بنی امیه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 20 اردیبهشت 1400
https://cgie.org.ir/fa/article/229034/بنی-امیه
پنج شنبه 4 اردیبهشت 1404
چاپ شده
12
با خلافت ولید دوم، خلافت بنی امیه به سراشیب سقوط افتاد. راست است كه وی بسی بیش از دیگر خلفای بنی امیه آشكارا در فسق و فجور فرورفته بود (برای اخبار او در این زمینه، نک : ابوالفرج، الاغانی، 7 / 1 بب ) و با كسانی كه به كفر و زندقه اشتهار داشتند، روابط نزدیك داشت (بلاذری، همان، 9 / 127، 130، 152، 160) و داستانهای شگفتانگیزی از دربار و رفتارهای او، بهویژه در هتك حرمت كعبه نقل شده است (مثلاً نک : طبری، همان، 7 / 209؛ ابوالفرج، همان، 7 / 47؛ ابن منظور، 26 / 371)، اما نباید فراموش كرد كه اساساً در این زمان، حتى بنی امیه نیز از به كار بردن مفاهیم دینی و شعار احیای سنتهای فراموش شده، برای پیشبرد سیاستهای خود غافل نبودند. ولید بیشتر اموالی را كه هشام گرد آورده بود، با دستودلبازی بسیار به ویژه میان مردم شام تقسیم كرد (طبری، همان، 7 / 217). پس از آنکـه ولید دو فرزند خردسالش را به جانشینی خود برگمارد، یوسف ابن عمر در عراق، و نصر بن سیار در خراسان نامههایی مبنیبر پذیرش و بیعت به شام فرستادند (نک : همان، 7 / 218-219). خلیفه یوسف بن محمد ثقفی را بر مكه و مدینه گماشت و برادر خود، غَمر بن یزید را به قبرس فرستاد (همان، 7 / 226-227)؛ اما از آنجا كه پس از رسیدن به خلافت، بیشتر از گذشته، اوقات خود را به شكار و تفریح میگذراند (بلاذری، همان، 9 / 160؛ طبری، همان، 7 / 231)، برخی از بنی امیه، همراه شماری از یمانیها كه از سپاهیان بودند، زبان طعن و اعتراض بر او گشودند (همان، 7 / 231-232). در این میان، بیشترین سهم دشمنی با ولید، از آن یزید بن ولید بن عبدالملك بود كه چهرهای زاهدانه از خود نشان میداد و گفتهاند: حتى كسانی را به قتل ناگهانی خلیفه میانگیخت (همان، 7 / 232؛ دربارۀ یزید، نک : بلاذری، همان، 9 / 190-191). از آن سوی، یمانیهای ناراضی نیز یزید بن ولید را به خلافت میفریفتند (همان، 9 / 169؛ طبری، همان، 7 / 237). كسانی از بنیامیه، مانند عباس بن ولید و مروان بن محمد، والی ارمنیه با درك خطر نزاع میان اعضای خاندان، به جد یزید را از مخالفت بر حذر میداشتند (بلاذری، جمل، 9 / 169-171؛ طبری، تاریخ، 7 / 237-239؛ نیز نک : ابنمنظور، 26 / 372). با این همه، یزید پنهانی سخت مشغول فعالیت بود و از دمشقیان برای خود به خلافت بیعت گرفت (بلاذری، همان، 9 / 171؛ طبری، همان، 7 / 239-240). سرانجام، همدستان یزید در حركتی غافلگیرانه توانستند بر دمشق تسلط یابند (بلاذری، همان، 9 / 172-173؛ طبری، همان، 7 / 240-241).خلیفه كه در این زمان برای معالجه به تدمر در اردن رفته بود، از اوضاع مركز خلافت آگاهی یافت و كسی را برای مقابله با یزید فرستاد كه بدون مقاومتی با او بیعت كرد (بلاذری، همان، 9 / 174، 175، 182، 185؛ طبری، همان، 7 / 243). از سوی دیگر، یزید سپاهی را به جنگ با ولید گسیل داشت كه طرفداران او را به كتاب خدا و سنت رسول (ص) و حتى «شورا» دعوت میكرد (بلاذری، همان، 9 / 180؛ طبری، همان، 7 / 244، 249). ولید نیز پس از آنکـه سرانجام در جابیه موضع گرفت، با برافراشتن لوای مروان ابن حكم، كوشید خلافت خویش را نجات دهد (همان، 7 / 245). میان دو سپاه زد و خوردهایی درگرفت؛ سرانجام، ولید تنها ماند و به درون قصری پناه برد، اما سودی نداشت و مردانی با هجوم به پناهگاه او در جمادیاﻵخر 126 / آوریل 744 وی را به قتل رساندند و سرش را نزد یزید فرستادند (بلاذری، همان، 9 / 179-181؛ طبری، همان، 7 / 245-246، 252، 270). در زمان خلافت یزید بن ولید ــ كه بهسبب كاهش عطایا او را یزید ناقص مینامیدند (بلاذری، همان، 9 / 189-190؛ طبری، همان، 7 / 261-262، 299) ــ بر پریشانی اوضاع و اختلافات داخلی میان اعضای خاندان بنی امیه پیوسته افزوده میشد. با آنکـه یزید در خطبهای دعوت به كتاب خدا و سنت رسول (ص) را تكرار كرد (بلاذری، همان، 9 / 191؛ طبری، همان، 7 / 268-269)، و در نامۀ عزل یوسف بن عمر از حكومت عراق و انتصاب منصور بن جمهور كلبی، به «شورا» اشاره نمود (همان، 7 / 263، 275-276)، ولی وضع پریشان خلافت اموی با این وعدهها به سامان نمیآمد. در حمص مردم به تحریك مروان بن عبدالله و ابومحمد سفیانی، بر او شوریدند و خواستار بیعت با دو فرزند ولید دوم شدند (همان، 7 / 262-263؛ بلاذری، همان، 9 / 203-204)؛ در فلسطین نیز مردم از بیعت با او سرباز زدند (طبری، همان، 7 / 266 بب ). بخش مهمی از تحریك برضد یزید از سوی مروان ابن محمد بود كه در ارمنیه حكمرانی داشت (بلاذری، همان، 9 / 199؛ طبری، همان، 7 / 281). وی در 126ق به بهانۀ خونخواهی ولید نخست به جزیره آمد، اما در حران، پس از دریافت عهد یزید مبنی بر ولایت بر جزیره و موصل و آذربایجان و ارمنیه، با او بیعت كرد (همان، 7 / 298؛ نیز نک : بلاذری، همان، 9 / 220). با این همه، ظاهراً یزید تنها بر دمشق فرمان میراند (همان، 9 / 196). گفتهاند كه او برادرش ابراهیم بن ولید، و پس از او حجاج بن عبدالملك را به جانشینی برگزید، اما در صحت این خبر تردید است (همان، 9 / 205؛ طبری، همان، 7 / 295). به هر حال، دورۀ حكومت او بیش از 6 ماه نپایید و در روزهای پایانی سال 126ق از دنیا رفت (بلاذری، جمل، 8 / 227، 9 / 197، 298، 204؛ طبری، همانجا). معلوم نیست كه ابراهیم بن ولید خلیفه بود، یا نه (نک : بلاذری، همان، 9 / 199، 204؛ قس: طبری، تاریخ، 7 / 299)؛ زیرا پس از مرگ یزید در فلسطین حكم بن ضبعان مردم را به بیعت با سلیمان بن هشام بن عبدالملك فرا خواند (بلاذری، همان، 9 / 196). در حمص اوضاع همچنان آشفته بود (همان، 9 / 203-204)، و ابراهیم سلیمان بن هشام را به مقابله با ایشان گسیل داشت و او شهر را در محاصره گرفت (طبری، همان، 7 / 300-301). از آن سوی، مروان بن محمد با دریافت خبر مرگ یزید، به سوی شام حركت كرد (همان، 7 / 300). او در قنسرین، قیسیها را گرد خود فراهم آورد و رو به سوی حمص نهاد (همانجا). سپاه سلیمان و مروان در عین الجَر (نزدیك بعلبك) به یكدیگر رسیدند و كوشش مروان برای صلح به جایی نرسید. سرانجام، در جنگ خونینی كه درگرفت، شكست در سپاه سلیمان افتاد و او خود به سوی دمشق گریخت (همان، 7 / 301؛ نیز نک : بلاذری، همان، 9 / 200-201). با ورود مروان بن محمد به دمشق در صفر 127 / نوامبر 744 ابراهیم گریخت (بلاذری، همان، 8 / 227، 9 / 222-223؛ طبری، همان، 7 / 302) و مردم با مروان، و اندكی بعد با دو فرزندش به خلافت بیعت كردند (بلاذری، همان، 9 / 200، 201، 217). خلافت مروان ــ كه میكوشید خود را به مروان بن حكم مانند كند (همان، 9 / 224) ــ یكسره به جنگ و نزاع گذشت، زیرا كمتر جایی از جهان اسلام، از آشوب و اغتشاش بركنار مانده بود. در شام از همان آغاز خلافت مروان مردم حمص دست به شورش زدند و وی خود به سوی آنان شتافت و شهر را به تسخیر درآورد (همان، 9 / 227- 228؛ طبری، همان، 7 / 312، 323 بب )؛ اما بلافاصله در دمشق با دشواریهایی روبهرو شد (بلاذری، همان، 9 / 230). در عراق، با خودداری عبدالله بن عمر بن عبدالعزیز از بیعت با مروان، نزاعهایی میان یمانیها و مضریها درگرفته بود (همان، 8 / 229- 230). در پی آن، در 127ق نخست عبدالله بن معاویه از علویان در كوفه به ادعای خلافت برخاست، اما از عبدالله بن عمر شكست خورد و به ناحیۀ جبال در ایران رفت و بر آنجا غلبه یافت (طبری، همان، 7 / 302- 303). پس از آن، ضحاك بن قیس شیبانی از خوارج، توانست كوفه را در اختیار گیرد (همان، 7 / 316 بب ). مروان یزید بن عمر ابن هبیره را به جنگ با او گسیل داشت (همان، 7 / 327). ابن هبیره كوفه را تسخیر، و بقایای خوارج را تار و مار كرد (همان، 7 / 329) و با قتل ضحاك در كفر توثا نزدیك جزیره در 128ق، تا حدودی تحرك خوارج در عراق تحت اختیار عوامل اموی درآمد (همان، 7 / 329، 345؛ برای تفصیل، نک : ه د، ابن هبیرۀ فزاری، شم 2). اما از سوی دیگر، در حجاز ابوحمزه مختار بن عوف، یكی از خوارج كه مردم را به قیام برضد مروان تشویق میكرد (نک : طبری، همان، 7 / 348)، توانست پس از اتحاد با یكی از اباضیه ــ به نام عبدالله بن یحیی و مشهور به طالب الحق ــ در ایام حج سال 129ق مكه و طائف و سپس مدینه را فرا چنگ آورد (طبری، همان، 7 / 374- 375، 393-394؛ نیز نک : خلیفه، 2 / 583؛ ابوالفرج، الاغانی، 20 / 99-100)؛ اما ابوحمزه از سپاهی كه مروان فرستاد، شكست خورد (طبری، تاریخ، 7 / 398-399) و سرانجام، در رجب 130 / مارس 748 در مكه كشته شد (برای تفصیل، نک : ه د، ابوحمزۀ خارجی). همچنین، عبدالله بن معاویه ــ كه در این زمان بر فارس و اصفهان و ری غلبه یافته، و گروههای گوناگونی از دشمنان و رقیبان خلیفه، حتى شماری از خوارج گرد او فراهم آمده بودند (طبری، همان، 7 / 371-372، 374) ــ از سپاه ابنهبیره، به سركردگی ابن ضباره شكست خورد و گریخت (همان، 7 / 373-374). گرچه درهمه این درگیریها به هر حال، پیروزی از آن مروان و متحدان خلافت اموی بود، اما در زیر پوستۀ ظاهری این نزاعها، جریان نیرومندی از مدتها پیش پایههای خلافت ایشان را آرام آرام متزلزل میكرد و همان موجب شد تا مروان واپسین خلیفه اموی باشد. روایتهایی از چگونگی تشكیل و توسعه شبكه بسیار پنهان دعوت ضد اموی كه در اوج اقتدار امویان از كوفه آغاز شد ( اخبار...، 189 بب ؛ برای تفصیل، نک : ه د، بكیر بن ماهان)، در دست است؛ اما نباید فراموش كرد كه عباسیان پس از تكیه زدن بر تخت خلافت، كوشش بسیار به كار بردند تا اخبار و روایتها را تا حد ممكن به نفع مشروعیت خلافت خویش، سمت و سو دهند (برای تفصیل، نک : ه د، بنی عباس). هدف از تشكیل این شبكه ــ كه به نظر میرسد رهبران آن به مرور زمان درك دقیق و درستی از اسباب و ادلۀ شكستها و ناكامیهای پیدرپی مخالفان بنی امیه یافته بودند ــ در درجۀ نخست به زیر كشیدن امویان بود. آنها با هوشمندی شگفتانگیزی كانون مبارزۀ خود با بنی امیه را به خراسان منتقل كردند (مثلاً نک : اخبار، 197- 198) كه از دیرباز قبایل عرب ساكن آنجا غالبا به نزاعهای قبیلهای گرفتار بودند و عزل و نصب مكرر والیان یمانی یا قیسی در سراسر دورۀ اموی، در واقع بخشی از همان گرفتاری بود. با ورود ابومسلم خراسانی به خراسان، دعوت ضد اموی به مرحلۀ نوینی رسید؛ او توانست با حداكثر استفاده از نزاعهای قبیلهای كار دعوت را به پیش ببرد. گرچه حاكم مضری خراسان، نصر ابن سیار برای غلبه بر او از مروان و ابن هبیره یاری طلبید، ولی آن دو خود گرفتار دشواریهای دیگر بودند (طبری، همان، 7 / 369-370؛ اخبار، 311-314). سرانجام، ابومسلم توانست مرو، تختگاه خراسان را در جمادیالاول 130 / ژانویۀ 748 فتح كند (برای تفصیل، نک : ه د، ابومسلم خراسانی، بخش 1) و قحطبة بن شبیب طایی را در رأس سپاهی به فتح دیگر شهرها گسیل كند ( اخبار، 321). قحطبه با فتح شهرهای طوس و جرجان و قومس (همان، 323-324) در رجب 131 / مارس 749 لشكر ابن ضباره را كه از سوی مروان راهی خراسان بود (همان، 314)، در نزدیكی روستای جابلق در حوالی اصفهان شكست داد و با فتح نهاوند در ذیقعدۀ 131 / ژوئیۀ 749 رو به سوی عراق نهاد. پس از آنکـه ابن هبیره برای مقابله با سپاه خراسان از كوفه بیرون رفت، شهر به راهبری داعی بزرگ عراق، ابوسلمۀ خلال به دست هواداران دعوت افتاد و سپاه خراسان در 10 محرم 132ق / 29 اوت 749 وارد كوفه شد (برای تفصیل، نک : ه د، ابوسلمۀ خلال).اندكی بعد، شماری از اعضای خاندان عباسی ــ كه میان ایشان و شبكۀ دعوت ضد اموی از مدتها پیش تماسهایی وجود داشت (برای تفصیل، نک : ه د، ابومسلم خراسانی، نیز بكیر بن ماهان) ــ پنهانی به كوفه درآمدند و سرانجام، با ابوالعباس سفاح در ربیعالاول یا ربیعاﻵخر 132 / نوامبر یا دسامبر 749 به خلافت بیعت شد (برای تفصیل، نک : ه د، ابوالعباس سفاح). از آن سوی، شاخهای از سپاه خراسان به فرماندهی ابوعون (ه م)، پس از شكست و قتل عامل مروان در شهر زور، در ناحیۀ موصل موضع گرفت (طبری، تاریخ، 7 / 432). مروان كه در این زمان در حران بود، نخست به رأسالعین، و سپس به موصل رفت و در كنار دجله برای دفاع خندق زد (همانجا). ابوالعباس سفاح برادرش عبدالله بن علی را در رأس سپاه عظیمی به یاری ابوعون فرستاد (بلاذری، جمل، 4 / 143؛ یعقوبی، 2 / 413؛ طبری، همانجا). سپاه عباسیان در نخستین برخورد در نواحی شمال موصل، از شكست دادن مروان ناكام ماند (همان، 7 / 432-433؛ ابن اعثم، 4 / 361؛ ازدی، 127)؛ اما در نبردی كه در كنار رود زاب اتفاق افتاد، مروان به سختی شكست خورد و به سوی حران عقب نشست (بلاذری، همان، 4 / 143، 9 / 318؛ طبری، همان، 7 / 433-435، 437). از این پس، مروان پیوسته در حال فرار بود و به سبب تعقیب عبدالله ابن علی، از حران به قنسرین و حمص و دمشق گریخت (همان، 7 / 437- 438). با فتح دمشق بهرغم مقاومت مردم، در رمضان 132 / آوریل 750، كار خلافت اموی یكسره شد (بلاذری، همان، 4 / 143-144، فتوح، 126؛ طبری، همان، 7 / 440؛ مسعودی، 4 / 86). در دمشق عبدالله ابن علی فرمان داد تا گور خلفای بنی امیه چون معاویه و یزید را بشكافند و بر بقایای جنازۀ هشام بن عبدالملك تازیانه زنند (ابن سعد، 5 / 326؛ بلاذری، جمل، 4 / 144؛ یعقوبی، 2 / 426-427). مروان كه در این زمان نماد امویان شمرده میشد، به سوی فلسطین گریخته بود، به همین سبب عبدالله بن علی سر در پی او نهاد (بلاذری، طبری، همانجاها) و گر چه به او دست نیافت، اما در كنار رود ابوفطرس (ه م)، گروهی نزدیك به 100 تن از امویان به دستور او به قتل رسیدند (بلاذری، همان، 9 / 331-332؛ طبری، همان، 7 / 443؛ مسعودی، 4 / 87). عبدالله بنا به دستور ابوالعباس سفاح در ذیقعدۀ 132ق فرماندهی سپاه را به برادرش صالح بن علی سپرد (طبری، همان، 7 / 439). مروان در این زمان، به سوی مصر گریخته، و از نیل گذشته بود و سپاهیان اندك او یكی پس از دیگری شكست میخوردند (همان، 7 / 440-441). سرانجام، وی در حالی كه به كنیسهای در بوصیر پناه برده بود، به رغم پایداریای كه نشان داد، در ذیحجۀ 132 به قتل رسید و سرش برای خلیفۀ عباسی فرستاده شد (بلاذری، همان، 9 / 322-323؛ طبری، همان، 7 / 442). چنان كه ملاحظه شد، امویان در طول خلافت مشروعیت خویش را بیش از آنکـه بر پایههای مفاهیم دینی استوار سازند، از طریق غلبۀ سیاسی و نظامی و با تكیه بر روابط و اتحادهای قبیلهای و خانوادگی به دست میآوردند. شاید به همین سبب، مسئلۀ جانشینی نیز نظام ثابت و كاملی نداشت و گاه تنها نسب اموی برای ادعا یا اشغال منصب خلافت كفایت میكرد. چنان كه گذشت، از میان ایشان تنها یزید بن ولید به فكر كتاب خدا و سنت رسول (ص) و حتى شورا افتاد. به هر حال، راه و رسم بنی امیه در بیاعتنایی به مبانی دینی، به مخالفان ایشان فرصت داد تا با دعوتِ سازماندهی شده به احیای دین، به ویژه تأكید بر حق اهل بیت پیامبر (ص) در خلافت بر مسلمین، حكومت آنان را ساقط كنند (ولهاوزن، 248). حجم انبوهی از روایتهای مشهور به «ملاحم و فتن» در آثار حدیثی ــ كه غالبا حاكی از سقوط قریبالوقوع خلافت بنی امیه است ــ نشان میدهد كه شبكۀ داعیان ضد اموی، تا چه اندازه در جعل و انتشار وسیع روایات و اخبار پیشگویانۀ منسوب به پیامبر (ص) و اصحاب نقش داشتهاند (نک : ه د، ابوالعباس سفاح، نیز بكیر بن ماهان). در برخی از این روایتها بسیاری از وقایع اواخر دورۀ بنی امیه، نشانههایی از زوال ایشان شمرده شده است (مثلاً نک : نعیم، 1 / 193، 196بب ؛ ابوعمرو، 5 / 978؛ معمر، 11 / 366). حتى تبلیغ شد كه بنی امیه خود به این روایتها اعتقاد داشتهاند (مثلاً نک : بلاذری، همان، 8 / 231؛ طبری، تاریخ، 7 / 320؛ مسعودی، 4 / 104؛ نیز نک : ابن قتیبه، عیون ...، 1 / 205؛ خطیب، 10 / 8 -9). همچنین، شمار دیگری از روایات، با توجه به سابقۀ خاندان اموی در دشمنی با اسلام، حاكی از مثالب بنی امیه است (مثلاً نک : احمد بن حنبل، 2 / 385، 522؛ ابویعلی، 2 / 175؛ خلال، 3 / 516؛ ابن ابی شیبه، 8 / 341). در برخی از روایات آیههایی از قرآن كریم بر بنی امیه تطبیق داده شده است، مانند «شجرۀ ملعونه» (اسراء / 17 / 60) (نک : بیضاوی، 3 / 454؛ برای نظر شیعۀ امامیه، نک : طبرسی، 6 / 75؛ محقق كركی، 2 / 227)؛ یا محاسبۀ طول مدت خلافت بنی امیه در هزار ماه (نک : عبدالله ابن احمد، 1 / 62؛ قس: قلقشندی، 1 / 167) و تطبیق آن با آیه «لَیلَه الْقَدْرِ خَیرٌ مِن اَلْف شَهْر» (قدر / 97 / 3) (نک : طبری، تفسیر، 30 / 330؛ حاكم نیشابوری، 3 / 170-171؛ ابن كثیر، 4 / 531). از نظر شیعۀ امامیه نیز افزون بر آنچه در قرآن كریم ناظر به بنی امیه بوده (مثلاً نک : مجلسی، 24 / 48، 28 / 258)، جلوگیری ایشان از نشر فضائل امیرالمؤمنین علی (ع) و شتم آن حضرت مورد توجه قرار داشته (علامۀ حلی، 25)، و در برخی مآخذ بر كفر آنان تأكید شده است (مثلاً نک : مجلسی، 29 / 15 بب )، گرچه عمر بن عبدالعزیز را از میان بنیامیه استثنا كردهاند (نک : ابنعساكر، 45 / 147؛ ذهبی، 5 / 120: نقل از امام باقر (ع)؛ برای لعن ایشان در زیارت، نک : شیخ طوسی، 775). با آنکـه بسیاری از امویان در كشتار عبدالله بن علی از میان رفتند، اما نسل ایشان برجای ماند و در طول تاریخ از برخی از آنها یاد شده است (مثلاً نک : ابن حجر، 5 / 387) و ادیب شیعی ابوالفرج اصفهانی (ه م) از اعقاب مروان بن محمد بود. در میان بازماندگان بنی امیه، عبدالرحمان بن معاویه نوادۀ هشام بن عبدالملك بنیانگذار خلافت اموی اندلس، از همه مشهورتر است (نک : همین مقاله، بخش بنی امیه در اندلس).
ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، به كوشش عبدالزهرا حسینی، بیروت، 1407ق / 1987م؛ ابن ابی شیبه، عبدالله، المصنف، به كوشش كمال یوسف حوت، ریاض، 1409ق؛ ابناعثم كوفی، احمد، الفتوح، بیروت، دارالكتب العلمیه؛ ابنحبیب، محمد، المنمق، بیروت، 1405ق / 1985م؛ ابن حجر عسقلانی، احمد، الدرر الكامنة، حیدر آباد دكن، 1954م؛ ابن سعد، محمد، الطبقات الكبری، بیروت، دارصادر؛ ابنعبدالبر، یوسف، الاستیعاب، به كوشش علی محمد بجاوی، قاهره، 1960م؛ ابنعبدالحكم، عبدالله، سیرة عمر بن عبدالعزیز، به كوشش احمد عبید، بیروت، 1404ق / 1984م؛ ابن عبدربه، احمد، العقد الفرید، به كوشش احمد امین و دیگران، قاهره، 1359ق / 1940م؛ ابن عساكر، علی، تاریخ مدینه دمشق، به كوشش علی شیری، بیروت، 1415ق / 1995م؛ ابنقتیبه، عبدالله، عیون الاخبار، دارالكتب المصریه؛ همو، المعارف، به كوشش ثروت عكاشه، قاهره، 1969م؛ ابن كثیر، تفسیر، بیروت، 1401ق؛ ابن منظور، محمد، مختصر تاریخ دمشق ابن عساكر، به كوشش ابراهیم صالح و دیگران، دمشق، 1409ق / 1989م؛ ابن هشام،عبدالملك، التیجان، حیدرآباددكن،1347ق؛ همو، سیرة النبی (ص)، به كوشش محمد محیالدین عبدالحمید، قاهره، المكتبه التجاریه؛ ابوعمرو دانی، عثمان، السنن الواردة فی الفتن، به كوشش رضاء الله مباركفوری، ریاض، 1416ق / 1995م؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج 5، 7، 15، دارالكتب المصریه، ج 20، بیروت، 1390ق / 1970م؛ همو، مقاتل الطالبیین، به كوشش احمد صقر، قاهره، 1368ق / 1949م؛ ابویعلی موصلی، احمد، مسند، به كوشش حسین سلیم اسد، دمشق، 1404ق / 1984م؛ احمد بن حنبل، مسند، قاهره، 1313ق / 1895م؛ اخبارالدولة العباسیة، به كوشش عبدالعزیز دوری و عبدالجبار مطلبی، بیروت، 1971م؛ ازدی، یزید، تاریخ الموصل، به كوشش علی حبیبه، قاهره، 1387ق / 1967م؛ ازرقی، محمد، اخبار مكة، به كوشش رشدی صالح ملحس، بیروت، 1982م؛ بلاذری، احمد، جمل من انساب الاشراف، به كوشش سهیل زكار و ریاض زركلی، بیروت، 1417ق / 1996م؛ همو، فتوح البلدان، به كوشش دخویه، لیدن، 1863م؛ بیضاوی، عمر، تفسیر، به كوشش عبدالقادر حسونه، بیروت، 1416ق / 1996م؛ حاكم نیشابوری، محمد، المستدرك علی الصحیحین فی الحدیث، به كوشش مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، 1411ق؛ خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، قاهره، 1949م؛ خلال، احمد، السنه، به كوشش عطیه زهرانی، ریاض، 1410ق؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، به كوشش سهیل زكار، دمشق، 1967م؛ خماش، نجده، الادارة فی العصر الاموی، دمشق، 1400ق / 1980م؛ همو، الشام فی صدر الاسلام، دمشق، 1987م؛ دینوری، احمد، الاخبار الطوال، به كوشش عبدالمنعم عامر، قاهره، 1959م؛ ذهبی، احمد، سیر اعلام النبلاء، به كوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، 1404ق / 1984م؛ زبیر بن بكار، الاخبار الموفقیات، به كوشش سامی مكی عانی، بغداد، 1972م؛ زریاب، عباس، سیرۀ رسول الله (ص)، تهران، 1370ش؛ سدوسی، مؤرّج، حذف من نسب قریش، بیروت، 1396ق / 1976م؛ شیخ طوسی، محمد، مصباح المتهجد، بیروت، 1411ق / 1991م؛ شیخ مفید، محمد، الارشاد، قم، 1413ق؛ طبرسی، فضل، مجمع البیان، بیروت، 1415ق؛ طبری، تاریخ؛ همو، تفسیر؛ عباس، احسان، «العلاقات التجاریة بین مكة و الشام حتى بدایات الفتح الاسلامی»، الابحاث، 1990م، س 38؛ عبدالله بن احمد، مسائل احمد، به كوشش فضل الرحمان دین محمد، دهلی، 1988م؛ عطوان، حسین، الشوری فی العصر الاموی، بیروت، 1410ق / 1990م؛ علامۀ حلی، حسن، كشف الیقین، به كوشش حسین درگاهی، تهران، 1411ق؛ علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بغداد / بیروت، 1968م؛ عمد، احسان صدقی، الحجاج بن یوسف الثقفی، بیروت، 1973م؛ عودات، احمد عبدالله، «الحیاة الاقتصادیة فی العراق فی عهد الخلیفة هشام بن عبدالملك»، المؤرخ العربی، 1409ق / 1988م، س 13، شم 34؛ فرج، دسام عبدالعزیز، العلاقات بین الامبراطوریة البیزنطیة و الدولة الامویة، اسكندریه، 1981م؛ قرآن كریم؛ قلقشندی، احمد، مآثر الانافة فی معالم الخلافة، كویت، 1985م؛ كشی، محمد، معرفة الرجال، اختیار شیخ طوسی، به كوشش حسن مصطفوی، مشهد، 1348ش؛ كلبی، هشام، جمهرة النسب، به كوشش ناجی حسن، بیروت، 1407ق / 1986م؛ مبرد، محمد، الكامل، به كوشش زكی مبارك، قاهره، 1355ق / 1936م؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، 1403ق / 1983م؛ محقق كركی، علی، «تعیین المخالفین لا´میرالمؤمنین (ع)»، رسائل، به كوشش محمد حسون، قم، 1409ق؛ محمدی ملایری، محمد، تاریخ و فرهنگ ایران (پیوستها)، تهران، 1379ش؛ مسعودی، علی، مروج الذهب، به كوشش شارل پلا، بیروت، 1966م؛ معمر بن راشد، «الجامع»، همراه المصنف عبدالرزاق صنعانی، به كوشش حبیب الرحمان اعظمی، بیروت، 1403ق / 1983م؛ مقریزی، احمد، النزاع و التخاصم فیمابین بنی امیة و بنیهاشم، به كوشش محمود عرنوس، قاهره، 1937م؛ مونس، حسین، تاریخ قریش، جده، 1408ق / 1988م؛ نعیم بن حماد، الفتن، به كوشش سمیر امین زهیری، قاهره، 1412ق؛ ولهاوزن، یولیوس، الدولة العربیة و سقوطها، ترجمۀ یوسف عش، دمشق، 1376ق / 1956م؛ همشری، مصطفی، النظام الاقتصادی فی الاسلام، ریاض، 1405ق / 1985م؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، به كوشش هوتسما، لیدن، 1969م؛ نیز:
‘Abd Dixon, ‘ Abd al-Ameer, The Umayyad Caliphate, London, 1971; EI¹; Madelung, W., The Succession to Muhammad, Camb- ridge, 1977.
علی بهرامیان
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید