اژدها
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
جمعه 29 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/233780/اژدها
سه شنبه 9 اردیبهشت 1404
چاپ شده
2
اِژْدِها [e(a)žde(a)hā]، هیولایی افسانهای که معمولاً به صورت سوسمار یا مار غولپیکر فلسدار، با بال خفاشمانند، نَفَس آتشین و دُم نوکتیز مجسم میشود. اگرچه در اساطیر مختلف، اژدها صورتهای مختلفی یافته است، همواره در اساس، آن را ماری در نظر آوردهاند. در خاورمیانه ــ که مارها بزرگ و کُشندهاند ــ مار یا اژدها گهگاه نماد اصلشر بود. بدینترتیب، مثلاً در مصر خدای آپِپی مار بزرگ جهان تاریکی، و دشمن خورشید بود. یونانیان و رومیان با اینکه مار را قدرتی شریر میدانستند، گاهی هم اژدهایان را نیروهایی نیکوکار (ساکنان تیزچشم اعماق زمین) میشمردند؛ اما شهرت شیطانی اژدها قویتر بود و در اروپا این شهرت، پس از فراموش شدن آن دیگری، بر جای ماند. مسیحیت خدایان نیکوکار و شریر را در هم آمیخت و همه را یکسره محکوم کرد. در هنر مسیحی، اژدها به صورت نماد گناه و کفر درآمد و در نتیجه، موجودی ترسیم شد که خوار و خفیف در زیر پای قدیسان و شهیدان افتاده است.نسبت به کهنترین زمانها در شکل اژدها تغییراتی رخ داده است. تیامَت اژدهایکلدانی، بالدار، و دارای4 پا و بدنی پوشیده از فلس بود، در حالی که اژدهای کتاب «مکاشفۀ یوحنا» یا «مار کهن»چند سر داشت. از آنجا که زمانی اژدهایان هم حمایتکننده بودند و هم وحشتآور، و بهعلاوه تصویرشان جنبۀ زینتی نیز داشت، در قدیم به منزلۀ نمادهای جنگی به کار گرفته میشدند. مثلاً در کتاب ایلیاد، شاه آگاممنون بر روی سپرش نقش مار 3 سر آبیرنگی داشت و جنگجویان نورس هم بعداً بر روی سپرهایشان شکلاژدهایان را نقش، و بر روی دماغۀ کشتیهایشان سر آنها را حک میکردند. در انگلستان پیش از غلبۀ نُرمانها، به هنگام جنگ، پرچمهای دارای نشان اژدها بر دیگر پرچمهای سلطنتی برتری داشتند و تا زمان ما نیز اعتبار خود را به صورتی حفظ کردهاند.
در خاور دور، اژدها دارای شأن است و به مثابۀ موجودی نیکوکار شهرت دارد. در چین، اژدها «لونگ» نامیده میشود و در کیهانشناسی چینی، مظهر یانگ، یعنی اصل آسمان، فعالیت و نرینگی در جفتِ یین ـ یانگ است. اژدها از زمانهای باستان نشانۀ خاندان امپراتوری چین بود و تا تأسیس جمهوری (1911م) تصویرش پرچم آن کشور را میآراست. اژدها با بسیاری از جنبههای دیگر فرهنگ چینی به ژاپن رفت و در آنجا با نام «ریو» یا «تاتْسو» این قدرت را یافت که به دلخواه، جثهاش را تغییر دهد، حتى به حدی که نامرئی گردد. اژدهایان چینی و ژاپنی میتوانند در هوا حرکت کنند، ولی معمولاً بیبالاند. آنها در آیین دائویی ازجمله نیروهایی بهشمار میآیند که الوهیت یافتهاند. واژۀ اژدها هیچ معنی جانورشناختیای ندارد، ولی نام لاتینی جنس «دراکو» به شماری از گونههای مختلف سوسمارهای کوچکی اطلاق شده است که در منطقۀ هندومالایا یافت میشوند. این نام غالباً در مورد سوسماری غولآسا با نام علمی وارانوس کُمُدُئنسیس ــ اژدهای کُمُدو ــ نیز به کار میرود که در کمدوی اندونزی کشف شد. (100)
نامی عمومی در فرهنگ ایرانی برای انواع غولها یا دیوانی که بیشتر به شکل ماری بزرگ حیطههای گوناگون حیات (هوا، خاک و آب) را میدان عمل خود کردهاند؛ اما بیشتر با پدیدههای آسمانی خورگرفت، مهگرفت (کسوف و خسوف) و بارندگی ارتباط دارند. مفهوم اژدها در طول تاریخ ایران دگرگون میشود و در فرهنگهای همسایه بهویژه ارمنی اثر میگذارد. از آنجا که این موضوع در ادبیات کهن، میانه و نو ایرانی ضبط شده است، پژوهشگران تحول اژدها را هم به همین ترتیب بررسی میکنند. در قالب اساطیر هندوایرانی چند اژدها شکل گرفته که باعث خشکسالی بودهاند. ابرها وقتی رها، و آبها هنگامی روان میشوند که خدا یا قهرمانی اژدها را کشته باشد. دیوهای خشکسالی در اوستا، اَپَوشه (فارسی میانه: اپوش) و ورثره (که وِرثْرَغْنه زنندۀ اوست) هستند. اژدها در اوستا اگرچه غولی انسانخوار و اسباوبار است، اساساً از دشمنان راستی و آیین زردشتی بهشمار میآید. کارکردهای او کمتر در اوستا و بیشتر در ادبیات دورۀ میانه (زردشتی و مانوی) شرح شده است. پژوهشگران شکل مانوی اژدها را که در آب زندگی میکند، متأثر از اعتقادات مردم بینالنهرین میدانند؛ اما در این واقعیت میتوان تردید کرد، چه در کنارۀ رود اترک ایران مارهای بزرگی زندگی میکنند که وزن آنها به بیش از 200 کیلو میرسد و گاهگاه به اسبهای اطراف رود حمله میکنند.
معروفترین واژۀ هندوایرانی برای اژدها اَهی در هند، و اَژی در اوستا ست که اساساً معنی مار دارد، اگرچه در اوستا معنی اژدها هم میدهد. انگوئیس در لاتینی و از آنجا آنگوئیلا برابر ایل در آلمانی را نیز میتوان یاد کرد ( ایرانیکا، III/ 191). در زبانهای ایرانی میانه از (پارسی)، اژ (پارتی) کمتر و مثلاً به صورت ازیسروبر (مار شاخدار)، و بیشتر واژۀ مار به کار رفته است. اژی در گویشهای یدغَه و مونجی به صورت ی (یژ) باقی مانده است و در مازندرانی به شکل اَجیک بهمعنی کرم (شکری، 159) و در آذربایجانی أج مار بیشک با مرگ همریشه است. واژۀ کِرم ( اوستایی: کُرِمه، سغدی: کرم) نیز در ترجمه از واژۀ فارسی میانۀ اَزدَهاگ (پارتی: اَژدَهاگ) به کار رفته است. از دیگر اژدهایان در ایران گَنْدَرِوۀ اوستایی (فارسی میانه: گَنْدَرْو)،کِرْم(در جنگ اردشیر بابکان) و گوزهر و موشپریگ زردشتی و چند مَزَن در آیین مانی را میتوان نام برد. اساطیر مربوط به اژدها و اژدهاکشی میان ایرانیان و همسایگانشان وجود داشته است. بیشتر پژوهشگران تأثیر عنصر غیرایرانی را بر ایرانی در هزارۀ 1قم میشمرند که درست نیست، چه، شواهد فراوان حضور ایرانیان در هزارۀ 2قم در مصر وجود دارد و اصولاً رفتن فلز مس و عقیق، فیروزه و لعل به مصر در آغاز هزارۀ 2قم، تنها از ایران امکانپذیر بوده است؛ گذشته از این نامها و چهرۀ ایرانیان هم در کتیبههای مصر دیده شده است. از اینرو حتى اگر تأثیر و تأثری باشد، مربوط به پیش از هزارۀ 2قم است که گواهی از آن در دست نیست. به گمان، وجوه اشتراک صرفاً میتواند دلیل رابطه باشد؛ اما از آنجا که تعیین تقدم یک فرهنگ بر دیگری بسیار دشوار است، به همین اندازه سخن گفتن از تأثیر اساطیر یک قوم بر قوم دیگر آن هم در هزارههای 2 و 3قم غیرممکن است. در اساطیر هندواروپایی قرینههایی برای اسطورۀ اژدها (ضحاک) در ایران میتوان یافت. شکل بنیادی اسطوره همان است که در اسطورۀ ضحاک وجود دارد. اژدهایی (ضحاک) را شاه ـ خدایی(فریدون) به بند میکشد و (در کوه دماوند) زندانی میکند، اما اژدها در پایان زمان رها خواهد شد. این یادآور اساطیر هندواروپایی است که در آنها خدا یا شاهی غولی را شکست میدهد، زندانی میکند، یا به زنجیر میکشد. او گاه در پایان زمان رها و پدیدار میشود که در میان خدایان و مردمان ویرانی میافکند. نمونۀ این اسطورهها در یونان جنگ زئوس با تیتانها ست که آنان را در تارتاروس زندانی، و پس از چندی آزاد میکند. یا در اساطیر شمال اروپا خدای تیر گرگ ـ دیو فنریس را زندانی میکند و او سپس در رَگْنَروک آزاد میشود. اُدین با آن میجنگد و او ادین را میبلعد، اما پسر ادین او را میکشد. بحثهای فراوان در تطبیق این اساطیر در گرفته است؛ تنها کلیات اسطورهها با هم مطابقت دارد. در اوستا از ایندره که اَهی ( اوستا: اَژی) را میکشد، خبری نیست، اما صفت او به صورت وِرِثْرَغْنه (به معنی کشندۀ ورثره) که برابر پهندی است، به صورت یکی از خدایان مهم و کهن ایرانی پدیدار میشود (ورتره در هندی نام دیگر یا صفت ایندره است) و در فارسی میانه به صورتهای وَرَهران و وهرام، در ارمنی واهاگْن، واهران و در فارسی نو به صورت بهرام(ه م) درآمده است. ایندره با ابزاری به نام وَجره ( اوستا: وَرزه، زینافزار میثره) اهی را میکشد، سرش را میاندازد و ناگهان آبها، چون گلۀ گاوان، به سوی دریا روان میشوند. در هند اَگنی (آتش) و سومه و در اوستا هَومه چنیناند. در اوستا و دیگر آثار ادبیات زردشتی این صفت به قهرمانی اژدهاکش داده نشده است و اصولاً هیچیک از خدایان زردشتی اژدهاکش نیستند، اما بایستی در دورههای کهنتر این مفهوم در آیین ایرانی جایی داشته بوده باشد؛ زیرا در آیین مانی خدای اژدهاکش، یعنی اَدَمَس، در سغدی شغنی نام دارد که همان ورثرغنۀ اوستایی است. در ارمنی واهاگن اژدهایی را میکشد. سکاها هم ظاهراً چنین اژدهایی داشتهاند که در دورههای جدید نقش مخرب خود را از دست داده، و چهرهای مطلوب یافته است. مبارزۀ شاهان و قهرمانان با اژدها یا مار شاخدار در ادبیات عامیانۀ ایرانی بسیار معروف و نشانهای از آن اعتقاد کهن است. به نظر میآید که در اوستا خدایان به مراتبی بالاتر و مجردتر صعود کردهاند، چنان که اژدهاکشی فقط برای قهرمانان بزرگ (ثریتونه کشندۀ اژیدهاکه، کِرِساسپه یا گرشاسپ کشندۀ اژی سروره یا اژدهای شاخدار) باقی مانده است. در اساطیر هند از این یک نشانهای نیست، اما ثریتونه پسر آثویه با یکی از قهرمانان اوستا، یعنی ثریته، مربوط است؛ این نام در اساطیر هند به صورت تریته آپتیه ظاهر میشود که جزء دوم نامش همان نام پدر ثریتونه است. در هوم یشت اوستا نخستین کسانیکه هومه را فشردند،ویونگهان پدرییمه، آثویه پدر ثریتونه و سومی ثریته (لفظاً هم به معنی سوم) پدر اورواخشیه و کرساسپه است. در ریگ ودا تریته آپتیه نخستین کسی است که سومه را آماده میکند. به این ترتیب، به رابطهای گمشده میان این اشخاص اساطیری برمیخوریم که در آن خدایان هندی کموبیش با قهرمانان اوستایی تطبیق دارند و نه خدایان دو فرهنگ با هم. نیز میتوان نتیجه گرفت که خدایان هندی رشدیافتۀ قهرمانان اژدهاکش ایرانی هستند. شواهدی از نیمۀ راه تحول داریم، از جمله اینکه تریته آپتیۀ هندی اژدهاکش نیست، اما در اسطورهای پدیدار میشود که به اسطورۀ کشتن ورتره توسط ایندره شباهت دارد. علاوه بر این، ایندره گاوهایی را آزاد میکند که آنها را وَله نامی (که ریشۀ نامش با ریشۀ ورتره یکی است) در غاری زندانی کرده است. گاهی هم این کار به تریته آپتیه نسبت داده شده است. باز هم ملاحظه میشود که در اینجا رهایی گاوهایی که نماد آب هستند، به دست خدا صورت میگیرد. چنین مینماید که خدایان (در هند) و قهرمانان (در ایران) اژدهاکش جزو اساطیر کهن هندوایرانی هستند. تحول قهرمانان ایرانی به خدا در آسیای مرکزی هم دیده میشود؛ چنانکه در اساطیر خوارزم، سیاوش به خدا بدل شده است (راپوپورت، .60ff). در هند جنگ با اژدها و رها شدن آبها نمادی از آغاز سال جدید و از میان رفتن خشکسالی است. در ایران هم میتوان از اسطوره چنین تعبیری کرد، زیرا آبهایی که اسطوره آنها را محبوس اژدها در کوهها میداند، با کشتن اژدها رها و «چون گاوان به سوی دریا روان» میشوند. این چیزی جز سخن از آغاز بهار و آب شدن برفها و راه افتادن آبها نیست و چندان احتیاج به استدلال ندارد. دومزیل («مسئله...»، 77-75)، ویدنگرن (ص 39-45) و دوشنگیمن (ص 175-178) شواهدی برای آن آوردهاند و کوشش بویس («تاریخ...»، I/ 102, 110) برای انکار آن سودمند نیست. اژدها در آیین زردشتی به این شکلهای پدیدار شده است: 1. اژی سروَره، اژدهای شاخدار که نام دیگرش اژی زَیریتَه، اژدهای زرد است؛ همان اژدهایی که کرساسپه (گرشاسپ) او را میکشد (هومیشت، بند 11؛ زامیادیشت، بند 40)، اواسباوبار، مرداوبار، زرد و زهرآگین است که زهر از او به بلندی یک نیزه میتراود. او اژدهایی وحشتناک و زهرپاش است (هومیشت، بند 30، نک : یسنا). در دادِستان دینی دو صفت دیگر هم برای اژدهای شاخدار آمده است: یکی جای داشتن او در میان 7 گناهکار، که ضحاک و مادر او از آن جملهاند (آمیزش دو اسطوره به هم)، و نزدیکی او به اهریمن و به وضعی وحشتناک بلعیدن اسب و انسان. اژدهای شاخدار راهزن هم هست. در ائوگمدئچا (بخش 78) اژدهایی چون وایو (باد) که راهی را میپاید، اسب آزار، مردآزار و مردمکشی بیرحم است. 2. اژدها یا اژیدهاکه در اوستا 3 دهان، 3 سر و6 چشم دارد. هموست که در فارسی میانه ازدهاگ یا دهاگ نامیده میشود و معرب این نام به صورت ضحاک (ه م) درآمده است. بخشی از اسطورۀ ضحاک در متون دینی پیش از اسلام حفظ شده است. بر اساس این متون هنگامی که فرّ ( اوستایی: خْوَرْنه یا نیروی جادویی) از جمشید دور شد، هرمز و اهریمن هریک نیرومندترین یاران خود را برای به کف آوردن آن وا داشتند. آذر ایزد و اژدها به پیکار درآمدند؛ آذر پیروز شد و اهریمن را باز داشت. در اسطورۀ اوستایی اسپیتور (ه م) جمشید را با اره به دو نیم کرد، اما در بندهش این کار به کمک ازدهاگ صورت گرفته است (بندهش، 149). به پاداش این پیروزی آذر فرنبغ در خوارزم مستقر شد (همانجاها). بندهش نجات آذر فرنبغ را از دست ازدهاگ به دست فرّ جم میداند (بندهش، 94). در ادبیات فارسی میانه ازدهاگ تجسم و نوآورندۀ دُشدینی است. دینکرد حتى او را دشمن آیین مزدیسنی میداند که قوانین دشدینی را در اوریتا / 5 کتاب (سریانی: urāyθā) گردآوری کرده، و از او به ابراهیم پیشوا (دستور) یهودیان رسیده است (دینکرد، چ دومناش، 229؛ دومناش، 243). در سودگرنسک اوستا که خلاصهای از آن در دینکرد آمده، ازدهاگ 5 خوی زشت (آز، ناتوانی، تنبلی، بیعفتی و دُشآمیزی) و در برابر، خصلتهای نیکی دارد (خرد، زبانآوری، درستی و کوشایی) («متن کامل...»، 789). دینکرد او را عرب و ویرانگر جهان و آورندۀ 10 سفارش بد در برابر 10 پند نیک جم (چ دومناش، 287-288, 308؛ دومناش، 283-284، قابل مقایسه با ریشۀ عامیانۀ دهآک «ده عیب»، در رسالۀ «علمای اسلام» و آثار فارسی نو) میشمرد. در همین کتاب و در دادِستان دینی او را جزو 7 تن از بدترین گناهکاران شمردهاند که یکی از آنها هم مادر دهاگ یعنی ودگ است. دهاگ مبتکر جادوگری است و اغلب او را بیوَرَسپ میخوانند (دابار، «روایات فارسی...»، 454؛ زِنِر، 413). در اوستا فریدون (ثریتونه) فرزند آثویه (فارسی میانه آتفی و فارسی اثفیان) بر اژیدهاکه پیروز میشود (درواسپیشت، بندهای 13، 14، رام یشت، بندهای 33-35) و اَرِنَواچی و سَنگهَواچی را (که در ادبیات فارسی میانه خواهران یا دختران جمشیدند) آزاد میکند (نک : یشتها). در ادبیات پهلوی با تفصیل بیشتری در اینباره سخن رفته است. فریدون هنگامی که در شکم مادر بود، از نیروی جادویی شاهان (خورّه) بهرهور میشود و در 9 سالگی ازدهاگ را شکست میدهد و سرزمین خونیره را از ستم دیوان مازندران رها میکند (متن: دیهان، اصلاح آن به دیوان از نگارنده است، نک : دینکرد، چ درسدن، 339؛ «متن کامل»، 596؛ موله، 9). فریدون بارها به ازدهاگ حمله میکند، اما هرمزد او را از کشتن ازدهاگ باز میدارد تا زمین پر از خرفستر نشود. از اینرو، فریدون او را به بدترین شکل در کوه دماوند زندانی میکند. در آغاز هزارۀ هوشیدر ماه، دروج که از تخمۀ اژدها ست، از میان میرود و ازدهاگ خود را آزاد و به جهان حمله میکند و یکسوم مردان، گاوها و گوسفندان و دیگر آفریدههای هرمزد را میبلعد و آب، آتش و گیاهان را از بین میبرد. آب و آتش و گیاه از هرمزد میخواهند که فریدون زنده شود تا با ازدهاگ بجنگد، اما این گرشاسپ است که برخیزانده میشود و ازدهاگ را میکشد.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید