اصحاب حدیث
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 25 شهریور 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/230725/اصحاب-حدیث
چهارشنبه 6 فروردین 1404
چاپ شده
9
اَصْحابِ حَدیث، عنوان گروهی از عالمان در سدههای نخست اسلامی كه در روش خود برای آموزش احادیث و پیروی آن، اعتنایی ویژه داشتهاند. آن گروه كه در منابع اسلامی با عنوان اصحاب حدیث خوانده شدهاند، با وجود گوناگونی روشها، در این امر اشتراك دارند كه در برخورد با معارف دینی، منابع نقلی از احادیث و آثار زمینۀ اصلی مطالعات آنان بوده است. البته علمای اصحاب حدیث در چگونگی برخورد خود با حدیث، دارای روشی همسان نبودهاند و همین امر موجب میگردد تا در مطالعۀ تاریخی، ضرورت تمییز میان طیفهای گوناگون احساس گردد. اگرچه اصحاب حدیث به معنای اعم، موضوعات گوناگون دینی مشتمل بر تعالیم فقهی و كلامی و جز آن را نیز مورد بررسی قرار داده، و در هر یك آثار متعددی نیز پرداختهاند، اما آنان بیش از هر چیز، در تاریخ فرهنگ اسلامی، به عنوان یكی از دو گرایش اصلی در فقه اهل سنت در سدههای نخستین، در مقابل اصحاب رأی شهرت داشتهاند.در تحلیل اصطلاح باید گفت كه حدیث، به عنوان تعبیری برای «گفتار پیامبر (ص)» البته اصطلاحی بس كهن است و پیشینۀ آن باید در كاربردهای سدۀ نخست هجری پیجویی شود، اما اصطلاح «اصحاب حدیث» به عنوان نامی برای گروه معهود، از سابقهای چنین كهن برخوردار نیست. آشكار است كه اصطلاحی به صورت «اصحاب حدیث»، حكایت از تقابلهای مذهبی دارد و به طبع زمانی مفهوم مییابد كه در عرصۀ این تقابلها مصداق آن یافته شود. در نظری مجرد از تاریخ، از اصطلاح اصحاب حدیث، اجمالاً چنین برمیآید كه بر گروهی متكی بر حدیث اطلاق میشده است، اما برای دست یافتن بر مفهوم دقیق و تاریخی آن، لازم است كه جایگاه گروههایی كه این نام بر آنها اطلاق گشته است، در تقابلهای مذهبی سدههای آغازین آشكار گردد. در این میان، تعریفهایی مجرد و مبتنی بر لفظ، مانند تعریف ابوحاتم رازی كه اصحاب حدیث را گروهی منكر كاربرد قیاس و رأی دانسته است كه تنها از حدیث نبوی و آراء صحابه و تابعین پیروی میكنند (نك : ص 267)، تعریفی نمادین است كه هرگز نباید به دنبال تعمیم آن در بارۀ تمامی گروههای شهرت یافته به اصحاب حدیث بود و تنها باید با جستوجو در تاریخ، مصداقی را برای آن مشخص كرد.پیدایی اصطلاح اصحاب حدیث: در پیجویی از تاریخ تقابلهای مذهبی در سدۀ نخست هجری، نخستین رویارویی میان یك گروه از تابعان كه بر سنتهای پیشین اصرار میورزیدند، با گروه مقابل، یعنی جمعی از دانشجویان جوان خود، رخ مینماید كه به دنبال طرح پرسشهایی تقدیری (فرضی) و گسترش دادن نظری فقه بودهاند. این گروه از سوی جناح غالب سنتگرا، «اصحاب ارأیت» خوانده میشد، اما هنوز این گروه جوان از چنان موقعیتی برخوردار نشده بودند تا سنتگرایان خود نیز در تقابل با ایشان نیازمند نامیده شدن به نامی بوده باشند. در نسل بعد، نیاز روزافزون به فقهی نظامپذیر و برخوردار از ساختاری قانونمند، شرایط را به زیان سنتگرایان تغییر داد و ناتوانیِ روزافزای آنان در پاسخگویی به نیازهای اجتماعی، به زودی جایگاه خصم را در محافل علمی مستحكم ساخت (برای بازتابی از شرایط، نك : دارمی، عبدالله، 1 / 66؛ ابن بطه، 1 / 451، 2 / 516).به روزگار نسل دوم تابعان، در كوفه كه این تقابل بیشتر در آنجا دیده میشد، مكتب اصحاب ابن مسعود به ریاست ابراهیم نخعی و حماد بن ابی سلیمان در طی دو نسل به تدریج گرایش ارأیت را برگزیدند و از سنتگرایی تند دوری كردند، در حالی كه مكتب عامر شعبی در برابر پدیدۀ ارأیت مقاومتی افزون از خود نشان داد. در بصره، یكی از اختلافاتی كه تقابل مكتب حسن بصری و ابن سیرین را شكل میداد، مسألۀ ارأیت و ستیز جناح ابن سیرین با این پدیده بود. در سرزمین حجاز، مكه در كاربرد نظر و برخورد درایی با مسائل دینی، بیشتر به ارأیت گرایش داشت درحالیكه در مدینه، هنوز بیشترین اصرار بر تقدیرستیزی، و كمترین رغبت برای ارأیت دیده میشد (برای توضیح، نك : ه د، اصحاب رأی).در نیمۀ نخست سدۀ 2 ق، فقه در طی تحولی سریع، مرحلۀ فقه نظامگرا را پشت سر گذارده، و شتابان روی به سوی مرحلهای دیگر، یعنی تدوین نهاده بود كه شكلگیری گروهی با عنوان «اصحاب رأی»، حاصل آغاز همین مرحله در تكوین فقه بود. در میانۀ سدۀ 2 ق، نزاع بر سر ارأیت و پرسشهای تقدیری، نزاعی تقریباً پایان یافته بود، اما نزاع محافل دینی در باب استعمال رأی و حدود كاربرد آن، موضوعیتی كاملاً متفاوت داشت كه دو گروه جدید را در مقابل یكدیگر نهاده بود: گروهی كه رأی فقهی را ارجی ویژه مینهادند و به «اصحاب رأی» (ه م) شناخته بودند، و گروهی كه به رویارویی با آنان برخاسته، بر پیروی سنت پیشینیان اصرار داشتند، اما هنوز در آن روزگار به «اصحاب حدیث» شناخته نمیشدند.پیش از آغاز سخن دربارۀ نام این گروه، باید یادآور شد كه در فرهنگ روایی سدههای نخستین، اصطلاح «اثر» مفهومی اعم از حدیث داشته، و افزونبر احادیث مروی از پیامبر اسلام (ص)، روایاتی حاكی از گفتار و كردار صحابه و تابعان را نیز شامل میشده است. گفتنی است كه در عصر اتباع تابعان، افزون بر حدیث نبوی، گفتار و كردار صحابه و تابعان (البته برجستگان آنان) نیز به صورت نقل از فرد یا نقل جمعی، بهسان آیینهای از سنت نبوی موضوعیت یافته بوده، و در كنار دریافتهها از پیامبر (ص)، در تعالیم دینی مورد توجه قرار میگرفته است (مثلاً: نك : ابوداوود، مسائل ... ، 122، به نقل از قتاده).بررسی نمونههای گوناگون از متون تاریخی، حكایت از آن دارد كه در دهههای میانی سدۀ 2 ق، درست در عصر شكوفایی مكتب اصحاب رأی و مقابل شدن آن با مكتب سنتگرا، اصطلاحی كه شاخص «علم پیشینیان» (نك : ابن سعد، 2(2) / 134) بوده، و در برابر «رأی» به كار میرفته، اصطلاح «اثر» بوده است؛ چنانكه این تقابل میان دو اصطلاح اثر و رأی، در عباراتی از زبان ابن جریج، زرارة بن اعین، اوزاعی و سفیان ثوری، در منابع تاریخی ثبت شده است (نك : همانجا؛ كشی، 156؛ خطیب، شرف ... ، 6، 7). در واقع باید گفت طیفی از عالمان سنتگرا كه در سدۀ 2 ق در برابر اصحاب رأی صف آراسته، و در منابع متأخر با عنوان عام «اصحاب حدیث» نام یافتهاند، به تعبیر عصر خود «اصحاب اثر» یا «اصحاب آثار» خوانده میشدهاند (برای این اصطلاح، مثلاً نك : ابوعبید، الناسخ ... ، 28، 60؛ مزنی، 75؛ ابوداوود، همان، 266؛ خطیب، همان، 27).دربارۀ جایگزینی عنوان اصحاب اثر با اصحاب حدیث، گفتنی است كه به عنوان نتیجۀ قابل انتظار از تدوین حدیث كه از میانۀ سدۀ 2 ق جریان جدی آن آغاز گشته بود، این گرایش در میان اهل اثر به طور روزافزونی تقویت میشد كه با وجود كثرت احادیث مرفوع و امكان دسترسی به آنها، وجهی برای نهادن اعتباری همچون گذشته به آثار صحابه و تابعین وجود نخواهد داشت (برای تأثیر تدوین احادیث فقهی در جریان فقه، نك : شاخت، 138 به بعد). به هر روی، با روند تدوین و نیز افزایش ارتباط بین بومها، به تدریج باب نقد نسبت به آثار و محدود كردن دامنۀ آثار معتبر، چه در محافل اصحاب اثر و چه در محافل اصحاب رأی گشوده شد و كسانی چون قاضی ابویوسف (ه م) و شافعی (نك : سطور بعد) در دو حوزه به نقد نظری جایگاه آثار به عنوان مستند شرعی برخاستند.گفتنی است كه برپایۀ برخی شواهد تاریخی، تعبیر «اصحاب حدیث» از ربع دوم سدۀ 2 ق تا پایان آن سده در عراق به مفهومی خاص و متفاوت با مفهوم اصطلاحی مورد بحث، به كار میرفته است. در روایاتی از زبان سلیمان اعمش، گروهی با عنوان «اصحاب حدیث» مورد عتاب قرار گرفتهاند (نك : خطیب، همان، 131 به بعد) كه مقصود از آن، كسانی جز «طلاب حدیث» نبوده كه آداب ندانیِ برخی از آنان در تعلم، استاد را به ستوه آورده است. شواهد متعددی از ربع دوم همان سده در دست است كه رواج همین كاربرد را دست كم در عراق نشان میدهد و نمونههایی دیگر حكایت از آن دارند كه این كاربرد تا اواخر سدۀ 2 ق، دوام داشته است (نك : همان، 49، 55، 78، 102-103، 136-140).در نیمۀ نخست سدۀ 3 ق، اصحاب حدیث، با بار معنایی پیروان حدیث نبوی، مفهومی افتخارآمیز یافت و سنتگرایانی برجسته چون احمد بن حنبل و اسحاق بن راهویه خود و همفكرانشان را «اصحاب حدیث» خواندند. در این راستا، به تدریج زمینهای برای گروههای مختلف فكری پدید آمد كه اصحاب حدیث را عنوانی عام برای سنتگرایان تلقی كنند و بدون در نظر گرفتن مراحل تاریخی و تمایزهای فكری، این نام را، هم بر متأخران و هم بر متقدمان اطلاق نمایند. با اینكه در نیمۀ دوم همان سده، عالمی برجسته از اصحاب حدیث چون ابن قتیبه، در جداسازی اصحاب رأی و اصحاب حدیث، آگاهانه شخصیتهایی از اصحاب اثر، چون سفیان ثوری، اوزاعی و مالك را در شمار اصحاب رأی، و نه اصحاب حدیث نهاده است (نك : المعارف، 496- 498)، در آثاری چون كتاب الایضاح منسوب به فضل بن شاذان (ص 7) اصطلاح اصحاب حدیث تعمیم یافته، و بر كسانی از سلف، چون ثوری، یزید بن هارون، جریر بن عبدالحمید (ضبط به خطا عبدالله) و وكیع بن جراح اطلاق شده است (نیز نك : سعد بن عبدالله، 10).این تعمیم با چارچوبی نظامیافته در سدۀ 4 ق در كتاب الفهرست ابن ندیم دیده میشود كه مؤلف فن ششم از مقالۀ ششم كتاب را به ذكر اخبار «فقهاء اصحاب حدیث» اختصاص داده، و در شمارش شخصیتها، طیفهای مختلفی از سفیان ثوری و اوزاعی، تا احمد و اسحاق را در كنار هم آورده است (برای نگرشی عام بر ویژگیهای فقه اصحاب حدیث بدون تفكیك، نك : شاخت، 253-257).فقه اصحاب حدیث: در پرتحولترین دوره از تاریخ فقه، یعنی در یك سده از میانۀ سدۀ 2 تا اواسط سدۀ 3 ق، گرایش اصحاب حدیث (به معنای موسع آن) به عنوان یكی از گرایشهای اصلی و تعیین كننده در محافل فقهی مطرح بوده است. البته، در مطالعۀ روشهای فقهی در طول دو نیم سدۀ یاد شده، باید دو دورۀ متقدم و متأخر را متمایز از یكدیگر بررسی كرد و در دورۀ متأخر نیز، تفاوتهای میان بازماندگان اصحاب اثر و نمایندگان اصحاب حدیث به معنای اخص را ملحوظ داشت.بخش نخست ـ متقدمان از اصحاب اثردر بررسی كلی در بارۀ شیوههای استدلال اصحاب اثر در سدۀ 2 ق، گفتنی است كه اختلاف روش آنان با اصحاب رأی، تنها امری نسبی بوده است. در واقع اگر تمایزات صنفی و برخی شعائر اعتقادی كنار گذارده شده، مبنای جداسازی اصحاب اثر و اصحاب رأی، با تكیهای بر معنای ظاهری این دو عبارت، تنها بر میزان گرایش هر فقیه به كاربرد اثر یا رأی نهاده شود، نمایندگان برجستۀ اصحاب اثر، چون مالك، سفیان ثوری و اوزاعی، در جایگاهی نزدیك به اصحاب رأی جای خواهند گرفت (نك : ادامۀ مقاله).در این باره گفتنی است كه ابن قتیبه، از متأخران اصحاب حدیث از شاگردان اسحاق، در كتاب المعارف (ص 494 به بعد)، با كاربردی خاص از اصطلاح اصحاب رأی، در فهرستی كه از فقیهان اصحاب رأی پرداخته، نام فقیهان اصحاب اثر متقدم چون مالك، اوزاعی و ثوری را در كنار ابوحنیفه و دیگر رأیگرایان آورده، و بدینترتیب به توسع این فقیهان در كاربرد رأی اشاره داشته است. در واقع با برداشتی ظریف از این گفتار ابن قتیبه، میتوان اصطلاح اصحاب رأی را نیز دارای دو كاربرد تاریخی اخص (كاربرد مشهور) واعم مشتمل بر رأیپذیران اصحاب اثر دانست. شاید آنجا كه قاضی ابویوسف در كتاب الخراج خود، به هنگام نقل آراء مالك بن انس، از تعبیر «اصحابنا من اهل الحجاز» استفاده كرده، به همین قرابت در روش اشاره داشتـه اسـت (نك : ص 88- 89).در سدۀ 2 ق، فقیهان اصحاب اثر را در بومهای گوناگون میتوان سراغ گرفت، ولی سرزمین حجاز و بهویژه مدینه، همواره در طول تاریخ فقه به عنوان پایگاه نمادین اصحاب اثر شناخته بوده است. اگرچه محیط مدینه در این سده، فقیهانی اثرگرا چون ابن ابی ذئب (د 159 ق) و ابن ابی الزناد (د 174 یا 180 ق) را به خود دیده، اما شخصیت برجستۀ مالك بن انس (د 179 ق) همگی اینان را تحتالشعاع قرار داده است. این تأثیر تا بدانجاست كه برای پیگیری اخلاف اصحاب اثر متقدم در مدینه، باید جریان آن را در تاریخ مذهب مالكی جستوجو كرد. در مكه، به موازات حلقههای درس مالك و شاگردانش، عالمانی از اصحاب اثر چون مسلم بن خالد زنجی (د 180 ق) و سفیان بن عیینه (د 198 ق) حضور داشتند كه بازتاب گستردۀ فقه آنان در میراث نقلی فقه شافعی نمودار است (نك : سطور بعد). واپسین فقیه سرشناس از این مكتب، عبدالله بن زبیر حمیدی (د 219 ق) است كه فتاوای او نه تنها در حجاز، بلكه در محافل اصحاب حدیث بغداد (مثلاً نك : ابوداوود، مسائل، 43؛ ابن نقطه، 2 / 43) و خراسان نیز مورد توجه بوده است (مثلاً نك : ترمذی، 1 / 9).سرشناسترین فقیه اثرگرای شام، ابوعمرو اوزاعی (د 157 ق)، عالمی پرسفر بوده كه از مشایخ بومهای گوناگون شام، حجاز، عراق، مصر و یمامه، از جمله بزرگانی چون عطاء، قتاده و زهری بهره گرفته است. او از نخستین نویسندگان در باب فقه و سنن است، اما مهمترین بخش برجای مانده از آثار وی، بخشهایی اقتباس شده توسط ابویوسف، از نوشتۀ او در باب «سیر» است (نك : مآخذ همین مقاله). در ادامۀ سخن از شام، بجاست از عباد بن عباد خواص نام برده شود كه رسالۀ برجای مانده از او، نمونهای مهم از اعلام مواضع عالمی از اصحاب اثر در نیمۀ دوم سدۀ 2 ق است. ویژگیهایی چون ابتدایی بودن تعالیم، دنبالهروی «اثر گذشتگان» و امر به تقلید صحابه، تعلق متن را به آموزشهای پیش از شافعی آشكار میسازد (برای متن كامل، نك : دارمی، عبدالله، 1 / 160-163؛ نیز برای بخشی از آن، نك : ابونعیم، 8 / 282). در همان دوره، باید از فقیه مصری، لیث بن سعد (د 175 ق) نام برد كه مذهب او برای مدتی رقیب سرسختی برای مذهب مالك بوده است. لیث جز دانش مصریان، از مشایخ بزرگ مكه و مدینه، چون عطاء و زهری بهره گرفته، و شاید همین ویژگیِ جمع میان سنت مكیان و مدنیان با مصریان باشد كه او را بسیار مورد توجه شافعی قرار داده است (نك : نووی، 1(2) / 73-74). مهمترین منبع برای بررسی دیدگاههای فقهی لیث، رسالهاش در پاسخ به مالك بن انس است (نك : مآخذ همین مقاله؛ برای اثری یافت نشده، نك : ابن ندیم، 252).در تاریخ فقه اصحاب اثر، محیط عراق از شرایط ویژهای برخوردار است؛ چه در این بوم بیشترین منازعه میان اصحاب اثر و اصحاب رأی و بیشترین فاصله در اعلام مواضع دو گروه دیده میشود، در حالی كه در اثر اشتراك دو جناح در منابع نقلی و پارهای از روشهای اجتهادی، عملاً بیشترین قرابت میان اصحاب اثر و اصحاب رأی در ریز فتاوا در همین بوم به چشم میخورد.نمایندۀ شاخص اصحاب اثر در كوفه، سفیان ثوری (د 161 ق)، از بزرگان تابعین عراقی بهره گرفته، و به روزگار حیات خود، فقیه بیرقیب در كوفه بوده است (نك : ابن عدی، 7 / 2476). از آثار فقهی سفیان، جز برگی چند با عنوان الفرائض (برای نسخۀ خطی ظاهریه، نك : GAS, I / 519) بر جای نمانده است، اما دانسته است كه كتاب وی، الجامع فی الرأی كه در بردارندۀ آراء و نظریات فقهی او بوده، تا مدتها در محافل اثرگرا رواج داشته است (مثلاً نك : ابوالعرب، طبقات ... ، 127، 220؛ نیز طوسی، 1 / 63). سفیان، در تاریخ اصحاب اثر، نقطۀ آغاز تحول و جریانی مهم در تقریب تعالیم اصحاب اثر از بومهای گوناگون بوده است. از مشخصههای این جریان، پدید آوردن موج گستردۀ تألیف در میان اصحاب اثر و نوشته شدن آثاری پر شمار با زمینۀ فقهی است كه سیاههای از نمونههای آن را در الفهرست ابنندیم میتوان یافت (نك : ص 283 به بعد). از فقیهان كوفی و نیز خراسانی كه در عین استقلال در آراء فقهی، میتوان آنان را در شیوههای كلی در كنار ثوری قرار داد، حسن بن صالح بن حی (د 167 ق)، عالم زیدی، شریك بن عبدالله نخعی (د 177 ق) و ابن مبارك مروزی (د 181 ق) شایان ذكرند.در بصره از متقدمان اصحاب اثر شعبة بن حجاج، حماد بن زید و یحیی بن سعید قطان به عنوان فقیه نامبردارند، ولی جز قطان از آراء دیگران كمتر اثری مانده است. فقه حماد بن زید، به عنوان ادامۀ فقه شعبه (نك : ترمذی، 5 / 749)، به روزگار خود در بصره از اهمیت قابل ملاحظهای برخوردار بوده، و برای به یاد آوردن این اهمیت، شایان ذكر است كه ابوداوود سجستانی از محدثان بصری سدۀ بعد، به پاس احترام به فقه متقدم بصره، وصیت كرده بود تا پیكر او را بر وفق مندرجات كتاب سلیمان بن حرب از حماد بن زید، غسل دهند (نك : ابنحجر، تهذیب ... ، 4 / 173).به طور كلی باید یادآور شد كه دورۀ متقدمان اصحاب اثر، دورهای در تاریخ فقه اهل سنت است كه فقه اصحاب حدیث (به معنی اعم) با اصحاب رأی بیشترین قرابت را یافته بود و وجه امتیاز دو گروه از یكدیگر در این دوره، علاوه بر تفاوتهایی ظریف در باب ترجیح میان رأی و اثر، بیشتر در تمایز دو گروه از نظر صنف علمی و ریشههای تاریخی دو مكتب جلوه میكرد.باید یادآور شد كه میان مكاتب گوناگون اصحاب اثر در دورۀ متقدم، اشتراكاتی گسترده در روش فقهی دیده میشود كه در سطور بعد به اجمال مورد بررسی قرار میگیرد:الف ـ كاربرد دلیلین كتاب و سنت: در بررسی نحوۀ برخورد اصحاب اثر متقدم با كتاب الله، به عنوان شاخص باید به روش مالك اشاره كرد؛ برپایۀ تحلیل آراء، باید یادآور شد كه وی در برخورد با ظواهر كتاب، پایبندی بسیار نشان داده، و در پذیرش حدیثی كه معارض با ظاهر كتاب باشد، بس سختگیر بوده است. اصرار او بر این شیوه بیش از ابوحنیفه بوده، و نمونۀ آن حكم بر وفق عموم ظاهری آیات (مائده / 5 / 96؛ انعام / 6 / 145) دربارۀ گوشتهای خوراكی است (برای تحلیل، نك : ابوزهره، 307- 308). افزون بر این، باید از تكیه بر اتباع كتاب الله در رسالۀ عباد بن عباد، فقیه شامی یاد كرد كه با تعابیری چون ضرورت «عمل به محكمات» (ص 160) و «امام نهادن قرآن» (ص 160، 163) بیان شده است. در پیجویی از شیوۀ عالمان این مكتب در نقد اخبار، موطأ مالك تا اندازهای میتواند روشنگر گرایشهای اصلی مؤلف آن باشد؛ ثبت شماری محدود از احادیث مرفوع در موطأ، نشان از سختگیری مؤلف در گزینش دارد و همین امر موجب بوده است تا در برخی محافل، این كتاب بهعنوان یكی از صحاح شناخته گردد (مثلاً نك : ابن اثیر، 1 / 19، 20). استناد بسیار به مرسلات فقیهان متقدم مدینه در موطأ (مثلاً ص 7) نیز نشان از اعتبار آن نزد مالك دارد.در عراق، سفیان ثوری در عین اینكه در مستندات فقهی خود، برای اثر جایگاهی اساسی قائل بود، ولی هر اثری را معتبر نمیشمرد و برای اعتبار اثر، ویژگیهایی را در اسناد ارزش میداد. او در روزگاری كه بسیاری از عالمان اصحاب اثر هنوز نسبت به ضرورت اسناد حساسیتی از خود نشان نمیدادند، سخت بر لزوم اسناد تكیه میكرد و آن را لازمۀ اعتبار اثر میشمرد (مثلاً نك : خطیب، شرف، 41-42).در بارۀ جایگاه آراء تابعان در فقه متقدم اصحاب اثر و به عنوان نمونه در فقه مالك، باید گفت كه در سراسر موطأ، افزون بر آراء صحابه، فتاوی و سیرۀ تابعان مدنی گنجانیده شده است و با مقایسۀ آنها با فتاوی منقول از مالك، چنین مینماید كه آراء ایشان، به ویژه سعید بن مسیب، زهری و عروة بن زبیر، اگر هم در نگرش نظری مالك حجت شناخته نمیشده، نقش مؤثری در شكلگیری فقه او ایفا كرده است. آنچه را مالك «بلاغ» از پیشینیان خوانده، و به كرات در موارد نبود دلیلی از كتاب و سنت، بدان روی آورده است (مثلاً ص 56)، میتواند تعبیری مجمل از آراء صحابه و تابعان تلقی گردد.ب ـ استناد به سیرۀ مسلمین و اجماع: مدینه به عنوان هجرتگاه پیامبر (ص) و زیستگاه بیشترینِ صحابه، نزد بسیاری از تابعان، به عنوان خاستگاه اصلی علوم دینی شناخته میشده است. این ویژگی از سویی عالمان مدینه را بر آن میداشت تا رسالت نگاهبانی از سنن نبوی و مقابله با بدعتها را بر دوش خود پندارند و از سویی دیگر، با این تلقی كه سنت معمول در مدینه، تلویحاً سنتی تأیید شده از سوی پیامبر (ص) و اصحاب او بوده است، خود را از رجوع به دانش دیگر بومها بینیاز بینند (مثلاً نك : همو، «رسالة ... »، 64-65). روشنترین بازتاب اعتبار سیرۀ اهل مدینه، در فقه مالك به چشم میخورد كه در رسالۀ او به لیث ابن سعد، به روشنی به عنوان پایهای نظری مطرح شده است (نك : همانجا)، چنانكه در كاربرد نیز در جای جای موطأ استناد به این سیره را با عباراتی چون: «الذی ادركت علیه اهل بلدنا» (ص 303، جم ) و
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید