افغانستان
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
جمعه 16 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/230988/افغانستان
یکشنبه 19 اسفند 1403
چاپ شده
4
بیشتر مورخان عقیده دارند كه جتها در 2 یا 3 هزار سال پیش، همزمان با مهاجرتهای بزرگ قومی، از آسیای مركزی به شبهقارۀ هندوستان مهاجرت كردهاند. گروهی از جتها از دوران پیش از اسلام و از زمانی كه در دشتها و كوهستانهای شرق ایران میزیستند، در سرزمین افغانستان نیز بهطور پراكنده به سر میبردند (همان، 355-356, 358).حیاتخان جتها را از طوایف هندكی میداند (ص 311). هندكی مردمی از نژادها و قوم و قبیلههای مختلف هستند كه در خاك افغانستان پراكندهاند (بلیو، «افغانستان»، 224؛ حیاتخان، همانجا). جگدال را نام دیگر جتها در بلوچستان دانستهاند (الفینستون، 293؛ حیاتخان، همانجا). جتهای افغانستان بیشتر به فارسی دری یا پشتو سخن میگویند. درگذشته، از راه زمینداری، شتربانی یا شترداری و كاروانسالاری زندگی میگذراندند. برخی نیز از راههای دیگر در میان قندهار و كابل در شرق، و هرات و مشهد در غرب زندگی میگـذراندند (برای توضیـح بیشتر، نك : «اقوام»، 359؛ ایرانیكا، I / 499). امروزه، جتها دستههای كولیوار خنیاگر، بندزن، سوداگر و پیشگو را شكل دادهاند (همانجا). شمار جتهای خنیاگر افغانستان را حدود 13 هزار تن تخمین زدهاند («اقوام»، همانجا). چَنگر، موصلی و چَلو را گروههایی از جت دانسته، و نام جت در شمال افغانستان را گوجور نوشتهاند ( ایرانیكا، همانجا).
این قوم گروهی از بازماندگان سپاه قزلباش هستند كه به فرمان نادر شاه شماری از آنها پس از فتح قندهار در 1150 ق / 1737 م در این شهر، و شماری دیگر در كابل («اقوام»، 639) و هرات (I / 224 , EI2) ماندند. قزلباش از طایفههای مختلفی از اقوام ترك، تركمن، كرد و لر تركیب یافته بود. محلههایی كه طایفههای قزلباش زندگی میكردند، به نام محلۀ كردها، لرها و خوافیها شهرت داشت (یزدانی، 1 / 137- 138). تركمنهای فارسیزبان ساكن كابل و شهرهای دیگر را نیز از همین طایفه دانستهاند ( دایرةالمعارف... ، 2048). در آغاز، افراد هر گروه قومی قزلباش به زبان مادری خود صحبت میكردند. زبان فارسی دری بهتدریج جایگزین زبان تركی و زبانهای دیگر شد. بسیاری از تركزبانان قزلباش هنوز زبان تركی را حفظ كردهاند و در میان خود به این زبان سخن میگویند («اقوام»، 640 ؛ حیاتخان، 310). شمار قزلباشها را حیاتخان (همانجا) حدود 20 هزار خانوار، و دوپری میان 200 تا 300 هزار تن («اقوام»، 638) نوشتهاند. قزلباشها شیعه هستند. امیر عبدالرحمان خان بسیار كوشید تا آنها را به قبول مذهب تسنن وادارد، اما جز شمار اندكی از آنان كه از راه تقیه مذهب حنفی را پذیرفتند، بقیه به مذهب شیعه باقی ماندند (همان،641 ؛ دوپری، 59). تیمور شـاه درانی (سل 1186-1207 ق / 1772-1793 م) كه زبان فارسی و رفتار و آداب ایرانی در دربارش معمول بود، مشاوران و خدمتگزاران دربارش را از میان قزلباشها برگزیده بود («اقوام»، 640). پس از آن نیز بسیاری از قزلباشها به كارهای دولتی و اداری مانند صندوقداری، مستوفیگری و منشیگری، و شماری به كار صنعت و بازرگانی در شهرها اشتغال داشتهاند (حیاتخان، دوپری، همانجاها؛ كلیفرد، 61؛ یزدانی، 1 / 138).
قرقیزها گروهی از اقوام ترك مغولی هستند كه به زبان تركی قپچاقی (دوپری،61 )، یـا قرقیزی ـ قپچاقی (آكینر، 335)، از گروه زبانهای تركی شمال سخن میگویند. در حدود میانۀ سدۀ 18 م، زیستگاه قرقیزها سلسلهكوههای پامیر ـ آلتایی بود. حدود دو هزار قرقیز تا 1357 ش / 1978 م در كوهستان پامیر افغانستان در دالان وَخان میزیستند. در این سال، پس از كودتای كمونیستی در كابل، بیش از نیمی از آنها به پاكستان گریختند («اقوام»، 405). تا آن زمان، قرقیزها شكل معیشت سنتی را در كوچنشینی، و سازمان اجتماعی خود را بدون نفوذ و تأثیر اجتماعات بیرون از جامعۀ خود حفظ كرده بودند (همان، 407).
قومهای هندو و سیک از اقوام هندو هستند و در مراكز شهری افغانستان زندگی میكنند. زبان مادریشان هندیی پنجابی است و به زبان دری یا پشتو هم صحبت میكنند. مذهب هندوها و سیكها، سیك یا هندویی است (دوپری،64 -63 ؛ الفینستون، 293-294؛ نیز نك : ایرانیكا، I / 499).هندوها و سیكها در شهرها به بازرگانی، صرافی و زرگری اشتغال داشتند و در كابل گروههای بانفوذ كوچكی تشكیل داده بودند (دوپری، همانجا؛ حیاتخان، 311). گروهی از هندوها در ناحیۀ كوه دامن، در شمال كابل، به باغبانی و گلكاری میپرداختند (EI2, I / 224). شمار هندوها را حدود 20 هزار، و سیكها را حدود 10 هزار تن تخمین زده بودند (دوپری، همانجا).
براهوییها گروهی قومی هستند كه خود را شاخهای از بلوچ میدانند و در جنوب غربی افغانستان زندگی میکنند. زبان مادریشان براهویی (دراویدی) است و به زبانهای پشتو و بلوچی آشنایی دارند. طایفههای مهم براهویی عبارتاند از: ایدوزی، لاوَرزی، یاگیزی، زِركندی و مَهمَسانی ( ایرانیكا،I / 498 ؛ دوپری، 62).شمار براهوییها را حدود 10 هزار (همانجا) تا 18 هزار تن («اقوام»، 177) تخمین زدهاند. بیشتر براهوییها كشاورز و گلهدارند و با كار روی زمینهای اجارهای و نگهداری و چراندن دامهای خانهای پشتون و بلوچ زندگی میگذرانند (دوپری، ایرانیكا، همانجاها).
یهودیان گروه كوچكی بودند كه در كابل، قندهار و هرات و برخی شهرهای تركنشین افغانستان زندگی میكردند (كلیفرد، 62؛ دوپری، 64). شمار اندكی از آنها به عبری، و بقیه به زبان فارسی دری یا پشتو سخن میگفتند. یهودیان از راه بازرگانی و صرافی زندگی میگذراندند (دوپری، همانجا). حیاتخان (ص 313) از 40 خانوار یهود در كابل و هرات یاد میكند كه بیشتر به كار ساخت و فروش شراب مشغول بودند. شمار یهودیان را از 150 خانوار (نك : علیآبادی، 29) تا چند هزار تن (نك : دوپری، همانجا) تخمین زده بودند. در چند دهۀ اخیر، بسیاری از یهودیان افغانستان را ترك كردهاند. عرب: عربها گروهی بودند كه ظاهراً در زمان سامانیان (سل 261- 389 ق / 874 - 999 م) از خراسان فعلی به افغانستان مهاجرت كردند. شماری از آنها بخشی از نیروی پادگان بالاحصار را تشكیل میدادند و شماری دیگر در جلالآباد و میان راه كابل به پیشاور میزیستند. با اینكه عربها در جامعهای جدا از گروههای قومی دیگر زندگی میكردند، بیشترشان زبان عربی را از یاد برده بودند (نك : الفینستون، 297- 298) و به دری یا پشتو، و برخی به فارسی آمیخته با واژههای عربی صحبت میكردند (دوپری، 63؛ نیز: ایرانیكا، I / 499).
اُریوال، اروین، «قومیت بلوچ در افغانستان»، ترجمۀ منیر حسینیون (نك : هم ، افغانستان: اقوام ـ كوچنشینی)؛ اسعدی، مرتضیٰ، جهان اسلام، تهران، 1366 ش؛ افشار یزدی، محمود، افغان نامه، تهران، 1359 ش؛ افغانستان: اقوام ـ كوچنشینی، مجموعه مقالات، به كوشش محمدحسین پاپلی یزدی، مشهد، 1372 ش؛ الفینستون، مونت استوارت، افغانان: جای، فرهنگ، نژاد، ترجمۀ محمدآصف فكرت، مشهد، 1376 ش؛ اوسن، ژان، «محیط و تاریخ در جهانبینی قبیلۀ پاشایی»، ترجمۀ محمد عباسپور (نك : هم ، افغانستان: اقوام ـ كوچنشینی)؛ بارتولد، و. و.، تذكرۀ جغرافیای تاریخی ایران، ترجمۀ حمزه سردادور، تهران، 1308 ش؛ همو، گزیدۀ مقالات تحقیقی، ترجمۀ كریم كشاورز، تهران، 1358 ش؛ پژواك، عتیقالله، غوریان، كابل، 1345 ش؛ جمالزاده، محمدعلی، «افغانستان»، وحید، تهران، 1344 ش، س 3، شم 1؛ دایرةالمعارف فارسی؛ دبا؛ سانلیور، پیر، «نقشۀ جدید قومی افغانستان»، ترجمۀ ابوالحسن سروقد مقدم (نك : هم ، افغانستان: اقوام ـ كوچنشینی)؛ علیآبادی، علیرضا، افغانستان، تهران، 1372 ش؛ فردیناند، كلاوس، «كوچنشینی در افغانستان»، ترجمۀ حسن خباززاده (نك : هم ، افغانستان: اقـوام ـ كوچنشینی)؛ فیلد، هنری، مردمشناسی ایران، ترجمۀ عبدالله فریار، تهران، 1343 ش؛ كارلس، هیو، «تاجیكهای درۀ پنجشیر جبال هندوكش»، ترجمۀ حسن مسعودی، مردمشناسی، تهران، 1355 ش، س 1، شم 4- 5؛ كلیفرد، مری لوئیس، افغانستان، ترجمۀ مرتضى اسعدی، تهران، 1368 ش؛ گلی، امینالله، تاریخ سیاسی و اجتماعی تركمنها، تهران، 1366 ش؛ لوگاشوا، بیبی رابعه، تركمنهای ایران، ترجمۀ سیروس ایزدی و حسین تحویلی، تهران، 1359 ش؛ یزدانی، حسینعلی، پژوهشی در تاریخ هزارهها، قم، 1372 ش؛ نیز:
Akiner, Sh., Islamic Peoples of the Soviet Union, London, 1983; Bellew, H. W., Afghanistan and Afghans, Lahore, 1979; id, An Inquiry into the Ethnography of Afghanistan, Graz, 1973; Benveniste, E., «Les Langues de l’ Afghanistan», La Civilisation iranienne, Paris, 1952; Dupree, L., Afghanistan, New Jersey, 1973; EI2 ; Hayat Khan, M., Afghanistan and its Inhabitants, tr. H. Priestley, Lahore, 1981; Iranica ; Ivanow, W., «On the Language of the Gypsies of Qaināt», Journal of the Asiatic Society of Bengal, 1914, vol. X, no. 2; Muslim Peoples, ed. R. V. Weekes, Westport, 1984; Robertson, G. S., The Kafirs of the Hindukush, Oxford, 1974. علی بلوكباشی (دبا)
پس از قتل نادر شاه افشار (1160 ق / 1747 م)، احمدشاه دُرّانی (د 1186 ق / 1772 م) بـهسوی شرق ایـران رفـت (نك : ابوالحسن گلستانه، 58 بب ) و سرانجام قندهار را تختگاه حكومتی قرار داد كه پس از او، در دورۀ فرزندش تیمور شاه (د 1207 ق / 1793 م) با پایتختی كابل ادامه یافت. در عصر تیمور شاه هنوز سنتهای دیوانی و آرایهها و پیرایههای دربارهای پیشین رعایت میشد (نك : فیض محمد، 1 / 61؛ الفینستون، 199). او با تكیه بر تاجیكها، قزلباشها و عناصر شهری و آنان كه به هویت ایرانی خویش پایبند بودنـد، كشور را اداره میكـرد (فیض محمد، 1 / 50، 53؛ نیز نك : ایرانیكا، I / 548).تیمور شاه به شعر و شاعری علاقۀ بسیار داشت (نك : فوفلزایی، 1 / 58 - 59)، و به پیروی از حافظ، بیدل و صائب غزل میگفت. وی انجمنی از شاعران عصر خود تأسیس كرده بود كه شعر عبدالقادر بیدل را در آنجا تحلیل و تفسیر و تتبع میكردند. علاقۀ تیمور شاه به شعر و ادب فارسی دری بهحدی بود كه امور دیوانی و كشورداری را در گوشهوكنار كشور به شاعران عصر واگذار كرده بود. محمدرضا برنابادی، الله ویردی حیرت و میر هـوتك افغان از شاعران و ادیبـان ایـن عصر، و صاحـب مناصب و سمتهای دولتی بودند (نك : همو، 2 / 466؛ بب ؛ نائل، سیری ... ، 10). آوازۀ شعردوستی و شاعرپروری تیمور شاه بهحدی بود كه برخی از سخنوران فارسیگوی از ایران، بهقصد پیوستن به دربار او روانۀ كابل شدند. میرزا محمد فروغی اصفهانی از این گروه سخنـوران است كه به گفتۀ الفینستون (همانجا) اشعار تیمور شاه را تصحیح میكرده است (نیز نك : فیض محمد، 1 / 61). وضع ادبی عصر تیمور شاه در دورههای اخلاف او نیز ادامه داشت. در سالهای 1255- 1258 ق / 1839-1842 م كه شاه شجاع سدوزایی با پشتیبانی انگلیسیها حكومت را در دست داشت، بهسبب علاقۀ شدید او به غزلیات حافظ و صائب، تقلید و تتبع از شعر آنان در میان سخنوران كشور رواج یافت. شاه شجاع خود به تتبع دیوان حافظ میپرداخت و به اسلوب غزلهای او غزل میساخت (نك : شاه شجاع، سراسر کتاب). او نثر را هم ساده و بیپیرایه مینوشت. كتاب واقعات او نمونۀ نثر ساده و مرسل این دوره محسوب میشود. مداخلات آشكار دولت انگلیس در امور كشور در عهد شاه شجاع، روح حماسی را در سخنوران بیدار كرد، بهطوریكه شاعران این دوره به ساختن منظومههای حماسی توجه كردند و رشادتها و سلحشوریهای رجال ملی و احساسات وطنخواهانه را در شعر مطرح ساختند. ازجملۀ آن منظومهها ست: جنگنامۀ محمدغلام غلامی كوهستانی (كابل، 1336 ش)؛ اكبرنامه مشتمل بر شرح جنگ اول افغان و انگلیس، به وزن و سیاق شاهنامۀ فردوسی (كابل، 1330 ش)؛ محاربۀ كابل و قندهار، اثر قاسم علی (آگره، 1272 ق) (برای اطلاع از دیگر منظومههای حماسی این دوره، نك : حبیب، 49-64). در میانۀ سالهای 1285-1296 ق / 1868- 1879 م كه امیر شیر علیخان برای دومین بار بر مسند قدرت قرار گرفت، مقدمات اصلاح و تجدید حیات فرهنگی در افغانستان فراهم آمد. در 1290 ق، برای نخستین بار چاپخانه در كشور تأسیس شد و نشریۀ شمس النهار (كابل، 1290 تا 1295 ق) انتشار یافت. بیشتر سخنوران در این دوره با دربار و درباریان وابستگی داشتند؛ اما شاعرانی هم بودند كه دور از دربار، مناسب و مطابق مذاق مذهبی و اعتقادی خود شعر میگفتند. احمد نقشبندی (د 1315 ق / 1897 م) به پیروی از نظامی گنجوی، گلشن حیرت را در وصف حضرت رسول (ص)، و گلشن مجددی را دربارۀ صحابه و صوفیان نقشبندی نظم كرد. او در غزل نیز از حافظ پیروی میكرد (نائل، سیری، 191 بب ). میرزا محمدابراهیم گوهری هروی (د 1323 ق / 1905 م) در منقبت و نیز تعزیت ائمۀ اطهار(ع) قصیده میسرود. او مدتی در مشهد زیست و كتاب ذریعة الرضویه را در 1321 ق در آنجا تألیف كرد. طغیان البكاء و سفرنامه نیز ازجملۀ آثار او ست (ریاضی هروی، 115-116، 162؛ خسته، یادی ... ، 101-102). در دورههای یادشده، شعر عبدالقادر بیدل در میان سخنوران و فضلای افغانستان بهعنوان دلنشینترین گونۀ شعر فارسی تلقی میشده است؛ اما باآنكه شعر او در یكونیم سدۀ اخیر بر سنتهای فكری، هنری و حتیٰ بر عواطف و روابط اجتماعی مردم افغانستان تأثیر گذارده است (نك : مولایی، «بازگشت ... »، 60 بب ؛ بچكا، 50)، تنها منبع مورد توجه سخنوران معاصر افغانستان به شمار نمیآید، بلكه شاعران این دیار همواره در سرودن شعر به استادان سبكهای خراسانی و عراقی در شعر فارسی، خاصه حافظ، مولوی و فردوسی، نیز نظر داشتهاند (قس: مولایی، برگزیده ... ، 9). بیتردید، رویكرد سخنوران نواحی غرب افغانستان مانند هرات و حوالی آن به اسلوب شعر شاعران دورۀ بازگشت در ایران نیز همراه با توجهی خاص بوده است، بهویژه آنكه یكی از طرفداران مشهور این سبك، یعنی فتحالله خان شیبانی، در حدود 1273 ق / 1857 م، در اردوی ایران در هرات به سر میبرد (آرینپور، 1 / 133 بب )، و حضور او در هرات بیگمان در معطوفكردن نظر سخنوران آن خطه به شعر سبك خراسانی و طرز عراقی مؤثر بوده است. همانندی شعر بسیـاری از سخنوران نیمۀ نخست سدۀ 14 ق / 20 م ــ كه پروردۀ انجمن ادبی هرات بودهاند، یا با اهالی آن انجمن حشرونشر داشتهاند ــ مانند اسماعیل سیاه، عبدالحسین توفیق، لطیف ناظمی و دیگران با شعر استادان سبكهای خراسانی و عراقی، حاكی از تأثیر این سبكها بر سخنوران آن خطه است. حتى خلیلالله خلیلی ــ كه شعرش در حوزۀ مختصات سبكهای یادشده قابل بررسی است ــ بدان سبب كه چندی در هرات به سر برد، متأثر از نفوذ شعر استادان سبك خراسانی و طرز عراقی در آن خطه بوده، و مانند شاعران مركز افغانستان به خصایص شعر بیدل وابسته نشده است. امیر حبیبالله (حک 1319- 1337 ق / 1901- 1919 م) که افغانستان را با مرزهای مشخص و آرامش نسبی از پدرش، امیر عبدالرحمان تحویل گرفت، به شیوۀ كشورهای غربی مدرسۀ عالی دایر كرد، و طب و پزشكی نوین را در كشور رواج داد (نك : ایرانیكا، I / 554 ؛ كلیفرد، 174 بب ). درست است كه در عصر پدر امیر حبیبالله، آثاری چون دیوان عایشۀ درانی، شاعر عصر تیمور شاه (كابل، 1305 ق) و دیوان میر هوتك افغان (كابل، 1303 ق) به چاپ رسید و تاریخی كه توسط میر منشی سلطان محمد خان در احوال امیر عبدالرحمان در لندن چاپ شده بود (1900 م)، به نام تاج التواریخ ترجمه، و در بمبئی منتشر شد (آهنگ، 16-17)، اما اینها همه در سطحی محدود بود و تأثیری جدی بر ادب و فرهنگ افغانستان نداشت؛ در صورتی كه در عهد امیر حبیبالله كار نشر ادب و فرهنگ بهجد دنبال میشد. او به ثبت وقایع تاریخی روزگار خود علاقه نشان میداد. سراج التواریخ فیضمحمد كاتب ــ كه تاریخ مدون و بسیار سودمند افغانستان از عصر احمد شاه درانـی تـا عهد امانالله خـان محسوب میشود ــ با مساعدت او منتشر شد (كابل، 1331-1334 ش). یكی دیگر از وقایعنگاران ادیب این عصر كه بیرون از مرزهای افغانستان، در مشهد مقیم بود، محمدیوسف ریاضی (1290-1330 ق) است (نك : فیض محمد، 3(1) / 287؛ فكرت، 1-10). او افزون بر دیوان غزلیات و منبع البكاء (مراثی شهیدان كربلا)، وقایع تاریخ افغانستان را از عهد احمد شاه تا 1324 ق در عین الوقایع با نثری روان و ساده نوشته است (همۀ آثار منظوم و منثور او به نام بحرالفوائد در مشهد در 1324 ق چاپ سنگی شده است). پیش از اینها نیز تواریخ افاغنه نوشتۀ یعقوب علی خوافی در 1307 ق (چ كابل، 1336 ش)، و تتمة البیان فی تاریخ الافغان، نوشتۀ سید جمالالدین اسدآبادی (قاهره، 1318 ق)، دربارۀ تاریخ معاصر افغانستان تدوین شده بود. انتشار سراج الاخبار كه ازجملۀ نشریات مؤثر و مفید در حوزۀ ادب، فرهنگ و سیاست محسوب میشود، در عصر امیر حبیبالله آغاز شد. این نشریه، نخست در 1323 ق / 1905 م به مدیریت مولوی عبدالرئوف خان، مدرس مدرسۀ شاهی، با نام سراج الاخبار افغانستان انتشار یافت، اما درپی انتشار نخستین شماره براثر فشار دولت انگلیس توقیف شد (آهنگ، 28). 6 سال بعد، انتشار سراج الاخبار (بدون ذكر كلمۀ افغانستان) به كوشش محمود طرزی آغاز شد و به مدت 8 سال، بیوقفه و فعالانه ادامه یافت. سراج الاخبار بهسبب مبارزه با استعمار بریتانیا، دفاع از آزادی زنان، نشر ادبیات فارسی و زبانهای انگلیسی، فرانسه و آلمانی و كمك به رشد پدیدۀ ترجمه در افغانستان، یكی از جراید ممتاز منطقه به شمار میآید و تأثیر آن بر فارسیزبانان آسیای میانه، شبهقارۀ هندوستان و حتیٰ تركیه محقق مینماید. این نشریه در پرورش حس وطنخواهی و «ملیت افغان» نیز مؤثر بوده است. تغییر نام سراج الاخبار به سراج الاخبار افغانیه (از شم 6، س 1 بب )، و نیز تغییر نام مدیر مسئول آن از محمود طرزی به محمود افغانی، گویای گرایش وطنخواهانۀ این نشریه و تأثیر آن در تعالی و رشد «ملیت افغان» است.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید