القاب و عناوین
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 26 مرداد 1401
https://cgie.org.ir/fa/article/266503/القاب-و-عناوین
جمعه 29 فروردین 1404
چاپ نشده
ذیل
در آغاز دورۀ پهلوی، پس از تصویب قانون الغای القاب در 1304 ش/ 1925 م، استعمال این عناوین منسوخ شد، ولی شمار کمی از خطابهای اصلی باقی ماند، مانند «اعلیٰحضرت همایون شاهنشاه» برای شاه؛ «علیاحضرت» برای همسر شاه؛ «والاحضرت» برای شـاهزادگـان بلافصل؛ و «والاگهر» ــ در دوران محمدرضـا شاه ــ برای نوادگان سلطنت. این عناوین با انقراض سلسلۀ پهلوی در 1357 ش/ 1979 م از میان رفت. در اوایل دورۀ پهلوی خطاب جناب همراه با «مستطاب اجل» و «اشرف» برای نخستوزیر، سفرا، وزرا و استانداران، و خطاب «حضرت اجل» برای امرا به کار میرفت؛ اما در دوران پهلوی خطاب رسمی این مقامات «جناب» بود (نک : سالنامه ... ). نیز در زمان محمدرضا شاه خطاب «جناب» به برخی از نزدیکان دربار اعطا شد. زنانی که در این دوره به مقام وزارت، معاونت و سفارت رسیدند، خطاب «جناب بانو» داشتند. در اوایل حکومت وی، یک بار خطاب «جناب اشرف» به احمد قوام، قوامالسلطنه نخستوزیر اعطا شد، سپس مسترد و دوباره اعطا شد. نیز به آقاخان محلاتی عنوان «حضرت والا» اعطا شد.
این عناوین یا برخی از عناوین رسمی هستند که به مرور زمان عمومی میشوند و یا آنکه از ابتدا بهصورت غیررسمی متداول شدهاند. این عناوین معمولاً با نام کوچک فردْ همراه، و درواقع جزء هویت وی میگردند. این عناوین به چند دسته تقسیم میشوند: عناوین تمیزدهندۀ اصل و نسب مانند «سید» برای سادات و «میرزا» بعد از نام شاهزادگان در عهد صفوی و قاجار، که درهرصورت از خطابهای موروثی محسوب میشوند. دیگر، عناوین عمومی مراتب عمدۀ اجتماعی در سدههای اخیر، مانند «خان» عقب نام اهل شمشیر؛ «میرزا» جلو نام اهل قلم؛ و «شیخ، آخوند و ملا» جلو نام اهل علم. نیز عناوین عمومی حاکی از احترام، مانند عناوین آقا و خانم. و در آخر، عناوین زائران اماکن مقدس، مانند «حاجی» برای زائران کعبه؛ «کربلایی» برای زائران مرقد امام حسین (ع)؛ و «مشهدی» برای زائران مرقد امام رضا (ع).
در دوران کنونی، عناوین متداول در مکاتبات و مکالمات «آقا، خانم، بانو و دوشیزه»، و از عناوین تحصیلی «دکتر و مهندس» است. مهندس در گذشته برای معماران به کار میرفت، اما دکتر به دارندگان درجۀ دکتری، خواه پزشکی یا رشتههای دیگر، خطاب میشود. منع بهکاربردن این عناوین تحصیلی در مکاتبات اداری در دهۀ 1350 ش موفقیتآمیز نبود. پس از انقلاب اسلامی، عناوین جدیدی رواج یافت، مانند: «خواهر و برادر» به جای خانم و آقا؛ «حجت الاسلام و المسلمین» برای همۀ سطوح معممان که دورۀ مقدمات یا اواسط دورۀ خارج را طی کرده، و یا از نظر اجتماعی محترم باشند؛ «آیتالله» برای کسانی که دورۀ عالی یا خارج را در حوزۀ علمیه به اتمام رسانده، و جواز اجتهاد داشته باشند؛ و «آیت الله العظمى» برای کسانی که به مرجعیت نایل میشوند. «آیتالله، حجتالاسلام و ثقةالاسلام»، نخست عنوانهای 3 تن از علمای بزرگ بودند: علامۀ حلی، غزالی و کلینی. آنگاه در عهد قاجاریه بهتدریج بهصورت عناوین عام برای علما درآمدند و دو عنوان نخست در چند دهۀ اخیر به مراتب اهل علم تعلق گرفت، درحالیکه عنوان «ثقةالاسلام» تا حدّ نازلترین درجۀ روحانیت، یعنی طلاب سطحخوان، تنزل پیدا کرد.
القاب و ادعیۀ عناوین نامهها از مقولات تاریخی مربوط به جامعۀ سنتی است و امروز بهندرت کاربرد دارد و میتوان آنها را در دو دستۀ القاب وصفیِ صدر نامه و ادعیۀ عربی و فارسی بررسی کرد:
مجموعهای از نـامهای مرکب وصفی از باب تعارفات بود که بهطور نوعی به مناصب و موقعیتهای اجتماعی تعلق میگرفت و ازاینرو، با القاب وصفیِ شخصی ــ رسمی و یا غیررسمی ــ دو وجه تمـایز داشت: نخست آنکه معمولاً مجموعهای از چند لقب وصفی بود که از باب تعارفات و با نثری مسجع و متصنع پرداخته میشد، و دیگر اینکه نوعاً نه به اشخاص، که به موقعیتها تعلق میگرفت و درنتیجه جزئی از هویت فرد مورد خطاب نبود، مانند «ملک الامراء و الاکابر» برای امرای سپاه؛ «شمس الحق و الدنیا و الدین» برای وزرا و اهل قلم؛ و «وارث الانبیاء و المرسلین» برای علما (خویی، 3-16؛ نخجوانی، 2/ 2 بب ؛ کاشفی، 63).
این شیوۀ نگارش القاب و تعارفات در عناوین نامهها تا سدۀ 9 ق/ 15 م متداول بود. از زمان ترکمانان قراقویونلو و آققویونلو و صفویه (تحت تأثیر مترسلان عثمانی)، صورت تنظیم القاب در عناوین نامهها تا حدی تغییر کرد و از صورت القاب وصفیِ شخصی متمایز شد. به جای ترکیب متداول «نظام الدولة و الملة و الدین»، ترکیب «نظاماً للدولة و الملة و الدین» رایج شد، یعنی الفاظ نظاماً، کمالاً، شمساً و قواماً با الفاظی که مناسب وظایف مراتب عمدۀ اجتماعی بود، ترکیب و مرسوم شد، مانند «السلطنه، الدوله و المله» برای اهل شمشیر و حکام؛ «الصداره، الوزاره و الدیوان» برای وزرا و اهل قلم؛ و «السیاده، الافاده، الافاضه و الدین» برای اهل علم و سادات. ضمناً الفاظی مانند «عز، اقبال، شوکة، حشمه، رفعه و معالی» نیز حسب مورد برای مراتب سهگـانه به کار میرفت (مدرسی، 20، 41، جم ؛ سپنتـا، 87، 385، 389؛ ستوده، 6/ 9، 13، جم ).
در دورۀ قاجاریه بخش القاب و تعارفات در عناوین نامهها، جز دربارۀ شاه و علمای اعلام، بهندرت به کار میرفت و به جای آن، به بخش اوصاف خطابهای فرعی اهمیت داده میشد (قائممقامی، یکصدوپنجاه، 114، 118، 155، 176، 215؛ ستوده، 6/ 100 بب ).
ادعیۀ عربی، کوتاه بود و تاحدودی برای هریک از مناصب و موقعیتهای اجتماعی معین، و معمولاً در آخر عناوین میآمد و آغاز آن با «خلد الله، اعز الله و اید الله» و پایان آن با «ملکه، سلطانه و اقتداره» همراه بود. دستور چگونگی ترتیب و کاربرد این ادعیه برای مراتب اجتماعی در هر دوره معین بود (میهنی، 14- 18؛ هندوشـاه، 2/ 5، 12، جم ؛ خویـی، 17- 18؛ کاشفی، 4 بب ). ادعیۀ فارسی، طولانی بود و در آخر عناوین نامه، و یا بخشی از آن در ابتدا و بخشی دیگر در انتها میآمد. معمولاً سلاطین و علمای اعلام و معدودی از مقامات بالا، هم ادعیۀ فارسی و هم عربی داشتند. برخی اجزاء ادعیۀ فارسی عبارت بودند از: آرزوی بهرهگرفتن؛ در کامرانی و قدرت؛ و زمان نامتناهی. معمولاً این نوع ادعیه با لفظ زندگانی آغاز میشد که نخستین کلام صدر نامه نیز بود (میهنی، 41-42).
در دورۀ صفویه و قاجاریه، جز در مورد شاهان و علمای اعلام و مقامات بسیار بالا، ادعیه را در مکاتبات رسمی کمتر به کار میبردند، ولی در مکاتبات عادی، کاربرد آنها رایج بود؛ اما در عصر پهلوی، جز برای علما و یا در حوزههای علمیه و میان متقدمان، ادعیه رایج نبود. بعد از انقلاب اسلامی و گرایش به سنتها کاربرد ادعیۀ عربی رواج بسیار گرفته، و به مکاتبات دیوانی، روزنامهها و وسایل ارتباط جمعی نیز راه یافته است، مانند «مد ظله العالی» برای امام خمینی، «متع الله المسلمین ببقائه» برای مراجع، و «ایده الله» برای دیگران.
هویت علما، دانشمندان، شعرا و رجال سیاسی تا پیش از اجباریشدن نام و نام خانوادگی به روال فرنگی در 1304 ش، از چند عنصر تشکیل میشد: نام و نسب؛ نسبت به شهر یا روستا، طایفه، فرقه، شغل و حرفه؛ عناوین و القاب شامل کنیه، لقب وصفیِ شخصی ـ رسمی یا غیررسمی، خطاب رسمی و غیررسمی، و تخلص شعرا؛ و دیگر، عنوان اشهر که غالباً از عناصر فوق و یا شهرت دیگر و یا ترکیبی از آنها بود. اعیان و معاریف معمولاً دو جزء یا بیشتر از این عناصر را در هویت خود داشتند، مانند ابومنصور/ جمـالالدین/ آیتالله/ حسن/ بن یوسف بن مطهر/ حلی/ مشهور به علامه میان امامیه و معروف به ابنمطهر میـان عامه (نک : مدرس، 1/ 20)، بهترتیب: کنیه/ لقب/ عنوان خاص/ نام/ نسبت پدری/ نسبت به شهر حله/ عنوان خاص «علامه» که یکی از عناوین اشهر او ست و «ابنمطهر» که عنوان اشهر دیگر است. گاهی نیز ممکن بود یک نفر به چند لقب یا خطاب یا نسبت مشهور باشد و یا چند نفر به یک لقب یا کنیه و یا خطاب شهرت داشته باشند. بنابراین، تعیین دقیق هویت آنان کار دشواری است، بهخصوص در کتابشناسی و فهرستنویسی، مانند تذکرههای شعرا، شرححال رجال، و فرهنگها و دائرةالمعارفها. رسم شایع، تعیین «عنوان اشهر» بود ( نامه، 1/ دیباچه)، مانند کتاب روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات که روش عنوان اشهر را به کار برده است؛ نیز کتاب ریحانة الادب فی تراجم المعروفین بالکنیة او اللقب که ابتدا به شرححال و آثار معروفین به القاب و نسبتها پرداخته، و سپس معروفین به کنیه را معرفی کرده است. تعیین عنوان اشهر برای رجال سیاسی، بهخصوص در دوران قاجاریه، بهمراتب دشوارتر از عناوین علما و دانشمندانی بود که شهرت بسیار داشته، و بهلحاظ ثبت و تکرار عناوین آنان در کتب رجال حدیث و کتب شرححال علما و تذکرههای شعرا دارای عنوان اشهر بودهاند؛ بهخصوص که رجال قاجاریه معمولاً به القـاب وصفیِ شخصی ـ دیوانی شهـرت داشتهاند و این القـاب نیز غالباً در طول دورۀ قاجاریه به چند نفر اعطا شده، و بسیاری از رجال بزرگ در طول عمر به چند لقب مشهور بودهاند. این مشکل، نویسندۀ کتاب شرححال رجال ایران را وادار ساخته است تا شرححال رجال را برحسب نام کوچک آنان تدوین کند که کار مراجعه را بسیار دشوار میسازد.
با معرفی علم کتابداری و فهرستنویسی جدید در 3 دهۀ اخیر، مسئلۀ تعیین عنوان اصلی نویسندگان و مشاهیر و رجال برای فهرستها مورد توجه جدی قرار گرفته است و برخی از کتابخانهها، متخصصان و مراکز علمی روی آن کار کرده، و پیشنهادهایی دادهاند. مرکز خدمات کتابداری تهران همان روش «عنوان اشهر» را که در گذشته نیز مورد عمل بوده، و در کتاب اصول فن کتابداری و به دنبال آن در رسالۀ ناصر شریفی نیز پیشنهاد شده، پذیرفته، و براساس آن به تهیۀ فهرست مستند اسامی مشاهیر و مؤلفان پرداخته که 4 جلد آن منتشر شده است و ادامه دارد. پیشنهاد دیگری برای تعیین عنوان اصلی نویسندگان بر مبنای نام خاندانی که غالباً در نسبت به شهرها و روستاها و طوایف تعیین میشود، داده شده که فایده و کارایی آن محل تردید است (امیر، 7/ 631-635).
مبحث عناوین بهندرت بررسی جامع و مستقل شده، و تنها در برخی از کارها بدان اشاره گشته است؛ مانند جهانگیر قائممقامی، مقدمهای بر شناخت اسناد تاریخی، فصل 4 و 5. دربارۀ عناوین در دول اسلامی آثاری منتشر شده است که هم اشارههایی به عناوین در ایران در سدههای میانه دارد و هم خطابها و عناوین متداول در کشورهای اسلامی را که وجوه تشابه با عناوین در ایران دارد، معرفی میکند؛ مانند قلقشندی، صبح الاعشى، جلدهای 5 و 6، مربوط به سدۀ 9 ق.
مهمترین منابع دستاول، کتب ترسل و منشآت و ترسلات دیوانی شامل سلطانیات و دیوانیات است. همچنین یک اثر از دورۀ ساسانی در دست است (نک : زنر، 93-109). نمونههای متعدد خطی فارسی در دورۀ اسلامی در فهرست نسخههای خطی فارسی گرد آمده است (نک : منزوی، 3/ 2083-2123). این آثار چند نوعاند و نمونههایی از هر نوع چاپ شده است: دستورهای کلی نگارش نامههای دیوانی شامل قواعد تنظیم اجزاء عناوین و در مواردی، همراه نمونههایی از نامهها با مضامین و برای مراتب مختلف، مانند دستور دبیری میهنی از سدۀ 6 ق؛ دو اثر خطی از این نوع نیز اهمیت دارد: رسالۀ صاحبیه، کتابخانۀ ملک، شم 697‘3، از دورۀ ایلخانان، و دستور شهریاران نصیری، کتابخانۀ موزۀ بریتانیا، نسخۀ شم 2941، از عصر صفوی؛ دستورهایی که بهصورت نمونۀ عناوین و مضامین متعدد نامهها برای هریک از اصناف مراتب اجتماعی است، مانند دستور الکاتب فی تعیین المراتب نخجوانی، از سدۀ 8 ق/ 14 م؛ رسالههایی که صرفاً حاوی دستورالعمل ترقیم خطابهای اصلی و فرعی اصناف سلسلهمراتب دیوانی و اجتماعی است، مانند رسالۀ ترقیم و تشخیص القاب؛ در دو اثر که اساساً مربوط به شرح وظایف مشاغل دیوانی دورۀ صفوی است، خطابهای اصلی مقامات بالا آمده است: دستور الملوک میرزا رفیعا و تذکرة الملوک میرزا سمیعا؛ مجموعههای منشآت دیوانی مترسلان معروف که چاپ شده است، مانند عتبة الکتبۀ جوینی و مجموعۀ مراسلات دیوان سلطان سنجر؛ بهار نیز در سبکشناسی به سبک مترسلان و تحول آن در ادوار مختلف پرداخته است.
منابع عمدۀ دیگر، نامهها، فرمانها، مکاتبات، وقفنامهها و کتیبهها ست که بسیاری از آنها در مجموعههای اسناد و مدارک کتابخانهها و موزهها نگاهداری میشود و شمار کمی از آنها چاپ شده است، مانند اسناد و نامههای تاریخی از اوایل دورههای اسلامی تا اواخر عهد شاه اسماعیل صفوی از علی مؤیدثابتی (چ تهران، 1346 ش/ 1967 م).
در کاتالوگ سکهها و مهرهای شاهان نیز عناوین و القاب آنان درج است که برخی از آنها مدون و چاپ شده است، مانند «سکهها، مدالها و مهرهای شاهان ایران (1500-1941 م/ 906-1360 ق)» اثر رابینو، «سکههای شاهان صفوی، افغان، افشاری، زند و قاجار» نوشتۀ پول، و سکههای آققویونلو از ترابی طباطبایی.
در روزنامههای رسمی دوران قاجار نیز عناوین رجال و یا اعطای خطاب خانی یا جنابی به آنان درج میشده، مانند وقایع اتفاقیه، ایران، شرف و شرافت. در برخی از منابع دیگر نیز عناوین عمال دیوانی درج است، مثل قانون نشانها که به دستور حاج میرزا آقاسی تنظیم شده، و حاوی اسامی و عناوین کسانی است که به دریافت نشان نائل شدهاند (ص 37-127).
در کتب تاریخی، سیرۀ شاهان و شرححالها نیز مطالبی یافت میشود، مثل تاریخ بیهقی.
دربارۀ عناوین اشهر نویسندگان در فرهنگها، دائرةالمعارفها و شرححالها از نظر پیشنهادهای تعیین عناوین نیز میتوان به اصول فن کتـابداری و تنظیم کتـابخانههـای عمومی و خصوصی تـألیف محسن صبا و «فهرست آثار فارسی» ناصر شریفی و همچنین فهرست مستند اسامی مشاهیر و مؤلفان (چ تهران، 1356 ش) و «شیوۀ صحیح ضبط نام اشخاص» (چ آینده، س 7، شم 8، ص 631-635) مراجعه نمود. برای نمونههای چاپشده از شرححالها و ترتیب فهرست عناوین و اسامی نویسندگان و رجال نیز نامۀ دانشوران ناصری قابل ذکر است.
شهرهای معتبر ایران و دیگر سرزمینهای اسلامی با الفاظ وصفی خوانده میشدند. این الفاظ در سکهها، فرمانها، مکاتبات دیوانی، وقفنامهها، کتب تاریخی و فرهنگها دیده میشد. عناوین شهرها 3 گونه بود: دیوانی، مذهبی و وصفی عمومی.
این عناوین معمولاً با وظایف سیاسی و اداری آنها ارتباط داشت و مهمترین، کهنترین و رایجترین نوع عناوین شهرهای معتبر در دوران اسلامی بود. اساساً مفهوم «شهر» چه پیش از اسلام و چه در دورۀ اسلامی به معنای جایگاه یکی از اجزاء سلسلهمراتب حکومت در تقسیمات کشوری بود. «شهرستان» (= شهر) در دورۀ ساسانی و واژههای «مصر، قصبه، مدینه و بلده» در دوران اسلامی جملگی دلالت بر همین معنی داشتند (اشرف، 7 بب ؛ مقدسی، 47). در ارتباط با همین مفهوم بود که «دارالخلافۀ» بغداد را ــ که دراصل جزئی از شهر بـود ــ تعمیم دادند و آن را عنوان همۀ شهر خطاب کردند؛ واژههایی چون «دارالاماره»، «دارالملک» و «دارالدوله» نیز به همین ترتیب است. همچنین شهرهای مرکزی و اداری را بهعنوان مادرشهر با الفاظی مثل «امالقرا، امالبلدان، امالبلاد و امهـاتالبلدان» میخواندند (نک : بیهقی، علی، 32؛ حمدالله، نزهة ... ، 11، 31، 181).
عناوین پایتختها و مراکز عمدۀ اداری از سدۀ 8 ق/ 14 م به بعد و بهخصوص در دورۀ صفویه و قاجاریه رواج بسیار گرفت. «دارالخلافه» عنوان بغداد، شاهجهانآباد و تهران بود. به تهران در دورۀ ناصری، «دارالخلافۀ ناصری» هم گفته میشد. «دارالسلطنه» عنوان شهرهایی بود که زمانی پایتخت کشور بودهاند، مانند سمرقند، بخارا، تبریز و تهران. در دورۀ صفویه محل استقرار شاه را «مقرالسلطنه»، و جاهایی را نیز که کاخ سلطنتی بر پا بود، «دارالسلطنه» میخواندند، مانند شهر اشرف (بهشهر کنونی) و فرحآباد در مازندران. «دارالملک» عنوان مراکز ایالات بزرگ بود، مانند شهرهای مرو، بلخ و هرات که تا سدۀ 5 ق «دارالملک» امرای خراسان بودند و سپس شیراز، تبریز و طبرستان این عنوان را داشتند. «دارالدوله» عنوان نیمروز در عهد صفاریان و طاهریان، و عنوان کرمانشاهان در دورۀ قاجاریه بود. «دارالمرز» عنوان گیلان و مازندران و استراباد، و دارالوزاره در سدۀ 10 ق/ 16 م برای سمنان ذکر شده است. ضمناً «دارالضرب» عنوان شهرهایی بود که در آن سکه ضرب میکردند (حمدالله، همان، 11، 31، 34، 118، 136؛ تاریخ سیستان، 354، 403؛ فخرالزمانی، 202، 437، 494، 662؛ وحید قزوینی، 67، 103، 161، 173، 267؛ خورموجی، 266، 283-285، 292، 300؛ «القاب ... »، 71-75؛ رابینو، 97-98؛ کدرینگتن، 117).
این عناوین بر 3 قسم بود: نخست، شهرهای مذهبی که عناوین احترامآمیز بقاع متبرکه و زیارتگاههای آنها به تمام شهر تعمیم پیدا میکرد و یا به جای نامبردن شهر از زیارتگاه نام برده میشد؛ مانند مکه: بلدالامین (اصطلاح قرآنی) و مکۀ معظمه؛ یثرب: مدینۀ منوره و مدینۀ طیبه؛ عنوان کلی زیارتگاههای عراق: عتبات عالیات؛ کربلای معلى؛ نجف اشرف؛ عنوان زیارتگاه امام رضا (ع): مشهد مقدس، ارض اقدس، آستان قدس رضوی و جز آن؛ قم: بلدۀ طیبه، مدینۀ طیبه و آستانۀ مقدسه؛ و قصبۀ مشهد حضرت عبدالعظیم در جنوب تهران: زاویۀ مقدسه و آستانۀ مبارکه (اسکندربیک، 276، 296، 305؛ وحید قزوینی، 32، 34، 63، 264؛ ابوالحسـن گلستـانه، 20، 30، جم ؛ خورموجی، 121، 298، 313؛ اعتمادالسلطنه، المآثر، 58؛ رابینو، 98). دوم، عناوینی که حاکی از مجلس درس و حضور علما و یا مشایخ در شهر بود، مانند عناوین «دارالعلم» برای شیراز و بخارا؛ «دارالفضل و دارالافاضل» برای شیراز و سمرقند؛ و «دارالارشاد» برای اردبیل. سوم، عناوین مدحیه که مردم شهر را به ایمان و اعتقاد مذهبی موصوف میکرد، مانند «دارالایمان» برای کاشان و قم؛ «دارالعباده» برای یزد؛ «دارالموحدین و بلدةالموحدین» برای قزوین؛ «دارالمؤمنین» برای قم، کاشان، سبزوار، استراباد و شوشتر؛ «بلدةالمؤمنین» برای قم، کاشان، سبزوار و استراباد؛ و «قبةالاسلام» برای بلخ و شیراز (حمدالله، همان، 136؛ خواندمیر، 356، 378، 449؛ فخرالزمانی، 329، 363، جم ؛ اسکندربیک، 252، 354، جم ؛ وحید قزوینی، 84، جم ؛ زینالعابدین، 2/ 10؛ خورموجی، 266، 309، 313؛ اعتمادالسلطنه، همان، 33-35، 80؛ رابینو، 97-98).
این عناوین اشاره به صفات حمیده داشت و در مواردی حسب تناسب سجع وضع میشد، مانند «جنةالارض، قبةالارض و دارالسلام» برای بغداد (عنوان آخری به دمشق و شیراز هم گفته میشد)؛ «دارالعیش» برای کشمیر؛ «دارالقرار» برای قندهار؛ «بابالجنه» برای قزوین؛ «دارالامان» برای کرمان، مولتان و هندوستان؛ «دارالامن» برای سرهند؛ «دارالسرور» برای نیشابور و بروجرد؛ «دارالسعاده» برای استراباد، زنجان و استانبول؛ «دارالصفا» برای خوی؛ «دارالخیر» برای ملک فارس؛ «چخور سعد» برای ایروان؛ «مدینةالتجار» برای بخارا در دوران رونق؛ و «نصفجهان» برای اصفهان از دوران شاه عباس به بعد. برخی عناوین نیز بهسبب حوادثی به شهرها اطلاق میشد، مانند «دارالنصره و دارالنصر» که پس از فتح هرات و سیستان در زمان قاجاریه به آنها گفته میشد؛ یا «دارالفتح» به استراباد؛ و «دارالجهاد» به حیدرآباد. در مواردی نیز برخی الفاظ وصفی را برای شهرها به کار میبردند، مانند «بلدۀ فاخره» برای هرات و «بلدۀ طیبه» برای همدان، شیراز، اصفهان، مرو، قم، ساوه، بافق و اشرف (بیهقی، علی، 20؛ خواندمیر، 34، 378، 435؛ اسکندربیک، 305، 354؛ فخرالزمـانی، 429، جم ؛ خـورموجی، 125، 258، 300؛ اعتمادالسلطنه، همان، 33-35، 61؛ رابینو، همانجا).
کشور ایران و ممالک همسایه و دولتهای بزرگ نیز الفاظی وصفی داشتند. کشور ایران عناوین «ممالک محروسه، مملکت محروسه، ممالک ایرانزمین، مملکت، و مملکت ایران» داشت. در مکاتبات بینالمللی دورۀ قاجاریه اوصاف دولت ایران «بهیه و علیه»؛ دولت عثمانی «علیه و سنیه»؛ دولت روسیه «بهیه»؛ دولت انگلیس «فخیمه»؛ و عنوان دولت فرانسه در رژیم سلطنتی «بهیه» و در رژیم جمهوری «دولت جمهوریه» بود. دولت ایران اصرار داشت که در مکاتبات و عهدنامههایش با دولت عثمانی، عنوان ایران نیز همانند عثمانی «علیه» باشد و در یک مورد امضای یک موافقتنامۀ مرزی بر سر این اختلاف مدتی به تعویق افتاد تا آنکه سرانجام تأیید شد (امینالدوله، 4/ 229؛ خورموجی، 150، 155، 224، 228، 287؛ شرف، س 1302، شم 26، 31، س 1308، شم 83؛ اعتمادالسلطنه، تاریخ، 3/ 128، 182، 189؛ رابینو، همانجا).
در دورۀ قاجاریه، استعمال الفاظ وصفی و دعاگونه برای سازمانها و ساختمانها، که پیش از آن دوره نیز موسوم بود، رونق گرفت. رایجترین لفظ برای مؤسسات و بناها از مادۀ «برک» بود، مانند «عمارت مبارکۀ سلطانی، تلگرافخانۀ مبارکه، مدرسۀ مبارکۀ دارالفنون و میدان مبارکۀ توپخانه». برای نیروهای نظامی از مادۀ «نصر» استفاده میشد، مانند «عساکر منصوره و قشون نصرتنمون» یا از «ظفر»، مانند «قشون ظفرنمون» یا از «قهر»، مانند «افواج قاهره». برای وزارتخانهها از مادۀ «جلّ» استفاده میشد، مانند «وزارت جلیله» یا «حکومت جلیلۀ دارالخلافه». برخی اوصاف خاص نیز به ساختمانها داده میشد، مثل «کوشک صاحبقرانیه» و عمـارت «شمسالعمـاره» (اعتمـادالسلطنه، المـآثر، 38، جم ؛ برای سوابـق این اوصـاف در دولتهای اسلامی گذشتـه، نک : قلقشندی، 6/ 183- 188).
ابنفوطی، عبدالرزاق، تلخیص مجمع الآداب فی معجم الالقاب، به کوشش مصطفى جواد، دمشق، 1962-1965 م؛ ابوالحسن گلستانه، مجمل التواریخ، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1356 ش؛ ادیبالممالک، محمدصادق، دیوان، به کوشش حسن وحید دستگردی، تهران، 1312 ش؛ اسکندربیک منشی، عالمآرای عباسی، تهران، 1350 ش؛ اشرف، احمد، «ویژگیهای تاریخی شهرنشینی در ایران، دورۀ اسـلامی»، نـامۀ علـوم اجتمـاعی، تهـران، 1353 ش، شم 4؛ اعتمـادالسلطنـه، محمدحسن، تاریخ منتظم ناصری، تهران، 1300 ق/ 1883 م؛ همو، روزنامۀ خاطرات، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1356 ش؛ همو، المآثر و الآثار، تهران، 1307 ق/ 1889 م؛ افشار، ایرج، «شش مشیرالدوله»، سواد و بیاض، تهران، 1349 ش، ج 2؛ «القـاب بلاد اسلامی»، یادگار، تهران، 1327 ش، س 4، شم 8؛ امیر، محسن، «شیوۀ صحیح ضبط نام اشخاص»، آینده، تهران، 1360 ش، س 7، شم 8؛ امینالدوله غفاری، فرخ، مجموعۀ اسناد و مدارک، به کوشش کریم اصفهانیان، تهران، 1354 ش؛ ایران، تهران، 1311 ق/ 1894 م؛ باشا، حسن، القاب الاسلامیة فی التاریخ و الوثاق و الآثار، قاهره، 1957 م؛ بامداد، مهدی، شرححال رجال ایران، تهران، 1345-1353 ش؛ بهار، محمدتقی، سبکشناسی، تهران، 1349 ش؛ بیرونی، ابوریحان، الآثار الباقیة، به کوشش زاخاو، لایپزیگ، 1923 م؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ؛ بیهقی، علی، تاریخ بیهق، به کوشش احمد بهمنیار، تهران، 1317 ش؛ تاریخ سیستان، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1314 ش؛ تاریخ عالمآرای صفوی، به کوشش یدالله شکری، تهران، 1350 ش؛ ترابی طباطبایی، جمال، سکههای آققویونلو، تبریز، 1355 ش؛ تزوکات تیموری، تحریر ابوطالب حسینی تربتی، به کوشش مایور دیوی، آکسفرد، 1773 م؛ ثابتیان، ذبیحالله، اسناد و نامههای تاریخی دورۀ صفویه، تهران، 1343 ش؛ جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، 1911 م؛ حبل المتین، 1325 ق/ 1908 م، شم 213؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1339 ش؛ همو، نزهة القلوب، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1336 ش؛ خراسانی، محمدهاشم، منتخب التواریخ، به کوشش ابوالحسن شعرانی، تهران، 1352 ش؛ خوارزمی، محمد، مفاتیح العلوم، به کوشش فان فلوتن، لیدن، 1895 م؛ خواندمیر، غیاث الدین، دستور الوزراء، به کوشش سعید نفیسی، تهران، 1317 ش؛ خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات، تهران، 1307 ق/ 1890 م؛ خورموجی، محمدجعفر، حقایق الاخبار ناصری، به کوشش حسین خدیوجم، تهران، 1344 ش؛ خویی، حسن، غنیة الکاتب و منیة الطالب، به کوشش عدنان صادق ارزی، آنکارا، 1962 م؛ راوندی، محمد، راحة الصدور و آیة السرور، به کوشش محمد اقبال، لیدن، 1921 م؛ «رسالۀ ترقیم و تشخیص القاب»، فرهنگ ایرانزمین، تهران، 1352 ش، ج 19؛ روملو، حسن، احسن التواریخ، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1357 ش؛ زریاب، عباس، «سه نکته دربارۀ رشیدالدین فضلالله»، مجموعۀ خطابههای تحقیقی دربارۀ رشیدالدین فضلالله همدانی، تهران، 1350 ش؛ زینالعابدین شیروانی، ریاض السیاحة، مسکو، 1974 م؛ سالنامۀ پارس، 1311-1313 ش؛ سپنتا، عبدالحسین، تاریخچۀ اوقاف اصفهان، اصفهان، 1346 ش؛ ستوده، منوچهر، از آستارا تا استارباد، تهران، 1354 ش؛ سعادت نوری، حسین، «آصفالدولهها»، یغما، تهران، شم 15-16؛ همو، «رکن الدولهها»، وحید، تهران، 1346 ش، س 4، شم 7؛ «شرافـت»، 1314 و 1321 ق، «شرف»، 1300 ق، شم 2- 8، دورۀ روزنامههای شرف و شرافت، تهران، 1355 ش؛ شریک امین، شمیس، فرهنگ اصطلاحات دیوانی دوران مغول، تهران، 1357 ش؛ صبا، محمود، «ترتیب القاب»، فرهنگ ایرانزمین، تهران، 1352 ش، ج 19؛ صدیقالممالک، ابراهیم، منتخب التواریخ مظفری، تهران، 1323 ق/ 1908 م؛ صفایی، ابراهیم، اسنـاد سیاسی دوران قاجـاریه، تهران، 1346 ش؛ همو، پنجاه نامۀ تاریخی، تهران، 1350 ش؛ عضدالدوله، احمد میرزا، تاریخ عضدی، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1355 ش؛ فخرالزمانی، عبدالنبی، تذکرۀ میخانه، به کوشش احمد گلچین معانی، تهران، 1363 ش؛ فسایی، حسن، فارسنامۀ ناصری، تهران، 1313 ق/ 1896 م؛ فضلالله بن روزبهان، سلوک الملوک، به کوشش محمدعلی موحد، تهران، 1362 ش؛ فقیهی، علیاصغر، آلبویه، تهران، 1357 ش؛ قانون نشانها، به کوشش میرزا آقاسی، نسخۀ خطی کتابخانۀ دانشکدۀ حقوق دانشگـاه تهران، شم 116 ب؛ قـائم مقـامی، جهـانگیر، مقدمهای بر شناخت اسناد تاریخی، تهران، 1350 ش؛ همو، یکصدوپنجاه سند تاریخی، تهران، 1348 ش؛ قلقشندی، احمد، صبح الاعشى، قاهره، 1333 ق/ 1915 م؛ کاشفی بیهقی، حسین، صحیفۀ شاهی، نسخۀ خطی دانشگاه تهران، مجموعۀ حکمت، شم 270؛ کیـا، صادق، «آریامهر»، هنر و مردم، تهران، 1344 ش، شم 37؛ گردیزی، عبدالحی، زین الاخبار، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1347 ش؛ مجمل التواریخ و القصص، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1318 ش؛ مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانة الادب، تهران، 1325 ش؛ مدرسی طباطبایی، حسین، فرمانهای ترکمانان قراقویونلو و آققویونلو، قم، 1352 ش؛ مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، تهران، 1324 ش؛ مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، به کوشش دخویه، لیدن، 1904 م؛ منزوی، خطی؛ میرزا رفیعا، محمدرفیع، «دستور الملوک»، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، مجلۀ دانشکدۀ ادبیـات، تهـران، 1347- 1348 ش، س 16، شم 5-6؛ میرزا سمیعـا، تذکرة الملوک، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1332 ش؛ میهنی، محمد، دستور دبیری، به کوشش عدنان صادق ارزی، آنکارا، 1962 م؛ نامۀ دانشوران ناصری، تهران، 1296 ق/ 1879 م؛ نخجوانی، محمد بن هندوشاه، دستور الکتاب، به کوشش عبدالکریم علیزاده، مسکو، 1964-1976 م؛ نسوی، محمد، سیرت جلالالدین مینکبرنی، ترجمۀ کهن، به کوشش مجتبى مینوی، تهران، 1344 ش؛ نظامالملک، حسن، سیر الملوک، به کوشش هیوبرت دارک، تهران، 1347 ش؛ نوایی، عبدالحسین، اسناد و مکاتبات تاریخی ایران، تهران، 1356 ش؛ وحید قزوینی، محمدطاهر، عباسنامه، به کوشش ابراهیم دهگان، اراک، 1329 ش؛ وصاف، تاریخ، تهران، 1269 ق/ 1853 م؛ وقایع اتفاقیه، شمارههای مختلف؛ هندوشاه بن سنجر، تجارب السلف، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1313 ش؛ یوسف اهل، جمالالدین، فرائد غیاثی، به کوشش حشمت مؤید، تهران، 1356 ش؛ نیز:
Bosworth, C. E., The Islamic Dynasties, Edinburgh, 1967; Codrington, O., A Manual of Musalman Numismatics, London, 1904; EI2; Lane-Poole, S., The Mohammadan Dynasties, London, 1894; Madelung, W., «The Assumption of the Title Shāhānshāh by the Būyids and the Reign of the Daylam», Journal of Near Eastern Studies, London, 1964, vol. XXVIII; Picot, H., Biographical Notices of Members of the Royal Family Notables, Merchants and Clergy, London, 1897; Poole, R. S., The Coins of the Shāhs of Persia, Safavis, Afghāns, Efshāries, Zands and Kájárs, London, 1987; Rabino, H. L., Coins, Medals, and Seals of the Shāhs of Īrān (1500-1941), London, 1945; Richter-Bernburg, L., «Amīr-Malik-Shāhánshāh: ‘Aḍud ad-Dula’s Titulature Re-examined», Iran, 1980, vol. XVIII; Zaehner, R. C., «Nāmak-nipēsišnīh», Bulletin of the School of Oriental Studies, Liechtenstein, 1975, vol. IX; Zambaur, E., Die Münzprägungen des Islams, Wiesbaden, 1968; id., Manuel de généalogie et de chronologie pour l’histoire de l’Islam, Hanover, 1927.
احمد اشرف
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید