زری بافی
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 25 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/246868/زری-بافی
سه شنبه 2 اردیبهشت 1404
چاپ شده
4
زَریبافی، گونهای پارچهبافی با الیاف ابریشمی با روکش طلا یا نقره که در اصطلاح به این الیاف گلابتون میگویند. محصول زریبافی را زری، زربفت (روحفر، نگاهی بر ... ،40)، زربافته ( آنندراج، ذیل واژه)، یا زرتاری (نفیسی، علیاکبر، ذیل واژه) مینامند. فردوسی نیز در شاهنامه، از دیبای زربفت یاد میکند: چهل را ز دیبای زربفتبون/ کشیده زبرجد به زر اندرون (7/ 271)، و همچنین: ز دیبای زربفت کردش کفن/ خروشان برو نامدار انجمن (همو، 5/ 424).از آنجا که در زریبافی، الیاف گرانقیمت و باارزشی چون ابریشم با روکش طلا به کار میرفته، از دیرباز در انحصار پادشاهان و ثروتمندان بوده است تا هرچه بیشتر بر شکوه، قدرت و تجمل خویش بیفزایند؛ ازاینرو، کارگاههای زریبافی در دربار شاهان ایران از گذشتههای بسیار دور فعال بوده است. در دورۀ هخامنشی (559-330 قم)، در میان تنپوشهای ابریشمین گاهی تاروپودهایی از طلا و نقره دیده شده است (غیبی، 143). نمونهای از پارچۀ زریبافی این دوره در قصر خشایارشا در تختجمشید به دست آمده که طرح فروهر روی آن گلدوزی شده، و متعلق به سدۀ 5 قم است (بهشتیپور، 1/ 59). در نقشبرجستۀ تالار آپادانا که نشاندهندۀ نمایندگان 23 ملت تابع شاهنشاهی در مراسم تشریفات نوروز به همراه هدایایی برای شاهنشاه است، بابلیها پارچههای زربفت، و نمایندگان مردم کاپادوکیه و فریگیا طاقههای زری برای شاهنشاه ایران به ارمغان آوردهاند ( گیرشمن، هنر ایران < در دوران ماد ... > ، 157). در این دوره، زری هم برای جامه و هم برای سراپرده به کار میرفته است که نمونۀ آن سراپردههای زری ایرانی آویختهشده در تالار بطلمیوس دوم بوده است و در پارچههای جل اسبها نیز نخهای زرین به کار رفته است (بهشتیپور، 1/ 72)؛ همچنین نقل است که اسکندر مقدونی زری ایرانی به تن میکرده است (نک : همو، 1/ 69-70).در دورۀ اشکانیان (ح 250 ق م ـ ح 226 م)، ابریشم خام چین یکی از ارقام واردات ایران برای مصارف زریبافی و دیگر منسوجات گرانبها بوده است (نراقی، 185). در این دوره خانهها و ایوانها به جای نقاشی، با پارچههای زری یراقدار پوشیده میشده که این نقوش زرین درخشش خاصی داشته است (نک : ریاضی، 25-26). در سدۀ 3 و 4 م، با ورود بافندگان اسیر سوریایی به ایران و تکامل ابزارها و دستگاهها، پارچههای ابریشمی نیز چون زری بافته شد (پیگولوسکایا، 340) و زری ایرانی را به دیگر نقاط روم صادر کردند (نک : بهشتیپور، 1/ 106).در عصر ساسانی (ح 226-652 م)، صنعت زریبافی ایران رواجی کامل یافت و رونق و ترقی بسیاری داشت (نراقی، همانجا). کهنترین سند زریبافی در این دوره، نخستین نقاشی دیواری در شوش و در شهر باستانی دورا اروپوس در سوریه (صالحیۀ کنونی) است، که مربوط به دورۀ شاپور اول (نیمۀ اول سدۀ 4 م) است و در آن لباس سوارکار با نخهای زرین بافته شده، و دارای نقوش شبکهای لوزیشکل و کاملاً هندسی است (گیرشمن، هنر ایران < در دوران پارتی ... > ، 183، 226). مسعودی در مروج الذهب، به حملۀ شاپور دوم به سرزمین روم و آوردن شماری اسیر اشاره میکند که در شوش، شوشتر و دیگر شهرهای خوزستان اقامت داده شدند و گونههای تازهای از بافت پارچههای دیبا و ابریشم و زری را رواج دادند (1/ 254؛ هوار، 162). به گزارش پیگولوسکایا، پوسی، هنرمند و بافندۀ رومی، ریاست کارگاهی وابسته به کاخ شاپور را بر عهده داشت و تبحر و تخصص او بافتن زری و ابریشم زربفت بود (ص 337- 338). افزون بر آن، در این دوره، روستاییان سهم بسزایی در صنعت پارچهبافی و تولید محصولات نفیس مثل پارچههای زربفت دیبای کلفت داشتند (انصافپور، 448).در زمان ساسانیان، منسوجات بینظیری از پارچههای ابریشمی که با تارهای زر و سیم بافته میشد، در اروپا خریدار داشت که در مقابر سلاطین آن عصر اروپا پیدا شده است (ویلسن، 13). شیرویه، پادشاه ساسانی، جامه و شلواری زربفت در بر داشت و در مواقع رسمی، به بالشی از زری تکیه میداد. جامههای خسروپرویز از زربفت مرصع به یاقوت و مروارید بود که از جملۀ اشیاء بهتاراجرفته از ایوان خسرو به شمار میآید (نفیسی، سعید، 96-97، 170-171، 198؛ بهشتیپور، 1/ 109)؛ همچنین هرمز چهارم را با شلواری زربفت معرفی کردهاند (نک : همو، 1/ 113). بلعمی نیز جامههای زربفت کسرى را از دیگر غنایمی میشمارد که در کاخ تیسفون به دست تازیان افتاد (نک : نفیسی، سعید، همانجا).نقوش برجستۀ طاق بستان از دیگر شواهد کاربرد پارچۀ زری در جامههای زربفت سلاطین است (بهنام،16). پارچههای زربافت دورۀ ساسانی در زمان خود بسیار مشهور و مورد تقلید دیگر کشورها قرار گرفته بود. در موزههای بزرگ جهان، تکههایی از این نوع پارچههای زربفت نگهداری میشود (بهشتیپور، 1/ 106)؛ برای نمونه، یکی از زریهای ایرانی دورۀ ساسانی در قبری نزدیک بیبی شهربانو یافت شد که به تکههای متعدد تقسیم، و به موزههای مختلف جهان فرستاده شد (بهنام، همانجا). از دیگر محصولات زریبافی دورۀ ساسانی بالشی ابریشمی است که در موزۀ واتیکان نگهداری میشود و نقوش بزرگ برجسته یا زربفت با موضوع شکار و زمینۀ ارغوانی دارد (گیرشمن، همان، 235). اینگونه پارچهبافی به حدی ترقی کرده بود که محصولات آن از صادرات بزرگ ایران بود (پیرنیا، 250) و در اروپا خریدار داشت و آثار آن در آرامگاه پادشاهان آن عصر در اروپا یافت شده است (ویلسن، همانجا). مراکز بافت پارچه در زمان ساسانیان در شوش، شوشتر، جندیشاپور و شهرهای خاوری خراسان بود (وولف، 158). ازجمله نقوش پارچههای زربفت این دوره، گل، مرغ، حیوانات خیالی، پیچک، شیر بالدار شبیه اژدها (بهنام، 17) و نیز دایرههایی است که در میان آنها مرغان و دیگر حیوانات، پر طاووس، پنجۀ شیر و یا خروس ترسیم شده است. بهویژه نقش خروس که به گمان مردم با آواز خود، شیاطین و جنها را از خانهها میگریزاند (نک : نراقی، 186؛ نیز نک : ه د، خروس).اندازۀ درفش کاویانی ساسانیان حدوداً 4 × 6 متر، و شامل جدول سحری با 100 خانه بود که در هر خانه، عددی مینوشتند و آنها را با زر میبافتند؛ این خانهها را وضع آسمان و رصد میدانستند که ظاهراً صورتی فلکی یا شکلی از ستارهای را روی درفش نقش کرده بودند و به همین سبب آن را اختر کاویان هم میگفتند. این درفش از پارچۀ رنگارنگ یا آتشیرنگ زربفت بوده است که با گوهرهای مختلف از یاقوت، مروارید و جز آن گوهرنشان کرده بودند و هر پادشاهی بر زینت آن میافزوده است. این درفش در واقع طلسمی برای پیروزی در جنگ بوده است (ابنخلدون، 2/ 1050؛ نیز نک : بهشتیپور، 1/ 111). به گفتۀ مقدسی، این درفش در آغاز از پوست بزغاله یا از چرم شیر بود و سپس ایرانیان آن را با زر و پارچۀ زربفت آراستند (3/ 123).در دوران اسلامی، نگاشتن نامها یا نشانهای ویژه در پارچهبافی از دیبا، پرنیان یا ابریشم نزد مسلمانان بسیار مقبول واقع شد و در دوران امویان و عباسیان، ازجمله کارهای بافضیلت و منقبت به شمار میرفت و در کاخها، مکانی به نام طرازخانه را به این نوع بافتهها اختصاص داده بودند (ابنخلدون، 1/ 510). نگارجامه یا طراز از دیگر نقوش زریبافی است که در مقدمۀ ابنخلدون به آن اشاره شده است. پارچههای طراحیشده برای دوخت نگارجامه از جنس ابریشم بود و هنگام بافتن پارچه، نامها و نشانهای ویژۀ پادشاه و سلاطین را در تاروپود آن و با رشتههای زر به کار میبردند؛ چنانکه پارچههای شاهانه بهسبب این نگارجامهها نشاندار میشدند. این نوع پارچه افزون بر استفادۀ شاه و اطرافیانش، هدیهای باارزش از طرف پادشاه به کسانی بود که در یکی از پایگاههای مرتبط با شاه گماشته میشدند. پادشاهان غیرعربِ پیش از اسلام اینگونه نگارجامه را با نقوش انسانی مثل اشکال و چهرههای پادشاهان میآراستند و پادشاهان دورۀ اسلامی نامهای خود را با کلماتی همچون فال نیک و درود و دعا مینوشتند (همانجا). در دوران خلفای عباسی، پوشیدن لباسهای زربفت متداول شد (چیتساز، 79) و جنس لباس خلیفه از ابریشم و زربفت بود (همو، 80). در دورۀ صفاریان (247-393 ق/ 861-1003 م) و سامانیان (ح 261- 389 ق/ 875- 999 م)، از حریر زربفت مرصع برای خود جامه میدوختند (همو، 117- 119). در دورۀ آل بویه (320- 448 ق/ 932-1056 م)، اگر مرده از بزرگان بود، وی را در ابریشم و زری و پارچههای نشاندار و گلدوزیشده میگذاشتند (همو، 161). به پارچۀ زربفتی متعلق به عهد عضدالدولۀ دیلمی (سدۀ 4 ق)، روی ضریح حضرت امام رضا (ع) اشاره شده و آمده است که حدود 800 سال از عمر این پارچه میگذرد (نک : روحفر، نگاهی بر، 41).در دورۀ غزنوی (351- ح 583/ 962-1187 م) و خوارزمشاهی (470- 628 ق/ 1077-1231 م)، غلامان شاهی قباهایی از سقلاطون بغدادی و اصفهانی، و دیبای شوشتری که زربفت بود، میپوشیدند که رنگ این قباها آبی تیره یا کبود، جگری و گاه نیز سبز بود (چیتساز، 259-260).به گفتۀ برخی از پژوهشگران، در شهرهای ایران، زربفت به مقدار بسیار برای صدور در نیشابور، اصفهان و شوشتر، و منسوجات ابریشمی با نقوش سیم و زر در شیراز، ری، اصفهان، فسا و بسیاری از شهرهای خوزستان، فارس و خراسان تهیه میشده است (پیگولوسکایا و دیگران، 1/ 265). برای نمونه در هریک از شهرهای فارس، پارچههای زربفت خاصی برای مصرف شخص شاه بافته میشد و روی آن پارچهها، نام و طغرای شاه را قلابدوزی میکردند. بهترین این نوع پارچهها از توّج فارس صادر میگردید. فسا در بافت انواع زریهایی که نام پادشاه به رنگ آبی و سبز، مانند پر طاووس (لسترنج، 315) بر آن بود و نیز بافت طراز زربفت چندرنگ شهرت داشت که به گفتۀ ابنحوقل، در دیگر نواحی دنیا همانند آن وجود نداشته است (ص 65-66، 77). در همانجا ممتازترین پارچههای ابریشمی زربفت ایران به نام «وشی» بافته میشد که در نوع خود بینظیر بود (مقدسی، 353) کازرون نیز در بافت پارچههایی شبیه زری مصری که به آن دبیقی میگفتند، زبانزد بود (لسترنج، همانجا؛ بهشتیپور، 1/ 107، حاشیۀ 1)؛ شوشتر در بافت زری معروفی به نام دیبا (لسترنج، 265)، و نیشابور در بافت پارچههای زربفت خاص و زربفت مخلوط با نخ (همو،456) مشهور بودند. در آمل نیز زربفتهای گوناگون تهیه میشد (نک : چیتساز، 175).زریهای ایران به عربستان و کشورهای کرانۀ دریای مدیترانه (بحر الروم) نیز حمل میشد (پیگولوسکایا و دیگران، 1/ 268). در حدود سالهای 581 ق به بعد، کیش از مراکز مهم بازرگانی به شمار میرفت و تجار و کسبۀ یمن، بینالنهرین و ایران انواع و اقسام پارچههای ابریشمی و زری را به این ناحیه میآوردند، و ساکنان جزیره از دستمزد کار پادویی این اجناس کسب درآمد میکردند (نک : سایکس، 78- 79).بافت پارچههای زری در عهد ایلخانان مغول (654- ح 750 ق/ 1256- 1349 م) بسیار رونق داشت و امرا موظف بودند که هر سال مقداری پارچۀ زری و ابریشم خام را به حضور سران و حکمرانان بفرستند (روحفر، همان،42). در زمان غازان خان، خواجه رشیدالدین معاملۀ زر و سیم را آزاد کرد و مقدار این دو فلز در ممالک ایلخانی رو به افزایش گذاشت، و تولید بافتههای زربفت بیشتر شد (همو، 31). آنها طرازهای خود را نیز از پارچۀ زربفت سفارش میدادند ( لغتنامه ... ، ذیل طراز).ابنبطوطه به نوعی پارچۀ زربفت بسیار مرغوب که در تبریز بافته میشد، اشاره کرده است (ص 42). همچنین وی مینویسد: در شیراز، به دستور ابواسحاق، مردم شهر در ساخت ایوانی نظیر ایوان کسرى شرکت داشتند؛ مردم از روی رقابت و چشموهمچشمی، زنبیلهای بزرگ چرمین برای خاکبرداری ساختند که روی آن را با پارچههای ابریشمی زربفت میآراستند (همو، 202).در دورۀ تیموری (771-916 ق/ 1369-1510 م) نیز پارچۀ زری یکی از کالاهای نفیس محسوب میشد و شهرهای تبریز، هرات و سمرقند (روحفر، همانجا) در تولید آن شهرت داشتند و تولیدات آنها به دیگر نقاط صادر میشد (کلاویخو، 284- 285). دورۀ صفوی (ح 905-1135 ق/ 1499-1723 م) عصر طلایی و شکوفایی صنعت بافندگی ازجمله زریبافی در ایران به شمار میآید. هنر زریبافی در دورۀ صفوی، بهخصوص در زمان شاه عباس، به اوج خود رسید (روحفر، همانجا). شاه عباس علاقۀ ویژهای به صنعت پارچهبافی داشت؛ ازاینرو، تولید پارچههای زربفت را توسعه داد و دستگاههایی همچون دستگاههای پارچهبافی ابریشمی را که در کرمان و یزد بود، برای تهیۀ پارچههای دربار در اصفهان به کار گرفت (ویلسن، 199). این هنر در شهر اصفهان به درجات عالی رسید و کارگاههای معتبر به وجود آمد (بهنام، 16). همچنین زریبافی از صنایع عمدۀ ارمنیان جلفا در این دوره بود (علیبابایی، 57- 58). در این زمان، کاشان مهمترین مرکز پارچهبافی ایران بود (الگروو مکداول، 159) و پارچۀ زری ایران به اروپا صادر میشد (سدیدالسلطنه، 402). زربفتهای ایران در این دوره با بهترین پارچههای دنیا برابری میکرد (نک : بهشتیپور، 1/ 166). مهمترین مراکز تهیۀ پارچههای زربفت در این دوره یزد، کاشان، رشت و اصفهان بوده است (روحفر، همانجا؛ نیز نک : صباغپور، 42؛ بهشتیپور، 1/ 167). پارچههای ابریشمی زربفت دورۀ صفوی بیشتر برای پوشاک شاهزادگان، زنان بزرگان، و پرده و پوشش دیوار اندرونیها و کاخها به کار میرفت (آلمانی، 1/ 636- 638). زنان بزرگزادگان ایرانی در موقع ازدواج، مالک مقداری از این پارچهها میشدند و پس از برگزاری مراسم عروسی، آنها را تا میکردند و در صندوق محفوظ نگه میداشتند و فقط در جشنهای بزرگ و مجلل، آنها را از صندوق بیرون میآوردند و دیوارها و طاقچههای منازل را زینت میدادند و بر شکوه و ابهت جشن میافزودند و پس از آنکه چند روزی چشمان مهمانان را با قشنگی و درخشندگی پارچهها خیره کردند، دوباره آنها را در صندوق میگذاشتند (بهشتیپور، 1/ 175). پارچههای زری بهعنوان هدیه و خلعت (ه م) نیز از طرف پادشاهان صفوی به کسانیکه مورد توجه بودند، داده میشد (نک : همو، 1/ 167). در تذکرة الملوک به پارچههای زربفت بهعنوان پیشکش و هدیه اشاره شده است (میرزاسمیعا، 29). آنها «تاج و هاج» را که از سرپوشها و کلاههای آن زمان بوده است، از زربفت میدوختند و پیشکش میکردند (مینورسکی، 127؛ میرزاسمیعا، 30). از دیگر انواع زریهای بافتهشده در این دوره، زری نوشتهدار بود؛ یعنی پارچۀ ابریشمی و زری را با نوشتهای به خط نستعلیق و نسخ میآراستند. بیشتر اوقات این طرح را برای روپوش گورها یا برای پردههایی که در مقبرهها و یا اماکن متبرکه مورد استفاده بود، میبافتند (نک : غیبی، 477). از نمونههای ممتاز زری نوشتهدار این دوره روپوش ضریح آستان قدس رضوی است که میرنظامالدین کاشانی، از استادان نامی کاشان، آن را در 952 ق بافته است و اکنون در موزۀ آستان قدس نگهداری میشود (نراقی، 221-222).در رستم التواریخ، به خیمههای زربفت اشاره شده است که به هنگام رفتن به شکار برپا میکردند (رستمالحکما، 23)؛ همچنین به جلهای زربفت اسبهای شاه سلطان حسین صفوی، و نازبالشهای زربفت زنان وی اشاره شده است (همو، 73، 76). رسم جامهخانۀ شاه سلطان حسین این بود که با گذشت هر 7 سال، مجموعۀ جامههای شاهی را بسوزانند تا جامههای تازه به جای آنها نشیند؛ بدین سبب تارهای طلای پارچههای زربفت جمعآوری میگردید تا دوباره به کار رود که خود نشانۀ شرایط زمان بود (الگروو مکدوال، 168).آلمانی از دیگر محصولات رایج زریبافی در آن دوره یاد میکند: شالهای زربفت گرانبهایی به طول 3-4 متر، و عرض حدود 70 سانتیمتر با زمینۀ یکسان، که قسمتی از ابتدا و انتهای شال با نقش گلدانهای بزرگ پرگل یا برگ خرما تزیین شده است. این شالها حاشیهای قابمانند نیز از همان بافت و با همان نقوش دارند (1/ 642-643). وی در ادامه مینویسد: در سدۀ 12 ق/ 18 م، بیشتر پارچههای زربافت برای دوخت کلیجههای کوتاه با آستینهای گشاد هلالیشکل به کار میرفت که با شلواری گشاد و پرچین، لباس زنان آن روزگار را تشکیل میداد (1/ 644). بالاپوش یا نیمتنۀ کوتاهی به نام کردی یا کاتبی از دیگر پوشاکهای آن زمان بود که آن را از ماهوت یا اطلس زرتار میدوختند (نک : غیبی، 432). در همین دوره، دستاری به نام دُلبند نیز پوشیده میشد که روی آن پارچۀ ابریشمی زرتار میپیچیدند (همو، 440).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید