افغانستان
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
جمعه 16 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/230988/افغانستان
یکشنبه 19 اسفند 1403
چاپ شده
4
بزرگترین مجسمۀ بودا در جهان (به ارتفاع 55 متر) در شهر بامیان و دریاچههای بند امیر (بریتانیکا، همان، I / 170)، موزۀ کابل که به کمک یونسکو برپا شده، و حاوی مجموعههایی از آثار باستانشناختی کشور است («لاروس ... »، 397)، آرامگاه خواجه عبدالله انصاری در هرات، نقاشیهای تپهمرجان در نزدیکی کابل (مربوط به سدۀ 4 م) و نقاشیهای دورۀ ساسانی در محل «دختر نوشیروان» در شمال غربی شهر بامیان (رایس، 166-165) از دیدنیهای افغانستان به شمار میآمدهاند. مجسمۀ بودا در 2001 م توسط گروه طالبان تخریب گردید.
اصطخری، ابراهیم، مسالک و ممالک، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1347 ش؛ پورداود، ابراهیم، ادبیات مزدیسنا، بمبئی، 1318 ش؛ حدود العالم؛ علیآبادی، علیرضا، افغانستان، تهران، 1372 ش؛ فرهنگ، محمد صدیق، افغانستان در پنج قرن اخیر، قم، 1371 ش؛ گروتسباخ، اروین، جغرافیای شهری در افغانستان، ترجمۀ محسن محسنیان، مشهد، 1368 ش؛ نیز:
Bellew, H. W., Afghanistan and the Afghans, London, 1878; id, Afghanistan, a Political Mission in 1857, London, 1920; Britannica, 2010; ibid, macro, 1978; Britannica Book of the Year (1988) ; Brüning, K., Asien, München, 1971; The Cambridge Encyclopedia of the Middle East and North Africa, Cambridge, 1988; EI2; Encyclopaedia Asiatica, ed. E. Balfour, New Delhi, 1982; Fisher, W. B., «Afghanistan: Physical and Social Geography», The Middle East and North Africa 1984-1985, London, 1984; Fraser-Tytler, W. K., Afghanistan, London etc., 1953; Gregorian, V., The Emergence of Modern Afghanistan, California, 1969; Heathcote, T. A., The Afghan Wars, 1839-1919, London, 1980; Hyman, A., Afghanistan under Soviet Domination, 1964-83, London, 1977; Iranica ; Larousse Encyclopedia of Archaeology, London, 1977; Le Strange, G., The Lands of the Eastern Caliphate, London, 1966; Macmunn, G., Afghanistan from Darius to Amanullah, London, 1934; Newell, R. S., The Politics of Afghanistan, London 1972; Rafferty, K., «Afghanistan: Economy», The Middle East and North Africa, 1984-85, London, 1984; Redard, G., Afghanistan, Zurich, 1974; Rice, T. T., Ancient Arts of Centeral Asia, London, 1965; Shahrani, M. N., «Afghanistan», Encyclopedia of the Modern Middle East, New York, 1996, vol. I; Spate, O. H. K., «India and Pakistan», The Changing Map of Asia, London, 1974; Stilz, D., Entwicklung und struktur der afghanischen Industrie, Meisenheim, 1974; Unesco Statistical Yearbook, 1996, Unesco, 1997.عباس سعیدی (دبا)
تاریخ افغانستان بهعنوان کشوری مستقل از سرزمین مادری آن یعنی ایران، از دورۀ حکومت احمد شاه دُرّانی (ه م) (1160 ق / 1747 م) قابل مطالعه است. پیشاز این تاریخ، احوال این ولایت را ذیل تاریخ ایران و عنوانهای مستقل مربوط به سلسلههای حکومتی ایران چون طاهریان، صفاریان، سامانیان، غزنویان، غوریان، سلجوقیان، آل کرت، تیموریان، صفویان، افشاریان، و ولایات و شهرهایی چون خراسان، بلخ، مرو، طخارستان، قندهار، کابل، هرات، و قبایلی چون پشتون و افغان و جز آنها میتوان دید. پیشاز احمد شاه درانی، دو قبیلۀ غلجایی (غلزایی) و ابدالی (درانی) در بخشهایی از سرزمین افغانستان امروز به تأسیس حکومتهایی موفق شدند. نخست میر ویس غلزایی حکومتی در قندهار برآورد و پسرش محمود افغان هم در 1135 ق تا اصفهان پیش آمد و صفویان را برانداخت (لاکهارت، 175). اما دیری نپایید که نادر شاه افشار غلزاییان را سرکوب کرد و ولایات ایرانی شرق خراسان دوباره به پیکرۀ ایران پیوست (استرابادی، 301؛ درانی، 94). حکومت ابدالیان هرات که از 1130-1144 ق / 1718-1731 م حیات داشت، در این تاریخ به دست نادر برافتاد. بسیاری از سران قبایل افغان، ازجمله احمد خان و ذوالفقار خان، پسران محمدزمان خان ابدالی، در سپاه نادر به خدمت گماشته شدند (ابوالحسن گلستانه، 105). احمد خان پساز قتل نادر (1160 ق / 1747 م) با لشکر افغان، مستقیماً روانۀ قندهار شد و با استفاده از نابسامانی اوضاع ایران در پی کسب قدرت برآمد و سران قبایل افغان بهاتفاق، او را به پادشاهی برداشتند. نام قبایل متحد ابدالی به درانی تغییر یافت و احمد شاه، از خاندان سدوزایی، درّ درّان لقب گرفت (حسینی، 1 / 44، 51-52). او بهزودی با استفاده از آشفتگی اوضاع تیموریان هند، قلمرو خود را گسترش داد (گانکوفسکی، 40) و لاهور، بلخ، بدخشان و دهلی را نیز گرفت (راجرز، 69؛ مفتی لاهوری، 1 / 202-203؛ الیت، VIII / 150-157, 280). پیروزی نیروهای احمد شاه بر سپاه نیرومند قبایل متحد مراهته (مراته) در جنگ پانیپت (1174 ق) اهمیت بسیار داشت (سرکار، 433-441؛ حسینی، 2 / 956-1021؛ درانی، 140-141)، زیرا به انگلستان فرصت کافی داد تا پایگاه خویش را که در جنگ پلاسه (1170 ق / 1757 م) در بنگال به دست آورده بود، استحکام بخشد. تصرف خزانۀ نادر شاه از عواید هند که بالغ بر 260 میلیون روپیه میشد (فیضمحمد، 1 / 10)، در آغاز کار به احمد شاه فرصت و امکان داد تا دولت نوپای درانی را استحکام بخشد (حسینی، 1 / 55-56؛ موسوی، 51؛ ابوالحسن گلستانه، 60). او که در ارتش نادر خدمت کرده، و با اصول تشکیلات دولتی آن که تداوم ساختار عصر صفوی بود، آشنایی داشت، همان اصول را در نظام اداری دولت خود مُجرا گردانید (فوفلزایی، تیمورشاه ... ، 313-407). درعینحال، احمد شاه به پیروی از صفویان یک نیروی نظامی همچون قزلباشان از افراد غیر پشتون به نام «غلامان شاهی» سازمان داد و در تنظیم این نیرو از تجربیات تقی خان شیرازی بهره جست (حسینی، 1 / 67). پس از او، پسرش تیمور شاه که پیش از سلطنت، حکومت بعضی ولایات را در اختیار داشت، به سلطنت رسید (حسینی، 1 / 612-617، 2 / 649-707؛ درانی، 131-132؛ راجرز، 71-72). از رخدادهای مهم پادشاهی تیمور، انتقال پایتخت از قندهار به کابل در 1189 ق / 1775 م بود. وی سرانجام در 1207 ق / 1793 م در کابل درگذشت. گفتهاند تیمور شاه در اخلاق و عادات، از بسیاری جهات نقطۀ مقابل پدر، و مردی مسالمتجو، آرامشدوست، تجملپسند، ادیب و شاعر بود و دربارش به انجمنی ادبی شباهت داشت (فرهنگ، 1(1) / 164). پس از او پسرش زمان شاه، والی کابل، به کمک سرداران درانی، خصوصاً سردار پاینده محمد خان و سران سپاه بر تخت پادشاهی نشست. او که هنگام جلوس 20 سال داشت، جوانی دلیر، بااراده و بلندپرواز بود. در آغاز حکومت زمان شاه دو برادرش، همایون والی قندهار و محمود والی هرات، سر از اطاعت و قبول سلطنت او برتافتند. همایون گرفتار و کور شد؛ ولی محمود به ایران پناهنده گشت (فوفلزایی، درة الزمان ... ، 70-71). چندی بعد در 1213 ق / 1798 م پساز کشف توطئهای، گروهی از سرداران درانی و افسران قزلباش و نیز سردار پاینده محمد خان اعدام گردیدند. این واقعه موجب شورش پسران پاینده محمد خان شد و به برچیده شدن سلطنت زمان شاه انجامید (درانی، 169؛ فوفلزایی، همان، 133). او در 1216 ق / 1801 م به فرمان برادرش محمود، نابینا گردید. زمان شاه در عرصۀ سیاست خارجی نیز فعال بود؛ سفیرانی بهترتیب به دربار آقامحمد خان و فتحعلی شاه قاجار فرستاد و از دربار قاجار نیز محمدحسن خان قراگوزلو بهعنوان سفیر در دربار او بود (درانی، 170). نامههای بسیاری نیز میان وزیران هر دو کشور ــ حاجی ابراهیم کلانتر و رحمتالله خان ــ مبادله میشد. زمان شاه که در اواخر سال 1212 ق به پنجاب لشکر کشید، نامهای به فرماندار انگلیسی نوشت و ضمن آنکه اطلاع داد که عازم فتح هند شمالی است، برای عقبراندن نیروهای مراهته نیز از او یاری خواست. خبر ورود زمان شاه و سپاه او به لاهور از یکسو با اشتیاق و شادمانی مسلمانان هند و نگرانی هندوان روبهرو شد، و ازسویدیگر دولت انگلیس را برآن داشت تا به اقدامات بازدارندهای دست بزند (فرهنگ، 1(1) / 184- 185). از آنجمله است تعیین مهدیعلی خان در 1213 ق / 1798 م و سرجان ملکم در 1215 ق بهعنوان سفیر در دربار ایران و انعقاد معاهدۀ اتحاد با دولت ایران در شوال 1215 / فوریۀ 1801 در برابر فرانسه و افغانستان (محمود، 1 / 10- 28). بههرحال پس از زمان شاه، برادر او محمود، از 1216 تا 1220 ق، و آنگاه شاهشجاع برادر دیگر زمان شاه، هریک دوبار به پادشاهی رسیدند. دوران این دو همواره دستخوش آشوب و قیام بود. استانهای دوردست دعوی خودمختاری میکردند و از دادن مالیات و خراج سر بر میتافتند (فرهنگ، 1(1) / 202-203). این حوادث منجر به تجزیۀ قلمرو درانیها شد. در شمال هندوکش، چند ناحیۀ خاننشین به امارت بخارا پیوست. در جنوب، خاننشین کلات مستقل شد. در شرق، رنجیت سینگه، فرمانروای سیک، ملتان، کشمیر، دیرهجات و پیشاور را یکی پساز دیگری تصرف کرد. خروج استانهای ثروتمند هند که درآمد بسیار داشتند، از قلمرو درانیها، حکومت کابل را ضعیف ساخت ( ایرانیکا، I / 548). فرزندان پاینده محمد خان رئیس قبیلۀ بزرگ و نیرومند محمدزایی که هنوز کین اعدام پدر به فرمان زمان شاه را در دل داشتند، با نابینا و کشتهشدن برادر خود فتح خان، قیام کردند و سلطنت سدوزایی را برانداختند. گرچه این برادران هم مدتی با هم دست به گریبان بودند، اما سرانجام دوستمحمد خان بر دیگران پیروز شد و مملکت را هرچند با قلمرو محدودتر، دوباره متحد و متشکل ساخت (فرهنگ، 1(1) / 217- 218). دوستمحمد در 1252 ق / 1836 م رسماً لقب امیر یافت، اما حکومت بسیاری از ولایات در دست برادران و پسرانش بود. وی کوشید تا سپاهی منظم و آموزشیافته تشکیل دهد و برای فراهم آوردن هزینۀ آن، از بازرگانان و ثروتمندان اعانه یا قرضۀ جهاد ــ گاهی به زور و شکنجه ــ میگرفت (همو، 1(1) / 232-233). در عرصۀ سیاست خارجی، دوستمحمد نخست خواستار حمایت فرمانـدار کـل انگلیسی هند در برابر سیکها شد. چون انگلیسیها به بهانۀ سیاست عدم مداخله در امور همسایگان ناامیدش ساختند، دوستمحمد خان از محمد شاه قاجار در برابر سیکها یاری خواست (همو، 1(1) / 235؛ سپهر، 2 / 274). از سویی برادران دوستمحمد که حکومت قندهار را در دست داشتند، چون از کوشش برادر برای رابطه با انگلیسیها اطلاع یافتند، داوطلبانه خود را تحت حمایت دولت قاجار قرار دادند (فرهنگ، همانجا). در کابل هنوز هیئت انگلیسی حضور داشت که یک هیئت روسی وارد آنجا شد و بهاینترتیب افغانستان به میدان رقابت قدرتهای بزرگ و عرصۀ تاختوتازهای استعماری اروپا تبدیل گردید ( ایرانیکا، I / 549). انگلیسیها به این بهانه که منافعشان در هند مستقیماً توسط دوستمحمد و توطئههای روس در خطر است، سیاست ناپایدارسازی در افغانستان را پیش گرفتند و سپس شاهشجاع را که در حمایت آنان در لودیانه به سر میبرد، با پشتیبانی ارتشی انگلیسی به نام «ارتش سند» در 1256 ق / 1840 م به کابل آوردند و بر تخت سلطنت نشاندند. دوستمحمد به بخارا پناه برد. در کابل شاهشجاع بهظاهر شاه بود و همۀ اختیارات در دست مکناتن، نمایندۀ بریتانیایی مقیم کابل، قرار داشت. اشغال کابل توسط ارتش بریتانیا اگرچه بهآسانی صورت گرفت، اما بهزودی به مصیبتی بزرگ برای آنها تبدیل گردید. نبردهای چریکی به رهبری دوستمحمد و پس از آنکه او خود تسلیم انگلیسیها شد و به لودیانه اعزام گردید، به رهبری پسرش اکبر خان، شدت گرفت. مکناتن و معاونش کشته شدند و عرصه چنان بر انگلیسیها تنگ شد که ناچار از کابل عقب نشستند و تقریباً همۀ 16 هزار تن سپاهیان بریتانیا در راه کابل ـ جلالآباد نابود شدند، جز یک تن که خبر این نابودی را به جلالآباد رسانید. در پی این شکست، انگلیسیها سپاهی به رهبری ژنرال پالک برای مجازات افغانان به کابل فرستادند. این سپاه که در شعبان 1258 / سپتامبر 1842 وارد کابل شد و آن شهر را به آتش کشید، 3 روز بعد بیرون رفت و شاهشجاع هم که حمایت انگلیسیها را از دست داده بود، کشته شد. پس از شجاع، پسرانش ــ فتـحجنگ و شاپـور ــ هریک مدتـی کوتـاه بـر تخـت کابـل نشستند، تا آنکه دوست محمد در 1259 ق / 1843 م به کابل بازگشت (پاتنجر، 1-80، جم ). دوستمحمد در دورۀ دوم سلطنت خویش با انگلیسیها متحد شد و پیمان پیشاور را در 1271 ق / 1855 م امضا کرد و از استانهای پیشاور، سنـد و کشمیـر چشم پوشیـد و در برابر آن، از انگلیسیها مستمری سالانه دریافت کرد و به گسترش قلمرو خویش از جوانب دیگر پرداخت. او در مدت نزدیک به 10 سال توانست قلمرو دولت افغان را تقریباً به وضع و چهارچوب مرزهای امروزی درآورد. او در فاصلۀ سالهای 1266 و 1276 ق / 1850 و 1859 م سرزمینهای میان هندوکش و آمودریا را به قلمرو خود ملحق ساخت و پساز مرگ برادرش، کهندل خان، قندهار را در 1272 ق / 1856 م متصرف شد و سپس به تسخیر هرات اقدام کرد. هرات در حکومت یارمحمد خان ظهیرالدوله و سلطان احمد خان سرکار ــ که دومی برادرزاده و داماد دوستمحمد خان بود ــ در قلمرو دولت قاجار قرار داشت. بهموجب پیمان 1273 ق دولت انگلستان به حمایت از دوستمحمد در برابر ایران برخاست و در 1279 ق هـرات را از ایران انتزاع کـرد و به افغانان داد. دوستمحمد در همان سال در هرات درگذشت (فرهنگ، 1(1) / 299، 305). پس از او پسر و ولیعهدش شیرعلی در هرات بر تخت نشست؛ اما برادرانش به مخالفت برخاستند و سرانجام محمداعظم و عبدالرحمان پسر محمدافضل کابل را متصرف شدند و محمدافضل که در زندان غزنی بود، به کابل آمد و بر تخت سلطنت نشست (1282 ق / 1865 م) و شیرعلی به هرات پناه برد (غبار، 591). محمدافضل خان در 1284 ق / 1867 م درگذشت و برادرش محمداعظم، امیر کابل شد. درهمینزمان، جمالالدین اسدآبادی که در بالاحصار کابل اقامت داشت، با امیر محمداعظم خان ارتباط و مراوده یافت (مجموعه ... ، تصاویر 47-50). امیر شیرعلی هنگامی که در هرات بود، پسرش محمدیعقوب را با هدایایی به حضور ناصرالدین شاه فرستاد و گویا از او کمک خواست، ولی بهموجب معاهدۀ پاریس (1857 م) چنین مساعدتی ازسوی ایران ممکن نبود. سرانجام امیر شیرعلی خان به حمایت انگلیسیها در 1285 ق / 1868 م کابل را دوباره تصرف کرد و امیر محمداعظم و عبدالرحمان گریختند (فرهنگ، 1(1) / 353). امیر شیرعلی خان 10 سال سلطنت کرد و در این مدت اصلاحات و اقداماتی برای نوسازی کشور به عمل آورد. تأسیس کارگاههای صنعتی، چاپخانه، پستخانه و ایجاد ارتش منظم از آن جمله است. اما دشواریهایی که در سیاست داخلی و خارجی به وجود آمد، به امیر فرصت ادامۀ این اصلاحات را نداد، بلکه سلطنتش را نیز بر باد داد. بیاطلاعی امیر از معاملات سیاسی قدرتهای بزرگ، اطمینان بیشازحد به دولت روسیه، و پایداری در برابر انگلیس او را با موانع جدی روبهرو ساخت که سرانجام به سقوطش منتهی شد. او در آخر عمر به امید برخورداری از یاری روسیه به مزارشریف رفت؛ اما در آنجا بیمار شد و در 29 صفر 1296 ق / 22 فوریۀ 1879 م درگذشت (همو، 1(1) / 348-353). پس از او، امیر محمدیعقوب خان در کابل رشتۀ کارها را در دست گرفت و با انگلیسیها پیمان گندمک را در 4 جمادیالآخر 1296 ق / 26 مۀ 1879 م امضا کرد، و بهموجب آن چند ناحیۀ مهم و سوقالجیشی مرزی را در برابر مبلغی به انگلیسیها واگذاشت. دولت انگلیس با امضای این پیمان، نظارت بر مناسبات خارجی افغانستان را هم برعهده گرفت و در برابر، محمدیعقوب محافظت از سفیر انگلیس و تعمیر خط آهن را که احداث آن پیشبینی شده بود، تضمین کرد ( ایرانیکا، I / 552-553). پساز آن سفیر انگلیس وارد کابل شد، اما پساز یک ماه و نیم در 16 رمضان 1296 ق / 2 سپتامبر 1879 م به قتل رسید (فرهنگ، 1(1) / 356-357). در اکتبر همان سال، سپاه انگلیس کابل را اشغال کرد و امیر برکنار شد و شمار بسیاری از افغانها به اتهام شرکت در قتل سفیر اعدام شدند (فیضمحمد، 2 / 252-253)؛ اما مقاومت و نبرد مجاهدان و ملیون افغان برضد انگلیسیها در کابل و دیگر شهرها ادامه یافت. در همین وقت، فرمانده سپاه انگلیس به فرماندار کل هند، پیشنهاد کرد که افغانستان را به 3 بخش تجزیه کند: کابل و ترکستان افغانی به یکی از شهزادگان محمدزایی طرفدار انگلیس سپرده شود؛ قندهار بـا حاکمیت سردار شیرعلی خان ــ پسر حاکم درگذشتـۀ قندهار ــ بـا خودمختاری داخلی به هند مربوط گردد؛ و هرات با شرایطی که دربارۀ آن مذاکره خواهد شد، به ایران داده شود. اما این پیشنهاد عملی نشد و سرانجام فرمانده سپاه انگلیس متوجه سردار عبدالرحمان پسر امیر محمدافضل خان گردید که به ترکستان نزد روسها پناه برده بود. میان انگلیسیها و مادر سردار که در کابل بود، دراینباره تماسی برقرار شد و در همین موقع عبدالرحمان خود نیز وارد کشور گردید (فرهنگ، 1(1) / 361-362) و در 1297 ق / 1880 م در مراسم مجللی در شیرپور کابل که مقامات انگلیسی و سرداران افغان، ازجمله سردار محمدیوسف خان نمایندۀ عبدالرحمان خان، حاضر بودند، تفویض ادارۀ افغانستان به عبدالرحمان رسماً اعلام شد (همو، 1(1) / 373). در همین زمان، سردار محمـد ایوب خان، پسر امیر شیرعلی خان، حاکم هرات، برای مقابله با انگلیسیها رهسپار قندهار شد و در ناحیۀ مَیوَند نبردی سخت آغاز کرد که به شکست و تباهی کلی سپاه انگلیس انجامید. شمار کشتگان و اسیران انگلیس را در این جنگ که به جنگ میوند معروف است، 300‘1 تن گفتهاند (همو، 1(1) / 378-379). ایوب خان قندهار را محاصره کرد و به مکاتبه با مقامات انگلیسی پرداخت. ازآنسوی، فرمانده سپاه انگلیس با نیرویی که به کمک عبدالرحمان خان فراهم آورده بود، با شتاب خود را به قندهار رسانید. نیروهای ایوب خان شکسته و متفرق شدند و خود و خانوادهاش به هرات و فراه گریختند. ایوب خان در هرات دوباره سپاهی فراهم آورد و پساز خارجشدن نیروهای انگلیس از قندهار به آن شهر تاخت و آن را تصرف کرد و دوباره با انگلیسیها که پیشتر با عبدالرحمان پیمان بسته بودند و بهسختی از او حمایت میکردند، به مکاتبه پرداخت. اینان نیز وی را سرگرم کردند، تاآنکه عبدالرحمان با ارتش جدیدی که در کابل تشکیل داده بود، به قندهار رسید و آن شهر را در 1298 ق / 1881م تصرف کرد و هرات هم در همان سال به دست یکی از سردارانش (عبدالقدوس خان اعتمادالدوله) فتح شد (غبار، 663-664). ایوب خان به ایران پناه آورد و 6 سال مهمان دولت ایران بود (اعتمادالسلطنه، 176، 582 بب ). سپس به هند رفت و در 1332 ق / 1914 م در همانجا درگذشت.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید