ گرم کردن فضای خانۀ اغنیای کاشان مینویسد: در و اُرسیهای اتاق را از داخل با پردههای سرمهای قمیص یا بنارس، و از خارج با تجیرهای دولاییکرباسی میپوشانند. روی قالیها روفرشی پتوی کُرک و اِحْرامی پشم میکشند و کرسی بزرگی در آن میگذارند. علاوه بر آن، در اتاقهای اندرونی بخاری هم روشن میکنند، در صورتی که در اتاقهای بیرونی کرسی نمیگذارند و فقط بخاری روشن میکنند (ص251).به روایت برخی از تاریخنگاران اسلامی مانند مسعودی و جاحظ، در دورۀ عباسی، شیوۀ همگانی گرم نگه داشتن خانهها در زمستان، سوزاندن زغال چوب در منقل بود. عامۀ مردم منقلهای سنگی یا آهنی به کار میبردند و خلفا و توانگران از منقلهای زرین و سیمین در خانههای خود استفاده میکردند (نک : مناظر احسن، 223-224).
در سدههای نخستین اسلامی از وسیلۀ خنک کنندهای به نام خیش استفاده میشده است. فرهنگهای قدیم فارسی یکی از معانی مصطلحخیش را پارچۀکتانی (نک : اوحدی، 93، برهان قاطع) و از «بدترین کتان» (میدانی، 35؛ سجزی، 1/ 108) دانستهاند. طبیب هروی در بحرالجواهر، خیش را «پردهای از کتان که به میان خانه درآویزند و برای ترویح آن را به حرکت درآورند» معنی کرده است. خیش پردۀ کتانی یا کرباسی ستبر و خشنی بود که ریسمانی به آن میبستند و آن را مانند بادبان از سقف خانه میآویختند. با کشیدن و رها کردن ریسمان، خیش به حرکت درمیآمد و هوایی خنک و مطبوع در فضای خانه میپراکند. برای خنکتر کردن هوای خانه، خیش را با آب و گلاب خیس میکردند (نک : متز، 2/ 120؛ نیز نک : مناظر احسن، 220). اتاق یا خانهای را که خیش در آن کار میگذاشتند، به عربی«بیت الخیش» (مقدسی، 2/ 449)، و به فارسی «خیشخانه» و «خشنخانه»، و در هند «خسخانه» مینامیدند (بیهقی، 121؛ برهان قاطع، ذیل همین کلمات). بیهقی از خیشهایی که در خیشخانۀ مسعود در کوشک باغ عدنانی هرات آویخته شده بود، سخن میگوید و مینویسد: در آن خانه آب از حوض بر بام خانه میرفت و از مزملها (لولهها و شیرهای آب) بر خیشها میریخت و آنها را تر میکرد (همانجا). ابنبطلان از «خیشهای دوتایی» که برای دفع گرما در تابستانها به کار میگرفتند، نام میبرد و مینویسد: «اصلاح هوای گرم به خیش خانهها و زیرزمینها و آب سرد و یخ باید کردن» (ص 168). خیشها و خیشخانهها را به شکلهای گوناگون میساختند. گونهای از خیش خانهها به شکل یک چارطاقی کپر مانند بود که آن را با خارشتر یا نی و یا پیش (شاخۀ درخت خرما) و معمولاً در کنار آب میساختند. تابستانها درون آن مینشستند و از بیرون بر آن آب میپاشیدند. با وزش باد و نسیم به خار و نی، هوای تازه وخنکی از لابهلای آنها به فضای داخل خیش خانه میآمد (نک : برهان قاطع؛ آنندراج). اینگونه خیش خانه از هزارها سال پیش در ایران، به خصوص بلوچستان و سیستان، به کار میرفته است و آن را «خارخانه» یا «آدوربند» (باستانی، 347) مینامیدند. مقدسی از کاربرد «بیتالخیش» در فارس گزارش میدهد و مینویسد: عضدالدولۀ دیلمی در خانهاش «بیوت الخیش» ساخته بود. آب کاریزی که از روی بامها گذر میکرد، بر روی آنها میپاشید و هوای درون آنها را خنک میکرد (همانجا؛ نیز نک : متز، همانجا). از گونههای دیگر خیش خانه یکی هم خیمهای بود از کتان که دورادور درون آن را شاخ و برگ بید میچیدند و روی آن آب میپاشیدند ( آنندراج؛ برهان قاطع)، یا تکههای بزرگ برف یا یخ میگذاشتند، تا هوای داخل خیمه را خنک سازد (متز، همانجا). «قبّةالخیش» یا گنبد خیش نیز نوعی دیگر از خیش خانه بود. در این خیشخانه، خیشی روی گنبد خانۀ تابستانه کار میگذاشتند و آن را پیوسته با آب تر میکردند (ثعالبی، 66). توانگران دورۀ عباسیان، تکههای بزرگ یخ را در گنبد اتاق مرکزی خانه میگذاشتند و کسانی را میگماردند تا پیوسته یخها را باد بزنند تا نسیم سرد برخاسته از یخ، هوای خانه را خنک کند (مناظر احسن، 221-222). مظاهری قبةالخیش را اتاقی توصیف میکند که بر دیوارهای آن پارههای نمد میآویختند و یک لولۀ سوراخ سوراخ به صورت افقی از بالای نمدها میگذراندند؛ آنگاه آب را در لوله میانداختند تا از سوراخهای آن به روی نمدها بریزد و آنها را مرطوب کند تا وزش نسیم یا باد، هوایی خنک در فضای اتاق پخش کند (ص 81). یکی دیگر از رایجترین اسباب خنککننده در خانهها بادبزن بوده است. بادبزنها را معمولاً از نی و برگ خرما میبافتند. در ساخت بادبزن پارچه و چوب و گاهی استخوان عاج فیل به کار میرفت. بادبزنها عموماً سقفی یا دستی بودند. در ایران بادبزنهای سقفی را که با کشاکش ریسمانی حرکت میکرد، «بادفر»، و نوع بسیار بزرگ آن را «بادکش» مینامیدند (نک : اوحدی، 29؛ برهان قاطع، ذیل همین کلمات). در قدیم، شهرهایی در صنعت بادبزنسازی و صدور آن به شهرها و سرزمینهای دیگر شهرت داشتند؛ از آن جمله ترمذ در کنار رود جیحون بود. در این شهر صنعتحصیربافی و ساختبادبزن رواج فراوان داشت(حدودالعالم، 109). زیدان از بادبزنی به نام «مَذاب» نام میبرد و مینویسد که این بادبزن از اختراعات و ساختههای هنرمندان دورۀ عباسیان بوده، و پیش از آن چنین بادبزنی در سرزمینهای اسلامی به کار نمیرفته است. روی ایـن نوع بادبزن را شعر مینگاشتند (12/ 695). مظاهری از کاربرد بادبزنهای مخصوص سقفی در تالارهای بزرگ، در قرون وسطى که با نیروی دست حرکت میکرد و بادبزنهایی که آنها را در برابر پنجرههای اتاق میگذاشتند، تا نیروی باد آنها را به حرکت درآورد، یاد میکند (همانجا). امروزه نیز، مردم ایران و دیگر سرزمینهای اسلامی بجز انواع بادبزنهای سنتی حصیربافت یا نیبافت، از بادبزنهای نوین برقی و دستگاه کولر آبی و گازی و سیستمهای تهویۀ مطبوع برای خنک کردن فضای زیستگاههای خود استفاده میکنند. برف و یخ از عمدهترین سرد نگهدارندههای مواد فاسد شدنی در فصول گرم سال بود. یخ یا برف را در مَرْتبانهای سفالی لعابدار دهن گشاد و شکمدار و یخدانهای حصیر بافت میریختند و مواد فاسد شدنی را، به صورت خام یا پخته، در ظرفهایی میگذاشتند و در کنار برف و یخ مینهادند. در دورۀ عباسی از چنین وسایلی استفاده میکردند (مناظر احسن، 133). برای خنک نگهداشتن آب آشامیدنی، بیشتر از کوزههای سفالی استفاده میشد. کوزههای آب را شب در مسیر جریان هوا میگذاشتند تا نسیم و ایاز شبانگاهی آب درون آنها را خنک کند. سطح بیرون کوزهها را نیز، گاهی با پارچۀ ستبر کتانی و کنفی میپوشاندند، تا از اثر گرما بر کوزه و آب آن بکاهد. در دورۀ عباسی، برای سرد نگهداشتن آب و مایعاتی مانند روغن و کره از کوزهای سفالی با پوشش حصیری و کرباسی و یا از کوزۀ گلین که در روستای مذار میسان، در جنوب ایران ساخته میشد، استفاده میکردند (همو، 140). امروزه از انواع یخدان یا صندوق، فلاسک، یخچال و فریزر نفتی و برقی و گازی برای سرد نگهداشتن مواد فاسدشدنی در هوای گرم، استفاده میکنند.
در آغاز، اینگـونـه اسبـاب در سرزمینهای اسلامی بسیار ساده و ابتدایی بود، اما با توسعۀ شهرنشینی و در پی آن پدید آمدن دگرگونیهایی در فرهنگ زندگی اقتصادی و اجتماعی، اسباب نظافت و تطهیر نیز، مانند سایر اسباب خانه، تغییر کرد و شکل و کارکرد تازه و پیچیدهای یافت. از وسایل شست و شو و تطهیر میتوان اینها را نام برد: ابریق، آفتابه، لولهنگ (آفتابۀ سفالین)، تشت، جام، کاسه، لگن و لگنچه. مسواککشیدن به دندانها و لثهها، از سنتهای کهن بود و از قدیم میان مسلمانان کاری مستحب و ثواب شمرده میشد. مسواک را معمولاًاز چوب درخت پُر شاخ و برگ اراک (بیرونی، 1/ 47) که آن را شجرة السواک نیز مینامیدند، میساختند.
اینگونه وسایل را در حمامهای خصوصی و عمومی به کار میبردند. استفاده از اسباب حمام شخصی در میان ایرانیان و برخی مردم سرزمینهای اسلامی کمابیش همگانی و همانند بوده است. هر یک از اعضای خانواده، به خصوص زنان، اسباب حمام مخصوص به خود داشت. اسباب حمام را از لحاظ نقش و محل کاربری میتوان به دو دسته تقسیم کرد: نخست اسباب و اشیائی که در گرمخانۀ حمام برای تنشویی و رنگ و حنا بستن به کار میرفتند، مانند مئزر یا لنگ، طاس، طاسچه، مشربه، لگنچه یا پیالۀ رنگ و حنا، سنگ حنابندان، سینی یا مجمعۀ توگود چرخی زیرپا برای نشستن (کتیرایی، 167)، مِحَکَّه یا اُسْتُره برای تراشیدن مو (نک : مناظر احسن، 234)، قیچی، آینۀ دستی، شانه، کیسه و لیف؛ نیز گل سرشو، سفیداب رو، اشنان، سدر و کافور و صابون. دوم اسباب و وسایلی که در سربینه یا رختکن حمام برای خشک کردن سر و تن و نشستن به کار میرفتند، مانند مئزر یا لنـگ سفیـد یـا صورتی ــ لنگ زنـان معمولاً پارچۀ صورتی ساده یا گلدار توری دوزی شده و ناخنک زده بود (نک : شهری، تهران قدیم، 1/ 527) ــ منشف یا منشفه یا حوله وقطیفه (دوزی، 393)، دستمـال سرخشکان و پاخشکان، قالیچۀ زیرپا، یا «حمامی»، بقچۀ سوزنی قالبی ترمۀ یراق دوزی شده با آستر اطلس، سارُغ یا سفرۀ حمام که آن را از کتان یا چلوار سفید میدوختند و روی سوزنی ترمه یا قالیچۀ زیرپا میانداختند (شهری، همان، 2/ 526- 529). از سدههای نخستین اسلامی بستن مئزر یا لنگ برای زنان و مردانی که به حمام میرفتند، اجباری بود. دوزی به نقل از نویری در تاریخ مصر مینویسدکه خلیفۀعباسی، الحاکم بامرالله، دستور داده بود که هیچ کس بیمئزر داخل حمام نشود (ص 37). یک تختۀ فرش حمامی یا یک طاقۀ سوزنی ترمه از اسباب ضرور حمام بانوان ایرانی به شمار میرفت. فرش حمامی را ظریف و پر نقش و نگار میبافتند و کرمانشاه از شهرهایی بود که این نوع فرش در آن بافته میشد (ویلز، 195).
وسایل رفت و روب و گردگیری و غبارروبی از در و دیوار و پنجرهها و دیوارکوبها و پرده و اشیاء داخل طاقچهها و رفها، جاروها و گردگیرهای گوناگون گیاهی، پارچهای و مویی از دیگر اسباب خانه محسوب میشوند. در قدیم، بهترین جارو را از لیف خرما یا از گیاهان صحرایی میساختند. از دیرباز تاکنون، گیلان، مازندران و قزوین در صنعت جاروسازی معروفاند. شهرت جاروی گیلان همپای حصیر آن بود. مؤلف حدود العالم به صدور جاروی گیلان به همۀ جهان در سدۀ 4ق اشاره میکند (ص 150).تهرانیها معمولاً با «جاروی قزوینی» کفپوشهای اتاق، با «جارو و چِزه» قالیهای خرسک و کُرک روی قالی و کف زمین اتاق و خانه، و با «جارو نرمه» گرد و غبار درگاهها و طاقچهها را میرُفتند. بزرگان و اعیان که پیشخدمت داشتند، حیاط و باغشان را با «جارو فراشی» میرُفتند. جارو فراشی همان جارو چزه است که آن را به یک دستۀ چوبیبلند میبندند. چون اینگونه جارو مخصوص جاروکشان و فراشان مساجد و زیارتگاهها و تکایاست، به آن اصطلاحاً «جارو فراشی» گفتهاند (شهری، همان، 4/ 303). «چوب پَرْ» وسیلۀ گردگیری بوده است. چوب پر را از بستن مشتی پر یا لَته یا تکه پارچه بر سر یک دستۀ چوبی کوتاه درست میکردند. گرد و غبار چراغها و بلورجات و چینیها و دیوارکوبها را با چوب پر میزدودند. برای پاک کردن دودۀ تنور و دودکش بخاریها ابزاری به نام «لوله پاککن» به کار میبردند. لوله پاک کن مقداری کهنه پارچه یا تار مو بود که بر سر یک دستۀ چوبی میبستند. از لوله پاککن دسته بلند و پُر مو برای پاک کردن دودکشهای بخاری، از لوله پاککن دسته کوتاهِ کم مو برای تمیز کردن حباب و لولۀ شیشهای چراغهای روشنایی بهره میجستند.
به دست آمدن قوریهای سفالی و فلزی در کاوشهای باستانشناسی نقاطی مانند لرستـان و گیلان، نشاندهندۀ کاربرد این اسباب در ایران باستـان بوده است (ورتایم، 115). در اواخر سدۀ 8ق، قهوه از سرزمین افریقا به شبه جزیرۀ عربستان وارد شد (EI2، ذیل قهوه) و کشت آن در میان برخی از قبیلههای عرب در مناطق جنوب باختری عربستان و یمن رواج یافت و رفتهرفته قهوهنوشی و به دنبال آن اسباب قهوهخوری در میان مسلمانان شبه جزیرۀ عربستان و بعد مصر و سوریه و ترکیه و ایران معمول شد.از تاریخ ورود قهوه به ایران اطلاع دقیقی در دست نیست، اما احتمالاً در زمان سلطنت شاه طهماسب (سل 930-984ق) نوشیدن قهوه متداول بوده است (صفا، 5(1)/ 84). سیاحانی که در دورۀ صفوی به ایران سفر کردهاند و به رسم نوشیدن قهوۀ سیاه که از مصر و ترکیه وارد میشد (الئاریوس، 274) و نوشیدن قهوه همراه با کشیدن قلیان (تاورنیه، 644) اشاره میکنند.چای نوشی در ایران نیز، پیش از کشت گیاه چای در این سرزمین، و از دورۀ صفوی در میان گروههایی از مردم مرسوم بوده است. الئاریوس که در 1056ق به ایران آمده، از چایخانههای چتایی در اصفهان نام میبرد و مینویسد که مردم در آنها چای چتایی که تاتارهای ازبک از چین میآوردند، مینوشیدند (ص 240، 275-276). با تداول رسم نوشیدن قهوه و چای در ایران و سرزمینهای اسلامی، اسباب مخصوص نوشیدن قهوه و چای نیز به اسباب خانۀ مردم افزوده شد. در دربار پادشاهان و خانۀ بزرگان عرب و ایرانی، فضای ویژهای را برای تهیۀ قهوه و چای اختصاص داده بودند. نویسندۀ تذکرةالملوک از اسبـاب قهوهنـوشی مانند قهوهدانهای طلا و نقره و مس و قرا آفتابهها (آفتابههای سیاه رنگ مخصوص قهوه) و قهوه بریانکن و پیاله و سینی در دربار صفوی یاد میکند (1/ 32). قهوه را در قوری و ظرفهای چینی و فلزی میجوشاندند و دم میکردند و دمکردۀ آن را در فنجـانهای چینـی مخصوص قهوهخوری میریختند و در سینی میگذاشتند. مستوفی در شرح قهوهخانۀ بخش بیرونی خانۀ خود به اسباب قهوهخوری اشاره میکند و مینویسد: «در یکی از طاقچهها قهوهجوش و قهوهریز و سینی و فنجان قهوهخوری» چیده شده بود (1/ 228). ورود سماور به ایران را در دورۀ صفوی دانسته، و نوشتهاند که عامۀ مردم آن زمان سماور را «حمام برنجی» مینامیدند (آدمیت، 394). کاربرد سماور برای جوشاندن آب و دم کردن چای روی آن در دورۀ قاجار فراگیر شد و به هر خانهای راه یافت. ساخت سماور در ایران از زمان صدارت امیرکبیر متداول شد. امیر سماوری را که ملکالتجار روسیه در 1266ق به او ارمغان کرده بود، به یکی از صنعتگران زبردست اصفهان سپرد تا از روی آن سماور بسازد و به بازار بدهد (همو، 394-395). در آغاز، سماورها بیشتر زغال سوز بودند. بعدها ساخت سماورهای نفتسوز و برقی نیز معمول شد. برخی از سماورهای بزرگ دارای چند شیر بودند. سماورهـای یک شیره در خانهها و سماورهای 2 یا 3 شیره در مجالس عزاداری، میهمانی و برخی قهوهخانهها به کار میرفتند. اسباب سماور و پای سماور، تنوره، یا دودکش، تشک یا جام برنجی یا ورشو، سینی زیرسماور و پارچ آب بود. اسباب چایخوری عامۀ مردم بسیار ساده، و فقط برای برآوردن نیاز بود. اما اسباب چایخوری رجال مملکتی و توانگران مفصل ونفیس وگرانبها بود. مجموعۀ اسباب چایخوری تشکیل میشد از قوری سفالی یا چینی ساده و عکسدار یا فلزی، روقوری مخمل یا ترمۀ سوزن دوزی شده، پیاله یا فنجان چای، استکان و نعلبکی سفالی یا بلور یا چینی، استکانهای کمرباریک لب طلایی بلور، قاشق چایخوری مسی یا ورشو یا رویی یا نقرهای و یا طلایی، انگارههای ورشو و نقرهای و طلایی، چایدان، چای صاف کن، قندان برنجی یا چینی یا بلور، جام یا لگن استکانشویی، سینی زیراستکانی، سفره یا کیسۀ قند، و قندشکن و سنگ قندشکن.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید