صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه ایران / اسباب خانه /

فهرست مطالب

اسباب خانه


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : پنج شنبه 28 آذر 1398 تاریخچه مقاله

استفاده از قاشق و چنگال رسم نبود و مردم غذایشان را بیشتر با دست می‌خوردند. دلاواله در وصف چگونگی سفرۀ غذا در ضیافتهای شاهانه، به گذاشتن چند قاشق در سفره برای میهمانان خارجی اشاره می‌کند و می‌نویسد: سفرۀ قلمکار بزرگی در اتاق پهن کردند. 8 قاب پر از پلو که هر یک چاشنی مخصوصی داشت، روی سفره چیدند. نان نازک بسیاری روی سفره گذاشتند. ظروف غذا را هم دورادور سفره چیدند. دو غلام‌بچه به روی سفره رفتند و برای میهمانان نشسته در پیرامون سفره، غذا کشیدند. چند قاشق چوبی هم سر سفره بود که تنها ما فرنگیها از آن استفاده کردیم (ص 26). 
روستاییان خوراک را در سینی یا مجمعه می‌ریختند. هر یک از افراد نشسته در پای سفره یک قرص نان ضخیم و بزرگ پیش خود می‌گذاشت و روی آن از سینی خوراک می‌ریخت و با دست می‌خورد (رایس، 131). گیلانیان پلو را در سینی یا «بلوط» (= قاب) می‌ریختند. هر کس که در پای سفره نشسته بود، مقداری پلو با دست در کاسۀ خود می‌کشید و با قاشق چوبی یا ملاقه خورش روی آن می‌ریخت و با دست می‌خورد (پاینده، 110). 
در دورۀ امـویـان برخی از خانواده‌های بزرگان به هنگام خوردن غذا از قاشهای چوبی یا قاشقهای چینی استفاده می‌کردند (حسن، 1/ 497). از قاشقهای بزرگ ملاقه مانند نیز در برداشتن مایعات و ریختن آن در جامها و پیاله‌های خود استفاده می‌کردند. شربت را هم با قاشقهای دسته‌دار بلند چوبی یا چینی می‌نوشیدند (علی، 211). امیرعلی در وصف میز غذای اشراف دورۀ اموی و عباسی می‌نویسد: روی میز غذا پهلوی هر بشقاب قاشقهای چینی یا آبنوس و چنگالهای دوشاخه به نام «جنجال» می‌گذاشتند (ص 422). 
برخی از خانواده‌های رجال و اعیان ایرانی نیز از قاشق برای خوردن غذا استفاده می‌کردند. برخی با قاشهای متعدد غذایشان را می‌خوردند. در وصف آداب غذا خوردن‌مهلبی، وزیر‌معزالدولۀ دیلمی نوشته‌اند که پیوسته دو غلام در دو سوی او بر سر سفره می‌ایستادند. غلام جانب راست او حدود 30 قاشق شیشه‌ای دست نخورده در دست می‌گرفت و آنها را یک به یک به وزیر می‌داد. وزیر پس از هر قاشق غذایی که می‌خورد، آن قاشق را به غلام دست چپ خود می‌داد و دوباره قاشقی دیگر می‌گرفت و استفاده می‌کرد (نک‍ : فقیهی، 692). ابن‌بطوطه در وصف خانۀ مجلل امیر خوارزم به سفره‌ای که‌‌در تالارخانه برای او گستردند، اشاره می‌کند و می‌نویسد: در این سفره کفچه‌هایی زرین‌کنار ظرفهای طلایی و نقره‌ای پر از ناردانه، و کفچه‌هایی چوبین در کنار ظرفهای شیشه‌ای عراقی پر از انگور و خربزه نهاده بودند (1/ 368). 
بستن پیش‌‌بند به هنگام آشپزی و در سر خوان به هنگام خوردن غذا پیشینۀ دراز دارد و در جامعه‌های اسلامی و ایران از قدیم رسم بوده است. پیش‌بندهای سر سفره معمولاً از کتان و کرباس دوخته می‌شد. در عهد اموی عربها به هنگام خوردن غذا پیش‌بند روی سینۀ خود می‌آویختند (حسن، همانجا). علی نیز از حوله‌هایی که عربها در سر سفره به دور‌گردن خود می‌آویختند یا بر خفتان خود می‌بستند، یاد می‌کند (ص 211). 
در قدیم میان برخی از خانواده‌ها رسم بود که در پای سفرۀ غذا ظرفی هم برای انداختن استخوان و هسته و آشغال و آب دهان بگذارند. الئاریوس از این ظرف با نام «توفتان» (= تفدان) نام می‌برد و می‌نویسد: ایرانیان بیشتر در میهمانیهایشان از تفدان استفاده می‌کنند و در میان هر دو نفر نشسته در پای سفره یک تفدان می‌گذارند (ص 270). 
شست و شوی دست و دهان با آب، پیش و پس از خوردن غذا، در سر سفره از دیرباز میان ایرانیان و عربها رسم بوده است. پورداود در‌آداب سرخوان ایرانیان به ‌‌نقل از روایات ‌داراب هرمزدیاد می‌نویسد: رسم ایرانیان این بود که پیش و پس از غذا، هر یک با آبی جداگانه دستهای خود را بشویند («خاموش بودن...»، 276). اسباب شست و شو آفتابه و لگن بود که معمولاً آنها را از سفال یا مس و یا برنج می‌ساختند. برخی خانواده‌ها آفتابه و لگنهای ورشو یا نقره‌ای کنده‌کاری شده و پرنقش و نگار به کار می‌بردند (کونل، 123؛ نیز نک‍ ‍: رایس، 131-132). 
ایرانیان، در میهمانیهای پرشکوه، گرد گیاه خوشبوی «اُشنان» در کف دست میهمانان می‌ریختند و آفتابه و لگن می‌آوردند تا دستهایشان را با آب و اشنان بشویند و با دستمال دبیقی دستهایشان را خشک کنند (فقیهی، همانجا). از رسمهای دیگر در میهمانیهای بزرگان، افشاندن عطر و گلاب بر دست و روی میهمانان پس از خوردن غذا و شستن دستها بوده است. عنصرالمعالی فرزند را به پاسداری از این رسم سفارش می‌کند و می‌گوید: «چون میهمانان نان خورده باشند، بعد از دست شستن، گلاب و عطر فرمای» (ص 72). در خانه‌های اغنیای کاشان، پیش از شام خادمی با آفتابه و لگن به سر سفره می‌آمد. میهمانان دست راست خود را که با آن می‌خواستند غذا بخورند، با آب سرد آفتابه در لگن می‌شستند. پس از برچیدن سفره و اسباب سفره، خادمانی با آفتابه و لگن به اتاق می‌آمدند و این بار آب گرم روی دست میهمانان می‌ریختند، تا چربی دستشان را بشویند. بعد هم گلاب به ایشان می‌دادند، تا با آن دست و صورت خود را معطر کنند (کلانتر، 245-246). 
از آداب دیگر سر سفرۀ غذا پاک کردن چربی دست و دهان پس از خوردن غذا، با دستمال یا حوله بود. در جامعه‌های اسلامی، به خصوص در دوران امویان و عباسیان، رسم بود که در پیش دست هر کس دستمالی سر سفرۀ غذا می‌گذاشتند (علی، 442)، تا چربی دست و دهان را با آن پاک کنند. هلال صابی در وصف‌خوان غذای یکی‌از وزیران آل‌بویه‌ به ‌دستمالهای مخصوص پاک‌کردن چربی دست‌و‌دهان، پیش از غذا و حوله‌های مخصوص خشک‌کردن دست و دهان، پس از غذا اشاره می‌کند. وی می‌نویسد: خوان غذا را سرپوش‌می‌گذاشتند و روی ‌سرپوش دستار دبیقی می‌کشیدند و زیر آن سفره‌ای پوستی می‌انداختند. دورادور خوان، دستمالهایی‌برای پاک کردن دست‌و‌دهان میهمانان می‌گذاشتند. پس از خوردن‌غذا، خادمانی‌آفتابه و‌ لگن می‌آوردند و آب بر روی دست میهمانان می‌ریختند و خادمانی دیگر حوله به آنان می‌دادند تا دستشان را خشک کنند. سپس گلاب به دست و صورتشان می‌افشاندند (ص 261-262). 
در دورۀ صفوی، گذاشتن دستمال سر سفره ظاهراً رسم نبوده‌ است. دلاواله در شرح ضیافتهای شاهان صفوی می‌نویسد: هر یک از میهمانان در پَرِشال کمر خود دستمال بزرگ و پر نقش و نگاری داشت که در بافت آن ابریشم یا تارهای طلا به کار رفته بود. میهمانان پس از خوردن غذا، دستمالهایشان را از پر شال خود بیرون می‌آوردند و دستها و‌دهانشان را پاک ‌می‌کردند (ص 26).
ابومطهر ازدی در کتابش حکایة ابی القاسم البغدادی آورده است که ظاهراً خلال‌‌کردن دندانها پس از خوردن غذا از قدیم در میان اعیان و اشراف معمول بوده است. او می‌نویسد: در میهمانیها پس از خوردن غذا و برچیدن سفره، خدمتگزاران خوشرو و خوش پوش به داخل اتاق می‌آمدند و چوبهای تراشیده و معطری به دست میهمانان می‌دادند. میهمانان با این چوبها دندانهایشان را خلال می‌کردند (نک‍ ‍: فقیهی، 692). 

اسباب اتاق نشیمن

اسباب اتاق‌نشیمن مجموعۀ اسباب و وسایلی را در برمی‌گیرد که در فضا یا فضاهایی از چادر یا خانه برای نشستن و لمیدن و آسودن اعضای خانواده و میهمانان، می‌گسترند و می‌چینند. چادرنشینان دام‌دار، به شیوۀ زندگی صحراگردی، پیش از آنکه از پشم گوسفند و موی بز و کرک شتر برای بافتن اسباب و وسایل و ابزار زندگی خود استفاده کنند، از پوست حیوانات و نی و شاخه و چوب اسباب و وسایل خود را می‌ساختند. مردم جامعه‌های عشایری، نخستین گروه از اجتماعات انسانی بودند که از پشم ریسیدۀ گوسفند زیراندازی شبیه گلیم و قالی بافتند و در زیستگاههای خود به کار بردند. رفته‌رفته فن و هنر گلیم‌بافی و قالی‌بافی از میان عشایر به میان مردم روستانشین و شهرنشین راه یافت و کم‌کم صنعت گلیم بافی و قالی‌بافی، و کاربرد گلیم و قالی به صورت کفپوش در خانه‌ها رواج و توسعه یافت و در همۀ سرزمینهای اسلامی جا باز کرد. 
عام‌ترین کفپوش در خانه‌های مسلمانان جهان و ایران حصیر بود که آن را به تنهایی یا همراه قالی یا نمد دراتاق می‌گستردند و روی آن می‌نشستند. حصیر را از انواع گیاهان آبی مانند پیزُر (جگن) و نی و بَردی (پاپیروس، گیاهی جگن مانند) و برگ خرما می‌بافتند. معروف‌ترین حصیر جهان اسلام، در سده‌های 3 و 4ق حصیری بود که در آبادان می‌بافتند. مقدسی (1/ 128) از دو نوع حصیر زیبا و عالی به نام «عبادانی» (آبادانی) و «سامان» (از آبادیهای سمرقند) یاد می‌کند که در آن دوره مشهور بودند و حصیر‌بافان مصری از آنها تقلید می‌کردند. پس از‌آن حصیرهای نی بافت مرغوب شهرهای دیگر ایران و مصر و بغداد جای خود را در خانه‌های مردم باز کرد. توانگران دورۀ عباسی از نوعی حصیر آبادانی استفاده می‌کردند که در تُنُکی و ریز بافتی و نرمی مانند پارچه تا می‌خورد و جمع می‌شد (نک‍ : مناظر احسن، 229). برخی از مردم حصیرهای آبادانی و سامان را نرم‌تر از خز ابریشم شوش و ظریف بافت و دوست داشتنی‌تر از فرشهای زربیه شمرده‌اند (همو، 230). حصیرهای دارابگرد فارس نیز مانند حصیرهای آبادانی شهرت یافته، و همه‌جا گیر شده بود (مقدسی، 2/ 442). 
کاربرد کفپوش گلیم و قالی در خانه‌های مردم ایران، از زمانهای بسیار دور، احتمالاً از زمان ساسانیان، مرسوم بوده است. گزارش مؤلف حدودالعالم از «زیلوهای قالی» که در برخی از شهرهای آذربایجان‌مانند خوی و نخجوان می‌بافتند (ص 160)، بافت «جامه‌های فرش» در سیستان (ص 102)، «فرشها و زیلوها و گلیمهای با قیمت» در فارس (ص 130)، و «فرش طبری» در آمل (ص 145) نشان‌دهندۀ کاربرد عام کفپوش قالی بافت در سدۀ 4ق در ایران است. 
در همین دوره، بنا بر اطلاعاتی که حدود العالم می‌دهد، نمد و زیلو و گلیم، به خصوص انواع گلیم مانند «گلیم سپید گوش»، «گلیم کبود» و «گلیم دیلمی زربافت» (ص 145، 146) از کفپوشهای رایج در خانه‌های مردم ایران بوده است. 
نمد، زیلو، گلیم، پلاس، حصیر و نوعی قالی درشت بافت معمولی، کفپوش اتاق بیشتر خانواده‌های کم‌درآمد و متوسط، و قالی و‌قالیچه و گلیمهای خوش بافت و گرانبها، کفپوش خانه‌های مردم مرفه بوده است. اعیان و اشراف کف اتاقهای خانه‌های خود را در تـابستان بـا حصیر ــ کـه گـرمـا را بـه خـود نمی‌گیرد ــ می‌پوشاندند. علی می‌نویسد: خانواده‌های ثروتمند و مرفه شهر مدینه ‌کف خانـه‌هـایشان را در زمستـانها با قالیهای نفیس ‌می‌پوشاندند و تابستانها آنها را جمع می‌کردند و حصیر به جای قالیها می‌گستردند. برخی خانواده‌ها نیز دورادور اتاقهای پوشیده با قالی را قالیچه‌هایی می‌انداختند، تا خانه خدایان و میهمانانشان روی آنها بنشینند (ص 73، 202). در برخی خانه‌ها، در کنار دیوارهای اتاقها تخت و نیمکت می‌گذاشتند و روی آنها قالی و قالیچه می‌گستردند و می‌نشستند. در میان مردم شهر قاهره رسم بود که کف اتاقها را با حصیر بپوشانند و روی تخت و نیمکتهای اتاقها، قالیچه‌های نفیس و گرانبهای ایرانی بگسترند (ویت، 137). 
کفپوش‌خانۀ ایرانیان، به خصوص شهرنشینان، قالی و «کناره» و «سرانداز» و «پادری» بود. قالی را در میان اتاق می‌انداختند و اطراف آن را با چند تکه کناره می‌پوشاندند.در بالای اتاق، روی قالی و کناره یک سرانداز یا «کلگی»می‌گستردند. در پایین اتاق و دم در هم یک پادری، قالیچۀ بسیار کوچک، می‌انداختند، تا از ورود خاک و گل به اتاق جلوگیری کند. در قدیم، به خصوص در دورۀ قاجار، در بسیاری از خانه‌ها حصیری بر کف اتاق می‌انداختند و روی آن را با قالی فرش می‌کردند. سراندازهایی نمدین یا قالی‌بافت هم روی قالی در اطراف اتاق می‌گستردند (رایس، 131؛ بروگش، 1/ 262). تا یک سدۀ پیش، اتاق مردم طبقۀ متوسط کاشان با گلیم و نمد نراقی و کاشی فرش شده بود (کلانتر، 251). 
دیگر اسباب مورد استفاده برای نشستن در جامعه‌های سنتی سرزمینهای اسلامی، انواع پشتی، مانند مخده، بالش، بالشتک و متکا بود. این اسباب و وسایل را در اتاق نشیمن یا میهمانخانه‌ دورادور اتاق، و متکی به دیوارها، می‌چیدند و به هنگام نشستن به آنها تکیه می‌دادند. پشتیها را معمولاً با الیاف درخت خرما و پر پرندگان، به خصوص پر قو، می‌آکندند و روی آنها رویه‌ای قالی بافت یا روکشی از پارچۀ شال، ترمه، مخمل و یا اطلس می‌کشیدند.
کاربرد انواع پشتی از آغاز ظهور اسلام در سرزمینهای اسلامی معمول بوده است. اعراب مخده‌ها و بالشها را که روکشی از حریر و ابریشم زربفت داشت، روی مصطبه‌ها و سکوهای دور اتاق می‌گذاشتند (لوبن، 459). 
از اسباب دیگر اتاق نشیمن باید از کرسی (تخت) و صندلی و میز که از چوب ساخته می‌شد، نام برد. از نقشهای برخی از مهرها و سکه‌های بازمانده از دوره‌های کهن ایران، می‌توان دریافت که نوعی صندلی در برخی از جامعه‌های ایرانی به کار می‌رفته است. طبق سند به دست آمده از ایلام، ایلامیها در میانۀ هزارۀ 2 ق‌م نوعی صندلی پشت نردبانی به کار می‌برده‌اند. شاید کاربرد این نوع صندلی در جامعۀ ایلامی آن زمان جنبۀ آیینی داشته، و فقط در مراسم و مناسک مذهبی به کار می‌رفته است (نک‍ : پوپ، VI/ 2629). اگر چه این سند پیشینۀ کاربرد صندلی را به عنوان وسیله‌ای برای نشستن، به بیش از 4 هزار سال می‌رساند، اما مسلماً صندلی در آن زمان از اسباب استفاده شده برای نشستن، نزد عامۀ مردم نبوده است.
از سدۀ‌14ق، استفاده از انواع صندلی تاشو و راحتی و دسته‌دار با نشیمنگاه چوبی، چرمی، حصیری، پارچه‌ای و میز و «مبل» (نوعی نیمکتهای یک و چند نفره) در خانه‌های مردم کشورهای اسلامی و ایران معمول شد. 
جهانگردان فرنگی از تداول میز و صندلی و مبل در اتاقهای پذیرایی و نشیمن و ناهارخوری مسلمانان در دو سدۀ اخیر خبر می‌دهند (کرزن، 1/ 148). اعتماد السلطنه می‌نویسد: «ارباب ثروت» در دورۀ ناصری «در داشتن مبل همه با هم تفاضل می‌کنند و تفاخر می‌نمایند» ( المآثر...، 1/ 154). 

آرایه‌بندی اتاقها

آرایه‌بندی اتاقها، به شکل معیشت و پایگاه طبقاتی و وضع اقتصادی مردم و رسم و آداب فرهنگی رایج در جامعه بستگی داشته است. 

آرایه‌های طاقچه و رف

کف طاقچه‌ها را طاقچه‌پوش می‌گستردند. نوع جنس طاقچه پوشها بستگی به دارایی و شأن و مقام اجتماعی صاحب خانه داشت. پارچه‌های گلدوزی شده (لوتی، 151)، پارچه‌های ابریشمی‌ریشه‌دار یا زنجیره‌دار (دالمانی، 149)، چلوار یا مخمل یا پارچه‌های اطلسی و تافتۀ زربفت و ترمۀ کشمیری(نجمی، دارالخلافه، 345)، از جمله طاقچه‌پوشهایی بود که در بیشتر خانه‌ها به کار می‌رفت. برخی از خانواده‌های مرفه ایرانی روی طاقچه‌ پوشها را مروارید‌دوزی می‌کردند، یا با ماه و ستاره‌هایی از طلا و نقره و هسته‌های آلبالوی‌نقره‌ای می‌آراستند‌(مستوفی، 1/ 178). توانگران‌طاقچه‌پوش خانۀ تازه عروسان را معمولاً از زر خالص می‌کردند ( لغت‌نامه، ذیل طاقچه‌پوش). 
درون‌طاقچه‌ها را با مجموعه‌ای از اسباب‌چینی و بلور خوش ـ نقش و نگار و اشیاء زینتی چشم‌گیر می‌آراستند. معمولاً اسباب و ظروف مورد حاجت روزانه و میهمانیها را روی طاقچه‌ها، و اسباب و اشیاء قدیمی و نفیس را دور از دسترس و روی رفها می‌چیدند. 
عربهای شهرنشین اشیاء نفیس و گرانبهایی مانند ظروف چینی کهنه و ظروف نقرۀ ملیله‌کاری و میانۀ قلیانهای چوبی منبت شده و صندوقچه‌های عطر و چیزهای قیمتی دیگر را با سلیقۀ خاص درون طاقچه‌ها و در برابر چشم می‌چیدند (لوبن، 459؛ علی، 203). 
اعیان و رجال تهران، طاقچه‌های خانه‌های خود را با اسباب و اشیائی مانند «لاله‌های پایه‌بلور و شمعدانهای با مَرْدَنگی و لاله‌های فنری با کاسۀ لاله و حقه‌های سرپوش‌دار و آجیل خوری و تنگها و گیلاسهای مرصع و سادۀ شربت خوری و تنگهای آبلیموخوری و ظرفهای بلور پایه‌دار میوه‌خوری و فنجان و نعلبکیهای چایخوری و آیینۀ قاب برنجی و نقره و طلا» تزیین می‌کردند (مستوفی، همانجا). رفها را نیز با برخی از همین گونه اسباب و اشیاء و چیزهای نفیس دیگری مانند گلدانهای چینی و بلور و «دست دلبر»ها و کوزۀ قلیانها و سرقلیانهای عکس‌دار و قاب و قدحهای چینی مرغی و قندانها و چایدانهای نگین نشان و ظروف طلا و نقره تزیین می‌کردند. دست دلبر، گلدانی بوقی شکل بود که پنجۀ زیبایی آن را احاطه کرده، و سر دست گرفته بود (شهری، تهران قدیم، 4/ 304).
 

صفحه 1 از5

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: