زری بافی
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 25 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/246868/زری-بافی
چهارشنبه 3 اردیبهشت 1404
چاپ شده
4
در دستگاه حکومت صفوی، الیاف طلای مورد استفاده در پارچههای زربفت را با دستگاه نقدهسازی طلا تهیه میکردند؛ و برای بافتن زربفت بسیار زرین و سنگین، طلای اعلای صدده و برای اعلای اعلا صدپانزده تهیه میکردند (میرزاسمیعا، 22). تئوفیل کشیش دربارۀ فرایند تولید ورقههای طلا برای استفاده در پارچۀ زربفت مینویسد: طلا و نقره را با زحمت بسیار آنقدر میکوبند تا ورقههای نازکی به دست آید و بتوان آنها را به دور نخ پیچید و برای تزیین منسوجات زری به کار برد (نک : بهشتیپور، 1/ 174- 175). البته، در آن زمان تقلب هم رواج داشت، چنانکه آمده است: نساجان برای اینکه پارچههای زربفت کمبها فراهم نمایند، ورقههای کاغذ آبطلا دادهشده را به جای مفتول به دور نخها میپیچیدند و در منسوجات به کار میبردند. این پارچهها ابتدا درخشندگی و ظاهر آراستهای داشتند، ولی نقش آنها به مرور زمان محو میشد (همانجا).در دورۀ صفوی، بافتههای هر محل ویژگیهای خاص خود را داشت، چنانکه زریهای طرح محرابی بیشتر در یزد، و زریهای گلبوتهدار با نقوش انسانی بیشتر در اصفهان تولید میشد (نک : روحفر، هنر ... ، 24، نگاهی بر، 43). به طور کلی، نقوش و موضوعات تزیینی پارچههای زری دورۀ صفوی را به چند گروه میتوان طبقهبندی کرد: نقوش انسانی، جانوری، اساطیری، گیاهی، هندسی، اسلیمی، بتهجقه، طرح محراب، و خط، شامل نسخ، ثلث، نستعلیق، کوفی، و نیز لچک و ترنج (همو، «نگاهی به ... »، 75)؛ همچنین موضوعات و مناظر برگرفته از داستانهای رزمی و بزمی ایران مانند شاهنامه و آثار نظامی، مانند تصاویر لیلی و مجنون، و گاهی تصاویر امرای ایرانیِ در حال شکار نیز در آنها به کار میرفت (بهشتیپور، 1/ 166-167). پارچههای زربفت با همۀ تنوع و گوناگونی نقوش، از نظر شیوۀ نقشاندازی تابع دو مکتب هنریاند: سبک اول به رهبری غیاثالدین علی نقشبند کاشانی است که بیشتر در شهر یزد بافته میشد. ویژگی این سبک استفاده از طرحهای کوچکی است که در یک طرح کلی با یکدیگر هماهنگی دارند. نمونۀ این سبک زریهایی است با نقوش گل و گیاه که اطراف آن را نقش هلالی و طاق محراب احاطه میکند. غیاثالدین از طراحان و بافندگان کارگاههای زریبافی شاه عباس در اصفهان بود و معروف است که او پارچۀ زربفت مشجری برای شاه عباس بافت و در حاشیۀ آن یک رباعی که اثر خودش بود، نقش کرد: ای شاه سپهرقدر خورشیدلقا/ خواهم ز بقا به قد عمر تو قبا / / این تحفه به نزد چون تویی عیب من است/ خواهم که بپوشی ز کرم عیب مرا (روحفر، نگاهی بر، 42-43). وی پس از مدتی به زادگاه خود کاشان رفت و این هنر را در آنجا رونق بخشید (نک : همان، 40). از دیگر زریبافان پیرو غیاثالدین، فرزندان وی به نامهای عبدالله، معز، حسین و یحیى بودند (نک : همان، 43).مکتب دوم، مکتب رضا عباسی، نقاش معروف این دوره است که در واقع پیروی از همان اسلوب و شیوههای نقاشی مکتب اصفهان است. ازجملۀ مشخصات این مکتب رنگهای روشن و مختصر، چهرههای پرملاحت و چشمهای خمار، و بهکارگیری موضوعات شاعرانه و داستانهای رزمی و عاشقانۀ مقتبس از داستانهای ایرانی، مانند لیلی و مجنون است که بهعنوان نقوش تزیینی بسیار مرسوم شد (همو، «نگاهی به»، همانجا). از بافندگان معروف سبک رضا عباسی، محمدخان، علی و اسماعیل کاشانی، معین اهل کاشان، و آقا محمود و مغیث اهل اصفهان بودند (همو، نگاهی بر، همانجا).رستمالحکما از غلامان زربفتپوش دورۀ زند یاد میکند (ص 382). در دورۀ قاجار، پارچۀ زربفت از ملزومات همیشگی صندوقخانۀ شاهی بوده است (مستوفی، 1/ 546). در اوایل این دوره، استفاده از زربفتهای کشمیر بیشتر برای پوشاک شاه و نجیبزادگان متداول گردید. ردای این دوره زربفت ابریشمی و آبی تیره با طرح بوتۀ بزرگ و لبهای سهگوش بود که از یقه به سمت حاشیه کشیده میشد (برآبادی، 42). در زمان ناصرالدین شاه، به هنگام مراسم سلام نوروزی، در بالای تخت، مسندی از زربفت هندی میگستردند (معیرالممالک،54) و پارچههای زربفت ازجمله هدایایی بود که در آن مراسم معمولاً به شاه و شاهزادگان هدیه میشد (دروویل، 135). به گفتۀ دروویل، پادشاه در روز عید برای فرزندان خود و اشخاصی که خدماتشان مورد رضایت او بود، لباس افتخار که معمولاً قبای زربفت یا نقرهبافت بود، میفرستاد که بر حسب اهمیت آنهایی که آن را دریافت میکردند، ارزش بیشتر یا کمتری داشت (ص 136). در مراسم عید قربان (ه م) در دربار ناصرالدین شاه، رقاصان با لباس چهلبند ــ جامۀ زربفتی که به سبک لباس رقاصان اسپانیایی میدوختند و دامنش دارای طبقات چندی از اطلس و مخمل و تافته و جز اینها بود و دور آن رشتههای گلابتـون قـرار میدادنـد ــ بـه رقص و پـایکوبی میپـرداختند (معیرالممالک، 61). در این زمان، پارچۀ زربفت از اجزاء جهیزیۀ عروسان شاه نیز بوده است (مستوفی، 1/ 509). در عهد ناصرالدین شاه، زریهای بافتهشده در اصفهان بسیار مرغوب بود و شباهت بسیاری به زری گجرات هند داشت و برای تمایز میان این زری و زری گجرات، آن را زری ناصری مینامیدند؛ برای ختنهسوران بزرگزادگان، لباسی ویژه از این پارچه تهیه میکردند. زمینۀ این پارچه ابریشمی مات بود و در میان، خانههای ششضلعی و گلهای زری داشت و رنگ آن گلی و زمینۀ آن براق و به نوعی شیکترین پارچۀ معمول زمان بود که به آن زری ناصری گلی میگفتند (همو، 1/ 280-281). در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه، خانمها معمولاً نیمتنه و چادرنماز کمری را از زری، مخمل، ترمۀ کشمیری و اطلس مادام میدوختند (ذکاء، 29). مستوفی در بخشی از شرح زندگانی من از لباس زری بهعنوان لباس بچهها یاد کرده است (1/ 603). در نمایشهای تعزیه در دوران قاجار، یزید میبایست عمامۀ سرخ زربفت به سر میداشت (همو، 1/ 420).در زمان ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه قاجار، حاج محمدحسن امینالضرب که از تجار معروف زمان بود، با داشتن سمت نمایندگی کمپانی چلوار قوزی (کوزی) انگلستان، بافت پارچههای زری بدلی را به کارخانجات فرانسه سفارش میداد (بامداد، 3/ 348- 349). در اواخر این دوره، هنر زریبافی رو به انحطاط گذاشت تا آنکه پس از تشکیل مدرسۀ صنایع مستظرفه، هنرمندان این فن از گوشهوکنار ایران، بهویژه کاشان، در آنجا مشغول به فعالیت شدند (بهنام، 17). زریهای گلدار کاشان از صنایع ظریفۀ این زمان است (نک : نراقی، 220).برخی سیاحان در سفرنامههای خود دربارۀ ایران به پارچههای زربفت ایرانی و انواع و اقسام محصولات و مصارف این پارچهها اشاره کردهاند؛ شاردن در شرح مفصلی از پارچههای زربفت دورۀ صفوی ایران مینویسد: ایرانیان «بروکار» را زرباف میگویند. بعضی از این پارچهها ساده و گوناگون، و برخی دیگر دولا ست که آن را دورویه مینامند، یعنی دارای دورو، زیرا اینها پشتورو ندارند (4/ 357). به گفتۀ وی، در ایران منسوجات زربفت ارزش بسیاری دارند و در تمام دنیا، منسوجی بدین گرانبهایی بافته نمیشود. در کارخانههای زریبافی ایران، برای بافت یک قطعه، 5 تا 6 تن همزمان کار میکنند. با وجود قیمت بالا و باورنکردنی این زربفت، کارگران بافنده مزد اندکی دریافت میکنند (همو، 4/ 357- 358). از محصولات کارگاههای زریبافی پردۀ پنجره است که مصرف آن رایج، و از اسباب معمول و مورد استفادۀ خانههای ایرانیان است. افزون بر آن، پارچۀ زری در نازبالشها نیز به کار میرود (همو، 4/ 358). مخمل زربافت از دیگر محصولات کارخانههای زریبافی است. این منسوجات نفیس هرگز کهنه نمیشوند و زر و سیم بهکار رفته در تاروپود این پارچهها تا هنگامی که پارچه دوام دارد، همچنان رنگشان ثابت است؛ در صورت بهکار بردن نقره، تیره میشود، اما از میان نمیرود (همو، 4/ 358- 359). به گفتۀ شاردن، اساس ثروت و زندگی مردم کاشان از صنایع نساجی و ابریشمبافی و تهیۀ قطعات زربفت و نقرهبافت است (3/ 85) و در هیچیک از شهرهای ایران، منسوجات و قطعات زربفت و نقرهبافت و زریهای ساده و گلدار و ابریشمی بیشتر از کاشان و حومۀ آن تهیه نمیشود (3/ 85-86). پیترو دلا واله در دیدار از کاشان مینویسد: در این شهر، زریهایی مخصوص شال میبافند که بر کمر بسته میشود. این پارچهها کمعرض و طویل است و طرحی راهراه و مخلوط با زری دارد. پارچۀ دیگری که در این شهر بافته میشود، زرباف یا ملکزربافت است که در آن طلا و نقره را با ابریشم مخلوط میکنند. معمولاً در ایران، این پارچههای ابریشم و الیاف طلا را فقط برای لباس خانمها، روبالشی و پشتدری و دیگر اثاث اتاقها میبافند (1/ 578). ایرانیان در جشنهای زمستان، لباسی از پارچۀ ابریشمی زربفت که همیشه با آستری از پوست است، به تن میکنند (همو، 1/ 581). به گفتۀ آدام الئاریوس، هر قواره از پارچههای زربفت بیش از 10 یا 12 ساعد درازا ندارد و برای دوخت یک دست لباس ایرانی کفایت میکند (ص 279). تاورنیه مینویسد: پوشش سر ایرانیان دستاری از ابریشم زربفت است. شال دستار شاه و بزرگان قیمتهایی بالا دارند و آنهایی که زرشان بیشتر و ابریشمشان کمتر است، معمولاً بسیار سنگین میشوند. به گزارش وی، کاربرد پارچۀ زربفت معمولاً برای قشر سلطنتی و بزرگان بوده، اما برخی طبقات عامه نیز از پارچۀ زری استفاده میکردند (ص 624). نقل است که یکی از خادمان شاه عباس جوراب زربفت به پا داشت و از آنجا که وی معتقد بود هرکس بایستی با اندازۀ رتبه و مقام خود لباس بپوشد، دستور داد آن نوکر را به شدت تنبیه کنند (همو، 625). جملی کارری مینویسد: شاه سلیمان صفوی در نخستین دیدار با سفیران، خلعتی زربافت به آنها هدیه میداد (ص 119). همچنین وی در مشاهدات خود، از پارچههای زربفت برای تهیۀ روپوش گور بزرگان (همو، 55-56)، روپوش فیلهای نگهبان ورودی کاخ عالیقاپو (همو، 118)، عمامههای حریر (همو، 134)، جورابها (همو، 135) و سفرهها (همو، 166) نام میبرد. در مشاهدات کارلا سرنا، پارچۀ لباس زنها معمولاً از زری مزین به دستدوزیهای عالی و خیرهکننده است (ص 75)؛ چنانکه لیدی شیل، مادر ناصرالدین شاه را با شلیتهای زربفت مزین به مرواریددوزی مشاهده کرده است (ص 73). به گفتۀ سیلوا ای فیگروا، زنهای روسپی در شهر شیراز، در روزهای عزاداری محرم، پارچۀ نازک ابریشمی زربفتی بر سر و صورت و سینۀ خود میاندازند و برای نیازمندان صدقه جمعآوری میکنند (ص 313). سفرنامهنویسان ونیزی از جبههای زربفتی با آستر ابریشمی نام میبرند که از محصولات شهر یزد است (باربارو، 76). به گفتۀ باربارو، گهوارههای کودکان اعیان و اشراف به تناسب جاه و مقام والدین آنها، پوشیده از حریرهای زربفت است (ص 81؛ برای آگاهی از دیگر نمونهها، نک : سفرنامه ... ،36؛ پولاک، 116؛ سانسون، 78، 86).به گزارش کمپفر، در دورۀ صفوی، در بازار قیصریۀ اصفهان، دالانهایی برای فروش پارچه ازجمله زری اختصاص داشت (ص 193-194). اوتر نیز در زمان نادر شاه، به پارچههای زربفت در بازار اصفهان اشاره میکند (ص 84). در پایان سلطنت نادر شاه، پارچهبافی رو به انحطاط گذاشت و تنها پارچۀ زربفت در یزد بافته میشد که برای تهیۀ کلیجۀ زنان مورد استفاده قرار میگرفت (غیبی، 537).میرزا حسین تحویلدار فهرستی از صنایع دورۀ قاجار ارائه کرده و شرح داده است که در این زمان، پیشهورانی که سیمهای نقره و طلا تهیه میکردند (سیمکش و زرکش)، اندک بودند و بافندگان پارچههای طلا (زریباف) به کلی ورشکسته شدند و صنعت آن متروک گردید (ص 97؛ نیز نک : فلور، 21). در اصفهان دورۀ قاجار، جماعت زرکش ارتباط مستقیم با جماعت زریباف داشتند؛ «زمانی که زریباف عظم داشت، زرکش هم با منزلت بود. هنر زرکشی از صنعتهای خوب اصفهان است، دستگاهِ باحکمت و اسبابِ دقیق دارد. دقت را در قدیم به جایی رسانده بودند که از یک مثقال طلا، 200‘1 ذرع نخ گلابتون درست میکردند» (تحویلدار، همانجا؛ نیز نک : فلور، 252). در جغرافیای اصفهان، به جماعت زریباف، پارچههای مرغوب و لباسهای زرین و رنگین و خلعت سلاطین اصفهان که از پارچۀ زری تهیه میگردید، اشاره شده است. نقاشیهایی نیز از عهد شاه عباس باقی مانده که در آن، تصاویری از پارچهها مشهود است که آنچنان ماهرانه بافته شده است که نقاشان در طراحی، و بافندگان در بافتن آن عاجزند (تحویلدار، همانجا؛ نیز نک : جمالزاده، 80).از کاربردهای عمدۀ پارچۀ زری، تهیۀ پوشاک بوده است. به گفتۀ مونسالدوله، در تهران دورۀ قاجار، برای اینکه آرایش سر خوب نمایان باشد، زنها عرقچین به سر میگذاشتند. این عرقچینها معمولاً از پارچههای زری بود. پس از آن، چارقد که به جای عرقچین و کلاه زنانۀ زمان فتحعلی شاه مد شده بود، نیز از زری اصل که از بنارس میآوردند و با رشتههای نقره و طلا به آن گلوبوته بافته بودند، تهیه میشد. زمانی که چارقد زری بنارس کهنه میشد، آن را میسوزاندند و چندین مثقال طلا و نقره از آن به دست میآوردند (ص 105؛ نیز نک : کتیرایی،360-361). جنس پارچۀ لباس زنان در تهران قدیم، معمولاً از زری بود که با دستدوزی زینت میدادند (نجمی، 323) و معمولاً پیراهنهای کوتاه و چیندار از پارچههای زربافت به تن میکردند (نک : تمیمداری، 313). در ایل میلان، شرق ماکو و غرب چالدران، پیراهن زنانْ کیراس یا گیراس نام دارد و از جنس زربفت ابریشمی است که دو یا 3 تا از این پیراهنها را همزمان میپوشند (اندروز، 316). در میبد، لچک نیمکلاهی کوچک از جنس زری، ابریشمی یا مخمل است که زنان برای پوشش پیشانی و دو گوش بر سر میگذارند (جانباللٰهی، 120). در کاشان، زنانِ علما، عمال دولتی و تجار در بیرون از خانه، ارخالق زری محرمات سلطانی و زری قالبی به تن میکردند (ضرابی، 180). در گذشته، در یزد، کلاهک یا لچک زنان زردشتی بیشتر از پارچۀ زری بود (رمضانخانی، 277). کیسههایی که بهعنوان کیف پول در تهران سدۀ 13 ق استفاده میشد، معمولاً از جنس زری و پارچۀ سوزندوزیشده بود و ازجملۀ هدایایی بود که زنان و دختران برای دوستداران خود میدوختند (شهری، 3/ 95، حاشیۀ 75). مردان سرشناس قشقایی، مخصوصاً خانهای بزرگ برای رفتن به شهر، بالاپوشهای زربفت بلند به تن میکردند (بک، 349-350). در گذشته، در ابیانه، پارچههای تولیدشده در کارگاه پارچهبافی زری در محلۀ «هِـرشوگاه» با نقش گلوبوتۀ مرغی بود و از آن برای دوختن قبا و نیمتنههایی که اربابان میپوشیدند، استفاده میشد. به این پارچۀ زربافت، پارچۀ نیمتنهای نیز میگفتند که در خانههای گبری بافته میشده است (نظری، 341). زنان طبقات اربابی نیز کلاه یا عرقچین خود را از پارچههای زری میدوختند (همو، 327) و پارچۀ زربافت مزین به سکه مانند لباس پولکدوزیشده را بهعنوان نذر به تن علم و یا نخل میپوشاندند (همو، 348- 349).از دیگر کاربردهای پارچۀ زری، در جشنها و مراسم عروسی بوده است. تهرانیها در رختدان (صندوق مخمل) جهیزیۀ دختران، بقچۀ زری میگذاشتند (کتیرایی، 192-193)؛ در مراسم عقد نیز روی طبقها، پارچههای زری میکشیدند (شهری، 3/ 71) و طاقچههای اتاق حجله را با زری میپوشاندند؛ همچنین رویۀ متکاها را از زری میدوختند، و روی زین اسب عروس پارچۀ زری میانداختند (کتیرایی،200، 211). در تهران قدیم پس از پرداخت شیربها، انواع پوشاک مثل کفش، چارقد و یک طاقه تنبان زری برای عروس میفرستادند (همو، 402). در شب عروسی، به هنگام نواختن تنبک، ترانههایی میخواندند که در آن، عروس با عنوان «چادرزری» وصف میشد: «آمدیم، شاد آمدیم، حور و پری را ببریم، چادر زری را ببریم» (همانجا). نیز، در سیسمونی (ه م) که برای نوزاد فرستاده میشد، معمولاً روی گهواره و رختخواب را از زری تهیه میکردند (همو، 37). در سمنان، برای مراسم پس از حمام عروس، پوشاک خاصی را تهیه میکردند که برخی از آنها از پارچۀ زری دوخته شده بود، مثل جلیقه و دامن زری که آن را روی شلیته میپوشیدند (احمدپناهی، 251-252). در شیراز، ازجملۀ خریدهای عروس، پارچهای برای دوخت یل (لباسی شبیه کت) بود که از مخمل و یا پارچۀ براق زری انتخاب میشد (همایونی، 70-71). لباس عروس در میبد در قدیم، قوارهای از جنس زری بود (جانباللٰهی، 125). پارچههای زری از اجزاء جهیزیۀ دختران ابیانه بود (نظری، 227). در این شهر، لباس زنان در جشنها و مراسم عروسی معمولاً پیراهنهایی از جنس زری و به رنگهای شاد و روشن مثل قرمز، زرد و سبز بود (همو، 330). در مراسم ختنهسوران (ه م) در تویسرکان، برای کودک رختخوابی از مخمل، اطلس و زربفت پهن میکردند (مرادی، 1/ 88). در مراسم خواهرخواندگی (ه م)، کسی که میخواست خواهرخوانده شود، میبایست خلعتی از زربافت مرواریددوزی (لؤلؤ زربفت) به زن دلال یا میانجی که اصطلاحاً به آن پاسبز میگفتند، میداد (آقاجمال، 37- 38).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید