صفحه اصلی / مقالات / افلاطون /

فهرست مطالب

افلاطون


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : پنج شنبه 23 آبان 1398 تاریخچه مقاله

  است، بزرگ دارد و آن را بر آنچه در او برده است، رجحان دهد. روح در انسان سرور اوست (همان، 726-727). این اصل اخلاقی نزد افلاطون در «قانونها» آشكارا باز تابیده است. كوشش ما برای تحقق بخشیدنِ تا حد ممكن به معیارهای اخلاقی است. این معیارها (هر چند نه كامل) باید در مجموعه‌ای از قانونها تبلور یابند.


ساختار دولتشهر در «قانونها»

شهر آرمانی افلاطون در «قانونها» ماگنِسیا نامیده می‌شود كه در مركز جزیرۀ كرِت جای دارد كه افلاطون آن را در نیمۀ سدۀ 4ق‌م تصویر می‌كند (دربارۀ ساختار شهر، نك‍ : مارو، «شهر كرِتی ... »، سراسر كتاب). ماگنسیا شهر كوچكی است كه به 040‘5 بخش یا سهم انتقال‌ناپذیری در میان 040‘5 تن از مردان ساكن در آن تقسیم شده است. علت گزینش این شمار آن است كه به هر عددی از 1 تا 12 (به استثنای 11) تقسیم‌پذیر و از لحاظ اداره و سامان دادن مناسب‌ترین عدد است (نك‍ : «قانونها»، 737E-738)؛ 420 سهم منطقه‌ای به هر یك از 12 قبیله در آن اختصاص دارد. هر یك از این قبایل دارای روستایی است كه در پیرامون آن خانه‌های شهروندان روستایی قرار گرفته است.
افزون بر این ساختمانهای دیگری هم برای مقاصد اداری، حقوقی، فرهنگی و مذهبی بنا شده است. بنیاد زندگی اقتصادی شهر، كشاورزی است، نه بازرگانی. جامعۀ شهر از چند طبقه شكل گرفته است: شهروندان آزاد و زنان و فرزندانشان، بردگان، بیگانگان ساكن در آن، و دیدار كنندگان بیگانه. در این شهر فقر و ثروت بسیار یافت نمی‌شود. فعالیتهای تولیدی و اقتصادی بیشتر از سوی بردگان انجام می‌گیرد (برای بحث دربارۀ بردگان، نك‍ : همان، 776B-778A؛ نیز مارو، «قانون برده‌داری ... »، سراسر كتاب). بازرگانی و پیشه‌های گوناگون نیز در دست بیگانگان ساكن در شهر است (برای تفصیل، نك‍ : «قانونها»، 736C-745, 778A-779D, 842B-850D, 919D-920C). كوشش اصلی در ساماندهی شهر، از دیدگاه افلاطون، ایجاد انضباط در زندگی خصوصی است (همان، 779D-780A, 788, 909D-910A). مالكیت خصوصی به رسمیت شناخته می‌شود، اما به ثروت بیش از اندازه‌ای معین، صد در صد مالیات تعلق می‌گیرد (همان، 744E-745B). شهروندان و زنانشان در كنار زندگی خانوادگی باید در مراسم همخوراكی یا غذا خوردن دسته جمعی شركت كنند (همان، 779D-781D).
نظام دولتی ماگنسیا، شكلی میان حكومت پادشاهی و دموكراسی است (برای انتخاب فرمانروایان، نك‍ : همان، 756E به بعد، «سیاستمدار»، 300E به بعد). این نظام گونه‌ای اریستوكراسی است. افلاطون فرمانروایی یك تن را كه از فضیلت و فرزانگی برخوردار باشد، ترجیح می‌دهد (نك‍ : «قانونها»، 708E به بعد)، اما به ندرت می‌توان چنین كسی را یافت. البته برابری قدرت سیاسی ــ به شیوۀ دموكراسی ــ پسندیده است؛ اما برابری نامشخص و بی‌تمایز معادل نابرابری است و هر دو دولت را آكنده از جنگ و جدال میان شهروندان می‌كنند (همان، 757A). اكثریت عامه معمولاً از حكمـت یـا فرزانگی سیـاسی برخـوردار نیستنـد (نك‍ : «سیاستمدار»، 292E-293A, 297B، نیز نك‍ : «جمهوری»، 494A)؛ اما بهترین وسیله برای توزیع قدرت سیاسی، از یك سو انتخابات همگانی و از سوی دیگر انتخاب با «قرعه» است. انتخاب شهرداران، انجمن خلق، دادگاهها و مهم‌ترین آنها «نگهبانان قانون» باید با دقت هرچه بیشتر انجام گیرد («قانونها»، 752E).
برترین نهاد سیاسی دولتشهر ماگنسیا « شورای شبانه» است. این شورا متشكل از فرزانه‌ترین و با فضیلت‌ترین افراد جامعه است (همان، 968A). این عنوان یادآور «نگهبانان» در دیالوگ «جمهوری» است. اعضای این شورا كم و بیش همان وظایفی «فرمانروایان فیلسوف» در «جمهوری» را برعهده دارند، اما ایشان همانها نیستند. البته وظیفۀ اینان نیز پرداختن به آموزشها و پژوهشهای فلسفی است تا بتوانند از علل قانونهایی كه نهاده شده است، آگاه شوند و بیش از همه چیز بتوانند به شناخت معیارها و ارزشهای اخلاقی دگرگون ناشدنی دست یابند.
از برجسته‌ترین ویژگیهای «قانونها»ی افلاطون اهمیت و نقشی است كه وی برای زنان در جامعه معین می‌كند و شاید بتوان این نكته را مهم‌ترین نوآوری اندیشه‌های سیاسی و اجتماعی افلاطون به شمار آورد. زنان نه تنها می‌توانند و باید آموزش و پرورش بیابند و در ورزش، موسیقی و نیز در آموزشهای جنگی شركت جویند (چنانكه در «جمهوری» نیز گفته شده بود)، بلكه همچنین باید به فضیلت سیاسی دست یابند و دارای مقامات دولتی شوند («قانونها»، 770C-D نیز 780A به بعد، 804D به بعد، 833C-D). اما برای این منظور ایشان باید به 40 سالگی برسند، زیرا پیش از آن وظیفۀ ایشان زایش و پرورش فرزندان است. مردان می‌توانند از 30 سالگی به فعالیتهای سیاسی بپردازند (همان، 785B). استعدادها و تواناییهای زنان كمتر از مردان نیست و بهره نگرفتن از ایشان محروم كردن جامعه از نیمی از ذخایر آن است (همان، 805A, 506C، برای داوری كلی افلاطون دربارۀ زنان، نك‍ : 776B-778A).
«قانونها» پیش از هر چیز مجموعه‌ای است از قوانین و قواعد و دستور كارهای گوناگون و گاه بسیار سخت‌گیرانه و شدید دربارۀ همۀ امور زندگی فردی و اجتماعی ساكنان ماگنسیا. در این دیالوگ دیگر سخن از فرمانروایی فیلسوفان نیست. هرچند قانون‌گذاران و به ویژه اعضای شورای شبانه باید با مباحث فلسفی آشنایی كامل داشته باشند و اگر لازم باشد آنها را از فیلسوفان سرزمینهای دیگر بیاموزند. همچنین در «قانونها» از نظریۀ بنیادی افلاطون دربارۀ ایده‌ها كمتر نشان می‌توان یافت، هرچند در پس زمینۀ مباحث آن ستاره‌های ایده‌ها سوسو می‌زنند. البته این نه بدان معناست كه مباحث و پژوهشهای متافیزیكی در «قانونها» یافت نمی‌شود؛ برعكس این دیالوگ آكنده از آنهاست، ولی نه بدان شكل كه ما آن را در دیگر نوشته‌های افلاطون و به ویژه در «جمهوری» می‌یابیم.
یكی از ویژگیهای مهم «قانونها» آهنگ شورآمیز دینی آن است. خدایان در آن جایگاهی ویژه دارند، حتى شاید بتوان گفت كه جامعۀ «قانونها» بر شالوده‌ای دینی برپا شده است. پرستش و ستایش خدایان و رعایت همۀ آداب و رسوم مربوط به آنها از واجب‌ترین و اجتناب‌ناپذیرترین تكالیف و وظایف شهروندان است. بیشترین بخشهای كتاب دهم «قانونها» بازتابانندۀ واپسین اندیشه‌ها و نظریات افلاطون كهن سال در مباحث الٰهیات است. افلاطون در این كتاب سرسختانه به ماتریالیستها و بی‌خدایان حمله می‌كند و ایشان را زیر تازیانۀ انتقاد می‌كشد و به ویژه مجدانه در اثبات این نكات می‌كوشد: بنیاد جهان عقلانی است و عقل و اندیشه و عنایت الٰهی در آن بر طبیعت و ماده تقدم دارند. اجرام آسمانی كه طبق نظمی عقلانی در حركتند، در شمار خدایانند. عنایت و عدل خدایان در همه جا فرمانرواست. ایشان انسانها را به حال خود رها نمی‌كنند، فضیلتمندان را پاداش، و بدكاران و تبهكاران را كیفر می‌دهند. خدایان را نمی‌توان با عبادتهای ریایی و قربانیها فریب داد و مهر و عنایت آنان را به خود برانگیخت. افلاطون در این كتاب یك رشته قانونهای كیفری شدید برضد ناپرهیزكاران و بی‌خدایان نهاده است. ایشان باید به شكلهای گوناگون و با توجه به درجات گناهانشان كیفر بینند. نخست زندانی شوند و اگر پس از رهایی از زندان همچنان به بی‌تقوایی و بدكاریها و بدباوریهای خود ادامه دهند و بار دیگر محكوم شوند، كیفرشان مرگ است (ص 907-910، برای تفصیل، نك‍ : 884-891, 899-903).
چنانكه اشاره شد، افلاطون در «قانونها» مالكیت شخصی را به رسمیت می‌شناسد و بر نگهداشت آن تأكید می‌كند. در اینجا، آنگونه كه در «جمهوری» آمده بود، دیگر سخن از اشتراكی بودن زنان و فرزندان و مالكیت همگانی نیست. البته وی در اینجا نیز همچنان جامعۀ آرمانی را در نظر دارد، ولی به «بهترین جامعۀ در مرتبۀ دوم و سوم» نیز می‌پردازد. جامعه و دولت آرمانی و بهترین مجموعۀ قوانین در جایی تحقق‌پذیر است كه بنابر ضرب المثل، مالكیت در میان دوستان همگانی است. اما معلوم نیست كه در واقع چنین جامعه‌ای در جایی یافت می‌شود، یا اصلاً هرگز می‌تواند وجود داشته باشد؛ ولی به هر حال در چنان جامعه‌ای مالكیت خصوصی به هر وسیله از میان برداشته خواهد شد. اما چنانكه اشاره شد، فقط خدایان یا شماری از فرزندان خدایان اهالی چنین جامعه‌ای خواهند بود (همان، 739).
در میان مباحث «قانونها» داوری افلاطون دربارۀ ایرانیان و ایران و نظام حكومتی و دولتی آن توجه‌انگیز است. در زمان كورش، زندگی ایرانیان آمیزه‌ای عاقلانه از آزادی و انقیاد بوده است. ایشان فرمانروای بسیاری از اقوام دیگر شدند و آنان را تا حدی از آزادی برخوردار كردند. پادشاه به هیچ یك از رعایای خردمند حسد نمی‌ورزید و از شنیدن اندرزها روی‌گردان نمی‌شد. وی آزادگی گفتار و سخن را روا می‌داشت و به كسانی كه می‌توانستند در سیاست‌گذاری سهمی داشته باشند، ارج بسیار می‌نهاد. از این رو، ایرانیان به بركت آزادی، دوستی و هماهنگی میان اندیشه‌ها، در آن دوران به پیشرفتهای بسیار در همۀ زمینه‌ها دست یافتند. اما از سوی دیگر، كورش هرچند فرماندهی شایسته و میهن‌دوست بود، ولی هرگز به مسألۀ آموزش و پرورش، توجه نداشت و فرزندانش را نیز از آن محروم كرده بود (ص 694-695، قس: 701E؛ همچنین نك‍ : گُرگنمانز، سراسر كتاب)


افلاطون در جهان اسلام

افلاطون بر اندیشۀ فلسفی اسلامی تأثیر بسیار نهاده است، هرچند از راههای غیرمستقیم و بیشتر به وسیلۀ نقل قولهایی كه منابع آنها به نوشته‌های دوران هلنیستی بازمی‌گردد. مهم‌ترین منابع عربی دربارۀ افلاطون، سرگذشت و نوشته‌های او عبارتند از: 1. الفهرست ابن ندیم (ص 306-307) كه منبع اصلی آن به نوشتۀ ثِئون اِزمیری فیلسوف افلاطونی سدۀ 2 م بازمی‌گردد كه متن یونانی آن از میان رفته است و ابن ندیم از وی نام می‌برد و به نوشتۀ وی استناد می‌كند؛ 2. طبقات الاطباء و الحكماء ابن جلجل (ص 23-24)؛ 3. صوان الحكمۀ ابوسلیمان سجستانی (ص 128-134)؛ 4. حدود نیمی از كتاب الكلم الروحانیة فی الحكم الیونانیۀ ابن هندو؛ 5. مختار الحكم مبشر بن فاتك (ص 126- 178)؛ 6. الملل و النحل شهرستانی (2 / 146-153)؛ 7. تاریخ الحكماء قفطی (ص 17-27)؛ 8. عیون الانباء ابن ابی اصیبعه (1 / 49-54).
برخلاف نوشته‌های ارسطو كه تقریباً همه ــ یا مستقیماً از متن یونانی، یا از ترجمه‌های سریانی ــ به عربی برگردانده شده بود، ظاهراً هیچ یك از نوشته‌های اصیل افلاطون كاملاً به عربی ترجمه نشده بود. نام بسیاری از دیالوگهای افلاطون، به شكل عربی شدۀ آنها در منابع، به ویژه در الفهرست ابن ندیم و تاریخ الحكماء قفطی آمده، و اشاره شده است كه كسانی نیز برخی از آنها را به عربی برگردانده، یا خلاصه و تفسیر كرده‌اند. ظاهراً آنچه در منابع عربی دربارۀ افلاطون و نوشته‌ها و به ویژه اندیشه‌هایش آمده، برگرفته از نوشتۀ پزشك و فیلسوف نامدار یونانی جالینوس (129- 199 م) زیرعنوان «خلاصۀ دیالوگهای افلاطون» در 8 كتاب بوده كه اصل یونانی آن از میان رفته است (نك‍ : «افلاطون عربی»، ج I؛ روزنتال، «دربارۀ شناخت ... »، 387-422). اكنون مجموعۀ كامل آنچه دربارۀ نوشته‌های افلاطون، یا برگرفته و تلخیص از آنها (به زبان عربی) موجود است، در كتاب افلاطون فی الاسلام به كوشش عبدالرحمان بدوی یافت می‌شود.
هرچند، چنانكه اشاره شد، هیچ یك از متنهای دیالوگهای افلاطون یا اصلاً به عربی ترجمه نشده، یا اگر هم شده بوده است، اكنون در دست نیست، ولی تأثیر ژرف و فراگیر فلسفۀ افلاطون را بر اندیشه‌های فلسفی اسلامی آشكارا می‌توان یافت. در میان فیلسوف مسلمان ــ حتى غیرمسلمان، ولی عربی‌نویس ــ در كنار پیروان فلسفۀ ارسطویی كه مشائیان نامیده می‌شوند، افلاطونیان جای دارند. جرجانی اشراقیان را كسانی خوانده كه استادشان افلاطون بوده (ص 41)، و ازاین‌رو هانری كربن آنان را افلاطونیان ایران نامیده است (II / 25).
آموزه‌ها و نظریات اصیل فلسفی افلاطون و آنچه از دوران باستان، به ویژه در دورانهای متأخر حكمت یونانی، از سوی فیلسوفان نوافلاطونی به وی نسبت داده شده است، بر اندیشۀ فیلسوفان مسلمان تأثیرهای گوناگون نهاده است. این تأثیرها نزد فیلسوفان ارسطوگرای اسلامی كمتر یافت می‌شود، در حالی كه اشراقیان افلاطون را ــ در كنار برخی از فیلسوفان یونانی پیش از سقراط ــ از برجسته‌ترین سرچشمه‌های الهام‌بخش خود می‌شمارند. حتى برخی از فلسفه‌پردازان مسلمان جهان‌بینی افلاطون و ارسطو را همانند می‌دانند. ابونصر فارابی (د 339 ق / 950 م) ــ به شیوۀ فیلسوف یونانی آمونیوس ساكاس (سدۀ 3 م) استاد افلوطین و دیگر فیلسوفان نوافلاطونی ــ در نوشتۀ مشهور خود الجمع بین رأیی الحكیمین افلاطون الالٰهی و ارسطوطالیس، كوشیده است كه همسویی و هماهنگی میان فلسفۀ افلاطون و ارسطو را نشان
دهد. نكتۀ توجه‌انگیز این است كه در اكثر منابع اسلامی از وی با عنوان «افلاطون الالٰهی» نام برده می‌شود كه دقیقاً همان عنوانی است كه در مكتب نوافلاطونیان به وی داده شده بود.
در این میان توجه‌انگیزتر این است كه برجسته‌ترین فیلسوف ارسطوگرای مسلمان ابن رُشد (ه‍ م) تفسیر گونۀ مختصری بر «جمهوری» افلاطون نوشته كه منبع آن به حدس نزدیك به یقین ترجمۀ همان خلاصۀ یاد شدۀ جالینوس از نوشته‌های افلاطون بوده است. متن عربی نوشتۀ ابن‌رشد تاكنون یافت نشده، و تنها دو ترجمۀ لاتینی و عبری از آن موجود است (نك‍ : روزنتال، «تفسیر ... »، جم‍‌ ).
نام و نظریات افلاطون یا نظریات منسوب به وی همچنین در اثولوجیا كه به غلط منسوب به ارسطو شده، آمده است (نك‍ : ه‍ د، اثولوجیا، نیز افلوطین؛ نیز نك‍ : «اثولوجیا»، 23-25، 109، 145). همۀ اشراقیان خود را پیرو و الهام گیرنده از افلاطون می‌شمارند. شهاب‌الدین سهروردی (د 587 ق / 1191م) افلاطون را در یك جا «الحكیم المعظم» می‌خواند (نك‍ : مجموعة ... ، 1 / 502) و در جای دیگری می‌گوید: آنچه من دربارۀ علم الانوار و آنچه بر آن بنیاد نهاده شده است، گفته‌ام، ذوق امام حكمت و رئیس آن افلاطون و دارندۀ نیرو و نور است (نك‍ : «حكمة ... »، 10، نیز 156-157).
مهم‌ترین آموزۀ افلاطون از دیدگاه فیلسوفان مسلمان، نظریۀ ایده‌ها (مثل) است. موضع‌گیریها و برداشتهای ایشان در این باره گوناگون ــ از دفاع كامل تا نفی و انكار تمام ــ است. منابع آگاهی ایشان نیز در این باره با واسطه است. مشائیان به طور كلی این نظریه را نفی می‌كنند و اشراقیان یا كسانی كه از ایشان تأثیر پذیرفته‌اند، عموماً در اثبات آن نظریه می‌كوشند. ابن سینا از سرسخت‌ترین مخالفان آن است (نك‍ : ص 310-324)؛ اما شهاب‌الدین سهروردی سرسختانه و مجدانه از نظریۀ مثل دفاع می‌كند و در اثبات آن می‌كوشد (نك‍ : همان، 92-93). تأثیر افلاطون همچنین نزد اخوان ‌الصفا ملاحظه می‌شود. ایشان از چند نوشتۀ افلاطون نـام می‌برند و به مطالب آنهـا استنـاد می‌كنند (نك‍ : ه‍ د، 7 / 257). صدرالدین شیرازی (د 1050ق / 1640م) نیز از معتقدان و هواداران سرسخت نظریۀ مثل است و شوق‌آمیزانه در دفاع و اثبات آن می‌كوشد (نك‍ : الاسفار، 2 / 46-81، 6 / 188- 189، الشواهد ... ، 154- 178).
در پایان افزون بر آنچه در متن مقاله آمده است، گزیده‌ای از مهم‌ترین و جدیدترین منابع و پژوهشها دربارۀ افلاطون برای مراجعۀ بیشتر ذكر می‌شود:


Böhme, R., Von Sokrates zur Ideenlehre, Bern, 1959; Burnet, J., Platonism, Berkeley, 1928; Crombie, I. M., An Examination of Plato’s Doctrines, London, 1962-1963; Cushman, R. E., Therapeia, Plato’s Conception of Philosophy, Chapel Hill, 1958; Diès, A., Autour de Platon, Paris, 1927; Field, G. C., The Philosophy of Plato, Oxford, 1949; Frazer, J. G., The Growth of Plato’s Ideal Theory, London, 1930; Friedländer, P., Platon, Berlin, 1957-1960; Grube, A., Plato’s Thought, London, 1958; Horneffer, E., Der junge Platon, Giessen, 1922; Jaeger, W., Paideia, 1944-1947; Leisegang, H., «Platon», Pauly; Liebruck, B., Platon’s Entwicklung zur Dialektik, Frankfurt, 1949; Mueller, G. E., Plato the Founder of Philosophy as Dialectic, New York, 1965; Oehler, K., «Der entmytho-logisierte Platon», Zeitschrift für philosophische Forschung, 1965, XIX / 393-420; Robin, L., Platon, Paris, 1935; Ross, D., Plato’s Theory of Ideas, Oxford, 1951; Shorey, R., The Unity of Plato’s Thought, Chicago, 1960; Taylor, A. E., Plato, 1955; Wilamowitz-Moellendorff, U., Platon, Berlin / Frankfurt, 1959; Zeller, E., Die Philosophie der Griechen in ihrer geschichtlichen Entwicklung, Hildesheim, 1963, II(1) / 389-982.


جدیدترین كتاب‌شناسی افلاطون:


Brisson. L. and H. Ioannidi, »Platon 1975-1980«, Lustrum, 1983, XXIII / 31-320, «Platon 1980-1985, Addenda à Platon 1950-1980», ibid, 1988, XXX / 11-294; Cherniss, H., «Plato 1950-1957», ibid, IV / 5-308, 1959, V / 323-648, 1960.


فرهنگها و واژه‌نامه‌ها:


Ast, E., Lexicon Platonicum sive vocum Platonicum index, 1835-1836; Brandwood, L., A Word Index to Plato, Leeds, 1976; De Places, E., Lexique de la langue philosophique et religieuse de Platon, Paris, 1964; Gigon, O. and L. Zimmermann, Platon, Lexikon der Namen und Begriffe, Bern, 1975.

 

مآخذ

ابن ابی اصیبعه، احمد، عیون الانباء، به كوشش آوگوست مولر، قاهره، 1299 ق / 1882 م؛ ابن جلجل، سلیمان، طبقات الاطباء و الحكماء، به كوشش فؤاد سید، بیروت، 1405 ق / 1985 م؛ ابن سینا، الشفاء، الٰهیات، به كوشش قنواتی و سعید زاید، قاهره، 1380 ق / 1960 م؛ ابن ندیم، الفهرست؛ ابن هندو، علی، الكلم الروحانیة من الحكم الیونانیة، قاهره، 1318ق؛ ابوسلیمان سجستانی، صوان الحكمة، به كوشش عبدالرحمان بدوی، تهران، 1974 م؛ «اثولوجیا»، منسوب به افلوطین، افلوطین عندالعرب عبدالرحمان بدوی، كویت، 1977 م؛ ارسطو، متافیزیك، ترجمۀ شرف‌الدین خراسانی (شرف)، تهران، 1366 ش؛ افلاطون فی الاسلام، به كوشش عبدالرحمان بدوی، تهران، 1353 ش؛ جرجانی، علی، التعریفات، قاهره، 1306 ق؛
خراسانی (شرف)، شرف‌الدین، نخستین فیلسوفان یونان، تهران، 1370ش؛ سهروردی، یحیى، «حكمة الاشراق»، مجموعۀ مصنفات شیخ اشراق، به كوشش هانری كربن، تهران، 1355 ش، ج 2؛ همو، مجموعة فی الحكمة الالهیة، به كوشش هانری كربن، استانبول، 1945 م؛ شهرستانی، محمد، الملل و النحل، به كوشش عبدالعزیز محمد وكیل، قاهره، 1387 ق / 1968 م؛ صدرالدین شیرازی، محمد، الاسفار، قم، 1316 ق؛ همو، الشواهد الربوبیة، به كوشش جلال‌الدین آشتیانی، مشهد، 1346 ش؛ قفطی، علی، تاریخ الحكماء، به كوشش لیپرت، لایپزیگ، 1903 م؛ مبشر بن فاتك، مختار الحكم و محاسن الكلم، به كوشش عبدالرحمان بدوی، بیروت، 1980 م؛ نیز:

 

Aristotle, Metaphysica, id, Physica; Berve, H., Abhandlungen der Akademie der Wissenschaften und der Literatur, Mainz, 1956; The Cambridge Companion to Plato, ed. R. Kraut, Cambridge, 1999; Corbin, H., En Islam iranien, Paris, 1971; Diogenes Laertios, biōn kai gnōmōn, én philosophiai eudokimèsanton; Festugière, A. J.«Platon et l’Orient», Etudes de philosophie grecque, Paris, 1971; Gaiser, K., Platons ungeschriebene Lehre, Stuttgart, 1968; Görgenmanns, H., Beiträge zur Interpretation von Platons Nomoi, München, 1960; Happ, H., Hyle, Studien zum aristotelischen Materiae-Begriff, Berlin, 1971; Idee und Zahl, Studien zur platonischen Philosophie, Heidelberg, 1968; Justi, F., Iranisches Namenbuch, Hildesheim, 1963; Lagerborg, R., Die Platonische Liebe, 1926; Levinson, R. B., In Defence of Plato, Cambridge, 1953; Marrow, G. R., Plato’s Cretan City, Princeton, 1960; id, Plato’s Law of Slavery in its Relation to Greek Law, Urbano, 1939; Marx, K., «Deutsche Ideologie», Werke, Berlin, 1962; Pauly; Penner, T., The Ascent from Nominalism, Dordrecht, 1978; Plato, Apologia; id,«Epistole B»«, «Epistole Z», Epistolai; id, Euthydèmos; id, Euthyphron; id, Gorgias; id, Kharmid ès; id, Kratylos; id, Lysis; id, Menon; id, Nomoi; id, Parménidés; id, Phaidon; id, Phaidros; id, Philèbos id, Politeia; id, Politikos; id, Prōtagoras; id, Sophistès; id, Symposion; id, Theaitètos; id, Timaios; Plato Arabus, ed. P. Kraus and R. Welzer, Cairo, 1951; Platon Politeia, ed. O. Hoeffe, Berlin, 1997; Popper, K., The Open Society and its Enemies, New York, 1963; Riginos, A., Platonica, the Anecdotes Concerning the Life and Writings of Plato, Leiden, 1976; Robin, L., La Théorie platonicienne de l’amour, Paris, 1964; Rosenthal, R., Averroes’ Commentary on Plato’s Republic, Cambridge, 1969; id, «On the Knowledge of Plato’s Philosophy in the Islamic World», Islamic Culture, 1940, vol. XIV.
شرف‌الدین خراسانی (شرف)

 

صفحه 1 از8

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: