اباضیّه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 12 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/258827/اباضیّه
چهارشنبه 22 اسفند 1403
چاپ شده
2
2. جابربن زید: ابوالشعثاء جابربن زید ازدی یُحْمَدی (یَحْمَدی) جَوفی حُرَقی، عالم و محدث مشهور و از تابعین است. وی اهل عمان بوده (ابنسعد، 7 / 179؛ بخاری، 1(2) / 204؛ ابنحبان، 4 / 101؛ یاقوت، 2 / 243-244) و ظاهراً اصلش از حُرَقۀ عمان بوده است، به او جَوفی هم گفتهاند، زیرا در میان ازدیان بصره، در محلی که به آن درب الجَوف میگفتند سکونت داشت (یاقوت، 2 / 156-157، 243-244). مرگ وی را در 93 ق / 712 م (ابنسعد، 7 / 182؛ بخاری، همانجا؛ ابنحبان، 4 / 102؛ یاقوت، 2 / 244) یا 103 ق / 721 م (ابنسعد، همانجا؛ مسعودی، 3 / 203؛ ابن حجر، تهذیب، 2 / 38) و یا 104 ق (ابن حجر، همانجا، به نقل از هیثم بن عدی) گفتهاند.اباضیه جابربن زید را نخستین امام خود دانستهاند (بارونی، 28- 29؛ معمر، 1 / 59، 60؛ نیز نک : اشعری، 1 / 175) درجینی درحالیکه جابر، ابوبلال مرداس، عبداللـه بن اباض و بعضی دیگر از خوارج را با عنوان مشایخ اباضی نیمه دوم قرن اول هجری ذکر میکند (1 / 7)، او را نخستین شیخ از طیقۀ دوم مشایخ اباضی میشمارد (2 / 205-214). شاهد دیگرِ مقبولیت وی نزد اباضیان این است که نُفاث بن نصر (نک : دنبالۀ مقاله) از میان تمامی کتب کتابخانۀ خلیفۀ عباسی (شاید مأمون) فقط طالب دیوانِ (مجموعۀ احادیثِ) جابربن زید شد و از آن کتاب که در اختیار اباضیان نبود، نسخهای برداشت (درجینی، 1 / 80-82؛ بارونی، 43) به علاوه نقل احادیث از جابربن زید در میان علمای اباضی امری معمول بوده است (مثلاً نک : جیطالی).انتساب اباضیان به جابر و پیروی آنان از وی مختص به ادوار بعد از او نیست، بلکه در زمان خود وی هم سابقه داشته است. برخی از علمای رجال به این نکته اشاره کرده و نیز گفتهاند که او خود این نسبت را انکار کرده و از اباضیه برائت جسته است، و به گفتۀ ابن سعد در زمان مرگ هم بیزاری خویش را از این فرقه اعلام داشته است (دربارۀ این انتساب نک : ابن سعد، 7 / 181-182؛ بخاری، 1(2) / 204؛ ابنابیحاتم، 1(1) / 495؛ ابنحبان، 4 / 101؛ ابونعیم، 3 / 89؛ ابنحجر، تهذیب، 2 / 38). بااینهمه شهرستانی، ابوالشعثاء نامی را از متقدمین خوارج میخواند (1 / 252)، و ابنابیالحدید هم شخصی را با همین کنیه به اباضیه نسبت میدهد (5 / 77)، اما همو در کنار نام کسانی چون عمروبن دینار و مجاهد از سلف (تابعین) جابربن زید را نیز از خوارج میخواند (5 / 76).اباضیه که جابر را از خود میدانند و در ذکر فضائل او داد سخن میدهند، هیچ جا قولی را از او که حاکی از قبول یا تأیید نظریات اباضی باشد و یا بر صحت انتساب او به این گروه دلالت کند نمیآورند (مثلاً نک : درجینی، 2 / 205-214، معمر، 1 / 59-63، 143-150، 2(1)21؛ بارونی، 28- 29). از قدمای غیراباضی هم بعضی، مثل بخاری (1(2) / 204) و ابونعیم اصفهانی (3 / 85-91) میگویند که از او سخنی که ارتباطش را با اباضیان برساند، شنیده نشده است. برعکس غالباً وی را از ائمۀ اهل سنت و از اصحاب عبداللـه بن عباس دانستهاند (مثلاً: یاقوت، 2 / 243).تقریباً علمای رجال و حدیث جملگی از او به نیکی یاد کرده، وی را از ثقات دانسته، درجۀ علم و اجتهادش را ستوده و از حفّاظ (طبقۀ سوم) خوانده و گفتهاند که دانش او دربارۀ کتاب خدا از همه بیشتر بوده است. نیز میدانیم که در غیاب حسن بصری، مردم از او فتوا میگرفتهاند (عجلی، 93؛ ابن سعد، 7 / 179-182؛ بخاری، همانجا؛ ابن حبان، 4 / 101-102؛ ابونعیم، 3 / 85-91؛ ذهبی، 1 / 72-73؛ ابن حجر، تهذیب، 2 / 38). اگر عموم اهل سنت و فقهای آنان دربارۀ صحت اعتقاد جابر کمترین شکی داشتند، این جایگاه را بدو نمیدادند و علمای رجال و درایه با تمامی دقت نظر و سختگیری، چنین با ستایش از او سخن نمیگفتند. در جایی هم دیده نشده است که وی را از متروکین یا از ضعفا خوانده باشند.به هر حال دلیل قطعی بر اباضی بودنِ جابر در دست نیست، و البته اباضیه هم میتوانند تبرّیِ وی را از این مذهب از جهت تقیه بدانند. ازاینروی حکم قطعی در این باب ممکن نیست.3. ابوعبیده مسلم بن ابی کریمۀ تمیمی: وی از شاگردان جابر و از ائمۀ اباضیه (بارونی، 30-31؛ عمر، 1 / 153- 159) و از مشایخ نیمۀ اول قرن دوم (درجینی، 1 / 7) بوده است و ظاهراً تا 160 ق / 777 م زنده بوده است (نک : همو، 1 / 45). به گفتۀ ابوالفرج اصفهانی نام او کودین بوده (23 / 224)، و جاحظ او را مسلم بن کرزین مینامد (1 / 274، 3 / 166). ازاینروی ظاهراً اصل ایرانی داشته و از موالی بنیتمیم بوده است. درجینی او را در رأس طبقۀ سوم از مشایخ اباضی ذکر میکند (2 / 238-246) و جاحظ وی را از علما و رواة خوارج میخواند (همانجا). ابوعبیده مسلم که پس از عبداللـه بن اباض بزرگترین رهبر و مجتهد اباضیه به شمار میرود، در محضر جابربن زید کسب دانش کرد و گفتهاند که به درجات عالی علمی رسید (درجینی، 2 / 238؛ بارونی، 30-31). با این حال، ابن ابی حاتم وی را مجهول (4(1) / 193) و ابن جوزی از ضعفا و متروکین میداند (کتاب الضعفا، 3 / 118)، تنها ابن حبان نام او را در شمار ثقات آورده است (5 / 401). وی ظاهراً سعی در اختفای حال خود داشته و در کتب رجال از او کمتر سخن به میان آمده است. درجینی میگوید که او دین را (یعنی مذهب اباضی را) در خفا حفظ کرد تا به دست «حملة العلم» (الخمسة الیمامین) آشکار شد (2 / 238؛ قس: همو، 1 / 70).ابوعبیده که گویا 40 سال تعلّم کرد و 40 سال تعلیم (جیطالی، 1 / 65)، دانش خود را بیش از همه به ابوعمرو ربیع بن حبیب (رأس مشایخ اباضیِ پس از وی) آموخت (درجینی، 1 / 7، 49) و او را به جانشینی خود برای هدایت قوم برگزید (همو، 2 / 245). ربیع بن حبیب فقیه و حافظ معتبر و صاحب جامع صحیح یا مسند مشهور اباضیان است (طعیمه، 51-52). اعتقاد اباضیان به مسند ربیع تا جایی است که شیخ عبداللـه بن حمید سالمی آن را «صحیحترین کتب حدیث از لحاظ روایت و برترین این کتب از لحاظ سند» میخواند و آن را پس از قرآن صحیحترین کتاب میشمارد (نک : طعیمه، 106). پس از ربیع ابوسفیان محبوب بن رحیل رأس جماعت اهل الدعوة در مشرق شد (درجینی، 1 / 70).لیکن وارثان علم ابوعبیده در مغرب پنج تن (حملة العلم) بودند، که از میان قبایل بربر به مشرق رفته بودند تا از علمایی همچون ابوعبیده علم بیاموزند. آنان پس از بازگشت «حمله العلم الی المغرب» لقب گرفتند (بارونی، 35؛ معمر، 2(1) / 26، 27). اشتروتمان میگوید پیش از این پنج تن، ابن مغطیر نفوسی اهل جنّاوُن از مرکز تبلیغی ابوعبیده به جبل نفوسه در مغرب رفته بود (ص 266) که پس از بازگشت، همچون مرجعی بزرگ برای تدریس و فتوا شناخته میشد (معمر، 2(1) / 27). درجینی نام نخستین عالم اباضی را که از بصره به مغرب رفت سلامه بن سعید مینامد (1 / 11)، اما معمر نام این نخستین مبلّغ را سلامة بن سعد ذکر میکند و مینویسد که او در اوایل قرن 2 ق / 8 م به افریقا رفت و طی 10 سال فعالیت تبلیغی مذهب اباضی را بینِ تِلمِسان و خلیج سِرْت در الجزایر و تونس و لیبی نشر داد. او گروهی را که حملة العلم نیز از آنان بودند، برای کسب دانش به بصره نزد ابوعبیده فرستاد (2(1) / 25-26). نام این پنج تن (حملة العلم) اینهاست: ابوالخطّاب عبدالاعلی بن سَمْح مَعافری، عبدالرحمن بن رستم فارسی، عاصم سَدْراتی، اسماعیل بن دَرّار غدامِسی و ابوداوود قبلی (درجینی، 1 / 19). معمر گوید که این پنج تن همه از بربر نبودند، بلکه یکی از آنان یعنی ابوالخطاب عبدالاعلی عربی یمنی بود (2(2) / 13؛ نیز لویکی، همان، 16). جیطالی سه تن از حملة العلم را نام میبرد: امام عبدالرحمن به رستم و ابوالخطاب عبدالاعلی معافری که این دو از ابوعبیده اجازه فتوا داشتند، و ابوداوود قبلی که اجازه فتوا نداشت. دو تن نخست بهویژه از آن جهت مهمُند که امامت اباضی را در مغرب بنیاد نهادند (1 / 125) ــ چنانکه خواهد آمد. مشایخ اباضیۀ بصره بهویژه ابوعبیده توانستند در نیمه اول قرن 2 ق / 8 م، سه مرکز امامت اباضی، مستقل از یکدیگر در حضرموت، مغرب و عمان به وجود آورند (لویکی، همان، 3, 5) و یا حداقل در شکلگیری این مراکز دخیل و مؤثر باشند. مثلاً درجینی از کمکهای ابوعبیده به قیام عبداللـه بن یحیی و ابوحمزه مختار در حضرموت سخن میگوید (2 / 262) که منجر به تأسیس نخستین امامت اباضی و رویدادی مهم در تاریخ خلافت اموی شد.قیام در حضرموت: جزئیات تبلیغات اباضیان در جنوب عربستان چندان روشن نیست لیکن میتوان حدس زد بهسبب آنکه رؤسای اباضی بصره در میان جماعاتی از قبیلۀ ازد (ﻫ م) میزیستند، و بسیاری از شیوخ اباضی هم ازدی بودند، این کار به آسانی میسّر بوده است، این ازدیان بیگمان با تودۀ اصلی ازد در جنوب عربستان ارتباط داشتهاند و به واسطۀ آنان مذهب اباضی به آنجا منتقل شده است (لویکی، همان، 5). پس شاید بیسبب نبوده که خوارج در 71 ق / 690 م به صنعا هجوم برده، آنجا را تصرف کردند. گرچه در این اقدام به زودی شکست خوردند (همان، 4) ولی کاملاً ریشهکن نشدند و به حیات خود در این ناحیه از عربستان ادامه دادند تا سرانجام در فرصت مناسب قیام کردند و حکومتی برای خود تشکیل دادند.ستم امویان بر مردم یمن سبب قیام ابویحیی عبداللـه بن یحیی ابن عمربن اسود ... بن حارث کندی (از اهالی حضرموت)، قاضی مجتهد و پرهیزگار این سرزمین شد (ابوالفرج، 23 / 324؛ لویکی، همان، 6). ظاهراً تشویق مردم نیز در خروج وی بیتأثیر نبوده است. وی نامهای به ابوعبیده مسلم و دیگر مراجع اباضی در بصره نوشت و نظر ایشان را در این باره جویا شد. آنان چنین حکم دادند که اگر قادر به صبر نیست، خروج کند (ابوالفرج، همانجا).ابوعبیده، ابوحمزه مختاربن عَوف ازدی و و بَلج بن عُقبۀ ازدی را برای یاری او و سازمان دادن به تشکیلات امامت در حضرموت بدانجا اعزام نمود. این فرستادگان در اواخر سال 128 ق / 746 م با عبداللـه در مکه ملاقات کردند و نامهای از سوی بزرگان اباضی بصره به او تسلیم نمودند که در آن توصیه شده بود تا در قیام خود افراط نکند و به اسلاف صالح اقتدا کند (همانجا؛ نیز نک : طبری، 7 / 348). در ضمن 000‘10 درهم را که جمع کرده بودند، برای رهبران قیام فرستادند تا در تهیه سلاح و دیگر لوازم به کار برند (درجینی، 2 / 262). فرستادگان اباضی به اتفاق عبداللـه ابن یحیی به حضرموت رفتند (129 ق / 746 م) و با او بیعت کردند (طبری، همانجا؛ ابوالفرج، 23 / 225-226). بدین ترتیب نخستین امامت اباضی بنیاد نهاده شد. و پس از تصرف دارالاماره و بازداشت والی، عبداللـه بن یحیی با عنوان «طالب الحق» بر حکومت نشست (ابوالفرج، همانجا).اقدام بعدی اباضیان آن بود که با 200 تن به جانب صنعا (پایتخت یمن و مهمترین شهر آن روز در جنوب عربستان) رفتند و با عامل مروان بن محمد در صنعا جنگیدند و پیروز شدند و حکومت آنجا را به دست گرفتند (همانجا). عبداللـه بن یحیی، طالب الحق، پس از پیروزی، در صنعا خطبهای خواند و مردم را به «دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان خدا» دعوت کرد و اظهار نمود که راهی بجز راه خدا و رسول او ندارد، نیز اعلام کرد که هرکس زنا کند، سرقت کند و خمر بنوشد کافر است و هرکس در کافر بودن او شک کند، خود کافر است (همو، 23 / 226-227). وی شهر صنعا را پایتخت خود قرار داد و شخصی به نام عبداللـه بن سعید حَضْرَمی را به ولایت حضرموت گماشت. سپس بر آن شد تا مکه و مدینه را تصرف کند و این مناسبترین موقع برای گسترش حرکت اباضیان بود، زیرا قیام عباسیان در همان سال (129 ق / 747 م) در خراسان آغاز شده بود و خلفای اموی سخت سرگرم رفع آن بودند. پیروزی اولیه قیام آنان در حجاز مدیون همین امر است (لویکی، همان، 7).در همان سال عبداللـه بن یحیی، ابوحمزه مختار و بَلْج بن عُقبه را به حج فرستاد تا مردم را به شعار لا حُکْمَ اِلاّ لِلّه دعوت کنند و بر ضد مروان بن محمد را برانگیزند (طبری، ابوالفرج، همانجاها). ابوحمزه که از اباضیان بصره بود، پیش از آن هم هر سال به مکه میرفت و احتمالاً ضمن تبلیغ آیین خویش مردم را به مخالفت با خلافت آل مروان دعوت میکرد (طبری، همانجا). اباضیان که 700 تن (یا 900، 000‘1 یا 100‘1 تن) بودند و عمامه سیاه بر سر و پرچمهای سیاه در دست داشتند، برای انجام مناسک حج به مکه آمدند، اما چون هدف خود را آشکار کردند، عبدالواحد بن سلیمان، والی مکه و مدینه، شهر را ترک کرد و مکه بیجنگ و خونریزی به دست ابوحمزه افتاد (طبری، 7 / 374-375؛ مسعودی، 3 / 242؛ ابوالفرج، همانجا؛ لویکی، همان، 8). قوای اموی که از مکه گریخته بودند، در جایی به نام قُدَید اردو زدند و ظاهراً بسیاری از مدنیان نیز به آنان پیوستند. ابوحمزه به قصد تصرف مدینه از مکه خارج شد و به مردم پیام فرستاد که قصد جنگ ندارد و تنها میخواهد از مدینه بگذرد و با کسانی که بر مردم ظلم کردهاند، بجنگد. مردم مدینه نپذیرفتند و در جنگی که در قدید رخ داد، شکست سختی بر آنان و قوای اموی وارد آمد، چنانکه کشتگان ایشان را 700 یا 230‘2 تن ذکر کردهاند. این پیروزی و تصرف مدینه در صفر 130 ق / اکتبر 747 م صورت گرفت (طبری، 7 / 394-395؛ ابوالفرج،23 / 232-234، 237؛ ابن اثیر، 5 / 388- 389). ابوحمزه سه ماه در مدینه حکومت کرد (همو، 5 / 390). وی خطبهای برای اهل مدینه ایراد کرد که در تاریخ اباضیه اهمیت خاص دارد. در این خطبه از اعمال اباضیان دفاع کرد، حقانیت آنان را متذکر شد و از مردم خواست که دست از حمایت آل مروان بردارند و اعلام کرد که قیامش برای اقامۀ حق و عدل بوده و از سه شخص یا گروه برائت جست: حاکمی که خلاف فرمان خدا عمل کند. کسانی که از چنین حاکی پیروی کنند و کسانی که راضی به عمل او باشند. آنگاه از خلافت عثمان و حضرت علی (ع) انتقاد کرد، معاویه را ملعون خواند و از یزید با زشتترین صفات یاده کرد. به قولی فقط عمربن عبدالعزیز را مستثنی کرد و به قولی حتی بر او هم لعنت فرستاد (جاحظ، 2 / 99-103؛ طبری، 7 / 395-397؛ ابنعبدربه، 4 / 228-231؛ ابوالفرج، 23 / 237-244؛ درجینی، 2 / 264).اباضیان پس از تصرف مکه و مدینه به صورت خطری جدّی برای حکومت امویان درآمدند. پس مروان، خلیفۀ اموی، سپاهی مرکب از 000‘4 مرد جنگی به فرماندهی عبدالملک بن محمدبن عطیۀ سعدی به جنگ آنان گسیل داشت. ابوحمزه به مقابله برخاست و 600 تن را با فرماندهی بلج بن عقبه به نبرد با امویان فرستاد (جمادیالاول 130 ق / ژانویه 748 م). دو سپاه در وادیالقُری درگیر شدند و اباضیان شکست خوردند (مسعودی، 3 / 242؛ ابوالفرج، 23 / 244-246؛ ابن اثیر، 5 / 291). ابوحمزه با شنیدن خبر این شکست عدهای از افراد خود را در مدینه گذاشت و خود به قصد مکّه از مدینه خارج شد (طبری، 7 / 399). در 130 ق نبردی سخت میان امویان و اباضیان در مکه درگرفت. اهل مکه به پشتیبانی امویان برخاستند و سرانجام ابوحمزه و همسرش در «فم الشعب» کشته شدند، و جسد ابوحمزه و سه تن دیگر از سران اباضی در همانجا به دار آویخته شد (طبری، مسعودی، همانجا؛ ابوالفرج، 23 / 247). با رسیدن این خبر به مدینه، مردم بر سر یاران ابوحمزه ریختند و آنان را کشتند (طبری، همانجا).عبداللـه بن یحیی چون از کشته شدن ابوحمزه، سردار بزرگ خود، باخبر شد، فرماندهی اباضیۀ صنعا را خود بر عهده گرفت و برای مقابله با قوای اموی از شهر بیرون آمد. ابن عطیه نیز به قصد ادامه مأموریت خود به سوی صنعا شتافت. در جنگ بزرگی که بین دو طرف روی داد اباضیان شکست خوردند و عبداللـه بن یحیی و بسیاری از یاران او کشته شدند. تنها شمارِ اندکی از سپاهیان اباضی توانستند به حضرموت بگریزند. اینها همه طی یک ماه پس از کشته شدن ابوحمزه رخ داد (طبری، 7 / 400؛ مسعودی، همانجا؛ ابوالفرج، 3 / 254-255). امویان به فرماندهی ابن عطیه حضرموت را محاصره کردند، اما مروان به او فرمان داد که به مکه بازگردد. در راه بازگشت چند تن از خوارج بر سر او ریختند و به قتلش رساندند (ابوالفرج، همانجا).از تمامی قلمرو عبداللـه بن یحیی تنها حضرموت به عقاید اباضی وفادار ماند. مسعودی گوید که در زمان او (سال 332 ق / 944 م) بیشتر مردم آنجا اباضی مذهب بودند و از لحاظ عقاید میان آنان و اباضیان عمان اختلافی نبود (3 / 242). ظاهراً اغلب اباضیان جنوب عربستان پیرو شاخۀ وَهْبیه بودهاند که مهمترین فرقۀ اباضی شمرده میشد. از پیروان شاخۀ طَریفیه و احتمالاً گروهی از فرقه نُکّاری نیز در میان آنان بودهاند (لویکی، همان، 15).اباضیان حضرموت پس از چندی گرفتار اختلافات داخلی شدند و به تدریج به امامت اباضی عمان پیوستند (همان، 9-12).
گرایش مردم عمان به مذهب اباضیه باید از اوایل تشکیل فرقه و گسترش آن آغاز شده باشد. آنچه درباره ارتباط مرکزیت اباضیان در بصره با تیرههایی از قبیله ازد گفتیم، در اینجا نیز میتواند صادق باشد، زیرا شاخه مهمی از تیرۀ ازد، از سدۀ 6 م از داخل عربستان به عمان کوچ کردند و در آنجا سکونت گزیدند و با مجوزی که از شاهان ساسانی داشتند بر این منطقه تسلط یافتند (نک : ﻫ د، ازد).از آغاز حرکت و جنگهای خوارج در زمان امویان، بعضی از رؤسای فرقۀ اباضیه به عمان آمدند و به نشر عقاید خود پرداختند و یاران بسیاری گرد آوردند (دروزه، 9 / 161). انتشار مذهب اباضی به خصوص در میان ازدیان عمان باید گسترده و اعتقاد به آن باید نسبتاً محکم بوده باشد، زیرا نخستین امام شناخته شده اباضی آنجا جُلَندی بن مسعود از اینان بود و او بود که با پشتیبانی قبیله نیرومند خود توانست موفقیتهای شایانی به دست آورد ــ چنانکه خواهد آمد. قدرت حاکم بهطور سنتی از آنِ قبیلۀ ازد بوده است و امامان نیز اغلب از همین طایفه برگزیده میشدند. خاندان سلطنتی کنونی عمان هم که اباضی مذهبند، از همین قبیلهاند.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید