اباضیّه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 12 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/258827/اباضیّه
چهارشنبه 22 اسفند 1403
چاپ شده
2
مذهب اباضی در بسیاری از احکام فقهی همچون نماز (اوقات و شمار رکعات)، حج (ارکان و مناسک)، زکات (نصاب و مصارف) و روزه (بیشتر شروط صحت و مبطلات) با مذاهب چهارگانۀ اهل سنت چندان تفاوتی ندارد (بارونی، 78). به این جهت تفصیل در شرعیات و احکام فقهی آن ضرورتی ندارد، تنها به ذکر برخی از احکام فقهی آنان بسنده میشود:جیطالی در قناطر الخیرات که درواقع قناطر الاسلام است، هفت قنطره را به واجبات عینی شرع اختصاص داده است: علم، ایمان، نماز، روزه، زکات، حج و توبه؛ و پس از آنها به بیان فرایض بسیار مهم، امر به معروف، نهی از منکر و جهاد میپردازد. علم و ایمان از مباحث کلامی است و نماز، روزه، زکات، حج، توبه، امر به معروف، نهی از منکر و جهاد از ارکان اسلام به شمار میروند.نخستین رکن، نماز است و به اعتقاد آنان چنان اهمیتی دارد که ترکش موجب کفر است (جیطالی، 1 / 352-353). بر اباضیان واجب است که در نماز صبح و دو رکعت اول از نمازهای مغرب و عشاء، فاتحة الکتاب و یک سوره یا سه آیه از قرآن را به جهر بخوانند و در نماز ظهر و عصر و رکعت سوم مغرب و دو رکعت آخر عشاء که باید به سرّ (اخفات) خوانده شود، میتوانند فقط به فاتحة الکتاب اکتفا کنند (همان، 1 / 375، 381، موسوعة، 1 / 99). قنوت، بالا بردن دستها و حرکت سبابه را در نماز منع میکنند. «بِسْمِ اللـهِ الَّرحْمٰنِ الرَّحیم» را آیهای از آیات هر سوره و ذکر آن را در نماز واجب میدانند (بارونی، 77)، و اگر در نمازی تعمداً ساقط شود، نماز را اعاده میکنند (موسوعة، همانجا). اباضیه به قصر نماز مسافر ــ هر قدر سفر طول بکشد ــ قائلند، به شرط آنکه مسافر قصد اقامت (حداقل چهار روز) در آنجا نکند و آن را وطن خود نگیرد (بارونی،76). نماز جمعه را همواره واجب میدانند، حتی اگر امام جائر باشد (طعیمه، 67).به گفته بغدادی اباضیه قطع ید را در مورد سرقت کوچک یا بزرگ واجب میدانند (الفرق، 88). قاضی با وجود دو شاهد میتواند در دعاوی مالی حکم بدهد (بارونی، 77- 78). در فقه اباضی، شهادت زنان در آنچه بر آن حد جاری میشود، پذیرفته نیست، اما شهادتشان در امور مختص زنان پذیرفته میشود. بعضی از فقهای اباضی شهادت یک زن را مانند شهادت یک مرد میپذیرند (موسوعة، 2 / 157).در مذهب اباضی، نکاح زانی با زانیه ممنوع است (بارونی، 76؛ معمر، 1 / 112-113). در نکاح، وَلیّ ــ گرچه پدر باشد ــ نمیتواند زن (دوشیزه یا بیوه) را به پذیرفتن عقد مجبور سازد و باید با او مشورت کند. تزویج دوشیزۀ نابالغ توسط ولیّ جایز است، لیکن با رسیدن به سن بلوغ میتواند تزویج ولی را رد کند (بارونی، 77). آنان اختلاف ملل را از موانع ارث میدانند: مسلمان از مشرک و کافر و مرتد ارث نمیبرد و نمیتواند برای مرتد ارث بگذارد (موسوعة، 4 / 99).نزد اباضیه امر به معروف، نهی از منکر و جهاد از اهمیت خاص برخوردار است. جیطالی آنها را «قطبِ اعظم دین» میخواند (2 / 129). آنان در اهمیت فریضۀ امر به معروف و نهی از منکر و فضل ادای کلمه حق نزد امام جائر، تا آنجا پیش رفتهاند که حتی با امکان خطر کشته شدن نیز به استحباب آن رأی دادهاند، اما به شرطی که در این کار تأثیری باشد (همو، 2 / 165). در جهاد، بر هر فرد واجب است که به صف کفار هجوم برد و با علم به کشته شدن بجنگد (همانجا). اما اگر پدر و مادر به علت کبر سن یا بیماری یا فقر به پسر محتاج باشند، ماندنش نزد پدر و مادر افضل از جهاد است، به شرط آنکه به شرکت او در جنگ نیاز نباشد. اگر پدر حربی و باغی باشد، به نظر اباضیه، بهتر است که پسر جنگ با پدر و یا کشتن او را به دیگری واگذار کند، ولی اگر او را کشت مجازاتی ندارد (موسوعة، 1 / 146، 223).
اباضیه در عمل و برحسب مقتضیات زمان، نظام اجتماعی خاصی فراهم آوردند که در آن شرایط تشکیل یک جامعۀ مطلوب از دیدگاه پیروان آن مذهب، و سازمان اداری و فرهنگی لازم برای آن پیشبینی شده بود.پس از دو شکست بزرگ اباضیان از بنی اغلب و فاطمیان (ﻫ م م)، این گروه دولتهای جدید حاکم بر خود را کاملاً اسلامی نمیدانستند و چون میخواستند احکام خداوند را آنگونه که خود میفهمند، حفظ کنند ــ با آنکه قادر به تشکیل دولتی مستقل نبودند ــ به فکر ایجاد نظامی افتادند که برای جامعۀ اباضی در حکم یک دولت باشد (معمر، 1 / 107). این نظام در آغاز جنبۀ عرفی داشت، اما سرانجام ابوعبداللـه محمدبن بکر فرسطائی (اواخر قرن 4 و اوایل قرن 5 ق / 11 م) بر پایۀ آن نظام اولیه، تشکیلات مناسبی تدارک دید و روشهای عرفی قبلی را به شکل قانون مدون کرد و اجزا و مواد آن را تنظیم نمود تا حیات اجتماعی بر پایۀ اصول اعتقادی محفوظ بماند. این طرح و نظام، «غزّابه» نام گرفت و تا اوایل سدۀ 14 ق / 20 م در شمال افریقا معمول و مجریٰ بوده (درجینی، 1 / 4، 8، 167-170؛ معمر، 1 / 107-110؛ همو، 2(2) / 147).عَزّابه: این کلمه از ریشۀ عُزوب و عِزابت (به معنی عزلت و غربت) مشتق شده است. هر اباضی را که به «حلقۀ» عزابه بپیوندد، عزابی نامند. عزابی کسی است که در راه دین گام بردارد، طلب علم کند و موافق اهل صلاح سلوک نماید؛ یعنی هم به علم و آگاهی مجهز باشد، هم در عمل بر راه راست و درست استوار شده باشد (درجینی، 1 / 3-4). عزابه یا «حلقة العزّابه» که در واقع هیأت مدیرۀ اجتماع اباضی است، گروهی از برگزیدگان قومند که درجات علم را مرحله به مرحله پیمودهاند و از حاملان کتاب اللـه شمرده میشوند و از همۀ شئون جامعۀ اباضی آگاهند و تدبیر امور آن را به عهده دارند. اینان از حظوظ نفسانی پرهیز میکنند و به مشاغل دنیوی نمیپردازند و کمتر وقت و توان خود را برای اموری چون تعلقات خود و اهل و فرزند صرف میکنند (معمر، 1 / 96-97).حلقۀ عزّابه از میان خود شیخی انتخاب میکنند که از دیگران عالمتر و دارای کفایت بیشتری است که او را شیخ العزابه مینامند. وی رئیس و سخنگوی هیأت است و امور جامعه و شهر با صلاحدید او جریان مییابد. شیخ حکمی صادر نمیکند، مگر بعد از اینکه ردی هیأت بر آن قرار گرفته باشد.وجه تسمیۀ این هیأت به حلقه، بهسبب دایرهوار نشستن اعضای آن است. محل استقرار هیأت یا حلقه در جایی خاص از مسجد است که دور از محل تجمع عامه باشد، تا مشاورات آنان مخفی بماند. تنها نتایج تصمیمات است که علنی میگردد. هیأت عزابه از میان کسانی که مشاغل اجتماعی دارند، انتخاب میشوند. این هیأت بر تمامی شئون جامعه اباضی (دینی، آموزشی، اجتماعی و سیاسی) اشراف کامل دارند و در زمان ظهور و دفاع به مثابۀ مجلس شورا برای امام یا جانشین او به شمار میروند، و در زمان شراء یا کتمان به منزلۀ امامند و به جای او عمل میکنند (معمر، 1 / 97-101، 2(2) / 137).هر روستا و شهری برای خود هیأت عزّابهای دارد که به امور همانجا میپردازد و کارها را سامان میبخشد، اما یک هیأت کبرای عزّابه هم هست که در مرکز یا پایتخت تشکیل میشود. عنوان رئیس هیأت «الشیخ الاکبر» است که در دورۀ کتمان جانشین امام شمرده میشود. شیخ اکبر مشاورانی دارد که از شیوخ حلقههای عزابه در شهرهای دیگرند. ریاست حقیقی بر جامعۀ اباضی از آنِ هیأت و شیخ آن است و بقیۀ حلقهها یاور و اجراکنندۀ احکام آنند. شیخ عزابه مقید به رأی هیأت است و نمیتواند بیموافقت آن رأیی صادر نماید (معمر، 1 / 102-103).اما حلقۀ عزابه و شیخ آن تنها مسئولیت اداری و اجتماعی ندارند و فقط عهدهدار تدبیر امور و شئون جامعه نیستند، بلکه شیخ رئیس حوزه علمیه نیز هست و هدایت عزابه و طلّاب و پاسخگویی به مشکلات علمی و ارائه راهحل برای آنها را هم بر عهده دارد (درجینی، 1 / 172-173).در جامعۀ اباضی کسانی که به گونهای با علم و تعلیم و تعلم ارتباط دارند، به چهار دسته تقسیم میشوند: عزابه، عرفا، تلامیذ و مستمعین (معمر، 2(2) / 137). رئیس حلقۀ عزابه شیخالحلقه یا «مستنابه» خوانده میشود. مرتبۀ پایینتر مرتبۀ عرفاست. در این مرتبه چند عریف وظایف گوناگون حوزۀ علمیه را بر عهده دارند. تلامیذ (محصلان، طلاب) که در مرتبۀ بعد هستند، به فراگیری و حفظ قرآن و تعلّم علوم دیگر میپردازند. مستمعین یا عاجزان کسانیند که از تعلّم عاجزند و نتوانستهاند به عللی (جسمانی یا عقلانی) دورههای درسی را به پایان برسانند، ولی مشتاق کسب فیض از اهل علمند. اینان میتوانند به طور آزاد از مجالس درس استفاده کنند (درجینی، 1 / 4، 171، 172، 175- 178، 180؛ معمر، 2(2) / 138، 145-146).طلاب حافظ قرآن نیز سازمانی دارند که «اِیْرَوان» خوانده میشود و دارای نظام و سنن و حقوق خاص خود است. این هیأت به منزلۀ مجلسی است مشورتی که به هیأت عزابه یاری میکند. به بیان امروز نسبت ایروان به عزابه همانند نسبت مجلس نمایندگان به مجلس شیوخ (سنا) است و عزابه در بسیاری از امور به ایروان اتکا میکند (معمر، 1 / 109).جیطالی در بیش از 50 صفحه از کتاب خود (ج 2، القنطره الثامنه) به زهد و نکوهش دنیا و مذمتِ دل بستن به مال و منال و لزوم توجه به آخرت پرداخته و در عین حال مباحثی را نیز به کسب و کار و اهمیت آن از لحاظ اخلاق و معاش اسلامی اختصاص داده است. دینداری توأم با پشتکار کاسبکارانه را بیش از روش زاهدانه میتوان مشخِّص اباضیان دانست. اباضیه از آغاز، هواداران ثروتمندی داشتند و به این مباهات هم میکردند، لیکن در عین حال کسانی هم بودند که در شمال افریقا در نهایت زهد و ترک دنیا زندگی میکردند (اشتروتمان، 268). اشتروتمان به نقل از شماخی برنامۀ روزانۀ زندگی اباضیان را چنین توصیف میکند: مؤمنین، زن و مرد، روز را وقف کار میکنند و ساعات شب را در مصلاها یا مساجد در جوار شیوخ یا به تنهایی به دعا خواندن میپردازند، و غالباً به خوابی کوتاه در شب بسنده میکنند تا باز فردا به امور دنیوی خود بپردازند (نک : همو، 271). اجتماع خاصی هم برای ذکر و دعا در اوقات طلوع یا غروب آفتاب داشتهاند که «ختمه» نامیده شده است (درجینی، 1 / 5).اکنون نیز، با اینکه عوامل فرهنگی تمدن غرب در جامعۀ اباضی مزاب (در شمال افریقا) رخنه کرده، کمابیش این مردم قوانین و اعتقادات خود را رعایت میکنند، هیچ غیراباضی را به مساجد خود راه نمیدهند، با پیروان فرق دیگر اختلاط و آمیزشی ندارند و غالباً با غیراباضیان ازدواج نمیکنند. در اخلاقیات بسیار سختگیرند و در امور اجتماعی مساوات اصلی بنیادی برای آنان است، گرچه رؤسای جامعه در امور دینی با استبداد عمل میکنند (اسمیت، 286؛ بریتانیکا، VII / 156).با آنکه گرایش به زهد در میان آنان بسیار دیده میشود، هیچ یک از طریقههای صوفیه در جوامع اباضی رواج نیافته است. و اصولاً مذهب اباضی تصوف را بدعت و شرعاً حرام میداند. با وجود این، اباضیه به وجود اولیا و صالحین و لزوم تکریم ایشان معتقدند (بارونی، 77- 78). به نظر میرسد که اباضیه برای برخی از صالحین به کرامات هم قائلند و کسانی را مستجاب الدعا میدانند (نک : درجینی، 1 / 84)، و حتی افراط در شرح و وصف کرامات هم گاهی در نوشتههای اینان دیده میشود (اشتروتمان، 279).از پارسایی و دینداری زنان اباضیِ مغرب روایتهای بسیار نقل کردهاند، ازجمله اشتروتمان (صص 296 به بعد) داستانهایی در این باره میآورد. زنان اباضی شدیداً در حجابند و حق ندارند از منطقه خارج شوند (بریتانیکا، همانجا)، ولی ظاهراً در گذشته سهم مهمی در جامعه و حیات اجتماعی داشتهاند (نک : معمر، 2(2) / 231، 238-240).
در مذهب اباضیه نیز مانند هر مذهب دیرپای دیگر، فرقههایی با گرایشهای مخصوص به خود به وجود آمد و آرای جدید در اعتقادات آنان پیدا شد. بروز مخالفتهای ناشی از عوامل سیاسی و اجتماعی نیز انشعاباتی دیگر در درون آن پدید آورد.مورخان و دانشمندان علم فرق و مذاهب اسلامی از چند فرقۀ اباضی نام میبرند که در آثار دانشمندان و مورخان اباضی مغرب اسلامی ذکری از آنها نیست. از سوی دیگر مؤلفان مغرب دربارۀ فرقههایی از اباضیه سخن میگویند که نزد مورخان و دانشمندان ملل و نحل شرق اسلامی ناشناختهاند. شاید بتوان از این نکته چنین استنتاج کرد که فرقی که ذکرشان در تواریخ عمومی مذاهب اسلامی آمده و ذکری از آنها در مغرب اسلامی نیست، باید در میان اباضیان مشرق پیدا شده و دامنه فعالیتشان به مغرب نرسیده باشد؛ و فرقهها و گروههایی که در مغرب پیدا شده، شاخهها و انشعاباتی بودهاند که تحت شرایط سیاسی و اجتماعی خاص آن نواحی پدید آمده و طبعاً در نواحی شرقی جهان اسلامی ناشناخته ماندهاند.بعضی از گروههای اباضی را مشکل میتوان یک فرقه دانست و شاید فقط گروهی سیاسی بودهاند؛ برخی هم احتمالاً فقط حاصل بحثهای محدودی بودهاند که معمولاً در درون گروههای عقیدتی روی میدهد و هرگز فرقهای به معنی خاص این کلمه، به وجود نیاوردهاند. از جملۀ این گروههای اباضی فرقۀ ابراهیمیه است که در آغاز چنین بوده ولی احتمالاً همین اختلاف درون گروهی در میان اباضیه منجر به انشعاب فرقه مهم بیهسیه (ﻫ م) گردید که دیگر از اباضیه به شمار نمیآیند. اینک فرق مهم اباضیه به ترتیب الفبایی معرفی میشود:ابراهیمیه: فرقهای منسوب به ابراهیم نامی از مردم مدینه بود (بغدادی، الفرق، 64؛ اسفراینی، 59-60؛ حمیری، 175). ابراهیم خود را صاحب فتوا میدانست (نک : اشعری، 1 / 175) و علمای اباضیه نیز ولایت او را پذیرفته بودند (اشعری، حمیری، همانجاها).منشأ پیدایش این گروه فتوایی بود که ابراهیم در جواز فروش کنیزان مسلمان به کفار (غیر اباضیان) صادر کرد (اشعری، همانجا) و در مورد کنیزی از خود نیز چنین کرد (بغدادی، اسفراینی، حمیری، همانجاها). در این وقت یکی از اتباع او به نام میمون بر او اعتراض کرد و این کار را جایز ندانست، ابراهیم به آیۀ « ... اَحَلَّ اللـهُ الْبَیْعَ ... » (بقره / 2 / 275) استناد کرده گفت: خداوند خرید و فروش را حلال کرده است (همانجاها)، لیکن استدلال ابراهیم، میمون را متقاعد نکرد و او از ابراهیم برائت جست. بدین ترتیب فرقۀ میمونیه پدید آمد. گروهی نیز در میان این دو رأی توقف کردند (واقفه یا واقفیه) و با موافقت ضمنی ابراهیم را تأیید کردند و خواستار توبۀ میمون و واقفیه شدند (همانجاها؛ نیز: اشعری، همانجا). در این میان ابوبَیْهَس هَیْصَم ابن جابر که به نوعی با گروه ابراهیمیه مرتبط بوده است (نک : اشعری، 1 / 177؛ بغدادی، الفرق، 64؛ شهرستانی، 1 / 220)، به اظهار نظر دربارۀ هر سه پرداخت و همه را تکفیر کرد و اعلام نمود که میمون کافر شد، چون فروش کنیز را در دارالتقیه حرام کرد؛ واقفه کافر شدند، چون گفته بودند که نمیدانند حلالی واقع شده یا حرامی، و حق آن بود که بدانند؛ و ابراهیم کافر شد، چون از واقفه تبرّی نجست (اشعری، بغدادی، اسفراینی، شهرستانی، همانجاها). ابوبیهس کارش بالا گرفت و پیروان بسیار یافت و فرقهای مهم در درون خوارج پدید آمد که به نام او بیهسیه خوانده شد (ابن قتیبه، معارف، 622؛ اشعری، 1 / 178). اگرچه این فرقه امروز از اباضیه به شمار نمیآید، اما منشأ آن یک اختلاف نظر فقهی (فروش کنیز به کفار) میان چند تن از سران اباضیه بوده است.کار ابراهیمیه به همین جا خاتمه نیافت. گروهی دیگر به نام ضحاکیه از رأی ابراهیم در مورد فروش کنیز پیروی کردند (بغدادی، همانجا) و آن را گسترش دادند و به جواز نکاح دختر مسلمان با مرد «کافر» در دارالتقیه و تحریم این امر در دارالعلانیه حکم دادند (همانجا؛ اشعری، 1 / 176؛ حمیری، 176).اصحاب طاعةٍ لایُراد بِهَا اللـه: یا قائلان به طاعتی که مقصود از آن اطاعت خداوند نباشد، یعنی رضای خدا را با آن نخواهند (اشعری، 1 / 172؛ بغدادی، الفرق، 62؛ 75؛ اسفراینی، 59؛ شهرستانی، 1 / 264). مقصود این گروه آن است که اگر کسی فعلی را به جای آورد که خداوند بدان امر کرده است، حتی اگر آن فعل را برای خدا بجای نیاورد، باز عملش مورد قبول است (اشعری، همانجا؛ بغدادی، الفرق، 62).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید