القاب و عناوین
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 26 مرداد 1401
https://cgie.org.ir/fa/article/266503/القاب-و-عناوین
جمعه 29 فروردین 1404
چاپ نشده
ذیل
ایرانیان عصر اسلامی نیز مانند دوران باستان، به لقب و عنوان چنان دلبستگیای داشتند که شاید بتوان آنان را در این کار سرآمد ملل و اقوام دیگر دانست. در این دوره لقب و عنوان برای تمییز و تعیین مقام و منزلت و مرتبۀ اجتماعی رجال و بزرگان و اعیان و اشراف به کار میرفت. شهرها، کشورها، دولتها و دستگاههای دیوانی، و بناهای تاریخی هم از عنوان و لقب بیبهره نبودند. لقب و عنوان نیز همچون بسیاری از دیگر نهادهای اجتماعی و فرهنگی زاده میشد، رشد میکرد، دگرگون میگشت، مبتذل میشد، از سکه میافتاد، و دستآخر با سرآمدن زمانی کهن، در دل تاریخ جای میگرفت. در متون تاریخی مرز میان لقب و عنوان چندان روشن نیست. در بسیار جاها آن دو را به جای یکدیگر به کار میبردند و تمایز میان آنها را نادیده میگرفتند. به همین سبب، القاب و عناوین در این دوران جدا از هم، و در 3 بخش بررسی میشود: القاب رجال و بزرگان؛ عناوین مراتب اجتماعی؛ و عناوین و اوصاف شهرها، کشورها و دستگاههای دیوانی.
«لقب» اصطلاحی است که دراصل بر ستایش یا نکوهش دلالت دارد، ولی این اصطلاح به مرور زمان، نام نهادی اجتماعی برای تمیز هویت و رعایت شأن و احترام رجال و بزرگان شد. لقب در ایران باستان برای شاهان و سران خاندانهای بزرگ به کار میرفت.
تاریخ لقب در میان اعراب جاهلی و عصر اسلامی را میتوان در دو دورۀ مشخص و متمایز مورد بررسی قرار داد: نخست، از آغاز تا اوایل سدۀ 4 ق/ 10 م؛ دوم، دوران پس از سدۀ 4 ق.
در دورۀ اول باید به القاب پیامبران در قرآن کریم و منابع تاریخی و سیرهها، مانند ابراهیم (ع) «خلیلالله»، موسى (ع) «کلیمالله»، عیسى (ع) «مسیح»، و محمد (ص) «امین و مصطفى»؛ و القاب امامان شیعۀ دوازدهامامی مانند علی مرتضى (ع)، جعفر الصادق (ع)، و علی بن موسی الرضا (ع) اشاره کرد (مجمل ... ، 426؛ خراسانی، 112، 463، 575، 855). جز اینها، هریک از خلفای راشدین و برخی از بزرگان صحابه، مانند ابوبکر صدیق و جعفر طیار، و همۀ خلفای عباسی، مانند ابوالعباس سفاح و ابوجعفر منصور، و برخی وزرا و امرای بزرگ، مانند عضدالدوله، رکنالدوله، و ذوالکفایتین (صاحب بن عباد) لقب داشتند (گردیزی، 46، 57- 59؛ مجمل، 414-427؛ خوارزمی، 105-107؛ بیرونی، 133-134؛ قلقشندی، 5/ 440-441؛ باشا، 59-61).
گذشته از اینگونه القاب، «کنیه» (دبا) که بهمنزلۀ لقب بود، میان اعراب از دورۀ جاهلیت رواج داشت. کنیه از نهادهایی بود که به جای مطلق لقب نیز به کار میرفت (میهنی، 25-26؛ برای آگاهی بیشتر، نک : قلقشندی، 5/ 430-437).
دورۀ دوم، دورۀ شکوفایی و رواج لقب است. با ظهور آلبویه و نهـادیشدن «القـاب وصفی شخصی ـ دیوانـی»، شیـوهای تـازه آغاز شد که در عهد سلجوقیان و خوارزمشاهیان گسترش پیدا کـرد. «القـاب وصفـی شخصـی ـ دیوانـی» کـه مشخصتـریـن و شناختهشدهترین مفهوم اصطلاح القاب است، شامل الفاظ مرکبی بود که مضاف آن یکی از اسماء وصفی مثل «رکن، بهاء، عضد، شمس و فخر» و مضافٌالیه آن از اسماء مربوط به ارکان زندگی اجتمـاعی ــ یعنی شمشیر، قلم، مذهب و تجـارت، و یـا نهادهـای مربوط به آنهـا ــ برگزیده میشد. این مضافٌالیهها در سدۀ 4 ق، با 3 لفظ «الدوله، المله و الدین» شروع شد و برحسب اوضاع و ذوق مترسلان دیوانی افزایش یافت. شمار مضافٌالیهها در عهد قاجاریه به بیش از 40 لفظ رسید. این القاب از آغاز، رسمی و شخصی بود، یعنی طی فرمانی از سوی خلفا و سلاطین به افراد معینی اعطا میشد و جزو هویت و شهرت آنان محسوب میگردید (اعتمادالسلطنه، المآثر ... ، 235).
برخی القاب نیز هم جنبۀ منصب داشت و هم جنبۀ لقب شخصی، مانند لقب «ملکالشعرا» ( ایران، 2). نیز «القاب شغلی» که از نام مشاغل دیوانی منتزع شده، و شامل اسامی تمام مشاغل از بالاترین تا پایینترین مراتب دیوانی بود (قلقشندی، 5/ 444-485؛ اعتمادالسلطنه، همان، 15-36، 230-242)، اما در موارد متعدد از اجزاء هویت شخص به شمار میآمد، مانند «امامجمعه» و «شیخالاسلام». خطابها و القاب و تعارفات عناوین نامهها نیز در مـوارد متعدد، در متـون تـاریخی، القـاب خوانـده میشدنـد (نک : رساله ... ، سراسر اثر). گذشته از این القاب، بسیاری از شاهان، بزرگان، علما، شعرا، مشایخ صوفیه و عرفا، و نویسندگان یا در زمان حیات و یا بعد از آن بهوسیلۀ خود، شاگردان، مریدان، و شرححالنویسانشان و یا بهوسیلۀ عامۀ مردم به القابی خوانده، و مشهور میشدند که عملاً جزو عناوین اشهر آنان محسوب میشد.
نهـاد سیـاسی ـ اجتمـاعی «القـاب وصفی شخصی ـ دیوانی»، 3 دورۀ مشخص داشته است: دورۀ پیدایش و گسترش از آلبویه تا سلجوقیان؛ دورۀ تنزل از ایلخانان تا صفویه؛ و دورۀ رونق، تورم و انحطاط در عهد قاجاریه.
سدههای 4 و 5 ق، دورۀ رواج القاب بود. خلفای عباسی و شاهان آلبویه به وزرای خود، و شاهان سامانی به امرای خود لقب دادند. عضدالدوله، از مؤسسان سلسلۀ آلبویه، بهسبب گرایشهای عمومی زمان، سخت پایبند دریافت لقبهای عالی و درواقع مؤسس نهاد سیاسی ـ اجتماعی القاب توصیفی شخصی ـ دیوانی در سراسر سرزمینهای اسلامی بود. نیز برادران آلبویه پس از تسلط بر غرب ایران و تصرف بغداد (334 ق/ 946 م)، بهزور از المطیع لله عباسی القاب معزالدوله، عمادالدوله و رکنالدوله گرفتند. آنگاه پسر رکنالدوله، القاب «عضدالدوله» و «تاجالمله» گرفت و سپس عنوان «شاهنشاه» بر خویش نهاد (فقیهی، 135-136، 237- 238؛ باشا، 62؛ قلقشندی، 5/ 442؛ مادلونگ، 84-108, 169-183؛ رشر، 83-102). همچنین خلفا به برخی از وزرای خود لقب «الدوله، الدین و الملک» میدادند، مانند «جلال الدولة و الدین» و «مؤیدالملک» (خواندمیر، 88-122؛ هندوشاه، 230-300).
سامانیان به این القاب رغبت نکردند و تنها به کنیه اکتفا نمودند، لکن سپاهیان خود را از راه اقتدای به خلفا به «الدوله» ملقب ساختند (بیرونی، 135). نیز در دورۀ غزنویان، محمود بن سبکتگین، القاب «یمینالدوله، امینالمله و کهفالاسلام» گرفت (گردیزی، 191). سلجوقیان عنوان خود را «سلطان معظم» قرار داده، و خلفا نیز به 3 تن از نخستین سلاطین سلجوقی لقب «الدوله» و به بقیه لقب «الدین» اعطا کردند. همچنین اسماء «یمین یا برهان یا قسیم» را با «امیرالمؤمنین» بر آن میافزودند (راوندی، 85-86؛ مجمل، 429؛ حمدالله، تاریخ ... ، 425-471؛ بازورث، 115-116).
از اواخر سدۀ 5 ق/ 11 م، شاهان و امیران ــ بهصورت مستقل ــ لقب مضاف به «الدوله» نمیگرفتند و تا سدۀ 9 ق/ 15 م بسیاری از آنان القاب مضاف به «الدین» داشتند. سلجوقیان به وزرای خود لقب مضاف به «الملک» میدادند، مثل «نظامالملک»، و بسیاری از وزرا نیز لقب مضاف به «الدین» داشتند (باشا، 64-65؛ هندوشاه، 282؛ خواندمیر، 148-222). در این دوره بود که القاب فراوان شد و از قاعده بیرون رفت.
در دورۀ خوارزمشاهیان، بهخصوص در اواخر کار، اعطای بیبندوبار القاب و حتى فروش آن رواج گرفت. وزرا القاب «الملک و الدین» میگرفتند، مثل «ضیاءالملک و علاءالدین» (نسوی، 132-133). بدینگونه نهـاد سیاسی ـ اجتماعی «القاب وصفی شخصی ـ دیوانی» با فشار حکومتهای ایرانی در دربار خلافت هم پدید آمد و از آنجا به تمام دولتهای اسلامی سرایت کرد (قلقشندی، 5/ 442-443؛ باشا، 62-65).
از دوران ایلخانان و تیموریان اعطای این نوع القاب محدود شد و کاربرد آن غالباً به اهل قلم و اهل علم که از تازیکان بودند، اختصاص یافت، بهطوریکه چنگیز خان و امیر تیمور به القاب و عناوین چندان اعتنایی نداشتند ( تزوکات ... ، 282). درنتیجه، شاهان، امرا و خوانین مغول و ترک ــ اهل شمشیر ــ عملاً به القـاب متداول که مضـافٌالیه «الدوله، المله و الملک» داشت، اعتنایی نداشتند و تنها عنوان «خان» بر خود مینهادند و گاهی نیز به الفاظ مغولی شهرت مییافتند، مانند «الغنویین» که شهرت تولی پسر چنگیز خان بود (جوینی، 1/ 117، 131؛ شریک امین، 128- 129؛ وصاف، 207- 278، 506، 563؛ فسایی، 1/ 34). شاهان تیموری نیز عنوان «میرزا یا میرزا سلطان و بهادر» بر خود مینهادند و بهندرت لقب «الدوله یا الدین» به خود میبستند (نوایی، 279، 281؛ خواندمیر، 339-340، 355).
از سوی دیگر، اهل قلم و اهل علم که از ایرانیان بودند و غالباً به خاندانهای قدیمی تعلق داشتند، سنتهای پیشین ازجمله القاب و عناوین را پاس مینهادند و به سیاق گذشته، القابی با مضافٌالیه «الدوله، الملک و الدین» میگرفتند (قلقشندی، 5/ 491). در این دوران چون اهل شمشیر از لقب «الدوله» که از زمان آلبویه بدانان اختصاص داشت، رو گردانده بودند، برخی از وزرای بزرگ که از یهودیان و نصرانیان بودند، بدان لقب روی آوردند، مانند صفیالدولۀ ابهری در زمان ارغون خان و گیخاتو (وصاف، 235- 238، 471-477؛ خواندمیر،296، 299؛ زریاب، 125). اساساً رواج لقب با «الدین» از سدۀ 6 ق به بعد گسترۀ کاربرد این لقب اسلامی را از محدودۀ لقب شخصی رسمی خارج کرد، چنانکه بهصورت لقب شخصی غیررسمی و بهصورت نام کوچک نیز از آن استفاده میشد. لقب مرکب با «الدین» طبق قواعدی حسب نوع وظایف (شمشیر، قلم، علم و تجارت) و نیز متناسب با نام فرد انتخاب میشد (قلقشندی، 5/ 488-490).
نهـاد سیـاسی ـ اجتمـاعی «القاب وصفی شخصی ـ دیوانی» در میان سلسلههای دیگر تا زمان صفویه کموبیش همین وضع را داشت. شاهان صفوی هم القاب وصفیِ شخصی نداشتند و عناوین «کلب آستان علی، سلطان عادل و بهادر خان» بر خود مینهادند. در این دوره نیز ترکان اهل شمشیر، از لفظ «خان» برای امیران و والیان بزرگ؛ از لفظ «بیگ» برای سرکردگان سپاه؛ و از لفظ «سلطان» برای ردههای میانی اهل شمشیر که حکومت منطقهای داشتند، استفاده میکردند. القاب وصفیِ دیوانی، محدود به چند لقب بود که به متصدیان مشاغل بزرگ تعلق میگرفت و آن هم تا زمانی که بر سر آن کار بودند، مانند «اعتمادالدوله» برای صدراعظم. چند لقب دیگر نیز بود که مستقیماً از عناوین شغلی منتزع شده بود و تنها به متصدیان آنها در زمان تصدی شغل تعلق داشت، مانند «مستوفیالممالک» (ترابی، 35، 36، 59، 78، 86، 129؛ میرزا سمیعا، 5، 7، 16، 21، 49؛ میرزا رفیعا، 39، 47، 50؛ اسکندربیک، 3/ 1084-1093؛ روملو، 61، 262، 349، 448، 597؛ تاریخ ... ، 61، 262، 349، 448، 597؛ سپنتا، 51، 56، 74، 123، 215، 267؛ رابینو، 97-98). البته از ایلخانان تا صفویه، القاب توصیفی نوعی که مربوط به عناوین مکاتبات بود، همچنان برای رجال و بزرگان به کار میرفت.
رونق القاب در این دوران، در زمان فتحعلی شاه صورت گرفت. این دوره، زمان آغاز و رشد تدریجی اعطای «القاب وصفی شخصی ـ دیوانی» بود. نخستین لقب دیوانی «اعتمادالدوله» بود که به تقلید از صفویه به صدراعظم اعطا میشد. آنگاه فتحعلی شاه اعطای چند لقب توصیفی مربوط به مشاغل عالی را به تقلید از صفویه آغاز کرد، مانند «مستوفیالممالک و منشیالممالک» که به افراد و خاندانهای ارباب آن مناصب تعلق میگرفت. وی همچنین حدود 50 لقب توصیفی با مضافٌالیه «الدوله» و «السلطنه» و چند لفظ دیگر به شاهزادگان، زنان حرم و برخی از رجال دیوانی اعطا کرد (عضدالدوله، 15-60، 302-325).
فهرست القاب در چهلمین سال سلطنت ناصرالدین شاه، ساخت و ترکیب القاب دیوانی دورۀ قاجاریه را نشان میدهد (اعتمادالسلطنه، المآثر، 230-242).
مضافهای القاب از اسماء وصفی انتخاب میشد و حسب تناسب معنی آن با وظیفه و مرتبۀ رجال به آنان اعطا میگردید: آنچه حکایت از شغل میکرد، مانند دبیر و مستوفی؛ آنچه حاکی از ریاست بود، مانند سلطان و صدر؛ آنچه دلالت به یاری و اتکا میکرد، مانند اعتضاد و اعتصام؛ آنچه حاکی از خوشی و پیروزی بود، مانند اقبال و سعد؛ آنچه به معنای درستی و امانت بود، مانند امین و صدیق؛ آنچه حاکی از نور و روشنایی بود، مانند شعاع و شهاب؛ آنچه دلالت بر حشمت و جلال میکرد، مانند حشمت و مجد؛ آنچه به معنای شمشیر بود، مانند حسام و صارم؛ و حدود 14 اسم دیگر به معانی مختلف مانند آصف، شرف، ملتزم، مشیر و جز آن. ضمناً حدود 30 اسم برای زنان حرم وجود داشت که آنها را بیشتر از اسامی متداول و وصفی زنان گرفته بودند. بعضی از مضافها نیز میان زنان و مردان مشترک بود که برای تمایز با مضافٌالیههای مختلف میآمد، مانند «نصرتالملوک و شمسالملوک» برای زنان و «نصرتالدوله و شمسالعلماء» برای مردان. نیز برخی از الفاظ، هم مضاف و هم مضافٌالیه محسوب میشدند، مانند «سلطان و نظام» در این ترکیبات: «امینالسلطان و سلطانالواعظین» و «امیرنظام و نظامالعلماء». مضافٌٰالیه جزء اساسی لقب بود و مناسب با مقام و موقعیت و وظایف دیوانی یا اجتماعی صاحب لقب برگزیده میشد. توزیع 400 لقب توصیفی برحسب فراوانی مضافٌالیهها و تعلق آنها به مقامات و مراتب اجتماعی از این قرار بود: القاب شاهزادگان و رجال، مانند الدوله، السلطنه، الملک، السلطان، الدیوان و دیگر موارد؛ القاب زنان حرم، مانند الدوله، السلطنه، الملوک، حاجیه و موارد دیگر؛ القاب عملۀ خلوت حرم، مانند خلوت، حضور، حرم، همایون و دربار؛ القاب عمال نظامی، مانند نظام و لشکر؛ القاب عمال دیوانی، مانند الوزاره، الرعایا، العداله و البکاء؛ القاب علما و روحانیان و سادات، مانند العلما، السادات و الاشراف؛ القاب نویسندگان و حکما و اطباء، مانند الاطباء، الشعرا، الکتاب، الادبا، الحکما و العلوم؛ القاب تجار، 7 لقب با مضافٌالیه التجار. از القابی که خاص اهل شمشیر بود و در دورۀ قاجاریه اهمیت داشت، «سپهدار و سپهسالار» و نیز مضاف «امیر و سردار» با مضافٌالیه «نظام، جنگ، اقتدار، مجاهد و مکرم» بود.
مضاف و مضافٌالیه و نیز ترکیبات مختلف آنها بهحسب معانی، فخامت، یا کثرت و قلت استعمال، سلسلهمراتبی داشت (هندوشاه، 350). در میان مضافٌالیهها، «الدوله» که لقب شاهان آلبویه و غزنوی و امرا و وزرای بزرگ و سپس لقب وزرای اعظم صفوی بود، اعتبار بسیار داشت. نیز «السلطنه» بیشتر به مقربان شاه و زنان حرم اعطا میشد. «الملک» بعد از آنها، و «الممالک» معمولاً با یک مضاف شغلی ترکیب میشد، مانند مستوفی و معیر.
بهسبب آنکه «السلطان» در عهد ناصری در انحصار 3 کس بود، اهمیتی خاص داشت: ظلالسلطان فرزند ارشد شاه، امینالسلطان مرد شمارۀ دوم کشور و عزیزالسلطان ملیجک شاه؛ لیکن در دورۀ بعد شایع شد و تا حدی افول کرد. در میان مضافها اسمهایی مانند «آصف، مشیر، مجد، ظهیر، رکن، اعتماد، امین، شعاع و حشمت» اهمیتی بیشتر یافت (بامداد، 4/ 351). عامل دیگری که در درجه و مرتبۀ لقب تأثیر داشت، شأن و اعتبار صاحب لقب بود، مانند لقب «مشیرالدوله» که تمام 6 تن نفر صاحبان آن از اوایل تا اواخر قاجاریه مردانی صاحبنام، و بهترتیب عبارت بودند از: میرزا جعفر خان، میرزا حسین خان سپهسالار، یحیى خان، میرزا محسن خان، میرزا نصرالله خان نائینی، و میرزا حسن خان (برای آگاهی بیشتر، نک : همو، 1/ 241-244، 323-325، 406-426، 3/ 204-212، 4/ 351- 359، 438-472؛ افشار، 243- 259). لقب «رکنالدوله» نیز به 6 تن از خاندان سلطنت رسید که اولی تا چهارمی غیرموروثی، و پنجمی و ششمی موروثی از پدر و برادر بود (سعادت، 585-593). در آن دوران بهسبب آنکه سلسلهمراتب القاب با سلسلهمراتب شغلی همبسته بود، رجال کشور غالباً یا پیش از ارتقاء مقام یا همزمان و یا بعد از آن، لقب مییافتند؛ درنتیجه، غالب رجال بزرگ در طول خدمت چند لقب میگرفتند. القاب نیز مانند مشاغل تا حدی جنبۀ موروثی داشت و وراث حق تقدم در اخذ و احراز لقب داشتند.
در دهۀ آخر سلطنت ناصرالدین شاه، امینالسلطان صدراعظم برای بسط نفوذ خویش القاب بسیاری تصویب کرد و به صحۀ شاه رسانید که مقدمۀ تورم القاب شد. در آن زمان برای لقب، فرمان صادر میکردند و از 50 تا 100 دانه پنجهزاری طلا برای صدور فرمان لقب پیشکش میدادند (مستوفی، 1/ 591). ناصرالدین شاه برای جلوگیری از اعطای بیرویۀ القاب و تورم و بیاعتبارشدن آن چند اقدام بینتیجه کرد (اعتمادالسلطنه، روزنامه ... ، 439). او در 1303 ق/ 1886 م دستور داد تا کلیۀ القاب در رسالهای ثبت شود که تنها مقدمۀ آن با چند لقب تدوین شد (صبا، 63- 88). وی همچنین در اواخر سلطنت خود دو قانون تصویب کرد: «قانون بذل مناصب و امتیازات نظامی» که شمار سرداران و امیران تومان را بهترتیب به 5 و 7 تن محدود میکرد، و «قانوننامۀ امتیازات دولتی» که فصل سیزدهم آن به ضوابط اعطای القاب اختصاص داشت و نشاندهندۀ انواع انحراف از آنها بود ( ایران، 1، 3).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید