صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / علوم / بنی موسی /

فهرست مطالب

بنی موسی


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 3 تیر 1399 تاریخچه مقاله

بَنی موسى، عنوانی برای محمد، احمد و حسن، فرزندان موسى ابن شاكر خراسانی كه در منابع گاهی از آنان با عنوان بنی شاكر هم نام برده شده است. بنی موسى هم از نظر سهمی‌كه در نهضت ترجمه از یونانی به عربی و بنیان‌گذاری علوم ریاضی دوران اسلامی ‌داشته‌اند، هم به سبب نقشی كه در حیات سیاسی، علمی ‌و فرهنگی نیمۀ اول قرن 3ق ایفا كرده‌اند، همواره مورد توجه بوده‌اند. 

زندگی

تاریخ تولدِ هیچ یك از 3 برادر معلوم نیست. تاریخ درگذشت محمد را كه برادر بزرگ‌تر است، 259ق / 873م ذكر كرده‌اند (ابن ندیم، 331؛ قفطی، 316؛ ابن خلكان، 5 / 163). باید گفت كه كنیۀ محمد ابوجعفر بوده (نک‍ : حنین، 4-6؛ ابن‌عبری، 264)، نه ابوعبدالله، چنانکـه ابن خلكان گفته است (5 / 161)؛ و كنیۀ احمد هم ابوالحسن بوده (حنین، 5)، نه ابوالقاسم، چنانکـه كلاگت نوشته است (I / 226). نام برادر كوچك‌تر نیز در قدیم‌ترین منابع، احمد ثبت شده، نه حسین، چنانکـه در دو نسخه از 3 نسخۀ خطی موجودِ الحیل آمده است (ص 1). 3 برادر و نیز فرزندان ایشان را به بنی منجم نیز می‌شناخته‌اند و همین باعث شده است كه گاهی در شرح احوال ایشان و فرزندان یحیى بن ابی منصور كه ایشان نیز به بنی منجم (ه‍ م) معروف بوده‌اند، خلط شود (نک‍ : ابن ندیم، 353). همچنین گاه برادر بزرگ‌تر، محمد با محمد بن موسى خوارزمی ‌كه از او مسن‌تر، و دوره رونق فعالیت علمیش زمان مأمون بوده، اشتباه شده است. چنین خلطی از دیرباز وجود داشته، چنانکـه ابوحیان توحیدی تصریح این نکـته را لازم دیده است كه این «محمد بن موسى منجم جلیس» غیر از خوارزمی‌است (3 / 500؛ نک‍ : قفطی، 358، كه همین مطلب را ذیل احوال یحیى بن ابی منصور نقل كرده است؛ نیز نک‍ : این عبری، 237؛ ابن طاووس، 164). شهرت محمد به جلیس ظاهراً به سبب جایگاهی است كه وی نزدِ چند تن از خلفای عباسی داشته است. هرچند واژۀ «جلیس» بر منصب خاصی دلالت نمی‌كند، اما در كنار ندیم، بر هم‌نشینان خلفا اطلاق می‌شده است (ابن كثیر، 11 / 197؛ نک‍ : صابی، 21-23). 
قفطی سرچشمۀ افسانه ای دربارۀ بنی موسى بوده است. وی هر چند در مدخلی كه به آنان اختصاص داده است، می‌نویسد: پدر ایشان، موسى ابن شاكر در علم هندسه سرآمد بوده است (ص 315)، اما در مدخل دیگری در آخر كتاب خود ــ در بخش كسانی كه به كنیه معروف بوده‌اند ــ داستانی می‌آورد كه به موجب آن موسى بن شاكر اهل علم و ادب نبوده، بلكه در جوانی در خراسان راهزنی می‌كرده است. آن گاه به تفصیل شیوۀ راهزنی، و حتى رنگ اسب و نقاب او را شرح می‌دهد. وی می‌نویسد: موسى بن شاكر بعداً از راهزنی توبه كرد و در سلك ملازمان مأمون درآمد و هنگام مرگ، فرزندان خود را به مأمون سپرد. خلیفه پسران او را كه هنوز كودك بودند، به اسحاق بن ابراهیم مصعبی، مسئول بیت‌الحكمه سپرد و او سرپرستی ایشان را در بیت الحكمه به یحیى بن ابی منصور داد (ص 441-443؛ نیز نک‍ : ابن عبری، همانجا). 
داستان راهزنی موسى بن شاكر را هیچ یك از منابع مقدم بر قفطی تأیید نمی‌كنند. صاعد ‌اندلسی كه بیش از یك قرن پیش از قفطی می‌زیسته است، موسى بن شاكر را مشهور، و از منجمان دربار مأمون دانسته، و او را در كنار پسرانش از پیشتازان علم هندسه و هیئت افلاك و حركات نجوم شمرده است، بی‌آنکـه چیزی از داستان راهزنی او بگوید (ص 225). شهرت بنی موسى به بنی منجم نیز از قراین دیگری است كه احتمال راهزنی پدر ایشان را كاهش می‌دهد. گذشته از این، مدخل دوم قفطی ــ برخلاف مدخل اول او كه تقریباً به طور كامل از ابن ندیم گرفته شده است ــ كمتر اطلاع تاریخی دقیقی در بر دارد و بیش از آنکـه از نظر تاریخی درخور استناد باشد، از لحاظ افسانه‌هایی كه در زمان قفطی، تقریباً 3 قرن پس از زمان بنی موسى، دربارۀ ایشان رواج داشته، درخور مطالعه است. به همین سبب هم برخی از محققان جدید در درستی این داستان تردید كرده‌اند (راشد، الریاضیات ...، I / 2-3؛ قربانی، 147- 148). 
از منابع تاریخی و جغرافیایی و كتابهای ادب اطلاعاتی دربارۀ بنی موسى به دست می‌آید كه بر جایگاه بلند آنان در زندگی سیاسی و فرهنگی و اجتماعی آن زمان دلالت دارد. نخستین بار در زمان مأمون است كه نام بنی موسى به میان می‌آید. در داستانی كه ابن دایه (ه‍ م) ریاضی‌دان و محدث از ابوكامل (ه‍ م) ریاضی دان مصری، و او از ریاضی دانی دیگر به نام سند بن علی، نقل كرده است، مأمون نظر محمد و احمد، پسران موسى بن شاكر منجم را دربارۀ هندسه دانی به نام ابراهیم بن اعجمی ‌می‌پرسد و ایشان در پاسخ، او را هندسه‌دانی كم مایه می‌خوانند (ص 128-129). داستان دیگری كه درباره حسن بن موسى و مأمون نقل شده است، نیز دلالت دارد كه در زمان مأمون هر 3 برادر به ریاضیات اشتغال داشته‌اند و حتى برادر كوچك‌تر، حسن، در آن زمان هندسه دانی معروف بوده است (ابن عبری، 265). 
به نوشتۀ ابن‌خلكان، بنی‌موسى در زمان مأمون مأمورِ ‌اندازه‌گیری طول یك درجه از محیطِ زمین شدند و این كار را با موفقیت به انجام رساندند (5 / 162-163؛ نک‍ : دنبالۀ مقاله، فعالیتهای علمی، بخش ج). منبع بسیار كهن‌تری كه نشان می‌دهد بنی‌موسى در همان زمان مأمون به علم نجوم اشتغال داشته‌اند، رسالۀ فی سنة الشمس است .در این رساله ــ كه معمولاً به ثابت ابن قره نسبت داده می‌شود، اما بنا بر استدلالهای قانع‌كننده مُرلُن (نک‍ : دنبالۀ مقاله، بخش آثار)، درواقع از بنی موسى است ــ مؤلفان به رصدهای خود كه میان سالهای 215-217ق / 830-832م صورت گرفته است، اشاره می‌كنند. بنابراین، بنی موسى در اواخرِ خلافت مأمون به كار رصد اشتغال داشته‌اند. 
در دوران خلافت واثق (227-232ق / 842 -847م) بار دیگر نام بنی موسى در منابع دیده می‌شود. به روایت ابن خردادبه، واثق محمد بن موسى منجم را به بلاد روم فرستاد تا دربارۀ اصحاب كهف تحقیق كند و به «عظیم روم» هم نامه نوشت كه كسی را در این مأموریت با او همراه سازد. وی سپس شرح این سفر را كه خود از محمد بن موسى شنیده است، نقل می‌كند (ص 106-107). مسعودی نیز می‌گوید كه در كتابی كه پیش‌تر نوشته بوده است، به تفصیل دربارۀ اصحاب كهف و رقیم و مأموریت محمد ابن موسى منجم از جانب واثق برای تحقیق در این باره و مشاهدات او در این سفر سخن گفته است (ص 116). بیرونی این مأموریت را در زمان خلافت معتصم (218-227ق / 833 -842م) دانسته، و گفته است: اجسادی كه محمد بن موسى در غار دیده، احیاناً مربوط به راهبانی بوده است كه در این غار می‌زیسته‌اند و پس از مرگ نیز پیكرشان مدتی طولانی سالم مانده بوده است ( اﻵثار...،290). چون ابن خردادبه ــ كه خود از بزرگان عصر عباسی، و متصدی دیوان برید بوده است ــ این داستان را از شخص محمد بن موسى نقل می‌كند و طریق روایت بیرونی هم به علی بن یحیى منجم منتهی می‌شود ــ كه او هم از بزرگان آن زمان و دوست محمد بن موسى بوده است ــ نمی‌توان یكی از دو روایت را به طور قطع بر دیگری مرجح دانست. به هر حال ــ چه روایت بیرونی را بپذیریم، چه روایت ابن‌خردادبه و مسعودی را ــ اگر محمد بن موسى در زمان این سفر 30 یا 40 ساله فرض شود، می‌توان تاریخ تولد او را در حدود دهۀ آخر سدۀ 2ق دانست. 
این تاریخ تقریبی رانوشتۀ حنین بن اسحاق هم تأیید می‌كند. وی در رسالة الی علی بن یحیى فی ذكر ما ترجم من كتب جالینوس كه كتاب فی الاخلاق جالینوس را به سفارش محمد بن موسى به عربی ترجمه كرده، و چون پس از آن به صحبت «محمد بن عبدالملك» مشغول شده، از اتمام آن باز مانده، تا اینکـه دوباره به درخواست محمدبن موسى ترجمۀ آن را به پایان رسانده است (ص 60، 126). چون حنین در جای دیگری از همین كتاب از این محمد بن عبدالملك با عنوان محمد بن عبدالملك وزیر نام می‌برد، پیداست كه منظور او ابن زیات (ه‍ م) وزیر واثق بوده است كه در 233ق / 848م به دستور متوكل كشته شد. از این رو، محمد بن موسى در میان سالهای 227-232ق در سن و موقعیتی بوده كه نه تنها از جانب خلیفه به سفری رسمی ‌فرستاده می‌شده، بلكه مشوقِ ترجمۀ كتابهای علمی ‌هم بوده، و در آن زمان به منجم یا ابن منجم نیز معروف بوده است. 
مقدسی نیز در ضمن داستان مأموریت سَلاّم مترجم به قصد دیدار سد یأجوج و مأجوج ــ كه از ابن خردادبه نقل می‌كند ــ از قول سلام می‌آورد كه واثق پیش از او نیز محمد بن موسى خوارزمی‌ منجم را به سفارت به نزد طَرخان پادشاه خزران فرستاده بوده است (ص 362). اما عبارت مربوط به مأموریت محمد بن موسى خوارزمی‌نزد خزران در متن چاپ شدۀ المسالك والممالك ابن خردادبه وجود ندارد. كراچكوفسكی این محمد بن موسى را همان محمد بن موسى بن شاكر دانسته، و داستان این دو سفر را به دنبال هم آورده است (ص 148)؛ و البته با توجه به خلطی كه از قدیم میان نام محمد بن موسى بن شاكر و محمد بن موسى خوارزمی‌وجود داشته است، دور از واقع نمی‌نماید. 
محمد بن موسى و احمد بن موسى در دوران خلفای پس از واثق نیز در شمار بزرگان درگاه خلافت بودند. یعقوبی می‌نویسد: متوكل پس از رسیدن به خلافت، به برخی از بزرگان ــ ازجمله محمد بن موسى منجم و برادرانش و جماعتی از كاتبان و سرداران و ‌هاشمیان ــ در سامرا زمین داد و چون بعدها درصدد برآمد كه پایتخت را به جای دیگری منتقل كند، كار گزینش محل مناسب را به محمد بن موسى و مهندسان دیگری كه در درگاهش بودند، سپرد؛ ایشان نیز جایی به نام ماحوزه را برگزیدند و متوكل شهر جعفریه را در آن بنا كرد (ص 266). به روایت طبری هنگامی‌كه متوكل در 245ق / 859م درصدد بنای شهر جعفریه برآمد، نجاح ابن سلمه ــ كه در آن زمان مسئول دیوان توقیع، و ندیم وی بود ــ به خلیفه پیشنهاد كرد كه چند تن از بزرگان را به دست او بسپارد تا مالی را كه برای ساختن شهر لازم است، از ایشان بگیرد و برای این منظور سیاهه ای از حدود 20 نفر به متوكل عرضه كرد (9 / 215-216). در این سیاهه نام محمد بن موسى و برادرش احمد در كنار كسانی چون عبیدالله بن یحیى بن خاقان، وزیرِ متوكل و برادرانش عبدالله و زكریا بن یحیى و نیز حسن ابن مخلَد صاحب دیوان ضیاع و عیسی بن فرخانشاه (معاون او) آمده است (همو، 9 / 214). از این ماجرا معلوم می‌شود كه در آن زمان بنی موسى در شمار بزرگان و ثروتمندان دارالخلافه و از نزدیكان خلیفه به شمار می‌آمده‌اند و محسود اقران خود، از جمله نجاح بن سلمه بوده‌اند كه به اعتقاد طبری با این پیشنهاد ظاهراً می‌خواسته، رقیبانی را كه در میان «كاتبان و قائدان» درگاه خلافت داشته است، از میان بردارد (همانجا؛ نیز نک‍ : ابن دایه، 33: اشاره به بدخلقی و بدرفتاری نجاح). 
درست معلوم نیست كه بنی موسى در دربار خلافت چه مقامی ‌داشته‌اند. طبری از ایشان در ردیف كاتبان و قائدان یاد می‌كند (همانجا) و ابن عبری ــ هرچند به اشتباه اوج كار ایشان را دوران معتضد می‌داند ــ می‌نویسد: محمد بن موسى از بزرگان سرداران بود، تا اینکـه كار دولت به دست تركان افتاد (ص 264). به هر حال، ایشان نه تنها محسود اقران بودند، بلكه گاه نیز خود بر ضد رقیبان توطئه می‌كردند. ابن دایه از ابوكامل نقل می‌كند كه «محمد و احمد پسران موسى بن شاكر در حق هر كس كه به تقدم در علم نام بردار بود، حیله می‌كردند. ایشان سند ابن علی را به بغداد فرستادند تا از دربار متوكل دور باشد و نیز دربارۀ كندی سعایت كردند، تا آنجا كه متوكل دستور داد او را زدند و نیز كسانی به خانۀ او رفتند و كتابهای او را آوردند و در گنجینه‌ای كه كِندیه نام گرفت، جای دادند» (ص 130-132؛ نیز نک‍ : ابن ابی اصیبعه، 1 / 207- 208). ابن دایه می‌افزاید كه متوكل كارِ كندن آبراهۀ معروف به جعفری را به محمد و احمد واگذار كرد و این دو نیز محمد بن كثیر فرغانی (منجم معروف) را به این كار گماشتند. فرغانی در كار خود اشتباه كرد و دهانۀ نهر را پایین گرفت؛ درنتیجه، آب در نهر جریان نمی‌یافت. متوكل خشمگین شد و سند بن علی را از بغداد فرا خواند و تهدید كرد كه اگر آبراهه درست كار نکـند، محمد و احمد را در كنار آن به دار خواهد آویخت. محمد و احمد یقین كردند كه كارشان تمام است. بنابراین، از در سازش با سند بن علی درآمدند و او نیز ــ با اینکـه با كندی دشمنی داشت ــ از آن دو خواست كه كتابهای كندی را به او باز گردانند و چون این كار انجام گرفت، به ایشان گفت كه بنا به محاسبات، متوكل بیش از 4 ماه زنده نخواهد ماند و تا آن زمان هم آب دجله بالا می‌آید و در آبراهه جریان می‌یابد. پس پیش متوكل گفت كه در طراحی آبراهۀ خطایی رخ نداده است. بدین ترتیب، محمد و احمد از خشم متوكل نجات یافتند و متوكل هم دو ماه پس از آن كشته شد. یعقوبی نیز به ناموفق ماندن طرح آبراهۀ جعفریه اشاره كرده، اما علت آن را سختی زمین دانسته است (ص 367). 
طبری در وقایع سال 248ق آورده است: منتصر خوابی را كه دلالت بر مرگ او داشته، برای محمد بن موسى و علی بن یحیى نقل كرده است (9 / 253)، هر چند معلوم نیست لقب ابن منجم كه در این روایت آمده است، باید راجع به محمد بن موسى فرض شود، یا علی بن یحیى كه او نیز به این لقب معروف بوده است. 
صولی می‌نویسد: پس از مرگ منتصر، چون سران تركان و موالی بر آن شدند كه با احمد بن معتصم بیعت كنند، محمد بن موسى منجم نزد بزرگان آنان رفت و گفت كه احمد بن معتصم بر این گمان است كه از متوكل و منتصر به خلافت سزاوارتر بوده است و شما تاكنون راه رسیدن به خلافت را بر او بسته‌اید؛ بنابراین، اگر وی خلیفه شود، شما را به چشم خواری خواهد دید و پیش او قدری نخواهید داشت. تركان ــ جز بغای كبیر ــ نظر او را پذیرفتند؛ اما سرانجام، راه میانه‌ای برگزیدند و به جای احمد بن معتصم پسر او محمد را به خلافت برداشتند و با او با لقب مستعین بیعت كردند (نک‍ : دخویه، 3 / 1501-1502). 
صولی در سبب مخالفت محمد بن موسى با خلافت احمد بن معتصم می‌نویسد: این احمد شاگرد و پروردۀ كِندی بود و محمد و احمد با كندی دشمنی داشتند (همانجا). اكنون باید گفت: چه سبب دشمنی بنی موسى با كندی، چنانکـه برخی گفته‌اند (دانلپ،176 -175؛ ابوریده، 28-31)، تمایلِ كندی به معتزلیان ــ كه در زمان متوكل مغضوب بودند ــ فرض شود؛ چه، چنانکـه از حوادث بعدی بر می‌آید، نتیجۀ رقابتی بوده باشد كه میان هواداران متوكل و خاندان او با هواداران دیگر فرزندان معتصم وجود داشته است؛ در هر حال، محمد بن موسى در نیمۀ قرن 3ق / 9م در مركز وقایع سیاسی جای داشته، و از جمله كسانی بوده كه نظرشان در انتخاب خلیفه مؤثر بوده است (نک‍ : آدامسن، 46: نظرهای مختلف دربارۀ روابط كندی و معتزلیان). 
در 251ق / 865م گروهی از لشكریان خلیفه كه در سامرا بودند، سر به شورش برداشتند و با معتز، پسر متوكل بیعت كردند؛ اما چون لشكریانی كه در بغداد بودند، بر بیعت مستعین باقی ماندند، معتز برادرِ خود، احمد را با سپاهی به جنگ او فرستاد (طبری، 9 / 282-291). هنگامی‌كه لشكریان احمد به دروازۀ شماسیۀ بغداد رسیدند، محمد بن موسى از سوی محمد بن عبدالله بن طاهر، فرمانده سپاه مستعین به همراه یكی دیگر از بزرگان برای خبر گرفتن از چند و چون لشكریان احمد روانه شد (همو، 9 / 292). محمد شمار لشكریان را دو هزار نفر، و شمار چهارپایان ایشان را هزار رأس برآورد كرد. سرانجام، چون كار بر مستعین دشوار شد، محمد بن عبدالله بن طاهر جانب معتز را گرفت و هیئتی نزد مستعین فرستاد تا او را به كناره‌گیری تشویق كنند. این هیئت كه محمد بن موسى بن شاكر نیز جزو آن بود، در كار خود موفق شد و خلیفه با شرایطی قبول استعفا كرد (همو، 9 / 344). 
پس از این، دیگر نامی ‌از محمد بن موسى در تاریخ وقایع سیاسی دیده نمی‌شود. ابن عبری علت پایین آمدن منزلت بنی‌موسى را غلبۀ تركان دانسته، هر چند گفته است كه در روزگار خلافت معتضد (279-289ق / 892-902م) منزلت بنی‌موسى بالا گرفت (ص 264)؛ اما چون محمد بن موسى 20 سال پیش از خلافت معتضد مرده است، این سخن درست نمی‌نماید، مگر آنکـه آن را راجع به احمد بن موسى بدانیم كه در این صورت هم باید عمر او بسیار طولانی فرض شود. تنها احتمال این است كه این عبارت راجع به مطهر پسر احمد بن موسى باشد كه به گفتۀ ابن ندیم، از ندیمان معتضد بوده است. 
آگاهی ما از احوال دو برادر دیگر، احمد و حسن، جز در مواردی كه نام احمد در كنار برادر بزرگ‌ترش آمده، از این هم كمتر است. همین قدر معلوم است كه احمد ــ چنانکـه در مقدمۀ ترجمۀ مخروطات آپولونیوس آمده (نک‍ : احمد، 627، نیز دنبالۀ مقاله، فعالیتهای علمی، بخش ب) ــ زمانی والی بریدِ سرزمین شام بوده است. دربارۀ حسن هم، باز به استناد همین مقدمه، می‌دانیم كه پیش از احمد درگذشته (همانجا)، و مرگ او احتمالاً پس از 232ق / 847م بوده است، زیرا چنانکـه پیش‌تر نقل شد، محمد و برادرانش ــ كه احیاناً حسن هم جزو آنان بوده است ــ از متوكل در سامرا زمین گرفته بوده‌اند. محمد پسری به نام ابراهیم داشت كه او هم از مشوقان ترجمۀ كتابهای علمی ‌بود. حنین می‌نویسد كه یكی از كتابهای جالینوس را برای ابراهیم بن محمد بن موسى ترجمۀ كرده است (ص 49-50). به احتمال زیاد وی همان ابراهیم بن محمد بن موسى كاتب است كه ابن‌ابی‌اصیبعه از او در میان كسانی كه مشوق ترجمه كتابهای علمی ‌به عربی بوده‌اند، نام برده است (1 / 206). به نوشتۀ ابن ندیم از احمد هم پسری به نام مطهر باقی ماند كه از ادب چندان بهره نداشت و در زمره ندیمان معتضد بود (ص 331). 

 

صفحه 1 از4

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: