بصره
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 28 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/228820/بصره
پنج شنبه 16 اسفند 1403
چاپ شده
12
به طور كلی، در بصرۀ سدۀ 2ق، دور از انتظار نیست كه برخی با وجود توجه به آموزش و نقل آثار، و حضور در محافل «جماعت»، در مسألۀ قدر قائل به اختیار بوده باشند. از آن میان، میتوان كسانی از طبقۀ سوم تابعین بصره چون قَتادة بن دِعامه، عطاء بن ابی میمونه و یزید بن ابان رَقاشی، و در طبقۀ بعد، سوّار بن عبدالله قاضی را نام برد (نک : ابن سعد، 7(2) / 1، 13، 35؛ سیدمرتضى، «انقاذ»، 179-180؛ ابن مرتضی، 136-139). 1. پیروان حسن بصری: در میان گروهی كه ادامه دهندگان آموزههای كلامی حسن بصری بودند، نخست شخصیت عوف بن ابی جمیله اعرابی (د 146ق / 763م) جلب نظر میكند كه به نظر میرسد مجموعهای نظاممند از باورهای كلامی را دنبال میكرده است. او در مسأله قدر به اختیار، و در مسألۀ امامت به تفضیل امام علی(ع) قائل بود. از موضعگیری مهم عوف نسبت به رجال، ابراز وابستگی او به حسن بصری و علاقهاش به آموزههای او از یك سو، و مخالفت سختش با عمرو بن عبید معتزلی از سویی دیگر درخور توجه است (ابن سعد، 7(2) / 22؛ بخاری، 4(1) / 58؛ ذهبی، سیر، 6 / 384؛ ابن مرتضی، 137). در مجموع، چنین مینماید كه او به عنوان ادامه دهندۀ افكار حسن بصری، از جملۀ كسانی است كه راهی جز راه معتزله را در پیش گرفته است. از دیگر شاگردان حسن بصری، باید عبدالواحد بن زید را نام برد كه با وجود مخالفتی كه با معتزله نشان میداد، در باب قدر، قائل به نظریه «كسب» بوده، و نجات را به «عمل» میدانسته است، برخلاف نظر معمول در میان معاصران اهل سنت كه نجات را تنها منوط به رحمت الهی میدانستند (نک : ذهبی، همان، 7 / 179-180). ظاهراً نگرش عدلی عبدالواحد او را واداشته است تا از باب تنزیه، یكسره از انتساب «اضلال» به خداوند بپرهیزد (همانجا). در اندیشۀ سیاسی نیز، عبدالواحد همچون حسن قیامهایی چون قیام یزید بن مهلب را بر باطل میشمرد (ابن ابی عاصم، 289؛ برای آموزههای خواهرزادۀ اوبكر، نکـ: فاناس، «كلام»، V / 109-116؛ نیز ه د، بكریه). شواهد موجود هنوز آن اندازه نیست كه بتوان میان قدریان غیرمعتزلی بصره، رابطهای تعریف شده برقرار كرد، اما چنین مینماید كه دست كم آموزههای عبدالواحد در نسلهای پسین، در حلقهای از زهاد بصره دوام یافته است. مهمترین شاگرد او احمد بن عطاء هُجیمی (د 200ق / 816م) است (ابونعیم، 6 / 155؛ فادانی، 89) كه در منابع رجالی، به عنوان زاهدی بدعتگذار و قائل به قدر، و در عین حال، مخالف با معتزله معرفی شده است (نک : ذهبی، همان، 9 / 408). نشانههایی دال بر آن است كه وی در باب صفات نیز تأملاتی داشته، و هم از اینروست كه شهرستانی نام او را در كنار كسانی چون داوود جَواربی به عنوان مشبهه آورده است (1 / 96). در باب امامت، گویا وی در صدد توجیه نظریۀ «تربیع» و مشروعیت امامت 4 خلیفه بوده، و در این باب حدیثی تردید برانگیز روایت كرده است (نکـ: خوارزمی، 141؛ ذهبی، میزان، 1 / 119). شاگرد او احمد بن غسان هجیمی (د قبل از 230ق / 845م)، ظاهراً با اتخاذ مواضعی چون قول به قدر و تأیید مخلوق بودن قرآن، ادامه دهندۀ مكتب عبدالواحد بوده، و گویا در بصره پیروانی داشته است (نک : همو، سیر، 9 / 409). 2. اندیشه كلامی حنفی: بهترین شاهد نفوذ اندیشههای ابوحنیفه در بصره، رسالهای است كه برای دفاع از بدفهمیهای صورت گرفته دربارۀ اندیشههای خود، به طور خاص در باب ارجاء، خطاب به عثمان بَتی عالم نامدار بصره نوشته است (نک : «رسالة...»، 24 بب ). انتقال اندیشههای ابوحنیفه توسط برخی شاگردان او چون یوسف بن خالد سمتی، زفر بن هذیل عنبری و داوود بن زبرقان میتوانست زمینهساز گسترش این مكتب در بصره باشد (نک : صیمری، 110؛ ابن مرتضی، 128). در این میان، دانستههای ما دربارۀ سمتی بیشتر است و براساس گزارشهای رسیده، وی برای نخستینبار در بصره، نظریۀ «استطاعت با فعل» را مطرح ساخته است (سیدمرتضی، «انقاذ»، 182). وی ظاهراً تألیفی كلامی داشته كه در آن همچون معتزله از انکـار خلق شدن «میزان» قبل از برپایی قیامت سخن به میان آمده بوده است (ذهبی، میزان، 4 / 464). وصیت ابوحنیفه خطاب به یكی از شاگردان بصری خود، ظاهراً سمتی گویای مشكلاتی است كه او برای نشر افكار خویش در بصره پیشبینی میكرده است (نک : «وصیة...»، 184 ببـ ). 3. مرجئان نزدیك به معتزله: جهتگیری كلامی دیگر در بصره، از آن متكلمان مرتبط با محافل معتزله است كه در عین پایبندی به برخی از اصول اساسی آنان، در باب منزلت فاسق، راه مرجئه را در پیش گرفتهاند. از شخصیتهای پیشگام در این گروه فضل بن عیسی رقاشی است كه همزمان با شكلگیری اندیشههای واصل بن عطا به پیریزی این مكتب پرداخته است (ابوالقاسم بلخی، 96؛ شهرستانی، 1 / 127). ممكن است مهاجرت جمعی از شاگردان غیلان دمشقی با اندیشه جمع میان ارجاء و قدر، در نیمه اول قرن 2ق به بصره، به استحكام بیشتر این طرز فكر یاری رسانیده باشد (نک : ذهبی، سیر، 7 / 178؛ فاناس، «كلام»،.(V / 36 از رجال مرجی عدلگرادر سدۀ 2ق كه گاه به سبب نزدیكی بسیار تعالیم، نام آنان در شمار متكلمان معتزلی آمده است، به خصوص باید ابوشمر و ابوبكر اصم در عصر ابوالهذیل، و محمد بن شبیب، مُوِیس بن عمران و صالح قبه را در نسل بعد نام برد كه آراء كلامی آنان به طور پراكنده در منابع فرقه شناختی ضبط شده است (مثلاً نک : ابوالقاسم بلخی،74؛اشعری،134-135،جم ؛ ابنمرتضی، 57، 71، جم ؛ ابنندیم، 113؛ نیز فاناس، همان،.(V / 206 این حقیقت كه آگاهیهای برجای مانده از رجال یاد شده، از منابع اوایل سدۀ 4ق پیشتر نمیرود، نشانهای از آن است كه اندیشههای یاد شده، نفوذی محدود داشته، و آثار مكتوبی از آن برای سدههای بعد برجای نمانده است. در این میان، تنها ابوبكر اصم است كه به سبب گسترۀ وسیع نشر اندیشههایش، بیشتر برای آیندگان شناخته مانده است (نک : همان،211 V / 194- ;هـ د، 9 / 265). ابراهیم ابن علیه (د 218ق / 833م) نیز عالمی برخاسته از فضای اصحاب حدیث بصره است كه گام در راه اندیشههای اصم نهاده است (نک : داك، 3 / 581 - 582).
شیعه چه در معنای عام خود و چه خصوص شیعه امامیه، از سدۀ 1ق در بصره ریشه داشته، و با دور شدن از آن سده و روی به اعتدال رفتن گرایشهای عثمانی، اهمیت آن در محیط بصره روی به افزایش نهاده است. فارغ از جناحهای مذهبی و شخصیتهای مهم كه در حوزۀ امامی بصره مجال ظهور یافتهاند، یك فعالیت كلامی نیز از اواخر سدۀ 2ق در این حوزه نضج گرفته است. شاید بتوان رشتۀ سخن از كلام امامی بصره را با آموزههای كلامی امام باقر و امام صادق(ع) آغاز كرد كه توسط اصحاب بصریشان به این بوم امكان انتقال داشته است. در این میان، میتوان از كسانی چون یحیى طویل بصری، اسماعیل بن قتیبه بصری، حماد بن عیسی جهنی و فضیل ابن یسار نَهدی نام برد (نکـ: ابن بابویه، الخصال، 1 / 35، 298؛ شیخ طوسی، الرجال، 143، 187، 269؛ نجاشی، 142، 309). حضور كوتاه امام كاظم(ع) در بصره نیز فرصتی برای بهرهاندوزی عالمان امامی، در زمینههای گوناگون از جمله مباحث كلامی بود (نک : ابن بابویه، عیون... ، 1 / 27، 31، 85 -86؛ شیخ مفید، الارشاد، 2 / 239). در اوایل سدۀ 3ق، مباحث كلامی، به خصوص جبر و اختیار در محافل امامیان بصره با حساسیت دنبال میشده، و درصورت اثبات صحت انتساب رساله امام جواد(ع) (د 220ق / 835م) خطاب به اهل بصره، همین امر زمینۀ نوشته شدن آن را فراهم آورده است (نک : شیخ طوسی، الفهرست، 131؛ نجاشی، 129؛ ابن شهر آشوب، 129). در مروری بر آموزههای متكلمان امامی، باید گفت: مكتب هشام بن حكم كه در نیمۀ اخیر سدۀ 2ق در كوفه شكل گرفت، به همت فرزند بنیانگذار آن، حكم بن هشام در اوایل سدۀ 3ق به محیط بصره معرفی شد. میدانیم كه حكم بصره را به عنوان اقامتگاه خود برگزید و مجالس بسیار كلامی برگذار كرد كه مضامین آنها برای پسینیان برجای مانده بود (نکـ: نجاشی، 136). گزارشی در دست است كه تلویحاً به حضور و تعلیم اسماعیل ابن شعیب بن میثم، متكلم دیگر امامی در همان عصر هشام بن حكم در بصره اشاره دارد؛ میدانیم كه در این دوره ابوعثمان مازنی، ادیب نامدار بصری در درس اسماعیل شركت میجسته است (نک : همو،110؛ ابن حجر، لسان...، 2 / 57). فرزند اسماعیل، علی یا به تعبیر فرقهشناسان علی بن میثم، از سرشناسان كلام متقدم امامی كه خود آموزشی كوفی داشت، بصره را برای سكنی اختیار كرد و در طی دهههای آغازین سدۀ 3ق، به تعلیم آموزههای كلامی خود پرداخت. مجالس او توسط پسینیان مضبوط گشته بوده، و شماری از آثار كلامی او نیز در محافل رواج داشته است (ابن ندیم، 223؛ نجاشی، 251). در این میان، به خصوص باید از كتاب او با عنوان مجالس هشام بن الحكم یاد كرد (همانجا) كه بهروشنی رابطه او با مكتب هشام را باز نموده است (برای برخی باورهای كلامی او، نک : اشعری، 42، 54، 516؛ سیدمرتضی، الفصول... ، 23-24، 29، 58، 76؛ كراجكی، 131؛ ابن ابی الحدید، 3 / 223-224؛ ابن حجر، همان، 4 / 265). چنین مینماید كه در نیمۀ اول سدۀ 3ق، بصره محیط مناسبی برای تعلیم آموزههای مكتب هشام بن حكم بوده است. ممكن است این زمینۀ مساعد مرهون قرابتهایی باشد كه در مسائل صفات و قدر، میان افكار هشام و محافل معتزلی بصره وجود داشته است (نک : ولفسن،.(209 بههر روی، از دیگر متكلمان امامی این دوره، میتوان ابراهیم بن سلیمان ابن ابی داحه مزنی (شیخ طوسی، همان، 4؛ نجاشی، 15) و احتمالاً احمد بن حسن بن اسماعیل میثمی (همو،74) را نام برد. در بازسازی كلام امامیه توسط ابوسهل نوبختی و همفكران او، این نظام كلامی به خصوص در مباحث «لطیف» كلام، به مكتب معتزلی بصره قرابت نشان داده است (نک : شیخ مفید، اوائل، 117- 118).
گریز از پاسخ به اشكالات روزافزون متكلمان و دعوت همراهان به تعبد در باورهای دینی، همواره نمیتوانست راه حلی مناسب باشد و از همینرو بود كه در محافل اهل سنت و جماعت، هستههایی پدید آمد كه دفاع از مواضع سنتی اهل سنت و جماعت با روشهای متكلمانه را وجه همت خود ساختند. دست مایۀ این هستهها كوشش عالمانی از اصحاب حدیث بود كه در طی سدۀ 2ق پای در چنین عرصهای نهاده بودند، اما به طور خاص در طی سدۀ 3ق بود كه با كوشش 3 تن از عالمان برخاسته از محافل اهل سنت و جماعت، یعنی عبدالعزیز مكی، حارث محاسبی و ابن كلاب، هسته «متكلمان اهل سنت» شكل گرفت (نک : ابن عساكر، 116، 119).
از جمله این كسان، نخست باید كَهمَس بن حسن تمیمی (د 149ق / 766م) را یاد كرد كه افزون بر حسن بصری، از صحابیانی چون عبدالله بن بریده و تابعانی با گرایشهای متفاوت شیعی و عثمانی چون ابوالطفیل و عبدالله بن شفیق دانش آموخته، و در راه زهد گام نهاده بوده است (ابن ابی حاتم، 7 / 170؛ ذهبی، سیر، 6 / 316). او با آنکـه با عمرو بن عبید و هفكران او چندی مصاحبت داشت (ابونعیم، 6 / 212)، قدر را بدعتی منتسب به معبد جهنی میدانست و به شعار «القدر خیرة و شرة منالله» پایبند بود (ابن منده، 1 / 121، 430؛ بیهقی، 133). او ظاهراً تأملاتی در باب «اثبات صفات» نیز داشته، و از همینرو، شهرستانی نام وی را در شمار متهمان به تشبیه آورده است (1 / 96). در نیمۀ دوم آن سدۀ، باید از اسماعیل ابن علیه (د 193ق / 809م)، عالمی سرشناس در محافل اصحاب حدیث بصره سخن گفت كه مجموع نظریات او در باب مسائل كلامی، به یك دستگاه كلامی ساده شباهت داشت. اگرچه برخی از اصحاب حدیث كوشش داشتند تا انتساب قول به «مخلوق بودن قرآن» به وی را نادرست شمارند (نک : خطیب، 6 / 237-239؛ ذهبی، میزان، 1 / 219-220)، اما نشانهها حكایت از آن دارد كه ابن علیه نه تنها در این موضوع، بلكه در دیگر مباحث صفات نیز به موضع تنزیهی متكلمان نزدیك شده بود. در منابع گوناگون، شماری از احادیث به نقل ابن علیه در باب توحید وارد گشته كه روحیۀ مخالفت با «تجسیم» بر آنها غلبه دارد (مثلاً نک : ابن خزیمه، 131، 133، 221، 222، 347؛ ابن بابویه، التوحید، 152). تنها عالم بصری در مثلث «متكلمان اهل سنت»، ابن كلاب (د بعد از 240ق / 854م) است كه بیش از دو تن دیگر شایسته عنوان متكلم است. اندیشۀ كلامی او عموماً به صورت یك دستگاه موردتوجه قرار نگرفته، و نظریۀ او در باب خلق قرآن بر گزارشهای موجود در باب افكار او سایه افكنده است. او در این مسأله، با طرح نظریهای تاریخساز قرآن را حقیقتی قدیم خواند كه «معنایی واحد با خداوند» است، اما صوت مسموع از كلامالله تنها عبارتی از كلامالله و نه عین آن است (نک : اشعری،584 - 585؛ قاضی عبدالجبار، المغنی، 7 / 95 بب ؛ برای تحلیل، نک : فاناس، «ابن كلاب...»، 103 ببـ ؛ ولفسن،ff. .(248
جریان «متكلمان اهل سنت» به معنی خاص خود، چه در بصره و چه بیرون آن در طول سدۀ 3ق، توفیق طرحریزی یك نظام فراگیر كلامی را به دست نیاورد و جامعۀ اهل سنت (به مفهوم مضیق آن)، تنها در اوایل سدۀ 4ق بود كه دستگاه كلامی ابوالحسن اشعری (د 324ق / 936م) را پدید آورد. این دستگاه، از جامعیت و انسجامی برخوردار بود كه از زمان حیات بنیانگذار آن، به عنوان مهمترین مدافع متكلمانۀ افكار اهل سنت و اصلیترین رقیب معتزله مطرح گشت (نک : ه د، 8 / 736 بب ، 9 / 55 بب ). بصره مكتبی را پدید آورده بود كه پس از دو قرن، بتواند رقیبی مقتدر برای پرورده پیشین همان بوم، یعنی مكتب معتزله باشد. اشعری شاگردان پرشماری داشت كه در آن میان، بدون تردید اساسیترین نقش را در انتقال كلام اشعری به نسل دوم، دو تن از شاگردان بصری او برعهده داشتهاند: ابوالحسن باهلی (د پیش از 370ق / 980م) كه این میراث كلامی را به 3 شخصیت برجسته نسل بعد، باقلانی، ابن فورك و ابواسحاق اسفراینی منتقل كرد، و ابوعبدالله بن مجاهد (د 370ق) كه باقلانی بخشی از فراگرفتههای خود از كلام اشعری را وامدار او بود (نک : صریفینی، 152؛ ابن عساكر، 177- 178). در نسل دوم باید از قاضی ابوبكر باقلانی، عالم نامدار بصری یاد كرد كه یكی از بزرگترین نظریهپردازان اشعری بوده، و در تنظیم و توسعه آموزههای ابوالحسن اشعری نقش كمنظیری داشته است (نک : ه د، 11 / 228 بب ).
فرقۀ زهدی ـ كلامی سالمیه كه برخی رجال آن چون ابوعلی اهوازی تندترین منتقدان اشعری بودهاند، در همین محیط بصره شكل گرفته، و بنیانگذار آن ابوالحسن محمد بن سالم از تربیت یافتگان مكتب سهل بن عبدالله تستری بوده است (سلمی، 312؛ اسفراینی، 133؛ ذهبی، سیر، 16 / 273)، اما وابستگان صاحب نام این فرقه چون محمد بن یحیی زبیدی و ابوعلی اهوازی ساكن بغداد و شام بودهاند (همان، 20 / 318؛ ه د، 10 / 486). سالمیه حاصل برخوردی افراطی با ظواهر نصوص است كه در مبحث صفات گرایشی بسیار به تجسیم یافته است (نک : ابن جوزی، 104، 108؛ ابن حجر، فتح...، 13 / 493؛ ابن تیمیه، 143).
ابن ابی حاتم، عبدالرحمان، الجرح و التعدیل، حیدرآباد دكن، 1372ق/ 1952م؛ ابن ابیالحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغة، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1379ق/1959م؛ ابن ابی الدنیا، عبدالله، حسن الظن بالله، به كوشش مخلص محمد، ریاض، 1408ق/1988م؛ ابن ابی عاصم، احمد، الزهد، به كوشش عبدالعلی عبدالحمید حامد، قاهره، 1408ق؛ ابن اثیر، الكامل؛ ابن بابویه، محمد، التوحید، به كوشش هاشم حسینی تهرانی، تهران، 1387ق/1967م؛ همو، الخصال، به كوشش علیاكبر غفاری، قم، 1362ش؛ همو، عیون اخبار الرضا(ع)، تهران، 1378ق؛ ابن تیمیه، احمد، النبوات، قاهره، 1386ق؛ ابن جوزی، عبدالرحمان، تلبیس ابلیس، به كوشش جمیلی، بیروت، 1405ق/1985م؛ ابن حجر عسقلانی، احمد، فتح الباری، به كوشش محمدفؤاد عبدالباقی و محبالدین خطیب، بیروت، 1379ق؛ همو، لسان المیزان، حیدرآباد دكن، 1329-1331ق؛ ابن خزیمه، محمد، التوحید، به كوشش محمد خلیل هراس، قاهره، 1408ق/1988م؛ ابن سعد، محمد، كتاب الطبقات الكبیر، به كوشش زاخاو و دیگران، لیدن، 1904- 1918م؛ ابن شهرآشوب، محمد، معالم العلماء، نجف، 1380ق/1961م؛ ابن طاووس، علی، الطرائف، قم، 1399ق؛ ابن عبدربه، احمد، العقد الفرید، به كوشش احمد امین و دیگران، بیروت، 1402ق/1982م؛ ابن عساكر، علی، تبیین كذب المفتری، بیروت، 1404ق/1984م؛ ابن مرتضێ، احمد، طبقات المعتزلة، به كوشش دیوالدویلتسر، بیروت، 1380ق/1961م؛ ابن منده، محمد، الایمان، به كوشش علی محمدناصر فقیهی، بیروت، 1406ق؛ ابن ندیم، الفهرست؛ ابوحنیفه، محمد، «رسالـة الی عثمان البتی»، ضمن وصیة الامام ابی حنیفة، به كوشش عبدالرحمان حسن محمود، قاهره، 1409ق/1988م؛ همو، «وصیه ابی حنیفه لبعض تلامیذه و قد فارقه الی البصرة»، ضمن الامام ابی حنیفة از ابوزهره، قاهره، 1955م؛ ابوداوود سجستانی، سلیمان، السنن، به كوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، داراحیاء السنة النبویه؛ ابورشید نیشابوری، سعید، المسائل فی الخلاف بین البصریین و البغدادیین، به كوشش معن زیاده و رضوان سید، معهد الانماء العربی؛ ابوالقاسم بلخی، عبدالله، «المقالات»، فضل الاعتزال و طبقات المعتزلة، به كوشش فؤاد سید، تونس، 1393ق/1974م؛ ابونعیم اصفهانی، احمد، حلیة الاولیاء، قاهره، 1351ق/1932م؛ اسفراینی، شاهفور، التبصیر فی الدین، به كوشش كمال یوسف حوت، بیروت، 1403ق/ 1983م؛ اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین، به كوشش هلموت ریتر، ویسبادن، 1980م؛ امین، احمد، ضحیالاسلام، قاهره، 1371ق/ 1952م؛ بحشل، اسلم، تاریخ واسط، به كوشش كوركیس عواد، بیروت، 1406ق؛ بخاری، محمد، التاریخ الكبیر، حیدرآباد دكن، 1398ق/1978م؛ بیهقی، احمد، الاعتقاد و الهدایة، به كوشش احمد عصام كاتب، بیروت، 1401ق؛ حسن بصری، «رسالـة فی القدر»، به كوشش هلموت ریتر (نکـ: ملـ ، ریتر)؛ حلی، علی، العدد القویة، به كوشش مهدی رجایی، قم، 1408ق؛ خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، قاهره، 1349ق؛ خوارزمی، موفق، المناقب، نجف، 1385ق/1965م؛ دارمی، عثمان، الرد علی الجهمیة، به كوشش یوستا ویتستام، لیدن، 1960م؛ داك؛ ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، به كوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، 1405ق/1985م؛ همو، میزان الاعتدال، به كوشش علی محمد بجاوی، قاهره، 1382ق/1963م؛ زیاده، معن و رضوان سید، مقدمه بر المسائل فی الخلاف (نکـ: همـ ، ابورشید نیشابوری)؛ سلمی، محمد، طبقات الصوفیة، به كوشش عبدالقادر عطا، بیروت، 1998م؛ سیدمرتضی، علی، «انقاذ البشر من الجبر و القدر»، رسائل، به كوشش احمد حسینی، قم، 1405ق، ج 2؛ همو، الفصول المختارة، به كوشش علی شریفی، قم، 1413ق؛ شهرستانی، محمد، الملل و النحل، به كوشش محمد بدران، قاهره، 1375ق/ 1956م؛ شیخ طوسی، محمد، الاقتصاد، به كوشش حسن سعید، تهران، 1400ق؛ همو، الرجال، به كوشش جواد قیومی، قم، 1415ق؛ همو، الفهرست، به كوشش محمدصادق آل بحرالعلوم، نجف، 1356ق؛ شیخ مفید، محمد، الارشاد، قم، 1413ق؛ همو، اوائل المقالات، به كوشش زنجانی، نجف، 1393ق/1973م؛ صریفینی، ابراهیم، تاریخ نیسابور (منتخب السیاق عبدالغافر فارسی)، به كوشش محمدكاظم محمودی، قم، 1403ق؛ صنعانی، عبدالرزاق، المصنف، به كوشش حبیب الرحمان اعظمی، بیروت، 1403ق/1983م؛ صیمری، حسین، اخبار ابی حنیفة و اصحابه، بیروت، 1405ق/ 1985م؛ عبدالله بن احمد بن حنبل، كتاب السنة، به كوشش محمد سعید سالم قحطانی، دمام، 1406ق؛ فادانی، محمدیاسین، العجالة فی الاحادیث المسلسلة، دمشق، 1985م؛ فقه الرضا(ع)، مشهد، 1406ق؛ قاضی عبدالجبار، «فضل الاعتزال»، فضل الاعتزال و طبقات المعتزلة، به كوشش فؤاد سید، تونس، 1393ق/1974م؛ همو، المغنی، به كوشش ابراهیم مدكور و دیگران، قاهره، الدار المصریه؛ كراجكی، محمد، كنز الفوائد، تبریز، 1322ق؛ مسلم بن حجاج، الصحیح، به كوشش محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره، 1955م؛ مكی، موفق، مناقب ابی حنیفة، حیدرآباد دكن، 1321ق؛ ملطی، محمد، التنبیه و الرد علێ اهل الاهواء و البدع، به كوشش محمد زاهد كوثری، قاهره، 1368ق/1949م؛ نجاشی، احمد، رجال، به كوشش موسێ شبیری زنجانی، قم، 1407ق؛ نیز:
Guidi, M., La Lotta fra l'Islam e il Manicheismo, Rome, 1927; MacDonald, D.B., Development of Muslim Theology, Jurisprudence and Constitutional Theory, New York, 1926; Madelung, W., Der Imam al-Qasim ibn Ibrahim, Berlin, 1965; Ritter, H., «Studien zur Geschichte der islamischen Frommigkeit» , Der Islam, 1933, vol. XXI; Van Ess, J., «Ibn Kullab und die Mihna», Oriens, 1967, vol. XVIII-XIX; id, Theologie und Gesellschaft im 2. und 3. Jahrhundert, Berlin/New York, 1991-; Watt, W.M., Free Will and Predestination in Early Islam, London, 1948; Wolfson, H.A., The Philosophy of the Kalam, Harvard, 1976.
احمد پاكتچی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید