افلاطون
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
پنج شنبه 23 آبان 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/240277/افلاطون
یکشنبه 7 اردیبهشت 1404
چاپ شده
9
یک ایرانی به نام میثریداتِس (مهرداد) پسر اُرُنتوباتِس (اردوان؟) به سیلانیون (سدۀ 4 قم)، نقاش و پیكرتراش مشهور سفارش داده، و در آكادمی افلاطون وقف موزها كرده بود (نك : دیوگنس لائرتیوس، كتاب III، فصل 25؛ نیز یوستی، 235). این تندیس بایستی احتمالاً اندكی پیش از مرگ افلاطون، در حدود 350 قم پدید آمده باشد.واپسین سالهای زندگی افلاطون، یكی از پرحادثهترین، حتى فاجعهآمیزترین دورانهای تاریخ آتن بوده است. هیچ یك از آرزوها و آرمانهای افلاطون دربارۀ ساختار دولت و جامعه، نه تنها تحقق نیافته بود، بلكه تحققناپذیر مینمود. یونان در واپسین سالهای زندگی افلاطون چهرۀ دیگری به خود گرفته بود. فیلیپ (حك 359-336 قم) فرمانروای مقدونیه و پدر اسكندر بزرگ، توفانی در یونان برانگیخته بود. نزدیكترین یاران افلاطون از میان رفته بودند، دیون كشته شده بود، ثئایتتوس نیز در نبردی زخم خورده، و جان باخته بود؛ اودكسوس دوست جوانترش نیز مرده بود. وی سرانجام در سن 81 سالگی، در 347 قم، در یك جشن عروسی درگذشت و در محل آكادمی به خاك سپرده شد (برای تازهترین پژوهشها دربارۀ زندگینامۀ افلاطون، نك : ریجینوس، «افلاطونیات»).
افلاطون حقیقت گفته شده را بر حقیقت نوشته شده برتری میداد؛ چه، بر آن بود كه نوشته نمیتواند به پرسشهایی كه هنگام خواندن از ذهن خواننده میگذرد، پاسخ گوید. او از اینكه مطالب عالی فلسفی به دست عوام بیفتد، نگران بود، چنانكه در نامهای مینویسد: هشدار كه این مسائل برای انسانهای نافرهیخته افشا نشود؛ زیرا به نظر من هیچ چیز زیانبارتر از آنها برای عوام نیست؛ از سوی دیگر، هیچ چیز شگفتانگیزتر و الهامبخشتر از آنها برای نیك سرشتان نیست ... بزرگترین نگهبان آنها این است كه از نوشتن آنها پرهیز شود و از راه حافظه آموخته شوند ... بدین سبب است كه خود من هرگز دربارۀ آنها چیزی ننوشتهام و هیچ نوشتهای از افلاطون در این باره وجود ندارد و وجود نخواهد داشت، بلكه آنچه اكنون به نام افلاطون است، متعلق به سقراط است كه زیبا و جوان شده است (نك : «نامۀ دوم»، 314).افلاطون در جای دیگری نیز، در این باره بر نكات ژرف و مهمی اشاره میكند و میگوید: دربارۀ این موضوعها ]یعنی مطالب عالی فلسفی[ نه نوشتهای از من وجود دارد و نه هرگز وجود خواهد داشت. این موضوع به هیچ روی نمیتواند مانند آموزههای دیگر به گفتار آید، بلكه درپی «همبودی» (معاشرت) و همزیستی طولانی با آنها، ناگهان یك روشنایی، گویی از یك شرارۀ جهنده (بارقه) افروخته میشود كه چون به روح برسد، از آن پس خود از خود خوراك میگیرد. به هر روی، این را میدانم كه اگر قرار بود این موضوعها اصلاً نوشته یا گفته شود، بهتر بود كه خود من به بیان آنها بپردازم؛ و نیز میدانم كه خود من از اینكه آنها به نحو بدی نوشته شوند، بیش از همه رنج میبرم؛ و اگر به نظرم میرسید كه این موضوعها بایستی به شایستگی برای همگان گفته یا نوشته شوند، چه مشغلهای در زندگی بهتر از نوشتن چنین چیزهایی ــ كه برای آدمیان سودمند میبود و طبیعت (هستی) را به روشنایی میآورد ــ میتوانستم داشته باشم؟ («نامۀ هفتم»، 341).با وجود این، افلاطون نزدیك به 50 سال چیز مینوشت. نوشتههای وی یك ویژگی دارند كه همه در شكل «دیالوگ» یا محاورهاند. میتوان پرسید كه چرا افلاطون این شكل را برای بیان اندیشههای فلسفیش برگزیده بود؟ پاسخ آن را نزد خود وی مییابیم كه میگوید: نوشته اثری شگرف دارد و در حقیقت مانند نقاشی است، زیرا كارهای نقاشی به چیزهای زنده میمانند، اما اگر كسی از آنها پرسشی كند، موقرانه سكوت میكنند. چنین است دربارۀ سخنان نوشته شده، ظاهراً چنان سخن میگویند كه گویی هوشمندند، ولی اگر بپرسی و بخواهی بدانی كه چه میگویند، همیشه همان چیز را میگویند. هر سخنی هنگامی كه نوشته شود، به هر سو میغلتد، چه برای كسانی كه آن را میفهمند، چه برای كسانی كه به آن علاقهای ندارند. نوشته نمیداند كه با كه سخن بگوید و با كه نگوید. هنگامی هم كه با آن بدرفتاری شود، یا ناعادلانه ناسزا بشنود، نیاز دارد كه پدرش [نویسندهاش] به او یاری كند، زیرا توان آن را ندارد كه از خودش دفاع، یا به خود كمك كند (فایدرُس، 275D-E). اما گونۀ دیگری هم از سخن هست، و آن سخنی است كه برپایۀ شناخت در روح (ذهن) دانشآموز نوشته میشود و هم میتواند از خود دفاع كند و هم میداند كه با چه كسی سخن بگوید، یا در برابر چه كسی سكوت كند (همان، 276A).از اینجاست كه نوشتههای افلاطون شكل «دیالوگ» به خود میگیرد. این نوشتهها اشباح گفتار زندهاند و اهمیت آنها در این است كه نویسنده و دیگران یادآور چیزی میشوند كه از پیش و از راههای دیگری آن را آموختهاند. حقیقت یا ماهیت هر موضوع یا هر چیز را از راه گفتوگو میان چندتن و پرداختن همه سویه به آنها بهتر میتوان به گونهای علمی به دست آورد، یعنی هنگامی كه برپایۀ برداشتها و اندیشههای گوناگون دربارۀ موضوعی بررسی میشود، دربارۀ كلیت آن از راه گفتوگو، بهتر و فراگیرتر میتوان بررسی كرد، تا اینكه یك تن به تنهایی با اندیشههای خود به آن بپردازد. از اینجاست كه مهمترین دست آورد روش اندیشۀ فلسفی افلاطون از راه «پرسش و پاسخ» به علمیترین شیوه، یعنی دیالكتیك شكل میگیرد (نك : «جمهوری»، 534E).در تاریخ ادبیات یونان، افلاطون یگانه فیلسوفی است كه شیوۀ «دیالوگ» را وسیلۀ بیان فلسفهاش قرار داده است. وی در نخستین دیالوگهایش همچون شاعری فیلسوف یا فیلسوفی شاعر نمایان میشود. خصلت دراماتیك این دیالوگها شگفتانگیز است. در دیالوگهای معروف به «سقراطی»، گفتوگوهای معمولی میان دو نفر را مییابیم. همۀ آنها در گویش متداول منطقۀ آتیكا، یعنی آتن و نواحی آن است. در سراسر ادبیات یونان همانند آنها را از لحاظ جذابیت و اصالت نمیتوان یافت. شور و شوق شاعرانۀ دوران جوانی افلاطون در آنها میدرخشد. افلاطون چنین روشی را تقریباً تا دوران كهنسالی به كار میبرد. در دیالوگهای دوران جوانیش، نثر او به مرز شعر غنایی میرسد و بسی شورآمیز و دلانگیز است. از سوی دیگر، گزارشهایی موجود است گواه بر آنكه افلاطون در كنار و افزونبر آنچه در نوشتههایش از اندیشهها و نظریاتش عرضه كرده است، در حلقۀ شاگردانش دربارۀ مسائل و موضوعهای دیگری سخن میگفته كه هیچ یك از آنها را در نوشتههایش عرضه نمیكرده است. ارسطو از «عقاید نانوشتۀ» افلاطون سخن میگوید ( فیزیك، گ 209b، سطر 15).همچنین گفته میشود كه افلاطون در سالهای پایانی زندگیش، رشته درسهایی دربارۀ «خیر یا نیكی» داشته است كه چند تن از شاگردانش و از آن میان ارسطو آنها را یادداشت میكردهاند و اكنون پارههایی از آنها در دست است. اینگونه درسهای نانوشتۀ افلاطون، بعدها و بهویژه در دورانهای جدید، موضوع پژوهشهای بسیار بوده است. از آن پارههای بازمانده پیداست كه افلاطون در پایان زندگیش بیش از پیش و به نحوی فزاینده به ریاضیات دلبستگی داشته، و زیر تأثیر جهانبینی و عقاید فیثاغورسیان بوده است (در این باره، نك : گایزر، «آموزۀ نانوشتۀ افلاطون»؛ قس: «ایده و عدد، مطالعاتی دربارۀ فلسفۀ افلاطونی»).افزون بر دیالوگها، 13 نامه نیز از افلاطون در دست است كه برخی از آنها كوتاه و كم اهمیتند و برخی دیگر اهمیت ویژه دارند. دربارۀ اصالت این نامهها نیز داوریهای افلاطونشناسان مختلف است؛ بعضی در اصالت همۀ آنها شك دارند، بعضی برخی از آنها را اصیل، و برخی دیگر را بر ساختۀ نویسندگان دورانهای بعدی میشمارند. در این میان، آنچه تاكنون تقریباً از سوی همۀ افلاطونشناسان، اصیل شناخته شده است، نامههای ششم، هفتم و هشتم است كه «نامۀ هفتم» مهمترین آنهاست. این نامه كه پس از كشته شدن دیون (354 قم) نوشته شده بوده است، نه تنها شرح كاملی از پیوندهای افلاطون با دیونوسیوس اول و دوم است، بلكه در آن نظریۀ ایدهها (مُثُل یاصُوَر) گنجانده شده است و همچنین در آن از بنیادهای اصیل فلسفۀ افلاطون سخن میرود. از محتوای این نامه چنین برمیآید كه افلاطون دو گونه آموزش فلسفی داشته است: یكی آنچه در دیالوگها برای گروه وسیعتری از خوانندگان عرضه شده، و دیگری آنچه ویژۀ حلقۀ كوچكی از شنوندگان بوده است؛ یعنی آموزشی ظاهری و آموزشی باطنی.نوشتههای اصیل افلاطون و نیز برخی نوشتههای منسوب به او، یك سده پس از مرگش گردآوری و منتشر شده بود. این نوشتهها نخست روی پاپیروس و سپس روی كاغذ نوشته شده بودند. چنانكه اشاره شد، پس از بسته شدن «آكادمی» در 529م، مطالعه و پژوهش دربارۀ فلسفۀ افلاطون متوقف شد. سلطۀ جهان بینی كلیسای كاتولیك، فلسفۀ افلاطون را از صحنه بیرون رانده بود. سرانجام در سدۀ 11 م دستنوشتههای آثار افلاطون به ویژه از سوی پسِلوس (1018- 1078م) فیلسوف بیزانسیِ هوادار فلسفۀ او بار دیگر به اروپا راه یافت و شناسانده شد. گفتنی است كه دیالوگ «جمهوری» یكی از مهمترین آثار افلاطون، از سدۀ 5 م تا هزارسال بعد در اروپا به فراموشی سپرده شده بود؛ حتى شناخت خود افلاطون نیز در طی سدههای میانه در اروپا بسیار اندك بود. تنها چیزی كه دربارۀ او میدانستند، بخش بزرگی از دیالوگ تیمایوس بود كه كالسیدیوس (سدۀ 4م) آن را به لاتینی ترجمه كرده بود؛ درحالیكه افلاطون در جهان فرهنگی و فلسفی اسلامی بسی شناخته شدهتر بوده است. تأثیر افلاطون بر فیلسوفان سدههای میانۀ اروپا، غیرمستقیم، آن هم در نظریۀ مشهور «كلیات» نزد رِئالیستها بود؛ اما با فرارسیدن دوران رنسانس یا «نوزایی فرهنگی» در اروپا، افلاطون نیز از نو زاده شد. فیلسوف ایتالیایی مارسیلیو فیچینو (1433- 1499 م)، در 1477 م همۀ آثار افلاطون را به لاتینی ترجمه و منتشر كرد.متن نوشتههای افلاطون در دورانهای جدید، نخستین بار به كوشش هانری استین (ح 1528- 1598 م) در 3 جلد در 1578 م در پاریس منتشر شد. از آن زمان تاكنون، در همۀ نوشتهها و ترجمهها و پژوهشها دربارۀ افلاطون به شمارۀ صفحهها و پارههای دیالوگهای افلاطون در این تدوین ارجاع داده میشود. اما چنانكه اشاره شد، آثار افلاطون تا یك سده پس از مرگ وی گردآوری نشده بود؛ برای نخستین بار آریستوفانِس بیزانسی (ح 257-180قم) آنها را در مجموعههایی هریك شامل 3 دیالوگ، یا اصطلاحاً «تریلوگی» گرد آورد. سرانجام در زمان تیبِریوس امپراتور رُم (42 قم ـ 38 م)، مردی وابسته به مكتب فیثاغورسیان به نام ثراسولُس، نوشتههای افلاطون را در 9 مجموعه، هریك شامل 4 دیالوگ (كه معمولاً «تِترالوگی» نامیده میشوند) گردآوری كرد. این همان تدوینی است كه تاكنون نیز تقریباً كامل بر جای مانده است و شامل 36 نوشته میشود.از سدۀ 19 م به بعد، افلاطون شناسان، نوشتههای او را به 4 دستۀ معین تقسیم كردهاند: 1. دیالوگهای دوران جوانی، شامل آپولوژی (دفاعیۀ سقراط)، كریتون، ایون، پروتاگُراس، لاخِس، لوسیس، خارمیدِس و اوثوفرون؛ 2. نوشتههای دوران انتقال و تكامل، شامل گُرگیاس، منون، اوثودِموس، «هیپیاس كوچك»، كراتولُس، «هیپیاس بزرگ»، مِنِكسِنُس و كتاب یكم «جمهوری»؛ 3. نوشتههای دوران كمال و میانسالی، شامل «مهمانی» (همنوشی)، فایدُن، كتاب دوم تا دهم «جمهوری» و فایدرُس؛ 4. نوشتههای دوران پیری، شامل ثئایتتوس، پارمنیدس، سوفیست، «سیاستمدار»، فیلبوس، تیمایوس، كریتیاس، «قانونها» و اِپینومیس. دربارۀ اصالت برخی از این دیالوگها، مانند «هیپیاس بزرگ» و آلكیبیادِس در میان افلاطونشناسان اختلافنظر است.در اینجا موضوع اصلی و محوری هر یك از این دیالوگها به اختصار مطرح میگردد و چون به فلسفۀ افلاطون جداگانه پرداخته خواهد شد، از تحلیل تفصیلی هر یك از آنها چشمپوشی میشود:1. دیالوگهای دوران جوانی: در آپولوژی و كریتون سخن منحصراً دربارۀ سقراط و اندیشهها و شخصیت اوست. ایون به بحث دربارۀ فرق میان دانش و شعر میپردازد و به این نتیجه میرسد كه شعر برخاسته از الهام خدایی است و برپایۀ شناخت یا علم نیست. پروتاگراس این مسألۀ بنیادی سقراطی را مطرح میكند كه «فضیلت» آموختنی است و دارای وحدت است. معیار اصلی برای كردار و رفتار درست، پدید آوردن و دست یافتن به لذت و از میان برداشتن درد و رنج است و شرط پیشین كردار درست، شناخت میزان لذت و رنج است. در دیالوگهای بعدی این دسته، كوشش میشود كه ماهیت هر یك از فضیلتها جداگانه بررسی شود. لاخِس به تعیین ماهیت دلیری یا شجاعت میپردازد، اما به نتیجۀ مشخصی نمیرسد. خارمیدس ماهیت «هوشمندی» یا «خویشتنداری» را بررسی میكند كه در فلسفۀ اخلاق و سیاست افلاطون از اهمیت بنیادی و ویژهای برخوردار است. كردار درست و نیك تنها هنگامی هوشمندانه است كه انسان به كیفیت كنش و كردار خویشبینش و آگاهی داشته باشد. بنابراین، فضیلت در اینجا، خویشتنشناسی، یعنی آگاهی از دانایی یا نادانی خود است؛ اما این نیز به تنهایی برای رسیدن به خوشبختی و خرسندی بسنده نیست، بلكه همچنین نیازمند به شناخت و آگاهی عینی به چیزها و موضوعهاست. بدینسان، خویشتنداری فضیلتی است بیثمر، درحالیكه از سوی دیگر میدانیم كه بسیار ارزشمند است، پس دچار بیراهگی و سرگشتگی میشویم. اوثوفرون دربارۀ پرهیزگاری بحث میكند و میكوشد مفهوم آن را معین سازد. در این دیالوگ است كه برای نخستین بار نظریۀ مثال یا صورت یا پیكره مطرح میشود كه محور اصلی فلسفۀ افلاطـون را تشكیل میدهـد (نك : ص 6D). لوسیس به كشف ماهیت دوستی میپردازد.2. نوشتههای دوران انتقال و تكامل: در این نوشتهها كوشش اصلی افلاطون، درگیری و مخالفت با روش و اندیشههای سوفسطاییان و بررسی اصول و اوضاع زندگی سیاسی و اجتماعی است كه میتواند زیر تأثیر شیوۀ سخنوری و آموزههای سوفسطاییان پدید آید. گرگیاس به بررسی ارزش و ماهیت سخنوری میپردازد كه در هنگام گفتوگو همچون یك هنر یا فنی تلقی میشود كه ضمن پرداختن به یك موضوع به مفهوم و ماهیت اساسی آن نمیپردازد، بلكه هدف آن تنها احتجاج، اقناع یا مجاب كردن دیگران است. در این دیالوگ همچنین مسألۀ چگونگی كاربرد درست یا نادرست «قدرت» مطرح میشود كه جنبۀ نادرست آن خودخواهی لذتجویانه است، در حالی كه جنبۀ دیگر آن كوشش برای دستیابی به خیر یا نیكی است. منون یكی از برجستهترین نوشتههای افلاطون است. افلاطونشناسان آن را در واقع آغاز تفلسف ویژۀ او، و شامل برنامۀ آكادمی وی میشمارند. از سویدیگر، در این دیالوگ مسألۀ «فضیلت» كه قبلاً در پروتاگراس به آن پرداخته شده بود، بار دیگر مطرح، و بر این نكته تأكید میشود، كه مسألۀ عمده نه وحدت یا كثرت فضیلت، بلكه تعیین ماهیت آن است و اینكه آیا آموزاندنی و آموختنی است، یا نه. در اینجاست كه افلاطون برای نخستین بار هستۀ اصلی نظریۀ مهم و بنیادی خود دربارۀ چگونگی و ماهیت «شناخت»، یعنی نظریۀ «دوباره به یادآوری» را عرضه میكند. اوثودموس دربارۀ اختلاف نظر میان دو سوفیست و سقراط، و هدف آن ترغیب به فلسفه و تفكر فلسفی است.«جمهوری» از مهمترین و پرمحتواترین دیالوگهای افلاطون است. در كتاب یكم برای تعریف ماهیت «عدالت» كوشش شده است. در اینجا دو رویكرد متناقض مطرح میشود: یكی اینكه قدرتمندان مفهوم عدالت و كردار عادلانه را به سود خود تعیین كردهاند؛ دوم اینكه كردار ناعادلانه كه از راه قدرت صورت میگیرد و نیز سرچشمۀ لذت میشود، سرانجام بهره و لذت بیشتری میدهد و بنابراین سودمندتر و از فضیلت بهرهمندتر است تا كردار عادلانه. در توضیح مفهوم عدالت گفته میشود كه بیدادگری با نادانی، و عدالت با بینش و دانایی یكی است. اما در اینجا نیز ماهیت عدالت معین نمیشود. كتابهای دیگر «جمهوری» (دوم تا دهم) در واقع بنیادگذاری و وصف «آرمانشهر» (یا مدینۀ فاضلۀ) افلاطونی است. دیالوگ هیپیاس مفهوم زیبا و زیبایی را بررسی میكند، ولی نمیتواند تعریف مشخصی از ماهیت آن بدهد، در حالی كه این نظریه را نفی میكند كه «زیبا» با مناسب، در خور یا سودمند یكی، و احساس لذتبخش ناشی از شنوایی یا بینایی است. كراتولُس موضوع پیدایش، گسترش و ماهیت زبان را مطرح میكند و در آن دو نظریه داده میشود كه یكی زبان را محصول طبیعت میداند و دیگری محصول قرارداد و توافق میان انسانها؛ و به این نتیجه میرسد كه زبان از تجربۀ همگانی انسانها و برپایۀ قرارداد متقابل، پیدایش و گسترش یافته است. زبان كامل آن است كه در آن این قرارداد متقابل هماهنگ با طبیعت باشد. منكسنُس گفتاری است كه به شیوۀ سوفسطاییان دربارۀ كشته شدگان آتنی انجام میگیرد و شاید بیشتر جنبۀ تمسخر داشته باشد.3. نوشتههای دوران كمال و میانسالی: این نوشتهها ارزش و اهمیتی ویژه دارند، زیرا افلاطون در آنها نظریۀ ایدهها یا مُثُل را به تفصیل مطرح میكند. در این دیالوگها تفكر فلسفی افلاطون همچون تركیبی از نظریات و اندیشههای فیلسوفان مكتب اِلِئا، فیثاغورسیان، هراكلیتوس و نیز هستههای اساسی نظریات سقراطی مطرح میشود.موضوع عمدۀ «مهمانی» تعریف و ماهیت «عشق» است. در
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید