اژدها
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
جمعه 29 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/233780/اژدها
سه شنبه 9 اردیبهشت 1404
چاپ شده
2
رستم در 7 خان به شکل دیگری با اژدها روبهرو میشود. اژدها بر سر راه هند (مازندران) در زیرزمین زندگی میکند و رستم ناخواسته به سرزمین او قدم میگذارد. اژدها هنگامی که رستم خفته است، به او حمله میکند، اما رخش رستم را بیدار، و در پیروزی بر اژدها کمک میکند.
پسر رستم، فرامرز نیز به کمک بیژن اژدهایی را میکشد که «مارجوشا» نام دارد و در کوه خارا در هند زندگی میکند. آنان در دو صندوق پنهان شدند، تریاک خوردند و مشک و عبیر به خود زدند، تا از زهر و بوی اژدها در امان باشند. اژدها آن دو را بلعید و آنان از درون اژدها را کشتند. فرامرز چند اژدهای دیگر هم کشته که داستان آنها در فرامرزنامه (ص 92 بب ) آمده است.
پسر سهراب در جستوجوی دختر پادشاه یمنناچار شد اژدهایی را در کوه زهاب بکشد. او تریاک و شیر خورد و به کام اژدها رفت و گلولهای آهنین به دهان او انداخت که اژدها را بیهوش کرد. تیرهایی به چشمان او زد و او را کور کرد و با گرز بر سر او کوفت و او را کشت. آنگاه زینافزار برزو ترک برداشت و او افتاد و بیهوش شد. چون به هوش آمد، خود را در چشمهای شست. مردم این روز را چون سال نو جشن گرفتند ( ایرانیکا، III/ 201).
پسر فرامرز دریافت ابر سیاهی که هر بهار از کوه میآید تا با دختر پادشاه (بیوراسپ) بیامیزد، اژدهایی است. آذربرزین او را با تیر کشت و تن در چشمهای شست (همانجا).
نوادۀ رستم نیز به ههمبن شکل اژدهایی را میکشد (شهریارنامه، 96 بب ).
در شاهنامه گشتاسپ هنگامی که در سرزمین روم ناشناس زندگی میکرد، گرگی را کشت که دارای ویژگیهای اژدها بود؛ سپس اژدهای دیگری را به خواهش سیران و دهرن که هر دو آرزوی ازدواج با دختر قیصر روم را داشتند، کشت (فردوسی، 6/ 26-32).
در خان سوم 7 خان خود، در سفری که برای رها کردن خواهرانش از زندان ارجاسپ می کرد، از همان طریق صندوق اژدهایی را کشت، بیهوش گشت و چون به هوش آمد تن در چشمه شست (فردوسی، 6/ 173-176).
پسر اسفندیار را اژدهایی که ابر سیاه خوانده شده است، در شکارگاه فرو خورد. این داستان را اشاره به شکست ایرانیان در برابر اسکندر شمردهاند (نک : همانجا).
در شاهنامه اسکندر اژدهایی را که بر روی کوهی است، با 5 پوست گاو انباشته از زهر و نفت میکشد (فردوسی، 7/ 71-73). در روایت سریانی داستان اسکندر وسیلۀ کشتن آهک، قیر، سرب و گوگرد است. روایت سریانی با اژدهاکشی دانیال با گلولههایی از قیر، خمیر و مو و نیز با روایت اژدهاکشی شاپور دوم (نک : دنبالۀ مقاله) شباهت دارد. این شباهت را تئودُر نولدکه دریافته است.
از شاهان ساسانی، اردشیر بابکان، شاپور دوم، بهرام گور و نیز بهرام چوبینه، مدعی تاج و تخت در زمان خسروپرویز، اژدهاکشی کردهاند. در کارنامۀ اردشیر بابکان (بخش 7) و شاهنامه (فردوسی، 7/ 150-153)، اردشیر کرمی را میکشد که نگهبانِ مالک خود، هفتواد در دژ کجارن و در کنار دریای پارس است. اردشیر روی و سرب مذاب در دهان اژدها میریزد. شاپور دوم ساسانی ماری را با پوستهای شتر انباشته از کاه و زغال میکشد. بهرام پنجم در سفر هند، اژدهایی را در دریابار کشت و اجازه یافت که با یکی از 3 دختر شاه زناشویی کند (همو، 7/ 424- 429). بهرام چوبینه اژدهایی را در ترکستان کشت که دختر خاقان را بلعیده بود و اگر به درون چشمۀ معینی میرفت و موی خود را تر میکرد، آسیبناپذیر میشد (همو، 9/ 149). اژدهاکشی شاپور دوم به اژدهاکشی دانیال و اسکندر شباهت دارد. از قهرمانان دورۀ اسلامی حضرت علی(ع) را میتوان نام برد که در میان شیعیان به قهرمانان ملی پیوسته است. در داستانهای عامیانهای مثل رستمنامهها، رستم به دست ایشان مسلمان هم میشود؛ بنابراین شگفت نیست که به ایشان هم اژدهاکشی نسبت داده شود (اینگونه مطالب در آثار عامیانۀ دینی مثل حملۀ حیدری و امثال آن دیده میشود).
برعکس ادبیات رسمی، چه باستانی، چه میانه و حتى نو، در ادب عامیانۀفارسی اژدها با آبها و نیز با مهگرفتو خورگرفت ارتباط نزدیکدارد و گمانمیرود به پرستش آب، خورشید و ماه مربوط باشد. اگر نشانههایی از اینگونه مطالب در ادب رسمی مثل آثار نظامی و ویس و رامین فخرالدین اسعد گرگانی باشد، به احتمال قوی اثر ادب عامیانه و نه رسمی است، زیرا در آن سابقهای برای چنین چیزها نمییابیم.در ادب عامیانۀ ایرانی اژدهایی ماه را در طول شبها میبلعد و چیزی از آن باقی نمیگذارد تا آنکه خدای ماه اژدها را میکشد و ماه را اندکاندک آزاد میکند. در روایت دیگر خورشید جای خدای ماه را گرفته، و او ست که اژدها را میکشد و ماه را آزاد میکند. این کار سالی 12 بار اتفاق میافتد. در روایت جدیدتری جای ماه را دختری و جای خورشید را قهرمانیمیگیردکه اژدها را میکشد و دختر را از شکم او بیرون میآورد. بلعیدن ماه و خورشید بهوسیلۀ اژدها، گزارۀ عامیانۀ مهگرفت و خورگرفتاست که در میان عامۀایرانیان رواج داشته، به همینسبب مردم در هنگام مهگرفت یا خورگرفت به بامها میرفتند و تشت میکوفتند تا اژدها را بترسانند و فرار دهند. در افسانههای ایرانی سرزمین اژدها خشک و خالی از هر موجود زندهای است. همسایگی اژدها با چشمه یا دریا و در روایات دیگری وجود زنی در کنار اژدها را میتوان بازماندهای ضعیف از رابطۀ اژدها و آبها گرفت، اما رابطه با دیو خشکی (اپوش، اوستایی: اَپوشه) بیشتر حس میشود تا اژی. در کشتن این اژدها ــ جز دربارۀ آزادی زن ــ هیچ نوعی آزادی و روان شدن آبها یا باریدن ابرها هم دیده نمیشود. پس از کشتن اژدها جشنی برپا میشود که یادآور جشن فریدون پس از دربند کردن اژدهاگ است. آن را با مهرگان و نیز کشتن اژدهاییتوسط مهر مرتبط میدانند( ایرانیکا، III/ 201). باید به یاد آورد که در گرفتاری ضحاک هم دو زن (خواهران جمشید) رها میشوند و از اینرو آزادی زن در افسانه، الزاماً ارتباطی با آب(عامل زایندگی)ندارد. شاید به همین سبب آن زن پساز رهاییناپدید میشود و قهرمان با زنیدیگر ازدواج میکند که صرفاً پاداش پهلوانی او و نه کارکرد ایزدی او ست. در واقع اگر ارتباطی میان اینگونه اژدها و آب/ زن باشد، در قصههای ایرانی و ادبیاتفارسی به کلی رنگ باخته، و به نقش دراماتیک قصه افزوده شده است. روشهای کشتن اژدها نیز گویای تحول است. مثلاً رفتن در شکم اژدها یا خوراندن پوستهای آگنده از چیزهای کشنده کهنتر است، ولی ریختن فلز گداخته در دهان او ارتباط نزدیک با آیین زردشتی دارد که در آن نوعی از پادافره، ریختن فلز گداخته در دهان گناهکار بوده است. نفوذناپذیری پوست اژدها ــ چنانکه در اوستا مدتها طول میکشد تا آتشبر پشتاژدهایشاخدار کارگر افتد ــ و هریکاز دیگر ویژگیهای او،باعثخیالپردازیهایفراوان در انطباق اسطورۀ ایرانیبا اساطیر اقوام دیگر شدهاست. نیز باید به انبوه داستانهایی توجه کرد که در آنها مار یا اژدها نگهبان گنج است و با از میان رفتن آن گنج به دست میآید (چنانکه با کشتن اژدها یا دیو، آبها آزاد میشد). در فرهنگ عامیانۀ ایرانی دو مفهوم گنج و مار ملازم هم شده است و این گنج معمولاً در خرابه است، جای زندگی اژدها آباد نیست و انگارۀ اژدها دور از آبادانی است. در ادبیات و قصههای عامیانۀ ایران اژدها معمولاً در بافتی جادویی ظاهر میشود. او جثهای بسیار بزرگ، نفسی آتشین، دهانی چون کوره که آتش از آن زبانه میکشد، شاخ، یال، دندانهای بزرگ، بدنی پوشیده از فلس و 4 دست و پای دارد و در کنار یا نزدیکی آب زندگی میکند. نیروی جادویی و گاه زبان جادویی دارد. در غار، زیرزمین و امثال آن زندگی میکند و آب را از مردم باز میدارد و نگهبان گنجی است. اغلب آب و گنج دو گونه از یک چیزند. مردم برای دسترسی به آب، شاهزاده، شاهدخت یا کسی دیگر را به اژدها میدهند تا به آب دسترسی پیدا کنند. این دسترسی شکل چهرمانی دارد که اژدهاکشی است. قهرمان، شاه یا نجاتبخش، اژدها را به حیلهای یا در رویارویی با گرز و شمشیر میکشد و شاهزاده یا دختر را که در بدترین وضعیت است، نجات میدهد. گاه اصولاً جنگ با اژدها برای رسیدن به شاهدخت و دنبالۀ ماجرایی عاشقانه است، اما نفس اژدهاکشی چنان بزرگ مینماید که وجوه دیگر قصه را تحتالشعاع قرار میدهد. شکلهای نمادین، تمثیلی و کنایی در این اژدهاکشیها بسیار است و حتى شکل تقدیسی که مثلاً در اژدهاکشی امام اول شیعیان دیده میشود. در برخی از قصههای ایرانی اژدها نرمخو و کمککننده است و غیرمستقیم راه نجات را به مردم نشانمیدهد یا لوازم پیروزی را فراهم میآورد. این کار ممکن است به صورت اشتباه و یا غفلت صورت گیرد (انجوی، مردم و شاهنامه، 362). گونههای دیگر اژدها، مار، شیر، ماهی و گاهی غول است (همو، قصههای ایرانی، 99، 180، مردم و فردوسی،63-66، گل به...،7-23). معمولاً رهایی با ریختنخون اژدها که گاهقهرمان را هم به زهر میآلاید، صورت میگیرد (همان، 147). ورود قهرمانان به شکم اژدها و بیرونآمدن از آن و نیز دیگر قسمتهای این داستانها باعث تأویل و تفسیرهای فراوان نزد روانشناسان، مخصوصاً پیروان فروید شده است. پریان، دیوها و دیگر جادوان نیز در ادب عامیانۀ ایران شکل اژدها یافتهاند (طرسوسی، 1/ 191؛ اسکندرنامه...، 5/ 184 بب ؛ خواجوی کرمانی، 2/ 189 بب ). آثاری از اژدهای شاخدار اوستایی به صورت اژدهای هفتسر باقی مانده است. در ادبیات عرفانی اژدها دارای دو خصلت جداگانه است، گاه دشمن است، چنانکه انسان را از بهشت محروم، و در این کار به شیطان کمک میکند(طبری، 1/ 86 بب )، از درون انسان سر بر میآورد (اژدهای نفس) و آدمی را گمراه میکند (مثلاً نک : مولوی، دفتر سوم، 56-60)، باعث عذاب انسان است (ابوالقاسم حکیم سمرقندی، 83؛ غزالی، 1/ 95) و یا تمثیلوار همان گور است (سنایی، 408- 409) و گاه دوست است، مانند عصای موسى که ماران را میخورد و جادوان را شکست میدهد؛ اما این وجه اژدها ضعیف و استثنایی است، مثل اژدهایی که از یاران ابوسعید ابوالخیر بوده است (محمدبن منور، 199-200).
ابن اسفندیار، محمد، تاریخ طبرستان، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1320ش؛ ابن ندیم، الفهرست؛ ابوالقاسم حکیم سمرقندی، اسحاق، السوادالاعظم، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1348ش؛ اسدی طوسی، علی، گرشاسبنامه، به کوشش حبیب یغمایی، تهران، 1354ش؛ اسکندرنامۀ هفت جلدی، منسوب به منوچهرخان حکیم، تهران، علمی؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، قصههای ایرانی، تهران، 1352ش؛ همو، گل به صنوبر چه کرد، تهران، 1357ش؛ همو، مردم و شاهنامه، تهران، 1354ش؛ برهان قاطع، محمدحسین بن خلف تبریزی، به کوشش محمدمعین، تهران، 1361ش؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، 1369ش؛ بیرونی، ابوریحان، الآثارالباقیة، به کوشش ادوارد زاخاو، لایپزیگ، 1923م؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش قاسم غنی و علیاکبر فیاض، تهران، 1324ش؛ خواجوی کرمانی، سامنامه، به کوشش اردشیر بنشاهی، بمبئی، 1319ق؛ روایت پهلوی، ترجمۀ مهشید میرفخرایی، تهران، 1367ش؛ سنایی، حدیقةالحقیقة، به کوشش مدرس رضوی، تهران، 1359ش؛ شایست ناشایست، ترجمۀ کتایون مزداپور، تهران، 1369ش؛ شکری، گیتی، گویش ساری (مازندرانی)، تهران، 1374ش؛ شهریارنامه، به کوشش غلامحسین بیگدلی، تهران، 1358ش؛ صد در نثر و صد در بندهش، به کوشش ارواد بامانجی، بمبئی، 1909م؛ طبری، تاریخ، به کوشش دخویه، لیدن، 1964م؛ طرسوسی، محمد، دارابنامه، به کوشش ذبیحالله صفا، تهران، 1344ش؛ غزالی، محمد، کیمیای سعادت، به کوشش حسین خدیوجم، تهران، 1361ش؛ فرامرزنامه، به کوشش رستم پوربهرام، بمبئی، 1324ق؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش برتلس، مسکو، 1963م؛ کارنامۀ اردشیر بابکان، بهکوشش محمدجواد مشکور،تهران،1369ش؛ محمدبن منور، اسرارالتوحید، به کوشش ذبیحالله صفا، تهران، 1348ش؛ مولوی، مثنوی معنوی، به کوشش نیکلسن، تهران،1334ش؛ مینوی خرد،ترجمۀ احمد تفضلی،تهران،1354ش؛ وندیداد، ترجمۀ محمدعلی حسنی، حیدرآباد دکن، 1327ش؛ یسنا، به کوشش ابراهیم پورداود، بمبئی، 1312ش؛ یشتها، ترجمۀ ابراهیم پورداود، بمبئی، 1928م؛ نیز:
Benveniste, E., «L’Origine du Višap arménien», Revue des études arméniennes, Paris, 1927, vol. VIII; Boyce, M., A History of Zoroastrianism, Leiden, 1989, vol. I; id, A Reader in Manichaean Middle Persian and Parthian, Acta Iranica, Téhéran/ Liège, 1975, vol. IX; The Bondahesh, TD1, Tehran, 1970; ibid, TD2, Bombay, 1908; Christensen, A., Essai sur la démonologie iranienne, Copenhagen, 1941; The Complete Text of the Pahlavi Dinkard, ed. D. M. Madan, Bombay, 1911; De Menasce, J., not. on Le troisième livre du Dēnkart, Paris, 1973; id, Škandgumānīk vičār: Texte Pazand-Pahlavi, transcrit, traduit et commenté, Fribourg, 1945; Dēnkart, a Pahlavi Text, ed. M. Dresden, Wiesbaden, 1966; Derakhshani, Geschichte, Band I, Heft 2 (to be printed); Determann, H., Reisen in Orient, Leipzig, 1965; Dhabhar, B. N., The Pahlavi Rivâyat, Bombay, 1913; id, The Persian Rivayats of Hormazyar Framarz and Others, Bombay, 1932; Duchesne Guillemin, J., La Religion de l’Iran Ancien, Paris, 1929; Dumézil, G., Mythe et épopeé, types épiques indo-euro poémsun héros, un soreiér, un roi, Paris, 1971; id, Le probléme des centaures, Paris, 1929; Eilers, W., Sinn und Herkunft der planetennamen, Munich, 1926; Henning, W. B., «The Book of Giant», BSOAS, 1945, vol. II; id, «Sogdian Tales», BSOAS, 1945; Hübschmann, H., Armenische Etymologie, Leipzig, 1897; Iranica; Jackson, A. V. W., Researches in Manichaeism, New York, 1932; Kephalaia, I, Manichäische Handschriften der Staatlichen Museem, ed., C. Schmidt, Stuttgart, 1940; MacKenzie, D. N., «Zoroastrian Astrology in the Bundahišn», BSOAS, 1964, vol. XXVII; Molé, M., Cult, Mythe et Cosmologie dan l’Iran Ancien, Paris, 1963; Morgenstierne, G., Etymologica; Vocabulary of the Shughni Group, Wiesbaden, 1974; Nirangistan, ed. D. D. P. Sanjana, Bombay, 1894; Rapoport, U. A., Iz Istorii Religii Drevnego Khorezma, Moscow, 1971; Schwarz, M., «Review of M. Mayrhofer, Iranisches Personennamenbuch, I: Die altiranischen Namen I: Die awestischen Namen, Vienna, 1977», Orientalia, 1988, vol. XLIX)1(; Shaked, Sh., The Wisdom of the Sasanian Sages (Dēnkard VI), Colorado, 1979; Sundermann, W., «The Five Sons of the Manichaean God Mithra», Mysteria Mithrae, ed. U. Bianchi, Rome, 1979; Le Troisième live du Dēnkart, ed. J. De Menasce, Paris, 1973; Widengren, G., Les Religions de L’Iran, Paris, 1968; Waldschmidt, E. and W. Lentz, «Manichäische Dogmatik aus chinesischen und iranischen Texten», Sitzungsberichte der Preussischen Akademie der Wissen schaften, 1933, vol. XIII; Zaehner, R. C., Zurvan, a Zoroastrian Dilemma, Oxford, 1955, New York, 1972. علی حصوری
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید