صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / ادبیات عرب / تسمیه /

فهرست مطالب

تَسْمیه، در لغت به معنی نام‌گذاری، نیز اصطلاحی در علوم مختلف اسلامی.

I. نام‌گذاری در ایران

ایران باستان

اگر از نامهای ایرانی که در منابع غیر ایرانی دورۀ باستان آمده‌اند، صرف ‌نظر کنیم، باید نامهایی را که در کهن‌ترین بخشهای اوستا آمده‌اند و سپس نامهای نوشته‌های هخامنشی را قدیم‌ترین نامهایی بدانیم که در منابع ایرانی ذکر شده‌اند. نامهای اوستایی عمدتاً اساطیری‌اند، مانند کیومرث (در اوستا: gayō-mareta- به معنی [دارندۀ] زندگی میرا، که حمزۀ اصفهانی، طبری، بیرونی و برخی دیگر از قدما آن را به حیّ ناطق میت ترجمه کرده‌اند و او را اولین انسان و نخستین شاه دانسته‌اند)، هوشنگ، منوچهر، (کی)کاووس، گرشاسب، ارجاسب، لهراسب، گشتاسب، جمشید، ایرج، افراسیاب، سیاوش، اسفندیار و غیره. برخی نیز مانند نام زردشت و خانوادۀ او بر اشخاص حقیقی دلالت می‌کنند. معنی بسیاری از این نامها را ایران‌شناسان روشن کرده‌اند(نک‍ : یوستی، ذیل نامها). مثلاً لهراسب (در اوستا auruvat.aspa-) به معنی دارندۀ اسب تندرو، گرشاسب (در اوستا kərəsāspa-) به معنی دارندۀ اسب لاغر، ارجاسب (در اوستا  -arəIJat.aspa) به معنی به دست آورندۀ اسب، و گشتاسب به معنی دارندۀ اسب رها کرده برای مسابقه است (نک‍ : مایرهُفر، ذیل این کلمات). 
ساخته شدن این نامها با اسب بی‌شک مربوط به هندواروپایی بودن ایرانیان است که نخستین رام‌کنندگان اسب بوده‌اند. شماری از نامهای ایرانی باستان بر صفاتی دلالت دارند که مایل بوده‌اند شخص به آن صفت متصف باشد، مانند داریوش یا دارا(ب) که در فارسی باستان dāraya-vau- به معنی دارندۀ [چیز] خوب است؛ یا اردشیر که به صورت فارسی باستان ŗtaxšaça- برمی‌گردد و معنی آن ظاهراً «[کسی] که شاهی او مطابق با راستی است» یا «شاهی او ناشی از خدایان است» می‌باشد، یا اَرشامه، در فارسی باستان ŗšāma- به معنی «دارندۀ نیروی قهرمانان» است. بعضی نامها اشاره به نژاد آریایی (ایرانی) دارندگان آنها دارند. مثلاً ariyāramna- مرکب از ariya- به معنی آریایی (ایرانی) است و جزء دوم آن از ریشۀ ram- به معنی صلح و آرامش است و کل نام ظاهراً به معنی «موجب صلح و آرامش ایرانیان» است؛ یا ariya-ºršan- به معنی «دارندۀ مردان آریایی (ایرانی)» است. بعضی نامها نیز معرف یک ویژگی ظاهری‌اند، مانند θ-u-y-r (اوستایی: suxra) که به معنی سرخ است. شماری از نامها نیز از اسمهای معمولیِ زبان گرفته شده‌اند، مانند martiya- به معنی «مرد». در این دوره بعضی از نامها به صورت تحبیبی یا مصغر نیز به‌کار رفته‌اند. برخی‌از پسوندهای تحبیب و تصغیر در ایرانی باستان عبارت‌اند از -ka-، -ina-، -ita، ya- (i)- و غیره، چنان‌که در ŗša-ka «ارشک، اشک» که شکل تحبیبی نامی است که جزء آخر آن (n)ŗša است، در āçina- که از نامی که با °>*āç °*ātr «آتش» ساخته شده، گرفته شده است؛ در xšaθrita- که از مخفف یک نام ساخته شده با xšaθra- است؛ و در bŗdiya- «بردیا» (مادی: bŗziya*) که مخفف نامی ساخته شده با کلمۀ ایرانی *bŗzi- است، مانند کلمۀ اوستایی bərəziiaršti-، و غیره. 

ایران میانه

از این دوره نامهای بسیاری در کتیبه‌ها، مهرها، مهرواره‌ها، سکه‌ها، کتابها، سنگ قبرها و غیره باقی مانده است. نامهای این دوره را می‌توان به این دسته‌ها تقسیم کرد: 
1. نامهای ساده، این نامها به دو دسته تقسیم می‌شوند: 
الف ـ نامهای تشکیل شده از یک صفت که به عنوان اسم به کار رفته است. این نوع صفات معمولاً دارای معنای خوب‌اند، اما گاهی نیز معنای کمی ناپسند دارند. دستۀ اخیر معمولاً لقبهایی بوده‌اند که به عنوان اسم به کار رفته‌اند، یا جای اسم اصلی را گرفته‌اند. برای نوع اول می‌توان نامهای پیروز، دریوش (فقیر)، فرخ، آزاد، آرزوگ (ārzōg «آرزو»)، اَرداو ardāv (از artāvan- به معنی درست، رستگار، نجات یافته) و جز اینها را ذکر کرد، و برای دستۀ دوم می‌توان این نامها را مثال زد: جوزمند IJōzmand «سرکش»، کورین kōrēn «کور؟». برخی از نامهای ساده اسم‌اند و معمولاً نام یکی از ایزدان‌اند، مانند مهر، بهرام، آدُر ādur «آذر». این نامها را معمولاً مخفف نامهای مرکب می‌دانند(ژینیو، سراسر اثر). 
ب ـ نامهایی که از یک اسم معمولی یا نام یک حیوان تشکیل می‌شوند، مانند مرد، پور، پُس «پسر»، ویر «مرد»، برّگ «بره»، آهوگ «آهو»، گرگ، سین sēn «عقاب»، وراز «گراز»، و غیره. 
2. نامهای مرکب. این دسته از نامها به انواع مختلف تقسیم می‌شوند. معروف‌ترین انواع آنها عبارت‌اند از: 
الف ـ نامهایی که با نام خدای بزرگ یا یکی از ایزدان ترکیب و یک صفت مفعولی شده‌اند، مانند اُهرمَزد داد ohrmazd-dād، مهرداد، تیرداد، ماه‌داد، دادماه، ماه‌باد «حفظ شده به وسیلۀ ایزد ماه»، مهربوخت mihr-bōxt «مهر بُخت، نجات‌یافته به وسیلۀ ایزدمهر»، مهر بوزید mihr-bōzīd «به همان معنی»، یزدگرد «ساخته شده به وسیلۀ خدا»، یزدخواست «خواسته شده به وسیلۀ خدا». گاهی نیز اسم مرکب از یک اسم یـا صفت و یک صفت مفعـولی ساخته شده است، مـانند وه بود v -būd «به بود، بهتر شده»، فرخ‌زاد، مردبود «مرد شده»، بودمرد «به همان معنی»، آیین داد. این صفتهای مفعولی می‌توانند با پسوند -ak/ ag همراه باشند، مانند مهر داتک (در پارتی، به معنی داده یا مخلوق مهر)، ماه داتک (در پارتی به معنی دادۀ ماه)، انوشگ زادگ «بی‌مرگ‌زاده». 
ب ـ نامهایی که صرفاً از کنار هم قرار گرفتن دو نام (اسم یا صفت) ساخته شده‌اند، مانند برز آزاد «مفتخر و آزاد»، برزتگای burz-ta ay «مفتخر و سریع؟»، برزوِه «مفتخر و بهتر»، دارای وِه «داریوش و بهتر»، انوش وِه «بی‌مرگ و بهتر». 
ج ـ نامهایی که یک موصوف و صفت به همین صورت یا به شکل مقلوب یا مضاف و مضافٌ‌الیه به همین صورت (بدون کسره) یا به شکل مقلوب‌اند، مانند دخت انوش «دختر بی‌مرگ»، 
اَنَگ دخت «دختر خوب؟»، دخت مرد، دخت آدُر، ایران دخت، ایران خرد، و غیره. 
د ـ نامهایـی که از نـام دو ایـزد تشکیل شده‌اند، مـانند آدُرـ اناهید، آب ـ خـور «آب + خورشیـد»،آدُر ـ مهر، مهر ـ آدُر، مهر ـ آب، مهر ـ اهـرمزد، تیر ـ مهر، تیر ـ ماه، زُروان ـ ماه و جز آنها. 
ه‍ ـ نامهایی که از نام یک ایزد و نام یک آتشکده تشکیل شده‌اند، مانند مهر آدُرگُشنسب، مهر آدُر فَرّ بَی(= مهر + آذرفرنبغ)، مهر آدُر وَهرام، و جز اینها.
3. نامهای کوتاه‌شده و تحبیبی. دسته‌ای از نامهای مرکب در این دوره ساده شده و تنها یک جزء آنها به کار رفته است، مانند آدُر، مهر، ماه، بوزید، داد و غیره. این نامها مخفف از یک نامی هستند که با نام این ایزدان ترکیب شده‌اند. مثلاً آدُر ممکن است مخفف آدرباد باشد، یا مهر مخفف مهرداد و داد مخفف دادنرسه یا داد شابُهر (شاپور) و غیره. 
نامهای تحبیبی دارای پسوندهای متعددی هستند که پسوندهای تحبیبی نامیده می‌شوند. این پسوندها دنبالۀ پسوندهای تحبیبی ایرانی باستان‌اند. این پسوندها براساس فهرست ژینیو(ص 62-63) عبارت‌اند از: -in، -ēn، -ōg، -ōy، -ād، -ag، -āy، -īg، -ēz، -iy. این پسوندها معمولاً به‌نامهای کوتاه ‌شده می‌پیوندند، اما گاهی به نام کامل نیز ملحق می‌شوند. مثالهای الحاق‌شده به نامهای کوتاه‌شده: 
-ag: مانند mihrag bōxtāg ، zarag ، dārag. 
 y: مانندšāhrāy (از *xšaθra-ya)،pāhr y (از *pāθra-ya)، kirm y (از kŗma-ya*). 
-īg: مانند pādīg ، tīrīg (در تیریگان)، ursīg (در اُرسیگان)، mehīg (در مهر مهیگان). 
-ēz: مانند manēz (از *man-aiča)، mazdēz ، pīrēz?. 
-iy: مانند ābiy ، bābiy ، nāmiy ، zōtiy. 
-in: مانند māhin ، kārin ، vārin. 
-en: مانند ādurēn ، burzēn ، gurgēn ، māhēn ، mihrēn. 
-ōg: مانند bōxtōg ، kirmōg ، yazdōg ، friyōg. 
-ōy: مانند burzōy ، dādōy ، māhōy ، mardōy ، w/ virōy. این همان پسوند است که در فارسی به صورت ـ ویه (در کلماتی چون برزویه، سیبویه) باقی مانده است.
-ād: مانند مهراد، مزداد، وَهمناد، رزماد (در رزمادان). 
گاهی نیز این پسوندها به یک نام کامل افزوده می‌شوند، مانند ohrmazd-duxtag ، mihr-bādag ، mihr-aspiy (در mihraspiān)، داد آدُر دارای، نرسه کارِن، و غیره. 

ایران اسلامی

بسیار طبیعی است که در دو سه قرن اول بعد از اسلام ایرانیانی که مسلمان نشده بودند، همان شیوه‌های نام‌گذاری ایران دورۀ ساسانی را به کار برده باشند، اما ایرانیانی که به اسلام گرویده بودند، نامهای اسلامی اختیار کرده بودند. در متون تاریخی به ایرانیانی برمی‌خوریم که قبل از اسلام آوردن یک نام ایرانی داشتند، ولی پس از مسلمان شدن یک نام اسلامی انتخاب کردند. معروف‌ترین این شخصیتها ابن مقفع است که نام اصلی او روزبه پسر دادبه بود، ولی پس از گرویدن به اسلام نام عبدالله را انتخاب کرد. 
نامهای ایرانیان سنی‌مذهب با نام عربها تفاوتی نداشت، جز آنکه برخی از نامهای خاص عرب که میراث قبل از اسلام بود، در میان ایرانیان جا باز نکرد. مثلاً ایرانیان نام معاویه به معنی ماده‌سگ عوعوکننده، یا یعرب، یا ثعلب، یا کلب، یا ذُؤیب، یا صخر به معنی تخته‌سنگ را بر خود ننهادند یا اگر به کار بردند بسیار نادر بود. برعکس نامهای محمد، احمد، مصطفى، محمود، هاشم، ابوبکر، عمر، عثمان، علی، حسن، حسین، محسن، قاسم، جعفر، و نامهای پیامبران بنی‌اسرائیل، مانند ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب، یوسف، یونس، عیسى، موسى، و نیز نام آدم و نامهای ترکیب‌شده با عبد و یکی از نامها یا صفات خداوند، مانند عبدالله، عبدالجبار، عبدالحمید، عبدالجلیل، عبدالرحمان، عبدالرشید، عبدالخالق، عبدالرزاق، عبدالصمد، عبدالعزیز، عبدالعظیم، عبدالغنی، عبدالغفار، عبدالغفور، عبدالقادر، عبدالقاهر، عبدالکریم، عبداللطیف، عبدالمجید، عبدالملک، عبدالمنعم، عبدالواحد، عبدالوهاب، و نیز اسدالله، هبةالله، نصرالله، سعدالله، و غیره در میان ایرانیان نامهای رایجی بود. نامهایی مانند نصرةالدین، ناصرالدین، جلال‌الدین، هبةالدین، محیی‌الدین، زین‌الدین، کمال‌الدین، جمال‌الدین و غیره نیز رواج داشتند که در اصل همه لقب بوده‌اند. شماری از کنیه‌های عربی، مانند ابوالقاسم، ابوالحسن، ابوالفضل و غیره نیز به عنوان اسم به کار رفته‌اند. چنان‌که می‌بینیم، این نامها همه جنبۀ مذهبی دارند. از نامهای حیوانات به عربی، ایرانیان تنها نامهای اسد، لیث، ضرغام، غضنفر و هِـزَبر را (که در فارسی دوره‌های بعد به شکل هُژَبر تلفظ شده) و همه به معنی شیر است، پذیرفتند. این نامها تا سدۀ 7ق کاملاً رایج بودند و بیشتر آنها تا امروز نیز رواج دارند. 
اینها نامهای عربی‌ای است که بعد از اسلام ایرانیان برای نامیدن خود از آنها استفاده کردند، اما در این دوره برخی از نامهای اصیل ایرانی نیز در نوشته‌ها دیده می‌شود که در دوره‌های بعد بیشتر آنها متروک شده، و بعضی نیز تا به امروز باقی مانده‌اند. در اینجا گروهی از آنها را با ذکر مأخذ نقل می‌کنیم: 
آذه (ابن نقطه، 2/ 409)، آذین/ اَذین (نک‍ : ابن ماکولا، 1/ 4-5، که ابن اذین نامی ندیم ابونواس است و شعری از ابونواس نیز برای آن نقل شده است، نیز نک‍ : ذهبی، 1/ 17؛ فخرالدین اسعد، 22، جم‍‌ )، ابزون (= افزون، ابن ماکولا، 2/ 196)؛ ازداد (ظاهراً مخفف ایزد داد، همو، 2/ 291، 5/ 30؛ سمعانی، الانساب، ذیل سیالی)، اشته (همان، ذیل اشتی)، اشکیب (به معنی شکیب، ابن‌ ماکولا، 3/ 178، 5/ 175)، ایران (ابومحمد حسن بن حمویة بن ایران سروی، سمعانی، همان، ذیل سروی، نک‍ : ابن ماکولا، 5/ 136)، بابا (سمعانی، التحبیر، 1/ 607)، اندیشه (علی بن اندیشۀ نیشابوری، همان، 1/ 587)، بازور (محمد بن عثمان، 394)؛ باناز (سمعانی، الانساب، 11، 39)، بانک (ظاهراً از بان به معنی حافظ و پسوند تحبیب -ak، ابن ماکولا، 6/ 138)؛ بُبُل (ببل بن میهون بیضایی از معاصران ابواسحاق محمود بن عثمان کازرونی، نک‍ : محمود بن عثمان، 365)، بختیار (ابن نقطه، 127)، بزیست بن فیروزان (ابن‌ اسفندیار، 137، مأمون نام او را به یحیى بن منصور معرّب کرد)، بهرست (ظاهراً: به رست، محمود بن عثمان، 321، 400)، پادشاه (سیدپادشاه راوندی، قزوینی رازی، 212)، جهان (علی بن جهان حسنی، نام سازندۀ کاشیهای امام‌زاده علی بن جعفر در قم از اوایل سدۀ 7ق، نک‍ : قوچانی، 6)، خربام (ظاهراً: خوربام، یعنی خورشید درخشان، نک‍ : محمود بن عثمان، 116)، خرّین (ظاهراً مرکب از خورّه + ین تحبیب، یا از خور به معنی خورشید، قس xvarēn در نامهای دورۀ ساسانی، نک‍ : ابن ماکولا، 2/ 462)، خُشْتَرین (= خوش‌ترین، ابن ناصرالدین، 3/ 236)، خوشمردان (سمعانی، التحبیر، 2/ 76: خوسمردان آمده؛ قس: سالم، 2/ 76)، خشتن (خوش‌تن: سلام بن خشتن بن وردین از مشایخ خراسان، نک‍ : ابن ماکولا، 2/ 468)، خورشید ماه (محمود بن عثمان، 158)، داورشاه (ابن نقطه، 2/ 531)، درست (ابن ماکولا، 3/ 323، که این شخص بصری بوده است؛ برای نام چند درست دیگر، نک‍ : ابن نقطه، 2/ 543-544)، دِلّیر (ابن ماکولا، 3/ 329؛ ابن نقطه، 2/ 556-577، این شخص همدانی بوده است)، دوست (بغدادی بلخی‌الاصل، نیز یک بغدادی دیگر: ابن ‌ماکولا، 3/ 324)، دوستی (ابن‌ ماکولا، 2/ 297؛ قس: سهمی، 205: دوسی)، دهزور (محمود بن عثمان، 171، 172، 384، 389)، دیمهر (نام شخصی تَوَّزی، ابن نقطه، 1/ 552)، دیوداد (ظاهراً به معنی خداداد. دیوداد بن دیودُست نام ابوالساج، بزرگ سلسلۀ ساجیان و از امرای متوکل عباسی و از بوداییان اشروسنه بوده است، نک‍ : مجمل...، 369)، دیودوست (نام پدر همان دیوداد، که در مجمل، همانجا، به شکل دیوی دُست آمده است)، دیودست (نام کاتب اصلی متن عربی الصیدنه، نک‍ : بیرونی، 641)، رامش (سمعانی، همان، 2/ 416)، رخش (ابن ماکولا، 4/ 40)، ریذه (ظاهراً صورتی از ریدک با پسوند «ـ ‍ه». وی شخصی اصفهانی است، نک‍ : همو، 4/ 175؛ سمعانی، الانساب، 3/ 8؛ ذهبی، 1/ 329)، زوران (اسحاق بن زوران بن قهزاد سیرافی، نک‍‌ : ابن ماکولا، 2/ 419)، زیرک (زیرک پاسبان، نک‍ : قزوینی رازی، 259؛ منتجب‌الدین، 49: حسن بن علی بن زیرک قمی)، سَبخُت (ابوبکر محمد بن یوسف بن دیزویه بن سبخت دینوری معروف به سقلاب، نک‍ : سمعانی، همان، ذیل سبختی)، سبک (احمد بن علی بن سبک دیناری، ابن ماکولا، 5/ 27؛ قس ابن ناصرالدین، 5/ 282-283، که آن را به صورت سُبْک ضبط کرده است)، سخت (زریق بن سخت بصری، نک‍ : ابن ‌ماکولا، 4/ 56-57؛ نیز دربارۀ سخت از اسمهای خاص ایرانیان و غیر ایرانیان، نک‍ : همو، 5/ 43)، سرو (احمد بن سرو مروزی، نک‍ : همو، 4/ 296)، سروسان جد بایزید بسطامی (بجاوی، 75)، سوسن (نام مرد، صفدی، 7/ 306)، سُهْرُک (نام یکی از ایرانیان که در جنگ ریشهر در زمان عثمان کشته شد، نک‍ : قاموس، ذیل جرّ. این کلمه باید یک نام تحبیبی باشد)، سیما (ابراهیم بن سیما، از سرداران عباسی در سدۀ 3ق، نک‍ : طبری، 9/ 479-480، 504-505، جم‍‌ ؛ عبدالواحد بن احمد بن محمد بن سیماجندی سمرقندی، نسفی،414)، سین (خرزاذ بن سین بن سینان اصفهانی، ابن‌ ماکولا، 4/ 415، نیز 1/ 422، 423)، شاذک (یعقوب بن شاذک سجستانی، ذهبی، 1/ 385، به احتمال زیاد یک نام تحبیبی است)، شادی بن فرج اصفهانی (صریفینی، 393)، شاذی (عمر بن حسین بن شاذی اصفهانی اهل نیشابور، سمعانی، التحبیر، 1/ 516)، شارک (احمد بن محمد بن شارک، ابن نقطه، 3/ 385)، شاه (ابن ماکولا، 5/ 4، 5؛ نیز نک‍ : صریفینی، 391، 395، 396)، شاه مردان عبیدالله بن محمد بن علی بن شاه مردان، نحوی لغوی (د ح 600 ق، نک‍ : کحاله، 6/ 245)، شاهونه (محمد بن شاهونه صاحب وجیز در تعبیر رؤیا، نک‍ : تفلیسی، 2)، شبانه (نام دو همدانی و یک دینوری (ابن ‌ماکولا، 5/ 12-13)، شعله (ابن نقطه، 3/ 419)، شنبذ (محمد بن شنبذ قاضی دینور، نک‍ : ابن ماکولا، 5/ 83-84؛ ابن نقطه، 3/ 445؛ ذهبی، 1/ 374)، شنبذین نام شخصی که ابوعبدالله از او و او از ابوموسى دیبلی و او از بایزید نقل می‌کند (سهلجی، 90، 106)، شهجور (محمد بن فرج بن شهجور، نک‍ : محمود بن عثمان، 99، 400. در ص 116 این مأخذ از شخصی به نام شهزور بن خربام نام برده شده که در ص 526 همین مأخذ یعنی در انوارالمرشدیه که خلاصۀ فردوس المرشدیه است، در اصل نسخه به صورت شهروز آمده و مصحح آن را به شهزور تصحیح کرده است. در نسخۀ خطی مرصدالاحرار که ترجمۀ فارسی دیگری از اصل عربی فردوس المرشدیه است، در ورق 60 ب نیز این نام به صورت شهزور آمده است و از آنجا می‌گوید وی شخصی مجوسی بود. ضبط شهزور نشان می‌دهد که شهجور ظاهراً با dz تلفظ می‌شده است)، شهراب(شهراب بن شاذل بن سَند بن سروان ابن بزدک بن یعقوب بن کسرى، نک‍ : ابن ماکولا، 5/ 1. در یک نسخه از این مأخذ، شهران آمده، ولی مصحح یادآوری می‌کند که خطیب بغدادی و دیگران آن را به صورت شهراب آورده‌اند. یوستی نیز به نقل از ابن خلکان شهراب نقل کرده است. معنی آن رونق شاهی است)، شهر آشوبه (نام فقیهی گیلانی یا طبری، نک‍ : مرکزی، 16/ 318)، شهرمرد (شهرمرد بن مهرة بن کهیار جوباری اصفهانی، نک‍ : سمعانی، التحبیر، 1/ 432)، شیر (شیر بن عبدالله، شیر بصری، نک‍ : ابن ماکولا، 5/ 11)، شیرین (یعقوب بن شیرین جندی، نک‍ : یاقوت، بلدان، 2/ 127؛ یحیی بن شیرین جرجانی، ابن ‌ماکولا، 4/ 411؛ نیز نک‍ : سهمی، 386)، شین(شاذ بن شین، نک‍ : ابن ماکولا، 4/ 423؛ معلمی به نقل از اللآلی المصنوعة، این نام را به صورت شاه بن شین بامیان خراسانی نقل کرده است، نک‍ : 4/ 423. احتمال قوی می‌رود که شین بامیان تصحیف شیر بامیان باشد)، طوسی (طوسی بن طالب بن جریر بجلی، نک‍ : ابن ماکولا، 5/ 246)، غورک (محمد بن غورک، وی کوفی است، نک‍ : طوسی، 311)، فرینام (به معنی دارای نام مطبوع، فرینام بن جماهر، از بَرفَشْخِ بخارا، نک‍ : یاقوت، همان 1/ 569؛ فرینام بن مزدک، نک‍ : ابن ماکولا، 1/ 23؛ احمد بن اَخیَد بن فرینام بن مزدک وراق، د 330ق، نک‍ : ذهبی، 2/ 582؛ فرینام بن زرعه، نک‍ : سمعانی، همان، 1/ 554؛ فرینام بن خازم بخاری، نک‍ : ابن ماکولا، 2/ 289؛ ابوزید عمران بن فرینام، نک‍ : همو، 3/ 178)، فولادستون (فصیح خوافی، 182)، قهزاد (ابن ماکولا، 1/ 370؛ اسحاق بن زوران بن قهزاد سیرافی، همو، 2/ 419، معرب کهزاد است)، کاماور (قزوینی رازی، 223)، کامساز (همو، 228، براساس نسخه‌های مبنای کار مصحح (جلال‌الدین محدث)، و در یک نسخۀ او: کامسار. محدث می‌گوید: گمان می‌کنم این نام تصحیف کامیار باشد و در چاپ دوم آن را به کلی به کامیار تغییر داده، و هیچ توضیحی در حاشیه نداده است، نک‍ : تعلیقات...، 222)، کوشیل (ابوالقاسم... بن بهمن بن کوشیل بن حسنونه بن آذرجشنس المدینی الاصل، ابن ناصرالدین، 3/ 427)، مافنه (فصیح ‌خوافی، همانجا؛ معرّب ماه‌پناه، یعنی در حمایت ایزد ماه قرار گرفته)، ماهک (ماهک بازیگر و شعبده‌باز که براساس مقدمۀ منثور شاهنامه، ص 1، 2، فردوسی در غزنین با او گفت‌وگو کرده است؛ نیز ماهک سپهبد یزدگرد شهریار بوده است، نک‍ : مقدسی، 5/ 195)، ماه‌نوش (نام شخصی در زمان عبدالرحمان بن اشعث، نک‍ : ابن ناصرالدین، 3/ 220)، مردانشاه (علی بن عثمان... بن مردانشاه هروی، سمعانی، همان، 1/ 572؛ برای کسان دیگری که مردانشاه نامیده شده‌اند، نک‍ : یوستی، ذیل این نام)، مردشاه (محمود بن عثمان، 385)، مهبسطام (احمد بن فضل بن مهبسطام نک‍ : همو، 400)، مه‌بود (شیخ حسین مه‌بود، نک‍ : همو، 397. این احتمال نیز می‌رود که مه‌بود لقب شیخ حسین بوده است؛ نیز نک‍ : یوستی، ذیل ماه‌بوذ، برای سایر کسانی که بدین نام نامیده شده‌اند)، مهرجان (محمود بن عثمان، 394)، مهریزد (سمعانی، همان، 2/ 208)، مهفادار (محمود بن عثمان، 399)، میناء (شَبَث بن حکم بن میناء، نک‍ : ابن ماکولا، 5/ 92)، نازک (احمد بن نازک، نک‍ : معلمی، 1/ 436؛ قس: ابن ناصرالدین، 1/ 511)، نمراد (علی بن نمراد، نک‍ : ابوالشیخ اصفهانی، 4/ 253)، وردین (سلام بن خشتن بن وردین از مشایخ خـراسان، ابن‌ ماکـولا، 2/ 468)، همیماه (محمـد بن محمد بن احمد ابن همیماه رامُشی نیشابوری، نک‍ : سمعانی، الانساب، 6/ 44؛ قس: یاقوت، ادبا، 19/ 45، که به هِمَماه تصحیف شده است). 
 

صفحه 1 از8

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: