آریایی
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 4 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/233372/آریایی
چهارشنبه 13 فروردین 1404
چاپ شده
2
این نوع سفالها عموماً در طیفی از رنگ خاكستری یا خاكستری متمایل به سیاه هستند. ظروف که بیشتر با چرخ كوزهگری ساخته شده، جلای خاصی دارند و در ساخت آنها از اسلوب و روش پیشرفتهای در كورهها و میزان حرارت بهره جستهاند (نک : كامبخش، 16). یانگ در 1963، 1965 و 1967م دربارۀ سفال خاكستری ایران این نوع سفال را به دو دستۀ عمدۀ شرقی و غربی تقسیم كرد و احتمال داد كه سفال خاكستری جدید عصر آهن I در غرب ایران و درۀ سلدوز از سفالهای خاكستری رنگ عصر برنز قدیم تپه حصار و گرگان، شامل تورنگ تپه و شاه تپه منشأ گرفته باشد. به گمان وی این اقتباس میتواند نشان دهندۀ حركت واقعی مردم از شرق به غرب در عرض شمال فلات ایران به سبب از میان رفتن زیستگاههای آنها در دشت گرگان و سقوط نمازگاه V در تركستان باشد (همان، 361-362, 374). دایسون، حفار تپۀ حسنلو، در 85 كیلومتری جنوب در اورمیه، با توجه به ارتباط معماری دورۀ IV, V و پیوستگی این دو سبك معماری با یكدیگر، اعلام داشت كه میان این سنت و معماری عصر برنز قدیم شمال شرقی ایران بهویژه تپه حصار ارتباطی وجود ندارد و بدینسان ارتباط شرقـی ـ غربی یعنی شمال شرقی ایران و عصر آهن غرب ایران را مردود دانست (نک : همان، .(363 به هر روی در آغاز هزارۀ 2 قم، در بینالنهرین و غرب ایران، فرهنگ سفال منقوش با تغییرات بومی به پیشرفت خود ادامه داد. فرهنگهای تپه گودین III؛ تپۀ حسنلو VI و دینخواه تپۀ IV به این دوره در غرب ایران نسبت داده شدهاند، اما در نیمۀ دوم هزارۀ 2 قم، احتمالاً نخست به کندی و سپس با شتاب بیشتر، فرهنگ سفال خاكستری و خاكستری متمایل به سیاه سراسر غرب و شمال شرقی ایران را فرا گرفت. باستانشناسان پیدایش یك فرهنگ تازۀ بزرگ و احتمالاً ورود مردم جدیدی را به داخل فلات ایران و ناحیۀ زاگرس منتفی ندانستهاند (نک : بریتانیكا، IX/ 831؛ داندامایف، 7؛ یانگ، همان، 370-371). با آنكه محل كشف سفال خاكستری رنگ،كوهستانها دانسته شده و تا به حال نیز از گورستانهای قیطریه، پشند و چندار، در اطراف تهران و نیز اخیراً در پیشوای ورامین این آثار یافت شده است (كامبخش، 118؛ تال بلاغی، 45)، با كاوشهای تازه در منطقۀ پشاپویه، در محل احداث فرودگاه بینالمللی جنوب تهران، سفالینههای خاكستری در كنار آثار معماری همان دوره به دست آمده است. از اینرو با این حفاریهای جدید، آراء برخی از باستانشناسان که مردم دارای فرهنگ سفال خاكستری را مردمانی كوچنشین و دامدار و ظاهراً بدون آشنایی به معماری قلمداد میكردهاند، موردتردید قرار گرفته است (همو، 47؛ قس: یانگ، همان، 373؛ نیز نک : كامبخش، 132-133).
پیش از گسترش فرهنگ سفال خاكستری، مردهها را در زیر كف محلهای مسكونی دفن میكردند. در سیلك الف جنازه به صورت جمع شده ]جنینی شكل[ در كف اتاق و همراه با لوازم مختلف، مانند ظروف سفالین، دوریهای كوچك سنگی و لوازم آرایش مانند آیینههای مسین و جواهرات به خاك سپرده میشد (گیرشمن، 35). طی هزارۀ دوم و اول قم دگرگونی قابل ملاحظهای در روش خاکسپاری در محوطههای باستانی ایران رخ داد كه بهنوبۀ خود حاكی از حضور قومی جدید به جای قوم كهن است.این دگرگونی را میتوان در سیلك ب مشاهده كرد. شكل گورها با توجه به تنوع نژادی اقوام مهاجر و تدریجی بودن مهاجرت متفاوت است. گورها شامل حفرهای بیضیشكل بود كه در زمین ایجاد میكردند. جدار برخی از آنها، همچون گورهایی كه در لرستان كشف شده، از سنگ و در حسنلو از سنگ و خشت بود. مرده بر پهلوی راست یا چپ و گاه به صورت جمع شده [جنینیشكل] دفن میشد. به نظر میرسد كه صورت مرده به سمت تابش آفتاب برگردانده شده است (واندنبرگ، «گورستان»، 310؛ حاكمیراد، 29، 30، 34). محتویات گورها را زینت آلات، اسلحه، سپر، پیكانی كه از دو جنس مفرغ و آهن ساخته میشد و ظروفی برای غذای مرده به رنگهای مختلف یا یك رنگ (خاكستری ـ سیاه، قرمز یا خرمایی كمرنگ) تشكیل میداد (گیرشمن، 72-73). روی گور را با كنده و شاخههای درختان میپوشانیدند و بر روی آن تودهای از خاك میانباشتند و با الواح سنگی یا گلی پخته به صورت شیروانی میساختند. نمونههایی از این نوع قبور را میتوان در گورستان قیطریۀ تهران مشاهده كرد (كامبخش، 35- 49). از دیگر انواع گورها میتوان از نوع «كورگانی» یاد كرد. در این گورها بقایای جسد انسان و اسكلتهای اسب و لوازم مربوط به آن در كنار هم كشف شده است (گیمبوتاس، 155-181). گورهایی از این قبیل در آسیای مركزی و در گورستان چنگیزخان و اویگارك، در دلتای سیحون و محوطۀ باستانی تیانشان مركزی و پالمیر (بلنیتسكی، 98) و در تپۀ حسنلو یافت شده است كه به نظر میرسد مربوط به سكاها و كیمریها باشد (حاكمی، 29؛ مصطفوی، 48؛ مالوری، 50).
با توجه به مدارك باستانشناختی به نظر میرسد كه نخست هندواروپاییان به دو دسته تقسیم و رهسپار غرب و جنوب شرقی شدند. گروههایی كه به سوی غرب رفتند، قبایل اروپایی نام گرفتند و گروههایی كه در جهت جنوب شرقی حركت كردند، هندوایرانیهای آغازین خوانده شدند (نک : لینكلن، 4). دستهای از همین گروه شرقی از بلخ به سوی غرب و نواحی شمالی ایران و جنوب دریای خزر نفوذ كردند در همین زمان دولتهای گوتی، لولوبی، كاسی و نیز هوری، منطقۀ غرب را در فرمانروایی داشتند (دیاكونف، 36.). در تپه حصار دامغان (هزاره 3 قم)، سنت سفالگری بدون هیچ تغییری ادامه داشت، اما در زیستگاههای جدید از مقدار ظروف گلی سابق كاسته شده و جای آن را ظروف سیاه رنگ یا خاكستری متمایل به سیاه گرفت (گیرشمن، 33). در تهاجم به سیلك الف در پایان عهد سوم نیز كه باعث متروك شدن آن گردید، سفال منقوش منسوخ و سفال قرمز و خاكستری جایگزین آن شد. به گفتۀ حفار سیلك، این فرهنگ بر سیلك تحمیل شده و با توجه به شباهتی كه این ظروف با ظروف پیدا شده در شوش مربوط به اواخر هزارۀ 4قم دارد، شناخت این اقلام را با كندوكاو در آثار به دست آمده از تپه سیلك ب میسر میداند (نک : همو، 61؛ قس: مجیدزاده، «سنگ»، 11). بر اثر مهاجرتهایی كه در هزارۀ اول قم صورت گرفت (نک : لینكلن، 5)، دگرگونیهای بسیاری در ایران پدید آمد كه بعدها به تشکیل امپراتوری بزرگی منجر شد. حركت اقوام هند و ایرانی همزمان با واقعهای مهم، یعنی بهكارگیری روزافزون آهن و استفاده از اسب و ارابههای تندرو بوده است (مالوری، 41). مهاجرتهای این دوره را به دو دستۀ شرقی و غربی تقسیم كردهاند:1. دستۀ شرقی كه با گذشتن از رودخانههای سیحون و جیحون بهسمت جنوب حركت كردند (گرانتفسكی، 59) و با پشت سرگذاشتن سرزمین باختر از كوههای هندوكش گذشتند و احتمالاً در نواحی شرقی و فلات ایران ساكن شدند (گیرشمن، 64). 2. دستۀ غربی نیز از طریق كوههای قفقاز وارد فلات ایران شدند و در شمال غرب و نواحی مركزی آن سكنا گزیدند (گرانتفسكی، همانجا). از مادها و پارسها اولینبار در اسناد آشوری مربوط به شلمنصر سوم (سل 858-824قم) و در 836قم با عنوان پَرسوا و مَدَی نام برده میشود (هانسمن، 101؛ هوار، 25؛ هرتسفلد، 9؛ مالوری، 49). در این هنگام در جنوب دولت ایلام، در بینالنهرین دولت آشور و در حوالی دریاچۀ وان دولت اورارتو وجود داشت كه به نوبۀ خود مانع هرگونه پیشرفت این اقوام تازه رسیده به سمت غرب میشدند (گیرشمن، 68؛ مالوری، 50). به دنبال استقرار دستۀ غربی، اقوام سگرتی در ناحیۀ شرقیتر تا نزدیكی تبریز امروزی، قوم پَرْثَو در اطراف در بندهای خزر و قوم هَرَیْو در جنوب خراسان در ناحیۀ هرات مستقر شدند (گیرشمن، 88).
در اسنـاد آشـوری و لشگركشیهـای تیگلـت پیلسر سوم (حک ، 727-745قم) از كشور مادهای نیرومند كه تا كوه بیكنی (دماوند) ادامه داشت، یاد میشود (دیاكونف، 186؛ كامرون، 148؛ یانگ، «مهاجرت»، 12-13). مادها در جنوب شرقی دریاچۀ ارومیه تا نزدیكی همدان مستقر شدند (كامرون، 142). آثار مادها را میتوان بهطور مثال در تپههای باستانی گوناگون بررسی کرد: گودین تپه، در 12 كیلومتری جنوب شرقی كنگاور (کامبخش، 24). باباجان تپۀ پشتکوه لرستان در لایههای مربوط به سدۀ 8قم (گوف، 155-141)؛ نوشیجان تپه در نزدیكی مراغه (استراناخ، «حفاریها...»، 223-238)؛ زیویۀ كردستان كه سفالهای آن با دورۀ آهن 3 در جنوب ایران، به خصوص زندان سلیمان در نیمۀ اول سدۀ 7قم ارتباط دارند و همچنین تپۀ هگمتانۀ همدان و سیلک ب کاشان (گرانتفسكی، 59؛ یانگ، «گاهشماری... » ، 59, 72). افزون بر این، گور دخمههای صخرهای فقرگاه در جنوب دریاچۀ ارومیه، دكان داوود نزدیك سرپل زهاب و قیزقاپان كه منسوب به اقوام مادی است، از نظر مراسم آیینی و سنت خاکسپاری حایز اهمیت است (گال، 139-154 ).
اینـان در بخش غربی دریاچهۀ ارومیه اسكان یافتند (كامرون، 142, 144). دیاكونف دربارۀ اطلاق واژۀ «پَرسوا» به یك سرزمیـن تردید كرده است و آن را به معنای خطه و مرز میداند (ص 155-156). اگرچه دربارۀ چگونگی و مسیر حركت پارسیان از غرب دریاچـۀ اورمیه تا سرزمیـن فارس فعلی مباحثات بسیاری وجود دارد (نک : فرای، 78- 79؛ پركورلّا، 11؛ هرتسفلد، 10؛ استراناخ، «دهكده... »، 247؛ كامرون، 142؛ بارتولد، 117- 118)، اما شواهد بیشمار دربارۀ مهاجرت پارسیان از حدود دریاچۀ اورمیه به فارس امكان این ادعا را فراهم میسازد (نک : یانگ، «مهاجرت»، 19).
به گفتۀ گیرشمن اقامت پارسیان در غرب دریاچۀ اورمیه دیری نپایید و مهاجرت آنان بر اثر فشار آشوریها یا اورارتوییها صورت گرفته است (ص 89؛ قس: دیاكونف، 188). در هر صورت پارسیها به هر طریقی که به ناحیۀ فارس وارد شده باشند، با مردم سرزمینهای مسكون در مسیر حركت خود مواجه بودند و در طی این مسیر فرهنگ و قومیت آنان با بومیان این مناطق درهم میآمیخت. كاوشهای باستانشناختی مسجد سلیمان (مربوط به 500قم) و ایجاد دهكدههای پارسی در اطراف شوش با یك قرن قدمت بیشتر حاكی از اختلاط فرهنگی این اقوام و مسیر مهاجرت است (فرای، 41-40؛ یانگ، «گاهشماری»، 68؛ نیز نک : استراناخ، «دهكده»، 246). یانگ با توجه به مدارك موجود فرضیۀ 3 پَرسواَش یا 3 گروه پارسیان را ارائه میدهد، گروه اول در شمال غربی، گروه دوم در ایلام و آخرین گروه در فارس میزیستند («مهاجرت»، همانجا) و استراناخ با توجه به شواهد و مدارك باستانشناختی پَرسواَش و پَرسواَ را نامهای دیگری برای ایالت قدیمی ایلام یعنی انشان، تپۀ ملیان امروزی در 16 كیلومتری مرودشت دانسته است (همان، 248-247؛ قس: دیاكونف، 321، 487- 488). به نظر میرسد که اسكیتیها دیرتر از دیگر گروههای نامبردۀ ایرانی به منطقۀ زاگرس و غرب ایران وارد شده باشند. نفوذ سكاها در ناحیۀ شمال غربی و زاگرس باعث اختلالاتی در نظم سیاسی فرمانروایان آشوری میشد. به هر روی، منابع آشوری جهات اصلی مهاجرت آریاییها به ناحیۀ غربی ایران را از جهت شرق به غرب ذكر كردهاند كه احتمالاً تاریخ آن در اواخر هزارۀ دوم قم بوده است (یانگ، «مهاجرت»، .(21
بارتولد، و. و.، جغرافیای تاریخی ایران، ترجمۀ حمزه سردادور، تهران، 1358ش؛ بلنیتسكی، آ.، خراسان و ماوراءالنهر (آسیای میانه)، ترجمه پرویز ورجاوند، تهران، 1364ش؛ تال بلاغی، جعفر، «فرودگاه جدید تهران، اسرار پشاپویه و معمای سفال خاكستری»، ره آورد دانش، 1369ش، س 1، شم 6؛ حاكمی، علی و محمود راد، «شرح و نتیجۀ كاوشهای علمی حسنلو سلدوز»، گزارشهای باستانشناسی، تهران، 1329ش، ج 1؛ دیاكونف، ا.م.، تاریخ ماد، ترجمۀ كریم كشاورز، تهران، 1357ش؛ فرای، ریچارد، ن.، میراث باستانی ایران، ترجمۀ مسعود رجبنیا، تهران، 1368ش؛ كامبخش فرد، سیفالله، تهران سه هزار و دویست ساله، تهران، 1370ش؛ کومار، گ.د.، «ترکیب نژادی میان بنیادگذاران تمدن درۀ سند و آمدن آریاییان به این صحنه»، سه گفتار دربار آریاییان، ترجمۀ مسعود رجبنیا، تهران، 1353ش؛ گرانتفسكی، آ و دیگران، تاریخ ایران، ایران باستان، ترجمه سیروس ایزدی و حسین تحویلی، تهران، 1359ش؛ گیرشمن، رمان، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمۀ محمد معین، تهران، 1355ش؛ مجیدزاده، یوسف، «دوران مفرغ در ماوراءالنهر باستان»، مجلۀ باستانشناسی و تاریخ، 1368ش، س، 3، شم 2؛ همو، «سنگ لاجورد و جادۀ بزرگ خراسان»، مجلۀ باستانشناسی و تـاریخ، تهران، 1366ش، س 1، شم 2؛ مصطفوی، محمدتقی، «فرشهـا و پارچههـای ایرانی عهد هخامنشی و آثار دیگری كه در قسمت جنوبی سیبری مركزی پیدا شده است و مقایسه آنها با آثار موجود و مكشوف در ایران»، گزارشهای باستانشناسی، تهران، 1334ش، ج 3؛ مغول، محمدرفیق، «پیوندهای فرهنگی سند و پنجاب با ایران در دوران پیش از تاریخ»، ترجمۀ منصور سیدسجادی، مجلۀ باستانشناسی و تاریخ، تهران، 1369ش، س 4، شم 1؛ واندنبرگ، لویی، باستانشناسی ایران باستان، ترجمۀ عیسى بهنام، تهران، 1348ش؛ همو، «گورستان باستانی خوروین»، گزارشهای باستانشناسی، تهران، 1338ش، ج 4؛ هوار، كلمان، ایران و تمدن ایرانی، ترجمۀ حسن انوشه، تهران، 1363ش؛ نیز:
Britannica; Cameron, G.G., History of Early Iran, London, 1936; Dandamaev, M. and V. Lukonin, The Culture and Social Institutions of Ancient Iran, London, 1989; Diakonov, M.A., «Media», The Cambridge History of Iran, London, 1985, vol. II; Ehlers, E., «Klimageschichte und Siedlungsgang in Vor-und Frühgeschichtlicher zeit der Turkmensteppe Nordpersiens», Archaeologische Mitteilungen aus Iran, Berlin, 1971, vol. IV; Frye, R.N., «The Charisma of Kingship in Ancient Iran», Iranica Antiqua, Ledien, 1964, vol. IV; Gall, H., «Neue Beobachtungen zu den Sog. Medischen Felsgräbern», Proceedings of the IInd Annual Symposium on Archaeological Research in Iran, Tehran, 1973, vol. IV; Gimbutas, M., «The Kurgan Culture During the Fifth, Fourth, and Third Millennia B.C.», Indo-European and Indo-Europeans, Philadelphia, 1970; Goff, C, «Excavations at Bābājān», Iran, London, 1970, vol. VIII; Hansman, J., «Elamites, Achaemenians and Anshan», ibid, 1972, vol. X; Herzfeld, E., Archaeological History of Iran, London, 1935; Hlopina, L.I., «Southern Turkmenia in the Late Bronze Age», East and West, 1972, vol. XXII, nos. 3-4; Iranica; Lincoln, B., Priests, Warriours and Cattle, Berkeley etc. 1981; Mallory, J.P., In Search of the Indo-Europeans, London, 1990; Percorella, P., «Researches in the Region Between the Zagros Mountains and Urmia Lake», Persica, 1982, no. X; Sarianidi, V., «Southern Turkmenia and Northern Iran, Ties and Differences in Very Ancient Times», East and West, 1971, vol.XXI, nos. 3-4; Stronach, D., «Achaemenid Village I at Susa and the Persian Migration to Fars», Iraq, 1974, vol. XXXVI; id, «Excavations at Tepe Nush-i Jān», Iran, 1969, vol. VII; Young, T.C., «A Comparative Ceramic Chronology for Western Iran», Iran, 1963, vol. III; id, «Early Iron age, Iran Revisited: Preliminary Suggestions for the Re-Analysis of Old Constructs», De l'Indus aux Balkans, Paris, 1985; id, «The Iranian Migration into the Zagros», Iran, 1967, vol. V. جواد نیستانی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید