بیداری اسلامی
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 19 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/229249/بیداری-اسلامی
چهارشنبه 10 اردیبهشت 1404
چاپ شده
13
تأسیس «حزب مسلم لیگ» نقطۀ عطفی در تاریخ بیداری سیاسی و اجتماعی مسلمانان هند بهشمار میرود. از آنجا كه «حزب كنگرۀ ملی هند»، تحت سیطرۀ كامل هندوها بود، رهبران مسلمانان هند نیز به فكر تأسیس نهاد سیاسی و اجتماعیِ مستقلی برای حفظ حقوق پیروان خود افتادند (لاپیدوس، 727). پیشنهاد تأسیس چنین حزبی در ابتدا از سوی نواب سلیمالله خان مطرح شد و شماری از رهبران و علمای دینی شیعه و سنی در پایهگذاری آن مشاركت جستند. رهبران مسلم لیگ، بیشتر از طرفداران و پرورش یافتگان مكتب سید احمدخان (دانشآموختگانِ دانشگاه علیگره) بودند. این حزب در ابتدا معتقد به همكاری با مقامات انگلیسیِ هند و تلاش برای احقاق حقوق مسلمانان از راههای قانونی بود. پس از شكست جنبش خلافت (نک : دنبالۀ مقاله) حزب مسلم لیگ به عمدهترین نهاد سیاسی مسلمانان هند تبدیل شد و در نهایت در تجزیۀ هند و تأسیس كشور اسلامی پاكستان (24 مرداد 1326ش /14 اوت 1947م) نقش اساسی ایفا كرد (همانجا). در دهههای پایانیِ قرن 19م افكار پان اسلامیسم در جوامع مسلمان ظهور كرد. با آغاز جنگ جهانی اول مسلمانان هند تحت تأثیر همین افكار، و در مخالفت با استعمار انگلستان رسماً و علناً از خلافت عثمانی طرفداری میكردند. در اواخر سال 1337 ق / 1919 م، رهبران مسلمان هند «كمیتۀ خلافت» را تشكیل دادند (حسن، 351). با آغاز جنبش خلافت، از یكسو مسلمانان هند با وجود تفاوتها و اختلافهای فكری با هم متحد شدند و از سوی دیگر هندوها در قالب حزب كنگره و رهبری گاندی با این جنبش به همكاری پرداختند. نظریهپردازِ اصلیِ جنبش خلافت ابوالكلام آزاد بود كه افكار خود را در این باره در كتاب مسألۀ خلافت مطرح كرده است. او همۀ مسلمانان را در قالب جامعهای یكپارچه قرار میداد و خلیفۀ عثمانی را رهبر این جامعه معرفی میكرد (هاردی، 241)؛ اما جنبش خلافت با فروپاشیِ عثمانی به پایان كار خود رسید و ابوالكلام آزاد نیز به ملیگرایی و فعالیت سیاسی در حزب كنگرۀ ملی هند گرایش پیدا كرد (نک : ه د، آزاد، ابوالكلام). پس از شكست جنبش خلافت، مسلمانان هند از نظر گرایش سیاسی به 3 دستۀ عمده تقسیم شدند: دستۀ اول جریان علیگره بود كه فعالیتهای خود را در قالب حزب مسلم لیگ، و تأسیس كشوری ویژۀ مسلمانان شبه قاره ادامه داد؛ دستۀ دیگر پیروان مكتب دیوبند بودند كه از 1919م با تشكیل «جمعیت علمای هند» به فعالیت پرداخته بودند و تحت تأثیر ابوالكلام آزاد، با تجزیۀ هند مخالف، و در امور سیاسی با حزب كنگره همصدا بودند؛ دستۀ سوم كسانی بودند كه با هرگونه مداخله در سیاست مخالفت میكردند و اعتقاد داشتند كه تنها راه رستگاریِ مسلمانان اجرای دقیق عبادات و احكام شریعت است. این عده به رهبری مولانا محمد الیاس در تشكیلات «تبلیغی جماعت» سازمان یافته بودند. در نهایت، با وجود مخالفتِ حزب كنگره و جمعیت علمای هند، حزب مسلم لیگ به جایگاه اصلیِ رهبری مسلمانان هند دست یافت و موفق به پیش بردن نظریۀ سیاسی خود در مورد تأسیس كشور مستقلی برای مسلمانان هند، به نام پاكستان شد. متفكر مسلم لیگ و طراح و معمار كشور پاكستان شاعر و فیلسوف مشهور، محمد اقبال لاهوری بود. اقبال لاهوری نه تنها به سبب نقشش در تأسیس كشور پاكستان شخصیتی ممتاز است، بلكه اندیشههای او، بهویژه در زمینۀ بازگشتِ مسلمانان به خویشتن و دوری جستن از تقلید كوركورانه از مظاهر تمدن غرب در تاریخ بیداری مسلمانان جایگاهی ویژه دارد (نک : ه د، اقبال). پس از تأسیس كشور پاكستان، میراث فكری و سیاسیِ آن عده از مسلمانان هند كه طرفدار تجزیۀ هندوستان بودند، به پاكستان منتقل شد و از دل آن جریانهای فكری و نهادهای سیاسی اسلامی متعددی بیرون آمد كه تا امروز در عرصۀ حیات سیاسی پاكستان و شكلدهی به نوع رفتار سیاسی و اجتماعی مسلمانان پاكستان و حتى دولت این كشور، نقشی اساسی دارد؛ مهمترینِ این جریانها در ابتدا عبارت بودند از «جماعت اسلامی» و «جمعیت علمای اسلام». جماعت اسلامی در 5 شهریور 1320 ش /26 اوت 1941 م به دست ابوالاعلی مودودی پایهگذاری شد. مودودی در ابتدا ــ البته به دلیلهـایی متفـاوت بـا ادلۀ جمعیت علمـای هنـد ــ با تأسیس پاكستان مخالف بود. او اصولاً استفـاده از اسـلام را ــ كه دینی جهانی است ــ به عنوان دستمایۀ اعتقادی برای تأسیس حكومتی ملی نادرست میشمرد؛ با این حال، حداقل در نظر و اندیشه طرفدار حكومت اسلامی بود، اما اعتقاد داشت كه پیش از تشكیل حكومت اسلامی، باید زمینۀ آن را در جامعه فراهم كرد و این نیز مستلزم «انقلاب فرهنگی تدریجی» است. به گفتۀ عنایت، جانِ كلامِ نظریۀ «آمادهسازی انقلاب اسلامیِ» مودودی این است كه حكومت اسلامی بدون داشتنِ پشتوانۀ انقلابی و اسلامی، ناگزیر وامیماند و از درون فرو میریزد ( اندیشه ... ، 183). افكار و آراء ابوالاعلی مودودی در خارج از پاكستان از جمله ایران مورد توجه بوده، و كتابهای متعددی از او به زبانهای فارسی، عربی و انگلیسی ترجمه شده است. جمعیت علمای اسلام در 5 آبان 1324 ش /26 اكتبر1945 م باانشعاب از جمعیت علمای هند تأسیس شد. علت عمدۀ این انشعاب مخالفت جمعیت علمای هند با تجزیۀ هندوستان بود. پس از درگذشت بشیر احمد عثمانی، نخستین رئیس جمعیت علمای اسلام، این جمعیت دچار اختلاف و چند دستگی شد. در حال حاضر نیز دو جناح اصلی و رقیب در این جمعیت به فعالیت مشغولند. فضلالرحمان و سمیع الحق رهبرانِ هریك از این دو جناحاند. جمعیت علمای اسلام در قالب جبهۀ متحد احزاب اسلامی پاكستان به نام «متحده مجلس عمل» در آخرین انتخابات پاكستان شركت جست و پیروزیِ نسبتاً چشمگیری به دست آورد. این جمعیت از حامیان اصلیِ گروه افراطیِ طالبان در افغانستان است.
افغانستان از ابتدای قرن 13 ق / 19 م، محل توجه و رقابت دولتهای روسیه و انگلستان قرار گرفت؛ با این حال، نسبتاً دیرتر از بقیۀ كشورهای اسلامی با تمدن جدید آشنا شد. نخستین اصلاحات در زمان حكومت امیر شیرعلی خان در افغانستان به اجرا درآمد كه شامل این موارد بود: تشكیل كابینه یا هیأت وزیران و شورای رایزنی؛ انتشار روزنامه (1290 ق / 1873 م)؛ تأسیس چاپخانه؛ ایجاد پست و ارتش منظم. برخی از تاریخنگاران این اصلاحات را بازتابی از افكار جمالالدین اسدآبادی میدانند (نک : ه د، افغانستان) كه پیش از این در زمان امارت دوست محمدخان، مدتی در دستگاه وی مشغول بهكار بود. پس از امیر شیرعلی هر یك از امیران و شاهان افغانستان ــ از امیر عبدالرحمان خان (حك 1297- 1319 ق /1880-1901 م) تا محمد نادر شاه (سل 1308-1312 ش / 1929-1933 م) ــ هر یك به فراخورِ حال، دست به اصلاحات اداری، سیاسی، نظامی، فرهنگی و آموزشیِ چندی زدند كه نتیجۀ آن توسعۀ مطبوعات و روزنامهها، و ادارات، احداث بیمارستانها، جادهها و بعضی صنایع سبك، تأسیس دانشگاه و برقراری قانون اساسی در افغانستان بود (نک : همانجا). همزمان با این تحولات و از خلال آن، قشری از روشنفكران و آگاهان در افغانستان پدید آمد كه از پیشرفتهای غرب و عقبماندگیِ افغانستان آگاه بودند و برای رهایی كشور خود از این وضع به روشنگری و بیدارگری میپرداختند. مولوی محمدسرور كه انجمن سراج را پدید آورد (حائری، «مفهوم ... »، 24)، عبدالهادی داوی و عبدالرحمان كبریت (انصاری، 157- 158) از این گروه بودند. یكی از روشنفكرانِ كشور محمود طرزی افغان بود كه از زمان امیرعبدالرحمان در تبعید به سر میبرد. گفته میشود كه وی از شاگردان جمالالدین بوده است. محمود طرزی اسلامگرایی معتدل و مشروطهخواه بود. او در زمان حكومت امیر حبیبالله به افغانستان بازگشت و ضمنِ همكاری با دولت، در نشریۀ سراج الاخبار به نوشتن مقالاتی دربارۀ امپریالیسم اروپایی و اتحاد اسلام، و لزوم دوری از اختلافات مذهبی پرداخت (همانجا؛ نیز حبیبی، 168). برقراری قانون اساسی جدید افغانستان در 9 مهر 1343 ش / 1 اكتبر 1964م یكی از مهمترین تحولات تاریخی افغانستان در قرن 20م است. در اثر اجرای این قانون فضای مناسبی برای رشد جریانها و احزاب سیاسی و مطبوعات پدید آمد (همایون، 19-20). همزمان با ظهور گروههای چپ و راست، جریانهای اسلامی نیز ظهور كردند كه در ابتدای امر هدفشان مبارزه با گروههای چپ در دانشگاه بود. در 1346 ش /1967 م نور احمد اعتمادی به نخستوزیری افغانستان رسید. دولت او سیاستی ملایم با گروههای چپ و سرسخت و خشن با گروههای اسلامی در پیش گرفت. نهضت اسلامی افغانستان از همینجا آغاز شد (نک : ه د، افغانستان). بیشترِ رهبران اسلامی افغانستان از دانشگاه كابل برآمدند. دانشآموختگانی چون عبدالرحیم نیازی، احمدشاه مسعود، گلبدین حكمتیار و عبدالقادر توانا از مهمترین رهبران جریان اسلامی دانشجویی افغانستان بودند كه از سوی استادانی چون برهانالدین ربانی، صبغۀالله مجددی و غلام محمد نیازی حمایت میشدند. بعضی از این استادان، مثل ربانی و مجددی از دانش آموختگان الازهر و تأثیر پذیرفته از جمعیت اخوان المسلمین بودند (خسروشاهی، 86 -90). در میان شیعیان افغانستان نیز جریانهای سیاسی دینی مانند حزب ارشاد، حزب وطن و سازمان جوانان اسلام ظهور كرد (صدیق، ج 2؛ كشككی، نیز غوث، سراسر كتابها). همچنین برخی از علما و اندیشمندان شیعۀ افغانستان وارد پیكارهای سیاسی و دینی شدند؛ از جمله سیداسماعیل بلخی كه به سبب مبارزات سیاسیاش از 1329 تا 1343 ش / 1950 تا 1964م در زندان به سر برد. از نظر فكری و فرهنگی اسلامگرایان افغانستان در درجۀ اول متأثر از جمعیت اخوان المسلمین، و در مرحلۀ بعد متأثر از جماعت اسلامی پاكستان و افكار ابوالاعلی مودودی بودند. دو حزب اسلامیِ اصلی افغانستان، یعنی حزب اسلامی و جمعیت اسلامی ارتباطی گسترده با حزب جماعت اسلامی پاكستان داشتند. هم مرزی و همزبانی با ایران و وجود شمار زیادی از طلاب شیعۀ افغانی در قم، مشهد و نجف نیز باعث تأثیر افكار اندیشمندان اسلامیِ ایران بر شیعیان افغانستان شده است. حضور گروههای چپ و احزاب ماركسیستی در دانشگاه و به دست آوردنِ چند كرسی در پارلمان افغانستان از سوی احزاب كمونیست در 1344ش /1965م موجب تشدید فعالیتِ گروههای اسلامی شد. كودتای محمود داوودخان و برقراری نظام جمهوری (1352ش /1973م) كه با همكاری گروههای چپ انجام پذیرفت، سوءظن اسلامگرایان را بیش از پیش برانگیخت؛ دولت جدید نیز بر اسلامگرایان سخت گرفت و كار به دستگیری غلام محمد نیازی استاد دانشكدۀ الاهیات و فرار ربانی، حكمتیار و شاه مسعود به پاكستان كشید (روا، 118). وقوع كودتای كمونیستی در افغانستان (1357ش /1978م) نقطۀ آغاز تحولات بزرگ بعدی در تاریخ این كشور بود. نظام جدید با مقاومت مسلحانۀ فوری اسلامگرایان روبهرو شد. این مقاومت با حمایت گستردۀ مردم افغانستان، و نیز پشتیبانی مالی، تسلیحاتی و سیاسی پاكستان و برخی كشورهای دیگر، به زودی به خطری جدی برای نظام جدید تبدیل شد. با پیروزیِ انقلاب اسلامی در ایران، این كشور نیز به جرگۀ حامیان همه جانبۀ مقاومت اسلامی افغانستان پیوست. در دی 1358 / ژانویۀ 1980 نیروهای نظامی اتحاد شوروی برای جلوگیری از سقوط نظام كمونیستی افغانستان واردِ این كشور شدند. این اشغال نظامی، سرانجام پس از 9 سال مقاومتِ مسلحانۀ اسلامگرایان افغانی در بهمن 1367 /فوریۀ 1989 به پایان رسید. در جریان 9 سال مبارزه با اشغال نظامی، جریانها و احزاب اسلامیِ سنی و شیعیِ بسیاری در افغانستان سر برآوردند كه در تحولات بعدی این كشور نقش داشتند (نک : ه د، افغانستان).
آسیای مركزی و قفقاز پهنۀ جغرافیایی وسیعی است كه از غربِ چین تا شرقِ دریای سیاه را در برمیگیرد. در این پهنۀ جغرافیایی ملل و اقوامی زندگی میكنند كه با وجود تفاوتهای فرهنگی و قومی فراوان در 3 چیز مشتركاند: 1. همۀ آنها مسلماناند، 2. زبان بیشترِ آنها تركی است، 3. همۀ آنها در قلمرو روسیۀ تزاری و بعداً اتحاد شوروی قرار داشتهاند. بعضی از این مناطق مثل قازان در سدۀ 10ق /16م، و بعضی دیگر مثل بخارا در اوایل سدۀ 14ق /20م به خاك روسیه ملحق شدهاند. پیشینۀ اسلامیِ این سرزمینها نیز متفاوت بوده است. بخارا از كهنترین مراكز اسلامی بوده، در حالی كه سابقۀ اسلام در قزاقستان كمتر از 3 قرن است. روند بیداری اسلامی نیز در این سرزمینها مسیری متفاوت داشته است، اما نقطۀ اتكای مشترك این روند در تمامیِ این سرزمینها حفظ هویت و مقاومت سیاسی و فرهنگی در برابر تهاجم روسیه بوده است. در روند بیداری اسلامی در آسیای مركزی و قفقاز، هم تحرك سیاسی و نظامی وجود داشته است ــ مثلِ قیام شیخ شامل و جنبش مریدیسم در قفقاز، حركت سلفی «اخوان» در شمال غربی چین، و قیام باسماچیان (نک : ه د، باسماچیان) ــ هم گرایش به اجتهاد و بازبینیِ شریعت و اصلاح دینی (نک : ه د، 9 /249 بب )، هم گرایش به اندیشۀ اتحاد اسلام (همانجا) و هم گرایش به تجدد و سازگار كردن دین با تمدن جدید (همانجا) كه نهضت جدیدیه در آسیای مركزی محصول گرایش اخیر بوده است. در طولِ تقریباً دو سده حاكمیتِ روسیۀ تزاری و اتحاد شوروی، حفظ هویت ملی و فرهنگی دغدغۀ اصلی ملل مسلمانِ آسیای مركزی بوده، از اینرو، «اسلام به بخشی از هویت ملی آنان» تبدیل شده است (نک : تضمینی، 66-67). این كاركردِ هویت بخشِ مذهب تا امروز به قوت خود باقی است، به گونهای كه بسیاری از مردم این منطقه میان مسلمان بودن و تعلق به یك ملیت خاص داشتن تفاوتی نمیبینند و آداب و رسوم دینی را به چشم آداب و رسوم ملی خود مینگرند. امروزه افزایش آگاهانۀ احساسات ملی به كشف اسلام انجامیده است و مردمی كه در این سرزمینها زندگی میكنند، تلاش میكنند با «دین» خود هرچه بیشتر آشنا شوند، دینی كه صرفاً مجموعهای از اصول مقدس نیست، بلكه نظامی وحدتبخش و پاسخگوی مشكلات زندگی روزانه است (نک : دائكوس، سراسر مقاله). پس از فروپاشی شوروی و استقلال كشورهای مسلماننشین آسیای میانه، رویكرد به اسلامِ سیاسی به منزلۀ نیرویی مستقل به سرعت رو به گسترش نهاد (لایپدوس، ترجمۀ مدیر شانهچی، 1117- 1118). نخستین نتیجۀ این رویكرد تأسیسِ حزب نهضت اسلامی، در آستاراخان بود. این حزب دو نشریه ــ الوحدة به زبان روسی، و هدایت به زبان فارسی ــ در اختیار داشت. حزب شاخهها و شعبههایی در تمامی جمهوریهای آسیای میانه ایجاد كرد كه از میان آنها شاخههای تاجیكستان و ازبكستان رسمیت یافتند. همچنین حزب در تاجیكستان توانست به بازیگری مؤثر در عرصۀ سیاست تبدیل شود. حزب نهضت اسلامی از نظر فكری و تشكیلاتی به جنبش اخوان المسلمین و جماعت اسلامی پاكستان شباهت دارد و رهبران آن به آراء متفكرانی چون مودودی و حسن بنا استناد میكنند. در تاجیكستان كه با ایران همزبان و همفرهنگ است، افكار و اندیشههای اسلامگرایانۀ ایرانی نیز مطرح است (لیپُوْسكی، 19-20). برای آشنایی بیشتر با اسلامگراییِ سیاسی در آسیای میانه میتوان به این منابع مراجعه كرد: ملكی، عباس، «اسلام در آسیای مركزی و قفقاز: بررسی نقش ایران»، فصلنامۀ مطالعات آسیای مركزی و قفقاز، 1376ش، دورۀ 3، س 6، شم 117؛ 2. كولایی، الهه، «روند نوگرایی اسلامی در آسیای مركزی»، مجلۀ دانشكدۀ حقوق و علوم سیاسی، تهران، 1377 ش، شم 39؛ 3. پكر، گوندون، «اسلام در آسیای مركزی: اسطوره یا واقعیت»، فصلنامۀ مطالعات آسیای مركزی و قفقاز، 1377 ش، س 7، شم 23؛ 4. روا، الیویه، «سیاست خارجی حزب نهضت اسلامی آسیـای مركزی»، فصلنامۀ مطالعاتی ـ پژوهشی، س 2، شم 8؛ 5. كورتل، اسوانته و رچین اسپكتور، «نظامیگری اسلامی در آسیای مركزی: تعریف تهدید»، فصلنامۀ مطالعات آسیای مركزی و قفقاز، 1381 ش، س 11، شم 37.
سلطۀ استعماریِ هلند بر اندونزی و كوشش مسلمانانِ این كشور برای كسب استقلال و حفظ هویت، مهمترین عامل و انگیزۀ بیداری اسلامی در اندونزی بوده است. نخستین نشانههای فرایند بیداری اسلامی در دهۀ 1840 م بروز كرد. افزایش شمار زائران حج، تأسیس مدارس دینی و عضویت در فرقهها و انجمنهای مختلف مذهبی از جملۀ این نشانههاست. مسلمانانی كه از سفر حج باز میگشتند، افكار و اندیشههای استقلال خواهانه و اصلاحطلبانۀ اسلامی را با خود به ارمغان میآوردند (ریكلفس، 175-185). فرایند بیداری اسلامی موجب پدید آمدنِ فضایی آكنده از مخالفت شدید با سلطۀ بیگانگان و بیزاری از طبقۀ اشرافِ محلی در میان كشاورزان شد كه به قیام بزرگ 1305ق /1888م انجامید. این قیام به دست نیروهای هلندی و با همكاریِ اشراف سركوب شد. نهضت پادْری در مینگ كابائو، جنگِ بَنْجرمسین در كالیمانتان و جنگهای آچه (1288-1326 ق / 1871- 1908م) نتیجه و ادامۀ همین مخالفتها بود (همو، 200-207). بر اثر محدودیتهایی كه مقامات هلندی برای سفر حج ایجاد كردند، بندر سنگاپور به مركزی برای انتقال پنهانیِ زائران اندونزیایی به مكه تبدیل شد. سكنا گزیدن عدهای از عربها ــ كه در كار این انتقال بودند ــ در سنگاپور، به روند نفوذِ اندیشههای تازۀ اسلامی در میان مسلمانان منطقه كمك كرد. شیخ محمدطاهر (1246-1336 ش /1867-1957 م) كه در مكه تحصیل كرده، و با افكار محمد عبده آشنا شده بود، روزنامۀ الامام را در سنگاپور انتشار داد. پیام اصلیِ این روزنامه برای مسلمانان ضرورت آموزش و فراگیریِ علم و تأكید بر اهمیت نقش عقل در اعتقادات دینی بود (همو، 269). در فاصلۀ سالهای 1323-1330 ق /1905-1912 م چند نهضت اسلامی در منطقه به وجود آمد كه از آن جمله انجمن محمدیه، بنیان نهاده توسط كیایی حاجی احمد دهلان بود. دهلان نیز كه در مكه تحصیل كرده، و با افكار عبده و محمد رشید رضا آشنا شده بود، میكوشید تا به اصلاحات دینی در اندونزی بپردازد (همو، 268-269). انجمن محمدیه فعالیتهای خود را توسعه داد و به تأسیس مدرسه، دانشكده، درمانگاه، بیمارستان و دیگر نهادهای خیریۀ فرهنگی، آموزشی و اجتماعی پرداخت. در مدارس انجمن محمدیه اصول دین اسلام، زبان عربی، زبان هلندی و علوم جدید تدریس میشد. این انجمن در 1301ش / 1922م، تشكیلاتی به نام «عایشه» برای فعالیتهای اجتماعی زنان ایجاد كرد. در 1926م نیز «حزبالوطن»،برای فعالیتهای سیاسیواجتماعی جوانان، از سوی انجمن محمدیه تأسیس شد. در 1923 م گروهی از بازرگانان به رهبری حاجی زمان و حاجی محمد یونس نهضت اتحادیۀ اسلامی را در جاوۀ غربی تأسیس كردند. این نهضت ــ كه با ملیگرایی غیردینی مخالف بود ــ با خرافات نیز مبارزه میكرد و مهمترین هدفش تأسیس جامعهای اسلامی بر اساس اصول راستین اسلام (با توجه به قرآن و حدیث) بود (همو، 261-281). از 1329 ق /1911 م روند احیای دینی و اصلاحطلبی ابعاد سیاسی پیدا كرد. در این سال انجمن آموزش اسلامی به دست حاجی سمن هودی در جاوۀ مركزی تأسیس شد. هدف این انجمن مقابله با تجار چینی و فعالیت گروههای تبشیریِ مسیحی بود. در سال بعد، نام انجمن به سركت اسلام تغییر یافت. سركت اسلام با طرح مطالباتی چون اصلاح وضع كشاورزی، افزایش بودجۀ آموزش و پرورش، لغو امتیازات فئودالها و افزایش حقوق انتخاباتیِ مردم به سرعت به بزرگترین جنبش سیاسیِ اندونزی تبدیل شد (لاپیدوس، ترجمۀ بختیاریزاده، 1054). از دهۀ 1920 م به بعد چند حزب ملیگرا و اسلام گرا در اندونزی تأسیس شدند. سركت اسلام نیز به سبب اختلافات اعتقادی دچار تجزیه و انشعاب شد. این حزب در اواخر این دهه با اتخاذ خط مشی ملیگرایانه، نام خود را به حزب اتحاد اسلامی اندونزی تغییر داد (همانجا). از 1309ش /1930م به بعد، اسلامگرایانِ اصلاح طلبِ غیرسیاسی، نسبت بهدیگر گروههای فعال اسلامی، در موقعیت بهتری بودند. در نتیجه، ابتكار عمل سیاسی به دست احزاب و گروههای ملیگرا افتاد، به ویژه حزب ناسیونالیست اندونزی كه در 1306ش /1927م به دست احمد سوكارنو پایهگذاری شده بود، به اصلیترین منادی اتحاد و استقلال اندونزی تبدیل شد. سوكارنو معتقد به جدایی دین از سیاست بود (تامارا، 360-363). در این دوره در حالی كه جنبشهای اسلامی، به ویژه نهضت محمدیه به فعالیتهای اصلاحی اخلاقی و آموزشی رو آورده بودند، گروهی از فعالان سیاسی اسلامی اتحادیۀمسلمین اندونزی را در 1930 م تأسیس كردند كه با سرمایهداری و امپریالیسم، و برای استقلال اندونزی مبارزه میكرد (سدروث، 257). این اتحادیه استقلال اندونزی را پیش شرطِ رفاه اقتصادی و اصلاحات دینی میدانست (همانجا). در دورۀ اشغال اندونزی توسط ژاپن (1321-1324ش /1942- 1945م)، ژاپنیها بسیاری از احزاب سیاسی را تعطیل كردند و تنها به جنبش محمدیه و نهضت العلماء اجازۀ فعالیت دادند. در نوامبر 1943، ژاپنیها همۀ احزاب سیاسی اسلامی را در قالب حزبی واحد به نام ماشومی درآوردند كه در دوران اشغال، با آنان همكاری میكرد (لاپیدوس، همان ترجمه، 1059-1060). پس از شكست ژاپن، سوكارنو اندونزی را مستقل اعلام كرد (27 مرداد 1324ش /17 اوت 1945م)؛ با این حال، هلند پس از مبارزات پیگیر سیاسی و نظامی مردم اندونزی، و زیر فشار سازمان ملل ــ 5 سال بعد (اوت 1950م) ــ استقلال اندونزی را به رسمیت شناخت. دولت جمهوری جدید با ائتلافی از احزاب اسلامی و ملیگرا از جمله حزب ماشومی، نهضت العلماء، حزب ناسیونالیست اندونزی و حزب كمونیست تشكیل شد. اگر چه این دولت غیردینی (سكولار) بود، اما دیدگاههای اسلام گرایان در قانون اساسی و تأمین وزارت دین در نظر گرفته شد (شولتز، 118-121). با این همه، بعضی از گروههای مسلمان، به ویژه در جزایر دور دست سازش با دولت جدید را رد كردند. مهمترین جنبش اسلامیِ شورشی، جنبش دارالسلام بود كه توسط كارتو سویرجو، یكی از فعالان پیشین حزب سركت اسلام تأسیس شد. وی در مناطق تحت نفوذ خود ــ جزایر سـولاوسی و كـالیمانتـان ــ «حكومت اسلامی اندونزی» را كه به دارالسلام معروف شد، اعلام، و خود را نیز «امام» آن معرفی كرد. جنبش دارالسلام در 1341 ش / 1962م به طور كامل سركوب شد (برای اطلاع بیشتر دربارۀ این جنبش نک : مكتوران، سراسر كتاب). در دورۀ حكومت سوكارنو، حزب ماشومی منحل گردید و رهبران آن زندانی شدند، ولی نهضت العلماء، روابط نزدیك خود را با دولت سوكارنو حفظ كرد (ریكلفس، 448-452). پس از كودتای 1345ش /1966م و بر كناریِ سوكارنو، و به قدرت رسیدنِ سوهارتو، دولت جدید شیوۀ جدایی دین از سیاست را به شدت دنبال كرد. با این حال، در 1968 م اجازۀ تشكیل «حزب مسلمین اندونزی» صادر شد؛ همچنین دولت اندونزی در رقابت با هیئتهای مستقل تبلیغی اسلامی، در 1969م «مركز اسلامی ـ اندونزیایی دعوة» را ایجاد كرد. امروزه، به رغمِ دور بودنِ احزاب و گروههای سیاسی اسلامی از ساختار اصلی قدرت، میزان نفوذ سیاسی و فرهنگی آنها به حدی است كه دولت مجبور شده است جانب آنان را نگه دارد، و وزارت آموزش و پرورش در گسترش آموزش علوم اسلامی و نشر آثار اسلامی فعال باشد و آموزش تعلیمات دینی در برنامۀ تحصیلیِ تمامی مدارس دولتی گنجانده شود؛ به هر روی، از 1960م تا كنون دروس دینی جزو دروس اجباری دانشگاههای اندونزی است. پس از بركناری سوهارتو، فضای سیاسی جدیدی در اندونزی پدید آمده است و احزاب و گروههای اسلامی در این فضا حیات تازهای را آغاز كردهاند. شركت بعضی از احزاب اسلامگرا در دولت ائتلافی و به دست آوردنِ كرسیهای پارلمان نشانههای این حیات تازه است.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید