بصره
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 28 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/228820/بصره
پنج شنبه 16 اسفند 1403
چاپ شده
12
از ایام ورود اسلام به منطقۀ عراق و آغاز شهرسازی مسلمانان در بصره، تا زمان انتقال از ربع سوم به چهارم قرن نخست هجری، فقه بصره دورۀ آغازین خود را طی كرده است. این دوره با وجود اهمیت بسیار از نظر پایهریزی اندیشۀ اسلامی، در حیطۀ فقه، دورهای نظام نیافته به شمار میآید. در این دوره دانشی مدون به عنوان فقه در میان نیست؛ اما بررسی نشانههای موجود از دو جریان مهم میتواند در تاریخنگاری فقه این بوم درخور اهمیت باشد: نخست جریان ضبط حدیث كه مستقیماً به منابع نقلی فقه ارتباط مییافته، و دیگر، جریان قضا كه همواره به عنوان یك ضرورت احساس میشده است.
جریان قضا از آغاز حاكمیت اسلام در منطقۀ بصره آغاز شده، و براساس گزارشها، نخستینبار ابومریم حنفی از سوی ابوموسی اشعری، والی وقت عراق در اوایل فتح عراق به سمت قضای بصره برگزیده شده است (نک : حاكم، 1 / 185؛ نیز بلاذری، 2 / 238). چندی بعد، خلیفۀ دوم خود كعب بن سور (د 36ق / 656م) را به عنوان قاضی به بصره گسیل داشت (ابن سعد، 7 / 92؛ ابن ابی شیبه، 4 / 507) و چندی بعد، عمران بن حصین از مشاهیر صحابه را برای آموزشهای دینی یا «تفقیه» مردم بصره به آن دیار فرستاد (ابن سعد، 7 / 10). قضا در بصره از كعب بن سور به عمیرة بن یثربی، سپس به كسانی چون عمران بن حصین، عبدالله بن فضاله لیثی، برادرش عاصم بن فضالۀ لیثی، ابوالاسود دؤلی، عبیدالله بن ابی بكره، عبدالرحمان بن اذینه، نضر بن انس ابن مالك، زرارة بن اوفى، حصین بن ابی حر عنبری و عبدالملك ابن یعلی زنجیرهوار منتقل شده است (نک : خلیفه، 111، 134، 151، جم ؛ ابن سعد، ذیل شخصیتها؛ نیز ابن حزم، الاحكام، 5 / 92). با توجه به اینکـه این شخصیتها عموماً به عنوان راویانی جدی برای حدیث مطرح نبودهاند، میتوان نتیجه گرفت كه در طول فعالیت آنان، یك سنت فقه مبتنی بر رأی با تكیه بر جنبههای كاربردی قضایی در بصره در حال شكلگیری بوده است. از شمار این قاضیان، باید هشام بن هبیره را نام برد كه در كنار آموختههایش از صحابیانی چون ابن عباس و ابن عمر، به صراحت از تكیه بر رأی شخصی در مقام رسیدن به حكم سخن به میان آورده است (مثلاً ابن ابی شیبه، 4 / 309). گفتنی است برخی از این قاضیان چون هشام، رابطهای نزدیك با قضات كوفه چون شریح داشته، و از تجربیات آنان بهره میجستهاند (نک : ابن سعد، 7 / 151؛ بخاری، التاریخ... ، 4 / 112؛ طبری، تفسیر، 7 / 104). آراء فقهی این قاضیان كمتر برای نسلهای پسین مضبوط مانده است، ولی نمونههایی از آراء برخی، چون كعب بن سور، هشام ابن هبیره و عبدالملك بن یعلى با اهمیت تلقی شده، و در اوراق كتب و آثار و منابع فقه تطبیقی محفوظ مانده است (مثلاً برای كعب، نک : عبدالرزاق، 6 / 130؛ بیهقی، 10 / 180؛ برای هشام، نک : عبدالرزاق، 8 / 218، 10 / 54؛ سعید بن منصور، 1 / 134؛ ابن ابی شیبه، 4 / 309، 381، 5 / 18، 6 / 222؛ برای عبدالملك، نک : سعید بن منصور، 1 / 370؛ ابن ابی شیبه، 6 / 214، 220؛ بخاری، صحیح، 6 / 2618؛ شیخ طوسی، 6 / 423). قضای بصره بهعنوان یك جریان پیوسته در تاریخ فقه به اندازهای موضوعیت دارد كه گاه در منابع فقه تطبیقی، آرائی به صورت جمعی به قاضیان آنجا منتسب شده است (مثلاً نک : همو، 6 / 225، 273). نقش تاریخی قضات بصره، زمینهساز آن بوده است تا كتبی مستقل به عنوان اخبار قضات بصره از سوی كسانی چون ابوعبیده، هیثم بن عدی، مدائنی و ابوزید عمر ابن شبه تألیف گردد (نک : ابن ندیم، 59، 112، 117؛ ابن قدامه، 7 / 230، 9 / 388، 10 / 120، 135؛ نیز نک : سوردل، .(111-114
آگاهیهای موجود دربارۀ دیگر حلقههای فقهی متقدم بصره بسیار محدود و پراكنده است. براساس فهرستی كه ابن حزم به دست داده است، میدانیم كه تا پیش از عصرِ حسن بصری و ابن سیرین، افزون بر قضات بصره، كسانی چون ابوالعالیۀ ریاحی، عمرو بن سلمۀ جرمی، مُطَرَّف بن عبدالله بن شِخّیر، مَعبد بن عبدالله جهنی، مسلم بن یسار و حمید بن عبدالرحمان به عنوان فقیهان بصره مطرح بودهاند (ابن حزم، همانجا؛ دربارۀ عمرو بن سلمه، نیز نکـ: بخاری، صحیح، 1 / 282-283). در فهرستهای دیگری كه یعقوبی از فقهای عصر نخستین به دست داده، در كنار نام مطرف بن عبدالله، نام كسانی چون احنف بن قیس و سلیمان بن یسار آمده است (نک : یعقوبی، 2 / 240، 282، 292). گفتنی است روایاتی نیز به نقل از ابن سیرین و ابن عون دربارۀ مسلم بن یسار و حمید بن عبدالرحمان در دست است كه از برتری آنان بر دیگر فقیهان بصره در عصر خود حكایت دارد (نک : عجلی، 1 / 323؛ ذهبی، سیر... ، 4 / 510). اندك نمونههای برجای مانده از فتاوی این شخصیتها و مطالبی كه دربارۀ دیدگاههای فقهی آنان در منابع آمده است، بدان اندازه نیست كه بتوان نکـتۀ درخوری در باب گرایشهای فقهی ایشان به دست آورد؛ اما میتوان براساس رابطۀ این فقیهان با حسن و ابن سیرین الگویی قراردادی برای طبقهبندی آنان عرضه كرد. براساس اطلاعات موجود در شرح حال آن دو، میدانیم كه از میان این شخصیتها، ابن سیرین از ابوالعالیۀ ریاحی، مسلم بن یسار و حمید بن عبدالرحمان روایت كرده است، در حالی كه نام مطرف بن عبدالله بن شخیر و احنف بن قیس با وجود امكان زمانی و مكانی در میان مشایخ او به چشم نمیخورد (مثلاً نک : مزی، 25 / 345-347). در مقابل، این حسن بصری است كه با وجود قلت نام تابعین در میان مشایخ او، از مطرف بن عبدالله بن شخیر و احنف بن قیس روایت كرده، و نامی از ابوالعالیۀ ریاحی، مسلم بن یسار و حمید بن عبدالرحمان در میان مشایخ او نیامده است. از مطالبی كه در مورد دیدگاههای فقهی آنان در منابع آمده است، نمیتوان به یك طبقهبندی درباره فقهای متقدم بصره دست یافت، اما مجموعهای از قراین حكایت از آن دارد كه اختلاف مشرب میان حسن و ابن سیرین، تا اندازهای به اختلافات موجود در محافل پیشین بصره بازمیگردد و تا هنگام گرد آمدن اطلاعات بیشتر و تحلیل آنها، شاید بتوان محافل متقدم بصره را دربارۀ فقه، به دو گروه اصلی اسلاف حسن و اسلاف ابن سیرین بخش كرد. البته باید توجه داشت كه در اینجا مقصود از اسلاف حسن، اشاره به یك طبقه از فقیهان غیر از قضات بصره است و با توجه به اینکـه حسن خود به نحوی به سلسلۀ قضات بصره وابستگی داشته، باید اسلاف حسن را طیفی در بردارنده قضات بصره و عالمان دیگر چون احنف و مطرف دانست. به هر روی، در مروری بر نمونههای برجای مانده از آراء فقهی، باید گفت: در میان فقیهان متقدم بصره، نمونههایی از فتاوی احنف ابن قیس، ابوالعالیه، مسلم بن یسار و حمید بن عبدالرحمان در منابع به ثبت رسیده است (مثلاً برای احنف، نک : عبدالرزاق، 2 / 415؛ ابن ابی شیبه، 1 / 401؛ طحاوی، شرح... ، 1 / 180؛ برای مسلم، نک : عبدالرزاق، 2 / 254، 4 / 159؛ ابن حزم، المحلى، 2 / 79، 7 / 373؛ ابن قدامه، 1 / 303، 360؛ برای حمید، نک : ابن قاسم، 1 / 84؛ دارمی، 2 / 426؛ ابن قدامه، 6 / 120؛ برای فتوایی از ابوعثمان نهدی، نیز نک : شیخ طوسی، 1 / 382). دربارۀ ابوالعالیه، نکـتهای درخور اهمیت وجود دارد و آن این است كه وی به جایگاه اسناد حدیث در حوزۀ منابع نقلی فقه بصره اهمیت خاصی قائل بوده است. در جملهای كوتاه كه در منابع از زبان ابوالعالیه نقل گردیده، وی راویان حدیث از پیامبر(ص) را به نهایت توجه و دقت فراخوانده است (نک : خطیب، شرف... ، 98)، و چنین مینماید كه خود نخستین عمل كننده به این توصیه بوده است. ابوالعالیه برخلاف رویهای كه در میان معاصران نسبت به ضبط اسناد وجود داشته، و اغلب درباره آن سختگیری نمیشده است، در بسیاری از موارد، با به كار بردن تعبیرهایی چون «حدثنی» (در آن زمان هنوز به معنای لغوی) و «سمعت»، نام صحابیی را كه از وی حدیث شنیده، ذكر میكرده، و در مواردی كه دربارۀ مرجع حدیث اطلاع دقیقی را به خاطر نداشته، با تعبیری كلی چون «اخبرنی من سمع رسولالله (ص)» یا «أنبئت»، نقل میكرده است (برای نمونهها، نک : احمد بن حنبل، مسند، 1 / 245؛ بزار، 1 / 292؛ نسایی، عمل... ، 1 / 414؛ طبرانی، المعجم الكبیر، 8 / 255). این دقتها سرآغاز حركتی در بصره است كه بعدها توسط كسانی چون ابن سیرین و اتباع او دنبال شده است. تحلیل فتاوی بازمانده ابوالعالیه نکـات بیشتری را درباره گرایش فقهی او روشن خواهد كرد، اما به هر تقدیر برخی دیدگاههای فقهی او چون قول به مسح پا در وضو و متعۀ حج كه در آنها از قول مشهور عامه دور شده، و به شیعه نزدیك شده است، به نظر میرسد ریشه در مبانی خاص او در برخورد با ادله نقلی فقه داشته است (برای نمونههایی از فتاوی او، نکـ: عبدالرزاق، 1 / 29، 162، 182، 493، جمـ ؛ ابن ابی شیبه، 1 / 228، 244، 454، 3 / 229؛ بخاری، صحیح، 2 / 547؛ بیهقی، 4 / 164؛ شیخ طوسی، 1 / 91، 4 / 121، 210). در میان شخصیتهایی كه به عنوان فقیهان متقدم از آنان نام برده شد، معبد بن عبدالله جهنی شرایطی ویژه دارد؛ چه، او در خارج از حیطۀ فقه به عنوان بنیان گذار مباحث كلامی مربوط به قدر در بصره شناخته شده، و با آنکـه دیدگاههای فقهی او هنوز ناشناخته است، انتظار میرود در حیطۀ فقه نیز دارای اهمیت بوده باشد.
ربع اخیر سدۀ نخست و ربع نخست سدۀ 2ق، دورهای تحولساز در تاریخ عمومی فقه است و هم در این دوره است كه شخصیتهای اسطورهای بوم بصره چون حسن بصری و ابن سیرین در صحنۀ آن ظاهر شدهاند. باید توجه داشت كه این دو شخصیت همچنانکـه در حیطههای دیگر معارف اسلامی، ازجمله اخلاق، نقش دو نماد متقابل را ایفا كردهاند، در حیطۀ فقه نیز دارای چنین نقشی بوده، و در عصر خود به عنوان دو رقیب جدی مطرح بودهاند (مثلاً نک : مكی، 1 / 7- 8).
در این دوره كه عصر مطرح شدن پدیدۀ «اَرأیت» در محافل فقهی بوده (نک : ه د، 9 / 128)، دو موضوع تقدیر در فقه و چگونگی برخورد با «اثر»، مهمترین مباحثی است كه موجب شكلگیری تمایزهای میان مكاتب بوده، و زمینۀ تقابل حسن و ابنسیرین را به عنوان پیشوایان دو مكتب رقیب فراهم آورده است. در تحلیل برخورد بصریان با پدیدۀ ارأیت، باید گفت: در نسل دوم تابعان و با قوت گرفتن پیوند محافل بصره و حجاز، از جمله با بهرهگیری گسترده از تعالیم ابن عباس، فقه بصره بر سر یك دو راهی در حفظ سنتهای پیشین، یا رویكردی تحولگرا به فقه بود. در آموزشهای فقهی بصریان در این دوره، هر دو جهتگیری دیده میشود كه در رأس آن ابن سیرین و حسن بصری قرار گرفتهاند. تعلق شخصیتهای فقهی به هر یك از این دو را باید در مقایسه با سنت پیشین «قراء» بصره، و نیز نسبت آنها با مكاتب گوناگون مكه، مدینه و كوفه تشخیص داد؛ بدینمعنا كه دور شدن فقیه از سنت بومی و همراهی با سنتی بیرونی، شاخص میزان گرایش به تحول است. ابن سیرین (د 110ق / 729م) در آموزشهای خود، اندیشههای پیچیدهای را دنبال نمیكرد و فرد را تا آنجا بر صراط مستقیم میدید كه عمل او مبتنی بر «اثر» بوده باشد (نکـ: دارمی، 1 / 47، 54)؛ اما حسن (د110ق) كه از تعلیمی حجازی ـ بصری برخوردار بود، شخصیت پیچیدهای است كه در حیطههای مختلف معارف اسلامی، نقشی اثرگذار و بنیانگر ایفا نموده است. آموختههای حسن در حجاز، به ویژه در حلقۀ ابن عباس از او شخصیتی ساخته بود كه برخلاف تابعان پیشین بصره، بیش از آنکـه در زمرۀ قاریان و حتی راویان قرار گیرد، به تفسیر و درایت اعتنا داشته است (نک : ابن ندیم، 36). در این نسل، هم حسن و هم ابن سیرین، با وجود موضعگیریهایی تند در برخورد با كاربرد افراطی رأی در حوزۀ فقه (نک : عبدالرزاق، 2 / 89)، هر دو در چارچوبی محدود و در حد پاسخگویی به رخدادها، كاربرد رأی را پذیرفته بودند (نک : ه د، 6 / 600 -602)، اما تفاوت این دو دیدگاه در برخورد با مسائل تقدیری و توسعۀ فقه در حیطهای فراتر از رخدادها ظاهر میشد. در اینجاست كه ابن سیرین از درگیر شدن در مسائل تقدیریروی برمیتافت و حسنضمن پرداخت جدی به اینگونه مسائل، به كار بستن رأی را نیز روا میداشت (مثلاً نک : ابن سعد، 7 / 165؛ دارمی، 1 / 58 -59) و حتی به طور خاص در برداشتهای رأی گرایانۀ خود، گاه به قیاس نیز تمسك میجست (مثلاً نک : عبدالرزاق، 1 / 329). در واقع، حسن برخلاف ابن سیرین و همفكران او پروایی نداشت تا در مقام یك فقیه و با تكیه بر عنصر رأی، بر مسند تدریس و افتا نشیند (نک : ابن سعد، 7 / 161، 165) و در راستای تعلیم فقه به بسط آن پردازد. بیتردید همین ویژگی است كه حسن را به فقیهی تبدیل كرده كه به كثرت فتوا مشهور بوده، و گفته شده كه مجموعۀ فتاوی او در 7 جلد كتاب با حجمی درخور توجه گرد آمده بوده است (ابن حزم، الاحكام، 5 / 92). اینکـه كاربرد رأی از كدام سرچشمه به فقه حسن راه یافته، نیازمند بررسیهای بیشتری است، اما به اجمال میتوان گفت كه بخشی از این رأی گرایی حاصل پیوستگی فقه حسن به فقه قضات بصره در نسلهای پیشین میتواند باشد و بخشی از آن وامدار نگرش تفسیرگرا به متون دینی است كه وی در محفل ابن عباس فرا گرفته است (قس: ابن ندیم، همانجا). همچنانکـه رویكرد او به تفسیر قرآن، آموزش اخلاقی و برخی دیگر از حیطههای معارف نیز با شیوه پیشینیان بصری خود سازگاری نداشت و تنها در چارچوب آموزش حجازی و به ویژه پیوند او با حلقه ابن عباس و تعالیم امام علی(ع) توجیهپذیر بود (درباره سرچشمههای مكی فقه حسن، نک : موتسكی، جم ). به هر حال، برخلاف كوفه كه احادیث تجویز «اجتهاد الرأی» از اواخر سده نخست هجری در آن تداول یافته بود، در بصره تا ربع دوم سدۀ 2ق، از این احادیث نشانی به دست نیامده است؛ در حالی كه مثبتنگری به تقدیر در فقه در بصره نسبت به بومهای دیگر پیشی داشته است (نیز نکـ: شاخت،.(104دربارۀ حدیث، باید گفت: چنانکـه از شواهد برمیآید، در نسل حسن بصری هنوز مسألۀ اسناد به نحو جدی مطرح نبوده، و از همینرو، «مراسیل» در میان روایات آنان بسیار بوده است (نک : ابن منذر، 2 / 300؛ ابن ابی حاتم، المراسیل، 3، 31، جم ؛ برای تفصیل، نکـ: جغبیر، سراسر كتاب)، اما گویا رگههایی از توجه به اسناد در محفل ابن سیرین پدیدار شده، و ابن سیرین در این حد حساسیت یافته بود كه در موارد «ارسال» از تعبیر «نبئت عن» استفاده نماید (نک : ابن ابی حاتم، همان، 186). براساس یك نقل قول، ابن سیرین بصریان را از اخذ به مراسیل حسن و ابوالعالیه برحذر میداشته، و مستندش آن بوده است كه این دو تن پروایی نسبت به شخصیت كسانی كه حدیثشان را نقل میكنند، نداشتهاند (نک : ابواسحاق، 327). در واكنش نسبت به این انتقاد، حسن بر قوت مرویات خویش تأكید میورزید و همچنان بر شیوه خود در نقل «مرسل»، پایدار بود. آنگاه كه حسن درباره اسناد حدیثی موردسؤال قرار گرفت، چنین پاسخ داد كه 70 صحابی اهل بدر مرا بدان «حدیث كردهاند» (نک : همو، 328). در برخورد با پدیدۀ اختلاف الحدیث (ه م)، میدانیم كه ابن سیرین عمل به «اَحوَط» را ترجیح میداده، ولی عمل به حدیث مخالف را نیز روا میداشته است (نک : ابن سعد، 7 / 198). در مروری بر شخصیتهای عصر حسن بصری، به دشواری میتوان جایگاه آنان را نسبت به دو مكتب حسن و ابن سیرین مشخص كرد، اما با تكیه بر قراین تا اندازهای امكان دستهبندی وجود دارد. در این میان، شخصیتی چون ابوقلابۀ جرمی را میتوان با تكیه بر ویژگیهایی چون پرهیز از تفسیر و گریز از قضا (همو، 7 / 183) در كنار ابن سیرین جای داد، اما در باب حدیث، وی همچنان به كثرت روایات مرسل شهره بوده است (نک : ابن ابی حاتم، همان، 109-110؛ برای نمونۀ فتاوی ابوقلابه، نکـ: یحیی بن آدم، 139؛ عبدالرزاق، 1 / 551، 2 / 7، جمـ ؛ بخاری، صحیح، 6 / 2618؛ ابن منذر، 1 / 105، 185، جمـ ؛ شیخطوسی، 1 / 478، 657، 4 / 500). از جمله عالمان بصره كه اندیشههای فقهی آنان به حسن نزدیكتر بوده است، به خصوص باید به ابوالشعثاء جابر بن زید اشاره كرد كه مشتركات بسیاری با اندیشههای دینی حسن بصری داشته است (برای بررسی مبسوط فقه جابر، نک : بكوش، سراسر كتاب؛ برای پیوستگی او با فقه مكه، نک : موتسكی، .(199-200فقه جابر از آنرو كه بنیاد فقه اباضی را تشكیل داده، در تاریخ فقه از اهمیت ویژهای برخوردار است. از دیگر فقیهان این نسل، باید ابومِجلَز لاحق بن حمید را یاد كرد كه در ویژگیهای گوناگون از جمله اهتمام به تفسیر، به حسن بصری نزدیك بوده است (برای تفسیر او، نک : طبری، تفسیر، 1 / 438، 449، جمـ ؛ ابن کـثیر، 1 / 95، 137، جمـ ؛ برای نمونۀ فتاوی، نک : عبدالرزاق، 3 / 82، 4 / 356، جم ؛ سعید بن منصور، 2 / 695؛ ابن ابی شیبه، 1 / 27، 46، جم ؛ ابوداوود، سنن، 1 / 201؛ مروزی، السنة، 1 / 55؛ ابن منذر، 1 / 286، 531؛ بیهقی، 1 / 229، 2 / 31، جم ). از دیگر عالمان بصری كه برخی قراین نمایشگر قرابت آنان با حسن بصری است، میتوان یحیی بن یعمر، یزید بن عبدالله ابن شخیر، بكر بن عبدالله مزنی و سعید بن ابی الحسن بصری برادر حسن را نام برد (برای یاد كرد اینان به عنوان فقیهان برجسته بصره، نک : یعقوبی، 2 / 348؛ ابن حزم، الاحكام، 5 / 92؛ برای اطلاع درباره گرایش ابن شخیر، نک : احمد ابن حنبل، مسند، 5 / 160؛ برای نمونه فتاوی یحیی بن یعمر، نک : ابن منذر، 2 / 17؛ برای نمونه فتاوی بكر بن عبدالله، نک : ابن حزم، المحلی، 5 / 73، 10 / 236؛ ابن قدامه، 2 / 196؛ برای نمونه فتاوی سعید بن ابی الحسن، نک : عبدالرزاق، 3 / 271، 272). سرانجام، باید از خَلاّس بن عمرو هَجَری نام برد كه شاگرد خاص عمار یاسر بوده، و به خصوص قتاده از او بیشترین بهره را گرفته است (نک : ذهبی، سیر، 4 / 491) و این خود نشان دهنده قرابت او با مكتب حسن بصری است. خلاس صحیفهای مشتمل بر منقولاتی از امام علی(ع) داشته، و از آن رو كه احادیث آن را شخصاً استماع نکـرده بوده، از سوی ایوب سختیانی برجستهترین شاگرد و پیرو ابن سیرین، فردی نامعتبر و «صحفی» (منقطع از سنت تعلیمی) شناخته شده است (نک : ابن عدی، 3 / 67؛ نیز ذهبی، میزان... ، 1 / 658). سمعانی او را فقیهی از اصحاب علی(ع) شمرده است (2 / 285؛ برای نمونۀ فتاوی، نک : ابن ابی شیبه، 1 / 454؛ ابن منذر، 1 / 196؛ ابن حزم، همان، 10 / 64، 163، 255؛ برای تحلیلی از جهتگیریهای مذهبی حسن، نکـ: فان اس، «كلام...»،ff.؛II / 41 نیز شاخت،.(229
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید