آل بویه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
شنبه 30 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/237610/آل-بویه
یکشنبه 3 فروردین 1404
چاپ شده
1
9. جلالالدوله ابوطاهر بن بهاءالدوله (383- 435ق / 993-1044م). پس از مرگ بهاءالدوله، از سوی سلطانالدوله حکومت بصره یافت (403ق / 1012م). در 411ق / 1020م با مشرفالدوله بر ضد سلطانالدوله عقد اتحاد بست و شاید از همینرو چون مشرفالدوله درگذشت، به نام او در بغداد خطبه خواندند. وی در آغاز به عزم بغداد روانۀ واسط شد، اما به دلایل نامعلوم، و شاید از بیم ترکان که در بغداد قدرت و نفوذی روزافزون داشتند، به بصره بازگشت. پس در بغداد، خطبه به نام ابوکالیجار پسر سلطانالدوله کردند که در آن وقت در فارس با عمویش ابوالفوارس امیر کرمان میجنگید (416ق / 1025م). جلالالدوله بازگشت و عزم بغداد کرد، اما سپاه بغداد به مقابله آمد و در سیب از توابع نهروان، جلالالدوله را درهم شکست و او به بصره بازگشت. با این همه سال بعد که فتنهای در بغداد پدید آمد و ترکان سخت چیرگی یافتند و از آل بویه کس در شهر نبود، امرای بغداد جلالالدوله را فرا خواندند و او چندی بعد وارد بغداد شد (418ق / 1027م) و خطبه به نام او خواندند( همو، 9 / 346، 347، 353، 361). در 419ق / 1028م، آنچه جلالالدوله احتمالاً از آن بیمناک بود، رخ داد و ترکان بر سر مقرری خود بر او شوریدند و او را در خانهاش به محاصره گرفتند. جلالالدوله خواستار خروج از بغداد شد، ولی مردم مانع شدند و سرانجام به وساطت خلیفه القادر، صلح برقرار شد. با این همه، چند روز بعد باز ترکان شوریدند و جلالالدوله به ناچار فرش و لباس و خیمههایش را فروخت و وجه آن را به ترکان داد تا خاموش گشتند. ابوکالیجار پسر سلطانالدوله نیز در همان سال بصره، و سال بعد واسط را تصرف کرد و قصد حمله به بغداد را داشت که جلالالدوله پیشدستی کرد و با سپاه به واسط رفت. اما چون سخت تنگدست بود، به طمع مال، عزم کرد به اهواز بتازد. ابوکالیجار که از قصد محمود غزنوی در حمله به عراق آگاه شده بود، خواستار اتحّاد با جلالالدوله برای دفع دشمن مشترک شد. اما جلالالدوله تن در نداد و به اهواز تاخت و دست به غارت گشود و از دارالاماره 000’200 دینار برگرفت. ابوکالیجار به مقابله رفت (421ق / 1030م)، اما شکست خورد و جلالالدوله بر واسط هم چیره شد و به بغداد بازگشت. وی در همان سال دوبار کوشید که بر بصره نیز چیره شود، اما ناکام ماند. در 423ق / 1032م، ترکان دوباره بر جلالالدوله شوریدند. او به عُکْبَرا رفت و در بغداد خطبه به نام ابوکالیجار کردند، ولی چون او به بغداد نیامد، خطبه را به نام جلالالدوله بازگرداندند و خواستار بازگشت او شدند. جلالالدوله نیز پس از 43 روز به بغداد بازگشت. با این همه در سالهای آینده نیز بارها دچار شورش سربازان و ترکان بغداد شد و حتێ در 427ق / 1036م، خانهاش را نیز غارت کردند. یکبار نیز در 428ق / 1037م میان وی و بارسطُغان، از امرای بزرگ و ملقب به حاجب حاجبان، خلاف افتاد. بارسطغان، ابوکالیجار را به بغداد خواند. جلالالدوله نیز با بساسیری به اوانا رفت. اما ابوکالیجار که تا واسط آمده بود، به جای بغداد به فارس بازگشت و بارسطغان که بیمناک شده بود، به واسط گریخت و جلالالدوله به بغداد بازگشت (همو، 9 / 453-454). در همان سال به پایمردی قاضیالقضات ابوالحسن ماوردی و ابوعبداللهِ مَرْدوستی و چند تن دیگر، میان جلالالدوله و ابوکالیجار صلح افتاد. ولی در 429ق / 1038م که جلالالدوله از خلیفه خواست او را ملکالملوک (شاهنشاه) لقب دهد، و فقهای دیگر فتوێ به جواز آن دادند، ابوالحسن ماوردی فتوای مخالف داد. اما سرانجام به همان عنوان خطبه خواندند (همو، 9 / 459). جلالالدوله سالهای بعد را نیز چندان به آرامش سپری نکرد و همواره دچار فتنۀ ترکان و دفع مخالفان بود (هو، 9 / 471، 489) تا در 435ق / 1044م درگذشت. جلالالدوله مردی نیکنهاد، اما ضعیفالنفس بود و به لهو و لعب مینشست و کار رعیت را مهمل میگذاشت (ذهبی، 2 / 270). او اظهار تقدس میکرد و به ملاقات صالحان علاقهای داشت و پای برهنه به زیارت آرامگاه امام علی(ع) و امام حسین(ع) میرفت.10. عمادالدین ابوکالیجار (نک : آل بویه در فارس، همین مقاله، شم 7).11. الملک الرحیم ابونصر خسروفیروز (نک : آل بویه در فارس، همین مقاله، شم 8).
1. رکنالدوله ابوعلی حسن بن ابیشجاع بویه (د 366ق / 947م). در 322ق / 934م که میان مرداویج و عمادالدوله علی بویه صلح افتاد، وی برادر خود حسن را به گروگان نزد او فرستاد. حسن سال بعد، پس از قتل مرداویج، گریخت و به فارس بازگشت (ابن اثیر، 8 / 303). همان سال از سوی عمادالدوله سپاه به بلاد جبل برد و بر اصفهان چیره شد. اما در 327ق / 939م، از سپاه وشمگیر بن زیار شکست خورد و به فارس گریخت. ولی سال بعد بازگشت و اصفهان را تصرف کرد. در 331ق / 943م، ری را نیز از دست وشمگیر به درآورد و 2 سال بعد سپاه نوح سامانی را که به فرماندهی ابوعلی بن محتاج به تسخیر ری آمده بود، بشکست، اما در پیکار دیگر شکست خورد و به فارس رفت. سال بعد که معزالدوله بر عراق چیره شد، حسن نیز رکنالدوله لقب یافت. هم در آن تاریخ، عمادالدوله در باب ری، با نوح وارد گفتوگوی شد و مقرر گشت که نوح در ازای دریافت 000’100 دینار بیش از خراج ابوعلی بن محتاج، از تعرض به حسن دست بدارد. از آن سوی ابوعلی را از نیرنگ نوح بیمناک ساخت و ابوعلی راه خراسان در پیش گرفت و رکنالدوله بر ری چیره شد (335ق / 946م). نیز در 337ق / 948م مرزبان محمد بن مسافر، امیر آذربایجان به ری تاخت. رکنالدوله از برادرانش یاری خواست و به وقتگذرانی پرداخت تا سپاه عمادالدوله رسید و مرزبان را درهم شکست و به اسارت گرفت (همو، 8 / 478، 479). رکنالدوله که تا آن هنگام تحت نظارت و ریاست عالیۀ برادرش عمادالدوله میزیست، پس از مرگ وی رسماً به امیرالامرایی منصوب شد و برادر کهترش معزالدوله، به نیابت از او در عراق فرمان میراند (ابوعلی مسکویه، 2 / 120). پس اینکه گفتهاند عمادالدوله و رکنالدوله به ترتیب رئیس و امیرالامرای خاندان بویه بودهاند (اقبال آشتیانی، 162)، خالی از مسامحه نیست، خاصه آنکه ابوعلی مسکویه تصریح کرده که رکنالدوله را خلیفه، امیرالامرایی بغداد داد. در آن وقت که رکنالدوله برای استقرار پسرش عضدالدوله بر مسند حکومت به شیراز رفته بود، منصور بن قراتکین از نیشابور لشکر به ری برد و بلاد جبل را تا قرمیسین گرفت و بر همدان چیره شد. معزالدوله از عراق، سبکتکینِ حاجب را به یاری رکنالدوله فرستاد و او خراسانیان را درهم شکست و به همدان رفت و رکنالدوله در آنجا به او پیوست. رکنالدوله در این سالها میبایست برای نگاهداری قلمرو خود، با دشمنانی چون سامانیان و زیاریان پیکار کند. نیرومندترین دشمن وی و رقیب آل بویه، سامانیان در خراسان بزرگ بودند که یکچند مستقیماً با پسران بویه پیکار کردند و گاه کسانی را به نبرد با آنها شوراندند، چنان که در 342ق / 953م وشمگیر با لشکری که نوح سامانی به فرماندهی ابوعلی بن محتاج به مدد او فرستاده بود روی به ری نهاد، ولی کامیاب نشد (گردیزی، 348). رکنالدوله در پاسخ وی سال بعد به گرگان حمله برد و وشمگیر را به خراسان راند، اما ناچار شد برای مقابله با سپاه خراسان که روی به ری نهاده بود، از معزالدوله یاری طلبد. با این حال، قبل از رسیدن سپاه معزالدوله، میان وی و بکر بن مالک، فرماندۀ سپاه خراسان صلح افتاد (ابن اثیر، 8 / 509، 511، 512). این صلح باعث نشد که رقابت و اختلاف میان سامانیان و رکنالدوله به انجام رسد. چه در 355ق / 966م، سپاهی از خراسان به عزم جهاد با رومیان وارد ری شد و بهرغم آنکه رکنالدوله از افراد آن سپاه پذیرایی کرد، خراسانیان بر دیلمیان حمله بردند و خانۀ ابن عمید را غارت کردند. ولی سرانجام رکنالدوله آنها را گریزاند (ابن جوزی، 7 / 34، 35). نیز سال بعد، امیر نوح بن منصور لشکری بزرگ به سرکردگی محمد بن ابراهیم سیمجور دواتی، سپهسالار خراسان، به ری گسیل داشت و گفت از وشمگیر که آمادۀ شرکت در پیکار با رکنالدوله شده بود اطاعت کند. در این میان وشمگیر درگذشت و سیمجور دواتی از پیکار تن زد. در 361ق / 972م، به پایمردی همان سیمجور، میان امیر منصور (اقبال، 162: نوح) و رکنالدوله صلح افتاد و مقرر شد که رکنالدوله و عضدالدوله، هر سال 000’150 دینار به سامانیان رسانند (ابن اثیر، 8 / 626) و آنان متعرض ری و کرمان نشوند. در 364ق / 975م، که عضدالدوله بر عراق چیره شد و بختیار را به زندان افکند، رکنالدوله چنان خشمناک شد که میخواست برای سرکوب پسر، لشکر به عراق برد. این تهدید باعث شد که عضدالدوله دوباره بختیار را به حکومت بنشاند و به شیراز بازگردد. رکنالدوله پس از آن چندان نزیست و در محرم 366ق / سپتامبر 976م درگذشت. وی به استناد اسناد و قراین تاریخی، نیکنفسترین فرمانروای آل بویه بود و به عهد و پیمان سخت پایبندی داشت. معتقد بود که نیروی او در قلمروش وابسته به کردان است و به همین سبب نسبت به پارهای از دستاندازیهای آنان خرده نمیگرفت و میگفت که آنان نیز نیازمند قوت و گذران زندگی هستند (ابن مسکویه، 2 / 281). نیز وقتی ابن عمید از او خواست دست برادرزنش ابراهیم ابن مرزبان امیر آذربایجان را کوتاه کند و خود در قلمرو او به حکومت نشیند، سخت از این غدر خودداری کرد (همو، 2 / 230). بر روی نشانی که در 351ق / 962م در ری ضرب شده، از او به عنوان «شاهنشاه» (بوسه، 236) یاد گشته است.2. مؤیدالدوله ابومنصور بن رکنالدوله (330-373ق / 942-983م)، در ایام حیات پدرش، در اصفهان بود. در 344ق / 955م که محمد بن ماکان سپهسالار خراسان، روی به اصفهان نهاد، وی با حَرَم و خزاین به لنجان واپس نشست. ابوالفضل بن عمید وزیر رکنالدوله، به او پیوست و به پیکار برخاست و ابوالفضل، ابن ماکان را بشکست و مؤیدالدوله به اصفهان بازگشت (ابن اثیر، 8 / 511). در 366ق / 977م که رکنالدوله قلمرو خود را میان پسرانش تقسیم میکرد، مؤیدالدوله را به نیابت از عضدالدوله به حکومت اصفهان و ری (ابن جوزی، 7 / 80) و توابع آن گمارد. او همواره از عضدالدوله اطاعت میکرد و حتێ در 369ق / 979م که عضدالدوله همدان و ری را از دست برادرش فخرالدوله خارج ساخت، آن مناطق را نیز به مؤیدالدوله وا گذاشت. در 371ق / 981م نیز حکومت گرگان را به او داد، اما حسامالدوله ابوالعباس تاش، به فرمان ابوالقاسم نوح بن منصور، همراه با فخرالدولۀ دیلمی و قابوس بن وشمگیر، به مقابله رفت و گرگان را در محاصره گرفت. مؤیدالدوله یکی از امرای خراسان به نام فائقالخاصه را با خود همداستان کرد و سپس بر او تاخت. فائقالخاصه روی به گریز نهاد و شکست در میان خراسانیان افتاد (ابن اثیر، 9 / 11-12). مؤیدالدوله همچنان در گرگان بود تا در 373ق / 983م درگذشت.3. فخرالدوله ابوالحسن علی بن رکنالدوله (341-387ق / 952-997م). رکنالدوله پیش از مرگ، او را به نیابت از عضدالدوله به حکومت همدان و دینور و توابع جبل گمارد (ابن جوزی، 7 / 80). اما فخرالدوله از فرمان برادر سرپیچید و به عزالدوله بختیار، فرمانروای عراق گرایید. عضدالدوله نیز در 369ق / 979م بر او تاخت و بسیاری از یاران فخرالدوله ازجمله وزیرش ابوالحسن عبیدالله بن محمد بن حَمْدَوَیْه به اردوی عضدالدوله پیوستند. کار فخرالدوله به تباه کشید و او از همدان گریخت و به گرگان به نزد شمسالمعالی قابوس بن وشمگیر رفت. عضدالدوله بر قلمرو او چیره شد و همه را به مؤیدالدوله وا نهاد. آنگاه این دو برادر از قابوس خواستند که فخرالدوله، برادر دیگر، را به آنها تسلیم کند «و او را مستظهر گردانیدند به مواثیق و عهود». اما شمسالمعالی نپذیرفت که «در شریعتِ مروت و دینِ حفاظ و فتوت، نقضِ عهود و اخفارِ حق وفود حرام است» (عتبی، 49). آنگاه عضدالدوله به گرگان تاخت و قابوس به ناچار با فخرالدوله به نزد حسامالدوله تاش رفت. در 371ق / 981م قابوس و فخرالدوله با سپاه خراسان به سپهسالاری حسامالدوله به گرگان هجوم بردند، اما شکست خوردند و عقب نشستند (ابن اثیر، 9 / 11، 12) تا در 373ق / 983م، پس از مرگ مؤیدالدوله، وزیر او صاحب بن عباد به اطاعت فخرالدوله گردن نهاد (ابن خلکان، 1 / 229) و امرای دولت را اشارت کرد که فخرالدوله را به گرگان بخوانند و به اطاعتش گردن نهند. فخرالدوله که در آن زمان بزرگِ آل بویه بود، به دعوت صاحب و امرای دولت و موافقت صمصامالدوله در بغداد، از نیشابور بیامد و بر تخت نشست و صاحب را به وزارت برداشت. شاید در همین زمان از سوی خلیفةالطائع، لقب ملکالاُمّة (ذهبی، 2 / 127) یافت. سال بعد نیز ابوالحسین و ابوطاهر، پسران عضدالدوله، در اهواز و بصره، خطبه به نام فخرالدوله کردند، اما دیری نپایید که شرفالدوله ابوالفوارس، این هر دو شهر را تصرف کرد (ابن اثیر، 9 / 39، 44، 45). 5 سال بعد فخرالدوله به اشارت صاحببن عباد، سپاهی با او به تسخیر عراق فرستاد و خود رو به خوزستان نهاد. ولی چون مردی ممسک بود، سپاه از او روی بگردانید و صاحب نیز در اهواز از بهاءالدوله هزیمت یافت و کار فتح عراق بیسامان ماند. سرانجام، فخرالدوله در 387ق / 997م در دژ طَبَرَک درگذشت. آغاز حکومت فخرالدوله را استیلا بر گرگان دانستهاند که پس از مرگ مؤیدالدوله، به دعوت صاحب بن عباد صوت گرفت.4. مجدالدوله ابوطالب رستم بن فخرالدوله (379ق / 989م-). پس از مرگ پدر، امرای دیلمی او را بر تخت نشاندند (عتبی، 152) و مادرش شیرین (مجمل، 395)، مشهور به سیده خاتون (اقبال، 183) یا امالملوک (مجمل، 397) به نیابت از پسر 8 سالۀ خود رشتۀ کارها را به دست گرفت (ابن اثیر، 9 / 132) و حکومت اصفهان را به پسردایی خود ابوجعفر محمد بن دشمنزیار ملقب به علاءالدوله وا گذاشت. پدر دشمنزیار یعنی دایی سیده خاتون را «کاکویه» به معنای دایی میگفتند و به همین دلیل فرزندان او به آل کاکویه شهرت یافتند. در 398ق / 1008م، الخطیر ابوعلی بن علی قاسم، وزیر مجدالدوله، او را از مادرش بیمناک کرد و امرای دولت را به خود متمایل ساخت و بر سیده خاتون شورید. مادر مجدالدوله به نزد بَدْر بن حَسَنویه رفت و پسر دیگرش شمسالدوله با لشکر همدان به او پیوست و همه به ری تاختند و آن دیار را تصرف کردند. مجدالدله اسیر شد و به فرمان مادرش به زندان رفت و قلمرو او به شمسالدوله منتقل شد. یک سال بعد که میان سیده خاتون و شمسالدوله اختلاف افتاد، مجدالدوله را از زندان بیرون آورد و باز بر تخت نشاند (همو، 9 / 203، 204). به همین سبب شمسالدوله چند سال بعد به ری تاخت. مجدالدوله و مادرش به دماوند گریختند و شمسالدوله بر آن دیار چیره شد (405ق / 1014م). با این همه، به علت شورش سپاه، به همدان واپس نشست و مجدالدوله و سیده خاتون بازگشتند. در همین سال ابوعلیسینا از گرگان وارد ری شد و مجدالدوله را که بیمار شده بود، معالجه کرد و کتاب المعاد را همانجا نوشت. در 407ق / 1016م، ابن فولاد از امرای دیلم با سپاهی که از منوچهر بن قابوس گرفته بود، به ری تاخت و مجدالدوله و سیده خاتون را وا داشت تا اصفهان را به او دادند (همو، 9 / 268، 269؛ عتبی، 359). مادر مجدالدوله در 419ق / 1028م درگذشت و مجدالدوله که فرمانبری سپاه را از دست داده بود، از محمود غزنوی یاری خواست (420ق / 1029م). محمود لشکری به فرماندهی علیِ حاجب گسیل داشت و به او گفت که مجدالدوله را دستگیر کند. مجدالدوله با پسرش ابودُلَف به استقبال رفت، اما هر دو گرفتار شدند. سپس خود محمود به ری آمد و مجدالدوله را به غزنین فرستاد (ابن اثیر، 9 / 371، 372) و سلسلۀ آل بویه در ری منقرض شد. پایان کار و مرگ مجدالدوله دانسته نیست و اقوال مورخان در این باب متناقض است. برخی مرگ او را در 414ق / 1023م دانستهاند (بناکتی، 222) که با قراین تاریخی به کلی ناسازگار است. پارهای گفتهاند پس از اشغال ری توسط غزنویان درگذشت (مجمل، 404) و مادرش سیده خاتون گریخت. وزارت مجدالدوله را یک چند ابوسعد آبی دانشمند و ادیب مشهور (یاقوت، 1 / 57) و زمانی ابوالعلاء محمد بن علی بن حَسّول، شاعر و ادیب آن روزگار به عهده داشتند (بیهقی، 111؛ قزوینی رازی، 212).5. شمسالدوله ابوطاهر بن فخرالدوله (؟)، پس از مرگ پدر حکومت همدان و قرمیسین را در دست گرفت. در 397ق / 1007م که مادرش سیده خاتون از ری به نزد بَدْر بن حَسَنویه رفت، شمسالدوله سپاه نزد سیده خاتون برد و سپس آن دو بر ری تاختند و آن دیار را تسخیر کردند. شمسالدوله یکچند به جای برادرش مجدالدوله در آنجا فرمان راند، اما اختلافی میان وی و مادرش پدید آمد و او به همدان بازگشت (ابن اثیر، 9 / 203). در 405ق / 1014م پس از قتل بدر، بر پارهای از قلمرو او چیره شد و لشکر هلال بن بدر را بشکست وخود او را اسیر کرد و بکشت. همان سال به ری تاخت؛ سیده خاتون و مجدالدوله گریختند و به دماوند رفتند. شمسالدوله بر ری چیره شد، اما دیری نپایید که سپاه ری بر او بشورید و شمسالدوله به ناچار راه همدان در پیش گرفت. ظاهراً در همین هنگام ابوعلیسینا به همدان آمد و پس از معالجۀ شمسالدوله، به وزارت او منصوب شد. در 411ق / 1020م ترکان در همدان شوریدند و خانۀ وزیر را غارت کردند و خواستار قتل او شدند. شمسالدوله او را از وزارت برداشت، ولی چندی بعد که دوباره بیمار شد، ابوعلی را پس از درمان خود به وزارت نشاند. ابوعلی تا پایان کار شمسالدوله، در همین سمت باقی ماند. تاریخ درگذشت شمسالدوله به درستی دانسته نیست، اما بر حسب قراین تاریخی، میبایست در اواخر 411ق / 1020م یا 412ق / 1021م باشد.6. سماءالدوله ابوالحسن بن شمسالدوله (؟)، در 414ق / 1023م حکومت همدان را در دست داشت. در همان سال سپاهی به پیکار فرهاد بن مرداویج دیلمی که بروجرد را به اقطاع داشت، فرستاد. فرهاد به علاءالدولۀ کاکویه پناه برد و هر دو بر همدان تاختند. علاءالدوله در آغاز شکست خورد، اما در پیکار دیگر بر سماءالدوله چیره شد و او را دستگیر کرد و امرای دیلم را پس از مصادرۀ اموال و اقطاعات، در دژی در اصفهان به زندان افکند. با دستگیری سماءالدوله که از پایان کار او اطلاعی در دست نیست، شاخۀآل بویه در ری و همدان و اصفهان به کلی برافتاد.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید