آل بویه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
شنبه 30 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/237610/آل-بویه
یکشنبه 3 فروردین 1404
چاپ شده
1
ایشان شاخۀ کوچکی از سلسلۀ آل بویه را تشکیل دادند که بیشتر تابع دولت آل بویه در فارس و عراق بود، و به همین سبب اکثر فرمانروایان آن، حاکمانِ این 2 شاخۀ اخیر بودند.1. معزالدوله (نک : آل بویه در فارس، همین مقاله، شم 1).2. عضدالدوله (نک : آل بویه در فارس، همین مقاله، شم 2).3. شرفالدوله (نک : آل بویه در فارس، همین مقاله، شم 3).4. بهاءالدوله (نک : آل بویه در فارس، همین مقاله، شم 5).5. قوامالدوله ابوالفوارس بن بهاءالدوله (د 419ق / 1028م). پس از مرگ بهاءالدوله، از سوی سلطانالدوله، امارت کرمان یافت (403ق / 1012م). در 407ق / 1016م به تحریک دیلمیان بر برادر خود سلطانالدوله شورید و به فارس لشکر کشید، اما شکست خورد و چون سلطانالدوله در تعقیب او بود، به خراسان نزد یمینالدوله محمود رفت. محمود سپاهی با او روانۀ کرمان کرد و او دوباره بر آن دیار چیره شد و به فارس تاخت و در غیاب سلطانالدوله که به بغداد رفته بود، وارد شیراز شد. سلطانالدوله به سرعت بازگشت و ابوالفوارس را درهم شکست و بلافاصله سپاه به کرمان برد و آن دیار را هم تسخیر کرد. ابوالفوارس به شمسالدوله در همدان پیوست و از آنجا نزد مُهَذَّبالدوله در بَطیحه رفت. سرانجام میان وی و سلطانالدوله صلح شد و او به کرمان بازگشت. در 415ق / 1024م، پس از مرگ سلطانالدوله، ترکان فارس به اطاعت ابوالفوارس گردن نهادند و او با شتاب وارد شیراز شد، اما از ابوکالیجار پسر سلطانالدوله که از اهواز به مقابله آمده بود شکست یافت و به کرمان واپس نشست. چون در شیراز میان دیلمیان و ابوکالیجار اختلاف افتاد، وی آنجا را ترک کرد و ابوالفوارس به دعوت دیلمیان دوباره به شیراز رفت و سرانجام با ابوکالیجار صلح کرد، بر این قرار که او بر فارس و کرمان فرمان راند و ابوکالیجار بر خوزستان. بهرغم این پیمان، به سبب بدکرداری ابومنصور حسن بن علی الفسوی وزیر ابوالفوارس، و بیزاری مردم از دولت حاکم، ابوکالیجار به فارس تاخت و ابوالفوارس، را وا پس راند. نیز در 418ق / 1027م به کرمان حمله برد و چون ناکام ماند، صلح خواست و قرار شد که هر سال 000’20 دینار به نزد ابوالفوارس فرستد. اما ابوالفوارس چندان در صلح نزیست، زیرا سال بعد درحالی که سپاه آراسته بود تا فارس را تسخیر کند، درگذشت (همو، 9 / 368).6. عمادالدوله ابوکالیجار مرزبان (نک : آل بویه در فارس، همین مقاله، شم 7).7. عزالملوکِ، ابومنصور فولادستون بن ابیکالیجار (؟)، پس از مرگ عمادالدوله ابوکالیجار، شیراز را نیز تسخیر کرد، ولی الملک الرحیم آن را باز پس گرفت و فولادستون را در قلعۀ اصطخر زندانی کرد. فولادستون در 441ق / 1049م گریخت و به کمک گروهی از دیلمیان بر شیراز چیره شد، اما چون دوباره آن را از دست داد، از طغرل سلجوقی یاری خواست و طغرل نیز سپاهی به مدد او فرستاد و فولادستون، لشکر الملک الرحیم را درهم شکست و وارد شیراز شد (445ق / 1053م) و به نام طغرل خطبه خواند. در 447ق / 1055م فولاد، یکی از سرداران دیلمی، بر شیراز استیلا یافت، ولی فولادستون او را عقب نشاند و به نام الملک الرحیم در شیراز به حکومت پرداخت تا آنکه یک سال بعد از چیرگی طغرل بر بغداد و اسارت الملک الرحیم، فضل بن حسن فَضْلویۀ شبانکاره، فولادستون را گرفت و به زندان افکند (448ق / 1056م) و سلسلۀ آل بویه به کلی برافتاد.
II. جامعه و فرهنگ
سدۀ 4ق10م را به استناد آثار و مدارک بسیاری که بر جای مانده، باید برجستهترین دوران تحولات همهجانبۀ اجتماعی و فرهنگی به شمار آورد. از همینروست که این دوره از تاریخ اسلام، در میان انبوه پژوهشهای تاریخی جایگاه ویژهای را به خود اختصاص داده است. این اهمیت از یکسو زاییدۀ فروپاشی وحدت و سلطۀ سیاسی سازمان خلافت بود که از آغاز همین سده، در پس اوجگیری جنبشهای استقلالخواهانه، پدیدار شد؛ از سوی دیگر ناشی از تحولاتی بود که از خصلت کم و بیش واقعبینانۀ رهبران آن سرچشمه میگرفت و از گرایشهای ملی ایشان و شرایط اقلیمی و روح سیطرهجویی این فرمانروایان تازه رسیده یا بنیادگذاران رسوم نوین در سرزمینهای خلافت شرقی اثر میپذیرفت. این گرایشها، در تضعیف دستگاه خلافت و راندن آن از عرصۀ سیاست، نقشی به سزا داشت و نوآوریهای بیسابقه در زمینههای فرهنگ و تمدن اسلامی پدید آورد.در این روزگار، قلمرو پهناور خلافت که از دریاچۀ آرال تا خلیج عدن و از فرغانه و منتهێالیه خراسان قدیم تا طنجه گسترده بود (مسعودی، مروج، 4 / 37، 38؛ اطلس تاریخی ایران، 13)، میان فرمانروایانی که از نظر فرهنگی و خاستگاه و نگرش اجتماعی، آشکارا ناهمگون بودند و شاید وجه اشتراکشان کوشش برای رهایی از سلطۀ خلافت بود، تقسیم شده بود. سامانیان در خراسان، دیلمیان در فارس و ری و اصفهان و سپس عراق و جزیره، بَریدیان در خوزستان و بخشی از عراق، حَمْدانیان در موصل و دیار بکر و جزیره، اخشیدیان در مصر و شام، فاطمیان در تونس و مراکش، و قرمطیان در بحرین و یمامه، همه به ضرب تیغ، چیرگی یافتند و جز بغداد، خلیفه را نماند (ابوعلی مسکویه، 1 / 366، 367) و او تنها به نام خلافت دل خوش داشت و به عافیت خویش راضی بود (مسعودی، التنبیه، 346).در میان این فرمانروایان، آل بویه به سبب تحولات اجتماعی و فرهنگی کم و بیش عمیقی که در قلمروشان پدیدار شد، از اعتبار ویژهای برخوردارند خاصه آنکه آنها را باید حلقۀ انتقال قدرت در شرق اسلامی به فرمانروایان مستقل ترکنژاد به شمار آورد. درست است که پیش از آن نیز ترکان در دستگاه خلفا و امرا مقامی ممتاز داشتند و حتێ در میانههای روزگار دیلمیان هستۀ اصلی سپاه آنان را تشکیل میدهند و بعدها نیز بر دیلمیان تفوق یافتند، ولی تا آن هنگام ترکنژادان، دولتی مستقل و مسلط بر دستگاه خلافت، چنان که بلافاصله پس از دیلمیان پدید آمد، پی نیفکنده بودند. اتحاد سخت استوار سه فرمانروای نخست این سلسله، پسران ابوشجاع بویه، مهمترین عامل پیشرفت آنان بود، و هنوز بیش از 2 دهه از چیرگی عمادالدوله بر فارس نگذشته بود که در بغداد به نام آنان سکه زدند و خلیفۀ سنیمذهب به اطاعت امیری شیعه از دیلمیان گردن نهاد، این آغاز فعالیت آزادانۀ شیعیان، پس از 3 قرن سکوت در شرق اسلامی بود.
دربارۀ عقاید مذهبی آل بویه هنوز به روشنی نمیتوان اظهارنظر کرد. باتوجه به آنکه بیشتر مردم گیلان و طبرستان را حسن بن علی اُطروش، معروف به ناصرکبیر، داعی زیدی به اسلام درآورد (ابن اثیر، 8 / 82)، به نظر میرسد که لااقل نخستین فرمانروایان آل بویه، شیعی زیدی بودهاند. اگرچه نشانهای از تشیّع 12 امامی رکنالدوله هم در دست است (ابن بابویه، 2 / 279)، با این حال تردیدی نیست که اسماعیلیان هم در میان دیلمیان بودهاند (مسکویه، 2 / 32). اما معزالدوله آنگاه که بر بغداد چیره شد، خواست ابوالحسن محمد بن یحیێ زیدی علوی را به خلافت بنشاند، ولی به اشارت ابوجعفر محمد صَیْمُری که وی را از ناخشنودی عامۀ سنیمذهب و عواقب اطاعت دیلمیان از خلیفۀ علوی و عدم نفوذ او بر چنان خلیفهای بیمناک ساخت، از آن رأی بازگشت (همدانی؛ 149، ابن اثیر، 8 / 452، 453) تا مشروعیت خویش را بهویژه در برابر فرمانروایان سنیمذهب رقیب همچون سامانیان حفظ کند، چنان که چون عمادالدوله بر شیراز چیره شد، پیش از هر کار از خلیفه فرمان خواست (همو، 8 / 277؛ مقریزی، 1 / 26). با این حال، او از نظر مذهبی انگیزهای نداشت که به تعهد خویش مبنی بر ارسال مال برای خلیفه عمل کند (ذهبی، 2 / 14). درست است که آل بویه، در نزاعهای خونینی که گاه به گاه میان شیعیان و سنیان بغداد روی میداد، اغلب بیطرف بودند، و حتێ یکبار معزالدوله هاشمیان را نیز توقیف کرد و فتنه را خاموش ساخت (همو، 2 / 80)، اما بیتردید شیعیان آن دیار، سازمان یافتن خود را در برابر عامۀ سنیمذهب مدیون غلبۀ آل بویه، بهویژه معزالدوله بودند که فرمان داد در روز عاشورا آیین سوگواری امام حسین(ع) بر پا شود (ابنجوزی، 7 / 15) و مردم در عید غدیر خم به جشن و شادی بپردازند (همدانی، 187). اگرچه سنیان هم در مقابل، روزهایی را برای عزاداری و جشن برپا میداشتند (ذهبی، 2 / 176؛ صابی، تاریخ، 339، 340)، ولی آنچه معزالدوله نهاد، رسمی شد که پس از او بر جای ماند. بعید نیست که همین رفتارها سبب شده باشد که شیعیان روایتی از قول امیرالمؤمنین علی(ع) بیاورند که «یخرج من دیلمان بنوالصیاد» (ابن ابی الحدید، 7 / 49). وی حتێ یک بار کوشید بر منابر بغداد، به لعن و طعن پردازد، اما ابومحمد مهلبی وزیر، او را از شورش مردم بیم داد (ابن خلکان، 1 / 406، ذهبی، 2 / 86؛ ابن اثیر، 8 / 542، 543). در مقابل، برادرزادهاش عضدالدوله آشکارا اهل تسامح مذهبی بود و حتێ وزیری نصرانی به نام نصر بن هارون داشت که اجازه یافت کلیساها و دیرها را مرمت کند و صدقاتی برای نصرانیان مقرر دارد (ابوعلی مسکویه، 2 / 408). در روزگار او، میان مسلمانان و مجوسیان شیراز فتنهای پدید آمد و خانههای مجوسیان به غارت رفت و گروهی کشته شدند و عضدالدوله عاملان واقعه را تنبیه کرد (ابن اثیر، 8 / 710) و آنگاه که وارد بغداد شد، خرابیها و نابسامانیهای ناشی از نزاعهای متوالی شیعه و سنی را ناشی از تحریکات واعظان و قصهگویان دانست و فرمان داد که کسی در مساجد و کوچهها به این امور نپردازد. داستان وی با ابوالحسن بن سَمْعون واعظ، معروف است (ابن جوزی، 7 / 88). همو مرقد امیرالمؤمنین علی(ع) را در کوفه پدیدار ساخت و آرامگاهی برای او بنا کرد (ابن عماد، 3 / 78). ولی در روزگار آل بویه عراق، دهها بار نزاعهای خونینی میان دو فرقه درگرفت که به آتشسوزیهای مهیب و کشتار مردم انجامید (ذهبی، 2 / 278، 282، 283) و دشمنی در میانه سخت شد و طرفین از هر فرصتی برای سرکوب یکدیگر سود جستند. در یکی از این درگیریهای تند، محلۀ کَرْخ آتش گرفت و چند هزار کس بسوختند و خانهها، دکانها و مسجدها در کام آتش رفت (ابن اثیر، 8 / 628). در 442ق / 1050م که کاروانی از قم، شهر سراسر شیعی، به زیارت کربلا آمد اهالی بابالبصره در بغداد، بر آنها هجوم بردند و تعدادی را کشتند یا مجروح ساختند (ابن جوزی، 8 / 57). دامنۀ این جدالها به داخل ایران کشید و گفتهاند در اصفهان نیز میان شیعیان و سنیان، نزاعی سخت پدید آمد و خانههای بازرگانان قمی به تاراج رفت تا آنکه رکنالدوله آن فتنه را خاموش ساخت (بوسه، 249). اما دلایلی حاکی از این معنی در دست است که آل بویه آنجا که سیاست یا خوی مالاندوزی آنها اقتضا میکرد، بر شیعیان قلمرو خود یا حاکمان مدعی تشیع هم میتاختند، چنان که عضدالدوله، رئیس علویان عراق، محمد بن عمر بن یحیێ علوی حسینی را گرفت و یک میلیون دینار از اموال او را مصادره کرد (ذهبی، 2 / 179). نیز ابواحمد حسینی موسوی، پدر شریف رضی و برادر او ابوعبدالله را در بند کرد و به شیراز فرستاد (ابن اثیر، 8 / 710). در 402ق / 1011م در بغداد، محضری بر ضد خلفای فاطمی که در شام پیشرفت کرده بودند، به امضای بزرگان شیعه و سنی چون شریف رضی، شریف مرتضی، امام ابوحامد اسفرایینی و قاضی ابومحمد بن اکفافی نوشته شد و نویسندگان آن انتساب فاطمیان را به علی بن ابیطالب(ع) مردود شمردند و آنان را به دَیْصان بن سعید خُرّمی نسبت دادند. بار دیگر در 444ق / 1052م علمای عراق، محضر دیگری نوشتند و آنان را در اصل یهودی نَسَب دانستند (ذهبی، 2 / 200، 284). جدال آل بویه با حمدانیان مدعی تشیع نیز مشهور است. ولی از نقش عظیم شیعیان، خاصه اشراف شیعیمذهب که به دانش و مال شهره بودند، در دولت آل بویه نمیتوان غافل بود. از مشهورترین اشراف شیعی این روزگار، شریف رضی گردآورندۀ نهجالبلاغه، و شریف مرتضێ متکلم بزرگ شیعی و نویسندۀ کتاب امالی را میتوان نام برد. شریف رضی از سوی بهاءالدوله به نقابت طالبیان عراق برگزیده شد و لقب «الرضیُّ ذوالحَسَبَیْن» یافت، و دومی به «ذوالمجدین» ملقب شد (ابن اثیر، 9 / 189).
برخلاف پارهای تحولات مذهبی که در اثر چیرگی آل بویه بر بغداد پدید آمد، سازمان اقتصادی آن دولت در مقایسه با عصر قدرت خلفا و امرای دیگر، تغییر چندانی نیافت. نظام اقطاع و اصول مالیاتی بر اساس سازمان فئودالی همچنان سیطره داشت. اختلافات جزئی البته از نظر رعیت هم با اصول سابق تعارضی نداشت و حداکثر در حد تغییر مُقطَع یا تبدیل مالیات بود. پدیدهای که در روزگار آل بویه شیوع بیشتر یافت، واگذاری حق گردآوری مالیات یک منطقه به امیر یا وزیر یا صاحبمنصبی بود که خدمتی انجام داده بود که گاه اصولاً به عنوان مستمری به وی واگذار میشد. نظام اقطاع مالیاتی بتدریج باعث استقلال مالی مُقْطَع، و ضعف دیوان خراج و گاه تهی ماندن خزانۀ دولت میشد، چنان که عزالدوله پس از ناکامی در حمله به حَمْدانیان، برای بهبود اوضاع مالی خود، بر اقطاعات ترکان و سبکتکین حاجب در خوزستان دست انداخت. ابن اثیر (8 / 456) از 2 طبقه مقطع یاد میکند: مقطع کشوری که از نزدیکان و یاران آل بویه میبود، و مقطع لشکری از سران ارتش. وی یادآوری میکند که مقطعان کشوری در روزگار معزالدوله باعث ویرانی دیهها و املاک شدند و غلامانشان در گرفتن مالیات که عشر آن میبایست به بیتالمال رود، بیداد کردند. این مقطعان چون آن دیه را به ویرانی میکشیدند، با اقطاعی دیگر تعویض میکردند. اما آن املاک که در اقطاع سرداران و لشکریان میبود، روی به آبادانی مینهاد و درآمدش افزون میشد. اما این امر مانع از آن نبود که آل بویه هرچند یک بار، اموال مقطعان را مصادره کنند (ابوعلی مسکویه، 2 / 184- 188). مقطعان هم از اینرو هیچ پروای آبادی املاک و دیهها را نمیداشتند (همو، 2 / 97). اما درآمد برخی از فرمانروایان آل بویه که به کارهای عمرانی وسیع تمایل داشتند، بهویژه عضدالدوله، ارقام شگفتانگیزی را نشان میدهد. اسنادی که به صورت سفرنامهها و مکاتبات و رسایل بر جای مانده، گوشهای از این درآمدها و ارقام را ضبط کرده است. پوشیده نیست که بخشی از این درآمدها را مصادرۀ اموال وزرا و امرا یا میراث ثروتمندان تشکیل میداد (همو، 2 / 185). گفتهاند مردم از بیم میگریختند و وصیتنامه بر جای نمینهادند تا اموال آنان پوشیده بماند. گاه رشوه میستاندند یا مناصب مهم را میفروختند. فخرالدوله وزارت را فروخت (نک : «وزارت» در همین مقاله)، و معزالدوله برای نخستینبار منصب قاضیالقضاتی و شحنگی بغداد را به تیول داد، و ابوالعباس عبدالله بن حسین بن ابیالشوارب را، در ازای هر سال 000’200 درهم، به قاضیالقضاتی برگماشت (ابنخلکان، 1 / 406). گاه مالیاتهای بیسابقه وضع میکردند که اغلب مایۀ شورش مردم میشد. صمصامالدوله در 375ق / 985م بر جامههای ابریشمین و پنبهای یک دهم بهای آنها عوارض نهاد، اما با مخالفت مردم روبهرو شد (ابن اثیر، 9 / 46)، و کوشش مجدد بهاءالدوله برای این کار نیز با شورش مجدد مردم ناکام ماند (صابی، تاریخ، 336). عضدالدوله حتێ بر رقاصگان (بیرونی، 472) و معاملات چهارپایان و کالاهای بازرگانی، عوارض بست و تجارت نخ و ابریشم را که پیش از آن برای همه آزاد بود، انحصاری ساخت (روذراوری، 3 / 71). مقدسی یادآوری میکند که در روزگار او مالیاتهای بسیار سنگین در عراق برقرار بوده است. وی میگوید قرمطیان را در بصره، دیوانی و دیلمیان را دیوانی دیگر است، تا آنجا که از یک میش، 4 درهم عوارض میگیرند و از حاجیان باج میستانند (1 / 186). همین مصادرهها و مالیاتها بود که درآمد عضدالدوله را از مرز 320 میلیون درهم در سال در گذراند و او را به طمع انداخت که آن را به روزی یک میلیون درهم رساند (ابن جوزی، 7 / 116). از این میان، وی حدود 000’346’3 دینار تنها از مالیات فارس و کرمان و عمان و عشیرۀ عوارض کشتیها در سیراف و مهروبان (ابن بلخی، 172)، و 30 میلیون درهم از خوزستان (ابن حوقل، 233) به دست میآورد. او بخشی از این درآمدها را در کارهای عمرانی و عطایا به علما و احسان به مستمندان صرف میکرد (ابن اثیر، 9 / 20، 21). و در 2 نوبت که از خلیفه خلعت و لقب یافت، هربار بیش از نیم میلیون دینار به رسم هدیه نزد خلیفه فرستاد (صابی، رسوم، 75)، ولی از بخل او نیز حکایتها هست و از سخن ابوشجاع روذراوری، برمیآید که او در محاسبۀ دخل و خرج، از قیراطی چشمپوشی نمیکرده است (3 / 72، 73). ابوعلی مسکویه که به تصریح خود، در خدمت آل بویه میزیسته است، میگوید: «وی رسوم صحیحی به سود رعیت وضع کرد و مالیاتهای زاید را برداشت. به کار ستمدیدگان رسیدگی میکرد و مالیاتهایی را که از حاجیان میگرفتند، اصلاح میفرمود» (2 / 407). ولی ابن اثیر از رسوم ظالمانه و مالیاتهای بیسابقۀ او یاد میکند (9 / 22). داستانهایی که از عدل و داد وی نقل کردهاند (مثلاً: نظامالملک، 87-97) خالی از مبالغۀ بسیار نیست. درمذمت او نیز مبالغتی رفته است (مثلاً: مقدسی، 2 / 669). گفتهاند که وی آغاز دریافت مالیات از کشاورزان را که اول نوروز ایرانی و پیش از رسیدن محصول بود، به نوروز معتضدی (ژوئن برابر با خرداد) انداخت (ابوعلی مسکویه، 2 / 407). در قلمرو رکنالدوله نیز ابتدا بر اساس نوروز معتضدی مالیات میستاندند، یعنی آن را از خرداد تا اردیبهشت، در 12 قسط میگرفتند. سپس عاملان گردآوری مالیات در جبل و دیلم آن را 9 ماهه کردند؛ یعنی از اردیبهشت تا دی را بدان اختصاص دادند. رکنالدوله آن را 10 ماهه ــ از اردیبهشت تا بهمن ــ کرد و صاحب بن عباد آن را به رسم نخستین بازگرداند و 12 ماهه ساخت «به دوازده دفعه ارباب خراج هریک خراج خود میرسانیدند» (قمی، 144-145). نیز در ایام رکنالدوله، عامل قم یکچند مالیات کسانی را که پول نداشتند، از دیگران میگرفت تا صاحب بن عباد آن رسم را برانداخت.دیگر فرمانروایان آل بویه هم زردپرست بودند. رکنالدوله نیکنفسترین فرمانروای این سلسله از بیم آنکه درهمی از دست دهد، به آبادانی قلمرو خود چندان توجهی نداشت و به همان مالیات معمولی بسنده میکرد (ابوعلی مسکویه، 2 / 281) درحالی که فقط از ارجان بیش از نیم میلیون دینار به او میرسید (ابنحوقل، 265). از فخرالدوله پس از مرگ، به جز جواهر و اشیاء قیمتی دیگر، چند میلیون دینار و بیش از 100 میلیون درهم بر جای ماند، و بهاءالدوله نزدیک به همین مقدار مال اندوخت (ابن تغری بردی، 4 / 233).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید