القاب و عناوین
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 26 مرداد 1401
https://cgie.org.ir/fa/article/266503/القاب-و-عناوین
جمعه 29 فروردین 1404
چاپ نشده
ذیل
در دورۀ مظفرالدین شاه موضوع فرمان ناصرالدین شاه منتفی شد (مستوفی، 1/ 591) و «نیازی حتى به صدور دستخط مظفرالدین شاه هم نبود. هرکس به هر مضاف و مضافٌالیهی که میخواست اسم خود را تغییر بدهد، مهری به آن سجع میکند و هرچه میخواست، میشد» (همو، 1/ 592). در اواخر قاجاریه بسیاری از وزرا، حکام و خوانین نیز از سر تفنن به زیردستان و نزدیکان خود لقبهایی میدادند که بدان شهرت مییافتند.
در آستانۀ مشروطیت و در جریان آن، از بسیاری القاب و الفاظی که برای لقبهای جدید ابداع میشد، انتقادهایی به عمل میآمد و روزنامههای آزادیخواه، آن را از یادگارهای رژیم قدیم و استبدادی معرفی میکردند و شاعران در طعنه بر آن شعـر میگفتند (نک : ادیبالممـالک، 323-324؛ حبل المتیـن، 3-4). بااینهمه، القاب و عناوین هنوز اهمیت داشت، چنانکه حتى دموکراتها نیز که از تندروان بودند، القاب خود را رها نمیکردند (مستوفی، همانجا). تورم و انحطاط القاب در اواخر قاجاریه و حساسیت مردم نسبت به آن سبب شد که با انقراض سلسلۀ قاجار در 1304 ش/ 1925 م، طبق «قانون الغای القاب و مناصب مخصوص نظام و القاب کشوری»، کلیۀ القاب و درجات بالای نظامی و القاب کشوری ملغا شود. بااینهمه، سالها رجال با همان القاب سابق شهرت داشتند؛ حتى پس از اجباریشدن نام و نام خانوادگی در همان سال، بسیاری از آنان نام خانوادگی خود را طوری انتخاب میکردند که نشانی از القاب منسوخ در آن باشد، مانند محمد مصدق «مصدقالسلطنه»، احمد قوام «قوامالسلطنه» و خاندان عبدالحسین میرزا فرمانفرما که غالباً نام خانوادگی «فرمانفرماییان» را انتخاب میکردند.
در سـال 1344 ش/ 1965 م محمدرضـا پهلـوی ــ ظـاهراً بـه درخواست دو مجلس ــ لقب «آریامهر» بر خود نهاد و دوباره رسم لقبنهادن بر شاهان را زنده کرد (کیا، 2-17).
دربارۀ تاریخ القاب در ایران بررسی منظمی نشده است، مگر اشارههایی در برخی کارهای عمومی تاریخی و چند مقاله دربارۀ برخی از سلسلهها (مثلاً مستوفی، 1/ 587-592؛ قائممقامی، مقدمه ... ، 159-164؛ مادلونگ، 84-108, 168-183).
دربارۀ القاب اسلامی، منابع کهن و نیز تحقیقات منظم جدیدی موجود است که به پیدایش و گسترش القاب در ایران نیز اشاره دارنـد (نک : قلقشندی، 5/ 423 بب ، 6/ 1 بب ؛ نیز باشـا، سراسر اثـر). برخی دیگر از منابع ارزنده برای بررسی القاب عبارتاند از: کتب متعدد مربوط به شرححال صاحبان القاب در جهان اسلام (مثلاً نک : ابنفوطی، سراسر اثر؛ نیز EI2، ذیل لقب)؛ از منابع عمده برای القاب و عناوین شاهان، کاتالوگهای سکهها و مهرهای آنان است که در برخی از موزهها مدون شده، و برخی از آنها نیز چاپ شده اسـت (مثلاً نک : تـرابی، نیز زامبـاور، «ضـرب سکه ... »، پـول، سراسر آثار)؛ نیز فهرستهای اسامی و القاب پیامبران، شاهان ایران باستان، خلفا و شاهان ایران در دورۀ اسلامی در برخی از کتب معتبر تـاریخی (بـرای نمونـه، نک : خـوارزمی، 98-107؛ بیرونـی، 35 بب )؛ همچنین کتابهای مربوط به فهرست سلسلههای اسلامی (نک : لینپول، نیز زامباور، «راهنما ... »، سراسر آثـار)؛ در برخی کتب دستور شاهان و شرححال وزیران و شرح وظایف دیوانی نیز مباحثی دربارۀ القاب خلفا، شاهان ایران و وزیران مندرج است (نک : نظـامالملک، 190-212؛ هندوشـاه، 349-350، جم )؛ در کتـب عمومی تاریخی نیز مطالبی در باب القاب شاهان و وزیران یافت میشود (مثلاً نک : راوندی، نیز نسوی، جم ). دربـارۀ القاب علمـا، شعرا، عرفا و نویسندگان نیز شرححالهای متعدد موجود است (برای نمونه، نک : نامه ... ، نیز خوانساری، سراسر آثار).
فهرستهای اسامی و القاب رجال (برای دورۀ فتحعلی شاه، نک : عضدالدوله، سراسر اثر؛ برای فهرست القاب در 40 سال نخست سلطنت ناصرالدین شاه، نک : اعتمادالسلطنه، المآثر، 230-242)؛ کتابهای شرححال رجال قاجاریه (برای نمونه، نک : بامداد، سراسر اثر)؛ شرح رجال ایران به قلم نمایندگان سیاسی و نظامی انگلیس در ایران (مثلاً پیکو، سراسر اثر)؛ اخبار مربوط به اعطای القاب در شرححال رجال که در روزنامهها و برخی از کتب مندرج است (برای نمونه، نک : وقـایع اتفـاقیه، ایران، شرف، شرافت، نیز اعتمادالسلطنه، تاریخ، جم ).
چند مقاله دربارۀ القاب معروف عهد قاجاریه و صاحبان آنها نیز به نگارش درآمده است (مثلاً افشار، 243- 259؛ سعادت نوری، «آصفالدولهها»، سراسر مقاله). همچنین یک رسالۀ منتشرنشده حاوی فهرست القاب در این دوره تدوین شده است (شهنواز، پ.، القاب دولتی، علمی، ادبی و مذهبی در دورۀ قاجاریه، رسالۀ فوقلیسانس کتابداری، دانشگاه تهران، زیر نظر ایرج افشار، 1352 ش/ 1973 م).
عنوان دراصل به معنی سر نامه است، و مجازاً به معانی دیگر چون خطابها و عناوین رجال اطلاق شده است. عنوانْ نهادی اجتماعی است که معطوف به حفظ شأن و حرمت اهل مراتب و درجات اجتماعی در ترسل دیوانی و در مکالمات عمومی است (نخجوانی، 1/ 6). عنوان کامل نامه، 4 بخش اساسی داشت: خطاب، القاب و اوصاف نوعی از باب تعارفات، ادعیه، و اجزا هویت، شخص. بهمرور اصطلاح «عنوان»، گذشته از معنای مجموعۀ این اجزاء، به معنای هریک از این اجزاء، بهجز ادعیه، نیز به کار میرفت. جای عنوان نیز که برحسب تعریف باید سر نامه باشد، همواره معلوم نبود. معمولاً جایگاه عنوان، ربع بالایی پشت صفحه بود که پس از تازدن در بالای متن اصلی نامه واقع میشد و عناوین فرستنده و گیرنده در آن درج میگردید؛ لیکن برحسب نوع نامه و مرتبۀ گیرنده و نیز شیوۀ ترسل و رسم زمان، عناوین در آغاز متن نامه، بعد از ادعیه، بعد از چند بیت شعر، بعد از آیاتی از قرآن، و یا هنگام اشاره به شخص در داخل متن نامه میآمد (میهنی، 23- 29؛ یوسف اهل، 1/ 155، 164، 542؛ قائممقامی، یکصدوپنجاه ... ، 23، 54، 215؛ نوایی، 28، 83، 143، 241، 419).
این عوامل سبب ابهام و تیرگی مفهوم «عنوان» در متون تاریخی بود. صورت و محتوای «خطاب، القاب و دعا» و چگونگی ترکیب آنها بهوسیلۀ منشیان یا «مترسـلان» برای هریک از اصنـاف سلسلهمراتـب اجتمـاعی ــ اهل شمشیـر، اهل قلم، اهـل علم، اهـل تجارت و حرفهها ــ مدون، و در کتب «ترسل» درج میشد (مانند دستور دبیری میهنی، از سدۀ 6 ق؛ دستور الکاتب فی تعیین المراتب نخجوانی، از سدۀ 8 ق).
هرچه مرتبۀ صاحب عنوان پایینتر بود، از شمار الفاظ هریک از بخشهای عنوان کاسته میشد و حتى ممکن بود تمام بخش دعا و یا بخش القاب حذف شود. دیگر اینکه، تدوین مطالب عنوان، در صورت، محتوا و چگونگی ترکیب اجزاء در ادوار مختلف تغییراتی میکرد؛ ولی آنچه در این دورۀ طولانی بیشتر اهمیت دارد، تداوم الگوی کلی، اجزاء آن و نیز الفاظ و ترکیبات لفظی آنها ست.
تاریخ عناوین نامهها با تاریخ «القاب وصفی شخصی ـ دیوانی»، که از سدۀ 4 ق رایج شد، ارتباطی نزدیک داشت. عوامل مهم پیدایش و رشد عناوین نامهها در این سده و رواج آن در دو سدۀ پس از آن، عبارتاند از: آغاز مکاتبات دیوانی به زبان فارسی؛ تأثیر اسلوب و صناعات نثر تازی در نثر دری و آغاز تحول از نثر مرسل به نثر مسجع، متصنع و متکلف (بهار، 2/ 63-184)؛ و ترویج القاب وصفیِ شخصی با مضافٌالیه «الدوله، المله، و الدین» که زمینه را برای بازی مترسلان دیوانی با الفاظ و بههمبافتن القاب و ادعیه و تعارفات در عناوین نامهها فراهم ساخت.
تعارفات در عناوین نامهها در عهد سلجوقیان و خوارزمشاهیان به حد اشباع رسید (نک : نظامالملک، 210). درمقابل، چنگیز خان عناوین و القاب نامهها را منع کرد (جوینی، 1/ 19)؛ ولی صنایع ادبی به انحاء گوناگون در عناوین نامهها ادامه یافت (مانند التوسل الی الترسل بهاءالدین بغدادی؛ فراید غیاثی یوسف اهل؛ دستور الکاتب نخجوانی). در عهد ترکمانان قراقـویونلو و آققویونلو و بهخصوص صفویه، عنـاوین نـامههـا ــ تـا حدی متـأثر از شیـوۀ مترسلان دربار عثمانی ــ بهسبب اهمیتیافتن بخش خطاب، تغییر صورت بخش القاب، و محدودشدن بخش ادعیه، بهصورت مشخصی درآمد (نک : مدرسی، 41، 51، 70، 75، 114، 120؛ ثابتان، 119، 191، 253، 272).
عناوین نامهها در دورۀ قاجاریه بهطور کلی از همان الگوی صفوی پیروی میکرد و کاستن بخش القـاب و تعارفـات ــ بهجز شـاهان و علمای اعلام ــ تنها تغییری بود که در آن روی میداد (قائممقامی، همان، 114، 118، 155، 176؛ ستوده، 6/ 149، 170، 207).
بدین ترتیب، در سیر تحول عناوین نامهها تا عهد قاجاریه بهطور نسبی بخش خطاب اهمیت یافت و بخش القاب و ادعیه تا حدی از اهمیت افتاد. بنابراین، «عنوان» در سیر تاریخی خود بیش از پیش دلالت بر 3 معنی داشته است: 1. عنوان یا خطاب اصلی؛ 2. القاب و ادعیۀ عناوین نامهها؛ 3. عناوین نویسندگان.
«خطاب» نامی است که از باب احترام و تمیز شئونات اصناف مختلف و مراتب اجتماعی بهطور نوعی به آنها اطلاق میشود، مانند «عالیجاه مشارٌالیه». بنابراین خطابها اوصاف نوعی هستند و به موقعیتهای اجتماعی تعلق میگیرند و نه به فرد خاص. اما خطابهای عمومی و غیررسمی ممکن است با نام فرد همراه شد، از اجزاء هویت وی گردند. عناوین در معنای «خطاب» مهمترین، وسیعترین و پردوامترین کاربرد اجتماعی این مفهوم است. هنگامی که در متون تاریخی، فرمانها و مکاتبات دیوانی از اجزاء مختلف عناوین نامهها صرفنظر میشد، تنها خطاب اصلی به کار میرفت و بهطور وسیعی هم در مکاتبات دیوانی و هم در مکالمات روزمره رایج بود؛ در تحول تاریخی بخشهای سهگانۀ عناوین نامهها، به مرور زمان بر اهمیت بخش خطاب افزوده شده، و این بخش تنها بخشی است که تا به امروز کاربرد دارد. خطابها دو نوعاند: رسمی دیوانی و غیررسمی عمومی.
این خطابها دو جزء اساسی دارند: خطاب اصلی که معمولاً اصطلاحی مفرد یا مرکب وصفی است و غالباً در آغاز خطاب میآید، و خطاب فرعی که از باب تعارفات، ضمیمۀ خطاب اصلی میشود. از مهمترین خطابهای اصلی میتوان اینها را نام برد: نامهای وصفی، که اشاره به مکان داشتند و از زمان آلبویه رواج گرفته و به تمام دولتهای اسلامی سرایت کردند، مانند لفظ فارسی «درگاه»، و لفظ عربی «حضرت»؛ مرتبۀ اجتماعی، مانند «شأن»؛ موقعیتهای مشخص اجتماعی، مانند «سلطان»؛ الفاظ حاکی از نزدیکی به سلطنت، مانند «مقرب»؛ و نیز الفاظ حاکی از صفات ممتاز، مانند «فاضل» که غالباً با الفاظ نوع سوم خطابها ترکیب میشدند و گاهی نیز مستقلاً به کار میرفتند. خطابها، حسب نوع خطاب، رسوم زمان و مرتبۀ صاحب خطاب، اغلب با الفاظ وصفی که اشاره به والایی مرتبه داشت، ترکیب میشدند، مانند «اعظم، معظم، کبیر و اعلى». گاهی نیز این اصطلاحها بهصورت خطابهای فرعی ردیف میشدند (میهنی، 13-14؛ قلقشندی، 5/ 493-506، 6/ 115-116؛ خویی، 3-4؛ باشا، 106-111).
خطاب اصلی شاهان ایران در سدههای 3 و 4 ق، «امیر و امیرالامرا»؛ آلبویه، عنوان «شاهنشاه»؛ و شاهان بزرگ از سدههای 4 و 5 ق تا اوایل سدۀ کنونی، «سلطان اعظم» یا «معظم» بود. ظاهراً نخستین کسی که این عنوان را یافت، سلطان محمود غزنوی بود. ایلخانان عنوان «خان» به کار میبردند. عنوان «خاقان» نیز که از سدۀ 4 ق در ترکستان متداول بود، تا عصر قاجاریه بهصورت یکی از عناوین شاهان به کار میرفت. نیز تیموریان عنوان «بهادر خان» را به کار میبردند که تا آخر صفویه رایج بود. «خان» که هم منصب و هم خطاب بود، بعدها عنوان حکام و امرای بزرگ از سران عشایر و سپس عنوان اهل شمشیر شد و از معدود خطابهایی بود که نیاز به فرمان داشت. این خطاب در سدۀ اخیر بهصورت خطاب عمومی از باب احترام درآمد. شاهان صفوی عناوین «سلطان عادل و بهادر خان» داشتند که از دورۀ آققویونلو نیز رایج بود. عناوین شاهان قاجار «سلطان اعظم، خاقان و شاهنشاه» بود که آن را با خطاب «اعلیٰحضرت همایون» به کار میبردند. خطاب «اعلیٰحضرت» از الفاظ اشاره به مکان است که بهصورت «حضرت» و «حضرت عالی» و «عالیحضرت» از سدۀ 4 ق متداول بوده است و از عصر تیموری تا صفوی و بهخصوص در عهد قاجاریه بهصورت «اعلیٰحضرت» خطاب شاهان شد (گردیـزی، 93- 98؛ مجمـل، 428-430؛ ثابتیـان، 49، 73، 94، جم ؛ تزوکـات، 282، 328؛ ترابـی، 35، 36، 59، جم ؛ رابینـو، 97-98). البته در مواردی سلاطینْ عناوین دوگانه داشتند: آنچه خود برمیگزیدند و آنچه خلفا و سلاطین بزرگ به آنان خطاب میکردند (نک : نبوی، 282). نیز خطـاب عمدۀ وزرا و اهل قلـم از سدۀ 4 ق لفظ «خواجه و صاحب» بود. لفظ خواجه ابتدا اهمیتی خاص داشت و از سدۀ 5 ق به بعد به بسیاری از اهل قلم خطاب میشد، بدون آنکه خطاب رسمی آنان باشد (بیهقی، ابوالفضل، 456).
الگوی کلی خطابها در دورۀ صفویه ادامۀ رسوم سلسلههای تیموری، قراقویونلو، آققویونلو و متأثر از دربار عثمانی بود (مدرسـی، 20، 41، 51، جم ؛ نوایـی، 35، 83، 86، جم ). در دورۀ صفویه خطابهای اصلی دو نوع بود: خطابهای اصلی بالاترین مقامات دیوانی، یعنی «عالیجاه، مقربالخاقان و مقربالحضرت» (میرزا سمیعا، 4، 18، 27؛ فضلالله، 39، 66)؛ این خطابها معمولاً بعد از خطابهای فرعی میآمد، مانند عنوان بیگلربیگیان یا حکام بـزرگ (نک : ستـوده، 6/ 52). دیگر، خطاب مقامـات دیگر دیوانی که از اجزاء خطابهای فرعی مقامهای بالا گزیده میشد؛ مثلاً خطاب حکام درجه دوم و سوم «ایالت و شوکتدستگاه» و یا «امارتپناه» بود (همو، 6/ 16، 23، 453، 523؛ قائممقامی، همان، 22، 26، 45؛ ثابتیان، 119، 120، 272؛ سپنتا، 50، 358، 389، 390، 423).
قاجارها از همان طرح کلی خطابهای صفوی آغاز کردند، اما به مرور زمان از اعتبار عناوینی چون «عالیجاه و مقرب» کاسته، و به جای آنها از عنوان «جناب» استفاده شد. عنوان «جناب» از نامهای توصیفی اشاره به مکان بود که از زمان آلبویه در سدۀ 4 ق رواج گرفته، و همواره از خطابهای معتبر برای رجال و بزرگان بوده است (باشا، 241-247؛ قلقشندی، 5/ 495؛ نخجوانی، 2/ 4، 85، 159، 264، 271، 283؛ سپنتا، 266، 267، 350، 411). در عهد قاجاریه عناوین اصلی شاهزادگان و وزرا بهترتیب «نواب و جناب» بود. این عناوین با اصطلاحهای «اشرف، ارفع، اعظم، امجد، و مستطاب» به کار میرفت؛ نیز اصطلاح «والا» به شاهزادگان اختصاص داشت (شرف، شم 2- 8؛ شرافت، 13، 29، 33، 267، 271؛ صفایی، پنجاه ... ، 39، 43، جم ، اسناد ... ، 43، 80، جم ).
خطابهای «امیرالامرا و عمدةالامرا» همراه «عظام» برای امرا و سرداران و خوانین اهل شمشیر؛ «معتمد، مؤتمن و فدوی» همراه «مقربالخاقان» و یا با «سلطان، دولت یا وزاره» و مانند آن برای مقامات بالای درباری و دیوانی؛ و «عالیجاه» با 3 مضافٌالیه «مقربالخاقان، مقرب الحضرت الخاقانیه، و مقرب الحضرت العلیه» ــ به ترتیب اهمیت برای مقامات بلندپـایۀ دیوانی و نظامی ــ به کار میرفت. عنوانهای «عالیجاه» برای ردههای میانی عمال دیوانی، مانند سرهنگان و کلانتران؛ «عالیشأن» برای ردههای پایین عمال دیوانی، مانند سروان و ستوان و تجار معمولی؛ و «عالیقدر» برای استادان اصناف به کار میرفت. این خطابهای اصلی با خطابهای فرعی که از باب تعارفات متداول بود، همراه میشد، مانند «مقدسالقاب» برای علما، و «شوکتپناه» برای عمال دیوانی از اهل قلم و شمشیر.
اینها ضوابطی بود که در رسالۀ ترقیم و تشخیص القاب (1279 ق/ 1863 م) دستورالعمل شده بود و بهطور کلی رعایت میشد؛ اما درعمل گرایش اساسی، اعطای القاب بالاتر به مراتب پایینتر و بیاعتبارشدن آنها بود (قائممقامی، یکصدوپنجاه، 114، 118، 155، 261-264؛ ستوده، 6/ 100-105، 115، 124، 169، 188). درنتیجه، جز خطاب «خان» تنها خطابی که خریدار داشت، «جناب» بود که یا به وزرا تعلق میگرفت و یا همانند القاب وصفیِ شخصی برای آن در برابر هدیهای به شاه یا منشیان، فرمان و دستخط خطاب جنابی صادر میشد. در «قانوننامۀ امتیازات دولتی» ناصرالدین شاه، این خطاب منحصر به رجال حکومتی بود ( ایران، 1)، اما این دستورالعمل اجرا نشد و اعطای نابجای خطاب جنابی همچنان ادامه یافت (صدیقالممالک، 437 بب ).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید