صفحه اصلی / مقالات / درویش /

فهرست مطالب

درویش


آخرین بروز رسانی : پنج شنبه 19 دی 1398 تاریخچه مقاله

لباس مبدل درویشانه شگرد تاریخی و دنباله‌داری است که هم در فرهنگ داستانی ما پیشینه‌ای دراز دارد (نک‍ : دنبالۀ مقاله) و هم در تاریخ آمیخته به افسانۀ ایران نمونه‌های بارزی از آن دیده می‌شود. درویشان آوارگی و سرگشتگی و ناشناختگی خود را به خضر (ه‍ م) منسوب می‌دارند. برخی عشایر معتقدند خضر در لباس درویشی به اطراف می‌رود، ازاین‌رو هر درویشی که بر احشام آنها وارد شود، او را از روغن و پشم و کرک دامها بی‌بهره نمی‌گذارند، زیرا ممکن است همان خواجۀ خضر باشد. 
کاری که آرمینیوس وامبری، سیاح کنجکاو و ماجراجوی مجار، در پایان سدۀ 19 م کرد و در لباس درویشی دروغین همۀ مردمان مسیر چند هزار کیلومتری خود را در ایران و آسیای مرکزی فریب داد، نمونۀ بارز استفادۀ مبدل از هیئت درویشی برای پیشبرد مقاصد سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی است (نک‍ : ص 85 بب‍‌ ). وامبری به‌رغم مخالفت سفیر عثمانی که سفر او به آسیای مرکزی را به صلاح نمی‌دانست، لباس درویشی پوشید و به کاروان حاجیان درویشی که رهسپار آسیای مرکزی بودند، پیوست و راه بخارا را در پیش گرفت (ص 131-136). در جایی از کتاب، او چگونگی درویش شدن خود را در حضور حاجی بلال و با راهنمایی او بیان، و از نصایح و مراقبتهای ویژۀ وی اظهار امتنان می‌کند (ص 156). 
سنت درویشی در زورخانه‌ها هم رایج بود. مرشدها که درواقع همه‌کارۀ زورخانه‌ها و از افراد موسیقی‌دان و شعرفهم و به‌اصطلاح، مناسب‌خوان بودند، و عموماً هم تربیت ورزش‌کاران برعهدۀ آنان و فرمان آنها موجب نظم و ترتیب زورخانه بود (بیضایی، 20)، بیشتر آدمهای درویش و یا دست‌کم درویش‌صفت بودند. 
ازجمله سلسله‌های مشهور درویشان می‌توان به سلسلۀ عجم اشاره کرد که معمولاً دارای 7 منزل بودند و هریک از سالکان می‌بایست در یکی از این منازل سیر می‌کردند. این منازل به ترتیب رفعت درجه عبارت بود از: ابدال، مفرد، قضّاب، درویش اختیار، علم‌دار، دست نقیب، و نقیب (محجوب، 1072). 
به نظر می‌رسد که ارتباط سخنوری با درویشی و اینکه درویشان بیشتر از طریق مداحی و آوازه‌خوانی مشهور کوی و برزن بودند، سبب شده است که مثلهایی از قبیل «به درویشه گفتند: درِ دکانت را ببند، دستش را گذاشت دم دهنش»، پدید آید (شهری، طهران، 4/ 443). مخصوصاً در سلسلۀ عجم، صاحب عَلَمها، علم سیاهی به دست می‌گرفتند و شرح‌حال امامان را به نثر یا نظم و یا سخنان مسجع با لحن خاصی می‌خواندند و یا پرده‌ای منقوش از وقایع کربلا را به دیواری می‌آویختند و با چوب‌دستی به لحن سوزناکی وقایع را تشریح می‌کردند و با سفر به شهرها و روستاها، در ترویج مذهب تشیع می‌کوشیدند (مدرسی، 19). پیروان این فرقه پس از دورۀ قاجار و به‌خصوص پس از فوت مظهرعلی‌شاه، کم شدند و در فرقۀ بکتاشیه ادغام گردیدند؛ اما درویشان دوره‌گرد سنت پرده‌خوانی را همچنان تا این اواخر ادامه می‌دادند. گاهی هم درویشان در تعزیه‌ها نقش پیش‌پرده‌خوان را اجرا، و تا مجلس آماده بشود، روی صحنه از فضایل و اعمال شجاعانۀ امامان تمجید می‌کردند (همایونی، 79). 
درویشان خاکساری از طریق دعانویسی ارتزاق می‌کردند (مدرسی، 33). در این‌باره از رسائلی مانند رسالۀ نقش سلیمانی و رسالۀ گوهر شب‌چراغ، که در آنها مباحثی در احضار ارواح، طلسمات، تیغ‌بندی، نقش‌بندی و سحر دیده می‌شود، استفاده می‌کردند (همانجا). موی سر پیروان فرقۀ خاکساریه تا کمر می‌رسید و بیشتر پیروان شعب قادریه نیز چنین می‌کردند، درحالی‌که رسالۀ منظوم تراش‌نامه دستورالعمل کار تراشیدن سر و ریش را دست‌کم در آغاز، در اختیار درویشان می‌گذارد: ضرب ریش اول بود، ای مقتدا/ یعنی مهر دنیوی کردن رها/ / پس سبل انداختن دانی که چیست/ ما و من از خویش بیرون کردنی است (همو، 35). 
شماری از درویشان، به‌ویژه آنهایی که به سخنوری می‌پرداختند، خود شاعر بودند و شعر می‌گفتند. نصرآبادی فصلی از تذکرۀ خود را به درویشان شاعر اختصاص داده است و برخی از آنها مانند درویش محمدصالح، درویش صادق بابا اصلی، درویش کاینات و درویش جان بیگی را معرفی کرده است. وی همچنین به حمایت مالی پادشاهان صفوی و امرای آنها از این درویشان اشاره دارد؛ مثلاً دربارۀ درویش محمدصالح نوشته است که از زمینی خوشش می‌آمده و صاحب زمین به فروش آن راضی نبوده است؛ شاه عباس دوم «جهت تحصیل رضای او جبراً و قهراً» زمین را خریده و «تکیۀ به‌صفایی جهت او ساختند» (ص 300-305). 
از میان شهرهای ایران در دوره‌های مختلف تاریخی، اصفهان به داشتن درویش و برگزاری مراسم خاص مربوط به درویشان شهرت داشته است. این سنت ظاهراً از دورۀ صفویان و ادامۀ تکریم صوفیان در عصر سلاطین صفوی بوده است. دربارۀ احترام پادشاهان صفوی به درویشان گزارشهایی در سفرنامه‌ها آمده است (نک‍ : واله، 267- 268). سنت درویش‌نوازی تا همین دوره‌های اخیر هم در اصفهان ادامه داشت، چنان‌که در دورۀ ظل‌السلطان، یعنی در واپسین سالهای سدۀ 13 ق، همه‌ساله از 14 صفر مراسم عزاداری در تکیۀ مسعودیه برگزار می‌شد و شب 28 صفر، به‌دستور ظل‌السلطان، همۀ فقرا و درویشان را که شمارشان به 220 نفر می‌رسید، در همان تکیه پیش از تعزیه، شام می‌دادند و پس از صرف شام هم به هرکدام از آنها یک تومان می‌داد، تا او را دعا کنند (رجایی، 272). 
در تهران قدیم خرج درویشان و خانقاهیان را در ایام مخصوص مانند شب و روز عید غدیر و یا شبهای سماع و ذکر، مریدان متمکن می‌پرداختند (شهری، طهران، 4/ 424). آنچه در اصفهان، در دوره‌هایی جلب‌نظر می‌کرده، وجود درویشان بسیار و شمار قابل توجه خانقاهها بوده که در هر گوشه‌وکناری دیده می‌شده است. در این خانقاهها، عده‌ای به کشیدن چرس و بنگ و تریاک روزگار می‌گذراندند و مرتب ذکر حضرت علی (ع) را بر زبان داشتند. در میان این عده، گروهی هم درویشان پرسه‌زن بودند که مرتب در دهات می‌گشتند و کارهایی شبیه کارهای فرقۀ واصلیه انجام می‌دادند که از آن زمره بود زیر شولا (عبای درویشی) رفتن و کدو به پا بستن و پسربچه‌ها را درویش کردن (دانشور، 2/ 173-174). در محلۀ جلفای اصفهان، درویشی به نام درویش علی عین‌الله، معروف به «مجنون» بوده، که تبرزینش متعلق به دورۀ شاه صفی و این اشعار بر آن منقوش بوده است: این جوهرین تبر که به کف ماه انور است/ شایستۀ حضور بزرگان کشور است/ / ای دل اگر به دیدۀ تحقیق بنگری/ درویشی اختیار کنی در توانگری (همو، 2/ 172). 
در باورهای مردمی، برخی کرامات هم به درویشان نسبت داده‌اند؛ مثلاً شهرت داشته است که برخی از این درویشان به‌طور اسرارآمیزی بر باد مسلط‌اند. در چند دهۀ پیش، از درویشی ژولیده در بهجت‌آباد تهران یاد کرده‌اند که مریدانش معتقد بودند اگر میخ چادر او را بکنند، دنیا زیرورو می‌شود (ماسه، I/ 178). درویشها گاهی مدعی کشف و کرامات، و بر آن بوده‌اند که به اسرار سحر و جادو هم واقف‌اند (ژوبر، 231)، چنان‌که مداوای بیماران و به‌خصوص مار و عقرب‌گزیدگان توسط درویشان، شگفتی سیاحان اروپایی را برمی‌انگیخته است (فلاندن، 238). 
در پیش یا پس از نام بسیاری از افراد، کلمۀ «درویش» به‌عنوان لقبی احترام‌انگیز می‌آمده است که از آن جمله‌اند: توکل بن اسماعیل توکلی، مشهور به ابن‌بزاز؛ رکن‌الدین، حاکم سبزوار؛ عبدالمجید طالقانی، خطاط مشهور؛ علی درویش، مشهور به سگ‌بچه؛ علی بن ابراهیم، از اهالی حلب؛ علی بن امیر بایزید جلایر؛ علی بن حسن بن ابراهیم انکوری مصری؛ غلامحسین، معروف به «درویش خان»، آهنگ‌ساز ایرانی؛ درویش بیگ؛ علی درویش، از امرای جهانگیر میرزا؛ یوسف علی سیرجانی (مظهرعلی)؛ درویش یوسف زیدآبادی؛ و خواجه حسن درویش ( لغت‌نامه؛ وثوقی، 82-83). 
کلمۀ درویش برای منطقۀ کردستان ایران از همه‌جا مأنوس‌تر و آشناتر است. علتش را شاید بتوان در رسوخ فرقه‌های مختلف درویشان و به‌ویژه طریقت قادری (منسوب به عبدالقادر گیلانی) و اهل حق یا یارسان و یارستان دانست (نک‍ : دبا، 10/ 467؛ نیز ه‍ د، اهل حق). طریقتهای درویشی کردستان، و از همه مهم‌تر قادریه، تقریباً از سدۀ 8 ق/ 14 م به‌صورت تشکیلاتی سازمان‌یافته در این ناحیه ظاهر، و از همان سده‌های 9-10 ق/ 15-16 م در سرتاسر جهان اسلام منتشر شدند (بروینسن، 306). 
فکر مذهبی که اصولاً در کردستان به‌صورت عمل درمی‌آید، اصلاً اندیشۀ صوفیانه است که در محافل درویشان تعلیم داده می‌شود. درویشیِ کردان اصولاً بر زمینۀ عشیرتی سامان یافته است (نیکیتین، 449). در کردستان درویش به کسی گفته می‌شود که پیرو طریقت قادری باشد و از لحاظ سلوک عرفانی، با صوفی که به پیروان طریقت نقشبندی گفته می‌شود، تمایز قابل توجهی دارد. اعمال عجیب و غریبی چون خوردن شیشه، سیخ‌زنی (روحانی، 120)، تیغ‌بازی، مار خوردن، و روشن‌کردن لامپ در دهان با پیچیدن سیم برق به بدن (فاروقی، 303)، از جملۀ کارهای آنها ست. این طریقت آداب و شروطی دارد. هرکس بخواهد به این سلک درآید، ابتدا باید دوزانو در برابر شیخ یا خلیفه بنشیند تا او را توبه دهد، و او باید از گناهان بازگردد و با خدا پیمان بندد که دیگر بر سر گناهان نرود، و پس از آن نام رهبران قادری را به عنوان شاهد این توبه بر زبان جاری کند (روحانی، 201). شرطهای مفصل دیگری نیز برای ورود به سلک درویشان آورده شده که عمدۀ آنها به رفتار و سلوک درویش متوجه است (همو، 201-202). گاهی هم در طریقت قادری، وظایفی از نوع ذکر، عبادت، نماز، روزه، پرداخت زکات و جز اینها بر عهدۀ مرید گذاشته می‌شود که باید آنها را انجام دهد تا آمادگی لازم برای ورود به سلک درویشان را پیدا کند (توکلی، 169-170). 
در میان درویشان، هرکسی که مجرد یا وارسته شود، یعنی به آن درجه از اخلاص برسد که نسبت به امور دنیوی بی‌توجه باشد، به او لقب «دیوانه» داده می‌شود (روحانی، 202)؛ همین‌طور کسی که در راه گسترش طریقت از همه فعال‌تر و مخلص‌تر عمل کند، از طرف شیخ به عنوان «خلیفه» انتخاب می‌شود و به مثابۀ جانشین و نایب شیخ در منطقه عمل می‌کند (همو، 202-203؛ نیز نک‍ : نیکیتین، 458). این خلیفه‌ها معمولاً در تکایای مخصوص فرقۀ قادری، در شبهای سه‌شنبه و جمعه، با صدای بلند دعاهایی می‌خوانند که با آوای نی همراه است و به اصطلاح «ذکر» نامیده می‌شود (همایونی، 133). 
در باور مردم گیلان هم درویش و اماکن و آثار منسوب به او از موقعیت خاصی برخوردار است. بقاع و اماکن متبرکۀ بسیاری منسوب به پیران و درویشان در نواحی روستایی گیلان وجود دارد: درویش علی، که مقبرۀ او در روستای رَشی، میان تنکابن و بره‌سر عمارلو قرار دارد، در عین درویشی، با شبانی روزگار می‌گذرانده و کرامات بسیاری به او منسوب است (پوراحمد، 39). در روستای بوئین، از توابع فومن، درویشی به نام «محب‌علی» دفن است؛ او هنگام نماز غایب می‌شده و به‌اصطلاح طی‌الارض می‌کرده است (همو، 40). در روستای تکرم شفت، بقعۀ محترمی به نام «بقعۀ شاه درویشان» وجود دارد که گور وسط صحن آن با رنگ سبز رنگ‌آمیزی شده است (همو، 52-53). در بقعۀ «آقا سید حسن کیا»، در راه پشتۀ لنگرود، سقاخانۀ زیبایی است که بر بدنۀ شرقی آن 4 مجلس نقاشی شده که یکی از آن 4 مجلس، «حضرت سیدالشهداء و درویش کابلی» است (همو، 72). روی قبر برخی از این پیران، ازجمله میرمبارک، پارچه‌های رنگین ارزان‌قیمت هست که از سوی مردم نذر شده است؛ استفاده از این پارچه‌ها برای درویشها و صوفیهای دوره‌گرد بی‌بضاعت بلامانع است. در بهبهان هم مساجد و اماکنی مانند مسجد امام حسن (ع) هست که به مسجد درویشها معروف است (نحوی، 124). 
در میان بلوچها نیز درویشان اهل طریقت و پیران باکرامت محترم‌اند و بیشتر آنان مقابر و زیارتگاههایی دارند که مورد احترام خاص و عام است. از مقدسهای بلوچ می‌توان به این نامها اشاره کرد: میرمبارک، میراولیا، میرایلتاج، پیرغلطان، و میرعبدالرسول (ناصری، 79). مردم بلوچ معتقدند که اگر کسی به اموال مقبرۀ میرمبارک نظری داشته باشد، از سوی میر، غضب می‌شود (همو، 80). 
در بیشتر شهرها و نواحی، سنتها و اعتقاداتی مربوط به درویشان وجود دارد که هرکدام به نوعی حضور درویش را در زندگی و باورهای سنتی آنان نشان می‌دهد. در میان کومله‌ایها، درویش‌خوانی و نقالی در شب زفاف معمول است (شهاب، 69-71). در گیلان، در مراسم عروسی و هنگام بردن عروس به خانۀ شوهر، درویشان بـا مطربها و یکی ـ دو نفر از بزرگان دو خانواده حضور دارند (بشرا، 82). در بیشتر شهرها، این درویشان پیشاپیش خوانچۀ عروس به خواندن اشعار مناسب می‌پردازند. در شیراز، مارگیری، پرده‌خوانی و معرکه‌گیری درویشان طی مراسم خاصی مردم را سرگرم می‌کرده است (زیانی، 148). مردم بروجرد در شرایط خاصی نذر می‌کردند که کودک (پسر) خود را درویش کنند (کرزبر، 299). در سیرجان، خانواده‌هایی که پس از مدتی طولانی بچه‌دار می‌شدند، نذر می‌کردند که اگر بچه‌شان پسر بود، وقتی بزرگ شد، مدتی درویشی کند (مؤیدمحسنی، 33). 
در خلال کتابها و داستانهای درویشان، به نامهای معروفی برمی‌خوریم که به شخصیتهای شناخته‌شده‌ای، دست‌کم در حوزۀ مطالعات مردم‌شناسی، تبدیل شده‌اند؛ برای مثال می‌توان از این نامها یاد کرد: درویش احمد سله‌کش، لنگردار و طلب‌کش مفردان خراسان (سپانلو، 253)؛ درویش اسحاق گهواره‌ای، درویش‌قلی کرندی، درویش یوسف ساوک، درویش چوپان، و درویش ایاز کرندی، همگی از درویشهایی هستند که نام و یادشان در دانشنامۀ نام‌آوران یارسان آمده است (نک‍ : صفی‌زاده، جم‍ ؛ برای یارسان، نک‍ : ه‍ د، اهل حق)؛ درویش شیدا در زمان فخرالدین مبارک‌شاه در بنگاله به حکومت رسید (ابن‌بطوطه، 611-612)؛ سلطان هند پایِ درویش عبدالعزیز اردبیلی را بوسید (همو، 212)؛ درویش کابلی، که درویشان خاکساریه سرسلسلۀ خود را به او می‌رسانند و می‌گویند که در صحرای کربلا کشکول پرآب خود را به حضرت سیدالشهداء عرضه کرده و آن حضرت دستی به کتف او گذاشته و او را دعا کرده است (بیضایی، 23؛ برقعی، 182)؛ تعزیۀ درویش کابلی نیز که در ضمن تعزیۀ «شهادت امام» خوانده می‌شود، مشهور است (شهیدی، 264)؛ درویش خسرو نقطوی که شاه عباس از نفوذ او نگران بود (زرین‌کوب، ارزش ... ، 173)؛ درویش خان گنگ که کنار چنار کهن‌سالی در روستای میاندوآب (اطراف سیرجان) در سه‌کیلومتری بلورد، جایگاه تابستانی او بوده است (بختیاری، 352)؛ بابا خاکی در روستای حبق کرمان (محرابی، 158)؛ بابا احمد فخار و شیخ احمد شیشی از عرفای کرمان (همو، 160-161)؛ نیز خواجه حسن حداد که به کار آهنگری اشتغال داشت، خواجه حسن زاهد که گاهی طبابت می‌کرد، وفی‌علی که مریدان و ارادتمندانی داشت، و محمدقاسم که رباعی می‌گفت و در شعر «درویش» تخلص می‌کرد، همه از درویشان کرمان بوده‌اند (نک‍ : نوربخش، 82-83، 250). 
کلمۀ درویش گاه به‌عنوان نام طوایفی از تیره‌های ایرانی نیز آمده است، از جمله: نام شاخه‌ای از تیرۀ عبدالوند هیهاوند از طایفۀ چهارلنگ بختیاری و نام تیره‌ای از طایفۀ بابااحمدی هفت‌لنگ ( لغت‌نامه). پیترو دلا واله وقتی در دربار صفوی بوده، برای همسر خود، خانم معانی، اسبی خریده و اسم او را «درویش» گذاشته بود؛ نامی که به نظر وی بسیار بامناسبت هم بوده است (ص 132). 
همچنین کلمۀ درویش و درویشان، به عنوان نام آبادیها و روستاهایی در ایران آمده است، مانند: درویش بیگه، دهی از بخش سنجابی کرمانشاه؛ درویشا، دهی از دهستان فلارد، بخش لردگان شهرکرد؛ درویش‌آباد، دهی از دهستان خاوه، بخش دلفان خرم‌آباد؛ درویش‌آباد، دهی از دهستان حسنوند خرم‌آباد؛ درویش‌آباد، دهی از مؤمن‌آباد، بخش درمیان بیرجند؛ درویش‌آباد، دهی از دهستان دابو، بخش مرکزی شهرستان آمل؛ درویشان، دهی از دهستان میان‌دورود ساری؛ درویشان، دهی از دهستان ایلی‌تیمور، بخش حومۀ مهاباد؛ درویشان، دهی از دهستان وفس عاشقلو، بخش رزن همدان؛ درویشان، دهی از دهستان حومۀ صحنۀ کرمانشاه؛ درویشان، دهی از دهستان ژاوه‌رود، بخش حومۀ سنندج؛ درویشان، دهی از دهستان باغ ملک ایذه؛ درویشان، دهی از دهستان پشتکوه، بخش اردل شهرکرد؛ درویشانه‌بر، دهی از دهستان مرکزی لنگرود؛ و درویش‌بقّال، دهی از دهستان سیس شهرستان شبستر ( لغت‌نامه، ذیل واژه‌ها؛ پاپلی، جم‍‌ ). 
مردم وقتی می‌خواهند بچه‌ای را بترسانند، می‌گویند: «الآن تو را می‌دهم دست علی‌موجود»؛ علی‌موجود درویشی است که بچه‌ها را می‌برد و به چهارمیخ می‌کشد و زیر بدن آنها چراغ نفتی روشن می‌کند تا بدنشان ذوب شود و از آن، چربی آدم به دست می‌آورد (ماسه، I/ 59؛ نیز نک‍ : عسکری‌عالم، 2/ 122). 
 

صفحه 1 از5

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: